اگر اعتراضات خیابانی مردم ایران در هفته های گذشته را از دو عامل پیراسته کنیم، شاید نوع تحلیل آن اتفاقات و تلاش برای تدبیر آن، رنگ و بویی دیگر به خود بگیرد. نخستین عاملی که لازم است آن را برای تحلیل درست تر مسأله، کنار بگذاریم، منسوب کردن این اعتراضات به اصولگرایان یا جناح رقیب است. حتی اگر ده ها شاهد هم باشد که جناح رقیب دولت در برافروختن آتش اعتراضات نقش داشته، بدون درک صحیح مطالبات و تحلیل دقیق محتوای شعارهای مردم و صرفا منسوب کردن آن به جناح رقیب، چشم اندازی برای اصلاح گری به وجود نخواهد آمد.
افزون بر این، ضمن تأکید بر نقش خارجی برای سوءاستفاده از اعتراضات مردم، مربوط کردن دلایل این اعتراضات به حمایت خارجی نیز مسئولان را گمراه خواهد کرد؛ بنابراین، مسئولان در گام نخست، تعمدا این دو فرضیه یا دلیل وقوع اعتراضات را کنار بگذارند؛ نظر مردم درباره مصاحبه شب گذشته رئیس جمهور این را می گوید. شاید اگر به جای رئیس جمهور هر مسئول دیگری هم شب گذشته مصاحبه می کرد، نظر مردم به همین میزان منفی می بود!
پس از کنار گذاشتن این دو فرضیه، مسئولان دو فرضیه جدی دیگر را بررسی کنند؛ دو فرضیه ای که خود احتمالا بهتر از نویسنده از آن آگاهند، ولی تا کنون واکنش و پاسخ شایسته ای به آن نشان نداده اند.
احتمالا آنان می دانند که جنبش های اجتماعی در تاریخ، اهرم هایی برای تغییر اجتماعی بوده اند. احتمالا می دانند که جنبش های اجتماعی عموما از بحران در زندگی مردم ریشه می گیرند؛ بحران هایی که زندگی روزمره را برای مردم غیر قابل تحمل می کند؛ شرایط غیر قابل تحمل زندگی در کنار بی اعتمادی عمیق به نهادهای سیاسی مدیریت کننده جامعه، حس برانگیختگی به مردم می دهد که باید خود اقدام کرده و سرنوشت خود را اصلاح کنند.
در واقع بحران در زندگی روزمره مردم که می توان آن را بحران مادی نامید، در کنار بحران بی اعتمادی عمیق که می توان آن را بحران مشروعیت نامید، دو فرضیه ای است که هر مسئولی در جمهوری اسلامی، در تحلیل اعتراضات اخیر باید به آن توجه جدی نشان دهد و این دو را بر دو فرضیه رقیب داخلی و دشمن خارجی، اولویت دهد. همچنان که پیشتر نیز گفته شد؛ احتمالا مسئولان جامع تر و کامل تر به این دو بحران توجه کرده اند، ولی اینکه واکنشی در چنین سطحی به آن نشان نداده اند، محل بحث است.
به نظر می رسد، ممکن است در بخش هایی، مسئولان، قائل به وجود بحران در زندگی مادی و بحران معیشت در جامعه نباشند، لذا انتظار نمی رود که حتی پس از اعتراضات مردم، امیدی به انجام حرکتی از سوی آنان داشت. شاید عده ای دیگر بگویند به فرض وجود این دو بحران، عقب نشینی دولت و حاکمیت در قبال معترضان، خود خسارت بیشتری است.
ممکن است، عده دیگر به وجود این بحران ها و بلکه بحران های بیشتر هم اعتقاد داشته باشند؛ اما مسیر حرکت خود یا دولت را مسیر صحیحی برای حل این بحران ها بدانند و لذا نیازی به اصلاح گری در مسیر حرکت خود نمی بینند و معتقدند حرکت اصولی آنان برای حل بحران ها نباید تحت تأثیر اعتراض ها، از مسیر خارج شود، لذا اقدام تازه و بیشتری از آنچه انجام داده اند، نمی کنند. این روزها برخی مردم به طنز می گویند، اعتراض کردیم که وضعمان بهتر شود، دولت با گران تر کردن قیمت ارز، همان زندگی روزمره بحرانی را هم بحرانی تر کرد!
بر هر حال، نارضایتی عمیق مردم از سخنان رئیس جمهور نشان داد، افرادی که احتمالا به دلیل بحران در زندگی روزمره و بی اعتمادی عمیق به نهادهای اداره کننده جامعه، به خیابان ها آمده اند، منتظر شوکی واقعی و سازنده در اداره کشور هستند؛ شوک یا تغییراتی که امید در جامعه بدمد و احساس بی اعتمادی و ناامیدی آنان را از بین ببرد. از زمان اعتراضات تا کنون، آنچه عمیقا حس شده، فقط افزایش بهای ارز و کاهش ارزش دارایی های مردم بوده و در روی همان پاشنه می چرخد. دولت روال عادی و معمولی سابق را می پیماید. مجلس و قوای دیگر و مسئولان و نهادهای دیگر هم همین گونه اند!
آیا تعمدی در عدم اصلاح رویه های نامناسب وجود دارد؟ آیا بناست زمینه برای اقداماتی فراهم شود که اصلاحی صورت نمی گیرد؟ یکی بگوید دقیقا برنامه چیست؟
تابناک