دزدی که زندگی کلی را متحول کرد
از محمدعلی که کمی عقب برویم به « کاسیوس مارسلوس کلی جونیور» میرسیم. او در ۱۷ ژانویه ۱۹۴۲ معادل دیماه ۲۷ دیماه ۱۳۲۰ در شهر لوییویل در ایالت کنتاکی به دنیا آمد. ۱۲ ساله بود که مشتهایش را گرهکرد و وارد بوکس شد. یک روز که با صمیمیترین دوستش در خیابان موتورسواری میکرد. برای خرید موتورش را بیرون پارک میکند و وقتی برمیگردد اثری از موتور نمییابد. دزدی که موتور علی را دزدید اگرچه او را در ۱۲ سالگی به گریه انداخت اما ناخواسته پای او را به بوکس باز کرد. وقتی گریهکنان در خیابانها دنبال موتورش میدوید یک نفر او را صدا زد و گفت:«از پلهها که پایین بروی به ورزشگاه کلمبیا میرسی. آنجا پلیسی به نام «جو مارتین» است که باید از او سوال کنی. محمدعلی ۱۲ ساله پلهها را با بغض و گریه پایین میرود و به یکباره دنیای تازهای پیش رویش باز میشود. ده مشت زن در ورزشگاه درحال تمرین با کیسه بوکس بودند. عدهای روی رینگ مبارزه میکردند و عدهای به تنهایی تمرین میکردند. انگاری چیزی توی دلش صداکرد: «که من هم دوست دارم آنجا باشم.» جوری غرق تماشای ورزشکاران شد که دستی رو شانهاش زد و گفت:« اگر دوست داری میتوانی بعد از ظهرها پیش ما بیایی!» و محمدعلی بوکس را آغاز کرد...
من میخواهم قهرمان سنگین وزن جهان شوم!
محمدعلی چهارده ساله بود که با موتور در خیابان گشت می زد ناگهان از صدای رادیوی یک اتومیبل پارک شده در خیابان صدای گزارش یک مبارزه بزرگ و نفسگیر بوکس را شنید تا دور بزند و گوشهای نگهدارد و مسابقه را بشنود. کلمات و توصیفات گزارشگر از رادیو به پرواز در میآمدند و در عمق جان محمدعلی مینشستند. گزارشگر نام «راکی مارسیانو» قهرمان سنگین وزن جهان را فریاد میزد و محمدعلی آن روز این کلمهرا بارها و بارها برای خودش تکرار کرد: قهرمان سنگین وزن جهان...قهرمان سنگین وزن جهان... من روزی قهرمان سنگین وزن جهان میشوم و این را گزارشگر ورزشی بارها و بارها از رادیو اعلام خواهد کرد:«کاسیوس کلی قهرمان سنگین وزن جهان» رویایی که محمدعلی را روز به روز سخت تر کرد تا یک روز سرش را بالا بگیرد رو به مدیر باشگاه بگوید:« من می خواهم قهرمان سنگین وزن جهان شوم.» مدیر به او می گوید: تو که هنوز هفتاد کیلو هم نیستی! محمدعلی گوشش به این حرفها بدهکار نبود. باید سنگین وزن می شد حتی اگر در تمام خانواده اش یک آدم چاق هم وجود نداشت. او باید سنگین وزن می شد. تا قهرمان افسانه ای نسل های بعد از خودش باشد. پس سخت تر تمرین کرد تا از ۱۶۷ مسابقه بوکس آماتور ۱۶۱ مسابقه را برد.
قهرمان ۱۸ ساله المپیک رم
محمدعلی ۱۶ ساله که می شود سلطان بوکس نوجوانان آمریکایی ست. حالا قد کشیده است. المپیک رم در پیش است. مربی به او گفته دستکش طلا که هیچ مدال المپیک از او قهرمانی خواهد ساخت که حتی رئیس جمهور به او احترام خواهد گذاشت. محمدعلی ۱۸ ساله پا به المپیک رم گذاشت. جایی که وقتش بود خودش را نشان دنیا دهد و قصهاش را به عنوان یک بوکسور مطرح آغاز کند. او در ۴ مبارزه به راحتی پیروز شد و در نهایت «پیتر زیکوفسکی» قهرمان سه دوره مسابقات اروپا را شکست داد تا اولین مدال طلای المپیک را برگردنش بیاویزد. افسانههای محمدعلی آغاز شد. او دیگر حریفی نداشت. ۱۹۶۴ بود که روی رینگ رفت و با شکست دادن «کونوشین هال» قهرمان بوکس سنگین وزن جهان شد. همان عبارتی که باعث شد سر موتورش را کج کند تا دوباره به ماشین پارک شده در خیابان برگردد تا مسابقه بوکس را گوش دهد. همان مسابقهای که کلمات شگفتانگیز گزارشگر تبدیل به آرزوهای محمدعلی شد و او را تبدیل به این قهرمان بزرگ کرد.
من دیگری «کاسیوس» نیستم! من «محمدعلی» هستم
«کاسیوس کلی مسلمان شد!» تا تبدیل به «محمدعلی کلی» شود. خبر پر سروصدایی که جامعه آمریکا را یک تکان حسابی داد کمیسیون بوکس بسیار خشمگین شود. اما برای محمدعلی اهمیت چندانی نداشت. او اشهد مسلمانی را خوانده بود و مسلمان شده بود. حالا کاسیوسی دیگر وجود ندارد این محمدعلی مسلمان است که روی رینگ میرود. محمدعلی حتی خوش ندارد دیگر به اسم کاسیوس شناخته شود. چون معتقد است کاسیوس نام بردگی اوست و حالا او اسیری ست که از بند بردگی رها شده و یک آزاده مسلمان است. محمدعلی بعد از مسلمان شدن حسابی زیر و رو شد. کمتر از قهرمانیهایش سخن گفت. همه او را با کری خوانیهایش میشناختند. بوکسور دیوانهای که روی رینگ فریاد میکشید که او از همه قویتر است. اما حالا مسلمانی ست که برای اعتقاداتش میجنگد، تلاش میکند و حتی هزینه میدهد. محمدعلی در سال ۱۹۶۷ از رفتن به ارتش آمریکا سرپیچی میکند و همهجا اعلام میکند که مخالف حمله آمریکا به ویتنام است و به این جنگ نمی رود. چون به قول خودش نمی خواهد رو به برادرانش اسلحه بکشد. اما تاوان این آزادگی سه سال محرومیت برای اوست تا ۲۵ تا ۲۸ سالگیاش به دور از رینگ بگذرد. محمدعلی سال ۱۹۷۰ به مسابقات بازگشت.
کری خوانی کلی قبل از مسابقه با جو فریزر حتی از پشت شیشه!
مسابقهای که ۱۴ راند طول کشید
بعد از بازگشت به روی رینگ «جو فریزر» قهرمان بوکس سنگین وزن مقابل کلی قرار گرفت و توانست کلی را شکست دهد. فریزر همیشه حریف سرسختی برای محمدعلی بود و شاید بتوان او را رقیب اصلی کلی نامید. بوکسور قهرمان و باشکوهی که او هم یک سیاهپوست قدرتمند بود اما هیچ گاه نتوانست به محبوبیت محمدعلی برسد. چون محبوبیت کلی فقط روی رینگ نبود کلی با اینکه در ۱۹۷۰ دوباره روی رینگ رفت و از فریزر شکست خود بازهم محبوب تر از فریزر بود. در سال ۱۹۷۴ محمدعلی برای مسابقه با جرج فورمن آماده شد. یک غول اسثنایی که باعث شده بود کارشناسان کمتر شانسی برای محمدعلی در مسابقه قائل شوند. اما هشت راند اول را فقط دفاع کرد تا فورمن را کلافه کند و در آخر راند هشتم محمدعلی افسانه ای رخ نشان داد و با ضربه ای تماشایی فورمن را از پا درآمد تا نشان دهد حالاحالاها حرف برای گفتن دارد. یکسال بعد هم در فلیپین از خجالت جو فریزر درآمد. مسابقه ای که زیباترین و جنجالی ترین مسابقه دنیا شد. مسابقه ای با ۱۴ راند مبارزه که در نهایت محمدعلی توانست حریف سنتی خود را شکست دهد و دستش به عنوان برنده بالا رود.
عکس یادگاری محمدعلی و جو فریزر در دوران بازنشستگی دو حریف سنتی که رفاقت هم بین شان برقرار بود
۶۱ بازی رسمی و تنها ۵ باخت
محمدعلی در سال ۱۹۷۸ بار دیگر قهرمانی سنگین وزن جهان را از آن خود کرد تا این افتخار و این عبارت دوست داشتنی را برای بار سوم از آن خود کند. بعد از آن در ۲۹ ژوئن ۱۹۷۹ اعلام بازنشستگی کرد تا افسانه های پسر سیاه و جنگجوی مسلمان آمریکایی روی رینگ تمام شود. محمدعلی در ۶۱ مسابقه رسمی اش تنها ۵ بازی را واگذار کرده است و از این ۶۱ بازی ۳۷ بار حریف را ناک اوت کرده است تا با کارنامه ای درخشان دستکشهایش را از دست در بیاورد. در سال ۱۹۸۰ محمدعلی تنها ۳۸ سال داشت که به بیماری پارکینسون مبتلا شد بیماری که رفته رفته بدن او را از کار میانداخت و قدرت دست و پایش را کم میکرد و به لرزه در میآورد تا او را روز به روز پیرتر کند. اما او به هر بیماری هم دچار شده باشد قهرمان بیچون و چرا و افسانهای هواداران بوکس بود. هودارانی که با باختهایش اشک میریختند و از بردهایش فریاد شادی سر میدادند.
محمدعلی کلی در نماز جمعه تهران
محمدعلی کلی و رینگ ورزشگاه شیرودی!
در سال ۱۳۷۲ محمدعلی کلی به دعوت مقامات ورزشی به ایران دعوت شد و با ورزشکاران ایرانی دیدار کرد. او به زیارت حرم امام خمینی (ره) رفت و حتی در نماز جمعه تهران حضور یافت و نماز جمعه را اقامه کرد. در این سفر به یاد ماندنی او برای زیارت امام رضا (ع) مشهد مقدس رفت و در مصاحبهای اعلام کرد که از امام رضا (ع) شفای بیماریاش را خواسته است. بعد از آن در ورزشگاه شیرودی برای مسابقه با «علیاصغر کاظمی» بوکسور ایرانی به صورت نمادین روی رینگ رفت تا رقص پای زیبایش را به نمایش بگذارد در نهایت کاظمی با احترام دست کلی را بوسید تا دست کلی به عنوان برنده بالا برود. او بعد از ایران به افغانستان و عراق نیز سفر کرد که در این سفرها زیارت حرم امام حسین (ع) هم قسمتش شد.
مرگ پایان محمدعلی نیست
محمدعلی بیش از ۳۲ سال با پارکینسون جنگید اما در نهایت تسلیم شد تا در سوم ژوئن ۲۰۱۶ بر اثر مشکلات تنفسی تسلیم مرگ شود و قصه زندگیاش را به پایان برساند. اما افسانههای محمدعلی همچنان ادامه دارد. قصه پسر بچهای که روزی موتورش را گم کرد و روزی که از پلههای یک باشگاه ورزشی پایین میرفت تا خودش را به پلیس برساند. دنیایش زیر و رو شد. پسری که محرومیت را به جان خرید تا پای اعتقادش بایستد و پایی که هیچ وقت به جنگ نگذاشت.