سوالی که بعد از این ماجرا ذهنها را به خود مشغول کرد این بود که چرا این فرد بعد از اینکه از ترمینال خارج شده و به خانه رفته، آرام نشده و همچنان از ماجرای بوجود آمده عصبانی بوده است. انسانها معمولا یک یا دو ساعت بعد از عصبانیت به ویژه اینکه محل حادثه هم دور شوند آرام میشوند و عصبانیتشان فروکش میکند.
برای قاتل ترمینال جنوب اما این اتفاق نیفتاد. او عصبانی رفت و عصبانیتر برگشت و فاجعه تعاونی ۱۳ را بوجود آورد.
آرام شدن بعد از عصبانیت چگونه شکل میگیرد؟ قدم زدن، ماشین سوار شدن، مترو سواری و کارهای مختلف که بستگی به رفتار فردی هر شخص بستگی دارد. میتواند افراد عصبانی را آرام کند. قاتل ترمینال جنوبی با مترو به خانه خود رفته است. مترو احتمالا شلوغ بوده و گرم. این شلوغی و ازدحام جمعیت باعث شده او آرام نشود. شاید اگر او ده دقیقه روی صندلیهای مترو مینشست و صدای دستفروشها را نمیشنید میتوانست کمی آرام شود.
معمولا پیاده روی بهترین روش برای آرام شدن است. حالا تصور کنید او پیاده مسیری را طی میکرد. آیا مگسهای سفید اجازه میدادند او آرام شود. آدم آرام در هنگام قدم زن در میان مگسهای سفید عصبانی میشود چه برسد به آدم عصبانی. این مگسها استاد کلافه کردن آدم هستند.
شاید اگر او پیاده میرفت هم عصبانیتش فروکش نمیکرد. اگر او سوار تاکسی میشد چه اتفاقی میافتاد. آرام میشد؟ احتمالا نه. تاکسی که کولر نمیزند. ترافیک است. صدای بوق ماشینها کر کننده است. او را آرام نمیکرده و عصبانت قاتل ترمینال جنوب را بیشتر میکند.
اگر او فقط چند دقیقه فرصت تمرکز در فضایی آرام را داشت قطعا حادثه تعاونی ۱۳ ترمینال جنوب اتفاق نمیافتاد. باید به این نکته توجه کنیم شهر جایی برای آرام شدن ندارد. شهر عصبانی را عصبانیتر و آرام را عصبانی میکند.
مسئولان جدید شهر تهران باید فضایی را بوجود بیاورند که مردم بتوانند در شهر آرام شوند. به طور مثال امروز کسانی که در حال قدم زدن در خیابان ولیعصر هستند با محصور شدن رواق فرهنگستان هنر با شیشه روبرو میشوند؛ مکانی که فضایی مناسب برای آرامش بود. امروز کسی نمیتواند آنجا بنشیند و چند دقیقه استراحت کند و از فضای زیبای آنجا استفاده کند.
فضای شهر فضای آرامش نیست. در این شهر عصبانی شاهد فجایعی همچون حادثه ترمینال جنوب هستیم.