مرگ و زندگی، سیاه و سفید نیستند. در واقع هیچ کس نمی تواند تعریفی خاص از لحظه ی مرگ ارائه دهد.
مرگ چیست و چه زمانی اتفاق می افتد؟ گاهی حتی ساده ترین پرسش ها هم انسان را به دردسر می اندازند؛ این طور نیست؟
درست
یا دروغ، همه ی ما داستان هایی از کسانی شنیده ایم که در سردخانه یا تابوت
از مرگ باز می گردند. در واقع مسیر پیاده ی حمل تابوت در ابتدا به این
منظور در نظر گرفته شد تا از مرگ مرحوم اطمینان حاصل شود. بدتر از برخاستن
از مرگ، هنگام خاکسپاری این است که گاهی می شنویم فردی زنده زنده دفن شده
است. چطور ممکن است؟ خب، این گونه که پیداست تشخیص مرگ گیج کننده است.
رابرت
ویتچ از مؤسسه ی کردارشناسی در مصاحبه ای می گوید: از لحاظ بیولوژیکی هرگز
برای مرگ لحظه ی خاصی تعریف نشده است. هر درگذشتی را می توان مجموعی از
مینیمرگ ها دانست و به کاهش میزان بافت ها و سلول های بدن مینیمرگ می
گویند. با این تعریف تنها موضوع مورد بحث تعریف مرگ در لوای فلسفه و مذهب
است.
شاید فکر کنید که وقتی تنفس شخص قطع می شود، وی مرده
است؛ نه؟ یا زمانی که ضربان قلبشان متوقف شده است؟ یا زمانی که فعالیت مغزی
مشاهده نمی شود؟ بسته به این که مفهوم مرگ از نظر شما چیست، هر یک از این
نشانه ها می تواند علامت مرگ باشد.
توصیف مرگآنچه دانشگاه هاروارد در سال 1968 در مورد مرگ توضیح داد این بود: فرد زمانی جان خود را از دست داده که دچار مرگ مغزی شده باشد.
از
برخی لحاظ، توصیف هاروارد از مرگ ممکن است عجیب به نظر برسد زیرا زمانی که
روح هنوز در بدن فرد وجود دارد نمیتوان او را مرده پنداشت اما از سوی
دیگر هاروارد متعتقد بود، زمانی که انسان حافظه و شخصیت خود را که در مغز
او جا گرفته از دست بدهد نمیتوان او را زنده پنداشت.
با اینکه به
نظر میرسد مرگ مغز است که مردن را به همراه میآورد اما معمولا کمتر
میشنویم که علت مرگ کسی «مرگ مغز» عنوان شده باشد. ما معمولا با
عنوانهایی همچون حمله قلبی، سرطان و سکته آشناتریم.
جیمز برنات،
پروفسور عصب شناسی می گوید: پزشکان مرگ را توقف ضربان قلب و گردش خون (برای
چند دقیقه) می دانند. این تعریف سنتی است. معمولا تمام این علائم در یک
لحظه اتفاق نمی افتند. مرگ نیازمند مجموعه ای از مینیمرگ هاست.
مطمئنا
با واژه ی مرگ مغزی آشنایی دارید که این هم نوعی دیگر از مرگ است. مرگ
مغزی یعنی توانایی ها و عملکرد مغز به طور برگشت ناپذیری متوقف شده باشند،
حتی اگر شخص بتواند به کمک دستگاه معروف نفس بکشد. این نوع بیماران به
اجساد تپنده مشهورند و با اینکه به بهبودی مغزشان امیدی نیست، اعضایی سالم و
نبضی متعادل دارند.
البته جسد تپنده نباید با حیات نباتی
اشتباه گرفته شود، چون در حیات نباتی مرگ مغزی اتفاق نیفتاده و حتی حالت
اغما نیز با این دو متفاوت است.
فرایند مرگآنچه
احتمالا تا به حال متوجه آن شدهاید آن است که مرگ زمانی اتفاق میافتد که
با نرسیدن اکسیژن به مغز این عضو کارایی خود را از دست بدهد.
سلولهای
مختلف در زمانهای مختلف جان خود را از دست میدهد و به همین دلیل روند
مرگ با اینکه مرگ سلولها از کدام قسمت شروع شده باشد تفاوت خواهد داشت.
مغز
برای کار کردن مقدار زیادی اکسیژن لازم دارد اما مقدار کمی را برای خود
ذخیره میکند. بنابراین معمولا در زمانی که سلولها مختل شوند و اکسیژن به
مغز نرسد کار آن بین 3 تا 7 دقیقه به طور کامل مختل خواهد شد.
پرسش
آخر این که آیا برخی مرگ ها از باقی مرگ ها مرگ ترند!؟ می توان انواع مرگ
را رتبه بندی کرد؟ اگر به جای جواب گرفتن سوالات بیشتری در ذهنتان به وجود
آمده است، به جمع ما خوش آمدید.
به طور کلی علت مرگ و میرها از سه
نوع خارج نیستند. یا اتفاقی هستند همچون تصادفات و غرق شدنها، یا خشن
هستند همچون قتل و یا خودکشی و یا اینکه طبیعی هستند که بیماریها و مرگ و
میرها براثر کهولت سن در آن دسته قرار میگیرند.
بر خلاف سکته؛ مرگ
در کهولت تفاوت بسیاری دارد. فردی که سن بالایی دارد بر اثر از کار افتادن
ارگانهایش جان میسپارد و علت اینکه این افراد بیشتر زمان را خواب هستند
نیز همین است که باید انرژی بیشتری را ذخیره کنند و مغز این دستور را صادر
میکند.
فردی که در حال جان سپردن است معمولا حالت غیر عادی دارد و
رفتارش به شکلی است که انگار نمیتواند به هیچ شکلی آرامش داشته باشد و در
عین حال انگار نفس کشیدن برای او سخت است و بین نفسهای او که بسیار کند
صورت میگیرد صدایی بم تولید میشود که معمولا به علت جمع شدن آب در
ریههاست.
زمانی که قلب از تپیدن باز میایستد فرد از نظر
بیولوژیک مرده است. قلب خون را پمپ نمیکند و از همان زمان است که بین 3 تا
7 دقیقه طول میکشد که مرگ کلینیکی اتفاق میافتد که همان مردن سلولها بر
اثر کمبود اکسیژن است.
بدن پس از مرگوقتی
که قلب از تپیدن بایستد بدن فورا شروع به سرد شدن میکند. هر ساعت دمای
بدن حدود 0.83 درجه سیلسیوس کاهش مییابد تا جایی که به دمای اتاق برسد و
در همین زمان خون از چرخش باز ایستاده و بین 2 تا 6 ساعت بعد از مرگ بدن
شروع به سفت شدن میکند.
در حالی که در این زمان بدن مرده به نظر
میرسد، هنوز قسمتهایی از بدن وجود دارند که زنده هستند. به عنوان مثال
سلولهای پوست تا بعد از 24 ساعت از مرگ هنوز فعالیت خود را ادامه میدهند.
چند
روز پس از مرگ؛ باکتریهایی که در بدن وجود داشتهاند شروع به از بین بردن
صاحبخانههای خود یا در واقع همان ارگانهای داخلی میکنند. وقتی که
ارگانهای داخلی شروع به از بین رفتن توسط باکتریهای میکنند بدن رو به
کبودی میرود و سپس سیاه میشود. شما ممکن است تغییرات را نبینید اما بو را
به خوبی میتوانید استشمام کنید.
یک هفته بعد از مرگ پوست شل
میشود و کوچکترین دستی میتواند آن را از هم بپاشد. یک ماه بعد از مرگ نیز
موها، ناخنها و داندانها میافتند و بر خلاف آنچه شایع است ناخنها و
موها در زمان مرگ هیچ رشدی نمیکنند.
اخلاقیات پزشکی در مرگتکنولوژی
پزشکی میتواند بدن را زنده نگه دارد حتی اگر مغز از بین رفته باشد و این
همان زمانی است که خود هیچ اختیاری نداریم و نفس کشیدن و یا نکشیدن را
دیگران باید تعیین کنند و در واقع آنها هستند که میگویند دستگاهها تا چه
زمان بدن را نگه دارند.
این همان نکتهای است که در سالهای اخیر
بحثهای بسیار در پی داشته است. اینکه مرگ فرد با توقف دستگاههایی که
ارگانهای بدن را زنده نگه داشتهاند اعلام شود و یا اینکه همان لحظه که
مرگ مغزی رخ داد، موضوعی است که هنوز در مورد آن بحث بسیاری میشود.