مجله ایده آل:گفتگو با پریناز ایزد یار، درباره عشق، ازدواج و زمانه
ميخواستند پزشك شوماصالت من برميگردد به شمال ايران (بابل). دوران بچگيام در ساري گذشته و چند سالي در بابل و بعد تهران. تمام دوران دبستانم را در ساري گذراندم، دوره راهنمايي را در تهران درس خواندم و دبيرستان را در بابل اما براي پيشدانشگاهي دوباره به تهران آمديم. در دبيرستان رشته تجربي ميخواندم اما بعد از چندوقت تغيير رشته دادم و براي پيشدانشگاهي رشته هنر را انتخاب و در كنكور هنر شركت كردم. خانواده من مهمترين معياري كه بیشتر از هر چيزي هميشه برايشان مهم بوده تحصيلات است. من تنها كسي هستم كه در كل خانوادهام در رشته هنر تحصيل كردهام؛ چه در خانواده پدري و چه در خانواده مادري. بيشتر افراد خانوادهام پزشك هستند. دوست داشتند كه من هم يا پزشك شوم يا مثل پدرم وكيل اما خب علاقه من به هنر باعث شد به اين سمت كشيده شوم. در دانشگاه هم رشته گرافيك را دنبال كردم.
خودم برای خودم کلاس بازیگری ميگذاشتمداستان بازيگر شدن من خيلي جالب بود. من دوست داشتم سينما بخوانم اما با مخالفت شديد خانوادهام مواجه شدم. آنها به من گفتند حالا كه تغيير رشته ميدهي رشتهاي غير از بازيگري را انتخاب كن. من با اينكه در رشته سينما و بازيگري تئاتر قبول شدم مجبور شدم رشته گرافيك را دنبال كنم. البته خودم مطالعات سينمايي را ترك نكردم. يادم ميآيد حتي درس خلاقيت نمايشي را در كنكور درصد بالايي زده بودم. در دوران دانشگاه دوستانم ميدانستند علاقه من به بازيگري و سينماست. يك روز يكي از دوستان به من گفت پريناز تو كه آنقدر دوست داري فيلم بازي كني چرا نميروي تست بدهي. خب، آنموقع خانوادهام به من اجازه ثبتنام در كلاسهاي بازيگري را هم نميدادند. به پيشنهاد دوستم براي تست بازيگري سراغ آقاي احمد نجفي رفتم و براي بازي در فيلم «بازي خطرناك» به كارگرداني «حسن هدايت» تست دادم و انتخاب شدم. براي فيلمبرداري به آبادان رفتم. همهچيز خيلي خوب پيش رفت. هم من به آرزوهايم رسيده بودم و هم آقاي هدايت از بازي من راضي بود. البته آن فيلم بنا به دلايلي هيچ وقت اكران نشد. من در آن كار نقش مكمل زن را داشتم. خانم زيبا بروفه نقش اول بودند و من نقش دوم. بعد از آن من مدت يك سال و نيم كار نكردم چون احساس كردم خيلي در اين كار ناپخته هستم و نياز دارم. مطالعهام را بالا ببرم. خيلي كارها را كه اگر به كلاس بازيگري رفته بودم ياد ميگرفتم خودم ياد گرفتم. برای خودم كلاس برگزار ميكردم. با بچههاي بازيگري كه قبولشان داشتم قرار ميگذاشتم و تمرين بازيگري ميكردم. با يكسري از بازيگرها در پروژهاي كه در آبادان فيلمبرداري شد، آشنا شدم و آنها ميدانستند من چقدر به بازيگري علاقه دارم و مرا به دوستان ديگر بازيگرشان معرفي كردند. بعد از چندوقت آقاي عليرضا اميني با من تماس گرفت و پيشنهاد بازي در تلهفيلمي به اسم «همان روز» را به من داد بعد از بازي در آن تلهفيلم بود كه كمكم روي غلتك افتادم.
هميشه دستم در جيب خودم بودهمن در خانوادهاي بزرگ شدهام كه هميشه آن چيزي را كه دلم ميخواهد به دست ميآورم. ميتوان گفت سطح مالي ما متوسط رو به خوب بود، يعني هيچوقت نياز مالي را حس نكردم اما از وقتي كه شروع به كار كردم خودم حسابم را از خانواده جدا و سعي كردم دستم در جيب خودم باشد. نميگويم از پدر و مادرم كمك نميگيرم اما تلاشم اين است كه خودم كارهايم را پيش ببرم. از دوران بچگي به بازيگري علاقه داشتم. يادم ميآيد در دوران مدرسه هر نمايش و تئاتري كه برگزار ميشد من هميشه اولين نفر بودم كه براي بازي حاضر ميشدم. اما اصولا آدم وقتي در شرايطي بزرگ ميشود كه ميبيند همه افراد خانواده پزشك هستند حتي خواهر و برادرهايش هم در رشته پزشكي تحصيل كردهاند، فكر ميكند خودش هم حتما بايد در اين رشته تحصيل كند به همين دليل من هم تصميم گرفتم پزشك شوم و در دبيرستان رشته تجربي را انتخاب كردم اما بعد از مدتي متوجه شدم به شدت به هنر علاقه دارم بهخصوص به رشته نقاشي. براي خانوادهام پذيرفتن ادامه تحصيل من در رشته هنر خيلي سخت بود اما كمكم به علاقه من احترام گذاشتند و با من كنار آمدند.
داشتم زهرهترك ميشدمباورتان نميشود وقتي براي اولينبار روبهروي دوربين قرار گرفتم چه حس وحشتناكي داشتم؛ حال بد همراه با استرس زياد. درست برعكس الان كه خيلي عاشقانه روبهروي دوربين قرار ميگيرم. البته آنموقع كسي متوجه اضطراب من نشد. چنان خودم را با اعتمادبهنفس نشان دادم كه هيچكس متوجه حال من نشد و هرطور بود سعي كردم اجازه ندهم ترس بر من غلبه كند.
مادرم درباره نقشهايم نظر ميدهدبعد از چندوقت مادرم با علاقه من به بازيگري كنار آمد و به من گفت برو سراغ هركاري كه به آن علاقه داري. بقيه خانوادهام هم وقتي اولين كار من پخش شد برعكس تصورم از بازيام خوششان آمد. خب، مسيري بود كه خواه ناخواه انتخاب كرده بودم. خانوادهام كمكم با شرايط من كنار آمدند تا حدي كه همين الان مادرم همه كارهايم را دنبال ميكند و به عنوان يك بيننده راجع به بالا و پايين نقشم نظر ميدهم.
بازیگرانی که صورتشان را جراحی کردهاند همه شبیه هم هستندبازيگراني كه جراحي زيبايي انجام دادند همه شبيه هم هستند. به نظر من طبيعي بودن صورت خيلي مهم است و علاقهاي به جراحيهاي زيبايي ندارم. شايد اگر سنم بالا برود اين كار را انجام دهم اما الان فكر ميكنم به اعضاي صورتم براي كار كردن نياز دارم و فكر ميكنم بازيگرهايي كه بوتاكس ميزنند ميميك صورتشان را به هم ميريزند و همه شبيه همديگر ميشوند بنابراين براي از دست ندادن نقشها هم كه شده جراحي زيبايي انجام نميدهم.
مدل بودن من شایعه استقبل از اينكه بازيگري را شروع كنم همان موقع كه دانشجو بودم در يكسري از شوهاي اسلامي شركت كردم و به عنوان مدل پوششهاي اسلامي، مانتو و روسريهايي كه به صورت كاملا مجاز برگزار ميشد، انتخاب شدم. حتي يادم ميآيد وزير ارشاد هم از اين مراسم بازديد كردند. بحث مدل بودن من هم اين شوهاي اسلامي بود. در كل ما در ايران چيزي به اسم مدلينگ نداريم اينكه ميگويند پريناز ايزديار مدل بوده است شايعه است.
8 ماه است ورزش نکردهامقبل از اينكه بازيگر شوم ورزش را دوست داشتم. قبل از شروع فيلمبرداري سريال زمانه مرتب به باشگاه ميرفتم اما خب، پروژه زمانه 8ماه است كه ادامه دارد و من وقت سرخاراندن هم ندارم اما مواقعي كه وقت پيدا ميكنم حتي در خانه با يكي، دو وسيله ورزشياي كه دارم تمرين ميكنم. رژيم غذايي ويژه و خاصي ندارم فقط سعي ميكنم شبها برنج نخورم يا خوردنيهاي مضر را حذف كنم.
نشد كه در رشته سینما تحصیل کنمدر دوراني كه كار بازيگري را شروع كردم چندبار تصميم گرفتم براي فوق ليسانس شركت كنم و رشته سينما را دنبال كنم اما آنقدر پشتسر هم درگير كار شدم كه اصلا نفهميدم چه شد و نتوانستم درسم را دنبال كنم. حتي قبل از فوت استاد سمندريان دوست داشتم در كلاسهاي ايشان ثبتنام كنم. اما واقعيت اين است كه وقتش را پيدا نكردم، بنابراين سعي ميكنم با مطالعه و فيلم ديدن نگذراندن دورهها را جبران كنم.
پيشنهاد سينمايي خوب نداشتمواقعيت اين است كه پيشنهاد سينمايي خوب نداشتم. كاري نبوده كه فكر كنم از بازي كردن درآن لذت ميبرم و بنابراين آن پيشنهادات را رد كردم اما در تلويزيون پيشنهادات خوبي داشتم. فقط يك كار سينمايي خوب بازي كردم كه آقاي رهبر قنبري كارگرداني آن را به عهده داشت. سبك كارهاي ايشان خاص است و اكران عمومي ندارد و بيشتر براي جشنوارههاي خارجي ساخته ميشود. من عاشق نقشم بودم و برايم مهم نبود كه فيلم اكران نميشود و ديده نميشوم. قطعا وقتي در تلويزيون پيشنهادهاي خوب دارم پيگير آن ميشوم. چون چيزي كه برايم مهم است قصه و نقش است و مديوم تلويزيون و سينما برايم فرقي ندارد.
از بين نقشهايي كه بازي كردي كدام را بيشتر دوست داري؟نقشي كه در تلهفيلم آقاي مسعود آبپرور بازي كردم را خيلي دوست داشتم. نقش يك دختر جنوب شهري مسئوليتپذير كه مسئوليت يك خانواده روي دوشش است اما به زندان ميافتد و در 48 ساعتي كه مرخصي دارد ميخواهد برادرزادهاش را نجات دهد. پيچيدگيهاي آن نقش را خيلي دوست داشتم. نقش ارغوان در سريال زمانه را هم عاشقانه دوست دارم.
5 كيلومتر تا بهشت سكوي پرتاب من بودمن در تلهفيلمهاي خوبي بازي كردم اما تلهفيلم هيچ وقت ديده نميشود. با كاري كه در سريال آقاي افخمي بازي كردم اتفاق ديده شدن برايم پيش آمد. 5 كيلومتر تا بهشت سكوي پرتاب من بود. من عاشقانه از بازي در آن سريال لذت بردم. آنقدر ذوق داشتم كه در كار مناسبتي بازي ميكنم كه ساعتهاي طولاني كار خستهام نكرد. البته خودم فكر ميكنم در سريال زمانه به يك پختگي رسيدم كه در 5 كيلومتر تا بهشت آن را نداشتم. اكنون اگر برگردم و قسمتهايي از سريال قبليام را ببينم اشكالات بازيام را متوجه ميشوم. كار كردن با كارگردانان بزرگي مثل آقاي افخمي و فتحي را دوست داشتم. آقاي فتحي شايد سختگيرتر از آقاي افخمي باشد اما خب، سختگيريهاي بجايي است. من خيلي از ايشان آموختم، در كل پختگياي كه در سريال زمانه به دست آوردم را مديون آقاي فتحي هستم.
بارها فقر را تجربه كردممن از وقتي كه حساب و كتابم را از خانوادهام جدا كردم و سعي كردم روي پاي خودم بايستم بارها و بارها مزه فقر را چشيدهام چون ميخواستم مستقل باشم و از خانواده طلب پول نكنم، در صورتي كه اگر درخواست ميكردم حتما حمايتم ميكردند اما با بيپولي كنار آمدم. لحظاتي را داشتم كه حتي به يك رقم خيلي كم احتياج داشتم اما همه اين روزها گذراست. من فكر ميكنم بسياري از كساني كه در اين حرفه مشغول به كار هستند حتما شرايط نداري را تجربه كردهاند و بهنظرم اين شرايط آدم را ميسازد.
ولخرجي ميكنم، پول كم ميآورماولين دستمزد من سال 84، 500 هزار تومان بود. يادم ميآيد خيلي سريع همه درآمدم را خرج كردم. در كل آدم ولخرجي هستم چون خيلي زود هيجانزده ميشوم، بعد كه پول كم ميآورم با خودم ميگويم اي كاش ولخرج نبودم. تا يكي، دو سال پيش همه پولم را بابت لباس خريدن صرف ميكردم و وقتي پول بابت كارهاي واجبترم باقي نميماند لباسها را جلوي چشمم ميگذاشتم و ميگفتم حالا با شماها چه كنم (ميخندد).
قرار نبود نقشم يكدقيقهاي باشددر فيلم در «امتداد شهر» «آقاي عطشاني» يك نقش يك دقيقهاي كوتاه داشتي. چطور شد اين نقش كوتاه را قبول كردي؟
در آن كار خيلي از بازيگرها تكسكانس بازي كردند و رفتند. اصلا هم ديده نشدند. البته قسمتهايي از سكانس نقش من حذف شد و از ابتدا قرار نبود نقشم تا اين حد كوتاه باشد. البته خيلي هم مهم نيست اين اشتباهاتي است كه خيلي از بازيگرها مرتكب شدهاند.
به نظرت اين نقشهاي كوتاه كجاي كارنامه بازيگر قرار دارد آيا بايد راجع به آن حرف زد يا آنها را پنهان كرد؟
من پنهانكاري نميكنم. بالاخره يك روزي اين كار را بازي كردهام. حتما آن زمان دوست داشتم كه آن نقش را بازي كنم اما الان اگر چنين كاري به من پيشنهاد داده شود آن را رد ميكنم.
بعيد ميدانم عاشق شومبعيد ميدانم در زندگي خودم در حدی که در سريال زمانه نشان داده میشود عاشق شوم اما فكر ميكنم شايد اگر در چنين شرايطي قرار بگيرم مثل ارغوان سريال فقط بتوانم اشك بريزم. به نظرم دخترهاي امروزي فقط ادعاي اين را دارند كه گريه نميكنند و آدمهاي خيلي محكمي هستند. مطمئن باشيد هركسي تا اين حد عاشق باشد و زندگياش را براي يك نفر گذاشته باشد، رفتن طرف مقابلش به جز دلتنگي باعث به هم ريختن كل زندگي شخصياش ميشود و قطعا همين عكسالعمل ارغوان را خواهد داشت؛ اشك ميريزد و حتي بيمار هم ميشود. من خودم فكر ميكنم اگر در زندگي شخصيام واقعا عاشق شوم همان واكنشي را نشان ميدهم كه ارغوان داشت.
نسبت به عشق گارد دارممن به شدت آدم عاطفياي هستم ولي در زمينه عشق و عاشقي يك گارد عجيب دارم كه دست خودم نيست. به طور ناخودآگاه نسبت به مسائل احساسي عقبنشيني ميكنم. چون ميدانم آنقدر احساسي هستم كه اگر وارد ماجراهاي احساسي شوم شايد زندگيام به زندگي ارغوان تبديل شود.
عشق یعنی دیوانگیبه نظر من عشق واقعي نيست. من اعتقاد دارم دوست داشتن وجود دارد اما عشق همان ليلي و مجنون است. عشق يعني جنون، يعني ديوانگي. البته تجربه كردن آن اشكالي ندارد اما نميتوان با عشق زندگي ساخت. عشق زياد ميتواند زندگي را به هم بريزد.
اگر روزي عاشق شوي ميتواني مثل ارغوان قيد خانوادهات را بزني؟
نه به هيچ وجه. من حتي مثل ارغوان حاضر نيستم قيد كارم را بزنم چه برسد به ترك عزيزاني مثل خانوادهام.
دروغم لو رفت و خجالت كشيدم!برايم پيش آمده كه به كسي دروغ بگویم. آن شخص متوجه دروغگويي من شده و حسابي خجالت كشيدهام. البته دروغ آنقدر بزرگ نبوده كه مثل داستان سريال زندگيام از هم بپاشد اما فكر ميكنم وقتي دروغ ميگويي، مجبور ميشوي پشت سر هم دروغت را ادامه بدهي. يعني يك دروغ ميتواند تو را مجبور كند صد دروغ ديگر بگويي، بنابراين بهتر است از ابتدا راستش را بگويي. اگر قرار است كسي تركت كند و كسي به خاطر راستگوييات تو را قضاوت كند به نفع توست كه قضاوت شوي. مهم اين است كه خودت ميداني صادق بودهاي.
نكته مهممردم من را در خیابان میبینند رویشان را بر میگردانند، میشنوم که زیر لب میگویند دختره بدون اجازه پدرش ازدواج کرده است...
براي آينده برنامهريزي نميكنممن 10 سال ديگر 37 سال هستم. واقعا نميدانم آن موقع کجا هستم. زندگي آنقدر بالا و پايين دارد كه آدم از فرداي خودش هم خبر ندارد چه برسد به 10 سال ديگر. من اصولا برنامهريزي نميكنم كه مثلا 5 سال ديگر كجا باشم يا 7 سال ديگر چطور چون اگر به هدفم نرسم نااميد ميشوم، بنابراين ترجيح ميدهم با زمان پيش بروم.
دوست دارم ازدواج كنم و بچهدار شوممن ازدواج كردن را دوست دارم. به خصوص كه عاشق بچه هستم و عاشق تجربه كردن احساس مادري. اما فكر ميكنم ازدواج يك پختگي لازم دارد كه من هنوز به آن نرسيدهام. اين پختگي دوطرفه است. هم زن و هم مرد بايد به جايي رسيده باشند كه مسئوليت يك زندگي را دونفري به دوش بكشند. به نظرم اين اشتباه است كه فكر كني همه چيز به عهده مرد است. از آن مهمتر توانايي تربيت بچه است. با شرايط امروز دنيا تحويل دادن يك بچه خوب و سالمي كه خود بچه هم از به دنيا آمدنش راضي باشد و اين قضيه قديمي كه بچهها به پدر، مادرهايشان ميگويند چرا ما را به دنيا آوردهاي تكرار نشود يك لياقت ميخواهد كه آدمها بايد به آن برسند. من فكر ميكنم كه در مورد هنرمندان اگر ازدواجگريزي وجود دارد به خاطر مشغله كاري زياد آنهاست. من آنقدر كارم فشرده است كه فرصت ديدن خانوادهام را هم نميتوانم پيدا كنم. حالا فرض كنيد اگر ازدواج كرده بودم و بچه داشتم چطور بايد با شرايط كنار ميآمدم. من فكر ميكنم اين موضوع باعث دور شدن اهالي سينما از ازدواج شده است. فكر ميكنم اگر به جايي برسي كه بخواهي تشكيل خانواده بدهي بايد كارت را گزيدهتر انتخاب كني كه بتواني وقت بيشتري براي همسر و فرزندانت بگذاري.