ايمون زايد: در ايران از فوتبال لذت مي بري!
به نوشته ۷ روز زندگي - او كه خيلي زود با درخشش خود در پيراهن سرخ پرسپوليس به «آقاي هت تريك» معروف شد، به خاطر برخي دلايل شخصي و البته خانوادگي از اين تيم جدا شد. «مارين» كه مثل نامزدش از برخورد گرم ايراني ها خوشش آمده، مي گويد او دليل جدايي زايد از پرسپوليس نبوده است. شايد موضوع جالب براي هواداران پرسپوليس اين باشد كه نامزد بازيكن محبوبشان حتي نمي دانسته زايد بازيكن فوتبال است. او بعد از دو ديدار اتفاقي با ايمون آشنا مي شود و قرار است سال ۲۰۱۳ با هم ازدواج كنند.
* از اولين ديدارتان شروع كنيم. چطور با هم آشنا شديد؟
ايمون: در يكي از مراكز خريد دوبلين قدم مي زدم كه مارين را همراه يكي از دوستانم كه او هم فوتباليست است، ديدم. همانجا با هم حرف زديم و من از مارين خوشم آمد.
مارين: بعد از آن روز، من با چند تا از دوستانم با يك تور مسافرتي به ايران آمديم و آنجا باز هم ايمون را ديدم. بعد از دو، سه ماه تصميم گرفتيم با هم ازدواج كنيم.
* براي ما ايراني ها جالب است بدانيم دو ايرلندي براي انتخاب همسر خود چه معيارهايي داشته اند...
ايمون: مارين وفادار، قابل اعتماد و مستقل است و يك كار خوب در ايرلند دارد. و سخت كار مي كند و من فكر مي كنم اين يك ويژگي خوب براي يك زن است.
مارين: ايمون خيلي صادق است و در اين مدت متوجه شدم فرد وفاداري هم هست. واقعاً مسئوليت پذير است و كارش را به خوبي انجام مي دهد. مسائلي او را آزار مي دهد كه ممكن است ديگران چندان ناراحت نشوند، او هر چه در سرش داشته باشد، به من مي گويد و به همين خاطر هر دو به راحتي به هم اعتماد مي كنيم. از نظر ظاهري هم كه بسيار خوش تيپ است! ايمون واقعاً مرد خوبي است، خيلي به خانواده اش اهميت مي دهد و اين براي من هم مهم است.
* اختلاف سني تان چقدر است؟ در ايرلند چقدر به اين موضوع اهميت مي دهند؟
مارين: ايمون يك سال از من بزرگتر است. در ايرلند سن مرد نبايد دو برابر زن باشد، مثلاً ازدواج مردي ۳۰ با يك دختر ۱۵ ساله غير قانوني است اما اگر سن دختر از ۱۸ سال بيشتر باشد، مشكلي ندارد. براي من مهم بود كه با ايمون فاصله سني زياد نداشته باشم.
* شما دو بار به كشور ما سفر كرديد. نظرتان درباره ايران و مردمش چيست؟
مارين: وقتي مي خواستم به ايران بيايم، خيلي ها به من گفتند «نرو، اصلاً امنيت ندارد!» اما ايمون به من اطمينان داد ايران خيلي امن است و مردمش هم خيلي دوست داشتني هستند. وقتي ديدم ايمون دوستان خوبي در ايران دارد، خوشحال شدم. حالا آنها دوستان من هم هستند.
* از شلوغي تهران تعجب نكرديد؟
مارين: چرا! كل ايرلند چهار ميليون جمعيت دارد اما تهران واقعاً شلوغ و آلوده است. رانندگي هم در اينجا خيلي خطرناك است. اوايل فكر مي كردم راننده ها ديوانه هستند اما بعد فهميدم رانندگي در ايران همين طور است. نمي دانم موتورسوارها چطور زنده مي مانند! من در دوبلين رانندگي مي كنم اما فكر نمي كنم بتوانم اينجا راننده شوم! من بار قبلي كه به تهران آمدم، با ايمون به بالاي برج ميلاد رفتم و از آنجا تهران را ديدم، خيلي زيبا بود.
* فوتباليست ها درآمد خوبي دارند. شما هم به خاطر پول با ايمون ازدواج كرديد؟
مارين: (مي خندد) نه، من خودم در ايرلند در دادگستري كار مي كنم و درآمد خوبي هم دارم. فكر مي كنم ايمون به خاطر پول با من ازدواج كرده است! اوايل آشناييمان او نمي دانست من كار مي كنم حتي من هم نمي دانستم او بازيكن فوتبال است.
* تا چند سال پيش در ايران مردها با كار كردن همسرشان خارج از خانه مشكل داشتند...
ايمون: اتفاقاً سي سال پيش در ايرلند هم همين وضعيت وجود داشت اما در ده سال گذشته كم كم همه چيز تغيير كرد و بيشتر زنان خارج از خانه كار مي كنند. زن و مرد در ايرلند با هم برابرند. حتي بعضي مواقع مرد در خانه مي ماند و از بچه ها نگهداري مي كند، زن هم كار مي كند!
* برخي مي گويند شما دليل جدايي ايمون از پرسپوليس هستيد، درست است؟
مارين: من دليل جدايي ايمون از پرسپوليس نبودم. اگر او در پرسپوليس مي ماند، من هم به تهران مي آمدم. هر جا او برود، من هم كنارش هستم. او در بازگشت به ايران مشكلاتي داشت كه بخشي از آنها مشكلات مالي بود اما به نظر من مهمترين دليل جدايي ايمون اين بود كه او فوتباليست خوبي است و مي خواهد هميشه اين را به مردم نشان دهد. براي او سخت بود روي نيمكت بنشيند، براي همين قراردادش را فسخ كرد. البته نمي دانم چرا مربي پرسپوليس از ايمون استفاده نمي كند، خودش هم نمي داند!
* اگر ايمون در پرسپوليس مي ماند، شما چه مي كرديد؟
مارين: من هم مي ماندم. مشكلي براي زندگي در ايران ندارم. حالا كه در ايران هستم، يك فصل ديگر هم مي ماندم.
* يعني حاضر بوديد فقط يك فصل بمانيد!
مارين: نمي دانم. من در ايرلند كار مي كنم و دوست دارم به آن كار ادامه دهم. ما در كنار هم خرج زندگي را در مي آوريم و با هم يك تيم خوب را تشكيل مي دهيم.
* از ايران با خودتان چه مي بريد؟
ايمون: خيلي چيزها هست كه مي توانيم ببريم اما مهمترين چيزي كه من در ايران ديدم، مهرباني مردم بود. فكر مي كنم مردم اينجا بيشتر با تو دوستانه برخورد مي كنند تا در ايرلند. خيلي زود رابطه گرمي با تو برقرار مي كنند و حتي تو را به خانه خود دعوت مي كنند. من هميشه براي خانواده ام از مهمان نوازي و رفتار خوب ايراني ها صحبت مي كنم. شما عيد نوروز داريد كه واقعاً زيباست. دوست دارم اين را بگويم كه كار من در ايران تمام نشده است. يك روز به ايران بر مي گردم اما دقيقاً نمي دانم چه زماني.
مارين: من يك قاليچه ايراني خريده ام تا آن را به خانواده ام هديه كنم. مي خواهم قاليچه را به آنها بدهم تا هم سوغاتي ايران باشد، هم هديه كريسمس!
* ايمون و مارين بالاخره چه زماني به خانه خودشان مي روند؟
مارين: ما سال ۲۰۱۳ با هم ازدواج مي كنيم چون بايد خانواده هايمان را بيشتر به هم معرفي كنيم و بعد از آن مراسم ازدواج را برگزار كنيم. خانواده من ايمون را مي شناسند و او را خيلي دوست دارند. برادر من هم عاشق ايمون و يكي از هواداران بازي اوست.
ايمون: در ايرلند اول زن و مرد با هم آشنا مي شوند و بعد خانواده و گذشته هم را مي شناسند. البته بعد از آشنايي و تصميم براي ازدواج، بلافاصله مراسم ازدواج انجام نمي شود. معمولاً در ايرلند بعد از اينكه دو، سه سال از آشنايي زن و مرد گذشت با هم ازدواج مي كنند، هر چند در آن زمان هم به قصد ازدواج با هم آشنا مي شوند.
* ايمون! حالا كه از اينجا مي روي، اگر بازيكني بخواهد براي آمدن به ليگ ايران با تو مشورت كند، به او چه مي گويي؟
ايمون: بدون شك اول از تماشاگران ايراني برايش مي گويم كه چقدر پرشور و پرهيجان هستند. بعد به او توصيه مي كنم از قرارداد مالي اش مطمئن شود چون خارجي ها كمي با واحد پول ايران مشكل دارند و فكر مي كنم تا الان چند بازيكن خارجي ليگ ايران مثل توزي به همين خاطر رفته اند اما قطعاً اگر بازيكني با من مشورت كند، تشويقش مي كنم به ايران بيايد. به او خواهم گفت آنجا از فوتبال لذت مي بري و روزهاي خوبي خواهي داشت. جايي براي ترسيدن و نگراني نيست.