به گزارش ايسنا متن اين سروده كه در حال و هواي اين روزهاست به اين شرح است:
دارم از نرخ گزافش گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شدهام بى سر و سامان كه مپرس
تا زدم هر چه پسانداز خودم را به دلار
اُفت كرد آنقدَر اين قيمت تومان كه مپرس
كس به اميد كذا آنچه كه كردم مكناد!
كه چنانم من از اين كرده پشيمان كه مپرس
هر كجا مىروم امروز، كه چيزى بخرم
تازه ! اجناس گران نيست ز ارزان كه مپرس
گر چه بايد بشود ايشان ، شرمنده من
خجلتى مىكشم از صاحب دكّان كه مپرس
قيمت آب، گران بود ، گرانتر هم شد
چه بگويم به تو ! از گندم و از نان كه مپرس
آخر سال شد و رفتم و پيدا كردم
خانهاى كوچك و تاريك، بدان سان كه مپرس
روى موكت كه نشستيم ، گذشت از نظرم
خاطرات خوشى از قالى كرمان كه مپرس
تا در اينجا دلمان خوش به شكرخندِ لبى ست
با لب چون شكر، از قند فريمان كه مپرس!
مولوى هم كه خدا روحش را شاد كند!
آنچنان داشت غم قند فراوان كه مپرس
فقر از در نرسيده، سر شب، تا دم صبح
آنچنان مىرود از پنجره ايمان كه مپرس
بود اگر داخل فردوسى و صرّافى بود!
از زياد و كم آن كنج خيابان كه مپرس
حافظ از گوشه ميدان به سلامت بگذر
نيست انصاف در اين قوم ز وجدان كه مپرس
سر هر كوچه نديديد چه بلوايى بود!
هر يكى عربدهاى، اين كه مبين، آن كه مپرس
سينماى وطنى چيست؟! همان جا كه در آن
آنقدَر سوژه شد اين چاقوى زنجان كه مپرس!
گفت: دولت چه براى من و تو...؟!گفتم: هيس!
چون سر سبز ندارم، تو هم الان كه مپرس
گر چه اينجا خطرى نيست ولى شرط ادب
مىكند حكم ! بيا اين ور و از آن ور ميدان كه مپرس!
شعرم اين بار پريشان شده پا تا به سرش
تو در اين معركه از وزن پريشان كه مپرس!