پنجشنبه ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 25 - ۱۵ شوال ۱۴۴۵
برچسب ها
# اقتصاد
۱۶ آذر ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۶
شهاب حسینی کارگردان و بازیگر:

ساکن طبقه وسط روایتی از سرگشتگی انسان معاصر است

کارگردان فیلم ساکن طبقه وسط گفت: واقعا گاهی اوقات حوصله ام سر می رود و می گویم قطعا هدف آفرینش من این نبوده که بیایم بخورم و بروم قطعاً چیز دیگری بوده و این فیلم داستان همین سرگشتگی است.
کد خبر: ۶۷۱۱۵


ایران اکونومیست
- هر چند سینماگرانی که با فلسفه و عرفان قرابتی دارند، اندکند اما این افراد همواره با ساخت فیلم هایی که انسان را به ذات ماهوی خود هدایت می کند، سینمای معناگرای ما را زنده نگه داشته اند.
در این میان دو سینماگر جوان ما چندی است که با ساخت فیلم 'ساکن طبقه وسط' هزار سوال و صحنه های تراژیک را برای ما ترسیم کرده اند که تلنگری جذاب برای مخاطبان این اثر برای یافتن هویت خود به همراه دارد.
سید شهاب الدین حسینی کارگردان و بازیگر این اثر که با ساخت 'ساکن طبقه وسط' نخستین تجربه کارگردانی خود را پشت سر گذاشته این فیلم را دغدغه های انسان معاصر می داند که خود او هم بخشی از این مردم جامعه است.
محمدهادی کریمی نویسنده این اثر که تجربه کارگردانی هم دارد با ایفای نقش در این فیلم بازیگری را هم به اندوخته های خود افزوده است. کریمی درواقع پزشک است اما همیشه دغدغه فرهنگی داشته و با ساخت فیلم و نوشتن داستان های مختلف به دنبال کمک به جوانان برای یافتن هویت خود در این دنیای پر پیچ و خم است.
کارگردان و فیلمنامه نویس 'ساکن طبقه وسط' در یک روز پاییزی میهمان گروه فرهنگی ایرنا بودند تا درباره فیلمشان بگویند. آنها گفتند. ما شنیدم. شما هم بخوانید.
 
س** آقای حسینی برای شروع و قبل از اینکه درباره فیلم صحبت کنیم می خواهم نظر شما را درباره هنر بدانم؟ آیا تعریفی از هنر دارید؟
حسینی: همیشه وقتی به ذات اقدس الهی فکر می کنم به این نتیجه می رسم که عشق به علاوه هنر مساوی شده است با آفرینش. یعنی این دو عنصر اگر نبود شاید پروردگار تمایلی به آفرینش هم پیدا نمی کرد. در واقع هر چه هست ریشه اش نزد خداست و اگر ودیعه ای به کسی داده می شود حتما مقصود و منظوری پشت آن بوده چرا که هنر موجب نزدیکی انسان به ذات خدا می شود و انسان نیز امکان خلق پیدا می کند. البته در صنعت هم همینطور است و اگر به درستی و دقت ریشه یابی شود آن هم آمیختگی خیلی منسجم و ظریفی با هنر دارد. بنابراین چیزی نیست که به ذاته، کسی از آن بهر مند شده باشد و خاصیتی به او داده شده که به بقیه داده نشده و این موجب تمایز او از دیگران شده است. در واقع کسی که از یک خصیصه خاصی بهره مند است مسئولیتش سخت تر است و دغدغه های بیشتری دارد. بنابراین ، این سرچشمه چیزی است که من دوست دارم همیشه خودم را به آن وصل می دانم .اساساً هنرمند به معنی واقعی مثل سیم یک جریان برق است که یک سرِ آن به ذات خداوندی و سر دیگر به انسانیت وصل است و تا زمانی که این اتصال وجود داشته باشد ارزشمند است و به محض اینکه اتصال قطع شود مثل یک سیم که جریان برق در آن نباشد، کاملا بدون استفاده می شود.
 
س** سینما در کجای این تعریف شما جا دارد؟
حسینی: سینما هم مثل بسیاری از هنر های دیگر یک زبان است و آنجا که کلام از بیان مفهوم عاجز می شود هنر به میان می آید. فرقی هم ندارد روی بوم نقاشی یا در نت های موسیقی و یا در سینما. شاید من عربی و انگلیسی را خیلی خوب حرف بزنم اما این مهم نیست که چقدر خوب حرف می زنم مهم این است که چه می خوام با این زبان بگویم. بنابراین آنچه گفته می شود اهمیت دارد وگرنه هر کسی می تواند بیاموزد. به قول آقای کریمی(نویسنده فیلمنامه ساکن طبقه وسط) زاویه دوربین مهم نیست زاویه فکر مهم است و هنر هر چه هست مسئولیتش از لذتش بیشتر است.
 
س** آقای کریمی شما هم برای شروع مایلید درباره تعریف تئوری هنر سخن بگویید؟
کریمی: بله. ببینید ما وقتی راجع به چیستی چیزی می پرسیم که از آن فاصله می گیریم. یعنی وقتی از هنر فاصله بگیریم، می پرسیم که این چیست؟ مثل کسی که اولین بار یک چیزی را تجربه می کند. در دنیای امروز ما آنقدر از موضوع هنر فاصله گرفته ایم که حالا به آن پی می بریم و موضعش را مطرح می کنیم و درباره اش می پرسیم درحالی که در گذشته ها این طور نبود. زمانی بود که انسان در مکان و زمانی بود که زندگی می کرد هر چه اطراف او بود و هر چیزی را که می دید اثر هنری بود و شاید برای آن هم برای آدم ها هنر هیچ مفهومی نداشت. نه اینکه نمی فهمیدند چیست، بلکه آنقدر به آن نزدیک بودند که نمی توانستند به ماهیت آن پی ببرند. مثل ماهی که در آب است و تا از آب بیرون نیاید نمی فهمد آب چیست. در واقع ما در دنیای جدید آنقدر از هنر دور شده ایم که فکر می کنیم هنر فقط همین تئاتر، موسیقی، سینما بوده و نهایتا آنها را به هفت هنر تقسیم می کنیم . در واقع در حکمت ما هم است که هر چیزی هنری دارد و هنر به معنی جنبه نیک آفرینش گفته می شود با همان مثال معروف که می گویند عیب هر چیز که گفتی هنرش نیز بگو. در واقع هنر نیمه پر هر چیزی است و در واقع همه چیز اصلاتش با هنر است.
هنرآن چیزی است که ما از سرچشمه خداوند آن را جاری و ساری می بینیم بنابراین اگر به خودمان جسارت آفرینش گری می دهیم در واقع این به نوعی تقلید کار زیبا و سترگ بزرگترین مبدع هستی است. میل به زیبایی مهربان بودن خلاقیت همه از اینجا می آید اما بعضی ها میل به آفرینش گری شان بیشتر از بقیه است. اما درعرفان ما است که صید از پی صیاد می رود. یعنی همیشه بزرگ می رود دست کوچک را می گیرد. چون کوچک بزرگ را نمی شناسد اما بزرگ کوچک را می شناسد و این خداوند تصمیم می گیرد که یکی بشود 'بتهوون'، این یکی 'مولانا' آن یکی 'ابن عربی' و ... اینها را هم خداوند انتخاب می کند. بنابراین هنر علاوه بر تلاش نیاز به یک هدایت همیشگی هم دارد.
 
 
**س : آقای حسینی چه شد تصمیم گرفتید 'ساکن طبقه وسط' را کارگردانی کنید؟ با توجه به محبوبیت شما در امر بازیگری این فیلم اگر خوب از کار درنمی آمد برای شما یک ریسک نبود؟
حسینی: من این قصه را سال 82 از آقای کریمی گرفتم. بعد از خواندن فیلمنامه خودم را در آن پیدا کردم. قطعا آقای کریمی هم قبل از من خودش را در آن پیدا کرده بود. وقتی ساخته شد تعداد زیادی آدم، دیدم که گفتند ما خودمان را در آن پیدا کردیم. در واقع روایت ساده و کلیشه اش این فیلم می شود 'از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود'. یک روز هایی حوصله ام از زندگی سر می رود. صبح از خواب بیدار می شوم می بینم همان کارها تکراری. صبح از خواب بیدار شو، صبحانه بخور، برو سر کار، دوباره شب بخواب و هی تکرار و تکرار. واقعا گاهی اوقات حوصله ام سر می رود و می گویم قطعا این هدف آفرینش من نبوده است؛ بیایم، بخورم، بچرخم ، نه. یک چیز دیگری است. داستان این فیلم داستان همین سرگشتگی است. این نسلی که من در آن رشد کرده ام از یک بی ثباتی برخوردار بود... اما الان به لطف خدا در یک امنیتی زندگی می کنیم که پیشرفت زیاد تکنولوژی و اطلاعات نعمات را به وفور در دسترس مردم قرار داده است و زیادی نعمات منجر به بی انگیزگی آدم ها شده است. قبلا واقعا این طور نبود ما برای دیدن و پیدا کردن فیلم مورد علاقه مان باید دو هفته می گشتیم و چون دنبال هر چیزی که دوست داشتیم می رفتیم بعد از پیدا کردن آن با زحمت زیاد تازه می فهمیدیم خب این هم آن چیزی نبود که من به دنبال آن بودم و همین باعث شد که تکه های پازل این فیلمنامه به زیبایی توسط آقای کریمی در عین کثرت در یک قالب واحد شکل گرفت. یادم است وقتی سال 82 آقای کریمی فیلم را به من داد آن زمان جوان بودم و اشتیاق بازی کردن آن را خیلی داشتم و خیلی به ساخت آن فکر نمی کردم.
 

س**پس چرا اینقدر دیر ساختید؟ تقریبا 10 سال بعد از اولین بار که فیلمنامه را خواندید.
حسینی: اگر بخواهم به دلیل آن اشاره کنم شاید به مذاق برخی دوستان خوش نیاید ولی می گویم چون واقعیت را باید گفت. ببینید اگر سینمای ما امروز با مسائل زیادی دست به گریبان است. هی دور باطل خود را طی می کند و نتیجه ای هم نمی گیرد، اغلب به خاطر این است که؛ الگو هایش را تغییر نمی دهد و با مخاطب پیش نمی رود. هنوز با الگوهای 20 یا 30 سال پیش حرکت می کند در حالی که مخاطبش در سال 2014 میلادی و 1393 شمسی دارد زندگی می کند. عصری که اینقدر دانش و اطلاعات دور و بر او را گرفته که همه امروز از تمامی مسائل آگاهند و دسترسی دارند. الان نسل تحصیل کرده اکثریت جامعه را تشکیل می دهد اما یک وقتی اینطور نبود. خب این الگوها باید تغییر کند. دلیلی هم که دارم اینکه در طول این سال ها که کار کردم همواره فیلم های مطرح و بازی های مطرح دنیا را دیده ام و کشف کنم که خب چه اتفاقی در آن فیلم ها افتاده که ماندگار شده اند. جالبه به شما بگویم؛ فیلم دیدم که فیلم ساختن، بازیگری کردن را از آنها یاد بگیرم، زندگی کردن یاد گرفتنم. دیدم مسائل بسیاری در این فیلم ها است که در زندگی خود من هم کاربردی است.
شما وقتی فیلم 'دیوانه از قفس پرید' را می بینید مسائل بسیاری از زندگی در آن نهفته است. فیلم 'رهایی از شاوشنگ' را اگر نگاه کنید تلاش یک آدم در اوج ناامیدی را می بینید و از آن چیز یاد می گیرید. پس قطعا سرگرم کنندگی سینما در اولویت دوم قرار دارد. اول باید خوراک فکری، ایده، اندیشه به مردم بدهیم، سینما باید سوال طرح کند و ذهن را به دغدغه بیندازد. کارش همین است حالا اگر توانست از چاشنی های سرگرم کننده ای مثل طنز و جذابیت و مسائل بامزه ای هم استفاده کند چه بهتر. اما این تفکر که فیلم هایی مثل ساکن طبقه وسط یک مقداری ذهن تماشاگر را درگیر می کند و تماشاگر هم که حوصله ندارد پس فیلم نمی فروشد تفکر غلطی است. تماشاگر مگر می آید سینما تا بخندد. خب اگر می خواهد بخندد که جای خود را پیدا می کند این همه نمایش کمدی خنده دار. می رود آنها را می بیند. جایگاه سینما این نیست که مردم فقط بیایند بخندند و بروند. سینما جایی است که مردم باید با کنجکاوی وارد و با تفکر خارج شوند. اما اینکه چرا من کارگردانی کردم و چرا اینقدر دیر؛ راستش ما طی این سال ها کسی را پیدا نکردیم که برای ساخت این فیلم ما را یاری کند. آدم های زیادی را دیدیم که فیلمنامه را به آنها دادیم اما آنها زحمت خواندن فیلمنامه را هم به خودشان ندادند و البته حتما حکمت خداوند هم بر این بود که به قول دکتر ادبی (شارح فصوص الحکم ابن عربی) این فیلمنامه باید 10 سال خیس می خورد تا ساخته شود.
 

س** آقای کریمی به نظر شما چند درصد مردم ما می توانند با شخصیت اصلی این اثر همذات پنداری کنند؟ یعنی در واقع چه مقدار انسان های طبقه وسطی وجود دارند که این دغدغه ها را داشته باشند؟
کریمی: خاستگاه تمام انسان ها که به دنیا می آیند طبقه وسط است یعنی کره زمین. حالا قسمت عمده و کثیری در این طبقه وسط با دغدغه بالا یا پایین رفتن می میرند. قسمتی خیال خودشان را راحت می کنند و می روند پائین و یک عده ای هم می روند بالا. یعنی این چیزی است که همیشه بوده اما بخش عمده ای هم این وسط می مانند و همیشه تردید بالا یا پایین رفتن را دارند. طبقه وسط همین کره خاکی خود ما است و وقتی به دنیا می آییم در سوره شمس در قرآن کریم هم آمده: (فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها) که همه چیز های خوب و بد را به او الهام می کنیم. بنابراین آنچه در این فیلم عنوان می شود در واقع تمثیلی از دغدغه های بخش زیادی از مردم است که من با آنها در ارتباط بوده ام. البته این چیزی نیست که تازه گفته باشیم. در داستان ها عهد عتیق یا تئاتر های یونان باستان هم این صحبت مطرح شده یعنی این چیزی نیست که برای انسان امروز باشد.
 

س** در این فیلم سراسر با زبان تمثیل سخن گفته اید، چرا؟
کریمی: بله هر چیزی که در این فیلم گفته شده یک ثمثیل و نشانه است. همیشه زبان تمثیل وجود داشته مثلا در کودکی همه ما کارتون پینوکیو وجود داشته و ما هنگام تماشای آن دائماً نگران گم شدن اردک پینوکیو و یا گول خوردن او بودیم اما الان که بزرگ شدم فهمیدم این کارتون توسط یک کشیک مسیحی بر اساس کتاب مقدس مسیحیان نوشته شده و به همین دلیل هم اسم 'پدر ژپتو' را گذاشته است پدر در مسیحیت یعنی پدر آسمانی و پینوکیو در این فیلم هر چه از پدرش دور می شد به مصیبت های زیاد دچار شد و وقتی به پدرش دوباره رسید آن وقت آدم شد. این دقیقا با آموزه های مسیح مطابقت دارد که می گوید: 'به ملکوت خداوند هیچ کس وارد نخواهد شد مگر اینکه بار دیگر متولد شود.' ما هم در این داستان می خواهیم یک تمثیل بگوییم و هر کسی می تواند برداشت های خودش را داشته باشد. اما آنچه که وجود دارد اینکه ما صدای نی و رنگ آبی را بالا می گذاریم که این تنها به عنوان یک تقابل با رنگ آتش یا موزیک آزار دهنده طبقه پایین نیست. درواقع داریم استعانت می گیریم از آن تمثیل عرفانی نی که اگر صدایی هم از نی بیرون می آید از خود نی نیست بلکه کسی دیگر باید در آن بدمد. یعنی همه این چیزها چیده شده تا مخاطبی که برای بار دوم و سوم فیلم را دید به این نتیجه برسد که ببین آن سایه هایی که تو دیدی اصالت ندارد. وقتی در طبقه پایین را باز می کنی چیزی خواهید دید که ممکن است توی ذوق تو هم بزند. چیزی که در فیلم می بینیم جایی که این شخص در پلان آخر به بالا نگاه می کند و بعد از اینکه همیشه گله گذاری می کرد این بار می گوید 'من را بپذیر' و این هم تمثیل است و شاید خود من هم برای شرح و بسط این تمثیل عاجز باشم و استادان دیگری طوری این تمثیل ما را بسط بدهد که خود ما هم به آن نرسیده باشیم.
 

س**چقدر در این زمینه فکر می کنید موفق بوده اید؟
کریمی: ما یک تمثیل را گفته ایم در حد و بضاعت مدیوم سینما و در واقع این یک قطره ای بود. هیچ ادعای عرفان و اینکه وسط دریای عرفان ایستاده ایم و کاسه ای هم در دست می گویم آهای ملت بیایید نداریم. متاسفانه سینما معنای گرا ما خیلی بد جا افتاده است که مثلا تمام سازندگان این سینما اولیا الله هستند و مردم بیاید ببینید و به راه راست هدایت شوید که من می گویم نه این لاف را زده ایم و نه می گوییم. در واقع این فیلم تنها شرح عطش ناکی ما است. نکته پایانی که در این بخش بگویم اینکه شاید ما چند سال پیش می گفتیم مشکلات جوانان چیست می گفتند اشتغال، ازدواج ، رونق اقتصادی و فلان موارد اما الان یک جور بحران معنویت سرگشتگی و هویت جوانان ما را آزار می دهد. حالا بحران اقتصادی از بین رفت و همه هم خانه دار شدند اما بحران معنوی چه می شود. متاسفانه مشکل امروز جوان ما بحران معنویت است که ریشه یابی نمی شود.
 

س**آقای حسینی قبول دارید فیلمتان سرد است. چرا که نشان می دهید اگر رستم با آن همه یال و کوپال هم اگر در این دوره زندگی می کرد از همه چیز می نالید.
حسینی: همه ما در زندگی دنبال شادی و شادمانی می گردیم. اما به نظر من اگر این شادی را بخواهیم تعریف کنیم فقط زمانی دست می دهد که لذت کشف و شهود به انسان دست دهد. وقتی چیزی را کشف کنیم شاد می شویم. این خیلی کم اتفاق می افتد اما متاسفانه به نظر خیلی از مردم شادی یعنی پاک کردن صورت مسئله . مثلا بریم سفر که دیگه همه چیز رو از یاد ببرم. برم فلان دوستم رو ببینم تا به هیچ چیزی فکر نکنم. بنابراین چیزی این وسط حل نشده است ما در واقع می رویم برای یک مدت مشکلات را فراموش می کنیم و دوباره که بازگردیم مشکلات به قوت خودشان باقی هستند. چیزی که من در زندگی تجربه کردم اینکه آدم ها از غم هایش خیلی بیشتر از شادی ها می آموزند و تمام پیشرفتی هم که بشر کرده از غم هایش نشات گرفته است. سال های سال انسان غم پریدن داشته و دوست داشته مثل پرنده های بپره رفت و نهایتاً یاد گرفت. سال های سال عزیزانش را به خاطر بیماری از دست می داده و نمی دونست چرا بالاخره یک نفر مثل 'لویی پاستور' آمد و گفت؛ این میکروب است که انسان را می کشد و.. بنابراین همواره دردی باید وجود می داشت تا انسان به دنبال درمان و به تبع آن پیشرفت برود. من افسردگی را تبلیغ نمی کنم. و اعتقاد دارم در آموزه های ما است که 'مومن غمش به دل و شادی اش به چهره است' ولی شادی چهره اصلا نافی غم دل نیست. دل وقتی اندوهگین است با خدا بیشتر مانوس است. بنابراین فیلم اگر سرد است در عین هم نمکی که در فیلمنامه است اما خوشحالم که از شما می شنوم فیلم سرد است چون شاید همین سردی است که باعث می شود شما هم به تفکر وادار شوید و من از این بابت خوشحالم.
 
 
س** آنچه از جواب شما من متوجه شدم اینکه درواقع می گویید در سراسر فیلم قصد داشته اید مخاطب را به تفکر برای یافتن هویت خود کنجکاو کنید. درست می گویم؟
حسینی: تنها تفاوت ما با تمام آفرینش همین تفکر است. شما اگر به لحاظ جسمانی مقایسه ای کنید درمی یابید که ما از خیلی از حیوانات عقب تریم. چشمان عقاب از ما خیلی تیزتر است. گوش های خفاش از ما بهتر می شنود و سگ از ما بویایی قوی تری دارد اما تنها وجه برتری ما نسبت به باقی مخلوقات همین تفکر است.
 

س**آقای کریمی درباره پایان فیلم باید بگویم به زعم خودم خوب تمام شد چون بعد از این همه پرسش و اتفاقات که در فیلم می افتد اگر پایان فیلم باز تمام می شد واقعا مخاطب را اذیت می کرد.
کریمی: شما ببینید بعضی اوقات چیزی هایی که ما در یک نمای نزدیک آنها را کمدی می بینیم در یک نمای باز همان ها را تراژیک می بینیم و بلعکس هستند اتفاقاتی که ظاهرش برای ما تراژیک است ولی در باطن می تواند مایه سرور و بهجت ما باشد. در واقع همان چیزی که شهاب عزیز گفت؛ 'بسیاری از غم های همان شادی ها هستند که بر چهره ما نقش می بندند'. قصه نی نامه مولانا را اگر خواند باشید که می گوید؛'از جدایی ها شکایت می کند یا اینکه سینه خواهم شرحه شرحه از فراق'. درواقع این داغِ فراق ابدی و غربت ابدی انسان از یک گمشده ای که همیشه بود ولی ما سال ها خواسته ایم آن را پنهان کنیم، صحبت می کند. تمام آنچه در روز زمین است الان درصد کثیری از مردم را به لحاظ روحی ارضاء نمی کند. بنابراین عبور کردن از غربت و رنج داستان فیلم ما و برخی از مردم شده است. و دوست ادیبی بعد از دیدن فیلم می گفت 'ساکن طبقه وسط 2' را بسازید چون الان این شخص از غم ها گذشت و به آن شادی ازلی وصل شد حالا شما در بخش دوم قصه او را در طبقه بالا نشان دهید.
 

س** نقش اصلی فیلم به نظر از طیف روشنفکر و نویسنده جامعه است که خب بخش کمی از می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. در این مورد نظرتان چیست؟
کریمی: این فیلم برخلاف تصور همه ما شخصیت اصلی آن شبیه به تمام جوانان است. چون الان ما در جامعه کثرت اطلاعات زندگی می کنیم. مرز دانستن و ندانستن یک کلیک شده است. اگر این فیلم 10 یا 20 سال پیش ساخته می شد شاید این شخصیت یک روشنفکر در جامعه بود ولی الان سطح دانش و اطلاعات عمومی مردم خیلی بالا رفته است. اینکه بسیاری از کسانی که فیلم را دیده اند می گویند ما خودمان را در فیلم دیدیم چون اینها این آدم را یک انسان با سواد و عمیق ندیدند بلکه یک آدم اطلاعات زده است. الان خیلی از افراد این طور هستند.
 
حسینی: ببینید قدیما اگر پدر ما از ما می پرسید بچه بزرگ شدی می خوای چی کاره شوی اگر می گفتیم طلا فروش می گفت آفرین اما اگر می گفتیم نویسنده می گفت بچه مگر می خواهی گشنگی بکشی. به نظر من نویسندگی شغلی نیست که تو انتخاب کنی. نویسنده انسان در حال فوران است که آرام و قرار ندارد. من با دکتر کریمی 20 سال است دوست هستم دغدغه های این آدم را از نزدیک لمس کرده ام ایشان اگر می خواست می توانست یکی از میلیارد های سینما ما باشد اما دغدغه اش این نیست. اما متاسفانه باید بگویم بهترین فیلم نامه های بسیاری از فیلمنامه نویس ها ما هنوز ساخته نشده است.
 

س**علت حضور این همه ستاره سینما در نقش های دو دقیقه ای این فیلم چیست؟
حسینی: اشکال همه ما این است که دائما با متر و وجب صحبت می کنیم. دوستان هنرمند من طی یک دغدغه ای که با آنها مطرح کردم همراهی کردند. هنگامه قاضیانی، حسین یاری برای خودش سیر و سلوکی دارد. آقای حسین محجوب که اصلا بین همکارنش در این سیر و سلوک معروف است و ما هنرمندان اگر مشکلی داشته باشیم با او مشورت می کنیم. بابک حمیدیان برای خودش سرگشتگی هایی دارد وقتی او را صدا می کنم که بابک می خواهیم تصویری از این سرگشتگی ها نشان دهیم با کمال میل می آید. زندگی در عرض است نه در طول در فیلم هم همینطور است.
 

س** آقای حسینی باز هم فیلم می سازید؟
حسینی: هوشنگ گلمکانی (منتقد پیشکسوت سینما) وقتی فیلم را دید به من گفت؛ تو اگه این فیلم را نمی ساختی خفه می شدی. ببنید فیلم سازی اینطوری نیست که تفریحی سراغش برویم و بگویم که خب حالا بیکاریم بریم یک فیلمی هم بسازیم. نه باید یک چیزی هی شما را درگیر کند چیزی که دوست داری درباره آن حرف بزنی و یه حرفی که واقعاً اگر نگویی خفه می شوی. بنابراین امیدوارم آقای کریمی دوباره این طوری بنویسند تا من هم بسازم هر چند این بار نوبت من است که در رکاب ایشان باشم.
 

س** سیگار هم حضور پررنگی در فیلم داشت، آقای کریمی شما در فیلمنامه سیگار را داشتید یا آقای حسینی اضافه کرد؟
حسینی: متاسفانه سیگار از اقلام مورد علاقه من است.
 
کریمی: سیگار المانی از بی قراری در این فیلم بود. قبلاً می گفتند که سیگار در فیلم نباشد چون بد آموزی دارد اما این زمانی صدق می کند که یک فردی مثل ' همفری بوگارت' با آن پز خاص سیگار برگ می کشد، نه درباره این کاراکتر که در اوج استیصال با موهای پریشان سیگار می کشد در واقع این خیلی تاثیر گذار به آن معنا نیست.
 

س**سخن پایانی؟
کریمی: آنچه به عنوان سخن پایانی می توانم بگویم اینکه فیلم از لای پر قو بیرون نیامده فیلمی که در سال 93 ساخته می شود لوازم و متریال گریم آن بالای 120 میلیون هزینه داشته و ما یک ریال کمک دولتی نداشته ایم. در واقع دولتی که می گویم منظورم تمام عوامل و مسئولانی است که در زمینه ساخت، اکران و تبلیغات فیلم کمک می کنند. برای این فیلم در و دیوار شهر کاغذ دیواری نشده و در واقع همین محبوبیت مردمی شهاب حسینی کمک کرده است. من معتقدم فیلم برای 10 یا 20 سال دیگر خواهد ماند و ما هم آن را برای آیندگان می گذاریم. با ساخت این فیلم بسیاری از فیلم سازان جان گرفتند که فیلمنامه ای اینچنینی را بسازند. امیدوارم یک روزی برسد که ما از دو 'سین' خطرناک عبور کنیم یکی 'سین' سانسور و دیگر 'سین' سرمایه سالاری و زر اندوزانه. فیلم سازان دیگر هم دوباره انگیزه پیدا کردند که به سراغ متن های متفاوت و شاید شخصی ترشان که بایگانی شده بروند، خیلی ها هستند 10 سالی است که روی یک متنی تمرکز کرده اند اما واقعا نمی شود و نمی توانند کارکنند.
 
حسینی: می خواهم از شورای پروانه ساخت تشکر کنم که برای ساخت فیلم ما را اذیت نکردند و دوم از شورای پروانه نمایش که حتی یک فریم از فیلم ما را حذف نکردند.
 

س**دچار خود سانسوری هم که نشدید؟
حسینی: نه ما گفتیم ما کار خودمان را می کنیم آنها هم کار خودشان را و خوشبختانه آنها این بار با ما کاری نداشتند. البته فیلم وقتی به اصرار آقای سماواتی (تهیه کننده فیلم) خواست برای جشنواره برود 114 دقیقه بود که ما باید به دلیل ریتم و حوصله تماشاگر آن را به 90 دقیقه تبدیل می کردیم بنابراین کمیت آن را کم کردیم و کیفیت را کاری نداشتیم و شورای صنفی نمایش هم بدون هیچ سانسوری اجازه پخش فیلم را به ما داد.
منبع: ایرنا
نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار