به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایران اکونومیست، مهدی فخیم زاده در کتاب خاطرات خود به نام سینما و من می نویسد: اواخر سال ۶۸ سیاست وزارت ارشاد تغییر کرد و به چند مجله از جمله یکی دو نشریه سینمایی اجازه انتشار داد. یکی از این نشریات گزارش فیلم بود که به دلایل مختلف، مرتب منتشر نمیشد.
ترس از ضرر مالی
من که همواره به فکر پایگاهی برای انتشار عقاید و نظراتم درباره سینمای حرفه ای بودم به موسوی، جیرانی، حیبب اسلامی و بیژن امکانیان پیشنهاد کردم که مجله گزارش فیلم را در اختیار بگیریم. چند جلسه ای صحبت کردیم. بچه ها کمی مردد بودند و فکر میکردند ممکن است با ضرر و زیان روبرو شویم اما استدلال من این بود که اگر لازم باشد باید از جیبمان هم پول بگذاریم تا صاحب رسانه شویم و بتوانیم از سینمای بدنه و حرفه ای حمایت کنیم و دیدگاه هایمان را درباره سینما و مسائل صنفی به گوش همه برسانیم. بالاخره قبول کردند.
غلامرضا موسوی و حییب اسماعیلی رسما روزنامه نگار بودند و هنوز در روزنامه کیهان و اطلاعات شاغل بودند. جیرانی و امکانیان هم سابقه مطبوعاتی داشتند. در ضمن همه در زمینه تولید، ماجراهای صنفی و دفاع از سینما و مسائل مجمع تولیدکنندگان فعال بودند.
اجاره گزارش فیلم
رفتیم و با صاحب امتیاز مجله یعنی دکتر کریم زرگر وارد مذاکره شدیم. قرار شد ماهانه مبلغی را به عنوان حق امتیاز بپردازیم و به این ترتیب مجله گزارش فیلم در اختیار ما قرار گرفت. حالا باید سردبیر پیدا میکردیم. بچه ها خودشان همچنین فرصتی نداشتند. موسوی شخصی به نام اسدی را پیشنهاد کرد که از همکاران سابقش در روزنامه کیهان بود و بعد از انقلاب، سال ها به دلیل عضویت در حزب توده در حبس بود. گفتم سابقه اش مشکلی درست نکند؟ گفتند: نه بابا! ما که مجله سیاسی نمی خواهیم دربیاوریم. سینمایی است.
اما برای این که مشکلی درست نکند قرار شد به جای سردبیر بنویسیم شورای نویسندگان. به هر حال دفتری در خیابان حافظ اجاره کردیم و رسما شروع کردیم به انتشار مجله گزارش فیلم. در همان شماره اول من مطلبی نوشتم با تیتر الکاسب حبیب الله.
حمله به مجله «فیلم»
در این مطلب با لحن تند، گزنده و لوده ای به مجله فیلم حمله کرده و خط مشی آن ها را زیر سوال بردم و یک جور کاسبی قلمداد کردم. خلاصه هر چی آن ها حواله ما و سینمای حرفه ای میکردند، به خودشان برگرداندم. این مطلب خیلی در سینما سر و صدا کرد. مجله دست به دست میشد و هر کی از مجله فیلم زخمی خورده بود، دلش خنک شد.
چند روزی که گذشت فکر کردم حالا وقتش است که یک دیداری با گلمکانی و محرابی داشته باشم و اعلان آتش بس کنیم. بچه ها هم پسندیدند. دلمان نمیخواست این جنگ ادامه پیدا کند. چون قصدمان این بود به سیاستهای حمایتی، هدایتی، نظارتی معاونت سینمایی حمله کنیم و وضعیت موجود را مورد انتقاد قرار دهیم. در نتیجه به صلاحمان نبود که در دو جبهه بجنگیم. زنگ زدم به گلمکانی، یک خرده با او شوخی کردم و گفتم میخواهم تو را ببینم. آن هم پذیرفت و قرار گذاشتیم.
جلسه آشتی ناکنان!
یک روز بعدازظهر رفتم دفتر مجله فیلم که آن موقع بعد از پل حافظ بود. همین که وارد شدم دیدم گلمکانی تمام نویسندههای مجله را جمع کرده در اتاق و من را مستقیم برد وسط آنها. خیلیها بودند، بعضیهاشان را اصلا به قیافه نمیشناختم ولی وقتی گلمکانی معرفی کرد، اسم همه برایم آشنا بود و پای صفحات مجله دیده بودم. من یک نفر بودم و آن ها ده دوازده نفر. از کسانی که یادم میآید خود گلمکانی، محرابی، عباس یاری، جواد طوسی، طالبی نژاد و شهرام جعفری نژاد را مطمئنم ولی بقیه رابه اسم یادم نمیآید. از همان اول، حمله و دفاع شروع شد، نوشته من خیلی به آنها برخورده بود. میگفتند چرا این را نوشتی؟ چرا آن را نوشتی؟
گفتم: شما این همه به ما فحش دادید و ما طاقت آوردیم، چطور حالا خودتان طاقت چند جمله را ندارید؟ به ما فحش میدهید و میگویید نقدپذیر باشید، حالا هم شما نقدپذیر باشید دیگر!
اما جلسه با تندی و پرخاش ادامه پیدا کرد و بعد از یک ساعت و نیم بدون نتیجه و با دلخوری و کدورت بیشتر تمام شد. وقتی از دفتر مجله فیلم بیرون آمدم، فهمدیم که این جنگ به این سادگی تمام نمیشود که نشد و سالها ادامه پیدا کرد.
منبع: سینما و من، خاطرات مهدی فخیم زاده، نشر مولف