جمعه ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 26 - ۱۶ شوال ۱۴۴۵
برچسب ها
# اقتصاد
۰۷ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۴

دعواهای خانوادگی بر سر میراث چهره‌های ادبی

دعواهای ثبت شده در رسانه‌ها و دفاتر بایگانی دادگاه‌ها، خبر از این می‌دهند که تنها میراث مادی یک شخص نیست که می‌تواند بعد از مرگش جنجال بیافریند.
کد خبر: ۳۳۵۶۴
تنها کافی است سری به دادگاه‌ها و دادسراهای سراسر کشور بزنید. همیشه می‌توانید آدم‌هایی را ببینید که به خاطر اختلاف بر سر ارث روی صندلی‌ها نشسته‌اند و منتظر نوبت‌شان هستند تا قاضی به شکایت‌شان رسیدگی کند. ماجرای ارث و میراث موضوعی است که حتی در اسطوره‌های ما هم وجود دارد. آنجا که سلم و تور به خاطر تقسیم ارث از طرف فریدون که به نظرشان ناعادلانه می‌رسد بر علیه برادرشان ایرج همدست می‌شوند. فقط تاریخ کیانی نیست که در آن سلم و تور بر علیه پدر به خاطر میراث شورش می‌کنند، تاریخ ایران را که نگاه کنی، در هر گوشه‌اش شاهزاده‌ای را می‌بینی که بر سر تقسیم میراث پدر تاجدارش بر علیه او قیام کرده است. چه شاهزاده‌ها که شوریده‌اند، چه امیرزاده‌ها که کور شده‌اند، چه برادرها که بر علیه هم سر ماجرای میراث، لشکرکشی کرده‌اند و این قصه همچنان ادامه دارد.


اما گاهی اوقات هست که ماجرای ارث، فقط شامل زمین و خانه و حساب بانکی نیست. وقتی پای یک هنرمند به میان بیاید، بحث بر سر میراث معنوی او نیز جدی می‌شود. بحث بر سر سرپرستی آثار، نظارت بر چاپ و انتشارشان یا نگهداری از آثار خلق شده توسط او. تبدیل خانه این چهره‌ها(به عنوان میراث مادی فردی) به موزه یا بنیاد(میراث معنوی جمعی) هم در این بین باعث درگیری هایی بین ورثه می‌شود.

با این دید اگر به تاریخ ادبیات معاصر ایران نگاهی بیندازیم نویسندگان و شاعرانی را می‌بینیم که پس از مرگ‌شان، بر سر میراث معنوی آنها حرف و حدیث زیاد بوده است. نیما یوشیج، احمد شاملو، سیمین دانشور، طاهره صفارزاده  و حالا محمود گلابدره‌ای نام‌هایی هستند که در این فهرست جای می‌گیرند. 
این گزارش نگاهی دارد به جنجال‌هایی که بر سر میراث نویسندگان و شاعران مطرح ایران در دوره معاصر شکل گرفت.


نیما یوشیج
نیما آغازکننده شعر نو در ادبیات پارسی بود. اما در کنار کار بزرگ او اتفاق‌های دیگری هم افتاد. خیلی چیزها را در ادبیات ایران می‌شود برای اولین بار در کنار اسم نیما دید. از دعواهای ادبی گرفته تا خلق سبکی نو در شعر فارسی. نیما، به خاطر ارادتی که به مرحوم معین داشت، بدون این که حتی او را زیاد از نزدیک بشناسد، پس از مرگش او را قیم فرزندش شراگیم و آثارش کرد. اما با مرگ زنده‌یاد معین و خارج شدن شراگیم از ایران، برای تحصیل، این سیروس طاهباز بود که مسئولیت چاپ آثار نیما را بر عهده گرفت. 

او از طریق دست‌نوشته‌های نیما و اشعاری که از او بر جا مانده بود سرانجام توانست کلیات اشعار او را منتشر کند. کاری سخت که با مشکلات زیادی همراه بود. یکی از این مشکلات هم خواندن خط نیما بود. همین مشکل یعنی خط نیما، بعدها صدای پسر نیما یوشیج را درآورد. او ادعا کرد که طاهباز نتوانسته است آن طور که باید و شاید حق امانت را به جا بیاورد و اشعار منتشر شده نیما توسط او پر از غلط‌های چاپی و مفهومی است. این کشمکش تا مرگ سیروس طاهباز هم ادامه پیدا کرد. هر کدام برای اثبات ادعای خود دلایلی می‌آوردند و هر کدام خود را وارث و سرپرست آثار نیما می‌دانست.

خانه نیما یوشیج در روستای یوش

از آن طرف خانه نیما در یوش هم یکی دیگر از موارد مورد اختلاف بود. در حالی که شراگیم یوشیج ادعا می‌کرد خانه را خود بدون گرفتن مبلغی در اختیار سازمان میراث فرهنگی گذاشته است اما بودند کسانی که معتقد بودند شراگیم نه تنها مبلغی بابت تفویض خانه گرفته که هیچ، اصولا خانه نیما ویرانه‌ای بیش نبوده و با همت دوستداران و مسئولان به شکل و حالت فعلی‌اش تغییر یافته است. 

احمد شاملو
اما ماجرای احمد شاملو و اختلاف بر سر میراثش، شکل کلاسیک‌تری داشت و به دعواهای همیشگی در این زمینه بیشتر شبیه بود. بعد از فوت شاملو، هم طرفداران او و هم اهالی ادبیات، آیدا سرکیسیان همسر او را سرپرست آثار شاملو می‌دانستند. داشتن چنین انتظاری با توجه به رابطه این دو نفر با هم و زحمت و از خودگذشتگی‌هایی که آیدا در طول حیات از خود نشان داده بود، چندان دور از ذهن نبود. اما پسر بزرگ احمد شاملو، سیاوش، که حاصل ازدواج قبلی شاملو بود چنین اعتقادی نداشت. او و دیگر فرزندان شاملو پس از مرگ او خود را وارث به حق او می‌دانستند و در خصوص این حق معتقد بودند که تمام دارایی‌های او اعم از منقول و غیرمنقول به آنها می‌رسد. این ماجرا و اتفاقاتی که پس از آن افتاد خیلی‌ها را شوکه کرد. سیاوش شاملو در فکر تحویل گرفتن خانه شاملو در دهکده بود و به گفته خودش می‌خواست آنجا را تبدیل به موزه کند. اما این خانه، خانه‌ای بود که آیدا در آن سکونت داشت و دارد و اصلا به نام آیدا بود. در نتیجه دعوا به جای ملک، به وسایل خانه منتقل شد. کار به دادگاه کشید و سرانجام تمام وسایل آن خانه از طرف فرزندان شاملو به مزایده گذاشته شد. در لیستی که توسط دادگاه منتشر شده بود، همه وسایل خانه، از فرش پادری و لیوان و استکان گرفته تا سردیس شاملو و تابلو‌های ایران درودی و علیرضا اسپهبد دیده می‌شد. سرانجام هم سیاوش شاملو توانست تمام اسباب و اثاثیه خانه آیدا را جمع کند و آن را به انباری خانه‌اش منتقل سازد. گفته می‌شد که او به فکر فروش این اثاثیه بود و این در حالی بود که تمام خالقان آثار هنری اهدا شده به احمد شاملو از نقاشان گرفته تا مجسمه‌سازان اعلام کردند که به عنوان صاحب اثر آن اثر را به آیدا اهدا کرده‌اند. 
بر سر نظارت بر چاپ آثار شاملو حرف و حدیث زیاد بود. سیاوش شاملو تا وقتی زنده بود می‌خواست در این زمینه ورود پیدا کند، از طرف دیگر مشکلاتی هم بین همسر شاملو و نشر مازیار ناشر کتاب کوچه وجود داشت. خلاصه ماجرا اینقدر پیچیده شد که کمتر کسی می‌توانست برای این کلاف سردرگم، راهی پیدا کند. 
اما حالا، خانه خالی از وسایل احمد شاملو، تبدیل به موزه شده و تحت نظر بنیاد شاملو است. در آن خانه آیدا هنوز زندگی می‌کند و با وسواسی و امانت‌داری بر روی چاپ آثار همسرش همچنان نظارت داد. سیاوش شاملو نیز طی این مدت چشم از جهان فروبست تا همه وسایل شخصی به همراه آثار اهدایی هنرمندان دیگر در انباری خانه‌اش خاک بخورد و نابود شود.

سیمین دانشور
خانه سیمین دانشور و جلال آل‌احمد در شمیران، نقش مهمی در تاریخ ادبیات معاصر ایران بازی کرده است. این دو با همسایگی با آن پیرمرد ـ نیما ـ که جلال می‌گفت چشم ما بود، روایت‌های خواندنی و شنیدنی بسیاری را خلق کردند. از طرف دیگر این خانه متعلق به دو چهره سرشناس ادبیات معاصر ایران هم بود. سیمین و جلال که در آن زندگی کردند و آنجا را به محلی برای رفت و آمد نوآمدگان و کهنه‌کاران ادبیات و هنر تبدیل کردند.

خانه جلال آل‌احمد و سیمین دانشور

 حالا پس از فوت سیمین دانشور بر سر سرپرستی آثار او و وضعیت خانه اختلاف نظر هست. در حالی که خواهرزاده سیمین مدعی است سیمین دانشور در وصیت‌نامه خود او را به عنوان وارث و سرپرست آثارش منسوب کرده است، ویکتوریا دانشور خواهر این نویسنده ادعای دیگری دارد و معتقد است که او خود باید این وظیفه را بر عهده بگیرد و وارث اصلی سیمین نیز اوست. چند وقت پیش خبرهایی مبنی بر فروش خانه سیمین و جلال هم شنیده شد که بعد تکذیب گردید تا سرنوشت این خانه و خاطراتش همچنان در هاله‌ای از ابهام باقی بماند.

طاهره صفارزاده
با درگذشت طاهره صفارزاده، سرنوشت مایملک او که شامل عتیقه‌جات و نسخه‌های خطی گرانبها می‌شد با چالش روبرو شد. چالش را هم اقوام همسر صفارزاده ایجاد کردند که مدعی بودند این اموال باید به آنها برسد. بچه نداشتن طاهره صفارزاده یکی از دلایل به وجود آمدن چنین چالشی بود. این ماجرا البته همچنان ادامه دارد و هنوز تکلیف آن مشخص نشده است و باید دید که سرانجام کدام طرف پیروز میدان می‌شود.

محمود گلابدره‌ای
پیش از آن که مرحوم گلابدره‌ای چشم از جهان فروببندد، خبری در خبرگزاری‌ها مبنی بر واگذاری امتیاز نشر همه آثار این نویسنده به نشر افراز منتشر شد. خبری که در آن گلابدره‌ای گفته بود بعد از پنجاه سال کار کردن و خورده شدن حقش توسط ناشران حالا نشر افراز از در دوستی وارد شده و او نیز امتیاز چاپ همه آثار منتشر شده و نشده‌اش را به او واگذار کرده است.
اما بعد از مرگ گلابدره‌ای ماجرا عوض شد. خبر رسید که وصی این نویسنده، شخصی به نام علی خلیلی است که انتشاراتی به نام دالمن را راه‌اندازی کرده بود می‌خواهد یکی از کتاب‌های این نویسنده را منتشر کند. این کار با اعتراض نشر افراز مواجه شد که می‌گفت از آنجا که امتیاز نشر همه آثار بر عهده ماست چاپ اثری از این نویسنده باید با هماهنگی و اجازه نشر افراز باشد.
معلوم نیست این مناقشه تا کی ادامه خواهد داشت و انتشار آثار گلابدره‌ای که گاه از سوی دفتر ادبیات داستانی و انتشارات سروش هم اتفاق می‌افتد سرانجام چه سرنوشتی خواهد داشت.

با این حال، وراث مادی این شاعران و نویسندگان هر که باشند، بحثی بر سر این نیست که میراث معنوی آنان نسل به نسل و سینه به سینه به مردم این سرزمین منتقل می‌شود. میراثی که یک ملت در آن سهیم‌اند و چشم پوشیدن از آن جفایی است در حق فرهنگ و تمدن این مرز و بوم. اتفاقی که حالا با ترک شدن مولانا و عرب شدن ابن سینا و تاجیکستانی شدن زردشت دارد رخ می‌دهد و معلوم نیست که در این دعوا، سرانجام کدام ملت برنده خواهد شد.

نظر شما در این رابطه چیست
آخرین اخبار