
مجله ایده آل -روبهرويمان مادري نشسته بود كه همه خاطرات خود با پسرش را مانند يك كليپ چند دقيقهاي مروركرد. مروركرد تا رسيد به آنچه امروز خواسته قلبياش است و البته هماني كه در ويژهبرنامه نوروزي دربارهاش گفت؛ دوست دارد پسرش سروسامان بگيرد، ازدواج كند و زندگي جديدي را تشكيل بدهد. هر چند اين اتفاق را منوط به نظر سام درخشانی ميداند اما اين دليل نميشود كه درباره تمايلش براي ازدواج پسرش چيزي نگويد. پسرش كه حالا 38 ساله شده و مادرش فكر ميكند وقت آن شده تا براي او آستين بالا بزند.
پسر بیآزار من !شايد اگر بشنويد كه سام حتي در دوران بچگياش هم هيچ شيطنت و آزاري براي ما نداشت، باورتان نشود اما این عین واقعیت است. پسرم بیدردسر بود. اصلا مثل پسربچههاي همسن و سالش اذيت نميكرد. كمتر بچهاي ميتواند مثل او خوب و نرمال رفتار كند.
تنبل کلاس، نبود!سام در خيابان وليعصر تهران به دنيا آمد، همانجا هم بزرگ شد، در دوران مدرسهاش همه از او راضي بودند و هروقت ميرفتم كه از حال و احوالش پرسوجو كنم همه از او رضايت داشتند، حتي خيليها از او تعريف ميكردند. هيچوقت پيش نيامد كه به مدرسه بروم و ناراحت به خانه برگردم چون پسرم همیشه سربلندم میکرد. اما اگر صادقانه بگويم بچه درسخواني نبود من خودم خيلي به درسخواندن سام كمك ميكردم اما بعد از آنكه سيستم تحصيلي از سيستمي كه من به آن آشنا بودم تغيير كرد ديگر خودش درس ميخواند. نميگويم شاگرد تنبل كلاس بود اما درسخوان هم نبود. اما از این بابت دردسری نداشتم.
اولین تجدیدی ساميادم ميآيد اولينبار كلاس دوم راهنمايي بود که يك تجديد آورد و خيلي ناراحت آمد و این موضوع را به من خبر داد. خب من خيلي غصه خوردم اما هيچوقت اهل تنبيه كردن نبودم. فقط به او گفتم دوست دارم بيشتر تلاش كني تا نمرههايت بالا برود. خب این اتفاقها برای همه میافتد.
باز هم اين درس را تجدید میشوم!سام بچه خوب و صادقی بود. هیچوقت یادم نمیرود روزی را که برای امتحان همان درسی که تجدید آورده بود رفت.اما چشمتان روز بد نبيند وقتي از سر امتحان با يك قیافه آویزان به خانه برگشت را هیچوقت فراموش نمیکنم. آمد و گفت مادر شرمندهام باز هم اين درس را تجديد ميشوم!
بچههای من ، رفقای یکدیگرند
هميشه از رابطه بچههايم با هم لذت ميبرم، خيلي رفتار خوبي با هم داشته و هواي همديگر را دارند. سام و شهريار با اينكه 10 سال اختلاف سني دارند بيشتر از اينكه به چشم برادر به هم نگاه كنند دوستهاي خوبي براي هم هستند. این موضوع خیلی مهمی است. اینطوری خیال من هم راحت است. از رفاقت بین بچههایم واقعا احساس آرامش میکنم.
سام و اسباببازیهایشواقعيت اين است كه كودكي سام با اسباببازيهايش گذشت. خودش را با وسايل بازياش سرگرم میكرد. بچهای نبود که بخواهد ما برای بازی همراهیاش کنیم. قطار و ماشين و توپ او همبازيهاي هميشگياش بودند. خودش را با همین اسباب بازیهایش سرگرم میکرد.البته به فوتبال و اسكي هم از همان بچگي علاقه داشت. روزشماري ميكرد كه زودتر زمستان برسد و مااو را به پيست اسكي ببريم.
وقتی سنجاق قفلی را قورت داد!
تنها اتفاق بدي كه از بچگي سام در ذهنم مانده است اين است كه یکبار يك سنجاق قفلي قورت داد. نميدانم چطور از بين اسباببازيهايش سراغ جعبه سنجاق رفته بود. اصلا نمیدانم آن را از کجا پیدا کرده بود. اول به ما نگفت كم كم كه درد شروع شد گفت من از اين سوزنها خوردهام. خيلي سخت بود، هیچوقت یادم نمیرود که چقدر نگران شدم. 2،3 روزي او را در بيمارستان بستري كرديم و اين ماجرا تنها خرابكاري سام بود.
رؤیای کودکی اومن خانهدار هستم، شغل همسرم هم آزاد بود. در بازار چراغ برق مغازه داشت. سام يك مقطع كوتاه بعد از تمام شدن درسش با پدرش كار كرد اما به اين نتيجه رسيد كه دوست ندارد كار پدر را دنبال كند. از همان بچگي دوست داشت بازيگر شود. آنقدر به اين رؤيايش فكر كرد تا سرانجام به آن رسيد.خداراشکر که موفق هم شد. چون اراده قویاي داشت.
مخالفتی که تبدیل به موافقت شددوست داشتم كه سام به خواستهاش برسد اما پدرش راضي نبود كه بازيگر شود. البته آن مرحوم مخالفت آنچناني نكرد اما ته دلش دوست داشت كار او را دنبال كند اما وقتي ديدیم سام روي تصميمش مصمم است ديگر مخالفت نكرديم و با تحصيل او در رشته هنر موافقت كرديم.خداراشکر که نتیجه کار هم خوب از آب درآمد. پسرم خیلی خوب توانست آنچه را که میخواست به دست بیاورد.
وقتی اولین بازی پسرم را تماشا میکردم...نميدانيد وقتي براي اولينبار بازي سام را در فيلم «شبزدگان» ديدم چه حسي داشتم، با اينكه نقش كوتاهي را بازي كرده بوداما به خاطر حس مادرانهاي كه داشتم از خوشحالي داشتم پرواز ميكردم. هیچوقت آن روز را فراموش نمیکنم.از اینکه پسرم را آنجایی میدیدم که میخواست باشد واقعا احساس خوبی داشتم.
شگفتزدهام کردشهريار: من هم از ديدن سام در قاب تلويزيون شگفتزده شدم و هيچوقت فكر نميكردم در كارش رشد كند و به اينجايي برسد كه امروز رسيده است. اما خدا را شكر كه توانست در حرفهاش موفق شود. بابت این موضوع واقعا خوشحالم. سام خیلی خوب توانست خودش را در حرفهاش جا بیندازد.
کل کلهای برادریشهريار درخشانی: من و سام تا دلتان بخواهد كل كلهاي برادري داريم. راجع به موضوعهاي مختلف با هم بحث ميكنيم اما كلكل خوب. آخر ماجرا هم گاهي هردوي ما به خنده ميافتيم. کل کلهای ما از همان دست گپ و گفتهایی است که بین همه برادران اتفاق میافتد.
از پسرم راضی راضیاممادر: خيليها بعد از به شهرت رسیدن رفتارشان تغيير ميكند، اما سام رفتارش با ما دقيقا مثل قبل است. حتي در يك جاهايي بيشتر هواي ما را دارد.پسرم همیشه حواسش به افراد خانوادهاش است چون سام واقعا پسر مهربان و دوست داشتنياي است. بيتعارف بگويم كه خيلي از او راضي هستم، اميدوارم خدا هم از او راضي باشد.
برادریاش را ثابت کردهشهريار: واقعيت اين است كه سام هميشه از هر لحاظ به من رسيده است و انصافا برادرياش را ثابت كرده. ما هيچوقت با هم دعواي جدي و كتككاري نداشتهايم حتي به شوخي. البته يادم ميآيد وقتي بچه بودم يك كتك حسابي از او خوردم (ميخندد)خب در عالم بچگی از این اتفاقات میافتد دیگر. اما این روزها که بزرگ شدهایم اوبرایم یک برادر واقعی است و همیشه هوایم را دارد.
زود جوشی به سرعت برق و باداگر بخواهم از خصوصيات بارز سام برايتان بگويم بايد راجع به زودجوشي او حرف بزنم. به سرعت برق و باد عصباني ميشود و به همان سرعت هم آرام ميشود. با اين حال هرچه از دلسوزي و محبت او بگويم كم گفتهام. عصبانیتهایش خیلی زود فروکش میکند چون پسرم قلبي مهربان دارد و محبتهایش هیچوقت تمام نمیشود.
زود قهر میکند و زود هم آشتیسام اهل كينه و ناراحتی به دل گرفتن نيست، اما حساس است و بهراحتي قهر ميكند اما خب فقط چند دقيقه بیشتر طول نمیکشد، آدمها را بهراحتي ميبخشد، حمايتگر خوبي است و رفيقهايش ميتوانند روی این حرف من صحه بگذارند. درآخر بگويم كه پسر بامعرفتی دارم و پسرم کینه هیچکس را به دل نمیگیرد.
در «نابرده رنج» فوق العاده بوداز بين همه بازيهايی که سام داشته سريال نابرده رنج او بیشتر از بقیه کارهایش به دلم نشسته. در واقع بازیاش را در این سریال بیشتر دوست دارم چون فكر ميكنم كار متفاوتي بود و نقش جالبي داشت. کار را خیلی خوب اجرا کرد.
طرفداری حسابی اذیتمان کردچندسال پيش يكي از طرفدارهاي سام خيلي ما را اذيت كرد اوايل كه تماس ميگرفت با او برخورد خوبي داشتيم اما وقتي پايش را از گليمش فراتر گذاشت با جديت با او برخورد كرديم. خب، این مسائل برای آدمهای مشهور پیش میآید. اما هر چه که بود به خیر گذشت.
حتی یک شاخهگلسام به هر مناسبتي براي من هديه ميگيرد و به ديدنم ميآيد به نظرم هر چيزي كه از بچهات هديه بگيري خوشايند است حتي يك شاخه گل از طرف فرزندان ميتواند دل مادرها را شاد كند. تمام هدايايي كه بچههایم به من دادهاند دوستداشتني است. همه آنها را دوست دارم.
پسر با سلیقهای استسام از وقتي مستقل شد و خانهاش را از ما جدا كرد مجبور است كارهاي خانهاش را خودش انجام بدهد. خيلي اهل پخت و پز نيست اما پسر مرتبي است و هروقت به خانهاش ميروم همهچيز سرجاي خودش است. خیلی خوب میتواند از پس خودش بربیاید. از این بابت خیالم راحت است.
رفقای مشهورسام با كامبيز ديرباز، پژمان بازغي، پژمان جمشيدي و حامد بهداد رفاقت ديرينه دارد. چندسالي است كه تقريبا هرروز با آنهاست. پژمان و كامبيز خيلي به خانه ما رفت و آمد ميكنند و آنها براي هم دوستان خوبی هستند. خوب است که رفاقتشان اینقدر عمیق است.
چکیده ای که دردسر ساز شديكبار در كوچه يكي از بچهها او را اذيت كرده بود و سام هم نامردي نكردو حسابي او را كتك زد. جمعه ظهر بود و پدر سام هم در خانه بود. زنگ خانه را زدند و پسربچه با پدرش آمد پدرش شروع کرد به شكايت كردن كه چرا سام پسر ما را كتك زده. همسرم او را صدا كرد گفت تو كتككاري كردهاي؟ سام با لحن كودكانه توضيح داد كه آخه بابا اين پسر به من يك چكيده زد و... من هم او را كتك زدهام. (به چك ميگفت چكيده)
واقعا ولخرج است!تنها مشكل من با سام ولخرجي بيش از حد اوست. دائم در اين فروشگاهها در حال خريد لباس است يا در نمايشگاه ماشين درحال تعويض ماشينش. عاشق وسايل خانه است و فكر ميكنم اين تجملگرايياش به تيرماهي بودن او برميگردد.
وابستگی مادر و پسریپسرم آنقدر به من وابسته است كه وقتي از پاي تلفن صداي من ميلرزد متوجه ناراحتیام ميشود و هرطور شده خودش را به خانه ميرساند. گاهي وقتها فيلمنامههايي كه برايش ميفرستند را ميخوانم و نظرم را ميدهم. پدر مرحومش هم هميشه كارهاي او را دنبال ميكرد و به او مشورت ميداد.
ای کاش زودتر ازدواج کنددرحال حاضر دوست دارم سام هرچه زودتر ازدواج كند. اما متاسفانه به خاطر مشكلاتي كه وجود دارد جوانها از تشكيل خانواده گريزانند. بهخصوص كه تحمل شرايط هنرمندان كار آساني نيست. به هرحال بازيگري شغلي است كه وقت و بيوقت بايد به فيلمبرداري بروي و اين كمبود وقت براي خانواده شايد ايجاد دردسر كند. البته بايد قبول كنيم كه زندگي هنرمندها بهخصوص بازيگران به شدت زير ذرهبين است و اين موضوع هم خواه ناخواه براي هركسي قابل هضم نيست. توقع جوانهاي اين دوره هم كمي زياد شده است! انتظاراتشان از زندگي مشترك قابل مقايسه با زندگي ما پدرومادرها نيست.
آرزوی ازدواج او را دارممن مثل هرمادري آرزوي ديدن ازدواج پسرم را دارم اما اينكه اين اتفاق پيش بيايد يا نه به تصميم خود سام بستگي دارد، سام من 38ساله شده و كم كم بايد آستين بالا بزند. سام پسر بزرگ من است، دخترم پانتهآ 5سال از او كوچكتر است، شهريار هم پسر كوچكتر خانواده است. از بين 3 بچهام فقط پانتهآ ازدواج كرده اما هنوز صاحب نوه نشدهام.