روزی که تصمیم گرفتیم موضوع این مطلب «از خودمراقبتی» باشد، گزینه های
مختلفی برای گفت و گو درباره این موضوع پیشنهاد شد. هر کسی پیشنهادی داد،
یکی گفت یک بازیگر سن و سال دار که از خودش خوب مراقبت می کند را بیاوریم.
یکی دیگر می گفت نه موافق نیستم، یک نفر بازیگر جوان که شاداب و سرحل و به
فکر سلامتی خودش را بیاوریم، در نهایت همه گزینه ها را رو تخته مخصوص جلسات
نوشتیم و اکثرا با گزینه کمند امیرسلیمانی موافقت کردند. به چند دلیل؛
اولین این که این روزها سفیر دیابت شده و بسیار در تلاش است تا مردم را از
بیماری دیابت و عواقب آن آگاه کند.
دوم این که جزو دسته افرادی است که خیلی به فکر خودش و سلامتی اش است و به
اصطلاح خودش را دوست دارد. سوم این که خیلی ها در جلسه متفق القول بودند که
چهره و ظاهرش از زمان پدرسالار که نوستالژی خیلی از ماهاست، تغییر چشمگیر و
آن چنانی نداشته است. حتما خیلی ها دوست دارند بدانند که او برای
خودمراقبتی از خودش چه می کند؟ این شد که به سراغ او رفتیم و اتفاقا وقتی
هم به او گفتیم که قرار است درباره «خودمراقبتی» با او گپ بزنیم خیلی
استقبال کرد و گفت: «فلان روز بیایید، چون من از چندروز دیگر برای سریال
آقای سهیلی زاده آفیش می شوم، قبل و بعدش هم یک سری برنامه و کلاس دارم که
ترجیح می دهم قبلش خانه باشم و کمی استراحت کنم.»
قرار را در خانه
کوچک ولی گرم و دوست داشتنی او گذاشتیم. خانه ای که به قول خودش دوست دارد
هر کس وارد آن می شود بگوید خانه یک خانم خانه دار است تا خانه یک بازیگر.
کمند می گوید بازیگری شغل من است ولی من احتیاج دارم که زندگی کنم، خانه
داری کنم، غذا بپزم، مهمانی بروم و... خودش می گوید دست پختش زبانزد عام و
خاص است و تقریبا همه غذایی را خوب درست می کند. نتیجه گپ و گفت صمیمانه ما
و او مطلبی شد که در ادامه می خوانید.
به نظر می رسد شما جزو آدم هایی هستید که از خودتان خوب مراقبت می کنید. برای ما بگویید برای خودتان چه کار می کنید؟من
همیشه به همه می گویم آن قدر که عضای بدن ما، به طور مثال دست و پاهای ما،
به ما لطف می کنند و برای مان زحمت می کشند، شخص دیگری به ما سرویس نمی
دهد و این قدر لطف و محبت نمی کند. پس ما وظیفه داریم که ز اعضای بدن مان
تشکر کنیم درست مانند یک ارتباط دونفره، ارتباط با همکار و دوست و پدر و
مادر و...وقتی کسی کاری برای ما انجام می دهد، خودمان را موظف می دانیم این
محبت را جبران کنیم.
متاسفانه ما هرچه داریم از سلامت بدمان است،
سلامت هستیم که می توانیم کار کنیم و فعالیت داشته باشیم ولی قدرش را نمی
دانیم. اعضای بدن ما بدون هیچ چشم داشتی به ما کمک می کنند که بتوانیم
گذران زندگی کنیم و به همین خاطر من خیلی به این قضیه، چه از جنبه جسمی و
چه از جنبه روانی اهمیت می دهم، نمونه اش این که من همیشه روی میزم گل
دارم. یعنی برای خودم گل می خرم. این مسئله ممکن است برای دیگران خنده دار
باشد ولی من به خودم هدیه می دهم تا خودم را خوشحال کنم.
خودتان را دوست دارید؟دقیقا.
من اعتقاد دارم آدم ها تا خودشان را دوست نداشته باشند نمی توانند بقیه را
دوست داشته باشند. هم چنین آدم ها اگر خودشان را دوست نداشته باشند نمی
توانند توقع داشته باشند بقیه آن ها را دوست داشته باشند.
اگر فردا صبح که می خواهید سر کار بروید ببینید سرتان درد می کند چه کار می کنید؟یک
فنجان قهوه برای خوردم درست می کنم، یک قرص مسکن می خورم، کمی دراز می
کشم، موزیک ملایم گوش می دهم، چشم هایم را می بندم، ریلکس می کنم و به خودم
آرامش می دهم و منتظر تاثیر داروهای شیمیایی می مانم و بعد هم با سرم صحبت
می کنم. من دیسک کمر دارم. بعضی روزها که قرار است سر کار بروم، صبح که
بیدار می شوم، می بینم کمرم درد دارد. بنابراین به کمرم می گویم الان وقتش
نیست، وقت ندارم تو درد بگیری و من نمی توانم الان برایت کاری بکنم، پس درد
نگیر و با من همکاری کن تا بعدش از خجالتت در بیایم و به مشکلت رسیدگی
کنم. به سرم هم همین طور. می گویم من دارم می روم سر کار، الان باید به من
کمک کنی.
جزو آدم هایی هستید که خوددرمانی می کنند؟قبلا
هر مشکلی پیش می آمد می رفتم دکتر، چند وقت پیش متنی می خواندم که نوشته
بود آدم هایی که آرامش خاصی دارند و این آرامش را شما هم احساس می کنید،
آدم هایی هستند که در یک دوره مشکلات زیادی را پشت سر گذاشتند. مشکلات
زیادی که برای من پیش آمد هم باعث شد که به آرامش بعد از توفان برسم.
منظورم این است که ممکن است یک ماجرای کوچک شما را عصبی و ناراحت کند، ذهن
تان رابه هم بریزد و به شما فشار وارد کند ولی وقتی مشکلات خیلی بزرگ تر را
پشت سر گذاشتید. مشکلات زیادی که برای من پیش آمد هم باعث شد که به آرامش
بعد از توفان برسم.
منظورم این است ممکن است یک ماجرای کوچک شما را
عصبی و ناراحت کند، ذهن تان را به هم بریزد و به شما فشار وارد کند ولی
وقتی مشکلات خیلی بزرگ تر را پشت سر گذاشتید دیگر چیزهای کوچک برای تان
اهمیت ندارد. الان سه سال است به این نتیجه رسیده ام که آرامش و سلامتی
خودم از همه چیز مهم تر است. در حالی که قبلا این طور نبود.
قبلا
به خاطر خیلی چیزها ممکن بود سلامتی ام را به خطر بیندازم ولی الان اصلا
این کار را نمی کنم. در حال حاضر خیلی استخر می روم و سعی می کنم تا می شود
با شنا و کارهای درمانی و ماساژ ماهیچه هایم را در حالت آرامش و ریلکسیشن
نگه دارم تا بتوانند به من خدمات بدهند.
جزو آن دسته افرادی هستید که برای مراقبت خودتان رژیم یا برنامه خاصی داشته باشید؟بله،
یکی دو سال بعد از این که پسرم ایلیا به دنیا آمد تصمیم گرفتم که تحت نظر
متخصص باشم و رژیم غذایی بگیرم و کاهش وزن پیدا کنم تا به وزن اولم برگردم.
یکی از اتفاق های خوبی که افتاد این بود که با آقای دکتر روشندل آشنا شدم.
ایشان در زمینه طب ابوعلی سینا و سالم سازی کبد کار می کنند و خیلی به
سلامت در تغذیه اهمیت می دهند. الان 12 سال است که من هر مشکلی پیدا می
کنم، حتی سرم گیج می رود یا سردرد می گیرم یا دستم بی حس می شود و خلاصه هر
اتفاقی برایم می افتد اول از همه می روم پیش ایشان و با یک دوره دو هفته
ای خوردن یک سری مواد غذایی خوب می شوم.
یک دوره ای هم رگ پشت سرم
خیلی می گرفت و همه به من توصیه کردند که بروم نوار قلب بگیرم در حالی که
همین آقای دکتر من را با چند آمپول ویتامین خوب کردند. آن قدر این راه را
ادامه دادم که از یک جایی به بعد کاهش وزن آن قدر برایم اهمیت نداشت که
سلامتی ام اهمیت پیدا کرده بود. کم کم سالم خوردن و پرهیز از غذای فریزری و
مانده عادتم شد و این ها تبدیل شد به کاراکتر من. الان در محیط کارم همیشه
با خودم سالاد یا سبزی خوردن دارم حتی اگر فرصت داشته باشم با خودم غذا هم
می برم. به خصوص وقتی مدت طولانی سر کار هستم چون نمی توانم از غذای بیرون
بخورم.
اهل فست فود هم که نیستید؟تقریبا
اهل فست فود نیستم با این که خیلی خوشمزه است اما عادتش از سرم افتاده و
دیگر نمی توانم بخورم؛ یعنی اگر بخورم کلا اذیت می شوم. مثلا غذاهایی مثل
پیتزا واقعا اذیتم می کند ولی به رستوران هایی که غذاهای ایرانی مثل
چلوکباب دارد می روم و اذیتم نمی کند. کلا سالم خوری و حذف یک سری خوراکی
های مضر مثل روغن، قند و شکر خیلی برایم اهمیت دارد. وقتی عادت می کنید، می
بینید زندگی تان خیلی راحت ادامه پیدا می کند بدون این که حتما برنج تان
از روغن برق بزند و... به همه توصیه می کنم که روغن یا قند نخورید، با چایی
خرما بخورید، انجیر یا توت بخورید. یا تصویه به خوردن سبزجیات و میوه جات
سبزیجات و میوه جات تازه که من بیشترین تاثیرش را روی خودم دیدم. متاسفانه
در فرهنگ رفتاری ما انگار خوب نیست آدم به خودش اهمیت بدهد!
انگار این کار مساوی با خودشیفتگی است.بله،
مثلا پدر خانواده ترجیح می دهد هزار کار برای اعضای خانواده اش انجام بدهد
اما نیم ساعت پیاده روی نکند و توجیه اش هم این است که من وقت ورزش کردن
ندارم. خانم های خانه دار می گویند ما از صبح درگیر بچه ها هستیم در حالی
که این حق مان است که از 24 ساعت، نیم ساعت وقت برای خودمان بگذاریم و
پیاده روی کنیم. چون باید از خودمان راضی باشیم تا بتوانیم از زندگی و
اطرافیان مان هم راضی باشیم.
به مردم چه توصیه ای می کنید که به فکر خودشان باشند؟اول
از همه مسئله فعالیت و تحرک بدنی و تغذیه سالم است. در زندگی مدرن امروزی
ما باید خیلی مسائل را مراعات کنیم ولی متاسفانه خوردن فست فود و نوشابه
عادت همه شده است. من به همه توصیه می کنم نوشابه نخورند یا مصرف فست فود
را به حداقل برسانند. ما یک سری غذاهای فراموش شده داریم که کاملا سالم
اند. مثل عدسی ولی یک جورایی فراموش شده اند. یکی دیگر از چیزهایی که من
خیلی دلم می خواهد به همه توصیه کنم و هیچ کس به حرفم گوش نمی دهد سیگار
نکشیدن است. خیلی اوقات از من می پرسند تو چه کار می کنی هنوز شادابی...
اتفاقا
سوال بعدی من دقیقا همین بود. شما جزو آن دسته بازیگرانی هستید که از همان
سال های اول کاری تان از پدرسالار تا الان تغییر خاصی نکردید و به اصطلاح
معمول خوب مانده اید، شاید برای خیلی ها سوال باشد که کمند امیرسلمیانی
چگونه از خودش مراقبت می کند که خوب مانده است؟شاید باورتان
نشود من تا چند سال پیش حتی کرم های متداول صورت را هم استفاده نمی کردم.
یک کرمی داشتم که هر وقت صورتم را می شستم همان را می زدم ولی واقعا خودم
فکر می کنم خواب مناسب باعث شده شاداب باشم. واقعا شب بیداری اذیتم می کند.
از ساعت 10، 9 شب بهترین زمانی است که بدن می تواند پاک سازی خودش را
انجام بدهد. در مورد من تغذیه مناسب، خواب خوب و نکشیدن سیگار واقعا موثر
بوده است.
من انرژی ام را در طول روز و بین روزهای هفته تقسیم می
کنم مثلا همیشه دوست دارم جمعه شب ها در حالت آرامش باشم و خوب بخوابم چون
فکر می کنم پایه خیلی از عارضه ها و مشکلات، مسائل ذهنی و روانی است. من
اگر هفته ام را با خستگی شروع کنم آن هفته، هفته خسته کننده ای پیش رو
خواهم داشت. وقت هایی که شب فیلم برداری داریم برای من سخت است چون نمی
توانم روز بخوابم و با ورزش و... خودم را سرگرم می کنم و به خودم آرامش می
دهم و کارهای اضافی نمی کنم.
با
توجه به این که شما از خانواده ای هنرمند هستید و همه اعضای خانواده به
نوعی دیگری این فضا هستید، چه قدر راجع به موضوعات کاری با هم صحبت می کنید
یا به آن فکر می کنید؟خوشبختانه ما در خانواده مان زندگی
شخصی مان را فدای شغل مان نکردیم. در حرفه ما متاسفانه بازیگرهایی هستند که
زندگی شان را وقف بازیگری کردند و برای آن انرژی گذاشتند. مثلا ازدواج
نکردند، مواقعی که بیکار بودند، ورزش کردند و بعد از کار مسافرت رفتند یعنی
روی یک خط درست زندگی کردند و نتیجه اش را هم دیدند ولی من زندگی خانوادگی
را دوست دارم، دلم می خواهد روزهای بیکاری با دوستانم بروم بیرون، در
خیابان راه بروم، غذا بخورم و... یک چیزی که ما زا بچگی در خانواده یاد
گرفتیم این است که شغل و حرفه مان را وارد زندگی مان نکنیم.
من یک وقت هایی به خودم می گویم کارمند صبح می رود ادراه بر می گردد، من هم
کارمند اداره ام وقتی سر فیلم برداری می روم مثل این است که می روم اداره.
وقتی هم که شب خسته به خانه می آیم برای بچه ام غذادرست می کنم. یعنی
واقعا فرقی نمی کند که بازیگر باشم یا کارمند؛ درست مثل یک کارمند به زندگی
شخصی ام می رسم. من و به خصوص پدرم ذهن های فارغی داریم و خودمان را درگیر
حرفه و کار و... نمی کنیم؛ موقع هایی که کار داریم و سر فیلم برداری هستیم
درست مثل هر آدم دیگری هستیم که سر کار می رود.
خودتان را درگیر نمی کنید یعنی این که برای تان اهمیت ندارد؟نه، منظورم این است که نمی گذاریم کار به زندگی مان غلبه کند و خودمان را برای کار «جان فدا» نمی کنیم.
به نوعی خودتان را دوست دارید.بله،
به خودمان بیشتر اهمیت می دهیم. بگذاریم مثالی بزنم. من همیشه وقتی خیلی
کار می کنم به خودم می گویم من کارگری هستم که یک پرنسس درونم خوابیده یعنی
یک شاهزاده در باطن و درونم است. شاید دلیلش این باشد که من کلا زندگی را
به شکل بازی می بینم و وقتی یک اتفاق بد برایم می افتد می گویم که این
مرحله را که رد کردم، می روم مرحله بعد یا اصلا در بدبینانه ترین رویکرد،
این مرحله را می سوزم.
یک چیز خوبی که پدرم یادم داده و شاید به من
کمک کرده این است که فشارهای درونی مان را بیرون نریزیم. از بچگی پدرم به
ما یاد داده برای اتفاقی که هنوز نیفتاده، غصه نخوریم. خودش تعریف می کند:
«وقتی به من گفتند پدرت حالش خیلی بد است بیا بیمارستان، فهمیدم پدرم فوت
کرده ولی تا وقتی که رفتم تخت خالی اش را ندیدم، نپذیرفتم که پدرم را از
دست داده ام و برایش گریه و شیون نکردم. وقتی دیدم نیست فهمیدم از الان به
بعد پدرم نیست و من پدر ندارم.»
یا مثلا من یادم هست مادرم یک عمل
جراحی داشتند و آن زمان مننوجوان بودم، پزشکی که باید مادرم راعمل می کردند
اصفهان بودند، مادر و پدرم رفتند اصفهان و آن موقع ها که موبایل هم نبود
تا هر لحظه از حال شان باخبر شویم، فقط بعد از عمل متوجه شدیم که عمل شان
انجام شده و از اتاق عمل بیرون آمده اند. بعد از ظهر همان روز من و برادرم
تصمیم گرفتیم برویم سینما. همان موقع خاله ام تلفن زد با گریه و زاری گفت
مادرت چی شده، گفتم عمل کرده و الان هم خوب است، پرسید شما الان کجایید، چه
کار می کنید؟ گفتم ما داریم می رویم سینما، گفت مادرتان عمل کرده شما می
روید سینما، گفتم خب چه کار کنیم الان این جا بنشینیم گریه کنیم؟ ما چه
برویم چه نرویم، مادرمان در بیمارستان است.
به طور کلی می خواهم بگویم در خانواده مان این طور نیستیم که بگویند بی
عاطفه هستیم ولی حساس هم نیستیم و منطق مان بر احساسات مان می چربد. بعد هم
من اصولا برابر مشکلات آدم مقاومی هستم و در شرایط سخت خودم را نمی بازم و
درگیر یک سری چیزها نمی شوم. یکی از همکارها که پارسال با هم بازی داشتیم و
از من کوچک تر هستند، می گفت چرا من از تو بزرگ تر به نظر می آیم و شکسته
تر شدم. من در جوابش گفتم برای این که تو همیشه مشغله ذهنی داری و مدام فکر
می کنی فلان این حرف را گفت و... ولی من برای خودم زندگی می کنم نه برای
مردم.
این حساسیت به خود مراقبتی را بیشتر از پدرتان یاد گرفتید یا مادرتان؟من
درخانواده از همه بیشتر به این مسئله اهمیت می دهم. متاسفانه پدر و مادر و
برادرم اصلا خودمراقبتی ندارند و من خیلی ناراحت می شوم.
این مسئله را به آن ها می گویید؟بله، ولی خیلی گوش نمی کنند.
یکی
از مباحثی که درخصوص خودمراقبتی مطرح می شود این است که آدم ها برای این
که به بیماری مبتلا نشوند یک سری چکاپ ها را مرتب انجام بدهند شما چه قدر
این مسئله را رعایت می کنید؟انجام می دهم. دو سال یک بار حتما یک چکاپ کامل انجام می دهم.
در مورد از خودمراقبتی پسرتان چه طور، اگر یک روز صبح سر پسرتان درد بگیرد، چه می کنید؟من
درد و بیماری را برای ایلیا خیلی بی اهمیت جلوه می دهم. اگر بگوید سرم درد
می کند می گویم زیاد به مانیتور نگاه کردی یا کم خوابیدی و تا یک ساعت
دیگر خوب می شود. یعنی موضوع را آن قدر بی اهمیت جلوه می دهم که از کنار آن
عبور کند مگر این که واقعا مشکل جدی وجود داشته باشد.
چه شد که سفیر دیابت شدم؟این
یک شانس خیلی خوب بود که به لطف خانم بهاره رهنما نصیبم شد و من با تعدادی
از دوستان آشنا شدم که در رابطه با دیابت فعالیت می کردند. یک شرکت دارویی
بود که یکی از اهداف خیریه اش، شناساندن بیماری دیابت به مردم است چون
متاسفانه این بیماری رشد بسیار زیادی دارد چون دیابت یک بیماری خاموش بوده و
درمان قطعی ندارد.
متاسفانه آدم ها وقتی می فهمند دچار بیماری دیابت شده
اند که یکی از اعضای بدن شان را از دست می دهند. این روزها، ولی مشکل ما
نوع زندگی مان است این روزها جوری شده که تنها فعالیت بدنی ما این است که
از خانه سوار ماشین می شویم، پشت میز می نشینیم، کار می کنیم، دوباره سوار
ماشین می شویم، غذا می خوریم و می نشینیم تلویزیون نگاه می کنیم و بعد می
خوابیم.
درواقع هدف این شرکت آموزش و شناساندن عوارض بیماری دیابت
به مردم بوده و این که چگونه می شود از دیابت پیشگیری کرد. چون وقتی افراد
در مرحله پیش دیابت قرار دارند با رژیم های غذایی مناسب خیلی راحت می شود
جلوی مبتلا شدن شان به این بیماری را گرفت. یک نکته مهم این هست که ما از
افراد دیابتی به عنوان بیمار اسم نبریم و به جایش بگوییم افراد مبتلا به
دیابت چون واقعیت این است که دیابت به شکل یک بیماری مهلک و ناراحت کننده
در ایران جا افتاده در حالی که دیابت بیماری ای است که با آگاهی می شود با
آن کنار آمد.
اولین پشنهادی که می کنیم آزمایش معدل قند خون سه ماهه
یا A1C است که راحت ترین راه برای تشخیص دیابت قبل از این است که بخواهیم
به علائم بیماری برسیم و ببینیم آب زیاد می خوریم یا خیلی زیاد دستشویی می
رویم و... این آزمایش به همه به خصوص به افراد بالای 35 سال و دارای اضافه
وزن توصیه می شود. دیده اید اغلب ما وقتی دور هم جمع می شویم، می گوییم
برویم پیاده روی یا پارک یا مرکز خرید، من می گویم بیایید عادت کنیم
هرازگاهی وقتی دور هم جمع می شویم خیلی راحت بگوییم بیایید تا دور هم
هستیم، برویم آزمایشگاه A1C خون مان را اندازه بگیریم و مهم تر از همه این
که به خودمان اهمیت بدهیم.