انتظار فرسایشی برای به بار نشستن مذاکرات در همین مدت باعث تشدید رکودی شد که از چهار سال پیش همراه با تورمی کمسابقه بر اقتصاد ایران حاکم شد و اگرچه روند جهشی تورم تحتکنترل درآمد، اما حاکمیت رکود جز در فصلهایی از سال پیش در همه این دوران کاملا محسوس بود.
گروهی به دلایل سیاسی همواره بر این توقع دمیدهاند که اگر برجام به دوران سخت اقتصادی پایان ندهد، فایدهای بر آن متصور نیست و جالب آنکه پایان دوران سخت اقتصادی را هم معادل بازگشت به قیمتهای دوره وفور قبل از تحریم تفسیر میکنند! اما واقعیت جز این است. اگر در یک جمله بخواهیم فایده برجام را برای اقتصاد ایران بیان کنیم، باید به کارکرد سلبی این توافق تکیه کنیم تا کارکرد ایجابی. بهعبارت دیگر، میتوان این سوال را مطرح کرد که اگر برجام و این دوره بیش از دو ساله که در انتظار به بار نشستن آن گذشت نبود، چه اتفاقی برای اقتصاد ایران میافتاد؟
پاسخ به این سوال، مجالی دیگر میطلبد اگرچه شاید بر کسی پنهان نباشد. البته این پاسخ را نباید به حساب تاثیر بیچون و چرای تحریمهای ظالمانه بگذاریم. آنچه باعث شد تحریمها، اقتصاد ایران را دچار التهابات مخرب سفتهبازانهای کند که انتخابات 92 و آغاز خوشبینانه مذاکرات بر آن مهر پایان زد، نه خود تحریمها بلکه محیط اقتصادی از نفس افتاده تحت تاثیر بیتدبیریهای سیاستی بود. شاهد مدعا هم سرنوشت نمونه آمریکای لاتینی این نوع سیاستها یعنی ونزوئلا است که این روزها در غیاب هر نوع تحریمی با تورم افسارگسیخته سه رقمی و رکود ویرانگر دست و پنجه نرم میکند تا حدی که دیروز در آن کشور وضعیت فوقالعاده اعلام شد.
در عین حال، فارغ از ریشههای اصلی مصائب اقتصادی چهار سال اخیر، باید گفت که تحریمها با تشدید و تقویت این ریشهها، باعث افزایش غیرقابلمحاسبه مخاطرات اقتصاد ایران شد که اگر خوشبینیهای دو سال اخیر به رفع آنها نبود، این روزها وضعیتی بر اقتصاد ایران حاکم میشد که حتی آرزوی وضعیت فعلی هم محال مینمود. بهعبارت دقیقتر، کارکرد اصلی برجام و انتظار دو ساله برای فرجام خوش آن، جلوگیری از تشدید مشکلات پیچیده و درهمتنیدهای بود که ریشه اصلی آن بیتدبیریهای سیاستی و عامل فرعی اما تشدیدکننده آن، تحریمهای ظالمانه بود. به همین دلیل، تصور کارکرد ایجابی برای برجام بدون تدابیر سیاستی مکمل، تخیلی بیش نیست؛ اگرچه برخی اثرات هیجانی زودگذر بر آن مترتب است که امید میرود سیاستگذار بر این هیجانات دل نبندد.
در یک جمعبندی کلی باید گفت که برجام اگرچه شرط لازم برای خروج از گرداب
چالشهای درهمتنیده اقتصادی است، اما شرط کافی نیست. اجرای برجام، مه
غلیظ جاده را که حرکت ماشین اقتصاد را با مخاطرات غیرقابلپیشبینی مواجه
کرده بود، برطرف میکند، اما سوال این است که آیا خود این ماشین را یارای
حرکت است یا نه؟ با مروری بر کارنامه تیم اقتصادی در دو سال اخیر که قرار
است این ماشین از نفس افتاده را مجددا به کار اندازند به سختی میتوان به
سوال فوق پاسخ مثبت داد. احتمالا رئیسجمهور نیز شاید به این نتیجه رسیده
باشد که به راه انداختن ماشین اقتصاد، نیازمند همان عزم و ارادهای است که
در حل و فصل مساله هستهای به کار گرفته شد؛ با هدایت تیمی که ویژگیهای
تیم مذاکره هستهای را با خود داشته باشد و ماندن در وضعیت فعلی هرگز این
دو شرط کافی را فراهم نمیکند. امید میرود اکنون که شرط لازم تحقق یافته
است، فرصت کوتاه فراهمسازی شروط کافی برای به راه انداختن ماشین اقتصاد
نیز به هدر نرود.
علی میرزاخانی