انفجارهای پاریس نشان داد دنیای امروز به هم پیوسته است. اگر نقطهای ناامن
باشد این موضوع به نقاط دیگر نیز تسری مییابد و این تصور که آتش در یک
منطقه محدود می ماند باطل شده است.
مشهورترین نمونه در تاریخ معاصر واقعه 11 سپتامبر 2001 است که آمریکایی ها نیز طعم تروریسم را چشیدند.
در حالی که تنها چند ساعت از واقعه تروریستی پاریس میگذرد و اطلاعات کامل
نشده قضاوت درباره چرایی و آمران و عاملان زود است و طبعا نگاهها در وهله
نخست متوجه «داعش» است و این که این عملیات را به قصد انتقام از
فرانسویها در حملات آنها به داعش انجام دادهاند با این احتمال جدی که شخص
رییس جمهوری فرانسه هدف بوده که برای تماشای مسابقه فوتبال تیم ملی کشور
خود و آلمان به ورزشگاه رفته بود.
عجالتا همین که این اتفاق قبل از
سفر رییس جمهوری ایران به پاریس رخ داده و آسیبی متوجه هیات ایرانی نشده
جای شُکر دارد هر چند که قربانی شدن انسان ها چه در قلب توسعه یافته ترین
شهر اروپا و چه در حاشیه عقب افتاده ترین کشور جهان مایه تاسف است.
به این بهانه چند نکته را بر پایه اطلاعات محدود منتشره در ساعات اولیه میتوان یادآور شد:
1-
این احتمال وجود دارد که برخی رسانه های غربی بخواهند انگشت اتهام را
متوجه اقلیت مسلمان شهروند فرانسه یا مهاجران کنند و موجی از مسلمانستیزی
یا مهاجرکُشی در فرانسه به راه افتد. واقعیت اما این است که احتمال دخالت
هر شخص و هر گروهی وجود دارد. تروریست ها می توانند از هر قوم و نژاد و حتی
مسلمان باشند اما باید دید اقدام آنان وجه ایدیولولوژیک داشته یا قیام و
اقدام حاشیه علیه متن بوده است.
حاشیه نشینان احساس تبعیض
میکنند و اکنون فرصت و مجالی به دست آوردهاند تا انتقام بگیرند. این
حاشیهنشینان میتوانند از هر ملیت و با هر مذهبی باشند. این رویکرد اخلاقی
نیست که اگر نام عربی یا اسلامی داشتند بر این موضوع تاکید شود یا اگر
شهروند خودشان بود بگویند شخص دیوانه بوده است!
2-
همین چند روز پیش در بیروت دهها نفر بر اثر انفجار کشته شدند. انعکاس
خبری آن اما به این اندازه نبود. یا چندی پیش چند هزار نفر در منا قربانی
شدند که هر چند عملیات تروریستی نبود اما به هر حال کثیری از مردمان ملل
مختلف جان خود را از دست دادند.
مقایسه نوع انعکاس این خبرها
نشان میدهد که در رسانه های غالب و مسلط دنیا صرفا جان انسانها ارزش خبری
ندارد و چنانچه ترور و کشتار در پاریس رخ داده باشد اهمیت بیشتری دارد تا
مثلا بیروت یا شهری در افغانستان.
در مورد اخیر می توان اهمیت
حادثه را ناشی از حضور رییس جمهوری فرانسه در ورزشگاه و زنجیره ای از
عملیات تروریستی در پاریس و سابقه حمله به دفتر یک مجله یا موج مهاجرت به
اروپا دانست که حساسیت هایی را ایجاد کرده است اما به هر رو انکار نمی توان
کرد که آن قدر که به شهری چون پاریس یا لندن توجه می کنند در قبال دیگر
حوادث دنیا حساس نیستند و این دوگانگی از واقعیت تلخی حکایت می کند که
همانا بی عدالتی در عرصه های مختلف است. همان بی عدالتی که موجب جذب عده ای
به گروه های تروریستی شده است.
3-
پیام سریع و صریح رییس جمهوری ایران به رییس جمهوری فرانسه یادآور پیام
رییس جمهوری وقت ایران در شهریور 1380 است که زودتر از بسیاری از متحدان
آمریکا حمله به برج های دوقلو در نیویورک را محکوم کرد. در آن زمان البته
جو احساسی هم ایجاد شد و عده ای از جوانان شمع در دست در میدان محسنی تهران
تجمع و با خانواده های جان باختگان ابراز همدردی کردند.
این بار
البته بعید است جوانانی مقابل سفارت فرانسه بروند اما همین که این اتفاق در
آستانه سفر حسن روحانی به اروپا رخ داد و رییس جمهوری ایران در زمره
نخستین محکوم کنندگان بود و در عین حال یادآور شد که ایران خود نیز قربانی
تروریسم بوده است نقش و اهمیت ایران را بیش از پیش در منطقه به رخ می کشد و
انگشت اتهام را دور می سازد.
4-
برخی تحلیل گران فرانسه را قربانی حمایت از مخالفان مسلح در لیبی می
دانند. فرانسه آنان را مسلح کرد تا معمر قذافی را سرنگون کنند و حتی گفته
می شود عملیات نهایی حمله به کاروان قذافی و همراهان مستقیما توسط فرانسوی
ها انجام شد. اکنون چه اتفاقی افتاده است؟
لیبی کشوری است با دو
دولت و تروریست ها این مجال را پیدا کرده اند که از راه لیبی خود را به
دریای مدیترانه برسانند و به سوی اروپا پارو بزنند. اگر بخواهیم به زبان
عامیانه سخن بگوییم آهِ قذافی فرانسوی ها را گرفته و به زبان فنی تر حذف
حکومت های اقتدار گرا بی آن که دموکراسی مورد نظر را به ارمغان آورد ثبات
را از میان برده است.
این نویسنده البته آزادی و دموکراسی را
مانند هوا می داند و ثبات را به مثابه توجیهی برای اعمال زور نمی پسندد اما
این واقعیت را نمی توان انکار کرد که با حذف چهره های مقتدری چون معمر
قذافی شمال آفریقا ناامن شد و شاید به همین خاطر در مصر ورق برگشت و
نظامیان دوباره قدرت را در دست گرفتند.
یادمان باشد برای مردم
امنیت از هر موضوع دیگری مهم تر است و راز پیروزی حزب عدالت و توسعه و رجب
طیب اردوغان در انتخابات اخیر ترکیه نیز همین بود که مردم بیم داشتند در
غیاب این حزب که بیش از 10 سال کنترل اوضاع را در ترکیه در دست دارد دست
خوش ناامن شوند. ولو این که شایعه جدی حمایت آنکارا از برخی گروه های نزدیک
به داعش که خود مرکز ناامنی است همواره وجود داشته است.
5-
گروههایی و کسانی در ایران و جهان احتمالا با این حادثه این گونه برخورد
خواهند کرد که آنان که باد میکارند توفان درو میکنند یا خودکرده را تدبیر
نیست و بر پایه این فرضیه که داعش در دامان غرب بالیده معتقدند اکنون به
روی خود آنان پنجه میکشد.
در نگاه واقع بینانه تر اما می توان
گفت با گسترش ارتباطات انجام عملیات تروریستی آسان تر از گذشته شده است و
نیروی بالقوه ای که همواره وجود داشته هر از گاهی آزاد میشود و از این رو
نباید دست به ساده سازی زد که شکل سخیف آن ادعای احمدی نژاد بود که «کار
خودشان است». این تعبیر به مذاق خیلی ها خوش می نشیند اما مشکلی را حل نمی
کند.
از منظر ملی اما می توان گفت واقعه 13 نوامبر می تواند به
نفع ایران باشد. زیرا اهمیت ایران را بار دیگر به جهان غرب یادآور میشود.
طی
مذاکرات اخیر به وضوح دریافته اند که حتی اگر بخواهند خاورمیانه را متهم
کنند ناگزیر از مستثناسازی ایران هستند و رییس جمهوری ایران احتمالا اولین
مقام ارشد منطقه خواهد بود که با آرام شدن فضا به فرانسه میرود و به جای
این که بر سر این بحث کنند که در پذیرایی ناهار یا شام به سنت خودشان جام
شراب بگذارند یا نه میکوشند با بهبود رابطه از ایران کمک بخواهند.
هر قدر هم که با ایران اختلاف داشته باشند می دانند که اتهام ارتباط با
داعش به تعبیر صادق هدایت «لایتچسبک» است و در ایران نیز دولت روحانی می
تواند ثابت کند که دموکراسی در داخل و دیپلماسی در خارج مقولهای منطبق بر
امنیت ملی است و هر چه این دو تقویت شوند به قوام امنیت ملی یاری
رساندهاند.
جرج بوش میتوانست از 11 سپتامبر 2001 فرصتی برای
بهبود رابطه با ایران بسازد اما پاسخ حسن نیت را با تهدید و قرار دادن در
محور شرارت تنها چهار ماه بعد از ابراز همدردی داد. سران اروپا اما
عاقلترند و از13 نوامبر 2015 می توانند یک فرصت بسازند.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر