با حمله رژیم صهیونیستی به نقاط مختلف کشور، برخلاف برخی برآوردها و پیشبینیها، آنچه رخ داد نه کنشگری مردم علیه حکومت، بلکه شکلگیری نوعی انسجام و اتحاد ملی در برابر دشمن خارجی بود؛ انسجامی که حول محور «ایران» شکل گرفت و طیف گستردهای از جامعه، از حامیان نظام و اقشار مختلف مردم گرفته تا منتقدان داخلی، هنرمندان و حتی برخی فعالان اپوزیسیون خارج از کشور، در آن مشارکت داشتند. این وحدت و همدلی به نقطه اتکایی برای دفاع از کشور تبدیل شد.
این در حالی است که پیش از وقوع جنگ، بسیاری از جامعهشناسان با تکیه بر دادههای میدانی، از کاهش سرمایه اجتماعی، شکافهای عمیق و دوپارگی فزاینده در جامعه ایران خبر میدادند. رخدادی با این سطح از همبستگی ملی در تاریخ معاصر کمسابقه است و پرسشهای مهمی را پیش روی ما قرار میدهد: آیا آنچه در میانه بحران شکل گرفت، همبستگی واقعی بود یا صرفاً همگرایی موقت ناشی از احساس خطر مشترک؟ آیا میتوان از این فرصت برای بازسازی و تقویت سرمایه اجتماعی پایدار بهره برد؟ و از همه مهمتر، اگر تهدیدهای خارجی تداوم یابد، آیا این انسجام ادامه خواهد یافت؟ همچنین، وضعیت این همبستگی پس از پایان جنگ چگونه خواهد بود؟
در همین راستا، پژوهش ایران اکونومیست در قالب سلسلهگزارشهایی قصد دارد دیدگاههای اساتید و صاحبنظران حوزههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را در ارتباط با این مسئله بررسی کند. در همین خصوص گفتوگوهای تفصیلی با «محمدرضا اخضریان کاشانی»، «سینا کلهر»، «سیدضیاء هاشمی» و «سید احمد موثقی» انجام شده است.
در همین ارتباط یازدهمین برنامه «تلاقی» ایران اکونومیست به این پرونده اختصاص دارد؛ برنامهای با حضور «سید جواد میری» جامعهشناس برجسته و «جبار رحمانی» تحلیلگر مسائل اجتماعی که به بررسی ریشههای انسجام در جامعه ایرانی و چگونگی این انسجام در جنگ 12 روزه میپردازد. از نقش پیشینه تاریخی و اجتماعی ایران تا واکنش مردم و انسجام ملی در برابر حملهای که از پشت صحنههای پیچیدهای در پنتاگون و اتاقهای جنگ منطقهای طراحی شده بود.
میری: جامعه ایرانی با هوشمندی، نقشه آمریکا و اسرائیل را خنثی کرد
ایران اکونومیست: لطفاً یک توصیف واقعبینانه از آنچه در حوزه اجتماعی ما پس از تجاوز رژیم صهیونیستی اتفاق افتاد ارائه دهید. میخواهیم ابعاد این حادثه را در بازه زمانی آن ۱۲ روز و تأثیرش بر جامعه بررسی کنیم.
میری: ببینید، برای اینکه بتوانیم به نقطهای که شما اشاره کردید برسیم لازم است ابتدا چند نکته را مطرح کنیم. این اتفاق یا رخداد در خلأ شکل نگرفته بود و پیشزمینهای داشت. اگر بخواهیم این پیشزمینه را از ابتدای انقلاب بررسی کنیم که بحث مفصلی است اما حداقل در ۲ سه سال اخیر اتفاقات مهمی در ایران رخ داده بود. مثلاً جنبش ۱۴۰۱ و مسائل دیگری که در جامعه ایران رخ داد باعث شد خارج از ایران اپوزیسیونی شکل بگیرد؛ چه اپوزیسیون ایرانی و چه جریانهایی که تلاش میکردند از این اپوزیسیون بهره ببرند.
این جریانها به این نتیجه رسیدند که بین حکومت و ملت ایران شکاف عمیقی وجود دارد. از بیرون تصمیم گرفتند یک تلنگر یا همان حملات «سرجیکال اتک» یا حملات جراحی شده انجام دهند. هدفشان این بود که مردم به خیابانها بریزند و در عرض ۲ روز کار تمام شود. این تصور به ویژه توسط سلطنتطلبان به خصوص رضا پهلوی دنبال میشد. در یک سال اخیر تحرکات زیادی داشتند و این تصور در بین راستها، جمهوریخواهان آمریکا و حتی در اسرائیل هم مطرح بود.
اگر اخبار را دنبال میکردید، میدیدید که این افراد جلسات متعددی برگزار میکردند و این جلسات چندان مخفی نبود. البته بخشی که کاملاً مخفی بود، اطلاع دقیقی ندارم اما آنچه که آشکار بود را میدیدیم. این تصور که جنگ ۱۲ روزه اسرائیل علیه ایران صرفاً از سوی اسرائیل بود به نظر من اشتباه است. اتاق جنگ اساساً در پنتاگون شکل گرفته بود و فقط اسرائیل شروع کننده نبوده است.
در منطقه هم نیروهایی حضور داشتند که این طرح را طراحی کردند اما جامعه ایرانی با هوشمندی خود این نقشه را خنثی کرد. در ساعات اول و روزهای اول و دوم، مردم متوجه شدند که این تلاشها برای برهم زدن حکومت و جامعه است و این تصور به کلی باطل شد. این نقشه شوم که شاید بتوان گفت یک توطئه جهانی بود حتی پیش از جنگ، حدود یک هفته قبل در نشست جی ۷ در کانادا مطرح شده بود. سران کشورهای صنعتی جهان ایران را روی میز بحث گذاشته بودند و پس از آن حرکت اسرائیل آغاز شد. من این وضعیت را میخواستم با اتفاقاتی که در اوایل انقلاب در گوادلوپ رخ داد مقایسه کنم. این پالسها از شبکههایی مانند سیانان هم منتقل میشد که سران کشورهای صنعتی در حال برنامهریزی علیه ایران هستند اما در نهایت این توطئه خنثی شد و نقشهشان شکست خورد.
رحمانی: وقتی تهدید جدی علیه ایران شکل گرفت، لایههای مختلف جامعه حول مفهوم ایران گرد هم آمدند
ایران اکونومیست: ما قصد داریم بیشتر درباره چگونگی خنثی شدن این نقشه صحبت کنیم. یعنی آن انتظاراتی که شما اشاره کردید و حداقل در تبلیغات شکل گرفته بود، چرا و چگونه در حوزه اجتماعی تحقق نیافت؟ و چرا ناگهان مردم حول محور «وطن» گرد هم آمدند و حتی از نیروی نظامی حمایت کردند؟ جناب رحمانی، خواهشمندیم شما در این باره توضیح دهید.
رحمانی: در مورد تجربهای که در دوره جنگ و پس از آن در جامعه ایرانی شکل گرفت من از زاویهای متفاوت نگاه میکنم و چندان همسو با صحبتهای آقای دکتر میری نیستم اما این هم یک دیدگاه است. مسئله اصلی این است که ما با یک نظام جهانی روبرو هستیم که اصولاً نسبت به خاورمیانه نگرشی استثماری دارد. این نظام هرگز با نیت خیر وارد منطقه نمیشود؛ بلکه برای استثمار، ویرانی و نابودی میآید و این موضوع تجربه تاریخی ما هم هست.
اما بیاییم از درون ایران به این موضوع نگاه کنیم. آقای میری نکته بسیار خوبی مطرح کردند. در چند دهه اخیر وضعیت کشور بغرنج بوده؛ تورم دو رقمی، مناقشات فرهنگی گسترده، بحرانهای اجتماعی و مسائل سیاسی پیچیده داریم. جامعه ما در یک وضعیت انسداد و تنگنای زندگی قرار دارد، خسته از فشارها و چشماندازهای محدود.
آنها که با نظام مشکل دارند هم در جنگ نگران سرنوشت جامعه بودند
نکته مهم این است که اگرچه جامعه ایرانی ناراضی و حقاً گلهمند از حکمرانی است این ناراحتی و اعتراضات که به حق هم هستند در جنبشهای بزرگ و گسترده، مخفی یا آشکار بارها در دهه اخیر خود را نشان داده است؛ در سطح کارگری، اجتماعی، زنان و بخشهای مختلف. جامعه نشان داده که این سبک حکمرانی مورد قبولش نیست. با این حال جامعه در این بحران اخیر نشان داد که دل در گرو ایران دارد. وقتی تهدید جدی علیه ایران شکل گرفت، لایههای مختلف جامعه حول مفهوم ایران گرد هم آمدند. آنچه در این اتفاق رخ داد نشان داد که جامعه ایرانی با همه تنوع و تفاوتهای داخلی و حتی خارج از ایران یک سرمایه تاریخی بسیار بزرگ دارد. البته درصد کمی از افراد به خاطر خشم و کینه نسبت به بخشی از سیاست، تعادل فکری خود را از دست دادهاند اما تقریباً همه کسانی که حتی با نظام مشکل دارند، نگران سرنوشت جامعه بودند.
جامعه چتری باز کرد که از آتئیست تا حکومت در آن جا شدند
این امر معمولاً به عنوان انسجام یا وحدت ملی تعبیر میشود اما من با تعبیرهای هیجانزده خیلی موافق نیستم. جامعه نشان داد که نقطه مشترکی دارد و ظرف ۲، سه روز خود را بازیابی کرد. این بازیابی زیر چتری بود که همه طیفها و گرایشها را در بر میگرفت؛ چپ و راست، مذهبی و غیرمذهبی، شیعه و سنی، مسیحی، یهودی و حتی آتئیستها. جامعه خودش این چتر را بالای سر خود باز کرد و تأکید میکنم این چتر را جامعه بر فراز خودش گشود تا همه زیر آن جمع شوند. حتی حکومت را هم سخاوتمندانه در این چتر پذیرفت و حکومت به پشتوانه آن احساس قدرت و توانمندی کرد و توانست مسیر ادامه دهد و جلوی این حمله ددمنشانه دشمنان را بگیرد. به نظر من آنچه اهمیت دارد این است که بدانیم چه کسی و با چه مختصاتی این چتر را گشود، زیرا فهم این موضوع برای تحلیل وضعیت بسیار حیاتی است. اکنون پس از آن ۱۲ روز و اطمینان نسبی از پایان جنگ در فضای عمومی همه سعی در سهمگیری دارند اما باید بدانیم که این چتر، چتر جامعه بود.
میری: جامعه ایران پختگیاش را از کهنسالی تاریخی خود گرفته است
ایران اکونومیست: جناب آقای میری با توجه به آنچه رخ داد و توصیفاتی که ارائه کردید در شرایط فعلی که به نوعی میتوان آن را آتشبس یا توقف مخاصمه نظامی دانست آیا این وضعیت میتواند زمینهساز و مقدمهای برای انسجام ملی و گردآمدن ذیل اهداف و تکیهگاههای مشترک باشد یا خیر؟ زیرا ما دوباره شاهد روندی هستیم که به وضعیت چندپارگی پیشین بازمیگردد؛ چرا که با پایان درگیری مستقیم نظامی برخی افراد به سرعت به وضعیت پیشین بازمیگردند. به نظر شما این گروهها همان تعداد باقی خواهند ماند یا جامعه دوباره به وضعیت پراکندگی و اختلاف دچار خواهد شد؟ در این زمینه اگر پیشنهادی هم داشته باشید، بسیار ممنون میشویم.
میری: نکات بسیار ارزشمندی که آقای دکتر رحمانی درباره سرمایه اجتماعی و سرمایه تاریخی مطرح کردند مرا به سمت یک بحث مفهومیتر سوق داد. ببینید جامعه ایران از خود یک پختگی قابل توجهی نشان داده است و باید سؤال کنیم ریشه این پختگی دقیقاً کجاست؟
وقتی از انسجام حرف میزنیم معمولاً به این معناست که در یک جامعه، دولت و حکومت خود را بهروز کرده به توسعه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی توجه کرده، نهادهایی مثل انجمنها و احزاب را شکل داده و این سازوکارهای مدنی را به وجود آورده است. در چنین شرایطی وقتی یک دشمن خارجی حمله میکند، جامعه انسجام پیدا میکند.
اما اگر به حدود ۴۷، ۴۸ سال گذشته نگاه کنیم، میبینیم که اگرچه حکومت نهادهایی مانند مجلس را حفظ کرده و اجازه فعالیت به برخی نهادها داده اما در عمل این نهادها را از درون تهی کرده یا اجازه شکلگیری احزاب واقعی را نداده است. با وجود این مردم و ملت ایران از خود پختگی نشان دادهاند. سؤال این است که این پختگی از کجا آمده است؟ یا به تعبیر آقای دکتر رحمانی این سرمایه شگفتانگیز از کجا آمده است؟
جامعه موجودی زنده، پویا و در حال حرکت است
من این پختگی را به کهنسالی تاریخی ایران نسبت میدهم؛ کهنسالی به معنای قدمت بسیار طولانی تاریخی ایران در این منطقه. این تاریخ طولانی به جامعه ایرانی صبر و شکیبایی داده است. این صبر و شکیبایی که در فرهنگ، زبان، آگاهیهای تاریخی، رسومات و تجربیات مردم به صورت یک «ژن فرهنگی» درآمده است به آنها قدرت مقاومت در برابر سختیها و شداید داده است. این نشان میدهد که جامعه ایران خمیرهای نیست که هر طور دل بخواهیم بتوانیم آن را تغییر دهیم. این تصوری است که خیلیها دارند اما جامعهشناسی به ما میگوید که جامعه موجودی زنده، پویا و در حال حرکت است.
جریانهای راستگرا و محافظهکار در دنیا معمولاً معتقدند که جامعه چیزی جدا از طبقه حاکمه و قدرت نیست و هیچ واقعیت مستقلی ندارد اما اتفاقات اخیر نشان داد که جامعه شخصیت و تشخص مستقلی دارد که این تشخص ریشه در تاریخ و تمدن بسیار کهن ایران دارد. برای مثال در جنگ هشت ساله ایران و عراق زمانی که تازه حکومت شکل گرفته بود و ارتش به هم ریخته بود و به نظر میرسید جامعه از هم فروپاشیده، جامعه توانست خود را بازیابی کند.
اگر بخواهیم دوباره به وضعیت اولیه و تنظیمات کارخانه برنگردیم، گروههای سیاسی، فرهنگی و نیروهای مختلفی که مدیریت فکری جامعه را برعهده دارند باید مفروضات نادرست خود را اصلاح کنند. یکی از این مفروضات اشتباه این است که تصور کنند جامعه خمیرهای است که میتوان آن را به هر طور دلخواه تغییر داد. در واقع جامعه ایران تشخص و هویتی دارد که این هویت و تشخص فرهنگیاش ریشه در تاریخ و تمدن کهن کشور دارد.
رحمانی: اگر نهادهای تصمیمگیر مختصات این چتر را نپذیرند، جامعه کنار خواهد کشید
ایران اکونومیست: جناب آقای رحمانی، به نظر میرسد همان ریشه تاریخی که شما به آن اشاره کردید، نقش مهمی در شکلگیری این همبستگی و وحدت در میان مردم ایفا کرده است. این پیوند تاریخی و فرهنگی حتی در آیینها و مناسک مذهبی نیز جلوه پیدا کرده است. اگر نکتهای در این زمینه دارید، لطفاً بیان کنید. سپس میخواهیم به موضوع الزامات و شرایط لازم برای حفظ این وضعیت بپردازیم، چراکه تهدیدها همچنان وجود دارد. به نظر شما برای پایدار نگه داشتن این انسجام چه اقداماتی لازم است؟
رحمانی: ببینید، آقای دکتر میری خیلی خوب به بحث ریشههای تاریخی اشاره کردند. این سرمایهای نیست که صرفاً توسط این حکومت ایجاد شده باشد؛ بلکه یک پیشینه تاریخی عمیق وجود دارد. در دوره پیشاسنت، زیر مفهوم «ایران» بود و در دوره جدیدتر تبدیل به مفهوم «ملت ایرانی» یا «ملتگرایی» شده است که البته این موضوع خودش باعث مناقشات هم شده اما به هر حال ملت ایران در دوره مدرن با همان پیشینه تاریخی خود ادامه داده است.
این بار معیار «خودی» و «غیرخودی» فروش وطن بود!
به نظر من ویژگیهای این چتر یا همبستگی بسیار مهم است؛ این چتر همه انسانها را با تمام تنوعشان در بر گرفته و پذیرفته است. حتی در شبکههای خارج از کشور. یک بار در برنامهای از بیبیسی فردی که به خاطر حاکمیت از ایران مهاجرت کرده بود، از ایران دفاع میکرد و به سلطنتطلبی که موافق حمله اسرائیل بود، انتقاد میکرد و او را «وطنفروش» مینامید. آنچه جامعه ایران به وضوح خط کشید، همین مرز بین «وطندوستی» و «وطنفروشی» بود. خط بنیادین میان «خودی» و «غیرخودی»، «آدم خوب» و «آدم بد» دقیقاً بر پایه همین حفظ وطن قرار داشت.
نکته مهم این است که حتی همان کسانی که به نظر میرسد میخواهند وطن را بفروشند، خودشان باز به این چتر ارجاع میدهند و ادعا میکنند که هدفشان نجات آن است، نه ویران کردنش. آنها در توهمی موهوم و حماقتی ساختاری گرفتار شدهاند که فکر میکنند اگر این حمله صورت بگیرد، این وطن نجات پیدا خواهد کرد. این افراد را باید در دسته کسانی گذاشت که فریب خوردهاند و نمیخواهند بیدار شوند.
اما چیزی که فراگیرترین ویژگی این چتر بود، همان «ایران» بود؛ چتری که همه عقاید، گروهبندیها، جریانهای سیاسی، عملکردها و موقعیتهای مختلف را در خود جای داد. این دقیقاً همان بحران است؛ وقتی سیاستهای فرهنگی ما و حتی رسانههای رسمی این چتر را نمیپذیرند. اگر الان به رسانه ملی نگاه کنید، میبینید که فضا به حالت تنظیمات کارخانه برگشته است؛ به عبارتی خیلیها تلاش دارند برگردند به همان وضع قبل. اما این بار جامعه با تولید یک انرژی مازاد، واکنش نشان داد. جامعه که در بحران بود، انرژیای تولید کرد تا خودش را حفظ کند اما در روبرو شدن با خطر، این انرژی تبدیل به پرخوری یا پرزور شدن شده است که در حال مصادره شدن است تا کسانی بتوانند شاخ و شونه بکشند و به جنگ و درگیری بیشتر دامن بزنند. ظاهراً فراموش کردهاند که جنگ فقط ویرانی به بار میآورد و هیچ خیر و برکتی ندارد؛ تجربه هشت سال جنگ ایران و عراق که بهترین انسانهای ما را گرفت و کشور را ویران کرد، گواه همین است.
بنابراین آنچه الان میبینیم، بازگشت به همان تنظیمات کارخانه است و این مسئله بسیار نگرانکننده است. اگر نهادهای تصمیمگیر سیاسی حاضر نباشند مفهوم و مختصات این چتر را بپذیرند، چتر عقب کشیده خواهد شد.
تاریخ ایران پر است از الگوها و داستانهای بنیادین. اسطوره ضحاک که به نظر من اسطوره بنیادین جامعه ایرانی است، به نوعی همین مسئله را به تصویر میکشد: حملهای بیرونی انجام میشود، حاکمیتی متوهم و غاصب بر سر قدرت مینشیند که مردم را کنار میزند و تمام داراییها را مصادره میکند اما نهایتاً مردم بازمیگردند و این حاکمیت را متلاشی میکنند. مثلاً در زمان حمله مغول، بخشهایی از نخبگان همین مردم بودند که مغولها را اهلی کردند و موجب شدند ایران حتی تحت حکومت ایلخانان که غریبه بودند، همچنان حفظ شود و توسعه یابد. پس به نظر من زنگ خطر اصلی اینجاست که نهادهای تصمیمگیر به نظر میرسد در عمل همان بازگشت به تنظیمات کارخانه را دنبال میکنند و مختصات این چتر ارزشمند و جامع را کنار میگذارند. این چتر چنان جذاب و پذیرفته شده بود که حتی جریانهای مذهبی و ایدئولوژیک هم تا حدی آن را پذیرفتهاند، هرچند در مراحل بعدی تلاش کردهاند آن را تضعیف کنند اما موفق نبودهاند.
همه اعلام کردند به خاطر دفاع از وطن پشت حکومت ایستادهاند
مسئله بسیار حیاتی این است که جامعه به شکل سخاوتمندانهای حاضر است حتی از حکومت هم دفاع کند اما به شرط آنکه دفاعش برای حفظ جامعه و وطن باشد. همه گروهها و جریانها اعلام کردند که به خاطر دفاع از وطن پشت حکومت ایستادهاند و این جمله باید مورد دقت قرار گیرد؛ اولویت اصلی «وطن» است. این اصل، دال مرکزی و دال برتر گفتمانها، روایتها و انسجامهاست. اگر این محور و اصل نقض شود، انسجام به خطر میافتد و مردم کنار خواهند کشید و چتر از بین خواهد رفت، درست همانطور که اکنون کسانی که «وطنفروش» خوانده شدهاند، کنار گذاشته شدهاند. این نکته بسیار ظریف و استراتژیک است و به نظر من باید به آن توجه ویژه شود اما متأسفانه در سیاستگذاریهای داخلی کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
در نهایت باید بگویم که این انسجام بسیار استراتژیک است اما شکنندگی خودش را هم دارد، چون جامعه به شدت فرسوده، خسته و تمام زیرساختهایش تحلیل رفتهاند، بنیانهای اجتماعی و سیاستگذاریها فرسوده شدهاند و جامعه در تنگنای عمیقی قرار دارد، اما با این وجود، باز هم نشان داده که از خود دفاع میکند و توانایی ایستادن دارد.
میری: عدم مشارکت ایران در عرصه جهانی، شرایط آسیبپذیری کشور را افزایش داده است
ایران اکونومیست: جناب آقای میری، آقای رحمانی به یک خطر اشاره کردند و گفتند که این چتری که اکنون باز شده، این احتمال وجود دارد که اگر در آینده به درستی با آن برخورد و تعامل نشود، ممکن است این چتر دوباره جمع شود. سوال این است که آیا این اتفاق واقعاً ممکن است بیفتد یا این چتر آنقدر سخاوتمندانه است که به دلیل ریشههای عمیقش همیشه در هر شرایطی باز خواهد ماند؟ همچنین میخواستم درباره بحثهایی که حول انطباق و دوگانهسازیهایی مطرح میشود که ممکن است دوگانه نباشند و با مفهوم وطن همخوانی داشته باشند، مانند موضوع ملت و امت که این روزها بسیار رایج شده، سوال کنم. بسیاری معتقدند که بین این ۲ تفاوت چندانی نیست و اکنون وطن ایران در دل خود این تفاوتها را کنار گذاشته است. بنابراین وقتی صحبت میکنیم، قصد نظر دادن ندارم و میخواهم از شما بپرسم که این دوگانهسازیها و انطباقها در چه وضعیتی هستند و خطر اشاره شده چگونه قابل بررسی است؟
میری: اجازه دهید با پاسخ به سوال اول شما آغاز کنم؛ یعنی اینکه چقدر ما جامعه را در تصمیمگیریهایمان سهیم میدانیم؟ مثلاً در انتخابات، همیشه این کلیدواژه از سوی مسئولان مطرح میشد که مردم و ملت باید در انتخابات مشارکت کنند. البته فراز و نشیبهایی در این مسیر بود و مردم در برخی دورهها شرکت میکردند اما در انتخابات اخیر یک علامت سوال بزرگ به وجود آمد؛ اینکه آیا نقش ملت فقط به شرکت در انتخابات محدود میشود یا اینکه ملت باید در ساختن جامعه هم مشارکت فعال داشته باشد؟ وقتی از مشارکت سخن میگوییم، یعنی ما فقط نقش منفعلانه نداریم بلکه فعالیم، سوژهایم، وارد صحنه سیاسی و اجتماعی میشویم، سهیم در قدرتیم و میخواهیم جامعه را مطابق با تصورات و آرمانهایمان بسازیم.
اما آیا واقعاً میتوانیم این ساختن را به همه مردم واگذار کنیم؟ قطعاً نه. مثلاً در جامعهای ۹۰ میلیونی همه نمیتوانند مستقیماً در صحنه اجتماعی مانند مجلس حضور داشته باشند. بنابراین باید نهادهایی وجود داشته باشند که تنوع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه را نمایندگی کنند. مثلاً مجلس شورای اسلامی یا مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان باید به گونهای بازساختار شوند که فقط افرادی به عنوان خبرگان حضور نداشته باشند که صرفاً فقها باشند. به ویژه در جامعهای که میتوانیم آن را پسامدرن یا حتی پسا-پسامدرن بنامیم، اگر در حوزههای مختلف تخصص و خبرگی نباشد، نمیتوان تصمیمات درست و کارآمد گرفت.
این نشان میدهد که اگر جامعه میخواهد از انسجام یا چتری که آقای دکتر رحمانی اشاره کردند، بهرهبرداری مناسب و مداوم داشته باشد، باید به بازخوانی و بازنگری در مفروضات بنیادین حکمرانی بپردازد. در فضای ایجاد شده پس از حمله خارجی شاید طرف مقابل یک تصور غلط و توهمی داشت و قصد داشت اهدافی را محقق کند که تاکنون موفق نشده است اما این فضا به ما امکانی داده است که آسیبشناسی کنیم و ببینیم در کجاها اشتباه کردهایم.
ایران اکونومیست: به هر حال آنها به طرق مختلف باز هم در این خانه را خواهند زد.
میری: بله، همین ۴۷ سال گذشته را نگاه کنید؛ مثلاً تحریمهایی که از سالهای ۸۸ و ۸۹ شروع شد خود زمینهساز جنگ بود. تحریمها فقط محدود به تحریم چند نفر یا محدود کردن گاز نبود، بلکه هدف اصلی این بود که ما را کاملاً از بازارهای جهانی کنار بگذارند، به طور آشکار ما را به گوشه رینگ ببرند. در آن زمان هیچکس فکر نمیکرد که اگر اتفاقی برای ایران بیفتد چه ضرری برایش خواهد داشت زیرا ما هیچ مشارکتی در جهان نداشتیم و همین عدم مشارکت باعث میشد نابود کردن ما آسانتر شود.
هرچه سهم و حضور ما در جهان بیشتر باشد، دیگران نیز وقتی اتفاقی در ایران میافتد آن را به نوعی مربوط به خودشان میدانند اما الان حتی در میان حکومتهای منطقهای پیرامون ما هم چنین درکی وجود ندارد. ممکن است در ظاهر بگویند که اوضاع بد است و به ما کمک میکنند اما در عمل در همان ۱۲ روز درگیری دیدیم که کسی به کمک ما نیامد و ما تنها بودیم. این یک نکته بسیار مهم است.