آیا این جنگ به برقراری نظمی مبتنی بر یک توازن قدرت و بازدارندگی جدید ختم شده است؟ آیا حملات دوطرف با تثبیت قواعد بازی جدید، احتمال جنگی دیگر را یکسره رفع کرده است؟ آیا اختلافات دو سوی منازعه از مسیر دیپلماسی حل و فصل خواهند شد؟ یا در مقابل تداوم موضوعات محل اختلاف و اقدامات در دست انجام دوطرف، بستری مساعد را برای جنگی دیگر فراهم خواهند کرد؟ از تأملی در ماهیت منازعه به خوبی میتوان دریافت که بنای آتشبس کنونی چندان استوار نیست. تداول موضوعات محل اختلاف و ناکامی حملات نظامی اسراییل و امریکا در پایان دادن به این اختلافات و اراده ج.ا.ایران برای ادامه مقاومت در برابر خواستههای حداکثری غرب، تمامی تحلیلگران روشنبین و واقعگرا را به پیشبینی سربرآوردن جنگی دیگر رهنمون کرده است. گرچه برخی با اتکا به سائقههای خوشبینی همواره حاضر در هر بحران امید بر آن دارند تا پیامدهای ویرانگر جنگ برای هر دو سوی منازعه، مسیر حل اختلافات از مجرای دیپلماسی و مذاکرات احتمالی را هموار کند اما به نظر میرسد تضادهای آشکار در خواستههای ایران، امریکا، اسراییل و همچنین کشورهای اروپایی، افق حل مسالمتآمیز اختلافات را تیره و تار و کرده است. نمیتوان یکسره از دیپلماسی و امکانات نهفته در آن برای حل اختلافات ناامید بود، اما برداشت از تغییر توازن قدرت در منطقه، سرشت متضاد خواستهها و جهتگیری مقابلهجویانه دو سوی منازعه پس از جنگ، چشمانداز روشنی را پیشروی حامیان دیپلماسی قرار نمیدهد.
با عطفنظر به پویاییهای قدرت حاکم بر منطقه به عنوان یگانه نیروی تعیینکننده تحولات آتی، میتوان به طرح این نظر خطر کرد که در مقایسه با امکان حصول توافق از مسیر مذاکره، پیشبینی سربرآوردن بحران و وقوع جنگی دیگر پیشبینی دقیقتری است، گرچه نویسنده خود امیدوار به نقض این پیشبینی و موفقیت دیپلماسی است؛ اما شوربختانه باید تن به پذیرش این حقیقت داد که منطق مناسبات دولتها در محیط تهدیدآفرینی چون نظام بینالملل به ویژه عرصه پرخطری همچون خاورمیانه نه بر بنیان آرزوها و خواستهای اخلاقی که بر معادلات قدرت استوار شده است. علیرغم تداول اختلافنظرها و درگرفتن مناظراتی پرشور بر سر آینده مناسبات غرب و ج.ا.ایران پس از پایان جنگ دوازده روزه، در مجموع از تأملی در گفتار مقامات و تحلیلهای کارشناسان غربی میتوان سه رویکرد را به عنوان گزینههای انتخابی استخراج کرد. حامیان هر یک از این سه رویکرد، با اتکا به واقعیتها، افقهای پیشرو و بیتردید آمال و آرزوهای خود به عنوان نیروهای پنهان تعیینکننده هر چشماندازی، میکوشند دولت ترامپ را در مقام اصلیترین کنشگر تصمیمگیر به پیروی از رویکرد خود ترغیب کنند. با درنظر داشتن پیامدهای متفاوت و اثرگذار هر یک از این رویکردها بر سرنوشت و منافع ایران، در ادامه به اقتضای منطق بحث، هر کدام را بهگونهای موجز بررسی خواهیم کرد.
تبدیل دستاوردهای نظامی به پیروزی استراتژیک از مسیر دیپلماسی: نخستین رویکرد غرب که به نظر میرسد در بین مقامات دولت ترامپ و کشورهای اروپایی از مقبولیت و مطلوبیت بیشتری برخوردار است، کوشش برای تبدیل «دستاوردهای» حاصل از حمله نظامی به یک پیروزی استراتژیک و بزرگ از مسیر دیپلماسی است. حامیان این رویکرد با مسلمانگاشتن این پیشفرض که حملات نظامی اسراییل و امریکا در کنار تحریمهای اقتصادی و فشارهای سیاسی، ج.ا.ایران را در «ضعیفترین موضع» خود قرار داده و حتی سبب «شکاف در بین مقامات» حاکمه شده است، بر این باورند که اکنون میتوان از مجرای دیپلماسی ج.ا.ایران را وادار به پذیرش خواستههای حداکثری کرد. به نظر میرسد غرب بر سر ماهیت و گستره خواستهها از ج.ا.ایران اتفاقنظر دارد. توقف غنیسازی در داخل، محدودکردن و تضعیفکردن توان موشکی و تضمین عدم حمایت ایران از متحدان منطقهای سه خواسته اصلی غرب از ج.ا.ایران است. افزون بر این، غرب در انتظار ازسرگیری همکاریهای ج.ا.ایران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و انجام بازرسیهای این نهاد است. باوجود این بر سر زمان حصول این خواستهها اختلافنظرهایی وجود دارد. درحالی که اسراییل خواستار تضمین این خواستهها به صورت همزمان است، امریکا و اروپا از فرآیندی مرحلهای پیروی میکنند. به بیانی دیگر امریکا و اروپا در پی آنند تا ابتدا با تضمین توقف غنیسازی در داخل ایران و ادامه همکاریهای تهران با آژانس بینالمللی انرژی اتمی، سایر خواستهها را در مراحل بعدی طلب کنند.
به نظر میرسد ترامپ علیرغم تحریکات نتانیاهو و جنگطلبان داخلی امریکا، همچنان توافق با ایران را بر گزینه نظامی ترجیح میدهد. ترامپ با پیروی از سیاق رفتاری خود در برخورد با موضوعات محل اختلاف بر آن است که حفظ تهدید نظامی و حتی بهکارگیری آن نه تنها شانس دیپلماسی را از بین نمیبرد، بلکه امکان توافق را نیز افزایش میدهد. در رویکرد ترامپ در سیاست خارجی میتوان طنین کلام مشهور فریدریش کبیر پادشاه پروس را مشاهده کرد که «دیپلماسی بدون زور، همانند نواختن موسیقی بدون ادوات است.» ترامپ با اتکا به چنین منطقی امیدوار است حملات نظامی انجامشده و تهدید به تکرار آن، ج.ا.ایران را به انجام توافق وادار سازد.
تداوم حملات نظامی و بیثباتسازی داخلی: رویکرد دوم که اسراییل بیشتر از آن حمایت میکند، تداوم حملات نظامی به ایران با هدف جلوگیری از بازیابی توان هستهای موشکی ج.ا.ایران است.
حامیان این رویکرد با پیشفرض «تسلط بر حریم هوایی ایران» و همچنین «تسلط اطلاعاتی در داخل ایران» معتقدند میتوان با انجام حملات هوایی و همکاریهای نیروهای داخلی مانع از احیای توان هستهای و موشکی ج.ا.ایران است. ترامپ نیز گرچه خود از توافق حمایت میکند اما در دیدار اخیر با نتانیاهو، انجام حملات نظامی را در صورت نیاز رد نکرده است. حفظ تهدید نظامی مداوم و انجام حملات پرتکرار سبب خواهد شد تا ج.ا.ایران به دولتی ناتوان و درمانده تبدیل شده و زمینه برای تحولات سیاسی و اجتماعی در این کشور فراهم شود. افزون بر ادامه حملات نظامی علیه تاسیسات هستهای و نظامی اسراییل به دنبال آن است تا از مسیر اقدام علیه نهادهای سیاسی، افراد و سازمانهای مدیریتی و خدماتی و همچنین خرابکاری زمینه را برای بیثباتسازی سیاسی و اجتماعی فراهم کند. به نظر میرسد تمرکز چنین عملیاتهایی بیشتر در تهران و همچنین مناطق مرزی باشد. در تهران، کوشش برای فلجکردن دولت در بخش مدیریتی، خدماترسانی و مهمتر از آن کنترل نظامی و امنیتی و در مناطق مرزی نیز کوشش برای فعالکردن هستهها و گروههای ناراضی با هدف سلب حاکمیت بر این مناطق مهمترین اهداف خواهند بود.
کوشش برای تغییر رژیم: رویکرد سوم و مجادلهبرانگیز غرب در مواجهه با ج.ا.ایران کوشش برای تغییر رژیم است. برخی در اسراییل و امریکا بر این باورند که «اکنون مناسبترین زمان برای تغییر رژیم در ایران است و فشارهای اقتصادی، نارضایتیهای سیاسی، شکاف اجتماعی، شکاف در حاکمیت و مهمتر از آن تضعیف توان نظامی به سبب حملات اسراییل و امریکا، مساعدترین بستر را برای تغییر نظامی سیاسی در ایران و ترسیم یک چهره جدید در خاورمیانه فراهم کرده است.» این رویکرد با اتکا به این برداشت که حملات نظامی اسراییل و امریکا، بهویژه ترور فرماندهان نظامی و تهدید مقامات سیاسی، یکپارچگی حاکمیت در ج.ا.ایران را دستخوش زوالی بیسابقه کرده است از تداوم حملات به ویژه هدف قرار دادن مقامات بلندپایه به عنوان مسیری برای تغییر رژیم حمایت میکند. قیاس شرایط کنونی ج.ا.ایران با عراق سال ۱۹۹۱، مدافعان تغییر رژیم در ایران را بدین نتیجهگیری رهنمون کرده است که نباید اشتباه جورج بوش پدر در برابر عراق دهه ۱۹۹۰ با ج.ا.ایران تکرار شود. فرصت دادن به ج.ا.ایران سبب بازیابی توان نظامی و حمایتهای منطقهای این دولت از گروههای نظامی همسو و در نتیجه تهدید منافع غرب خواهد شد و به بدینسبب باید تغییر رژیم را به عنوان گزینهای ممکن و در دسترس با جدیت تمام دنبال کرد.
گرچه ترامپ خود از بزرگترین منتقدان رویکرد اقدام نظامی با هدف تغییر نظام سیاسی در سیاست خارجی امریکا است، با وجود این، ویژگیهای شخصی وی و میل سیریناپذیر در معرفی دستاوردهای بیهمتا از یکسو و قیاس وی با رونالد ریگان ازسوی دیگر ممکن است وی را به کوشش برای تغییر نظام سیاسی در ایران ترغیب کند. حامیان این رویکرد میکوشند با تکرار این استدلال که سیاستهای ریگان سبب فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شد و اکنون امکان انجام سیاستی مشابه در مواجهه با ج.ا.ایران وجود دارد، ترامپ را به در پیشگرفتن سیاست تغییر رژیم تشویق کنند. ترامپ تاکنون در برابر این تحریکات مقاومت کرده است اما با اتکا به این واقعیت که پیشبینیناپذیری، پیشبینیپذیرترین ویژگی ترامپ است امکان تغییر رویکرد را نباید از نظر دور داشت.
نکته مهمی که باید بدان توجه داشت این است که سه رویکردی که در بالا بدانها اشاره شد ضرورتا در تضاد با یکدیگر قرار ندارند. غرب با برداشتی که از موقعیت ج.ا.ایران دارد ممکن است هر چهار گزینه را به صورت همزمان دنبال کند. از سرگیری مذاکرات ضرورتا به معنای حذف گزینه نظامی، توقف حملات نظامی و کوشش برای بیثباتسازی در داخل و فراهمکردن بستر تغییر رژیم نیست. تنها، امکان سربرآوردن جنگی با زیانهایی جبرانناپذیر و تهدید جدی منافع امریکا و متحدان در منطقه ازسوی ج.ا.ایران میتواند سبب حذف گزینه نظامی از انتخابهای غرب و ترجیح دیپلماسی بر منازعه شود. محاسبه قدرت یگانه عاملی است که انتخابهای غرب در مواجهه با ج.ا.ایران را تعیین خواهد کرد. نه اتکا به حقوق بینالملل و نه منشور سازمان ملل هیچکدام، مانعی بر سر راه سیاستهای غرب نخواهند بود. در چنین شرایطی نباید بار دیگر القای دیدگاههایی همچون مخالفت ترامپ با گزینه نظامی به دلایل حزبی و ترجیحات داخلی، اختلافنظر با نتانیاهو بر سر پیامدهای حمله نظامی یا ترجیح ترامپ به انجام توافق به هر قیمتی مانع پیشبینی جنگی دیگر شود.
استادیار گروه روابط بینالملل دانشگاه خوارزمی
توضیح «اعتماد»: در این مقاله نویسنده به انواع تلاشهای دشمن برای غلبه بر ما اشاره کرده است. گفتنی است که تا این زمان کشور توانسته است با انسجام ملی بر همه ترفندها برای حمله به کشور فائق آید که نشانه آن موشکهایی است که سینه آسمان را شکافت و مراکز حساس تلآویو را هدف گرفت و آنان را ناچار به تلاش برای برقراری آتشبس کرد.
منبع روزنامه اعتماد، ۲۶ تیر ماه ۱۴۰۴