به گزارش خبرنگار سیاست خارجی ایران اکونومیست، پس از توقف تجاوز رژیم صهیونیستی و ایالات متحده به ایران و همزمان با اعلام آمادگی کامل نیروهای مسلح برای پاسخ فوری و قطعی به هرگونه تجاوز مجدد به تمامیت ارضی کشور، توجه بیشتری به دستگاه دیپلماسی و نحوه عملکرد وزارت خارجه چه در حوزه دفاع از دستاوردهای میدان در مدت زمان جنگ و چه در حوزه تثبیت توقف تجاوز جلب شده است.
در شرایط خطیر فعلی که منطقه غرب آسیا در نتیجه سیاستهای کوته بینانه رژیم صهیونیستی و همراهی ایالات متحده، در آستانه جنگی تمام عیار قرار گرفته است، بسیاری از ناظران معتقدند که تنها راه جلوگیری از بازتولید بحران، اتخاذ یک دیپلماسی فعال و مبتکرانه از سوی ایران است؛ دیپلماسی که نه در واکنش، بلکه در پیشدستی سیاسی معنا پیدا میکند. اما پرسش اساسی این است که «ابتکار در سیاست خارجی» دقیقاً به چه معناست؟ چگونه میتوان از ظرفیتهای دیپلماتیک بدون عدول از اصول کلیدی سیاست خارجی یک کشور استفاده کرد؟
برای بررسی این موضوع با جاوید قربان اوغلی، سفیر پیشین ایران در آفریقای جنوبی و تحلیلگر روابط بین الملل گفتوگو کردیم.
امروز در حالی موضوع «مذاکره» در فضای نخبگانی، رسانهای و افکار عمومی مطرح میشود که مولفههای این اقدام دیپلماتیک به هیچ عنوان با شرایط پیش از بامداد ۲۳ خردادماه قابل مقایسه نیست؛ در صورت شکلگیری مجدد میز مذاکره، تفاوت ها را در چه میبینید؟
هرگونه مذاکره یا بهطور کلی هر نوع فعالیت دیپلماتیک، تابع شرایط است. این شرایط تعیین میکنند که شما در مذاکره چه چیزهایی را روی میز بگذارید، چه مطالباتی داشته باشید، چه امتیازاتی بدهید و در برابر آن چه امتیازاتی بگیرید. در واقع، مبنای هر مصالحهای، نوعی بدهبستان است و این امر در حوزه دیپلماسی نیز صدق میکند.
نکته دوم که تقریباً برای همه روشن است، این است که شرایط امروز ما با قبل از ۲۳ خرداد متفاوت است. حتی شرایط ۲۳ خرداد با پیش از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ نیز تفاوتهایی دارد. متغیرهای بسیاری تغییر کردهاند. نمیخواهم دقیق بگویم که همه این تغییرات به ضرر ما بوده، هرچند در مواردی اینگونه است، اما واقعیت آن است که توازن ایجادشده پیش از هفتم اکتبر، به دلیل جنگ تقریباً دوساله غزه و تحولاتی که در غزه، لبنان و بهویژه سوریه رخ داد، به هم خورده است. باید بپذیریم که بسیاری از متغیرها جابجا شدهاند و توازن قدرت نیز دچار اختلال شده است. نادیده گرفتن این تحولات، چه از سر عمد و چه از روی سهو، کمکی به خروج از بحران نمیکند.
اما نکتهای که در دل پرسش شماست، به جنگ دوازدهروزه اخیر بازمیگردد. به اعتقاد من، رژیم صهیونیستی در این جنگ اهدافی مشخص و بسیار حسابشده داشت؛ البته نه صرفاً اهداف نظامی، بلکه اهداف سیاسی. از نظر من، این رژیم با هدف پایان دادن به نقش ایران در معادلات منطقه وارد جنگ شد و احتمالاً در این زمینه با برخی بازیگران دیگر نیز هماهنگ کرده بود.
هرگونه مذاکره یا بهطور کلی هر نوع فعالیت دیپلماتیک، تابع شرایط است. این شرایط تعیین میکنند که شما در مذاکره چه چیزهایی را روی میز بگذارید، چه مطالباتی داشته باشید، چه امتیازاتی بدهید و در برابر آن چه امتیازاتی بگیریداگر بخواهیم این جنگ را واقعبینانه تحلیل کنیم، باید ببینیم آیا رژیم صهیونیستی به اهدافش رسیده است یا خیر. اگر نه، به معنای شکست آنها در این جنگ است. البته این به آن معنا نیست که ما پیروز شدهایم. ما نیز متحمل خسارات سنگین انسانی، مادی و زیرساختی شدیم. با این حال، از نظر من، نتیجه این جنگ به یک توازن نسبی منجر شد: دشمن به اهدافش نرسید و ما توانستیم برخی اقدامات آفندی مؤثر انجام دهیم.
علت پذیرش آتشبس از سوی اسرائیل مشخص نیست. نمیتوانم گمانهزنی کنم که آیا بهدلیل توان تهاجمی ما، فشار آمریکا یا ترکیبی از این دو بوده است. حتی ممکن است گزینه سومی در میان باشد: شاید اسرائیل آتشبس را پذیرفت تا فرصتی برای بازسازی توان از دسترفته خود بهدست آورد. فراموش نکنیم که آنها مانند ما نیستند که با بحرانهای اقتصادی و انزوای استراتژیک منطقهای و جهانی مواجه باشند. در هر صورت، اسرائیل ناگزیر به پذیرش آتشبس شد.
این توازن نسبی یک فرصت است و ما باید از آن استفاده کنیم. راهکار بهرهگیری از این وضعیت، نظامیگری نیست؛ راهکار، دیپلماسی است. البته واژه «دیپلماسی» مفهومی گسترده دارد و باید بهدرستی صورتبندی شود. به باور من، هدف نخست دیپلماسی در شرایط کنونی باید رفع تنش با ایالات متحده باشد؛ زیرا بهرغم حملاتی که به دولت آمریکا صورت گرفته، همچنان به نظر میرسد کانون و محور فشارها، آمریکاست.
دلیل این موضوع نیز روشن است: اگر آمریکا بتواند اسرائیل را کنترل کند، این امر نشاندهنده میزان نفوذ و اقتدار آمریکاست. چهبسا یکی از دلایلی که برخی زیرساختهای حیاتی ما مورد حمله قرار نگرفت، آن بوده که آمریکا برای اسرائیل خطوط قرمزی مشخص کرده بود.
مهمتر از همه این است که هر اقدامی که ما بخواهیم انجام دهیم – چه به سمت اروپا برویم، چه عربستان سعودی و چه حتی چین – در نهایت همه آنها ما را به یک آدرس ارجاع میدهند: «مشکلتان را با آمریکا حل کنید». این موضوع باید حلوفصل شود. البته چگونگی حل آن، بحثی بسیار گسترده است. من نمیتوانم بهعنوان کارشناس نسخه نهایی آن را ارائه دهم، اما آنچه میتوانم بگویم این است که میان آمریکا و رژیم صهیونیستی، اتحاد استراتژیک وجود دارد؛ اما بهرغم آن، منافع دو طرف تماماً بر هم منطبق نیست.
باید بپذیریم که در وضعیت «تنهایی استراتژیک» قرار داریم. این وضعیت، به ضرر ماست. راه برونرفت چیست؟ نرمالسازی روابط خارجی. نرمالسازی یعنی پذیرش برخی تغییرات سخت در سیاست خارجی. اگر دایرهای را برای منافع آمریکا و دیگری را برای منافع اسرائیل تصور کنیم، بخشی از این دو دایره همپوشانی دارد، اما در هر دو طرف، فضاهایی هم وجود دارد که خاص منافع ملی هر یک از دو طرف است. ما باید از این نقاط افتراق بهره ببریم و با درک دقیق از منافع آمریکا و فضای قدرت آن، تعامل خود را تنظیم کنیم. نباید واقعیت قدرت اقتصادی و نظامی ایالات متحده را نادیده گرفت؛ در غیر این صورت، دچار تکرار اشتباهات گذشته خواهیم شد.
نمونهاش همین اتفاقات اخیر است. آمریکا بهرغم هشدارهای ضمنی روسیه مبنی بر عدم ورود به جنگ مستقیم با ایران، وارد عمل شد. واکنش روسیه چه بود؟ به اعتقاد من، یکی از خنثیترین مواضعی بود که از پوتین و مسکو دیدهایم. چین نیز که نگاه متفاوتی به ایران دارد و رابطهاش با ما بیشتر ژئوپلیتیک و اقتصادی است تا امنیتی و نظامی، اقدام جدی یا بازدارندهای انجام نداد.
بنابراین باید بپذیریم که در وضعیت «تنهایی استراتژیک» قرار داریم. این وضعیت، به ضرر ماست. راه برونرفت چیست؟ نرمالسازی روابط خارجی. نرمالسازی یعنی پذیرش برخی تغییرات سخت در سیاست خارجی. به نظر من، اگر تحولات جنگ دوازدهروزه را یک رویداد دردناک اما تعیینکننده تلقی کنیم، باید گفت این جنگ مانند یک سزارین بود. کاش بهجای اینکه این سزارین نظامی باشد، پیشتر و بهصورت نرمافزاری (دیپلماتیک) انجام میشد. اکنون نیز، اگرچه هزینههایی متحمل شدهایم، اما فرصتهای پس از آن بسیار باارزشتر است.
بهعنوان کسی که سالها در سیاست خارجی فعالیت کردهام، معتقدم که باید با آمریکاییها وارد گفتوگو شد. حالا این گفتوگو چه قالبی داشته باشد، بحث دیگری است. در حال حاضر، آمریکایی ها ادعا میکنند که به دلیل عملیاتهای نظامی که علیه تاسیسات هسته ای ایران انجام داده اند در مذاکره با ایران پیرامون این برنامه مانند گذشته عجله ندارند.
ما باید با در نظر گرفتن ملاحظات جدید، وارد گفتوگو با ایالات متحده شویم. برای این کار، میتوان از کمک کشورهای دوست، همسایگان و حتی قدرتهایی مانند چین بهره گرفت که نه لزوماً بهعنوان واسطه، بلکه بهعنوان طرفهایی که خود نیز منافعی در جلوگیری از تشدید تنش دارند، به این موضوع ورود میکنند. جنگ دوازدهروزه اگرچه برای ما هزینههای زیادی بهدنبال داشت، اما یک توازن نسبی نیز ایجاد کرد. اگر از این توازن استفاده نکنیم، اسرائیل قطعاً مسیر شرارت خود را ادامه خواهد داد، بهویژه اگر راه دیپلماسی به جایی نرسد.
برای تحقق «دیپلماسی اثربخش» به تعریف سناریوهای ممکن نیاز داریم
مقام های متعدد وزارت خارجه دائما تکرار میکنند که «ازسرگیری مذاکرات منوط به حصول اطمینان ایران از اثربخشی دیپلماسی است.» در عمل، چگونه میتوان دیپلماسی نتیجهمحور را از حالت انتظار و پاسخگویی صرف، به سمت ارائه طرح و ابتکار پیشبرنده سوق داد؟
اینکه گفته میشود «دیپلماسی اثربخش» ضرورت دارد، حرف درستی است، اما وقتی این جمله بهصورت کلی بیان میشود، تأثیری در فرآیند تصمیمسازی نخواهد داشت. ما باید دیپلماسی اثربخش را در قالب یک سناریو تعریف کنیم: یا خودمان آن را طراحی کنیم، یا بگوییم چینیها، یا حتی عربستانیها چنین سناریویی را پیشنهاد دهند.
با این حال، اگر بپذیریم که هدف ما جلوگیری از وقوع یک جنگ دیگر است، باید اذعان کنیم که هیچ راهی جز دیپلماسی پیش روی ما نیست. در این مسیر نیز، ابزار دیپلماسی شامل گفتوگو و ابتکار است. پیش از آنکه مجدداً نتانیاهو و تیمش دست بالا را بگیرند و اذهان جهانی را برای یک شرارت دیگر آماده کنند، باید خودمان ابتکار عمل را در دست بگیریم.
این نقشه راه و سناریو چه مولفههایی باید داشته باشد؟ باید مسائل مورد اختلاف با آمریکا را بهروشنی صورتبندی کرده و با رعایت خط قرمزها، راهحلهای خود را نیز ارائه دهیم. مثلاً در بحث غنیسازی باید با بهرهگیری از دانش دانشمندان و تجربه سیاسیون کشور، چند فرمول متعدد و متنوع با درنظرداشت منافع کلان کشور و نیازهای فنی تعریف کنیم. یکی از مهمترین پرسشهای غرب در حال حاضر این است که ذخیره اورانیوم 60 درصد ایران کجاست و چه میزان از آن در نتیجه تجاوز رژیم صهیونیستی و امریکا آسیب دیدهاست؟
همزمان سناریوهایی هم درباره چند و چون غنی سازی در ایران مطرح شده و به عنوان نمونه برخی از متخصصان فنی معتقدند که ممکن است ایران چرخه غنیسازی را حفظ کند، اما اورانیوم غنیشده تولید نکند یا درصد آن در سطح غیرقابل استفاده نظامی باقی بماند. به نظر من حتی در شرایط فعلی هم میتوان با آمریکا به توافقی رسید که الزاما شبیه برجام نباشد اما برای هر دو طرف مصداق برد-برد باشد.
مهم این است که اینها بهعنوان ابتکارات دیپلماتیک سنجیده، روی کاغذ بیایند و سپس گفتوگو با ایالات متحده آغاز شود. واقعیت آن است که هیچ مسیر جایگزینی جز مذاکره با آمریکا وجود ندارد. اروپاییها – با همه احترامی که برایشان قائلیم – بارها نشان دادهاند که در برابر آمریکا قدرت عملیاتی ندارند. حتی زمانیکه اراده داشتند، نمیتوانستند کاری کنند؛ اکنون که روابط ما بهواسطه جنگ اوکراین و پیامدهای آن دچار بحران شده، اساساً توان آن را ندارند. آقای مکرون شاید پیامهایی برای ما بفرستد، اما واقعیت آن است که اروپا هیچ ابتکار مستقلی نمیتواند ارائه دهد.
از سوی دیگر، چین و روسیه نیز بهوضوح درگیر مسائل خود هستند. روسیه در گلولای جنگ اوکراین فرو رفته و حاضر نیست بهخاطر ایران وارد بحران جدیدی با آمریکا شود. چین نیز با آمریکا حدود ۷۰۰ تا ۸۰۰ میلیارد دلار تجارت دارد. همچنین با اسرائیل، روابط عمیق تکنولوژیک دارد و از این مسیر فناوری غرب را دریافت میکند. بنابراین، بعید است برای ۲۰ میلیارد دلار تجارت با ایران، وارد تقابل راهبردی با ایالات متحده شود. اما اگر ما ابتکار عمل دیپلماتیک فعالی از خود نشان دهیم، آنگاه میتوان در قالبی سنجیده، گفتوگویی بین ایران و آمریکا را شکل داد. دیپلماسی مبتکرانه یعنی ارائه سناریوهایی که منجر به نتیجه شوند. بسیاری از تلاشهای دیپلماتیک در سالهای اخیر، فاقد اثربخشی بودهاند زیرا به نتیجه ملموس نرسیدهاند.
مردم ایران، اگر احساس کنند که سیاست خارجی کشور بر اساس عزت، منافع ملی و عقلانیت تنظیم شده است، با قدرت در کنار مسئولان خواهند ایستاد. آنان در همین جنگ اخیر نیز نشان دادند که استقلال و امنیت کشور برایشان از هر چیز مهمتر است. به اعتقاد من، دیپلماسی باید به سمت «امور ممکن» و نه «امور محال» حرکت کند. ما خواهان عزت هستیم و این عزت باید از طریق دیپلماسی هوشمندانه و شجاعانه تأمین شود. اگر راههای دیگر وجود داشت، شاید در جنگ هشتساله از آنها استفاده میکردیم، اما در نهایت، قطعنامه ۵۹۸ با دیپلماسی به دست آمد، نه با جنگ. در سیاست، شجاعت اخلاقی در یافتن مسیرهای جایگزین کم هزینه است. نباید مسیرهایی که انتخاب می کنیم به گونه ای باشند که از آنها فقدان راهبرد برداشت شود. راه پیشرو، طراحی یک دیپلماسی فعال و واقعگرا است که هم عزت ملی را حفظ کند و هم ما را از خطر درگیری جدید دور سازد.
رفتار عقلانی در سیاست خارجی، بههیچوجه به معنای تسلیم یا وادادگی نیست
آیا در این مقطع زمانی و با توجه به هزینه های جنگ ۱۲ روزه، ظرفیت داخلی برای این سیاست فراهم است؟
به اعتقاد من، این پرسش که آیا پس از شکلگیری وفاق ملی در داخل، فرصت و لزوم اتخاذ ابتکار در سیاست خارجی وجود دارد، پرسشی کلیدی و راهبردی است. در علم سیاست، اصطلاحی پذیرفتهشده وجود دارد که میگوید: «سیاست خارجی، امتداد سیاست داخلی است». این قاعده نه فقط در مورد ایران، بلکه درباره همه کشورهای جهان صادق است.
اکنون، ما در ایران شاهد شکلگیری نوعی اجماع ملی بیسابقه هستیم. وفاقی که در انتخابات اخیر با شعارهای همگرایانه آقای پزشکیان کلید خورد، با مشارکت گسترده مردم در حوادث پس از ۲۳ خرداد و جنگ ۱۲ روزه، تقویت شد. آنچه در این رویدادها برجسته شد، تعلق خاطر عمیق مردم به سرزمین ایران بود؛ از ایرانیان داخل گرفته تا بخش قابل توجهی از ایرانیان مقیم خارج از کشور – حتی کسانی که پیشتر در رده «منتقد» یا «معاند» تلقی میشدند – به صحنه آمدند و با بیانیهها، سخنرانیها و مصاحبههای متعدد، نشان دادند که دلسوز این سرزمیناند.
این سرمایه اجتماعی کمنظیر، حاصل مجموعهای از رفتارهای هوشمندانه از سوی حاکمیت، از جمله ابتکارات مقام معظم رهبری و سایر مسئولان است.
تا زمانی که ریلگذاری جدیدی در سیاست خارجی کشور شکل نگیرد، تمامی دستاوردهای داخلی ما، اثرگذاری لازم را در صحنه جهانی نخواهد داشت. مردم ایران، اگر احساس کنند که سیاست خارجی کشور بر اساس عزت، منافع ملی و عقلانیت تنظیم شده است، با قدرت در کنار مسئولان خواهند ایستاد. آنان در همین جنگ اخیر نیز نشان دادند که استقلال و امنیت کشور برایشان از هر چیز مهمتر است.
نکته مهم آن است که صورت مسئله سیاست منطقهای ایران تغییر کرده است. ما نمیتوانیم با همان تحلیلهای گذشته، به مواجهه با تحولات جدید برویم. عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، همه صحنههایی هستند که توازن قوا، نوع ائتلافها و اولویتهای بازیگران در آنها دستخوش دگرگونی شده است. اگر این تغییر را نپذیریم، دچار اشتباه محاسباتی خواهیم شد؛ اشتباهی که هزینههای جبرانناپذیری خواهد داشت.
مذاکرات با آمریکا نیز نباید امری ممنوع یا ناممکن تلقی شود، بلکه باید در چارچوب دیپلماسی مبتکرانه، سناریونویسی دقیق، و با رعایت خط قرمزهای نظام انجام گیردرفتار عقلانی در سیاست خارجی، بههیچوجه به معنای تسلیم یا وادادگی نیست. بلکه به معنای نشستن قدرتمندانه و عزتمندانه پای میز مذاکره برای تأمین منافع ملی است. مذاکره زمانی مؤثر خواهد بود که سناریو داشته باشد، مبتنی بر مطالعات کارشناسی باشد، هدفگذاری ملموس و قابلدفاع داشته باشد. مصالحه، در تاریخ نیز مسبوق به سابقه است؛ از جمله در آفریقای جنوبی، که نلسون ماندلا در برابر رژیم نژادپرست آپارتاید، تصمیم به مصالحه گرفت. او جملهای کلیدی دارد: "مصالحه با دشمن معنا پیدا میکند، نه با دوست. "
از این منظر، مذاکرات با آمریکا نیز نباید امری ممنوع یا ناممکن تلقی شود، بلکه باید در چارچوب دیپلماسی مبتکرانه، سناریونویسی دقیق، و با رعایت خط قرمزهای نظام انجام گیرد. اگر همواره این گزاره درست است که اسرائیل با اخلال در مسیر مذاکره بهدنبال بقاست، پس باید نتیجه گرفت که خود اصل مذاکره، مسیر درستی است.
مردمی که در سختترین شرایط پشت کشور ایستادند، شایسته آن هستند که سیاست خارجی نیز بازتابدهنده منافع و احساسات آنها باشد. مصالحه اگر بهدرستی تعریف شود، بهجای عقبنشینی، راهی برای عبور از تاریکی و رسیدن به روشنی خواهد بود.