يکشنبه ۲۲ تير ۱۴۰۴ - 2025 July 13 - ۱۶ محرم ۱۴۴۷
۲۲ تير ۱۴۰۴ - ۱۰:۲۲

چرخش اوراسیایی ایران، کلید جلوگیری از جنگ جهانی سوم است

«به فرض آنکه جنگ هسته‌ای رخ ندهد، اتحاد چندقطبی باید اکنون بر بقا تمرکز و اقتصاد یکپارچه جدیدی را تثبیت کرده و پایه‌های آن را در شراکتی استوار با ایران بنا نهد. اگر کشورهای مردد جنوب جهانی، در انتخاب میان اصول، حاکمیت و آینده‌نگری از یک‌سو و بندگی در برابر امپراتوری از سوی دیگر، درنگ کنند، مسیر آینده‌ای عادلانه و پساآمپریالیستی همچنان به‌طور خطرناکی دور از دسترس باقی خواهد ماند.»
کد خبر: ۸۱۹۴۷۰

به گزارش خبرنگار سیاست خارجی ایران اکونومیست، سایت تحلیلی The Cradle در مقاله‌ای با عنوان «چرخش اوراسیایی ایران، کلید جلوگیری از جنگ جهانی سوم است» به قلم «مت اهرت» روزنامه‌نگار، بنیان‌گذار نشریه Canadian Patriot Review و پژوهشگر ارشد در دانشگاه آمریکایی مسکو آورده است: جهان اکنون در لبه پرتگاه هسته‌ای قرار دارد و اگر همه‌چیز تنها به دسیسه‌های ایالات متحده و رژیم اشغالگر اسرائیل واگذار می‌شد، مدت‌ها پیش به درون آتش فرو افتاده بودیم.

پیش از حمله مشترک آمریکا و اسرائیل به ایران، جهان در آستانه حل بحران برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی قرار داشت. در ۹ ژوئن، روسیه و ایران توافقی فراگیر امضا کردند که نه تنها هدف آن بازسازی معماری انرژی آسیای غربی بود، بلکه راه خروج حیاتی‌ای از مسیر جنگ نیز ارائه می‌داد. این توافق شامل ساخت حداقل هشت راکتور هسته‌ای جدید در ایران توسط شرکت روس‌اتم روسیه می‌شود. محمد اسلامی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، اعلام کرد: «ما با روسیه قرارداد ساخت هشت نیروگاه هسته‌ای در ایران داریم که چهار مورد از آن‌ها در بوشهر خواهند بود.»

این پروژه عمدتاً برآمده از «توافق‌نامه جامع مشارکت راهبردی ۲۵ ساله ایران و روسیه» است که در ۲۱ مه توسط مجلس ایران تصویب شد و با سرمایه‌گذاری روسیه انجام خواهد شد و بیش از ۱۰ گیگاوات برق برای ایران فراهم خواهد کرد. طبق برنامه‌های موجود، ایران قصد دارد ظرفیت برق هسته‌ای خود را تا سال ۲۰۴۱ به ۲۰٬۰۰۰ مگاوات (۲۰ گیگاوات) برساند.

این توافق چند روز پس از آن صورت گرفت که مسکو پیشنهادی برای نجات مذاکرات متوقف‌شده هسته‌ای ایران و آمریکا ارائه کرد که شامل خارج کردن اورانیوم غنی‌شده از خاک ایران و تبدیل آن به سوخت برای راکتورهای غیرنظامی بود. سرگئی ریابکوف، معاون وزیر خارجه روسیه، در ۱۱ ژوئن اعلام کرد: «ما آماده‌ایم به هر دو طرف — واشنگتن و تهران — نه‌فقط از نظر سیاسی یا ارائه ایده‌های مفید در فرآیند مذاکرات، بلکه به‌صورت عملی نیز کمک کنیم؛ مثلاً از طریق صادرات مواد هسته‌ای مازاد تولیدی ایران و تبدیل آن به سوخت راکتور.»

با این حال، این ابتکار آخرین اقدام حسن نیت مسکو بود. مسکو حملات بعدی آمریکا و اسرائیل به ایران را خیانتی سنگین تلقی کرد که عملاً به هر توهمی درباره تمایل واشنگتن به راه‌حل مسالمت‌آمیز پایان داد. اما چرا اسرائیل و آمریکا این لحظه را برای تشدید تنش انتخاب کردند؟ پاسخ روشن است: برنامه هسته‌ای ایران هرگز مسئله اصلی نبوده است.

در مرکز محاسبات تل‌آویو، چالش سرسختانه جمهوری اسلامی ایران با نظم صهیونیستی و امپریالیستی قرار دارد. فراتر از حمایت ایران از جنبش‌های مقاومت، این کشور نقش بزرگی در تضعیف قدرت غرب با ایجاد اتحادهای اقتصادی و راهبردی اوراسیایی داشته که سلطه دلار را دور می‌زنند و قدرت نفوذ آمریکا را تضعیف می‌کنند. این تهدیدهای ساختاری، همراه با امتناع تهران از تسلیم شدن در برابر پروژه «اسرائیل بزرگ» — مأموریتی آخرالزمانی برای بازسازی معبد سلیمان و ایجاد نظم نوین جهانی — ایران را به مانعی بی‌وقفه در برابر طراحی‌های غرب در آسیای غربی بدل کرده است.

ایران نه‌تنها ستون ثبات منطقه‌ای بوده (و از سال ۱۷۳۶ تاکنون جنگی آغاز نکرده)، بلکه با ایفای نقش محوری در ابتکار کمربند و جاده (BRI) در مسیر شرق–غرب و نیز دالان بین‌المللی حمل‌ونقل شمال–جنوب (INSTC) به گره‌گاه ادغام اوراسیایی بدل شده است.

در ۲۴ مه، یک دالان ریلی جدید به طول ۸٬۴۰۰ کیلومتر که شی‌آن چین را به بندر خشک آپرین ایران متصل می‌کند، افتتاح شد. این خط آهن که به‌عنوان «انقلابی خاموش» در اتصال‌پذیری توصیف شده، ۱۶ روز از مسیرهای سنتی دریایی می‌کاهد و شریان حیاتی جدیدی را در ابتکار کمربند و جاده تقویت می‌کند که به‌طور یکپارچه با دالان شمال–جنوب پیوند خورده است. وانگ ون‌بین، دیپلمات چینی، به‌درستی آن را «برد–بردی برای صلح، توسعه و همکاری» توصیف کرد و گفت «قطار به ایران، قطار به سوی آینده است.»

همان‌طور که ریتو شارما در Eurasian Times اشاره کرد: «با نبود حضور نظامی آمریکا در امتداد این خط ریلی، تهران می‌تواند نفت صادر کرده و کالا از پکن وارد کند، بدون اینکه زیر نگاه کنجکاو واشنگتن باشد.»

فراتر از چین، احیای روابط ریلی ایران با پاکستان و ترکیه — که پس از وقفه‌ای ده‌ساله در سال ۲۰۲۲ دوباره فعال شد، دالانی به طول ۵٬۹۸۱ کیلومتر تشکیل داده که امکان حمل کالا از استانبول به اسلام‌آباد را تنها در ۱۳ روز فراهم می‌کند، در حالی که مسیر دریایی ۳۵ روز به طول می‌انجامد. گسترش این خطوط به منطقه سین‌کیانگ چین در حال انجام است.

ارتقاء به استاندارد خط‌کشی در پاکستان و ساخت‌وساز در بخش ایران–پاکستان زیرساخت ریلی منطقه را بیشتر یکپارچه می‌سازد. در همین حال، دالان INSTC که در سال ۲۰۰۱ توسط روسیه، ایران و هند شکل گرفت، اکنون با مشارکت بیش از ده کشور در دو سوی دریای خزر و خطوط دریایی چندوجهی فعال شده است. خط ریلی تازه‌راه‌اندازی‌شده که پاکستان، ایران، ترکمنستان، قزاقستان و اولیانوفسک روسیه را به هم متصل می‌کند، اکنون امکان تجارت مستقیم کالاهای صنعتی و انرژی را فراهم کرده و دسترسی به بازارهای آسیای مرکزی را گسترش داده است.

در جنوب، طرح‌هایی برای گسترش بندر چابهار ایران از طریق خط ریلی ۷۰۰ کیلومتری به زاهدان — که به افغانستان محصور در خشکی امکان دسترسی تجاری می‌دهد — قرار است تا سال ۲۰۲۶ تکمیل شود. با این حال، امتناع متملقانه دهلی نو از محکوم‌کردن تجاوز آمریکا و اسرائیل، سایه‌ای بر آینده این پروژه انداخته است.

در مقایسه با این دالان‌های تحول‌آفرین اوراسیایی، «دالان هند–خاورمیانه–اروپا» (IMEC) که در سال ۲۰۲۳ با حمایت آمریکا راه‌اندازی شد، یک فکاهی ژئوپلیتیکی است.

در حالی که چین چشم‌انداز خود را با بانکداری ملی قدرتمند و زیرساخت واقعی پشتیبانی می‌کند، کنسرسیوم IMEC — به رهبری هند، اسرائیل و اتحادیه اروپا — در طول دو سال گذشته هیچ چیز ملموسی نساخته است. بدون سازوکارهای اعتباری، برنامه‌ریزی انرژی یا لجستیک در مقیاس بزرگ، این طرح اساساً یک عملیات بازاریابی است که در لباس «راه ادویه مدرن» عرضه شده است. این پروژه شکست‌خورده به مجموعه‌ای از نسخه‌های تقلیدی غربی از ابتکار کمربند و جاده می‌پیوندد: از «ابتکار کمربند سبز» گرفته تا «جهان بهتر را دوباره بسازیم»، مشارکت ۶۰۰ میلیارد دلاری برای زیرساخت جهانی، و «دروازه جهانی» ۳۰۰ میلیارد یورویی ($۳۲۷ میلیارد). همگی به دلیل ناتوانی ساختاری غرب در ساختن، فروپاشیدند. پس از دهه‌ها صنعتی‌زدایی، وابستگی به نیروی کار ارزان و سرمایه‌داری قمارمحور، اقتصادهای آتلانتیکی دیگر قادر به تولید، ساخت یا برنامه‌ریزی مگر با ویران‌سازی کشورهای ضعیف‌تر برای حفظ سلطه تک‌قطبی نیستند.

در تضاد کامل، کشورهای عضو بریکس+ میراث متفاوتی دارند. چین به تنهایی بیش از ۴۲٬۰۰۰ کیلومتر خط آهن سریع‌السیر ساخته، از جمله تنها خطوط مگلو فعال در جهان، و ده‌ها شهر پیشرفته را ظرف دو دهه بنا کرده است. این کشور در زمینه رایانش کوانتومی، علوم فضایی، و انرژی هسته‌ای پیشتاز است و تا سال ۲۰۳۵ قصد دارد ۱۵۰ راکتور جدید بسازد. نهادهای دولتی‌اش همچنان کنترل بخش خصوصی را برخلاف غرب آزادسازی‌شده حفظ کرده‌اند.

چین به‌همراه روسیه، انتقال واقعی فناوری و مدل‌های توسعه مشارکتی را به کشورهای فقیر ارائه می‌دهد و به آن‌ها امکان می‌دهد اقتصادهای مستقل و کامل ایجاد کنند. در همین حال، نظام دلار آمریکا که بر حباب مشتقات ۱٫۲ کوادریلیون دلاری استوار است، به‌سوی فروپاشی پیش می‌رود. نظام جدیدی در راه است. پرسش این است: چه کسی آن را طراحی خواهد کرد، و به سود چه کسانی خواهد بود؟

روسیه و چین آشکارا اعلام کرده‌اند که در کنار ایران می‌ایستند، تجاوز اسرائیل را محکوم کرده و خواهان کاهش تنش‌ها شده‌اند. حتی دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، حداقل اشاره‌ای به خویشتن‌داری کرده و گفته است «حداقل دو هفته صبر می‌کند» پیش از اقدام و از بازگشت به دیپلماسی سخن گفته است.

اکنون زمان آن فرارسیده که غرب برای جنایات امپریالیستی خود پاسخ‌گو باشد. ایران بهای سنگینی با خون و حاکمیت ملی پرداخته و ممکن است رهبران تل‌آویو بیش از هر دشمن تاریخی، به آینده یهودیت — و بقای رژیم اشغالگر — آسیب زده باشند.

به فرض آنکه جنگ هسته‌ای رخ ندهد، اتحاد چندقطبی باید اکنون بر بقا تمرکز کرده، اقتصاد یکپارچه جدیدی را تثبیت کرده و پایه‌های آن را در شراکتی استوار با ایران بنا نهد. اگر کشورهای مردد جنوب جهانی، در انتخاب میان اصول، حاکمیت و آینده‌نگری از یک‌سو و بندگی در برابر امپراتوری از سوی دیگر، درنگ کنند، مسیر آینده‌ای عادلانه و پساامپریالیستی همچنان به‌طور خطرناکی دور از دسترس باقی خواهد ماند.

 

آخرین اخبار