شنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۳ - 2025 March 01 - ۰ رمضان ۱۴۴۶
۱۱ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۳:۱۳

حاجی واشنگتن که بود؟

حاجی به یمن ورود به آمریکا در بالکن هتل والدورف-آستوریا در شهر نیویورک، گوسفندی را ذبح کرد و شروع کرد به شقه کردنش. مردم آمریکا که با چنین رسمی آشنا نبودند و ذبح حیوانات را جز در کشتارگاه‌ها کسی ندیده بود؛ از دیدن چنین صحنه‌ای بسیار تعجب کردند. آنچه صحنه را عجیب‌تر می‌کرد، وقوع این رویداد در بالکن هتلی مجلل بود. همین‌ها باعث واکنش مقامات آمریکایی شد و پس از بازگشت حاجی به ایران؛ ناصرالدین شاه خطاب به او گفت: «ما را نزد جوان‌ترین دولت دنیا بی‌آبرو کردی و ملت چندین هزار ساله ما سخره عالمیان کردی. خدا از تو نگذرد.»
حاجی واشنگتن که بود؟
کد خبر: ۷۸۱۲۹۸

به گزارش ایران اکونومیست، حاجی واشنگتن شاید بیش از همه ما را به یاد اثر سینمایی علی حاتمی کارگردان پرآوازه ایرانی بیندازد. اما خوب است بدانید که حاجی واشنگتن لقب حسینقلی‌خان صدرالسلطنه اولین سفیر ایران در آمریکا بود. ترجمه و تدوین نخستین لایحه قانون مدنی ایران توسط حسینقلی خان صدرالسلطنه صورت گرفته‌است.

حسینقلی خان صدرالسلطنه معروف به حاجی واشنگتن کیست؟

حسینقلی‌خان صدرالسلطنه در سال ۱۲۲۷ در خانواده‌ای اشرافی زاده شد. پدرش میرزا آقاخان نوری مشهور به اعتمادالدوله دومین صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار بود. میرزا آقاخان نوری همان دولتمردی بود که نقشه قتل امیرکبیر را کشید و خود به‌جای وی نشست. حسینقلی خان نیز پسر هفتم وی بود که خیلی زود مورد عنایت ناصرالدین شاه قرار گرفت. مادرش نیز دختر زکی‌خان سردار اسعد بود.

حسینقلی خان ۱۰ ساله بود که پدرش از صدراعظمی عزل و تبعید شد و در ۱۷ سالگی پدر خود را از دست داد. حسینقلی خان تا ۱۶ سالگی زیر نظر پدرش تحصیل کرد و هنوز هفده ساله نشد بود که به دستور ناصرالدین شاه وارد وزارت خارجه شد و آنجا آموزش و تحصیلات خود را دنبال کرد.

پس از مرگ پدر بود که شاه از جهت دلسوزی وی را در وزارت خارجه گماشت. وی زبان‌های انگلیسی و فرانسوی را در هنگام خدمت در وزارت امور خارجه آموخت و در سال ۱۲۵۴ خورشیدی به درجه استیفایی رسید و به ریاست مجلس تنظیمات حسنه اصفهان منصوب شد. او پس از انجام مأموریت در اصفهان به تهران بازگشت و در ۱۲۵۷ خورشیدی به عربستان رفت.

حسینقلی خان یک سر و گردن از سیاستمداران دیگر قاجاری بالاتر بود و به همین دلیل خیلی زود در ساختار وزارت خارجه پیشرفت کرد و لقب «معتمدالوزرا» را به خود گرفت. این امر باعث شد شاه وی را به هند بفرستد تا روابط دولت ایران با کمپانی هند شرقی را بهبود دهد.

حسینقلی خان ابتدا با درجه «ژنرال کنسول» (سرکنسول) به هند رفت، اما خیلی زود جای دیگری برای وی پیدا شد که بر هند هم اولویت داشت. در آن سال‌ها سفیر آمریکا به ایران آمده بود، اما ایران کسی را به عنوان سفیر به آمریکا نفرستاده بود و نخستین کسی که برای چنین مقامی به ذهن شاه رسید حسینقلی خان بود.

انتخاب حاجی واشنگتن به عنوان سفیر در آمریکا

حسینقلی خان سریعا به ایران آمد و پس از دریافت تعدادی جایزه و پاداش، حکم شاه برای رفتن به ایالات متحده یا همان جمهوری اتازونی ینگه دنیا را دریافت کرد: «در سنه یکهزار و سیصدوپنج (۱۲۶۶ خورشیدی) به دارالخلافه احضار و به منصب جلیل وزیر مختاری و خطاب نبیل جنابی و حمایل و نشان درجه اول خارجه و مأموریت به دربار دولت جمهوری اتازونی ینگی دنیا سرافراز و قرین اختصاص گردیده به شمول مراحم و الطاف خاص پادشاهانه شرف و مباهاتی کامل حاصل نمودند.»

۱۰ نفر به همراه حسینقلی خان به آمریکا فرستاده شدند و او از همان آغاز سفر گزارش رویدادها را به دقت ثبت کرد. وی روز نخست ورود خود و هیات همراه را به نیویورک چنینی شرح می‌دهد: «یوم یکشنبه ۲۳ شهر محرم قبل از ورود کشتی به لنگرگاه، بیرق دولت علیه به دیرک کشتی افراشته، نزدیک به لنگرگاه که شدیم، کشتی بخار کوچکی با مستر کانل لی از نایب‌های وزارت خارجه به استقبال آمده، پیش از ورود کشتی به بندرگاه، ما را با کمال توقیر و احترام پیاده کرده، به مهمانخانه ویندزور که بهترین تمام مهمانخانه‌های نیویورک می‌باشد منزل گرفته مدت بیست و چهار ساعت در آنجا توقف کردیم.»

او همچنین دو روز پس از آن نیز موفق به دیدار با وزیر امورخارجه و کلیولند رئیس جمهور آمریکا شد که این واقعه را نیز اینطور ثبت کرده است: «یوم سه شنبه ۲۵ محرم با جبه ترمه به وضع ایران به وزارت خارجه به دیدن مستر بایرد وزیر امور خارجه رفته داکتر طارنس و میرزا محمودخان هم همراه بودند صورت نطقی که که به زبان انگلیسی ترجمه شده بود به ایشان داد، پس از اظهار مسرت زیاد و مهربانی بسیار قرارشد که یوم چهارشنبه ساعت شش از روز برآمده، باز به همان وضع ایرانی با نشان و حمایل به وزارت خارجه رفته به اتفاق مستر بایرد وزیر امور خارجه به حضور جناب رئیس جمهوری رفتیم.»

اکنون دیگر اطرافیان حسینقلی خان، وی را حاجی واشنگتن خطاب می‌کردند. وی نامه ناصرالدین شاه را به رئیس جمهور آمریکا داد. نامه‌ای که در آن درخواست شده بود ایران را در برابر روسیه و بریتانیا کمک کند.

ماجرای ذبح گوسفند توسط حاجی واشنگتن

اما ماجرایی در نیویورک پیش آمد که بسیار جنجالی شد. ماجرا از این قرار بود که حاجی به یمن ورود به آمریکا در بالکن هتل والدورف-آستوریا در شهر نیویورک، گوسفندی را ذبح کرد و شروع کرد به شقه کردنش. مردم آمریکا که با چنین رسمی آشنا نبودند و ذبح حیوانات را جز در کشتارگاه‌ها کسی ندیده بود؛ از دیدن چنین صحنه‌ای بسیار تعجب کردند. آنچه صحنه را عجیب‌تر می‌کرد، وقوع این رویداد در بالکن هتلی مجلل بود. همین‌ها باعث واکنش مقامات آمریکایی شد و پس از بازگشت حاجی به ایران؛ ناصرالدین شاه خطاب به او گفت: «ما را نزد جوان‌ترین دولت دنیا بی‌آبرو کردی و ملت چندین هزار ساله ما سخره عالمیان کردی. خدا از تو نگذرد.»

سکانس ماندگار عزت‌الله انتظامی در حاجی واشنگتن

فصل قربانی کردن گوسفند در حاجی واشنگتن یکی از تأثیرگذارترین سکانس‌های سینمای ایران و از برجسته‌ترین نقطه‌های کارنامه بازیگری عزت‌الله انتظامی است، چنان‌که جمله «آیین چراغ خاموشی نیست» از تک‌گویی او در این صحنه، بر سنگ قبر علی حاتمی نیز حک شد.

حاجی یکسال در آمریکا بود و به محض دیدن نظم نوین جهانی شگفتی خود را در نامه‌های متعدد به تهران نوشت. این متون دارای جذابیت و ارزش تاریخی بسیاری هستند. در نامه وی به صدراعظم چنین می‌خوانیم:

نقطۀ مأموریت بنده از تمام سفرای دولت علّیه دورتر و به تمدن و تربیت نزدیک‌تر است و اهالی این مملکت به تمامی اهالی اروپا [را] استهزا می‌کنند و آن‌ها را اجنبی می‌شمارند و روس و انگلیس را سخریه می‌نامند و ببینید که تفاوت چقدر است. تمام اهالی مملکت اتازونی [ایالات متحده] مثل مستر پرات [دومین سفیر امریکا در ایران] بلکه بهتر از او هستند. مملکتی که بیست کرور مثل مستر پرات دارد ملاحظه بفرمائید که آیا ممکن است کسی بتواند ظلم به آن‌ها بکند. تمام بیدار و هوشیار و با علم و تربیت و مال هستند. زن‌های این مملکت با مردها در تربیت و کار تفاوت ندارند و تمام رجال و امنای دولت مواجب بخور و نوکر رعیت هستند و اگر خلافی بکنند جماعت آنان را معزول می‌نماید.

حاجی در همان ماه نخست اقامت خود، از دیدن دموکراسی و آزادی فردی که هیچ گاه در تاریخ ایران وجود نداشته شگفت آمده و در متنی چنین می‌نویسد:

کار می‌خواهند و هنر، و آزادی مالک مملکت است و می‌توانید از این مسئله این مطلب را قیاس کنید تمام مردم ینگۀ دنیا [آمریکا] فرداً فرداً سلطان قادر مستقل هستند. مملکتی که پنجاه کرور نفس محترم سلطنتی دارد ببینید به چه اطمینان و آسایش راه می‌روند و کار می‌کنند و به چه اندازه این خلق محترم و با مکنت هستند. دولت علیه ایران با افتخار تمام می‌تواند بگوید… با یک دولت محترم معتبری که اولین دولت دنیاست آشنایی و دوستی دارم.

مشاهدات حاجی وی را در زمره نخستین مشروطه‌خواهان نیز قرار داده بود. وی جزو اولین کسانی بود که از لزوم قانون و سکولاریم برای ترقی و آبادانی ایران سخن گفت. حاجی در نامه‌ای به وزیر الوزرا از وی می‌خواهد لزوم ایجاد قانون را به شاه یادآور شود و دین را از دولت و قوای مجریه جدا کند. در متن وی می‌خوانیم:

این مطلب را هم باید دانست که قانون مملکت و دولت چیزی است علیحده… کتاب خدا البته مقدس و مخصوص امور مذهبی است و علم ماها کفایت بواطن آن را ندارد. چنان که امام می‌فرماید هفتاد بطن دارد. پس ما باید قانونی در مملکت داشته باشیم چنانچه عثمانی‌ها با داشتن مذهب اسلام و احترام قرآن نظامنامه دارند. اقلاً… چرا مثل عثمانی‌ها نظامنامه نداشته باشیم. شما را به خدا حالا که زمام دولت ایران به کف کفایت جنابعالی است فکری در این خصوصیات بکنید و اسلاف خود را نیکبخت بفرمایید.

آنچه حاجی در نظر دارد چیزی مانند دوره تنظیمات در عثمانی است و آن را به‌واسطه مشاوره گرفتن از دیپلمات‌های آمریکایی که در آن زمان اغلب از پیروان فلسفه روشنگری بودند آموخته بود.

دستور بازگشت به ایران

حاجی و گروه همراهش برای رسیدن به آمریکا چهار ماه در راه بودند و زمانی که هنوز یک سال از سفر آن‌ها نگذشته بود صدراعظم دستور بازگشتشان را داد. حاجی اقامت تلخی در آمریکا داشت. مشکلات مالی به کنار، اوامری که از مرکز می‌آمد موجب ناراحتی شدید حاجی بود.

او در نامه‌ای اعتراض خود را به شاه و نخست وزیر نیز اعلام کرد. اعتراض او به مشکلات مالی و درخواست تهران مبنی بر بازگشت حاجی و گروهش به ایران بود:

از فرستادن تعلیقه‌جات کوتاهی و مضایقه نفرمایید و مواجب و مقرری را زود به زود به بنده برسانید. یک ساله برو و بیا کار چاپار است. من بیچاره هر چند فکر می‌کنم در این راه دور که به دو ماه آمدم و به دو ماه باید برگردم، در ظرف هشت ماه چه کنم تا خانه بگیرم و قرارنامه بنویسم و اسباب پهن کنم باید برگردم. راست عرض می‌کنم که اینطور عجولانه نمی‌تواند طرح اساس مستحکم انداخت و با یک هشت هزار تومان نمی‌توان چهار ماه راه رفت و آمد و ماند و کار کرد. هیچ کس مثل بنده به فرنگستان مأمور نشده. چاپارم نه وزیر مختار.

حاجی از اینکه یک سال بیشتر نمی‌تواند در آمریکا بماند و به علت خالی بودن خزانه دولت مجبور به بازگشت است ناراحت بود. آن هم زمانی که چهار ماه از این سفر را در راه بود. اما ناراحتی اصلی وی از دست رفتن فرصت رابطه با ایالات متحده و بهره‌مندی از مواهب تمدن و مدرنیته در جوان‌ترین کشور دنیا بود.

حاجی این غم را خطاب به تهران چنین نوشت و در تاریخ ثبت کرد:

بنده این مطلب را لابدم [ناگزیرم] بنویسم هر خیالی هم که می‌کنید مختارید. تعریف از خودم نمی‌کنم بلکه عرض می‌کنم که هیچ نیستم، اما محض دولت‌خواهی عرض می‌کنم که اگر ملاحظۀ حرفه می‌کنید سفارت برلن و وینه و لندن و پاریس را اگر موقوف می‌کنید بکنید و سفارت ینگۀ دنیا را موقوف نکنید و دوستی با این مملکت را فوز عظیم بشمارید. من بدم و به کار نمی‌خورم دیگر را بفرستید. از واشنگتن و سفارت این مملکت صرف‌نظر نکنید. بسیار جای افسوس است که تاکنون در همچه جایی آدم نداشتید و هر چه می‌خواستید از اینجا نخواستید و با این‌ها مراوده نکردید.

ناصرالدین شاه تصور می‌کرد همین یک سال کافی است و حق دوستی با این کار ادا می‌شود. در مقابل حاجی برای شاه نوشته بود که «به خوار ورامین نمی‌شود مباشر یکساله فرستاد.» نهایتا هم به خواسته‌های حاجی بی‌توجهی شد و وی ناچار به تهران بازگشت.

درگذشت

حاجی پس از بازگشت، مدتی وزیر فوائد عامه بود و بعد به سفارت ایران در بغداد رفت. پس از آن نیز مدتی به وزارت فواید عامه و مجلس دارالشورای دولتی رفت. پس از روی کار آمدن احمدشاه دیگر کاری و پستی به وی محول نشد و در اواخر عمر گوشه‌گیر و منزوی بود. وی در سال ۱۳۱۶ هجری خورشیدی درحالی که سال‌ها بود از سیاست دست شسته بود، درگذشت.

*بازنشر مطالب دیگر رسانه‌ها در ایران اکونومیست به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان می‌باشد.

 

آخرین اخبار