به گزارش ایران اکونومیست، «ماینفلد این شهر کوچک و زیبای سوئیسی، در کوهپایه رشته کوهی بنا شده که قلههای پرصخره و سهمگینش، مثل برج و بارو بر فراز دره زیر پایش سر به فلک کشیدهاند. پوشش سبزه بر دامنههای پایینتر تنک میشد اما در هوا رایحه گلهای کوهی از دشت سرسبز زمینهای بالاتر به مشام میرسید.
یک روز صبح آفتابی در ماه ژوئن زنی قد بلند و قوی از این مسیر بالا میرفت. در یک دست بقچه ای داشت و با دست دیگرش دست دخترکی پنج ساله را گرفته بود...» این آغاز داستان هایدی است.
یوهانا اشپیری (Johanna Spyri) نویسنده داستانهای کودکان با نگارش رمان هایدی به شهرت جهانی دست یافت. البته بیشترین معروفیت او از طریق ساخت انیمیشن هایدی به دست آمد که در تلویزیون تمامی کشورها به نمایش گذاشته شده است. این رمان چنان شهرتی یافت که منطقهای در سوئیس به نام هایدیلند نامگذاری شده است.
داستان هایدی در نخستین بار انتشار هم با یک موفقیت آنی همراه شد. همه جا اسم دخترها را در زمان غسل تعمید هایدی میگذاشتند. بارها و بارها اقتباسهای سینمایی از روی آن صورت گرفت، مجموعه تلویزیونی از آن را ساختند و دنبالههای زیادی برایش نوشتند.
ایوا ایبتسن (Eva Ibbotson) نویسنده بریتانیایی که رمانهای جوایز متعددی را به دست آورده و رمانهای تاریخیاش طرفدارانی در سراسر جهان دارد در پیشگفتاری بر تازهترین نسخه منتشر شده هایدی میگوید با خواندن هایدی «احساس بینظیر رسیدن به خانه» را تجربه میکند، هرچند که «خانواده من کشاورز یا کوهنشین نبودند؛ من هرگز در تمام عمرم شیر بز ندوشیدهام یا هیطم نشکستهام تا آتش اجاقم را روشن کنم از فکر پنیر درست کردن به خودم میلرزم اما وقتی کتاب هایدی را بارها و بارها برای خواندن دست میگیرم و همراه با دخترک قهرمان در نخستین سفرش به کوهستان میروم خوب میدانم که به خانه رسیدهام.»
این نویسنده میافزاید: اما البته تنها چشم انداز طبیعت نیست که هایدی را ارزشمند کرده است. کتاب داستانی قدرتمند و باشکوه را روایت میکند. گرچه بیش از صد سال پیش نوشته شده اما هر آنچه را که از یک کتاب میخواهید در خود دارد. داستان دخترکی قهرمان که خوب بلد است از خوشیها لذت ببرد؛ دوست داشتنیترین غول مهربان - پدربزرگ هایدی که مثل همه غولهای خوب قلبی از طلا دارد؛ پسری که با وجود سرکشیها و رفتارهای عجیبش، سرآخر دوست او میشود. و چه بسیار پیچیدگیها و غافلگیریهایی که داستان را به سوی پایانی به یادماندنی سوق میدهند؛ پایانی که مثل یک تله موش محکم بسته نمیشود، بلکه به شما اجازه میدهد رؤیا ببافید و خیال کنید.
«تا هایدی چشمش به بزها افتاد بیرون دوید و آنها را در آغوش کشید و نوازش کرد بزها با بع بع به استقبال هایدی رفتند و برای اینکه علاقهشان را به دختر نشان دهند سرشان را به شانههای او مالیدند.
بزهای هیجان زده طوری او را دوره کرده بودند و از دو طرف به او فشار میآوردند که کم مانده بود دخترک بینشان له شود، اما او خوشحال بود تنها زمانی که بز قهوه ای زیادی هیجان زده شد، هایدی گفت: «واقعاً که داسکی تو هم مثل تندر بد شده ای» و داسکی بلافاصله خودش را عقب کشید. دیزی کمی آن طرف تر ایستاده بود و منظره را تماشا میکرد انگار هیچ دلش نمیخواست کسی او را با تندر مقایسه کند دیزی همیشه آرام تر و باوقارتر از داسکی بود.» صفحه ۲۸۰
ایبتسن موفقیت هایدی را عجیب و غافلگیرکننده نمیداند چون «هایدی درباره ی چیزی است که همه ما آن را میفهمیم و برایمان ارزشمند است عشقی که آدمها برای گوشه ای از این دنیا که مخصوص خودشان است در سینه دارند؛ جهانی برساخته از چیزهای ساده برف و باد و گلها بی باکی و دوستی و آزادی».
هایدی با ترجمه ثمین نبیپور از تازهترین کتابهای مجموعه «رنگین کمان کلاسیک» نشر افق است. در این مجموعه ماجرا با خواندن آخرین صفحه تمام نمیشود و کتاب قرار است اطلاعات بیشتری خالق کتاب، شخصیتهای محبوب و جهانشان را به مخاطب عرضه کند.