به گزارش ایران اکونومیست ، «جیمی کارتر» که روز یکشنبه در سن 100 سالگی درگذشت، بیشتر در ارتباط با پیمان سازش «کمپ دیوید» بین مصر و رژیم صهیونیستی و همچنین عادی سازی روابط با چین کمونیستی شناخته شده است اما کارنامه او در آفریقا کمتر شناخته شده است. ارتباط کارتر با آفریقا در دوران چهار ساله ریاست جمهوری او شکل گرفت و در دهههای بعدی نیز ادامه یافت. کارتر در سال 1978 به نیجریه و لیبریا سفر کرد که این اولین سفر یک رئیس جمهوری آمریکا به منطقه آفریقای جنوب صحرا بود. او در دهههای بعد از ریاست جمهوری نیز بارها به کشورهای مختلف آفریقایی سفر کرد. کارتر در دوران ریاست جمهوری خود در سالهای 1977 تا 1981 برای حل و فصل درگیریها در رودزیا تلاش کرد اما در شاخ آفریقا آتش بیار معرکه جنگ شد.
(کارتر و ویلیام تولبرت جونیور رئیس جمهور اسبق لیبریا - 3 آوریل 1978 در مونروویا لیبریا)
شماری از رهبران فعلی و سابق در آفریقا به درگذشت کارتر واکنش نشان دادند. «سیریل رامافوسا» رئیس جمهور آفریقای جنوبی روز دوشنبه از کارتر برای «موضع قوی او در برابر آپارتاید و حمایت از فلسطین» تمجید کرد. رامافوسا، کارتر را یک رهبر برجسته و شفیق و قهرمان حقوق بشر و صلح جهانی توصیف کرد و گفت که از درگذشت او عمیقا اندوهگین است. رامافوسا در شبکه «ایکس» نوشت: «جیمی کارتر زمانی منتقد صریح دولت آپاراتاید آفریقای جنوبی بود که آن رژیم درصدد تقویت روابط جهانی و توجیه سیاستهای غیرانسانی خود بود.»
«ویلیام روتو» رئیس جمهور کنیا نیز کارتر را یک قهرمان نیرومند برای صلح جهانی و حقوق بشر توصیف کرد. «اولسگون اوباسانجو» رئیس جمهور اسبق نیجریه که در زمان ریاست جمهوری کارتر حاکم نظامی نیجریه بود، گفت: «آمریکا و نیجریه برای افزایش فشار بر رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی همکاری کردند؛ ما برای پایان دادن به استعمار در جنوب آفریقا و از بین بردن آپارتاید همکاری نزدیکی داشتیم. دستاوردهای ما در اوایل دهه 1990 ریشه در دوران جیمی کارتر داشت.»
اما در ورای این تعارفات دیپلماتیک، نگاهی دقیقتر به کارنامه و سیاستهای کارتر در آفریقا نشان میدهد که خاماندیشی و پندارهای آرزومندانه او نقش مهمی در جنگ «اوگادن» بین سومالی و اتیوپی داشت که توازن ژئواستراتژیک دوران جنگ سرد در شاخ آفریقا را بر هم زد و پیامدهای ناگواری برای این منطقه داشت که آثار آن تا به امروز هم باقی است.
وعده فروش سلاح کارتر به سومالی، محرک جنگ اوگادن
اتیوپی در دوران زمامداری «هایله سلاسی» امپراطور سابق از شرکای اصلی آمریکا در منطقه شاخ آفریقا بود اما سومالی با دولت «محمد زیادباره» در اردوگاه شوروی قرار داشت و میزبان پایگاه دریایی و هوایی شوروی در «بربره» در خلیج عدن بود. اتیوپی پس از انقلاب سال 1974 و برکناری سلاسی توسط افسران انقلابی هوادار شوروی به رهبری «منگیستو هایله ماریام»، وارد اردوگاه شوروی شد.
در این حال، کارتر در آوریل 1977 در تصورات برد-باخت و بازی با حاصل جمع صفر در جنگ سرد با شوروی، برنامهای را برای خارج کردن سومالی از مدار شوروی شروع کرد و در تلاش برای خارج کردن زیادباره رئیس جمهور سومالی از اردوگاه شرق، به «سایروس ونس» وزیر امور خارجه و «زبیگنیو برژینسکی» مشاور امنیت ملی خود دستور داد «کاری کنند که سومالی به دوست آمریکا تبدیل شود.» سومالی اما برای جنگ با اتیوپی نیازمند حمایتهای آمریکا بود چرا که این کشورها نیز درصدد بازی در زمین ابرقدرتها برای منافع و آمال منطقهای خود بودند.
در این شرایط، کارتر بر خلاف سیاست ادعایی و اعلامی کاهش فروش تسلیحاتی آمریکا، در ژوئن 1977 در دیدار با سفیر سومالی در واشنگتن قول فروش سلاح به این کشور را داد و همین امر یکی از محرکهای زیادباره در شروع جنگ با اتیوپی در منطقه اوگادن شد. جنگ اوگادن از ژوئیه 1977 تا مارس 1978 جریان داشت و اتیوپی با حمایتهای نظامی گسترده کوبا و شوروی از شکست فرار کرد.
برژینسکی نیز بعدها به طعنه گفت که پیمان راهبردی محدودسازی تسلیحات آمریکا و شوروی (SALT) در زیر شنزارهای اوگادن مدفون شد. بسیاری از مورخان سیاسی جهان اکنون اذعان دارند که جنگ اوگادن در سال 1977 و نه حمله شوروی به افغانستان در دسامبر 1979 شروعی بر پایان دوران تنشزدایی بین آمریکا و شوروی بود.
کارتر و مخمصه جنگ سرد در آفریقا/ «برای رودزیا بیشتر از خاورمیانه تلاش کردم»
کارتر در سال 2002 به «نانسی میچل» نویسنده کتاب «جیمی کارتر در آفریقا؛ نژاد و جنگ سرد»، گفت: «من تلاش و دغدغه بیشتری از خاورمیانه صرف رودزیا کردم.» به نوشته میچل، اسناد و مدارک آرشیوی این ادعای کارتر را تایید میکنند. تمرکز کارتر بر جنوب آفریقا چند علت داشت. اول از همه مساله «سیاست واقعی» (realpolitik) است. زمانی که کارتر در ژانویه 1977 وارد کاخ سفید شد، جنوب آفریقا داغترین صحنه جنگ سرد در جهان بود. یک سال پیش از آن، فیدل کاسترو 36 هزار سرباز کوبایی را به آنگولا اعزام کرده بود تا از گروه چپگرای «جنبش خلق برای آزادی آنگولا» (MPLA) در برابر مداخله آفریقای جنوبی با حمایت دولت «جرالد فورد» (طرح کیسینجر در آنگولا) حمایت کند. کوباییها تا سال 1991 در آنگولا باقی ماندند.
موزامبیک نیز در زمان کارتر دیگر تحت اداره کشور استعمارگر پرتغال متحد آمریکا در «ناتو» نبود بلکه تحت کنترل دولت چپگرای حزب «جبهه آزادی موزامبیک» (Frelimo) قرار گرفته بود و رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی متحد آمریکا ناگهان خود را در محاصره دولتهای مستقل با حاکمیت اکثریت سیاهپوستان یافته بود.
رویدادهای جنوب آفریقا موجب معطوف شدن توجه واشنگتن به کشور «رودزیا» شد؛ جایی که شورش گروه چپگرای موسوم به «جبهه میهنی» علیه دولت اقلیت سفیدپوست به ریاست «ایان اسمیت» در حال تشدید شدن بود. دولت کارتر یک هفته پس از شروع کار خود، وضعیت رودزیا را اینگونه ارزیابی کرد: «این وضعیت در بر دارنده بذر تبدیل به یک آنگولای دیگر است؛ اگر شکست مذاکرات به معنی تشدید جنگ باشد، نفوذ شوروی/کوبا افزایش خواهد یافت.» شورشیان رودزیا تحت حمایت کوبا و شوروی بودند و دولت کارتر میدانست که اگر جنگ به پایان نرسد، نیروهای کوبایی ممکن است برای کمک به شورشیان پس از آنگولا به رودزیا بروند.
در آن زمان قابل تصور نبود که دولت کارتر با تاکیدی که بر مساله حقوق بشر داشت، برای حمایت از دولت نژادپرست ایان اسمیت در رودزیا مداخله کند. اما با توجه به شرایط جنگ سرد همچنین قابل تصور نبود که دولت کارتر منفعلانه کنار بایستد تا امکان یک پیروزی دیگر کوبا با حمایت شوروی در آفریقا ایجاد شود. از این رو، دولت کارتر در اولین یادداشت بازبینی ریاستی خود اعلام کرد: «از حیث فوریت، مساله رودزیا بالاترین اولویت را دارد.»
(کارتر و اندرو یانگ - سال 1979)
دولت کارتر یک تیم مذاکراتی با اختیارات بالا با هدایت «اندرو یانگ» سفیر آمریکا در سازمان ملل و ونس وزیر خارجه تشکیل داد تا از طریق هماهنگی با انگلیسیها بتوانند مساله رودزیا را حل و فصل کنند. این تلاشها به مذاکرات و توافق «لنکستر هاوس» (لندن) در سال 1979 و انتخابات آزاد در سال 1980 و حکومت اکثریت سیاهپوستان در کشور مستقل زیمبابوه (به رهبری رابرت موگابه) منجر شد.
میچل خاطرنشان میکند که مساله نژادی نیز یک علت دیگر علاقمندی کارتر به مسائل جنوب آفریقا بود. کارتر در دهههای 1920 و 1930 در جنوب آمریکا با سیاست جداسازی نژادی تحت قوانین «جیم کرو» بزرگ شده بود. او بعدها به این مساله اشراف پیدا کرد که جنبش حقوق مدنی چگونه جنوب آمریکا را از مشکلات نژادی نجات داد و تاسف خورد که مشارکت فعالی در آن جنبش نداشته است.
نویسنده کتاب «کارتر در آفریقا» میافزاید: زمانی که از کارتر سوال کردم چرا تا این حد در مساله رودزیا تلاش کرده است، گفت: «من احساس مسئولیت و همچنین تا حدی احساس تقصیر داشتم که ما یک قرن کامل پس از جنگ داخلی (در آمریکا) همچنان مشغول آزار سیاهپوستان بودیم و برای من وضعیت در آفریقا از مساله ستم به مردم سیاهپوست در جنوب (آمریکا) جدا نبود. » این اعتقاد کارتر شاید سادهانگارانه بوده اما اهمیت داشت.
کارتر که تحت تاثیر اندرو یانگ از دستیاران سابق «مارتین لوتر کینگ» قرار داشت، از واکنشهای ضدکمونیستی روسای جمهور سابق آمریکا در قبال شورشیان چپگرای جبهه میهنی در رودزیا فراتر رفت. اندرو یانگ در سال 1977 گفته بود: کمونیسم هیچگاه برای من یک تهدید نبوده است اما نژادپرستی همواره تهدید بوده و دشمن زندگی من بوده است.» به نوشته میچل، یانگ موجب شد که کارتر شورشیان مورد حمایت شوروی و کوبا در رودزیا را به عنوان مبارزان آزادی تلقی کند. از این رو، دولت کارتر بر خلاف دولت فورد که برای حل مناقشه از طریق مذاکره با رهبران سفیدپوست رودزیا و آفریقای جنوبی تلاش کرده بود، شورشیان جبهه میهنی رودزیا را بازیگران اصلی در نظر گرفت و آنها را وارد متن مذاکرات کرد؛ امری که در دیپلماسی آمریکا در دوران جنگ سرد بیسابقه و فوقالعاده بود.
یانگ اولین آمریکایی آفریقاییتباری بود که در سال 1979 در دولت کارتر به سمت نماینده آمریکا در سازمان ملل منصوب شد و کارتر بعدها از برکناری او تحت فشار ونس وزیر خارجه پس از دیدار یانگ با نمایندگان سازمان آزادیبخش فلسطین ابراز تاسف کرده بود. میچل اعتقاد دارد که کارتر اعتباری را که شایسته آن بود در ارتباط با حل و فصل بحران سیاسی در زیمبابوه کسب نکرده است. او معتقد است که این کار هم از لحاظ اخلاقی و انتخابات آزاد در یک کشور مستقل یک موفقیت بود و هم از تکرار مداخله کوبا جلوگیری کرد و دستاورد مهم کارتر در آفریقای جنوب صحرا بود.
ناکامی کارتر در «جنوب غربی آفریقا» (نامیبیا)
دولت کارتر برای حل مناقشه در نامیبیا نیز تلاش کرد هر چند به موفقیتی نرسید. «ناهاس آنگولا» (Nahas Angula) نخست وزیر سابق نامیبیا به دویچهوله گفته که دولت کارتر آغازگر ابتکار «گروه تماس پنج غربی» بود. «دونالد مکهنری» نماینده دولت کارتر در سازمان ملل (بعد از اندرو یانگ) نقش مهمی در مذاکرات منتهی به قطعنامه 435 شورای امنیت سازمان ملل داشت.
این قطعنامه مصوب 29 سپتامبر 1978 پیشنهادهایی برای آتشبس و انتخابات تحت نظارت سازمان ملل در «جنوب غربی آفریقا» تحت کنترل دولت آفریقای جنوبی مطرح کرد که در نهایت بعدها در سال 1990 به استقلال کشور نامیبیا منجر شد. وی خاطرنشان کرد که سیاستهای دولت ریگان پس از کارتر موجب پیچیده شدن مذاکرات استقلال نامیبیا شد. رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی با کسب حمایت از آمریکا در زمان ریگان جسورتر شد و خواستههای جامعه بینالمللی را نادیده گرفت.
کارتر در سال 2002 جایزه نوبل صلح را به پاس «چند دهه تلاش برای یافتن راهحلهای صلحآمیز برای مناقشههای بینالمللی» دریافت کرد. او در چند دهه پس از ریاست جمهوری همانند ماندلا به مسائل بهداشتی در آفریقا پرداخت و به موفقیتهایی در زمینه ریشهکن کردن بیماری «کرم گینه» دست یافت. «مرکز کارتر» همچنین در زمینه نظارت بر انتخابات در کشورهای آفریقایی فعالیت داشت.
کارتر از دوستان «نلسون ماندلا» بود و توسط ماندلا برای عضویت در گروه موسوم به «پیشکسوتان» انتخاب شد. این گروه در هشتاد و نهمین سالروز تولد ماندلا در سال 2007 برای «ایجاد یک صدای اخلاقی و مستقل در زمینه صلح جهانی» تشکیل شد.