«اسکیبازان در پارک بولونی» اثر «پیر آگوست رنوآر»
اسکی روی یخ یکی از محبوبترین فعالیتهای زمستانی است. «رنوآر» در هنر خود تلاش میکرد که لذت زندگی را به تصویر بکشد. تابلو نقاشی «اسکیبازان در پارک بولونی» در زمستان ۱۸۶۸ میلادی در پارک مشهور بولونی پاریس توسط «رنوآر» خلق شد. پارک به دنبال طرح بازسازی «اوسمان» تقریبا به تازگی ساخته شده بود. در این نقاشی میبینیم که پاریسیها بهرغم آب و هوای گرفته، مشغول خوشگذرانی هستند.
در این نقاشی «رنوآر» فضایی مهآلود ایجاد میکند، به نحوی که تقریباً میتوان سرما را با رنگهای مایل به خاکستری و ضربههای قلمموی روان احساس کرد. اسکی بازها به صورت یک توده سیاه رنگ آمیزی میشوند، اگرچه برخی از عناصر لباس آنها، مانند روسری و کت قرمز، پالت تکرنگ را میشکند.
موضوع نقاشیهای «رنوآر» اغلب مردم و منظره بودند و دوستانش را به عنوان مدل نقاشیهایش انتخاب میکرد. همان طور که گفته شد به رغم مقاومتهای اولیه در برابر آثار «رنوآر»، نقاشیهای او به رسمیت شناخته شدند و مورد تحسین قرار گرفتند. حتی دولت فرانسه یکی از نقاشیهای او را خرید. همه چیز به خوبی پیش میرفت اما متاسفانه در سال ۱۸۹۹ به بیماری روماتیسم مفصلی مبتلا شد. این بیماری سبب درد و تورم زیاد در مفاصل و در مواردی سبب تغییر شکل مفاصل میشود. دستهای «رنوآر» دچار تغییر شکل مفصلی شده بودند. به دنبال این بیماری، حرکت «رنوآر» محدود شد و هر حرکت برای او درد و تلاش زیادی را به همراه داشت.
«جین رنوآور» پسر این هنرمند در کتابش با عنوان «پدرم، رنوآر»، واکنش مردم نسبت به نقاشیهای «رنوآر» پس از دیدن دستهای این هنرمند را این طور شرح داده است: «بازدیدکنندگانی که برای این مسئله آماده نبودند نمیتوانستند از تغییر شکل دستهایش چشم بردارند. با اینکه جرأت نمیکردند به این موضوع اشاره کنند اما با عباراتی همچون «این غیر ممکن است!»، «او چطور این نقاشیها را با چنین دستهایی نقاشی کرده است؟» و «حتما رمزی و رازی درباره این موضوع وجود دارد.»، احساساتشان را بروز میدادند.»
با وجود این موضوع، «رنوآر» خلق تابلوهای نقاشی را تا پایان عمرش یعنی تا سال ۱۹۱۹ ادامه داد. او تابلوهای نقاشی خلق کرد که با توجه به اینکه حرکت دادن مچهایش برایش کاری دشوار و دردناک بوده است، به طور حیرتآوری زیبا به تصویر کشیده شدهاند. شاید پاسخ به حیرت درباره زیبایی نقاشیهایش به رغم بیماری «رنوآر» در کلام خودش باشد.
«پیر آگوست رنوآر» در سال ۱۸۴۱ در فرانسه متولد شد. رنگهای زنده تابلوهای نقاشی «رنوآر» رنجی که این هنرمند به خصوص در سالهای پایانی عمرش متحمل شد را پنهان کرده است.
او در سن ۲۱ سالگی وارد مدرسه هنرهای زیبای پاریس شد و توسط «چارلز گلایر» تعلیم دید. در آنجا بود که با «کلود مونه»، «آلفرد سیسلی» و «فردریک بازیل» آشنا و دوست شد.
«رنوآر» در کنار این نقاشها به عنوان یکی از مهمترین هنرمندان امپریسیونیست شناخته میشود. حتی با اینکه تابلوهای نقاشی او همچون دوستانش در ابتدا از سوی مردم و آکادمی رد شدند، «رنوآر» با گذشت زمان به یکی از تحسینشدهترین هنرمندان نسل خود تبدیل شد. محبوبیتی که تا به امروز همچنان باقی مانده است.
«پشتبامهای برفی» اثر «گوستاو کایبوت»
«کایبوت» در این صحنه برفی، نقاش یک صبح سرد زمستانی پاریس و برف سنگینی که بر بامهای خاکستری میبارد را کاملاً به تصویر میکشد اما «کایبوت» یک قدم فراتر میرود: او با «چشمانداز» بازی میکند و احتمالاً با الهام از عکاسی، بیننده را به چالش میکشد. «کایبوت» چشمانداز جدیدی را به ما ارائه میکند و قسمت بالای شهر را احتمالاً از بالکن خود به تصویر میکشد.
تصور کنید که صبح زود چشمهایتان را باز میکنید و تلاش میکنید منظره بیرون را از پشت شیشه ببینید. بلافاصله سرمای اتاق را احساس میکنید و بخار گرم نفستان را میبینید. این نمایی از یک صبح زمستانی است. یکی از هنرمندان نامدار امپرسیونیسم نیز صحنه مشابهی را در پاریس تجربه کرد و آن را در تابلو نقاشی به نام «پشتبامهای برفی» به تصویر کشیده است.
تابلو نقاشی «پشتبامهای برفی» اثر «گوستاو کایبوت»، تصویری را به نمایش میگذارد که گویی مخاطب در یک صبح برفی از پشت پنجره هوای بیرون را بررسی میکند. در وهله اول این پشتبامهای برفی هستند که بیش از هرچیز در قاب نقاشی جلب توجه میکنند. به نظر میرسد، پاریس این نقاشی شب گذشته شاهد بارش برف بوده و در صبحگاه پشتبام خانهها با لایهای از برف پوشانده شدهاند.
آسمان تیره و مملو از ابرهای بارانی تضاد چشمگیری را با پشتبام سفید خانهها به وجود آورده است. حالا پاریس از شهر نور به شهر برف تبدیل شده و «گوستاو کایبوت» از پسِ خلق یک نقاشی منظره در شهر پاریس به خوبی برآمده است. این نقاشی دیگر پاریس آفتابی مشهور نیست؛ این شاهکار «کایبون» از یک منظره برفی است.
«کایبوت» در حوالی ۱۸۷۰ میلادی از یک خانواده اشرافی بود که مدرسه حقوق را رها کرد تا نزد «لئون بونا»، هنرمند و استاد برجستهای که نسلی از هنرمندان را در راستای سنتهای آکادمیک فرانسه آموزش داد، دوره ببیند.
گوستاو کایبوت قصد نداشت هنرمند شود. او از یک خانواده ثروتمند آمده بود و از آن پول بعدها برای ایجاد مجموعه بزرگی از آثار امپرسیونیستی استفاده کرد. مانند بسیاری از مردان جوان در فرانسه، زندگی او با جنگ فرانسه و پروس در سال ۱۸۷۰ شکل دیگری گرفت. کایبوت پس از خدمت در ارتش بود که تصمیم گرفت نقاش شود.
«گوستاو کایبوت» (۱۸۹۴ - ۱۸۴۸) نقاش امپرسیونیست و از هنرمندان معاصر «کلود مونه»، «آگوست رنوآر» و «کامی پیسارو» بود. او بیشتر عمرش را در داخل و حومه پاریس زندگی کرد و موضوعات بیشتر نقاشیهایش را نیز در همین شهر انتخاب کرد.
«کایبوت» به رغم سایر دوستان امپرسیونیستش، تابلوهای نقاشی را با نگاه رئالیسم خلق میکرد، در نتیجه سوژههای او با جزئیات و رنگهای واقعی نقاشی میشدند. تمامی لحظات نمیتوانند زیبا باشند. تک تک لحظات نمیتوانند زیبا باشند، چراکه زندگی یک جریان مداوم لحظات زیبا نیست. زندگی مملو از لحظات معمولی است و این دقیقا دیدگاهی است که «گوستاو کایبوت» در «پشتبامهای برفی» به تصویر کشیده است.
به زبان ساده میتوان گفت که «پشتبامهای برفی» تصویری از یک صبح برفی در پاریس است. مخاطب در این نقاشی پاریس را از طبقه بالای یک ساختمان بلند تماشا میکند. در این نقاشی خبری از سقفهای مشهور ساختمانهای پاریسی نیست. برف هویت پاریسی شهر را پوشانده و آن را به یک شهر معمولی تبدیل کرده است. «پشتبامهای برفی» میتواند نمایی از هر شهر فرانسوی باشد.
آسمان این نقاشی احتمالا یکی از دلگیرترین آسمانها را در مکتب امپرسیونیسم به تصویر میکشد. رنگ خاکستری آن با ساختمانها هماهنگی دارد. هیچ بخشی از این نقاشی از تعادل خارج نشده یا عنصر غیرعادی را به نمایش نمیگذارد. همهچیز با رنگهای خاکستری و سفید یکپارچه شده است.
«درختان شاه بلوط در Louveciennes» اثر «کامی پیسارو»
در نقاشی «درختان شاه بلوط در Louveciennes» سکوت و آرامش عمیقی از بوم بیرون میآید. دو شخصیت زن در برابر عظمت طبیعت بسیار کوچک به نظر میرسند.
رنگ قرمز تیره خانه و شال دخترک تضاد کاملی با سفیدی برف ایجاد میکند و همچنین فضایی شاد به ترکیببندی نقاشی اضافه میکند. از طرفی ضربات امپرسیونیستی قلممو اثر به آن هالهای جادویی، افسانه ای و آرامشبخش میبخشد.
«کامی پیسارو» (۱۹۰۳-۱۸۳۰) یک هنرمند قرن نوزدهمی امپرسیونیست اهل جزیره «سنت توماس» بود که نخستین بار در دوران تحصیل در فرانسه به هنرهای زیبا علاقهمند شد و سپس دوران طولانی به فعالیت در حوزه نقاشی و طراحی مشغول شد. او اغلب دوران کودکیاش را در «سنت توماس» گذراند و سپس به ونزوئلا رفت و در آنجا به طراحی طبعیت مشغول شد و به تصویر کشیدن منظره را آموخت.
این هنرمند دانمارکی ـ فرانسوی، مسنترین هنرمند در گروه امپرسیونیستها و تنها کسی بود که در هر هشت نمایشگاه حضور داشت. «پیسارو» نیز همچون هنرمندان هم عصر خود منظرهها و افراد را در موقعیتهای واقعی و با استفاده از روشهای سریع نقاشی میکرد. این نقاش همچنین حکم آموزگاری تاثیرگذار را برای هنرمندان مشهوری همچون «پل سزان» داشت. به علاوه، «پیسارو» یکی از معدود هنرمندان امپرسیونیستی بود که تحت تاثیر جنبش هنری بعدی یعنی «پست امپرسیونیسم» نیز قرار گرفت و از روشهایی همچون «نقطهچینی» برای خلق آثارش استفاده کرد.
«پیسارو» بعدها از «پست امپرسیونیسم» و «نقطهچینی» روی گرداند و به سبکی روی آورد که بیشتر شبیه آثار اولیهاش بود.
«پیسارو» به عنوان یکی از اعضای بنیانگذار جنبش امپرسیونیسم، نقش بزرگی را در رشد این سبک ایفا کرد و در برپایی نمایشگاه مستقل برای هنرمندان تاثیرگذار بود. او به عنوان نقاش و آموزگار به طور قابل توجهی در شکلگیری هنر مدرن نقش داشت.
«زاغ» اثر «کلود مونه»
«مونه» استاد خلق منظرههای زمستانی بود و حدود ۱۰۰ مورد از آنها را خلق کرد. این بزرگترین تابلو زمستانی «مونه» است که در آن یک پرنده سیاه بر روی تکه چوبی نشسته است اما نکته قابل توجه درباره این نقاشی استفاده از نوعی رنگ آبی برای به تصویر کشیدن سایه بر روی برف است.
اگرچه ممکن است عادی به نظر برسد، اما رنگآمیزی سایهها با رنگ مایل به آبی واقعاً انقلابی بود، زیرا در نقاشی سنتی آکادمیک رنگهای سیاه منحصراً برای مناطق سایهدار در نظر گرفته میشد. بقیه صحنه نقاشی سفیدی مطلق است که فقط با سایه های زرد دیوارهای خانه، رنگ قهوهای حصار و درختان و سیاهی زاغ تعدیل شده است. به نظر میرسد درختان سمت راست زیر وزن برف تقریباً خم شدهاند، در حالی که درختان سمت چپ در افق سفید رنگ محو شدهاند.
«کلود مونه» یکی از پرآوازهترین هنرمندان جهان است. این نقاش برجسته فرانسوی از جمله هنرمندانی بود که به وفور از محیط اطراف خانهاش به عنوان موضوعات تابلوهای نقاشی استفاده میکرد. «مونه» از طبیعت اطرافش برای خلق نقاشیهایی استفاده میکرد که دیدگاه ما نسبت به رنگها و منظرهها را تغییر میدهد.
«مونه» در «نرماندی» واقع در فرانسه بزرگ شد. او در همان مکان به عنوان نقاش منظره شناخته شد و در سال ۱۸۶۲ یعنی در آغاز راه به عنوان نقاش حرفهای، به تحصیل در رشته نقاشی در پاریس مشغول شد. او تصمیم گرفت سبک نقاشی در فضای باز را در پیش بگیرد و در نهایت در روستای کوچک «ژیورنی» واقع در فرانسه مستقر شد.
فضای آرام این مکان به «مونه» این امکان را میداد تا از طبیعت به بهترین شکل دیدن کند. «مونه» یکی از پیشگامان جنبش امپرسیونیسم فرانسوی بود. او در خانهاش واقع در «ژیورنی» به مدت ۴۳ سال یعنی از سال ۱۸۸۳ تا زمانی که در سال ۱۹۲۶ درگذشت، زندگی کرد.
روش نقاشی در فضای باز باعث شده بود «مونه» زمان زیادی را در باغش صرف کند. او از این فضای چشمنواز و سبز لذت میبرد. این فضا به محل خلق برخی از مشهورترین نقاشیهای او تبدیل شد؛ مجموعه نیلوفرهای آبی. این مجموعه شامل ۲۵۰ تابلو نقاشی بزرگ رنگ روغن میشود که اکنون در گالریهای سراسر جهان نگهداری میشوند.
آثار «مونه» مظهر جنبش محبوب «امپرسیونسیم» محسوب میشوند. «امپرسیونیسم» در حوالی ۱۸۶۰ میلادی در فضای شهری و صنعتی پاریس شکل گرفت. نقاشان امپرسیونیست همچون «مونه» بر ثبت لحظات گذرا تمرکز داشتند. این گروه از نقاشان تلاش میکردند تغییرات نور و رنگ در ساعات و آب و هوای مختلف را به تصویر بکشند. هدف در حقیقت به تصویر کشیدن یک لحظه مشخص بود.
«برف در ارژانتوی» اثر «آلفرد سیسلی»
این فهرست را با یک منظره برفی ـ آفتابی به اتمام میرسانیم.
میتوان گفت که این اثر «آلفرد سیسلی» سرود امید است. پس از روزهای ابری و خاکستری، خورشید درخشانی میتابد. ما در این نقاشی یک صبح آفتابی و روشن زمستانی را در دهکدهای نزدیک پاریس میبینیم. «سیسلی» یک نقاش منظره بزرگ بود که کار خود را وقف مطالعه طبیعت کرد.