سیاستگذاری در حوزه حجاب به دلیل جنس فرهنگی-هویتی آن با پیچیدگیهای بسیاری مواجه است و به همین دلیل باید از ابعاد گوناگون، موضوع پژوهشهای مختلف و متعدد قرار گیرد.
فهم سیاسی از حجاب، ادبیات گفتوگو در مورد آن را تغییر داده و حجاب را از امری فرهنگی به امر حاکمیتی با ادبیات و فهم سیاسی تبدیل کرده است. این رویه نه تنها کنترل و هدایت حجاب را به عنوان نشانه موفقیت سیاسی و حاکمیتی دولتمردان قرار داده است بلکه آن را از یک امر ارزشی به نماد موفقیت و منفعت سیاسیکاران کرده است
«ارزیابی سیاستهای حجاب در ایران پس از انقلاب اسلامی» عنوان یکی از پژوهشها در این زمینه است که در شماره پاییز ۱۴۰۳ فصلنامه سیاستگذاری عمومی منتشر شده و به بررسی دلایل پرچالش ماندن مساله حجاب در جامعه ایران پرداخته است.
این نوشتار از منظر هشت نظریهپرداز و نوزده کنشگر فعال به ارزیابی سیاستهای مصوب در طول چهار دهه اخیر در حوزه حجاب پرداخته است. این مطالعه، یکی از دلایل حل نشدن مساله حجاب را فقدان نگاه چندبعدی در سیاستگذاری این حوزه معرفی میکند.
اظهارات اندیشهپردازان و کنشگران عرصه حجاب در این پژوهش، موجب استخراج مفهوم «سیاست نااندیشیده» شد. سیاست نااندیشیده به معنای سیاستگذاری برای مسالهای است که حقیقت و ابعاد آن به درستی شناخته نشده و در نتیجه اجرای سیاستهای مرتبط با آن با دشواریهای جدی مواجه باشد. بر این مبنا، فهم تکبُعدی سیاسی و ارزشی از حجاب، نادیده گرفتن جامعه مخاطب، بیتوجهی به تحولات اجتماعی و سیاستگذاری غیروابسته به متن به مواجهه ناسامان با مساله حجاب در جامعه ایران منجر میشود.
در ادامه بخشهایی از این پژوهش را میخوانیم:
ویژگیهای فهم حاکمیتی از حجاب
نخستین مشخصه فهم حاکمیتی از حجاب، فهم انتزاعی از امر انضمامی است. فهم انتزاعی به معنای آن است که مساله و فهم حاکمیت با فهم کنشگران، متفاوت است. حاکمیت و دولتها به عنوان نهادهای انتزاعی از طریق کارشناسان و متخصصان منتخب و مرتبط، مسائل را رصد و به ارایه راهکار میپردازند. فرض محتمل آن است که طی این فرایند، اطلاعات اصلی دچار ریزش شده و اغلب در چارچوبی غیر از فهم و تصویر واقعی و عینی به نهاد سیاستگذار میرسد.
دومین مفهوم مرتبط با فهم حاکمیتی، غفلت از نگاه چندبعدی است. در نگاه حاکمیتی به ویژه زمانی که سرعت تغییرات فرهنگی و هویتی در جامعه زیاد است، مخاطب همچنان به عنوان کارگزاری فهم میشود که باید مطابق سیاستهای بالادستی عمل کند. فهم انتزاعی و جداکردن مساله از بستر عینی آن، با نادیده گرفتن مخاطب و تغییر ذائقه او مرتبط است. در چنین شرایطی فهم حاکمیتی از حجاب به سیاستگذار منتقل و حکومت را از توجه به تغییر ذائقه مخاطب غافل کرده است.
عاملان امروزی در انتخاب میان همراهی یا تمرد -به ویژه زمانی که احساس کند مساله حاکمیت از مساله او متفاوت و فهم حاکمیت از اولویتها و نیازهای او فاصله دارد - از همراهی خودداری خواهد کرد. اگرچه هر خواسته عامل یا کنشگر یا عضو جامعه نمیتواند رسمیت یابد اما به جهت پیچیده بودن مساله حجاب در جامعه ایرانی، این امر تبدیل به نقطه ضعف حکومت در گفتوگو با مخاطب شده و زبان حاکمیت را دچار لکنت میکند.
دور باطل فهم حاکمیتی و سیاستگذاری دولتمحور، مواجهه ناکارآمدی را رقم میزند که در نتیجه آن بر تعداد معارضان با سیاستهای حجاب افزوده شده و حاکمیت را مجبور به برخوردهای سلبیتر و سیاستگذاریهای سلسله مراتبی بیشتر میکند
سومین مفهوم مرتبط، تکجنسی دیدن مقوله حجاب و نادیده گرفتن تأثیر مردان در تحولات پوشش ایران امروز است. در حالیکه هر پدیده اجتماعی در کنش متقابل میان زنان و مردان و میان آنان به عنوان اعضای جامعه و ساختارها و نهادهای میانه و کلان رخ میدهد، حجاب زنانه نتیجه نگاه تکبعدی (غفلت از نگاه چندبعدی)، انتزاعی (نادیده گرفتن بستر کنش اجتماعی حجاب در مواجه زنان و مردان با یکدیگر) و سیاسی (تمرکز بر زنان به عنوان نمایش ارزشهای اسلامی و سیاسی) است.
غلبه امر سیاسی در امر حجاب، ابعاد فرهنگی، اقتصادی، دینی، اجتماعی و آموزشی را در سایه خود قرار داده است. نگاه تکبعدی تکالیف و وظایف دستگاهها، دیگر ابعاد را نیز در خود بلعیده و آنها را در خدمت اهداف سیاسی قرار داده است. به تبع آن سرمایهگذاری اتاقهای فکر و بودجه نیز صرف اهداف و ابعاد سیاسی مسائل حاکمیت خواهد شد.
فهم سیاسی از حجاب، ادبیات گفتوگو در مورد حجاب را تغییر داده و آن را از امر فرهنگی به عنوان هویت اصلی و اصیل به امر حاکمیتی با ادبیات و فهم سیاسی تبدیل کرده است. این رویه نه تنها کنترل و هدایت حجاب را به عنوان نشانه موفقیت سیاسی و حاکمیتی دولتمردان قرار داده است بلکه آن را از یک امر ارزشی به نماد موفقیت و منفعت سیاسیکاران کرده است.
مواجهه نابسامان با مساله حجاب
سیاستگذاری دولتمحور در ادامه فهم حاکمیتی از حجاب (نگاه سیاسی و زنانه) به معنای مواجهه حاکمیتی با مساله حجاب است. حاکمیت در کماهمیت پنداشتن مقبولیت عمومی و حفظ آن، از ظرفیتهای مردمی غفلت کرده و در نگاه سلسلهمراتبی، بدنه عمومی جامعه را عامل اجرایی تلقی میکند.
نگاه سلسلهمراتبی حاکمیت و سیاستگذاری از بالا به پایین، در ادامه تبدیل گفتمان فرهنگی به گفتمان قانونی، رویکرد دستوری و آمرانه یافته است.
سیاستهای پیشنهادی قادر به درک عدم تناسب این شیوه برای مخاطبان خاص امر حجاب نشده است. کنشگر را میتوان در خدمت اهداف نهاد بالادستی قرار داد، اما عاملی که خود را دارای قدرت اختیار، آزادی و اراده میداند، متوقع آن است که در فرآیند سیاستگذاری دیده و شنیده شود؛ در غیر این صورت، مخاطب هر حوزه از جمله حوزه حجاب به معارض سیاستها تبدیل شده و از آن به عنوان نقطه حساسیت حاکمیت در حوزه ارزشی استفاده و تمرد خواهد کرد.
دور باطل فهم حاکمیتی و سیاستگذاری دولتمحور، مواجهه ناکارآمدی را رقم میزند که در نتیجه آن بر تعداد معارضان با سیاستهای حجاب افزوده شده و حاکمیت را مجبور به برخوردهای سلبیتر و سیاستگذاریهای سلسله مراتبی بیشتر میکند.
سیاسی کردن حجاب علاوه بر فهم سیاسی از محتوا و معنای حجاب، به ظاهر و فرم پوشش نیز گسترش یافته و یک یا تعداد محدودی از صورتهای پوشش را مورد تایید حاکمیت دانسته و مابقی را طرد میکند
نخبهگرایی و مدیرمحوری هم زمینهساز مواجهه ناسامان است. بعضا متخصصان منتخب حاکمیت بر اساس فهمهای نخبهگرایانه و دور از زمینه عمومی، سیاستگذاری در حوزه حجاب را تنها با توجه به اهداف کلان حاکمیت تنظیم میکنند. این مساله به دوری از زمینه عینی و ناپایداری سیاستهای حوزه حجاب منجر میشود.
مواجهه متناقض حاکمیتی که در مصاحبههای این پژوهش بیشتر از سایر مقولات مورد اشاره نظریهپردازان و کنشگران قرار گرفت به این معنا است که حاکمیت در برخورد با بدنه عمومی جامعه رفتار یکدست و اصولی نداشته است. دولتها برای تامین مقبولیت در کنار مشروعیت نیاز به تایید حداکثری از جانب اعضای جامعه دارند.
این نیاز که اغلب در زمان تایید عمومی حاکمیت در فرصتهای انتخاباتی یا مناسبتهای ملی یا موقعیتهای ارزشی ایجاد میشود، زمینههای حضور افرادی را فراهم میکند که حاکمیت نه تنها پوشش آنها را تایید نکرده، بلکه در موقعیتهای دیگر، موضوع جرمانگاری هستند. این نمایش در زمان اجرا برای افرادی که حجاب را امر ارزشی میدانند، آزاردهنده بوده و اعتبار حاکمیت را خدشهدارکرده است.
از سوی دیگر، حاکمیت از ایجاد گفتمانی با دالهای معنایی مشترک میان خود و بدنه جامعه ناتوان مانده است. حاکمیت نتوانسته مساله حجاب را به مسالهای عمومی و گفتمانی مردمی تبدیل کند. این ناکامی به چند دلیل از جمله ناتوانی یا بیاعتنایی به همراه کردن و مشارکت دادن مردم یا ناتوانی و غفلت در یارگیری در مسیر سیاستگذاری و اجرایی کردن آنها مرتبط است.
ناتوانی در همراه کردن بدنه عمومی جامعه در گفتمانی با فهم مشترک از حجاب دو پیامد دارد؛ نخست آن که حاکمیت، موفقیت چندانی در بومیسازی سیاستهای کنترل حجاب نداشته است. این رویه به معنای عدم همراهی مردمی در کنترل بدپوششی است. پیامد دوم، جداسازی مخاطب متدین از بدنه جامعه است. این خطکشی، باعث جداسازی مردم به دو دسته ارزشی و ضد ارزش، خودی و دیگری، با حجاب مورد تأیید حاکمیت و معاند شده است.
سیاسی کردن حجاب علاوه بر فهم سیاسی از محتوا و معنای حجاب، به ظاهر و فرم پوشش نیز گسترش یافته و یک یا تعداد محدودی از صورتهای پوشش را مورد تایید حاکمیت دانسته و مابقی را طرد میکند. این امر امکان انتخاب میان حجاب مورد تایید و مجموعه پوششهای موجود را به دلیل عدم تایید، محدود و محل چالش کرده و فرصت و فضای تبدیل مخاطبان این حوزه به معارض یا مخالفان حاکمیت را فراهم کرده است.
تضعیف حجاب، پیامد تمرکز ناصحیح حاکمیت بر یک بعد از حجاب و سیاسی و زنانهکردن آن است
جمعبندی
مجموعه این شرایط که ذکر شد سبب میشود گفتمان حجاب در جامعه از امر اجتماعی و مربوط به زندگی روزمره افراد تبدیل به گفتمان قانونی به معنای ورود سلبی و تنبیهی به آن درآید. اقتضای این گفتمان آن است که افراد را با هنجارهای مورد تایید حاکمیت بسنجد که نتیجه آن ایجاد دایره محدود، غیرمتنوع و تکراری است.
این وضعیت منجر به توسعه مرزهای جرمانگاری حجاب و گسترش دایره افرادی است که مصداق خروج از مرزهای آن هستند. مواجه جرمانگارانه با حجاب، سبب افزایش مقاومت کنشگران در برابر حجاب برتر و پس از آن اصل حجاب شده و در نهایت تمرد از آن را نشانه جبران آسیب شخصیتی و روانی قرار داده است.
تضعیف حجاب، پیامد تمرکز ناصحیح حاکمیت بر یک بعد از حجاب و سیاسی و زنانهکردن آن است. تضعیف حجاب به عنوان نتیجه عملکرد حاکمیت را میتوان به عنوان خارجکردن حجاب از امر دینی، ارزشی و فرهنگی به امری سکولار تعبیر کرد. در این وضعیت، حجاب تحت تاثیر فهم و تصمیم حاکمیت قرار گرفته و به مسیری در راستای فهم سیاسی و تکبعدی هدایت شده است.
پینوشت:
سمیه عرب خراسانی و مجید دهقان، «تناقض، تسهیل و پیچیدهسازی؛ ارزیابی سیاستهای حجاب در ایران پس از انقلاب اسلامی»، فصلنامه سیاستگذاری عمومی، دوره ۱۰، شماره ۳، پاییز ۱۴۰۳