به گزارش ایران اکونومیست، قدس نوشت: پشتش به دیدار یک سال قبل در «نوفل لوشاتو» گرم بود. هرجور حساب و کتاب میکرد، دلیلی برای اینکه ایرانیها دست رد به سینهاش بزنند، پیدا نمیکرد. با همین حساب و کتابها، دو روز پس از اینکه دانشجویان ایرانی سفارت آمریکا را تسخیر کردند، سوار هواپیما شد تا خودش را به ایران برساند، بلکه فرجی شود، کمی از آب رفته به جوی برگردد و گروگانها آزاد شوند.
مرد ضدجنگ
دادستان کل پیشین آمریکا، اگرچه نامش از اوایل بهمن۵۷ پس از دیدار با امام(ره) در «نوفل لوشاتو» وارد روزشمار حوادث ریز و درشت دوران انقلاب شد، اما دستکم ایرانیهای اهل سیاست و بهخصوص دانشجویان ایرانی خارج از کشور او را خوب میشناختند. از بهمن۵۷ به بعد هم هرازچندی ردپا و یا حضور آشکار اما غیررسمیاش در ماجراهای مختلف به چشم میآمد. «رمزی کلارک» به خاطر فعالیتهای ضدجنگش، میان مردم دیگر نقاط جهان هم شهرت زیادی داشت. در میان خود آمریکاییها هم اگرچه چهره کاملاً محبوبی به شمار نمیرفت اما به دلیل سوابق سیاسی و مخالفتهای گاه و بیگاه با هیئت حاکمه کشورش، بسیار سرشناس بود.
سال۱۹۲۷ در خانوادهای اهل حقوق و قانون متشکل از پدری که روزگاری دادستان کل آمریکا و مادری که قاضی برجسته ایالت تگزاس بود، چشم به دنیا باز کرده بود. خودش اما مدتی در نیروی دریایی خدمت کرده و بعد لیسانس رشته هنر را گرفت. با این همه ژن حقوقدانیاش غالب شده و «رمزی» دکترای حقوقش را از شیکاگو گرفت. مدتی وکالت، قضاوت و پستها و مناصب دولتی را تجربه کرد و آخر کار هم سر از کابینه رئیسجمهور وقت درآورد و تهِماجرا هم مثل پدرش دادستان کل شد. ضدیت با جنگافروزی و همچنین مبارزه با تروریسم از نخستین سالهای فعالیت سیاسی تا پایان عمر در گفتار و رفتار او دیده میشد.
اوایل بهمن۵۷ «رمزی کلارک» آن طور که بعدها در خاطراتش گفت و نوشت، نه پست و مقام دولتی داشت و نه دل خوشی از رژیم پهلوی در ایران. از طریق دانشجویان ایرانی ساکن آمریکا با انقلاب مردم ایران آشنا شده و به عنوان یک وکیل علاقهمند به مسائل بینالمللی چند باری به تهران آمده بود. خیلی از سیاستمداران آمریکایی آن دوران به دلیل حمایت «کلارک» از انقلاب ایران با او رابطه خوبی نداشتند. درخواست دیدارش با امام(ره) هم به همین دلایل پذیرفته شد.
۳ امیدواری
پس از پایان دیدار به خبرنگاران گفته بود من به ایشان گفتهام: «... سه امید و آرزو داریم، اول اینکه انتقال قدرت به دولت جدید سریع و با آرامش و بدون شلوغی انجام گیرد. دوم، وعدههای عدالت برای همه مردم تحقق یابد. سوم اینکه مردم ایران و مردم آمریکا به هم عشق بورزند، تفاهم کنند، احترام بگذارند... به نظر من بدون مشارکت آیتالله خمینی، هیچگونه امکانی برای حل بحران ایران وجود ندارد».
البته شمار اندکی از تحلیلگران هم بودند که پس از انقلاب با بدبینی او را ازجمله کسانی میدانند که از سوی آمریکا مأموریت داشت به سقوط پهلوی در ایران سرعت ببخشد.این دیدگاه بهقدری بدبینانه است که حتی «پرویز ثابتی» مدیرکل امنیت داخلی ساواک در کتاب «در دامگه حادثه» آن را رد میکند و در پاسخ به این پرسش که رمزی کلارک در ماجرای فرار شاه از ایران چه نقشی داشت، میگوید: «او هم یک دیوانهای بود! خود آمریکاییها او را نرمال نمیدانند... از خودش چهره لیبرالی ساخته بود و با شاه مخالف بود... وقتی ماجرای (امام) خمینی پیش آمد، خودش را داخل داستان کرد...». ۱۵ آبان ۱۳۵۸ خبرهای جسته و گریختهای به گوش رسید که: «رمزی کلارک دادستان پیشین آمریکا و ویلیام میلر کارشناس وزارت خارجه با مأموریتی از سوی جیمی کارتر، واشنگتن را به قصد تهران ترک کردند تا با مسئولان جمهوری اسلامی ایران درباره آزادسازی دیپلماتهای آمریکایی که در گروگان دانشجویان مسلمان پیرو خط امام هستند، مذاکره کنند». رئیسجمهور آمریکا هم حدس زده بود کسی در ایران پیدا نمیشود دست رد به سینه فرستادهای بزند که پیش از این اعتماد امام(ره) را برای دیدار جلب کرده بود. «سایرونس ونس» وزیرخارجه وقت آمریکا هم برای خاطرجمعی هر طور بود از طریق وزارت خارجه ایران با بروس لینگن (کاردار سفارت آمریکا در تهران که گروگان گرفته شده بود) تماس گرفته و با او مشورت کرده بود... لینگن گفته بود من به سفر «کلارک» خوشبین هستم. با بعضی مقامهای ایرانی هم حرف زدهام... نظرم را تأیید کرده و گفتهاند که حتماً مقامهای ایرانی از مسافرت کلارک استقبال میکنند.
تحلیل شتابزده
سایرونس ونس اما بعدها در گزارشهایش نوشت: «شبهنگام به ما خبر رسید که به کلارک و میلر اجازه ورود به ایران داده نشده است... روز هفتم نوامبر (۱۶ آبان ۱۳۵۸) که کلارک و میلر در سر راه خود به ایران وارد ترکیه شده بودند اطلاع یافتیم که آیتالله خمینی از اجازه ورود فرستادگان پرزیدنت کارتر خودداری کرده و گفته است هیچ مقام رسمی ایرانی حق ملاقات و مذاکره با هیچ مقام آمریکایی یا نماینده دولت آمریکا را ندارد».
آن زمان هم سایروس ونس و هم تحلیلگران سیاسی گفتند که دلیل اصلی مخالفت امام(ره) با میانجیگری «کلارک» این بود که «کارتر» پیشاپیش در این باره هیاهوی تبلیغاتی و خبری به راه انداخته بود و چه بسا اگر این سفر مخفیانه انجام میشد، امام(ره) با آن مخالفت نمیکرد.
بخشی از این تحلیل هم مثل خیلی از تحلیلهای شتابزده آن سالهای آمریکا، از عدم شناخت درست از امام(ره) و همچنین ریشههای انقلاب اسلامی سرچشمه میگرفت. بخش دیگرش هم برمی گشت به چراغهای سبزی که برخی مقامهای دولت موقت به آمریکاییها نشان داده بودند. چند سالی طول کشید تا تحلیلگرانی که واقعبینانهتر به مسائل انقلاب اسلامی نگاه میکردند در این باره بنویسند: امام خمینی هوشمندانه با اجازه ندادن به هیئت آمریکایی چهار هدف را همزمان دنبال کرد. اول، ابتکار عمل را از دست کارتر خارج کرده و نشان داد دورهای که آمریکاییها برای همه چیز تصمیم میگرفتند به آخر رسیده است. دوم اینکه به دنیا فهماند ایران از موضع خود درباره لزوم تحویل دادن شاه کوتاه نمیآید. اینکه آمریکاییها را متوجه کند که طرف تصمیم گیرنده درباره گروگانها، اهل سازش نیستند. چهارمین نکته این بود که امام(ره) متوجه شده بود در آن دوره حساس برای اینکه بتوان پای میز مذاکره نشست به وفاق و اتحاد ملی در داخل کشور نیاز دارد. این وفاق و اتحاد نیاز به تشکیل یک دولت باثبات و نه موقت داشت و رسیدن به این مرحله نیز نیازمند گذشت زمان بیشتری بود.