كيهان:سرباز صفر اسرائيل در جنگ پنجم
«سرباز صفر اسرائيل در جنگ پنجم»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛ارتش سوريه پس از تصرف آخرين مواضع گروه هاي مسلح تروريستي در شهر حلب، در حال پاكسازي اين منطقه در مرز تركيه است. رقم افراد مسلح در اين منطقه تا 8 هزار نفر هم برآورد شده است. حلب آخرين نقطه اميد محور آمريكا و تركيه و عربستان و اسرائيل محسوب مي شد و پاكسازي گروه هاي مسلح در اين منطقه به معناي زدن تير خلاص به پروژه 18ماهه غرب در سوريه خواهد بود. جنگ سوريه پنجمين جنگ مشترك آمريكايي- صهيونيستي در 11سال گذشته بود اما اين دو رژيم به اعتبار تجربيات به غايت تلخ 4 جنگ قبلي ترجيح دادند نيابت جنگ پنجم را به گردن دولت ديگري (تركيه) بيندازند. در واقع سوريه، فقط قطعه اي از پازل بزرگ جنگ و فصلي از فصول متعدد آن در خاورميانه است.
اسناد فراواني وجود دارد كه نشان مي دهد صهيونيسم بين الملل نقش عمده اي در تحريك آمريكا براي حمله به افغانستان و عراق داشت. در واقع حس برتري طلبي آمريكايي ها بهانه تحميق و تحريك آنها واقع شد. صهيونيست ها اميدوار بودند بدين ترتيب بحران بقا را از مرزهاي فلسطين اشغالي به هزاران كيلومتر دورتر در شرق ببرند و ضمنا به تسويه حساب با كشورهاي اسلامي بپردازند. اما در سالهاي 2005 و 2006كه شكست آمريكايي ها آشكار شد، اين بار نوبت آنها بود كه از اسرائيل بخواهند جور جنگ نيابتي را براي تغيير نقشه خاورميانه اسلامي بكشد.
بنابراين اسرائيل با چراغ سبز دولت بوش- و سپس اوباما كه به رياست جمهوري انتخاب شده بود- به جنوب لبنان و باريكه غزه در سالهاي 2006 و 2008 يورش برد. اين دو جنگ براي رژيم اسرائيل و ارتش اسطوره اي آن همان قدر خسارت استراتژيك به همراه داشت كه دو جنگ قبلي براي آمريكا. كمر آمريكا و اسرائيل با اين جنگ ها شكست. جمع بندي ارزيابي ها درباره علت شكست در اين جنگ، وجود جبهه مقاومت اسلامي با محوريت ايران بود.
اما يك محاسبه نه چندان پيچيده مشخص مي كرد كه درگيري با ايران مي تواند هزينه هاي به مراتب سنگين تر و پيش بيني نشده تري را به دنبال داشته باشد. سوريه در اين ميان ضعيف مي نمود و حلقه اتصال شرق و غرب جبهه مقاومت بود. ضمنا پروژه سوريه مي توانست اذهان را از بيداري اسلامي- قطعه مكمل مقاومت اسلامي- منحرف كند تا آمريكا و متحدانش فرصتي براي تجديد قوا پيدا كنند و رژيم هايي نظير عربستان از گوشه رينگ بگريزند. با اين حال چشم آمريكا و رژيم صهيونيستي از 4 تجربه قبلي بشدت ترسيده بود.
از متن اين فرآيند بود كه تركيه نامزد انتحار شد، با همان فرمول دميدن در آرزوهاي نوستالژيك و تحريك و تحميق. در چالش سوريه، اگر پروژه اصلي شكست خورد اما اسرائيل تا اينجا به واسطه لجن مال كردن حيثيت دولت تركيه، انتقام سختي از عملكرد دو سال پيش آنها در ماجراي كشتي مرمره و... گرفته است. اينها البته بدان معنا نيست كه حال و روز اسرائيل در مواجهه با جبهه مقاومت و ايران، حال و روز خوبي است.
اسرائيل در آستانه روز جهاني قدس، حال و روز بدي دارد آن گونه كه اخبار متعدد حكايت مي كند. ماجراي سوريه را بايد از زاويه باخت هاي استراتژيك آمريكا و اسرائيل نگريست و اينكه با به ميان كشيدن پاي تركيه كوشيدند دولت آنكارا را در حالي كه مثلا در اتحاديه اروپا راه داده نمي شود، در زيان هاي هنگفت غرب شريك كنند.
اسرائيل آن گونه كه روزنامه آلماني نويس دويچلند چند روز پيش خاطرنشان كرد به خاطر وعده احمقانه آريل شارون براي فتح 48 ساعته لبنان، مجبور شد 18 سال در لبنان هزينه بدهد و پس از دادن تلفات سنگين، در سال 2000 ميلادي از اين كشور بگريزد در حالي كه ثمره آن اشغال 18 ساله چيزي جز سر برآوردن حزب الله و قدرتمندتر شدن روز به روز آن به ويژه پس از جنگ 33 روزه نبود.
اسرائيل به لحاظ وضعيت داخلي و خارجي با شرايط بغرنجي دست و پنجه نرم مي كند. در هيچ يك از اعتراضاتي كه طي 2 سال گذشته از خاورميانه تا اروپا و آمريكا رخ داد، به اندازه رژيم صهيونيستي آبروريزي نشد، جايي كه 11نفر به خاطر شدت فشارهاي موجود، دست به خودسوزي زده اند.
در بيرون از مرزهاي فلسطين اشغالي وضعيت بهتر از اين نيست. مقامات صهيونيستي تلاش بسياري را به كار بستند تا پاي آمريكا را به پرتگاه جنگ با ايران بلغزانند. ايهود باراك سال گذشته گفته بود اسرائيل دولت كوچكي است و نبايد هزينه جنگ با ايران را بپردازد بلكه غرب و جامعه جهاني بايد اين مسئله را حل كنند. موضع آمريكا در اين ميان جالب توجه است.
روز گذشته به فاصله يكي دو ساعت پس از انتشار گزارش روزنامه هاآرتص و استناد ايهود باراك به آن مبني بر اينكه گزارش نهادهاي اطلاعاتي جديد آمريكا، نظر اسرائيل درباره نزديكي خطرناك ايران به توليد سلاح هسته اي را تاييد مي كند، بلافاصله يك سخنگوي شوراي امنيت ملي آمريكا با رويتر گفت وگو و تصريح كرد «ايران تصميم به ساخت بمب اتمي نگرفته و ما همچنان معتقديم اين كشور در آستانه دستيابي به تسليحات اتمي نيست.» يعني اينكه واشنگتن ديگر حاضر نيست با طناب تل آويونشينان وارد چاه شود. مقارن همين اتفاق، پايگاه خبري رديس فاش كرد كه آويگدور ليبرمن وزير خارجه به مقامات امنيتي و نظامي اسرائيل گفته «موضع گيري درباره حمله نظامي به ايران غيرمسئولانه است و من از آنها مي خواهم دهان خود را ببندند.»
وقتي فردي با مختصات «وزير خارجه» اسرائيل به چهره هاي امنيتي و نظامي كاركشته نظير مئير داگان، يودال ديسكين، گابي اشكنازي، بني گانتس، عاموس يادلين، يورام كوهين، آوي كوخاوي، امير ايشل و نظاير آنها مي گويد «دهانتان را ببنديد» يعني اسرائيل در حوزه قدرت و پرستيژ و اعتبار خارجي دچار بدحالي مفرط است. اين واقعيت را هفته گذشته «متيو گولد» سفير انگليس در تل آويو كه خود يك صهيونيست افراطي است مورد اذعان قرار داد. اين ديپلمات انگليسي مي گويد «در حالي كه تل آويو مي كوشد همه چيز را در داخل براي جهانيان خوب نشان دهد، اسرائيل در حال فروپاشي كامل است... هر كس در دنيا نگران جايگاه اسرائيل است بداند جايگاه اين دولت روز به روز در حال ضعيف شدن است و لحظه به لحظه از تاييد آن نزد جهانيان كاسته مي شود. به نظر من اين روند سرعت تازه اي به خود گرفته است. منظور من فقط افراد عادي نيست بلكه نمايندگان پارلمان و شخصيت هاي مهم جهاني يك به يك از تاييد اسرائيل منصرف مي شوند. اسرائيل اكنون شاهد است كه صبر جهانيان از رفتارهاي او به سر آمده است.»
در چنين موقعيتي كه اسرائيل از جنوب (مصر) احساس خطر مي كرد، پروژه سوريه كليد خورد و آمريكا و رژيم صهيونيستي و عربستان و قطر، از تركيه به عنوان سپر و پياده نظام در جنگ نيابتي استفاده كردند. از نگاه اين جبهه، تركيه به اعتبار ملت مسلمان آن، داراي صبغه دموكراتيك بود و مي شد به واسطه معامله با دولت آنكارا- خيانت به ملت مسلمان تركيه- اين پرستيژ مثبت را خرج بي حيثيتي هاي آمريكا و اسرائيل و عربستان كرد و احتمالا ضمن منحرف كردن انقلاب هاي منطقه از اهداف اسلامي، انسجام جبهه مقاومت را از هم گسيخت و البته با تركيه نيز در آخر كار تسويه حساب كرد. اسرائيل به واسطه ماجراي دو سال پيش كشتي مرمره و هو شدن شيمون پرز رئيس كودك كش صهيونيستي دل پرخوني از تركيه داشت. اما هر قدر كه زورآزمايي غرب در اين جنگ نيابتي طولاني تر شد، انرژي آزاد شده از سوي اين جبهه نيز بيشتر به سوي پياده نظام آنها (تركيه) كمانه كرد.
گروه هاي مسلح براي اولين بار پنجشنبه گذشته، به يك خودروي نظامي در شهر مهم و بندري ازمير حمله ور شده و 11نظامي را كشته يا مجروح كرده اند. درگيري با پ ك ك در مناطق كردنشين هم 40 كشته و مجروح را در همين دو هفته اخير به دنبال داشته است. اكنون خبرگزاري رويتر به نقل از ديپلمات ها و تحليلگران تركيه گزارش مي دهد «بدترين كابوس براي دولت آنكارا در حال وقوع است. روابط تركيه به خاطر دخالت در ماجراي سوريه و حمايت از گروه هاي مسلح با همسايگاني چون ايران و عراق و حتي روسيه مسموم شده حال آن كه سياست آنكارا، به صفر رساندن مشكلات با همسايگان بود.
رويكرد دولت تركيه درباره بحران سوريه، بي توجهي فوق العاده به ملاحظات سنتي سياسي و امنيتي اين كشور بوده و تبعات آن گريبانگير خود تركيه شده است. با وجود اظهارات جنگ طلبانه مقامات آنكارا عليه سوريه و كمك به مخالفان دولت اسد، آنها توانايي كار ديگري را ندارند و كاري بيش از اين از دست آنان برنمي آيد. با وجود همه كمك هاي غرب و تركيه به اپوزيسيون بشار اسد، او همچنان پابرجاست و در كنار متحداني چون ايران و عراق ايستاده و تمام فشارهاي خارجي به بن بست رسيده است. ايان لسر كارشناس آمريكايي در امور تركيه مي گويد در آينده بدترين سناريو براي تركيه اين است كه هرج و مرج هاي طولاني موجب خلأ امنيتي در مرزهاي جنوب و مناطق كردنشين اين كشور شود.»
تعبير بي بي سي درست است كه «باتلاق سوريه مي تواند دولت تركيه را ببلعد و سرنوشتي مانند سرنوشت دولت بلر در جنگ عراق را رقم زند. جنگ عراق بلر را از چشم مردم انگليس انداخت و سرانجام باعث بركناري وي و كوتاه شدن عمر قدرت حزب متبوع او شد.» اين واقعيت را وزير خارجه فرانسه نيز مي فهمد كه با اعتراض به تحركات ساركوزي گفته است «آيا ساركوزي مي خواهد ما را در موقعيت بوش هنگام اشغال عراق قرار دهد؟ سوريه، ليبي نيست و اين دو كشور كمترين شباهتي به يكديگر ندارند. وقتي چين و روسيه حامي دولت سوريه هستند نمي توان از هماهنگي بين المللي سخن گفت.» اسرائيل و آمريكا- حتي عربستان- با زيركي آميخته به غدر و خيانت، زيان و هزينه هاي هنگفت خود را به دوش دولت آنكارا انداخته و تركيه را آلوده بدنامي هاي خود كرده اند.
ناظران مسلمان در منطقه اكنون مي بينند كه تركيه ماه هاست كلمه اي درباره رژيم اشغالگر صهيونيستي سخن نمي گويد همان گونه كه درباره نقض جنايت آلود حقوق بشر و دموكراسي در عربستان و بحرين و يمن و قطر مطلقا ساكت است. از آن سو ملت هاي مسلمان واقفند كه دولت سوريه محور مقاومت ضد صهيونيستي بوده و طبيعتا مي پرسند سود كشاندن اين محور مقاومت به درگيري و بحران داخلي عايد چه كسي مي شود؟ قطعا دل ملت مسلمان و غيور تركيه نيز از اين وضعيت خفت بار خون است و اعتراض و خشم خود را به تدريج نشان خواهد داد. قضاوت سر راست نزد ملت هاي مسلمان منطقه آن است كه دولت تركيه نقش خيانت آلود مبارك و ملك عبدالله در جنگ هاي 33 و 22روزه را به عهده گرفته است.
آنكارا در صف خيانتكاران به امت اسلام ايستاده و پرسش اين است كه آيا خيانتكاراني چون صدام و مبارك عاقبت به خير شدند كه برخي زمامداران تركيه قدم در راه آنها گذاشته اند؟ تركيه بايد به افكار عمومي منطقه توضيح دهد كه چرا به جاي رژيم صهيونيستي، با سوريه و ايران و لبنان و عراق درگير شده و بحران را از عمق راهروهاي رژيم اشغالگر قدس به مرزهاي خود با سوريه و عراق منتقل كرده است؟ آيا قرار بوده دولت تركيه در پروژه شكست خورده اسرائيل و آمريكا، بي آن كه متوجه باشد مقدمات تجزيه و تحليل رفتن نيروي كشورهاي مسلمان غرب خاورميانه را فراهم كند وخود نيز در اين ماجرا خودكشي كند؟
هنوز هم براي محاسبه مجدد در ميان سياستمداران آنكارا دير نشده است. آنها بايد از خود بپرسند تا كجا مي توانند با رژيم اشغالگر و غدار صهيونيست كه حتي دولت آمريكا را قرباني مطامع خود كرد، هم داستان شوند؟ يا اينكه چرا تبديل به آلت دست ژنرال هاي لائيك و كودتاگر تركيه كه بارها چوب آنها به تنشان خورده بود، شدند؟ آيا آقاي اردوغان مي خواهد سرباز صفر اين ژنرال ها يا عضو پياده نظام ارتش اسرائيل باشد؟ آيا او با تحريك داود اوغلو، خشاب سربازان رژيم كودك كش اسرائيل را پر مي كند؟! اسرائيل نمي توانست بدتر از اين، از دولت تركيه انتقام بگيرد.
خراسان:تنها چند ساعت فرصت داريم
«تنها چند ساعت فرصت داريم»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن ميخوانيد؛تنها چند ساعت فرصت داريم، تنها يک شب ديگر باقي مانده است، بي تعارف و بي مداهنه بايد به خود هشدار دهيم و انذار و البته بشارت. ساعت ها، روزها، شب ها، هفته ها و سال ها را از پي هم گذرانديم و شايد هدر داديم و محاسبه نکرديم که چه کرده ايم. حالا از يک زمان بس گرانقدر و بي بديل تنها يک شب باقي مانده است شبي که آفريدگار عالم در سوره «قدر» هم بر وجودش هم بر عظمتش و هم بر برتري آن بر هزار ماه و نه تساوي آن با هزار ماه و در سوره «دخان» بر مبارک بودنش تصريح فرموده است.
و البته که هيچ سخني به محکمي و استواري و روشني کلام الهي درباره رمضان و قدر و قرآن نيست، حتي کلام انبياء و اولياي الهي چه رسد به واژه هاي الکن و فکر کم بضاعت چنين نگارنده اي که بخواهد درباره رمضان و قدر و قرآن بنويسد، اما نيکوسخن هايي از عالمي فرزانه و فرهيخته آموختم که دريغم آمد حتي با اين قلم کم بضاعتم چندي از آن را نقل نکنم، هرچند اين قلم کجا و آن محتواي مستدل و قرآني و تاثيرگذار کجا! آن فرهيخته تاکيدش بر اين بود که براي دانستن قدر «شب قدر» و مهيا بودن براي فهم و بهره بردن از آن ابتدا بايد به چند نکته اساسي و کليدي توجه کرد.
يکم آن که ادامه زندگي و حيات ما تا کدامين گاه و وقت است ما که از «شبستان عدم» به اراده حضرت باري پا به «صحن وجود» و هستي گذارده ايم و آغاز ما در منظومه ازلي و ابدي حيات روشن است پس پايان ما کجاست؟ حکيمانه ترين و بي نقص ترين و شيواترين پاسخ را خود خداوند عظيم الشأن در قرآن کريمش فرموده است و آن اين که مرگ، نيستي نيست بلکه خود آغاز مراحل ديگر حيات انسان است و پس از مرگ انسان وارد مرحله برزخ و پس آن گاه هر آن که خداوند اراده فرمايد به محشر و قيامت پا مي گذارد و در قيامت «خلود» دارد و اين خلود گواه روشن است بر مانايي و ابديت انسان.
آن عالم بر فراز منبر مسجد گوهرشاد حرم مطهر رضوي چند روز پيش بر اين مضمون چنين ادامه داد که حضرت علامه طباطبايي در تفسير الميزان در بحث خلود انسان در قيامت چه بسيار تأمل و نکته ها دارد و آن علامه فقيد چه غور و تحيّر و تعمّقي دراين حقيقت قرآني کرده است. انسان با تأمل در آيات الهي، نيک درمي يابد که تمام نخواهد شد و در ذيل عنايت الهي ابدي خواهد بود.
و اما دوم اشاره آن پژوهش گر قرآني بر اين نکته تأکيد داشت که نيک بينديشيم و به اين سوال اساسي پاسخ دهيم که سهم زندگي اين دنيايي ما در مجموعه «حيات ازلي و ابدي» چقدر است؟ و نقش اين بيست سال، سي سال، شصت سال، صد و بيست سال و تمامي اين سال ها زندگي اين دنيايي در حيات جاودان چقدر است؟ و باز بهترين پاسخ را از حضرت باري در قرآن کريم بشنويم که حضرتش در کتاب هدايتش از زبان کساني که از زندگي اين دنيايي رخت بربسته اند مي فرمايد آن گاه که از آنان پرسيده مي شود که چقدر در دنيا زندگي کرديد؟ آنان چنين پاسخ مي دهند: يک روز و کمي بعد مي گويند بلکه قسمتي از يک روز و بعد مي گويند ساعتي و بعضي ها گويند بارالها «درنگي» بود! چرا که آنان با ديدن و درک برزخ و قيامت توانسته اند نسبت زندگي اين دنيايي را با زندگي جاودان بر اساس واقعيت ها چنين دريابند و بيان کنند.
اما مسئله اساسي در اين مهم نقش همين زندگي کوتاه اين دنيايي در ساختن نوع حيات جاويدان آن دنيايي است و شايد چنين سوالي در ذهن پديد آيد که خدايا مگر عدل است که فرصت کوتاه اين دنيايي نقش تام و تمام سازندگي کيفيت حيات جاوداني را بر عهده داشته باشد و بهين پاسخ به اين سوال آن است که از همين فرصت بسيار کوتاه بايد بهترين و دقيق ترين استفاده را براي برداشت زاد و توشه سفر آخرت و کيفيت زندگي جاودانه برداريم به خصوص آن که بخشي از اين زندگي کوتاه، دوران کودکي و ضعف و ناتواني است و بهترين آن، دوران جواني و حرکت به سوي قله است و چه زود سپري مي شود اين دوران و پس آن گاه چه زود گاه سرازيري از قله فرا مي رسد و اگر به آن سال هاي عمر کسي دست يابد و به دوران پيري برسد، دوباره ضعف از نوعي ديگر فرا خواهد رسيد و علاوه بر اين ها چه ساعاتي از اين کوتاه عمر انسان که در خواب و متأسفانه چه روزها و ساعاتي که در غفلت سپري مي شود که اين خود هشداري بس حيرت آور و قابل تأمل است که بايد در همين فرصت کوتاه، زاد و توشه «عالم عقبي» را بسازيم و بربنديم و خداوند عالم از آن جا که اراده و فعل و فرمان و مقدراتش عين علم و حکمت و عدل و انصاف است براي «جبران» کردن اين «کوتاه فرصت» از سر لطف و کرم و مرحمتش مبارک شب قدر و نزول قرآن را هديه اي بي بديل و فرصتي بي نظير براي جمع آوري زاد و توشه براي آن زندگي جاودان قرار داده است و از آن جا که اجل هر کدام از ما جز بر خداوند آشکار نيست و معلوم نيست که آيا براي درک شب قدر ديگري فرصت داشته باشيم؟ پس بايد تلاش کنيم که امشب را به بهترين شکل دريابيم.
حکيم عادل و ارحم الراحمين عالم شب قدر را به فرموده ذات خودش، خير و برتر از هزار ماه آفريد و قرآن را در ظرف زمان شب قدر به لطف و کرمش، خورشيد راه رهپويان حقيقت و سالکان طريق حقيقت قرار داد و همپاي نزول قرآن ملائک و روح را نازل مي فرمايد تا به فرمان الهي به تقدير مقدرات امر الهي کارگزار باشند. در شب قدري که سرشار از سلامت و رحمت و برکت الهي تا طلوع سپيده است حضرت آفريدگار مقدرات را رقم مي زند.
اين شب چنان قدر و منزلت دارد که خداوند جل و علا در اولين آيه سوره قدر پس از اين فرمايش که ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم بلافاصله در دومين آيه مي فرمايد: و تو چه مي داني که شب قدر چيست، وقتي که خداوند حکيم عالم خود به روشني و با چنين صراحتي حتي به پيامبر که به اذن و اراده خداوند عقل کل و انسان کامل است مي فرمايد: و تو چه مي داني شب قدر چيست؟ هر يک از ما چگونه مي توانيم قدر «شب قدر» را درک و فهم کنيم؟ اما همين اندازه مي فهميم که بايد در اين شب چنان آماده باشيم که از رحمت و برکات بي بديل اين شب رحماني بهره گيريم آن گونه که خداوند بهترين ها را براي زندگي بس کوتاه اين دنيايي ما و زندگي بي پايان و جاوداني آن دنيايي مان تقدير فرمايد.
توجه به کوتاهي عمر «اين دنيايي» و توجه به اين که شب قدر يک شب در طول سال بيشتر نيست و آن شب ساعاتش به سرعت برق مي گذرد بر ما واجب مي کند که در اين شب به طور خاص آماده بهره گيري از ظرفيت هاي بي کران و بي نظير آن باشيم.
و صد البته که بايد در طول زندگي خود هر چند سالي که هست تا آن گاه که اجلمان چه در جواني و چه در ميانسالي و چه در پيري برسد هر روز و شب خود را بلکه هر ساعت زندگي خود را و حتي دقيقه و لحظه حيات خود را و بلکه هر اقدام خود را چنان با توکل به خدا، باورمندانه با استعانت از ذات حق تنظيم و برنامه ريزي کنيم که هر حرف و گفتار و رفتار و عمل ما در هر آن و هر لحظه زاد و توشه اي باشد براي زندگي جاوداني در قرب رحمت الهي و همسايگي با خدا. و آيا نبايد هر يک از ما از کمي زاد و توشه بر خود بترسيم و بلرزيم و البته اميدوار به فضل و رحمت الهي باشيم وقتي که بزرگوار انساني چون امام علي(ع) آن مريد و تربيت شده دامن پيامبر خاتم(ص) و آن که جانش به جان مصطفي بسته بود و او که حتي لحظه اي از پيروي و تبعيت پيامبر خدا غفلت نکرد و او که تنها زاده کعبه است و نامش را خدا بر او نهاده و او که گوهر بي بديل آفرينش است بعد از رسول خاتم، او که به تصريح پيامبر عظيم الشأن ضربتش در روز خندق افضل از عبادت جن و انس بود همو که به روايت «ابودردا» پس از آن که در تاريکي و دور از شهر و آبادي و به خلوتي از نوع ديگر در محضر خدايش حاضر مي شد و پس از آن راز و نيازها و مناجات هاي عارفانه و عابدانه به محضر حق علي آن قرآن ناطق چنين با خدايش نجوا مي کرد «آه، مِن قلّتِ زاد و طول الطريق و...» خدايا علي تو و علي پيامبر تو با آن همه ايمان و زهد و ورع و آن همه جان فدايي براي دين و قرآن و پيامبر و با آن سختي ها که بر نفس خود تحميل مي کرد و با آن نمازهاي عارفانه و سجده هاي خاضعانه اي که به درگاه تو داشت و با آن عبوديت محض به درگاه تو، وقتي چنين در خلوت و در بيابان تاريک آه سر مي دهد و از کمي زاد و توشه براي آن زندگي جاودانه سخن مي گويد پس من و امثال من چه کنيم و چه بگوييم؟ و باز تأکيد مي کنم که شب قدر را خداوند از سر لطف و کرم و مرحمت با آن چنان ظرفيت و برکتي که فقط ذات خودش به آن آگاه است در منظومه هستي مقدر و تقدير فرموده که اهل فهم و درک و ايمان و حقيقت جويان در ماه ضيافت الهي و بر سفره اين کرامت بي انتهاي خداوندي، فرصتي بي نظير و الهي به نام شب قدر را دريابند و اگر چنان چه در ماه ها و روزهاي قبل از ماه مبارک رمضان و قدر مبارکش هر حرف و گفتار و عمل و اقدام خود را در مسير برداشت زاد و توشه زندگي جاوداني تنظيم نکرده اند در چنين شبي از لحظه لحظه آن که روح و ملائک به اذن خداوند نازل مي شوند و به خدمت امام زمان مي رسند بهره ببرند و علاوه بر تقاضاي بهترين مقدرات براي زندگي کوتاه اين دنيايي و زندگي جاودان آن دنيايي، زاد و توشه اي مناسب براي همنشيني با اولياء و انبيا و صلحا و صديقين و شهدا و همسايگي با خدا برگيرند.
براي آماده شدن و درک قدر شب قدري که خداوند با آن همه ظرفيت، برکت و رحمت تقديرمان فرموده است چند ساعت بيشتر فرصت نداريم. خداوند به آبروي اهل بيت طاهرينش و آيه آيه قرآنش توفيق درک شب قدر را روزيمان فرمايد.
جمهوري اسلامي:چرا قطر؟
«چرا قطر؟»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛نقش قطر در بحران سوريه، اين سؤال را ايجاد كرده كه حكومت اين شيخ نشين كوچك با دامن زدن به اين بحران چه هدفي را دنبال ميكند؟
اين سؤال هر چند از يكسال و نيم قبل يعني از شروع بحران سوريه وجود داشت ولي با چند رويداد در هفتههاي اخير پررنگتر شد. پناهنده شدن سفير سوريه در عراق به قطر، پناهنده شدن سفير سوريه در روسيه سفيد به قطر در هفتههاي گذشته و سرانجام پناهنده شدن نخستوزير دو ماه حكومت كرده سوريه به قطر در هفته گذشته، توجهها را بيش از هر زمان ديگري به قطر جلب كرده است. شايد افزودن واقعه سفر طارق الهاشمي معاون فراري رئيسجمهور عراق از اربيل به قطر و پذيرائي گرم شيوخ قطر از وي به رويدادهاي مربوط به سوريه نيز درك و فهم روشنتر نقش قطر در آنچه در منطقه ميگذرد يا قرار است بگذرد را آسانتر كند.
قبل از پرداختن به چرائي رفتار شيوخ قطر در ماجراهاي مربوط به سوريه و عراق، خوب است نگاهي به خود قطر داشته باشيم و با ساختار حكومتي اين شيخ نشين آشنا شويم. اين آشنائي قطعاً به درك موضوع كمك خواهد كرد.
شيخ نشين قطر، با 11000 كيلومتر مربع وسعت يكصد و چهلمين كشور جهان است كه در جنوب خليج فارس و در همسايگي عربستان و امارات قرار دارد. حكومت اين شيخ نشين، خانوادگي است و خاندان "آل ثاني" بر جمعيت حدود نيم ميليوني آن حكومت ميكند. قطر، فاقد مجلس انتخابي است و هيچ قانوني در اين كشور با آرائ مردم تدوين و تصويب نشده و چيزي كه به نام مجلس در اين شيخ نشين وجود دارد، داراي اعضاي انتصابي است كه تعداد آنها فقط اندكي بيشتر از انگشتان دستها و پاهاي امير است! كما اينكه قانون اساسي آن نيز توسط خود خاندان "آل ثاني" تدوين شده و مردم هيچ دخالتي در تدوين و تصويب آن نداشتهاند. رئيس حكومت قطر، خليفه آل ثاني بود كه فرزند او "حمد بن خليفه" با تبعيد كردن پدر به انگليس در جريان يك كودتاي درون خانوادگي، حكومت را در دست گرفت و اكنون بدون آنكه از هيچ قانوني تبعيت كند هر طور كه خود بخواهد با مردم و درآمد سرشار نفت و گاز اين شيخ نشين رفتار ميكند.
قطر، تا دو قرن قبل تحت حكومت ايران قرار داشت، سپس همراه با عربستان به متصرفات دولت عثماني ضميمه شد و با فروپاشي عثماني مدتي تحت سلطه انگليس بود و پس از يك جدال درون خانوادگي در سال 1351 با كودتاي خليفه بن حمد عليه پسر عموي خود شيخ احمد بن علي بن عبدالله، حكومت اين شيخ نشين دردست شيخ خليفه قرار گرفت. اكنون كه شيخ حمد بن خليفه با كودتائي ديگر جاي پدر نشسته، فقط 40 سال از پيدايش اميرنشيني به نام قطر با ويژگي حكومت خانوادگي آنهم متكي به كودتا پشت كودتا ميگذرد بدون آنكه ريشه و اصالتي داشته باشد.
با روي كار آمدن شيخ حمد، استعمار انگليس جاي خود را به استعمار آمريكا داد و حاكم جديد قطر براي آنكه حمايت آمريكا را داشته باشد تا بقاء خود بر تخت امارات را تضمين نمايد سه فقره تعهد به واشنگتن سپرد كه عبارتند از:
- تبديل ساختن قطر به پايگاه نظامي آمريكا در منطقه
- برقراري روابط گسترده اقتصادي با رژيم صهيونيستي و دلالي براي اين رژيم
- برعهده گرفتن نقش مجري توطئههاي آمريكا در منطقه
شيخ حمد، در اجراي فقره سوم تعهدات خود به آمريكا، علاوه بر بازي كردن در نقش سياسي، با استفاده از شبكه تلويزيوني الجزيره و هزينه كردن دلارهاي نفتي براي ايجاد اختلاف در منطقه، خوش خدمتيهاي زيادي در زمينههاي تبليغاتي و ايجاد بحران در كشورهاي عربي براي آمريكا و غرب ميكند. پايگاه نظامي تقديمي شيخ قطر به آمريكا، كمكهاي زيادي به واشنگتن براي اشغال عراق به عمل آورد و اكنون نيز نقش مهمي در كمك رساني نظامي به شورشيان و تروريستهاي سوريه براي براندازي دولت بشار اسد دارد. اين نقش را شيخ قطر، براي بيثبات كردن عراق و تجزيه سوريه و عراق به عنوان يك خدمت ارزنده و تاريخي به رژيم صهيونيستي ادامه خواهد داد و از هزينه كردن دلارهاي نفتي براي تحقق اين هدف شوم از هيچ تلاشي دريغ نخواهد كرد.
امير قطر، مبلغ 30 ميليارد دلار براي براندازي دولت سوريه بودجه در نظر گرفته است. وي از اين بودجه تاكنون 50 ميليون دلار به نبيل العربي دبيركل اتحاديه عرب به خاطر كشاندن اين اتحاديه به موضعگيري عليه سوريه پرداخت كرده، 15 ميليون دلار به "رياض حجاب" نخستوزير فراري سوريه كه هفته گذشته به قطر پناهنده شد داده، همين مقدار نيز به هر يك از سفراي سوريه در عراق و روسيه سفيد كه آنها نيز به قطر پناهنده شدند پرداخت كرده، حداقل يك و نيم ميليارد دلار به القاعده براي تجهيز تروريستهاي سلفي كه هم اكنون در حلب با ارتش سوريه ميجنگند پرداخت كرده، مبالغ زيادي نيز به مفتيهاي سلفي داده تا فتواي جواز قتل علويها و شيعيان سوريه را صادر كنند و تصرف در اموال آنها و تجاوز به زنانشان را حلال و جنگيدن عليه خود آنها را واجب اعلام نمايند. اينها اطلاعاتي است كه تاكنون به دست آمده و طبعاً براي شيخ قطر كه به خاطر ايجاد تغييراتي درصورت و بيني همسرش بيش از يك ميليارد دلار در لندن هزينه ميكند، خرج كردن ميلياردها دلار براي به دست آوردن رضايت آمريكا آنهم در موضوع مهمي همچون براندازي دولت سوريه كه به صورتهاي مستقيم و غيرمستقيم به نفع خود شيخ قطر نيز خواهد بود، اقدامي كاملاً طيبعي و مورد انتظار است.
سودي كه شيخ قطر از همدستي با آمريكا و كشورهاي غربي در ماجراي سوريه ميبرد اينست كه سيل به راه افتاده انقلابهاي مردمي در كشورهاي عربي به مسيري هدايت ميشود كه حكومت خاندان آل ثاني از آن در امان ميماند، آمريكا و رژيم صهيونيستي به وفاداري شيخ قطر اطمينان پيدا ميكنند و طرح آمريكائي - صهيونيستي خاورميانه جديد، كه تثبيت حكومت سران ارتجاع عرب بخشي ازآن است، تحقق خواهد يافت. در اين طرح، علاوه بر سوريه، دولت عراق نيز قرار است قرباني شود و تجزيه اين هر دو كشور در دستور كار قرار دارد. رجب طيب اردوغان نيز با همراهيهائي كه با آمريكا در دامن زدن به بحران سوريه و بحران آفريني در عراق ميكند، چنين سودائي را در سر ميپروراند.
عليرغم اين تصورات، تحولات منطقه كه سرعتي بيسابقه دارد با زبان ديگري با حاكمان اين كشورها سخن ميگويد. هم اكنون در تركيه مخالفتهاي مردمي و احزاب، براي دولت اردوغان دردسرهائي آفريده، در قطر اختلافات دروني خاندان آل ثاني از شرايط جديدي خبر ميدهد و در عربستان قيامهاي مردمي از منطقه شرقيه درحال سرايت كردن به ساير مناطق است و روشنفكران مخالف آل سعود درحال سازماندهي براي بهرهبرداري از موقعيت جديد هستند. با توجه به اين شرايط، به نظر ميرسد خاورميانه عربي و بطور كلي خاورميانه، بگونهاي شكل خواهد گرفت كه ديگر جائي براي آمريكا و صهيونيستها در آن وجود نخواهد داشت. در آن صورت، شيخ قطر و همسر يك ميليارد دلار بزك كردهاش نيز بايد به آمريكا پناه ببرند و در نقطهاي دور از دسترس اعراب مقيم آمريكا بقيه عمر خود را در پنهاني و غربت سپري كنند.
تهران روز:ابتكار عمل ايران درباره سوريه
«ابتكار عمل ايران درباره سوريه»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم محمدحسن آصفری است كه در آن ميخوانيد؛برگزاری نشست هم اندیشی در باره مسائل سوریه به پیشنهاد ایران و کمیسیون امنیت ملی با حضور کشورهای دوست و همسایه سوریه از اهمیت زیادی برخوردار است و ایران توانست با برگزاری این اجلاس به نوعی ابتکار عمل را در برقراری صلح بین دولت سوریه و مخالفان آن در دست بگیرد. در حقیقت نتیجه نشست این بود که همه کشورها برای حفظ امنیت سوریه و خروج این کشور از بحران از طرق مسالمتآميز متفق القول بودند چرا كه موضوع سوریه را نمیتوان با درگیری حل کرد و برگزاری انتخابات و ایجاد دموکراسی در این کشور میتواند تاثیر مناسب تری بر بهبود شرایط منطقه داشته باشد. به نظر میرسد ایجاد آرامش و خلع سلاح معترضین و نیروهای خارجی حاضر در سوریه، ایجاد امنیت در کشور سوریه توسط نیروهای ارتش این کشور، جلوگیری از ورود سلاح به داخل سوریه و نشست با معترضان سوری از راهكارهاي مهم براي حل بحران سوريه باشد که در اجلاس تهران مورد تاکید قرار گرفته است.
نکته دیگر ایجاد فضای مناسب برای برگزاری همهپرسی و انجام انتخابات در این کشور است زیرا این مسئله میتواند روند اصلاحات را در سوریه هموار کند و به نوعی به خواستههای معترضین جامهعمل بپوشاند. این در حالی است که بخش وسیعی از مخالفان برای مشارکت در گفتوگو با دولت سوریه ابراز آمادگی کردهاند و ایران نیز از شورشیان در سوریه خواست که با هدف برقراری صلح با دولت این کشور وارد مذاکره شوند. همچنین برخی از کشورهایی که در اجلاس تهران حضور داشتهاند در اجلاس مکه نیز حاضر خواهند بود و با توجه به مسائلی که در نشست ایران مطرح شد و تصمیماتی که اتخاذ شد، راه برون رفت از مشکل سوریه هموارتر خواهد شد زیرا به نظر میرسد عربستان تصمیم دارد با برگزاری اجلاس مکه و انجام لابیهای همیشگی خود دولت سوریه را غیرقانونی اعلام کند اما ماحصل نشست تهران میتواند این تصمیم را تحت الشعاع خود قراربدهد.
در حقیقت ایران با برگزاری این اجلاس محور کار را در دست گرفت و با در نظر گرفتن تصمیمات احتمالی دولت عربستان درقبال سوریه به نوعی ابتکار عمل انجام داد تا کشورهای حاضر در اجلاس عربستان بتوانند به دوراز جار و جنجالهای سیاسی و لابیهای صهیونیستی تصمیمات مناسبی در قبال سوریه اتخاذ کنند زیرا ایران معتقد است که بحران سوریه از طریق گفتوگوهای موثر بین دولت و مخالفان آن حل خواهد شد و هرگونه دخالت خارجی و نظامی را در این کشور رد و از اجرای طرح سازمان ملل برای حل بحران در این کشور حمایت میکند.همچنین به نظر میرسد برگزاری این اجلاس به نوعی مقدمهای برای اجلاس غیر متعهدها نیز بود زیرا قرار بر این است که در اجلاس غیر متعهدها با تشکیل کمیتهای درباره مسائلسوریه وضعیت این کشور مورد بررسی قرار بگیرد.
وطن امروز:اینجا لندن است
«اینجا لندن است»عنوان يادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم حسين قدياني است كه ر آن ميخوانيد؛معجزه به چه میگویند پس؟! 3سال پیش مبارک و بن علی و عبدالله صالح و... متاثر از حوادث سال 88 تقریبا مطمئن بودند که دیگر نامی از جمهوری اسلامی در میان نخواهد بود. آن روزها «لندن» آتش بیار معرکه بود و «بیبیسی» بلندگوی فتنه. این روزها و این شبها اما پرچم جمهوری اسلامی بارها و بارها در لندن بالا میرود و سرود ملی ما توسط همه ایرانیان با هر سلیقه و مرامی، متحد و یکپارچه و بلند خوانده میشود. این روزها و این شبها مبارک در قفس است، بنعلی فراری است و عبدالله صالح نیز.
معجزه به چه میگویند پس؟! ما را تحریم، به قول خودشان «تحریم هوشمند» کردهاند اما کشور چهاردهم المپیک را آیا میتوان تحریمی دانست؟! کجای ما در تحریم است که در میدانی به بزرگی المپیک، راه به راه طلا میگیریم، سکه میدهیم، رکورد میشکنیم و حماسه میآفرینیم؟! یک کشوری که به شکل هوشمند و توسط تقریباً همه دنیای سلطه تحریم است، در المپیک چهاردهم نمیشود! و هرگز این طور نمیشود که سرود ملیاش را در لندن، همه و همه و همه با بلندترین و مغرورترین صدای ممکن بخوانند.
دقت کنید! 3 سال پیش در لندن به جای مشعل المپیک، آتش فتنه علیه جمهوری اسلامی روشن بود اما... معجزه به چه میگویند پس؟! ما فیالحال در کوران تحریم هستیم و از فتنه 88 نه 30 سال و 3 قرن، که فقط 3 سال گذشته است!
حمايت:خواستههاي هيلاري در آنكارا
«خواستههاي هيلاري در آنكارا»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛هيلاري كلينتون وزير امور خارجه آمريكا امروز راهي تركيه ميشود. اين سفر در شرايطي صورت ميگيرد كه دو كشور در ماههاي اخير روابط رو به گسترشي را در پيش گرفتهاند. با توجه به روابط دو كشور و نيز تحولات منطقه اهداف سفر كلينتون در چند محور قابل توجه است. اولا محور اصلي سفر كلينتون به تركيه را بررسي تحولات سوريه تشكيل ميدهد. هر چند كه آمريكا و تركيه تقلاي بسياري داشته اند تا با گروههاي تروريستي سوريه را نابود سازند اما اين تحركات به نتيجه نرسيده است.
گروههاي تروريستي در برابر ارتش ناكام ماندهاند در حالي كه مردم نيز به كمك ارتش آمده اند. طرح تشكيل دولت انتقالي خارج نشين نيز به دليل اختلافهاي گسترده و ماهيت غير مردمي معارضان با شكست همراه شده است. در عرصه منطقهاي و جهاني نيز طرح اعمال فشار بر سوريه ناكام مانده است.
آمريكا و تركيه كه در سوريه با شكست همراه شدهاند برآنند تا با رايزنيها و فضاسازي رسانهاي بر اين ناكاميها سرپوش گذارند.ثانيا، محور بعدي سفر كلينتون را ميانجي گري براي رويكرد مستقيم تركيه به صهيونيستها تشكيل ميدهد. به رغم آنكه تركيه ادعاي دوري از صهيونيستها را مطرح ميكند اما در پنهان همچنان روابط خود را ادامه داده است. با توجه به اينكه آشكار شدن روابط تركيه و صهيونيستها براي تلآويو داراي اهميت بسياري ميباشد كلينتون تلاش دارد تا شرايط را براي اين مهم فراهم آورد.
ثالثا، طرح آمريكا ايجاد چالشهاي گسترده منطقة اي و بهرهگيري از اين شرايط براي سلطه بر كشورها است. آمريكا با وعدههاي بسيار تلاش دارد تا تركيه را به مهرهاي براي رسيدن به اين مهم مبدل سازد. نمود اين امر را در تقابلهاي اخير تركيه با كشورهاي همسايه ميتوان مشاهده كرد. هر چند كه آمريكا ادعا دارد با اين رويكرد به تقويت جايگاه منطقهاي تركيه ميپردازد اما در عمل در حالي كه با اين كشور ساير كشورها را با بحران مواجه مي سازد در نهايت تركيه را نيز در انزواي منطقهاي قرار ميدهد.
به هر تقدير ميتوان گفت كه سفر كلينتون به تركيه در كنار روابط دو جانبه برگرفته از طرح آمريكا براي بحران سازي در منطقه است. نكته قابل توجه آنكه اين سفر به تضعيف موقعيت دروني دولتمردان تركيه منجر خواهد شد چرا كه نه مردم و نه كشورهاي منطقه پذيرنده بازيچه بودن تركيه در دستان غرب نميباشند و با آن مقابله ميكنند امري كه در نهايت نارضايتي داخلي از دولتمردان تركيه و انزواي منطقهاي اين كشور را به همراه دارد هر چند كه دولتمردان آمريكا همچنان با ادعاي ارتقاي جايگاه منطقهاي تركيه برآنند تا از اين كشور به عنوان ابزاري براي رسيدن به اهداف سلطه طلبانه خود بهرهبرداري كنند.
آفرينش:نياز ورزش به "نگاه و مديريت طلايي"
«نياز ورزش به نگاه و مديريت طلايي»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميد رضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛جاي مسرت و غرور ملي است كه ورزشكاران كشورمان توانسته اند در رقابت هاي المپيك لندن خوش به درخشند و نام ايران و ايراني را در عرصه هاي جهاني طنين انداز كنند. به نوبه خود و از طرف تمام مردم ايران به اين عزيزان و مربيان دلسوزشان تبريك و خسته نباشيد عرض مي كنيم.اما با ديدن تلاشها و تحمل فشارهاي بي حد وحصر ورزشكاران درميادين مختلف، استرس ها و فرياد هاي مربيانشان در كنار زمين، سربلندي و اهتزاز نام ايران درجهان و از همه مهمتر دلشادي، خوشحالي و احساس غرور يك ملت، سبب شد ضمن خسته نباشيد به مديران وبرنامه ريزان ورزشي كشور چند كلامي با آنها صحبت كنيم و حرف دل قشر كثيري از مردم را به گوش آنها برسانيم.
نگاه به قراردادها و ميزان دستمزدهاي بازيكنان و مربيان فوتبال در مقايسه با ورزشكاران و مربيان مدال آوركشورمان، باعث ناراحتي از بي توجهيها و مديريتهاي غيركارشناسي در ورزش كشورمان مي گردد. به عنوان مشت نمونه خروار، اگر فقط به وضعيت چندتن از بازيكنان معروف كه با تيم هاي بزرگ قرارداد بسته اند نگاهي بياندازيم كافي است تا بتوان نسبت به اين مشكل قضاوت كرد. جداي از قراردادهاي ميلياردي، خانه و ماشين هاي آخرين مدل، تنها حقوق ماهيانه اين افراد برابر با حقوق بهترين مربيان ديگر رشته هاي ورزشي و چند برابر ملي پوشان كشتي، تكواندو، دوميداني و... مي باشد.
آيا اين صحيح است...!
با توجه به اينكه هيچگاه هزينه هاي واقعي از سوي باشگاه هاي فوتبال دركشورمان اعلام نمي شود، اما با يك حساب سرانگشي در تيم هاي بزرگ مي توان ادعا كرد كه بودجه يك سال آنها برابر است با هزينه صرف شده براي تمام كاروان ورزشي المپيك كشورمان!
اين جاي تاسف است كه مربيان و ورزشكاران ما از سوي ديگر كشورها دعوت نامه براي تابعيت دريافت كنند! علت اين امر جداي از لياقت و مهارت اين عزيزان به سبب عدم رسيدگي و تامين مالي ورزشكاران غير فوتبالي مي باشد. كشتي گيران و وزنه برداران و ساير رشته هايي كه مورد توجه ديگر كشورها قرار مي گيرند، غيرت و تعصب خود را به پول نمي فروشند، چيزي كه متاسفانه امروز در مستطيل سبز كمتر ديده مي شود!
مديران و مسولان ورزشي عزيز؛ اين درشأن ورزش ايران نيست كه يك قهرمان و مدال آور آن در عرصه هاي جهاني، دغدغه مسكن و مشكلات مالي داشته باشد. امروز به سبب عدم مديريت صحيح در فوتبال شاهد رد و بدل شدن ارقامي هستيم كه با يك فقره آن مي توان در استان هاي محروم كشور ورزشگاه و مجتمع هاي ورزشي ساخت، تا به سبب آن استعدادهايي همچون مدال آوران امروز المپيك شكوفا شوند.همانطور كه گفتيم قصد تخريب و يا سياه نمايي درمورد ورزش فوتبال را نداريم، بلكه گله ما از نحوه مديريت كلي ورزش كشوراست كه كفه ترازو را درشرايطي نامتعادل به سمت اين رشته سنگين كرده و اين افسوس را تازه ميكند كه اگر به اندازه فوتبال به ديگر رشته هاي افتخارآفرين اهميت داده شود، جايگاه ورزش كشورمان در عرصه هاي جهاني چيزي بالاتر از موقعيت فعلي قرار خواهد داشت.
اگر به دنبال تكرار موفقيت هاي ورزشكاران و كسب مدال طلا در عرصه هاي جهاني و المپيك هستيم بايد "نگاه ومديريت طلايي" به ورزش داشته باشيم و بدون تبعيض با الويت بندي در رشته هاي مدال آور كه تاكنون موفقيت هاي بسيار به دست آورده اند، زمينه پيشرفت و شكوفا شدن ورزشكاران جوان را در سراسر كشور فراهم سازيم.
ملت ما:اثربخشي تحريم و مديريت داخلي
«اثربخشي تحريم و مديريت داخلي»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محمد خوشچهره است كه در آن ميخوانيد؛شرايط كشور در طول دو سال گذشته باعث شده تا محوريترين برنامههاي كشور حول اقتصاد باشد. سال گذشته كه به نام جهاد اقتصادي نامگذاري شده بود با بيتوجهي نتيجه مطلوب نداد. بهطور حتم آهنگ حركت اقتصادي كشور مطلوب نبود كه از عبارت جهاد براي پيشبرد اهداف استفاده شد. اما متاسفانه بيتدبيريهاي گوناگون در حوزه اقتصاد به جاي رونق توليد منجر به رونق بازارهاي مبتني بر سوداگري شد.
در سال جاري نيز با وجود تاكيد بر حمايت از توليد داخلي ميبينيم كه اين اتفاق آنقدر با تاخير مواجه شد كه مجبور شديم به سمت اقتصاد مقاومتي حركت كنيم. به واقع نميتوان تاثير تحريمها را منكر شد اما آنچه باعث ميشود تا اثرگذاري تحريمها افزايش يابد سياستهايي است كه ما در داخل بهكار ميگيريم. اين مديريت تحريم است كه ميتواند آن را به تهديد يا فرصت بدل كند. مديريت توانمند ميتواند تحريمها را به خوبي پيشبيني و رصد كند تا شيوههاي اجرايي مقابله را تدوین كرده و پيامدهاي آن را بسنجد.
اگر چنين مديريتي شكل گرفت ميتوان اميدوار بود كه فشارها خنثي شود. اما اگر اينگونه نباشد فشار تحريمها افزايش چند برابری ميگيرد. امروز دشمنان ايران با نااميدي از مقابله در عرصههاي نظامي، ترجيح ميدهند در حوزههاي اقتصادي وارد جنگ با ما شوند و متاسفانه گسترش فشار تحريمها نشان ميدهد دشمن به تاثيرگذاري آن اميدوار شده است.
در هيچ دورهاي از تاريخ اين كشور عدم بهكارگيري سياستهاي اقتصادي صحيح تا اين حد مشهود نبوده است. متاسفانه اتخاذ سياستهاي غلط در حوزه اقتصاد مهمترين عامل درونزايي است كه شرايط اقتصادي ايران را از حالت عادي خارج كرده است. اين سياستهاي غلط باعث شد اثربخشي تحريمها نيز افزايش يابد.
اقتصاد ما بنيه قوي دارد و درآمد عظيم نفتي بسياري از ضعفها و اشكالات را ميپوشاند اما الان در مقطعي هستيم كه ضعفها و كاستيها پوشيده نميشود و شرايط به شكلي است كه سياستهاي اقتصادي اتخاذ شده از سوي دولت ماهيتا كاستي دارد. از سوي ديگر اين روزها علاوه بر موضوع مهمي نظير تحريم اصرار خاصي بر ادامه سياستهاي غلط اقتصادي هم ديده ميشود. نمونه آن موضوع ارز است كه ماهها كشور را درگير خود كرده و هر بار مسئولان با اشتباه وضع را آشفتهتر ميكنند.
براي پيشبرد سياستهاي پولي ابزار مختلفي نظير تعدد نرخهاي ارز و نرخهاي تعرفهاي وجود دارد كه در بازرگاني و تجارت داخلي و خارجي كشورها خود را نشان ميدهد. در شرايطي كه نياز به اتخاذ سياستهاي پولي و مالي انقباضي داريم تعدد نرخ ارز و تعرفه باعث اختلال در رسيدن به اهداف ميشود. در نظام اقتصادي كه سازوكار مديریت و نظارت درستي وجود ندارد تعدد نرخ بدون شك منجر به ايجاد رانت ميشود.
مباني نظري، تاريخي و تجربي به هيچ عنوان تاييدكننده سياست چند نرخي نيست. پيامدهاي مضر اين سياست پس از دوران جنگ تحميلي تا امروز خود را نشان داده است. در اين شرايط بايد ابتدا ارادهاي منسجم براي رفع مشكل وجود داشته باشد. تصميمگيريها مبتنيبر خرد جمعي بوده و دستگاههاي نظارتي نقش جديتري بازي كنند. اين موارد مربوط به حوزه مديريت و تصميم است. اما در حوزه اجرا نيز الزاماتي وجود دارد. كاهش درآمدهاي نفتي باعث كمبود منابع ارزي ميشود.
بنابراين بايد براي هزينه كردن منابع مالي اولويتبندي دقيقي داشته باشيم. براي نجات از وضع فعلي نخستين و مهمترين كار بايد حركت منابع مالي به سمت توليد باشد. پرداختن به زيرساختها و اهميت بيش از اندازه قائل شدن براي آن نميتواند راه خوبي براي نجات باشد. مسئله مسكن موضوع مهمي است اما طرح مسكن مهر پيشتر شكست خورده است و هزينه كردن منابع مالي هنگفت كشور در اين حوزه واقعا توجيه منطقي ندارد.
نمونه ديگر اماكن ورزشي است. ساخت اماكن ورزشي در اين شرايط حساس كه منابع مالي كشور محدود شده است مانند گرسنهاي است كه نان براي خوردن ندارد اما پياز ميخورد تا اشتهايش بازشود. كشور الان احتياج به رونق توليد دارد تا بتواند خود را سرپا نگه دارد. توليدي كه اشتغالزايي داشته باشد بهترين و واجبترين محل براي تزريق منابع است. نبايد ثروت كشور در جايي هزينه شود كه شايبه سياسي و پوپوليستي داشته باشد.
ما چارهاي جز اصلاح نداريم. با اين روشهاي فعلي در حال حركت به سمت به خطر افتادن مصالح ملي هستيم كه كل نظام سياسي و اقتصادي كشور را با چالش مواجه ميكند. من نميدانم دليل اين رفتارهاي مجموعه تصميمسازان دولتي چيست. اما به هر دليلي اعم از عدم باور، درك ناصحيح يا عدم كارآمدي دو سال پياپي اولويت كشور موضوع اقتصادي شده است.
سال گذشته كه به جهاد اقتصادي نامگذاري شده بود آنقدر با مسائل حاشيهاي مواجه شد كه اساسا مفهوم جهاد گم شد. جهاد عدم قبول وضع موجود است. وقتي آهنگ قبلي مورد قبول نباشد و كشور احتياج به تغيير آهنگ در عرصه اقتصاد داشته باشد سخن از جهاد اقتصادي به ميان ميآيد.
آرمان:سوریه و ایران، نگاه ژئوپلتیک
«سوریه و ایران، نگاه ژئوپلتیک»عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم پیروز مجتهدزاده است كه در آن ميخوانيد؛امروز دیگر برای همه روشن شده آنچه در سوریه میگذرد، در حقیقت برخورد قدرتهای رقیب در خاورمیانه است.
این یک صحنه بازی ژئوپلتیک است که در حال پیگیری به سبک قرن بیست و یکمی است. واضح است روابط استراتژیکی که بین ایران و سوریه است و از سالهای سال قبل وجود داشته، همیشه مورد خشم سه قطب رقیب جمهوریاسلامی ایران است.
این سه قطب، ایالات متحده آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی است. منتها ایالات متحده آمریکا در این مورد خودش منافع خاصی را پیگیری نمیکند، بدین جهت که بازیهای سیاسی ایالات متحده تلویحاً در خدمت خواستهای ژئوپلتیک اسرائیل است و تا حدودی در تایید دوستان عربش در منطقه از جمله عربستان سعودی است.
حوادث پیشآمده در خاورمیانه در چند سال گذشته، شرایطی را بهوجود آورد که این سه قطب مخالفِ اتحاد استراتژیک ایران و سوریه، با هم متحد شدهاند. همه این مسائل ژئوپلتیک، ریشه در گذشتههای دور و نزدیک دارد. بهعنوان مثال برای اسرائیل این موضوع بسیار اهمیت دارد که سرنوشت قذافی، درباره اسد هم تکرار شود. و در نتیجه این تکرار، یکی از مهمترین مزاحمان پیشرفت ژئوپلتیکی خاورمیانه در منطقه از بین برود.
عربستان سعودی نیز از مدتها قبل درگیر رقابت ژئوپلتیکی شدیدی با ایران شده است و در این برخورد ما شاهد هستیم که با اقدامات بسیار گسترده و خرج مبالغ بسیار زیاد، سعی کرده است در مقابل تصویر «ژئوپلتیک شیعه»، یک «ژئوپلتیک وهابی» را در منطقه شکل دهد.
اما عربستان در دو دهه اخیر موفق نشد که جنبشهای با گرایش وهابیگری را در پاکستان، افغانستان، هندوستان، آسیای مرکزی و قفقاز ادامه دهد. ما شاهد بودیم که در همه این موارد سرانجام عربستان شکست خورد. دلیلش هم این بود که عوامل این طرح ژئوپلتیکی با ایالات متحده آمریکا درگیری استراتژیک پیدا کردند. این تضاد سبب شد که عربستان سعودی شاهد شکست طرح ژئوپلتیک وهابی در اطراف ایران باشد.
بروز این شکست زمانی حاصل شد که در عراق تحولات بزرگی بهوجود آمد. رژیم سنی بعثی در عراق، جایش را به قدرت اکثریت داد. ما میدانیم که اکثریت در عراق، شیعی مذهب هستند و روابط خوبی با ایران دارند. البته اینها خواهان هیچگونه اتحاد ژئواستراتژیکی با ایران نبوده و نیستند اما همین حد تغییر هم مخالف رای بسیاری بود.
رقیبان ایران موفقیت اکثریت شیعیمذهب در عراق را زنگخطر بزرگی برای خودشان تصویر کردند. بهخصوص این زنگخطر را در همزمانی شکست شیعیان در عراق با شکست وهابیها در مناطقی که اسم بردم احساس کردند.
از سال 2004 بود که اجتماعی از رهبران اسرائیل، مصر و اردن با هدفگذاری خاصی تشکیل شد. در این اجتماع به راهنمایی اولمرت، طرح مبارزه با ژئوپلتیک شیعه مطرح شد. آمریکا در قضیه عراق به دنیا قول داده بود که در عراق دموکراسی بر سر کار بیاید. دموکراسی هم حکم میکند که اکثریت باید قدرت را بهدست آورد.
چون در عراق اکثریت شیعیان هستند و قدرت را از آن خود کردهاند، لاجرم از دید آمریکا به تلافی آن وضع باید شرایط در سوریه به سمتی پیش برود که جبران عراق بشود. از این نگاه باید در سوریه وضعی پیش بیاید که با مداخله ایالات متحده آمریکا وضعیت عطف پیش بیابد. آمریکا معتقد است که این حلقه باید از بین برود تا در سوریه، اکثریت که سنی مذهب هستند به قدرت برسند و به اتحاد موجود بپیوندند. این بازی چندپهلوست و در این بازی از هیچگونه تزویر و دروغ و تبلیغات ضدانسانی کوتاهی نشده است.
ما دیدهایم که همه این کشورها در مسلح کردن مبارزان سوری، مستقیما دخالت دارند. به این ترتیب ما متوجه هستیم که سقوط اسد برای اتحاد اسرائیل، عربستان و ترکیه و در راس همه آمریکا بهصورت یک «باید» ژئوپلتیک درآمده و طبیعی است که ما در ایران میبینیم اقداماتی صورت میگیرد که هدف این اقدامات، خنثی کردن این تهدیدهاست.
مردم سالاري:حقيقت توسعه واقعيت است
«حقيقت توسعه واقعيت است»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم ميرزابابا مطهري نژاد است كه در آن ميخوانيد؛هفته گذشته به مناسبت روز خبرنگار روساي قوا در ديدار با خبرنگاران سخناني ايراد کردند که با واقعيتهاي جامعه رسانهاي نه اندکي که فرسنگها فاصله داشت. کاش دانشگاهها به ويژه آنها که وظيفه آموزش ارتباطات و روزنامه نگاري را برعهده دارند به تحليل محتواي اين سخنان بپردازند و با واقعيتهاي عيني جامعه رسانهاي قياس کنند تا حقيقت رخ بنمايد؛ چون به قول استاد ابوالقاسم حسينجاني: حقيقت توسعه واقعيت است. علاوه بر مورد اشاره شده، رئيس جمهور که مسوول اجراي قانون اساسي است در فرازي از سخنان خود با خبرنگاران، برجامعه مدني و مردم سالاري ديني و سازوکار پيشبيني شده در قانون اساسي و قوانين موضوعه براي دستيابي به چنين جامعهاي خط بطلان کشيد.
وي در بخشي از سخنان خود گفت: «احزاب و گروهها هيچگاه نزد مردم ايران مقبول نيفتادهاند و متاسفانه برخي اين موضوع را برنتابيده و وقتي به بن بست ميرسند، شروع به توهين به مردم ميکنند. عدم رغبت به احزاب ايراد و اشکال مردم نيست و ملت ايران بسيار عميقتر و دقيقتر از آنچه برخي افراد مدعي هستند تحليل ميکنند، اما متاسفانه برخيها که خودشان نميتوانند بزرگ شوند، سعي ميکنند براي بزرگي کردن بر اين مردم، ملت را کوچک کنند و...»!
گويا آقاي رئيس جمهور فراموش کردهاند که خود، دربستر حزبي و گروهي به نام آبادگران به چرخه قدرت راه يافتند و گويا فراموش کردهاند که از ابتداي دولت ايشان با تمام محدوديتهايي که براي احزاب ايجاد کردند، قويترين و پر مخاطبترين احزاب را به اندازه يک هيات کوچک هم حمايت نکردند. اين مردم بودند که نگذاشتند احزاب به فراموشي سپرده شوند.
اقتدار احزاب و نهادهاي مدني و سازمانهاي مردم نهاد به تفويض اختيار از جانب قدرت و قبول مسووليت و پاسخگويي از جانب احزاب وابسته است، کدام اختياري را به احزاب تفويض کرديد؟
شوراهاي اسلامي شهر و روستا به عنوان پارلمان محلي از فقدان اختيار رنج ميبرد. در همين قضيه جدا کردن شهر ري از تهران، شوراي اسلامي شهر تهران به عنوان يک سازمان مردم نهاد قانوني که ريشه در قانون اساسي دارد را در اين مساله چقدر دخالت داديد؟
يک پژوهش نه چندان بنيادي، حتي کاربردي به خوبي نشان خواهد داد که در دولت اصلاحات با اقتداري که احزاب يافتند، چگونه مورد اقبال و استقبال مردم واقع شدند.
واقعيتهاي دولت نهم و دهم در بيمهري مطلق به احزاب و نهادهاي مدني را فهرست کنيد به چرايي ضعف تحميل شده بر احزاب خواهيد رسيد.
علاوه بر اين اگر قرار باشد به صورت نهادينه و سازماندهي شده جامعه اداره شود چه راه حلي جز تقويت احزاب و سازمانهاي مردم نهاد داريد؟
حجم تخلفات، اختلاسها و سوء استفادهها و پروندههاي گسترده فساد مالي و اداري در دولتهاي شما در مقايسه با دولتهاي قبل ناشي از چيست؟آيا جز اين است که با تضعيف رسانهها و احزاب و نهادهاي مردمي از نظارت عمومي به امور کاسته شده و اين حوادث که تخريب اقتصادي، اجتماعي و اخلاقي جامعه را تواما در پيداشته و دارد، حادث شده است؟
مشکل مردم، احزاب نيستند، مشکل آنها سليقهاي شدن رابطه ميان نهادهاي مدني و سياسي و نيروهاي اجتماعي ترکيب کننده اين نهادها است. وقتي به واسطه عضويت در يک حزب و گروه سياسياي که حتي از فعاليت قانوني هم منع نشده است، پروندهاي هم ندارد حقوق اجتماعي افراد سلب ميشود، در استخدام با مشکل مواجه ميشوند، در ساير حقوق اجتماعي با محدوديت آشکار و پنهان مواجه هستند و در يک کلام هزينه فعاليت در احزاب و گروههاي سياسي قانوني بر مردم سنگيني ميکند، انتظار داريم احزاب، مورد استقبال مردم واقع شوند؟
با يک آسيب شناسي براي يافتن چرائيها، پاسخ کم توجهي به احزاب وگروهها در جامعه به دست ميآيد. اين آسيبها را بر طرف کنيد آنگاه خواهيد ديد که مردم ايران به همان علتي که رئيس جمهور اشاره کردند، يعني قدرت تحليل بالا، در احزاب و گروهها متشکل خواهند شد و به صورت مدني بر امور حاکمان نظارت خواهند کرد. از آغاز دولت نهم تاکنون دولت با تمام توان و با قدرت رسانهاي و اداري که در اختيار دارد به ايجاد ياس رواني نسبت به فعاليتهاي سياسي و مدني ادامه داده و ميدهد و اين امر در روابط اجتماعي خود را به طور قابل لمس نشان داده و نشان خواهد داد. اين روحيه ياس با واقعياتي که مردم ميبينند، اکثر افرادي که در احزاب و گروههاي قانوني جز حزب و گروه مورد حمايت دولت عضو بودند از کار برکنار شدند، فرزندان آنها در استخدام و استفاده از جايگاههاي اجتماعي، اقتصادي با موانع سنگيني مواجه شدند و... اين واقعيتها است که آنها را از فعاليتهاي جدي در احزاب بازداشته است.
پس اين شرايط تحميل شده را به حساب مردم نبايد گذاشت. دولت بايد با نهادهاي اجتماعي اعم از احزاب يا سازمانهاي مردم نهاد برخورد مسوولانه و فعال و قانوني و بدون تبعيض برقرار کند تا نهادينه شدن جامعه، به سنت رفتاري اجتماعي براي توسعه نهادها بدل گردد، که اين امر خود نياز به زمان و توسعه فرهنگ ويژهاي دارد که نتيجه آن توسعه فرهنگ مسووليتپذيري اجتماعي و مشارکتپذيري مردمي و نشر و گسترش فرهنگ عقلاني فعاليت احزاب و گروهها است.
کنار رفتن مردم از حيات اجتماعي و سياسي در قالب احزاب و گروهها و تن دادن به وضعيتي که توسط دولت از پيش تعيين شده است کار کرد اجتماعي تفکري است که بر دولت حاکم است و به حساب مردم و ضعف احزاب و گروههاي سياسي قانوني نبايد گذاشته شود.
ناگفته نگذارم که همين حيات نيم جاني که اکنون احزاب و گروهها از آن برخوردارند نتيجه اقبال بخشهايي از جامعه و قبول هزينههاي مادي و معنوي آن است و اگر اين هزينهها نبود، به سرعت احزاب چند ميليوني شکل ميگرفت و کارکرد بالاي خود را به رخ ميکشيد.
در ميان هفت دريا کنده بندم کردهاي
باز ميگوئي که دامنتر مکن!
ابتكار:بحران سوريه روي نوار ديپلماسي ايراني
«بحران سوريه روي نوار ديپلماسي ايراني»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛بيش از هفده ماه است که مردم سوريه لحظه اي خوش نديده اند و هرروز شاهد ويراني شهر و ريختن خون هموطنان خود هستند. بخش مهمي از مردم مجبور به ترک خانه و کاشانه و آواره بيابانهاي اردن و ترکيه و عراق شده اند آنچه تا کنون از بحران سوريه عايد مردم آن کشور شده ويراني، خونريزي و آوارگي است.
بي شک بخش عمده مردم معترض حال که به پشت سر مينگرند و اين ميزان ويراني و خون ريزي را مي بينند به ديده ترديد به راه طي شده نگاه ميکنند آنان اعتراضات بحقي داشتند و البته تصور ميکردند که مطالباتشان از طريق اعتراضات مسالمت آميز قابل تحقق است هيچگاه تصور آن نداشتند که اعتراضاتشان بهانه زورآزمايي قدرتهايي بزرگ جهاني در کشورشان خواهد شد آنان اصلاحات ميخواستند و از ويراني و جنگ خياباني بيزار بودند.
مردم سوريه درد ويراني و آوارگي را پيش از اين ديده و چشيده بودند. آنان سرنوشت ملت مظلوم فلسطين و لبنان را در پشت سر خود داشتند خود سالهاست که ميزبان بخش مهمي از آوارگان فلسطيني و لبناني ميباشند و پيامد و عوارض آوارگي و بي خانماني را به چشم سر ديده اند پس نميخواستند که به اين سرنوشت گرفتار آيند مردم سوريه هيچگاه مايل نبوده اند که کشورشان به سرنوشت لبنان مبتلا شود لبنان کشوري که به عروس خاورميانه شهرت داشت ولي در نتيجه جنگهاي داخلي و عدم استقرار دولت مقتدر به ميدان زورآزمايي قدرتهاي منطقه اي و فرامنطقه اي تبديل شد و در ظاهر يک کشور بود اما در واقع هرتکه آن در اختيار کشوري ديگر جهت پيشبرد منافع آنان شد.
حال مردم سوريه به اتفاقات هفده ماه گذشته مينگرند و آنچه از دست داده اند با آنچه بدست آورده اند مقايسه ميکنند آنان حالا به نيکي دريافته اند که گويا به گروگان منافع قدرتهاي بزرگ درآمده اند براي مدعيان خونهاي روان، گرسنگي کودکان، ويراني شهرها و تخريب اموال و آوارگي مردم هيچکدام مهم نيست توده مردم به نيکي دريافته اند که تا پيش از اين فارغ از تفاوتهاي ايدئولوژيک و برفراز اختلافات قومي داراي زندگي مسالمت آميز بودند؛ ولي حالا به نام علوي وتسنن رو در روي هم ايستاده اند و با گلولههاي رنگارنگ به جنگ هم برخاسته اند.
مردم سوريه اصلاحات ميخواستند ولي تجزيه کشور خود را هرگز تصور نميکردند ولي حال خود شاهدند که چطور زمينههاي تجزيه طلبي در درون آن سرزمين مهيا ميشود و صداهاي جدايي طلبي بيم شکستن حريم سرزمينشان را نشان ميدهد ملت سوريه حالا متوجه شده که دارد انتقام تحولات"خاورميانه" و هزينه موازنه قوا در صحنه رقابتهاي بينالمللي را ميپردازد.
پس به خود امده و تلاش دارد خود را از اين مهلکه نجات دهد. لذا هرروز که ميگذرد راهشان را از جنگ آوران و ستيز جويان جدا ميکنند و همين هم نقطه قوت دولتي ها شده تا بتوانند دمشق و حلب را از دست ستيزه جويان بيرون آورند و آرامش نسبي را در اين مناطق حساس برقرار سازند بي ترديد اگر تا چندي پيش اصلاحات رساترين خواسته در فضاي عمومي سوريه بود اکنون آرامش طلبي به مهمترين مطالبه قريب به اتفاق مردم سوريه تبديل شده است و بخش مهمي از معترضين ديروز اکنون خود از دولت تقاضاي شدت عمل جهت برگرداندن آرامش را دارند مردم سوريه بي تفاوتي مدعيان خارجي از غرب تا عرب را با تمام وجود ديده اند و مشاهده کردند که با اختلافات حاکم در بين معارضين و تفاوت منافع قدرتهاي مدعي، آنچه به جايي نخواهد رسيد فرياد مردم کوچه و بازار خواهد بود. آنان ديده اند که از نشستهاي استانبول و... هيچ راهکار برون رفتي پيدا نشد و حالا چشم به تحولات داخلي و ديپلماسي ايراني دوخته اند.
حال که تمام راهها بر بحران سوريه بسته و کوفي عنان مجبور به استعفا شد و در حقيقت سرنوشت بحران به سفير گلولهها سپرده شده است ايران پا در ميدان گذاشته تا شايد بتواند گرهي از اين هزارتوي گرهها باز نمايد و راهي براي بازگشت آرامش پيدا نمايد البته اقدام جمهوري اسلامي در نگاه کارشناسان دير هنگام ولي اميدوارکننده ارزيابي شده است؛ چرا که اولاً تلاشهاي امروز ايران معطوف به خواست اکثريت مردم سوريه است همانگونه که گفته شد اکنون بازگشت آرامش مهمترين خواست مردم سوريه است.
ثانياً بخشهايي از گروههاي معارض نسبت به راهکارهاي قدرتهايي چون غرب و اتحاديه عرب و ترکيه نااميد شده اند و خود راضي به راهکارهاي واقعي جهت بازگشت آرامش هستند بخشي از گروهها نسبت به خونريزيهاي وحشيانه به دست گروههاي تکفيري معترض هستند و نسبت به حفظ تماميت ارضي کشورشان بيمناک شده اند بنابراين بايد ديد که آيا تحولات جهاني و خواست قدرتهاي بزرگ به ديپلماسي اجازه خواهند داد که جاي گلولهها را بگيرد يا خير؟
دنياي اقتصاد:جهان، اینترنت پرسرعت و ایران
«جهان، اینترنت پرسرعت و ایران»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم شهرام شریف است كه در آن ميخوانيد؛تازهترین گزارش يك موسسه تحقیقاتی معتبر بينالمللي نشان میدهد اینترنت پرسرعت در جهان و به خصوص در کشورهای در حال توسعه همچنان شیب تند رشد خود را حفظ کرده است.
این موضوع برای جهانی که هم اکنون نیز دسترسیهای پرسرعت به اینترنت دارد، به این معناست که نیاز به سرعت و دسترسی سریعتر به منابع اینترنتی به یک جریان سیال و مداوم تبدیل شده است. به بیان سادهتر، جهان توسعه یافته ادامه رشد دیجیتالی خود را در فراهم کردن دسترسیهای سریعتر به اینترنت برای شهروندان دیده است. لیست ده کشور اول دارای پرسرعتترین اینترنت در جهان نشان میدهد بخش عمده آنها تنها در یک فصل ۳۰ درصد به متوسط سرعت اینترنت خود افزدهاند.
چرا جهان (در حال توسعه ) بهرغم بهرهمندی از اینترنت و دسترسیهای سریع فعلی همچنان به افزایش سهم خود از پهنای باند علاقهمند است؟ پاسخ به نیاز این کشورها گره خورده است. اینترنت برای کشورهای در حال توسعه مفهومی جدانشدنی از پیوندهای ملی و بینالمللی دارد؛ چراکه مشخص است از این شبکه جهانی نمیتوان تعریفی محلی ارائه داد و پاسخی جهانی دریافت کرد.
در کشور ما طی سالهای اخیر با ایجاد مفاهیمی چون شبکه ملی و اینترنت ملی موضوع توسعه پهنای باند در حاشیه قرار گرفته است. در حالی که تا پیش از این در قوانین کلان عمدتا روی توسعه پهنای باند تاکید شده بود؛ اما حالا با ایجاد مفهومی چون شبکه ملی اطلاعات، عملا عقب ماندگیها و توسعه نیافتگیهای اینترنت پرسرعت توجیه شده است.
ضمن تاكيد بر اينكه مفهوم شبكه ملي اطلاعات ميتواند در طول اهداف سياستهاي كلي براي گسترش پهناي باند مفيد باشد، اما بايد مراقب بود كه اين هدف در عرض اهداف اصلي قرار نگيرد و آنها را تحتالشعاع قرار ندهد. تاکید روی جداسازی شبکه ملی از اینترنت یادآور برخی تجربیات ناموفق گذشته در حصارکشی دور مفاهیمی عمومیتر چون اقتصاد است كه باعث عقبماندگي وسيع كشور در مفاهيمي چون پيوستن به سازمان تجارت جهاني شد.
بیتردید ایجاد هر نوع منبع ملی یا تمهیداتی برای دسترسی سریعتر شهروندان به منابع داخلی حرکتی ارزشمند و موافق مسیر توسعه است؛ اما تجربه جهان توسعه یافته نشان میدهد که کشورهایی موفقتر بودهاند که در حوزه تولید محتوا روی اینترنت سرمایهگذاری کردهاند، چه اگر ایجاد شبکههای مستقل داخلی (بیاتصال به خارج) راه حل مناسبتری بود، قطعا از سوی پیشگامان توسعه اینترنتی دنبال میشد.
مراقب باشیم برای پاسخ برخی پرسشها مسیری را انتخاب نکنیم که پیش از این هم جواب نداده است و دست آخر ما را به ابتدای پرسش باز میگرداند.
گسترش صنعت:اعتماد به بورسکالا
«اعتماد به بورسکالا»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم محمود حسینیپور است كه در آن ميخوانيد؛یکی از دغدغههای دولت در زمان اجرای فاز نخست قانون هدفمندی یارانهها، کنترل و تنظیم بازار محصولات فولادی و پتروشیمی کشور بود.
در آن زمان کارشناسان دولت به این نتیجه رسیدند، بهترین راهکار برای کنترل قیمت کالاهای اساسی، عرضه محصولات در بورس کالای ایران و نظارت بر معاملات تالارنقرهای است. به این ترتیب با هماهنگی مسوولان دولتی و بورسی، بخش قابل توجهی از تنظیم بازار فولاد و پتروشیمی به بورس کالای ایران واگذار شد و این بورس نیز به خوبی توانست با اعمال مقررات جدید، مانع التهاب در این دو بازار شود. امروز حدود ۲۰ ماه از اجرای قانون هدفمندی یارانهها میگذرد و با عرضه تولیدکنندگان بزرگ کشور در بورس، قیمت این محصولات کنترل شده و بورس به مرجع قیمتهای بازار آزاد تبدیل شده است.
بر این اساس، دولتیها پس از آن که مشاهده کردند، بورس کالا به خوبی از گردنه هدفمندی یارانهها عبور کرده است، وظایف بیشتری را به تنها بورس کالایی کشور محول کرده و در آخرین جلسه کارگروه فولاد نیز قرار شده تا بورسکالا پذیرای تمام فولادسازان کشور باشد اما در هفتههای گذشته چند عامل باعث رشد قیمت انواع محصولات فولادی در بازار داخلی شده که نوسان نرخ ارز و محدودیت واردات شمش از اصلیترین این دلایل است.
براساس گفتههای رئیس اتحادیهآهن و فولاد، هر کیلوگرم تیرآهن یک هزار و ۴۰۰ تومان و هر کیلوگرم میلگرد یکهزار و ۷۰۰ تومان معامله میشود که به گفته کارشناسان و فعالان بازار آهن، اگر معاملات محصولات فولادی در بورس کالا در جریان نبود، قیمت فولاد در بازار آزاد به مراتب بالاتر از نرخهای فعلی میرسید.
در حال حاضر میانگین قیمت سبد میلگرد و تیرآهن در بورس کالا یکهزار و ۳۵۰ تومان در هر کیلوگرم است که البته معاملات بورس به صورت سلف یک یا دو ماهه انجام میشود و همین معاملات است که باعث تعادل قیمتها در بازار آزاد میشود. به همین منظور مقرر شده تا برای ترکیدن حباب قیمتی در بازار فولاد، تمام تولیدکنندگان محصولاتشان را در بورس کالا عرضه و کشف قیمت کنند تا خریداران بازارآهن نیز با مشاهده نرخهای بورس، کالای گران نخرند.
یکی از راهکارهای تعادل قیمتهای فولاد کشور در بورس کالا علاوه بر مکانیزم عرضه و تقاضا، براساس رقابت آزادانه معاملهگران معاملات سلف است. این قرارداد میتواند تعادل قیمتها را حداقل برای دو ماه آینده تضمین کند. در قرارداد سلف، کل مبلغ در زمان انجام معامله توسط خریدار پرداخت میشود و فروشنده متعهد میشود کالای مورد نظر را در تاریخ مشخص به خریدار تحویل دهد.
به عبارت دیگر، خریدار از تحویل کالای مورد نیاز خود به قیمت ثابت در یک یا دو ماه آینده اطمینان دارد و اگر ظرف این مدت هر اتفاقی در قیمتهای بازار آزاد بیفتد، او کالای خود را به همان قیمت معامله شده تحویل خواهد گرفت. به عبارت دیگر میتوان گفت که معاملات سلف حکم قراردادهای آتی را دارد و معاملهگران این بازار ریسک خرید و فروش خود را در این معاملات کاهش میدهند.
در نتیجه این که خریداران بازارآهن با مشاهده معاملات سلف، اقدام به خریدآهن آلات با نرخهای غیر منطقی نخواهند کرد و در حال حاضر نیز قیمت هزار و ۶۵۰ تومان تا هزار و ۷۰۰ تومان منطقی به نظر میرسد.
چون مقاطع فولاد در بورس کالا حدود یکهزار و ۳۵۰ تومان معامله میشود که اگر به این قیمت پنج درصد مالیات ارزش افزوده، دو ماه هزینه خواب سرمایه و حاشیه سود تجار را حساب کنیم به حدود قیمتی بازارآهن یعنی یکهزار و ۶۵۰ تومان میرسیم. در پایان اینکه معاملات سلف در بورس کالا محدوده قیمتی محصولات در بازارآهن را مشخص میکند و مانع از عبور قیمتها از مرزی مشخص میشود، چهبسا که اگر بورس کالایی وجود نداشت اکنون شاهد قیمتهای دو هزار تومانی برای هر کیلوآهن بودیم.