بهویژه آنکه نگاهی به آمار زمستان 1389 نشان میدهد که در این فصل تعداد بیکاران به 4/3 ميليون نفر افزایش پیدا کرده است؛ در حالی که نیروی کار کشور يا جمعیت فعال که جویای کار هستند، به 3/23 ميليون نفر کاهش پیدا کرده است. به این ترتیب جمعیت شاغلان کشور به زیر بیست میلیون نفر کاهش پیدا کرده و به 9/19 ميليون نفر رسیده است. در صورت رجوع به دادههای سال 1388 متوجه میشویم که در این سال 21 ميليون نفر شاغل بوده اند. به این ترتیب به نظر میرسد یک میلیون شغل یا موقعیت شغلی ظرف یک سال از دست رفته است. اما نکتهای که نباید از نظر دور داشت این واقعیت است که به طور سنتی در فصل زمستان فعالیت در بخش کشاورزی (16 درصد اشتغال در 1389) و ساختمانسازی کاهش پیدا میکند. در نتیجه بسیاری از کارگران فصلی بیکار میمانند.
برای مقایسه مناسب بهتر است که دادههای زمستان 89 را با دادههای زمستان 88 مقایسه کنیم. متاسفانه دادههای زمستان 88 در دسترس نيستند. در فقدان این دادهها آمار سال 1389 با سال 1388 باید مقایسه شوند تا این اثر فصلی خنثی شود و تنها تغییرات ساختاری مستقل از نوسانات فصلی به حساب بیایند. بر این مبنا تعداد شاغلان در بخشهای سه گانه اقتصاد، صنعت، کشاورزی و خدمات، در سال 1389 به 6/20 ميليون نفر کاهش پیدا کرده است و در نتیجه با خنثی کردن اثر فصلی 343 هزار شغل در کشور از دست رفته است. این عدد همچنان هشدار دهنده است.
در هر اقتصادی همیشه تعدادی شغل جدید ایجاد میشود، بنگاههای جدید تاسیس میشوند، زمینههای جدید سرمایهگذاری ایجاد و رشتههای جدید فعال میشوند. همین طور تعدادی از مشاغل هم از بین میروند؛ بنگاههایی که ورشکسته میشوند، مشاغلی که به بازآموزی نیاز دارند و غیره. زمانی که در آمار میبینیم سیصد و چهل و سه هزار شغل از بین رفته است، در واقع اثر خالص این روند منفی بوده است. به عبارت دیگر مشاغل بیشتری از بین رفتهاند و مشاغل جدید تنها تعدادی از آنها را جایگزین کردهاند. این امری است که باید سیاستگذاران و قانونگذاران آن را جدی بگیرند؛ چرا که نشاندهنده انقباض اقتصاد است.
زنگ خطر دیگر در بازار کار کاهش نرخ مشارکت است. گرچه رقم آن ناچیز به نظر میآید؛ 3/38 درصد در مقایسه با 9/38 درصد در سال گذشته. در این شرایط سوالی که مطرح میشود این است که آیا نیروی کار در کشور دلسرد شده است و ما شاهد اثرات این دلسردی Discouraged Workers Effects هستیم؟
در این صورت نرخ واقعی بیکاری از 5/13 درصد بیشتر خواهد بود؛ زيرا بسیاری که توانایی کار دارند به دلیل ناامیدی از یافتن شغل مناسب، خانهنشین هستند.
از این منظر موفقیت برنامههای ایجاد اشتغال را نمیتوان با کاهش نرخ بیکاری اندازه گرفت. این تغییر ساختاری در نیروی کار میتواند به معنای این باشد که بیکاری در کشور کاهش یافته است؛ چون جویندگان کار دیگر در جستوجوی کار نیستند، نه به خاطر اینکه مشاغل بیشتری ایجاد شده است.به اینها باید افزایش نرخ بیکاری زنان و جوانان را اضافه کرد. نرخ بیکاری در میان زنان 5/20 درصد و در میان زنان 15 تا 29 ساله 7/39 درصد بوده است. با توجه به اینکه این ارقام تقریبا دو برابر نرخ بیکاری در گروههای مشابه مردان (9/11 درصد و 8/21 درصد) است، باید اذعان کرد که هنوز تا برابری فرصتهای اشتغال در اقتصاد، راه زیادی داریم.
این امر به ویژه از این جهت حائز اهمیت است که نرخ مشارکت زنان از مردان کاهش کمتری داشته است؛ در نتیجه بهطور نسبی جمعیت بزرگتری از زنان جویای شغل هستند. نرخ بالای بیکاری در میان این جمعیت میتواند گویای این واقعیت باشد که زنان همچنان برای آن موقعیتهای شغلی رقابت میکنند که به طور سنتی به ایشان تعلق داشته است و درهای موقعیتهای شغلی جدید همچنان به روی آنان بسته است. در مجموع آخرین گزارش مرکز آمار درباره نیروی کار بیانگر این واقعیت است که زمان بازنگری در شیوه برخورد با مسائل اقتصادی و سیاستگذاری اقتصادی فرارسیده است وگرنه انقباض اقتصادی ادامه خواهد داشت.