سیر رخدادهای منطقه روی دور تندی قرار گرفته که گاه بسیاری از رسانهها و تحلیلگران از واکاوی و حلاجی آن جا میمانند و پیشبینی سمتوسوی آن نیز دشوار و دشوارتر میشود.
در کشاکش این تحولات که نقطه اوج آن حمله موشکی ایران به قلمرو رژیم صهیونیستی در پی شهادت رهبران گروههای مقاومت در بیروت و تهران بود، پژوهشگر ایران اکونومیست با «جواد حقگو» کارشناس روابط بینالملل و دانشیار دانشگاه تهران گفتوگویی داشته که شرح آن را در ادامه میخوانید:
وقایع یک سال اخیر از همان ماجرای هفتم اکتبر و حمله حماس گرفته تا ترور اخیر، همپیوندی معناداری پیدا میکند با چند پرونده دیگر نظیر رقابتهای انتخاباتی آمریکا، پرونده اوکراین، پرونده قفقاز (به طور خاص زنگزور) که امنیت و منافع قدرتهایی نظیر روسیه و آمریکا در آنها دیده میشود
به گفته این استاد دانشگاه تهران، با شهادت سیدحسن نصرالله منازعه بین ایران و رژیم اسرائیل به اوج رسید و متعاقب آن جمهوری اسلامی ایران حمله موشکی شدیدتری را نسبت عملیات موشکی-پهپادی فروردینماه امسال به انجام رساند. در این رابطه دو سوال اساسی مطرح است؛ اول اینکه چرا به این نقطه جوش رسیدیم و دوم آن که چه باید کرد؟
چرایی رسیدن به این نقطه جوش از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است منتها ادراک رویدادهایی از این دست و حذف چهره برجستهای چون سیدحسن نصرالله حتما با توجه به سطح تحلیل کلان و ساختاری در کنار دیگر سطوح قابلیت تبیین دارد.
بسیاری از رویدادهای مهمی که در حوزه روابط بینالملل رُخ داده عمدتا با توجه به این سطح تحلیل قابل فهمتر است. این در حالی است که عکس این موضوع لزوما صادق نیست. حتی در فهم «رویدادهای ذرهای» که گاه با تمرکز بر عناصر سطح خرد یا میانی هم قابل ادراکند، بدون توجه به متغیر ساختاری ادراکی جامع حاصل نمیشود.
حقگو میافزاید: تردیدی وجود ندارد که حتی در همین رویدادهای به ظاهر محدود در یک جغرافیای خاص، قدرتهای بزرگ جهانی به عنوان بازیگران اصلی روابط بینالملل که نوع توزیع قدرت در میان آنها تعینبخش ساختار نظام بینالملل است، منافع مشخص و تعریفشدهای دارند. این گزاره وقتی منافع ملی را تابع امنیت ملی بدانیم، از معنا و مفهوم ویژهتری هم برخوردار میشود. به همین جهت به نظر میرسد رویداد بسیار مهم اخیر را نمیتوان بدون توجه به مناسبات موجود میان بازیگران اصلی روابط بینالملل یا همان قدرتهای بزرگ بهخوبی تبیین کرد.
ایران در مواجهه با اسرائیل با رعایت اصول مربوط به بازدارندگی شبکهای و بازسازی و تقویت آن قطعا امکان برقراری بازدارندگی را خواهد داشت
بر اساس این رویکرد، وقایع یک سال اخیر از همان ماجرای هفتم اکتبر و حمله حماس گرفته تا ترور اخیر، همپیوندی معناداری پیدا میکند با چند پرونده دیگر نظیر رقابتهای انتخاباتی آمریکا، پرونده اوکراین، پرونده قفقاز (به طور خاص زنگزور) که امنیت و منافع قدرتهایی نظیر روسیه و آمریکا در آنها دیده میشود.
این نگاه از منظری پیامدگرایانه نیز قابل تایید است. به هر حال باید دید در یک سال اخیر کدام بازیگران بیش از دیگران عاید منافع شدهاند و این بازیگران چه آینده مطلوبی را برای خود ترسیم کردهاند. وقتی تحولات مربوط به رقابتهای سیاسی آمریکا از یک سو و تحولات اوکراین و پیشرویهای اخیر کیاف در آن نبرد یا موضوع زنگزور از سوی دیگر را در کنار این ماجرا قرار میدهیم به هر حال ردپای برخی از بازیگران کلان پُررنگتر از دیگران خودنمایی میکند. تمام اینها البته در کنار برخی تائیدات متعدد تاریخی قابلیت پذیرش بیشتری هم پیدا میکند.
این کارشناس روابط بینالملل بیان میدارد: فارغ از اینکه بخواهیم به این بپردازیم که سرآغاز این رویداد یعنی حمله ۷ اکتبر حرکتی کاملا خودجوش توسط حماس بود یا نبود؟ برنامهای در پس پرده سیاستهای بازیگرانی غیر از حماس بود یا نبود؟ خود اسرائیلیها خبر داشتند یا نه؟ بازیگر اصلی این ماجرا روسها بودند یا نبودند؟ وقتی میرسیم به ماجرای اخیر و شهادت یک بازیگر بسیار بسیار بسیار کلیدی در جبهه مقاومت به نام شهید سیدحسن نصرالله آنگاه دیگر نمیتوان برخی از تحلیلهای بسیار پر تکرار را چندان مورد پذیرش قرار داد.
بر این اساس مثلا اینکه گفته شود این رویدادها تحولاتی مقدماتی برای ورود به نظم جدید جهانی است چندان قابل اعتنا نیست و اتفاقاً عکس آن صادق است. از قضا به نظر میرسد برخی قدرتهای بزرگ وارد معامله شدهاند.
درست است که سطح تحلیل خُرد و میانی هم قطعا در این رویداد موثر بوده و مثلا نمیتوان نقش واحد ۹۹۰۰ ارتش اسرائیل (IDF) را به عنوان یکی از بخشهای حیاتی دستگاه اطلاعاتی ارتش رژیم صهیونیستی که در زمینه اطلاعات جغرافیایی و بصری (VISINT) تخصص دارد در رویداد اخیر نادیده گرفت، اما این رخداد در سطحی بالاتر از موضوعات اطلاعاتی باید مورد توجه قرار بگیرد. به نظر میرسد توافقاتی سیاسی در پس پرده این رادیکالیزاسیون ادامه دار رخ داده باشد.
دانشیار دانشگاه تهران اظهار میدارد: درباره اینکه ایران چه کاری باید انجام دهد نیز چند نکته قابل طرح است؛ اول این که در روابط بین الملل عقبنشینی و محافظهکاری آن هم در این سطح از منازعه نتیجهای جز القای هراس و جسورتر شدن مهاجم ندارد. پس باید توجه شود که در منطق حاکم بر نظام جنگلوار بینالملل تنها زور در مواجهه با زور قابل تجویز است.
سامان دادن به برخی از چالشهای داخلی در حوزه مسائل اقتصادی و اجتماعی و تحقق وعده وفاق ملی و در نتیجه تقویت انسجام ملی میتواند نقشی اساسی در جلوگیری از تشدید انواع تهاجمات صهیونیستی ایفا کند
بدیهی است که هرگونه کاهلی در این امر باعث برهم خوردن موازنه و جسورتر شدن مهاجم میشود. برهمین مبنا پاسخ موشکی دیشب ایران بسته به نتایجش میتواند نقشی نسبتا بازدارنده در تداوم تجاوزات اسرائیل داشته باشد.
مساله دومی که باید به آن اشاره کرد این که ایران در مواجهه با اسرائیل با رعایت اصول مربوط به بازدارندگی شبکهای و بازسازی و تقویت آن قطعا امکان برقراری بازدارندگی را خواهد داشت. سوم هم توجه به رعایت اصول موازنه منفی در سیاست خارجی ایران بسیار ضروری است و تداوم برخی رویکردهای برهمزننده این اصل، خسارتهای غیرقابل جبرانی خواهد داشت.
با اشاره به مطامعی که دشمنان ایران برای بر هم زدن انسجام ملی دارند و این خود را در راهبردهای رسانهای-تبلیغاتی و پیامهای نخست وزیر اسرائیل خطاب به مردم ایران نشان میدهد، نکته چهارم و در یک معنا مهمتر آن است که سامان دادن به برخی از چالشهای داخلی در حوزه مسائل اقتصادی و اجتماعی و تحقق وعده وفاق ملی و در نتیجه تقویت انسجام ملی میتواند نقشی اساسی در جلوگیری از تشدید انواع تهاجمات صهیونیستی ایفا کند.