يکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 15 - ۱۲ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۰۲ مهر ۱۴۰۳ - ۱۷:۴۷

جنگ به خاطر کینه امام خمینی از صدام حسین شروع شد؟

جایی سیاست دولت آمریکا را افشا می‌کند که در پی نابودی منابع و سرمایه‌های هر دو کشور ایران و عراق بوده و رونالد ریگان رییس جمهوری آمریکا از تعبیر و تشبیه «خروس های مکزیکی» استفاده می‌کند: آن قدر با هم می‌جنگند تا هر دو ناتوان و آش و لاش بر زمین می‌افتند.
جنگ به خاطر کینه امام خمینی از صدام حسین شروع شد؟
کد خبر: ۷۳۹۲۰۴

به گزارش ایران اکونومیست، عصر ایران نوشت: (باز نشر با کمی اصلاحات و اضافات به مناسبت ۴۴‌مین سالگرد آغاز جنگ): سید عطاءالله مهاجرانی که بعد از مهاجرت به لندن گفته بود می‌خواهد دور از سیاست و در حال و هوای ادبیات سیر کند اگرچه نمی‌خواست آن مسیر را تغییر دهد اما سه سال قبل (۱۴۰۰) در رد دو اتهام به امام خمینی رهبر فقید انقلاب اسلامی دست به قلم بُرد و نوشت و نوشت و نوشت و وقتی دید که کار از یادداشت و مقاله و جزوه گذشته و به رساله و کتاب بدل شده تصمیم گرفت همان را در قالب کتاب منتشر کند با این عنوان: «نقد تحریف مدرن امام خمینی/ جنگ عراق و ایران».

در عمل اما با یک اثر متفاوت و جذاب درباره تاریخ جنگ ایران و عراق رو به رو هستیم که در آن نویسنده ۲۰ روایت از زبان شخصیت‌های مختلف و غالباً عرب و بیشتر نیز چهره‌های فرهنگی و سیاسی را آورده تا نشان دهد صدام حسین از فردای قدرت گرفتن در ۴۵ سال قبل – ۲۵ تیر ۱۳۵۸ خورشیدی- و چه بسا از فردای پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و حتی قبل از آن که رسماً رییس جمهوری عراق شود سودای حمله به ایران و به گمان خود قادسیه‌ای دیگر را در سر می‌پرورانده است.

او می‌خواست از آنچه خلأ قدرت در ایران بعد از سقوط شاه می‌پنداشت و از تضعیف ارتش و آشفتگی اوضاع نهایت بهره را ببرد و تحقیر قرارداد ۱۹۷۵ در اسفند ۱۳۵۳ را هم جبران کند و با یورش به ایران خود را در قامت رهبر جهان عرب به اعراب بشناساند و ترجیحاً دوست داشت جنگ بیش از ۶ روز هم به طول نینجامد تا شکست اعراب در برابر اسراییل در جنگ ۶ روزه را هم تلافی کند.

کتاب همچنین اسناد تکان‌دهنده‌ای ارائه می‌دهد که گویای آن است که شاپور بختیار آخرین نخست‌وزیر عصر پهلوی ۵ بار به عراق سفر کرده و با صدام حسین بر سر در دست گرفتن قدرت پس از شکست ایران و سقوط جمهوری اسلامی توافق کرده بود و تنها مورد اختلاف، فرماندهی نظامی تیمسار اویسی بوده چون نزد مردم ایران بد سابقه بود و حتی مخالفت با واگذاری خوزستان را به بعد از بر تخت نشستن موکول کرده بود!

احتمالا گفته خواهد شد طی ۴۵ سال گذشته نهادهای مختلف از این دست مطالب زیاد منتشر کرده‌اند اما تفاوت در این است که عطاءالله مهاجرانی در لندن و با دسترسی به اسناد متنوع و از زبان چهره‌های مختلف و شخصیت‌های سرشناس این داعیه را مطرح کرده و با قلم روان و بسیار شیرین و نه خشک و نظامی و ایدیولوژیک یا پروپاگاندایی نوشته و چه بسا در ابتدا به دنبال شرح ریشه‌های شروع موضوع نبوده و تنها می‌خواسته در قالب مقاله‌ای اتهام تحریک عراق از جانب امام خمینی یا بی‌اعتنایی رهبری فقید انقلاب به هشدارهای شروع جنگ را رد کند ولی هر چه جلو رفته با اطلاعات و اسناد بیشتری رو به رو شده و بر آن شده همه را یک جا با مخاطب در میان گذاشته است.
  
در فصل اول به اتهام «بی‌احساسی» به رهبر فقید انقلاب پرداخته (به خاطر پاسخ «هیچ» در هواپیما را که در مقابل پرسش «‌چه احساسی دارید» بیان شد و صادق قطب‌زاده را هم شگفت زده کرد) چرا که هر سال درباره آن بحث‌های فراوان درمی‌گیرد و درباره آن «هیچ» دلایلی می‌آورد.

 بعد سراغ اتهام دیگر (نقش کینه و لجاجت در آغاز جنگ ایران و عراق) می‌رود که آن هم در واقع به خاطر روایتی است که به موجب آن مهندس بازرگان و دکتر یزدی و سید محمود دعایی نزد امام می‌روند و درباره احتمال حمله عراق هشدار می‌دهند ولی پاسخ می‌شنوند که «محل نگذارید».

مهاجرانی می‌خواهد ثابت کند اولا چنین جلسه‌ای تشکیل نشده بود و وجود خارجی نداشته و سید محمود دعایی نیز چنین می‌گوید و ثانیا اتفاقا این خود امام بوده که هشدار می‌داده صدام حسین را می‌شناسد و نباید بهانه دست او داد چون عُرضه حمله به اسراییل را ندارد و به دنبال حمله به ایران است ثالثا و در صفحاتی که بخش اصلی کتاب را به خود اختصاص داده نشان می‌دهد عراق اگر در رژیم پهلوی هم احساس می‌کرد ارتش رو به ضعف و فتور گذاشته حمله می‌کرد و برای اثبات این مدعا به سریال پر خرج «قادسیه» اشاره می‌کند که قبل از شروع جنگ ایران و عراق ساخته شده و در آن نام اسب‌های سفید، نام اسب‌های واقعی خود صدام است در حالی که این اسب‌ها در ماجرای قادسیه تاریخی نبوده‌اند و جای تردید باقی نمی‌ماند که صدام، خود را در آن سیما و هیأت می‌دیده است.

حتی برای کسی که این دیدگاه را نپذیرد کتاب از تمام جاذبه‌های یک رمان برخوردار است هنگامی که به شرح فسادها و سبُعیت شخص صدام حسین می‌پردازد.

  مهاجرانی به سبک فیلم «‌مسافران» بهرام بیضایی در همان ابتدا با نقل خاطره دیدار با رهبر فقید انقلاب در قالب هیأت دولت مهندس موسوی تکلیف خود و خواننده را روشن می‌کند و مثل «‌مسافران» که همان آغاز می‌گوید «ما نمی‌رسیم، همه می‌میریم» در شروع کتاب نوع نگاه و رابطه خود با رهبر انقلاب را توضیح می‌دهد تا قصد او در اتهام‌زدایی و آنچه نقد تحریف مدرن می‌خواند پنهان نماند و در آغاز هم این شعر طاهره صفارزاده را آورده است: «در این دیارِ دودی/ این داوران دودی شکل/ بیهوده سنگ/ بیهوده گِل/ به ساحت مهتاب می‌زنند...»

با این وصف اگر می‌خواست عنوان کتاب را شاعرانه کند مثلا می‌توانست با الهام از همین شعر نام آن را «سنگ بیهوده به ساحت مهتاب» بگذارد اما پیداست نگاه جدی‌تر و فنی‌تری را دنبال می‌کرده است.

می‌توان حدس زد حتی خواننده منتقد جمهوری اسلامی یا مخالف آرای دکتر مهاجرانی چه در طیف اصول‌گرا و چه در میان براندازان خارج نشین هم در بخش‌هایی به شدت تحت تأثیر قرار بگیرد خاصه آنجاها که سیاست دولت آمریکا را افشا می‌کند که در پی نابودی منابع و سرمایه‌های هر دو کشور ایران و عراق بودند و رونالد ریگان رییس جمهوری آمریکا از تعبیر و تشبیه «خروس‌های مکزیکی» استفاده می‌کند که آن قدر با هم می‌جنگند تا هر دو ناتوان و آش و لاش بر زمین می‌افتند.

همان گونه که ۳۰ سال قبل قلم برداشت و به نقد کتاب «آیات شیطانی» سلمان رشدی پرداخت در حالی که بسیاری اصل کتاب را ناخوانده و تنها بر اساس شنیده‌ها نظر می‌دادند این بار هم با این کتاب تصویر دیگری از شاپور بختیار ارائه می‌دهد که با آنچه در همان لندن و از شبکه «‌من‌وتو» درباره آخرین نخست‌وزیر قبل از انقلاب پخش شد مغایر است چون ایران‌دوستی او را زیر سؤال می‌برد.

خاطره‌ای که از شیخ صادق خلخالی و در روزگار جوانی و دانشجویی خود و البته پیش از انقلاب نقل می‌کند نیز شگفت‌آور است. مهاجرانی نوشته: با دوستان دانشجوی خود در دانشگاه پهلوی شیراز در سفر بندرعباس به دیدار یک روحانی مبارز تبعیدی می‌روند که کسی نبوده جز شیخ صادق خلخالی حاکم شرع دادگاه انقلاب پس از پیروزی انقلاب ۵۷.

خلخالیِ تبعیدی از مهاجرانی جوان که قاعدتا ۲۲ یا ۲۳ ساله بوده می‌پرسد «استاندار فارس در حال حاضر کیست» و پاسخ می شنود: منوچهر آزمون.

 مهاجرانی نقل می‌کند که پس از آن گفت: «این منوچهر آزمون را من یک روز اعدام می‌کنم!»

زمان سپری می‌شود و در پی پیروزی انقلاب و در سال ۱۳۵۹ اولین دوره مجلس شورای اسلامی تشکیل می‌شود که عطاءالله مهاجرانی ۲۵ ساله به عنوان نماینده شیراز به مجلس راه می‌یابد و شیخ صادق خلخالی هم از قم نماینده می‌شود. در مجلس که همدیگر را می‌بینند آن خاطره را تازه می‌کنند و خلخالی می‌گوید: گفته بودم آزمون را اعدام می‌کنم!

با این همه به نظر می‌رسد کتاب دست کم در چاپ نخست کمی با عجله نهایی شده چندان که در روایت‌های ۲۰ گانه از تصاویر گویندگان خبری نیست و با این همه اسم، جای فهرست اَعلام یا نام‌های خاص آن خالی است و اگر قرار بر چاپ‌های بعدی باشد با این نکات استانداردتر خواهد شد. اگر روایت «هیچ» دکتر احسان شریعتی در ملاقات با امام خمینی در نوفل لوشاتو هم در بخش «هیچ» اضافه شود قطعا در رفع ابهام کمک می‌کند و نشان می دهد چه نگاهی به «هیچ» داشته است.

جدای اینها کتابی خوش‌خوان است؛ از آن دست کتاب‌ها که دست بگیری زمین نتوانی گذاشت و چون در فصول مختلف عرضه شده بدون ترتیبات هم خواندنی است.
می‌توان گفت این یک کتاب بی‌تردید بیش از میلیاردها تومان بودجه که به سازمان‌ها و نهادهای مختلف اختصاص یافته اثر گذار است و یکی از بهترین منابع برای معرفی ریشه‌های آغاز جنگ می تواند باشد.

  نویسنده را اگرچه بیشتر به عنوان وزیر ارشاد دولت اصلاحات و در تقابل با آرای کسانی چون مرحوم مصباح یزدی و شهره به تساهل و تسامح می‌شناسند اما اطلاعات مذهبی فراوانی دارد و برادر خود او هم از شهیدان جنگ است منتها به اشاراتی بسنده کرده و یک کتاب تحقیقی و تاریخی را تبلیغاتی و ایدیولوژیک نکرده و ریشه‌های آغاز جنگ را کاویده است و درباره ادامه و مقاطع مختلف جنگ نظر و سندی ارائه نداده و به صورت مشخص در پی رفع اتهام «شروع جنگ به خاطر کینه امام خمینی از صدام حسین» بوده است.
  
  از این کتاب بسیار می‌توان نقل کرد اما اینجا غرض معرفی است. مطالعه کتاب را به همگان توصیه می‌کنم. برای عموم سرگرم کننده و حاوی اطلاعات تازه و برای دانشجویان و پژوهشگران در رشته‌های تاریخ، علوم سیاسی، جامعه شناسی و روزنامه‌نگاری مفیدتر است و برای هر که با جنگ سر و کار داشته لازم.

  اگر در دوران جدید این کتاب چندان که باید و شاید در کانون توجه و ارجاع و استناد قرار نگیرد این انگاره هم پر رنگ می‌شود که اگر براندازان در خارج از ایران نسبتی با رفع اتهام از رهبر فقید انقلاب ندارند کسانی نیز به رغم داعیه داری نظام مایل نیستند ریشه‌های انقلاب و جنگ مطرح شود و استفاده‌های تبلیغاتی و هیجانی از جنگ را بیشتر مد نظر دارند تا تحلیل تاریخی و گفتمانی.

  نقل خاطره‌ای از دیدار نویسنده کتاب با رهبر وقت چین هم جالب است:


    سخنان رییس جمهوری چین سال‌ها پس از جنگ مهاجرانی را در این گزاره مصمم تر می‌کند که «جنگ ایران و عراق برای چین بازار گرم عرضه کالاهای نظامی و تحول صنایع نظامی چین و کسب میلیاردها دلار بود » و فهرستی از انواع تجهیزات پیش رفته ارائه می دهد.

  از بخش‌های تکان دهنده کتاب جایی است که درباره تشویق صدام به حمله به ایران از جانب آمریکایی‌ها به ملاقاتی در مادرید بین فاضل براک چهره پشت پرده حکومت عراق با الکساندر هیگ از امریکا اشاره شده که در آن رابرت گیتس هم حضور داشته است. 

   در میان روایت‌های مختلف کتاب روایت ابوالحسن بنی‌صدر اولین رییس جمهوری ایران و فرمانده کل قوا در آغاز جنگ هم قابل توجه است که به رغم مخالفت‌های بعدی با جمهوری اسلامی و نقد ادامه جنگ در مصاحبه با «سلام مسافر» روزنامه نگار عراقی بخش عربی تلویزیون آر تی روسیه هر دو فرض او درباره شروع جنگ ( کینه آیت‌الله خمینی و تعصب قومی و قبیله‌ای صدام) را منتفی می‌داند و بر چراغ سبز آمریکا به عراق تأکید دارد.

   کتاب، پر است از نام‌های مشهور از «صدام حسین مجید» و طارق عزیز تا روزنامه‌نگاران عرب و چهره‌هایی که تازه می شناسیم‌شان و مجموعه روایت‌های انان نگاه ما به قدرت و سیاست و جنگ را کامل یا مستند می‌کند یا تغییر می‌دهد خصوصا درباره آغاز آن.

   چون به نثر سرراست و شسته و رُفته و بی ادا و تکلف کتاب اشاره شد نمی‌توان به نام ویراستار اشاره نکرد؛ همسر نویسنده: جمیله کدیور.

   کتاب به سید محمود دعایی پیش‌کش شده با عبارت «برای سید محمود دعایی یار وفادار امام خمینی» اما ناشر آن انتشارات اطلاعات نیست. شاید تا تصور نشود آقای دعایی به قصد رفع اتهام از خود انتشار کتاب را به مؤسسه عمومی تحت مدیریت خویش سپرده یا چون نویسنده می‌خواسته به مرحوم دعایی تقدیم کند نشر کتاب در انتشارات بخش خصوصی (امید ایرانیان) پذیرفتنی‌تر بوده است و البته سید محمود دعایی اندکی بعد از انتشار کتاب درگذشت. 

این نکته را هم باید در نظر داشت که کتاب درصدد رد گزاره مسوولیت شروع جنگ است و به ادامه آن چه بعد از فتح خرمشهر و چه در پی قطعنامه ۵۹۸ در سال ۱۳۶۶ نپرداخته و منتقدان ادامه نباید مسوولیت شروع را هم از صدام ساقط کنند چرا که به گواه خاطرات اسدالله علم شخص شاه هم نگران مرزهای غربی بوده و به عراق اطمینان نداشته است. (صفحات ۱۲۶  و ۲۱۶ و ۲۸۹ و ۳۵۷ خاطرات علم).

 

آخرین اخبار