شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 14 - ۱۱ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۱۷ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۵:۳۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز 3 شنبه 5/17

ايران اكونوميست :روزنامه‌هاي صبح امرو زايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «مقاومت سرنوشت ساز»،«از آن شمشير هنوز خون مي چکد»،«آدرس غلط به مصريها ندهيم»،«درآمدي بر معاصر بودن شاعر امروز»،«علوی در تابوت؛ مسیحی در بیروت...»،«قابل پيش بيني بود»،«المپیک 2012 لندن و همبستگی انسانی»،«حمل و نقل همگاني در شهر ها و شهروندان»،«حرکت بر لبه تيغ»،«رسالت يك خبرنگار»،«پیشنهاد حذف نرخ ارز مرجع»،«مطبوعات امروز، چشم‌انداز دیروز من نیستند»و...كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.
کد خبر: ۷۳۸۹

كيهان:مقاومت سرنوشت ساز

«مقاومت سرنوشت ساز»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي خوانيد؛صف آرايي حق و باطل در برابر يكديگر «وضعي كاملاً طبيعي» است و در طول تاريخ هم همواره اينگونه بوده است و البته در اكثر موارد به دليل سستي اهل حق، صحنه به «جولانگاه» باطل تبديل شده است. در هر جا اهل حق ولو گروه كوچكي- و به تعبير قرآن كريم فئه قليله- بوده ولي در برابر باطل ولو گروههاي بزرگي- فئه كثيره- بوده اند، مقاومت كرده ، قطعاً به پيروزي رسيده و بر باطل غليه كرده اند چرا كه به تعبير قرآن از كمك خدا برخوردار بوده اند.

صف آرايي حق در برابر باطل از منظر دين و عقل، سرتاسر فايده است و اندك زياني -بخصوص از نظر مادي- در آن راه ندارد. البته حتماً زحمت دارد و پايمردي، تدبير، وحدت فرمان، فرمانده و فرمانبر- يا وحدت راه، راهبر و راهرو- و بصيرت و زمان شناسي را هم بعنوان شرط لازم پيروزي، طلب مي كند از اين رو حضرت امير سلام الله عليه در فايده چنين جبهه اي مي فرمايند «الخير كله في السيف و تحت ظل السيف» كما اينكه تعاليم ائمه و نبي مكرم اسلام و خداي متعال همواره از «مداهنه» و «خوشبيني در مورد كفار» نهي فرموده و افتادن به دام مداهنه را سم مهلك دانسته اند.

مظهر عيني و كامل صف آرايي حق و باطل در دوره ما «ايران» و «آمريكا» است آمريكا از قبل از پيروزي انقلاب و در همان مرحله پيدايي به مصاف اين انقلاب آمده است. سند آن اعزام معاون ستاد مشترك ارتش آمريكا و معاون ناتو به ايران- كريستوفر و هايزر- با هدف آماده سازي ارتش ايران براي كودتا بود كه در آذر ماه 75- بعد از راهپيمايي عظيم روزهاي تاسوعا و عاشورا- انجام شد و خود آمريكايي ها دهها سند را در اين رابطه انتشار داده اند هدف انتشار دهندگان دفاع از جيمي كارتر و اعضاي دولت او در برابر كساني بود كه آنان را به غفلت از پيامدهاي سقوط محمدرضا شاه متهم مي كردند.

پس از اين هم اسناد مي گويند، آمريكا بعد از پيروزي انقلاب با گروههاي مختلف ضد انقلاب- چپ و راست- براي ساقط كردن انقلاب و تجزيه ايران به ائتلاف رسيده بود و اسناد آنهم كه شامل ارتباط ويژه با اعضاي نهضت آزادي، اعضاي جبهه ملي، اعضاي حزب خلق مسلمان و گروههاي چپ مي شود، بارها منتشر شده اند. بعد از شكست در اين مرحله، آمريكايي ها از طريق معاون وقت وزارت دفاع- رامسفلد- چراغ سبز حمله عراق به ايران را روشن كردند و طولاني ترين جنگ منطقه را عليه ايران رقم زدند و آنگاه كه بر همگان معلوم شد كه عراق بازنده قطعي است خود مستقيماً و با زيرپا گذاشتن همه موازين وارد اقدامات نظامي عليه ايران شدند كه ساقط كردن هواپيماي مسافربري ايران يكي از اين اقدامات بود.

بلافاصله بعد از پايان جنگ، تشديد تحريم ها و لوايح پي درپي عليه ايران شروع شد، مهار دوگانه با ابتكار «ايندايك» سناتور يهودي در دولت كلينتون به تصويب رسيد و همزمان حمايت از تروريست ها عليه ايران در دستور كار قرار گرفت و گروهك هايي در مناطق جنوب شرقي، شمال غربي و جنوب غربي ايران به وجود آمدند كه يكي از اقدامات آنان منفجر كردن حرم رضوي و به شهادت رساندن نزديك به 003 نفر از هموطنان بلوچ در جنوب شرق كشور بود.

دشمني آمريكا پس از پايان دوره كلينتون شتاب بيشتري گرفت مقامات آمريكايي در دوره 8 ساله بوش بارها از سرنگوني نظام جمهوري اسلامي حرف زدند و امكانات خود را براي تحقق آن به ميدان آوردند. اعمال فشار شديد عليه برنامه صلح آميز هسته اي ايران و ربودن و شكنجه ده ها ايراني زائر و ديپلمات در عراق و قرار دادن ايران در «محور شرارت» و نيز صدور پنج قطعنامه ضد ايراني در شوراي امنيت نشانه هاي شتاب سياست هاي ضد ايراني در دوره بوش است.

در اين دوره آتش ضديت با ايران در آمريكا اينقدر شور شد كه باراك اوباما با وعده تغيير سياست هاي داخلي و خارجي آمريكا به ميدان آمد و از مردم رأي گرفت. اوباما در جريان اولين سفرهاي خارجي خود- به تركيه و مصر- اعلام كرد آمريكا درصدد ايجاد روابط جديدي با جهان اسلام است. اما برخلاف وعده و تجربه اي كه آمريكايي ها در مصاف با ايران پيدا كرده بودند، سياست هاي ضد ايراني و ضد اسلامي آمريكا در دوره اوباما نه تنها فروكش نكرد بلكه به شدت افزايش پيدا كرد.

صدور دستورالعمل ها و تحريم هاي يكجانبه دولت و كنگره آمريكا به نحو عجيب و بي سابقه اي افزايش يافت و به طور متوسط به تصويب ميانگين هر سه روز يك قانون رسيد و ادبيات مقامات دولت اوباما تشديد و به سمت ادبيات امنيتي و نظامي سوق پيدا كرد و مقامات آمريكايي با صراحت از تلاش براي سرنگون كردن جمهوري اسلامي حرف مي زنند. با اين وصف كاملا پيداست كه خط مقابله با «ايران اسلامي» در هيئت حاكمه آمريكا در طول 33 سال گذشته «خط ممتد» بوده و آنان ملاحظه هيچ دولتي- نه دولت ليبرال بازرگان و نه دولت سكولار محمد خاتمي- را هم نكرده اند و در طول اين دوران مصاحبه ها و نامه هاي بعضي از روساي جمهور ايران به مقامات آمريكايي كه توام با كرنش هايي نادرست بود، هم حتي به اندازه سر سوزني از شتاب اقدامات ضد ايراني آمريكا نكاست. اين شرح بحث، تا آنجايي كه به آمريكا مربوط مي شود و مي توان گفت آمريكا تكليف خود را با ايران مشخص كرده و 33 سال است كه استقلال، تماميت ارضي و هويت ايران و اسلام را هدف قرار داده است.

از اين طرف، جمهوري اسلامي ايران در برابر اين فشارها راه حل خود را در «مقاومت» مي داند طبيعي هم هست كه يك ملت در برابر توطئه هايي كه عليه استقلال، امنيت ملي و منافع ملي آن انجام مي شود، مقاومت كند و ايستادگي در برابر دشمن خود را تا آخرين نفس ادامه دهد. قطعا تنها چنين ملتي شايسته تحسين بوده و آينده بدون شك از آن چنين ملتي خواهد بود. در واقع آنچه در طول اين 33 سال از سوي مردم ايران در اين هماوردي انجام شده، جز اين نبوده است و نتيجه آن هم اين است كه ايران نه تنها در مرزهاي داخلي بلكه در مرزهاي منطقه اي و بين المللي هم به عنوان شخصيتي «مستقل»، «مقتدر» و «در حال پيشرفت» شناخته مي شود.

امروز اعتراف به اين كه ايران يك قدرت سياسي موثر است بگونه اي كه بسياري از پرونده هاي منطقه بدون كمك ايران قابل حل و فصل نيست، اعتراف به اين كه ايران يك قدرت مهم علمي دنيا در حوزه هاي علوم انساني، علوم پايه و علوم تجربي است، اعتراف به اين كه ايران يكي از چند قدرت مهم نظامي دنياست، اعتراف به اين كه ايران داراي يكي از قوي ترين نظام هاي مردم سالار دنياست، اعتراف به اين كه ايران معنوي ترين مردم دنيا را در خود جاي داده است و اعتراف به اين كه در آينده نزديك - حدفاصل 2015 تا 2050م- بخش وسيعي از آسيا و آفريقا با نام ايران شناخته مي شود، فضايي فراگير را پوشش داده است.

طبعا آمريكايي هايي كه در حوزه تمدني آخرين حرف هاي خود را در سال 1939 و ذيل عنوان هرمنوتيك- اصالت تفسير- زده و پس از آن به نازايي افتاده اند، جولان چنين قدرت مستقلي را نمي توانند تحمل كنند و براي آن كه مانع وقوع پديده اي بين المللي به نام «جمهوري اسلامي ايران» شوند، همه ساز و كارهاي خود را پاي كار بياورند و حتي از توسل به رسواترين شيوه - ترور دانشمندان- هم استفاده كنند.

اين روزها سوريه يكي از اين صحنه هاي هماوردي است. در سوريه، جبهه آمريكا علنا انواع سلاح هايي كه در شرايط فعلي مي توان در حلب و... استفاده كرد به دست عناصر القاعده كه طي 14-51 ماه اخير توسط آمريكا بازتوليد شده است، مي دهد و حتي از اقدامات جنون آميز و چندش آور آنان- نظير فاجعه الحوله كه طي آن دهها زن و كودك به قتل رسيدند- هم حمايت مي كند و وزير خارجه (مقام ارشد ديپلماتيك) آن با صراحت و جلوي دوربين ها مي گويد براي سقوط اسد هر اقدامي مشروع است.

اگر خوب به صحنه سوريه بنگريم مي بينيم كه آمريكا، انگليس، فرانسه، رژيم صهيونيستي، تركيه، عربستان و قطر يك جنگ سخت و كثيف تمام عيار را عليه يك كشور عضو سازمان ملل كه مراكز تحقيقاتي خود آنان مي گويند حداقل نيمي از مردم سوريه از اسد طرفداري مي كنند، به راه انداخته و براي رسيدن به مقصد، هيچ حدود و حريمي را محترم نمي شمرند.

اين وضع از شدت عصبانيت و استيصال اين جبهه حكايت مي كند در برابر اين جبهه حداقل نيمي از كشورهاي دنيا كه در آن ها ايران، روسيه، چين، كشورهاي عرب آفريقايي، حدود نيمي از كشورهاي عرب خاورميانه حضور دارند با اين اقدامات مخالفند ولي هرگز به اقدام غيراخلاقي متقابل روي نياورده اند جبهه مشترك ايران، روسيه و... نيازي نديده اند تا اجلاس در پي اجلاس برگزار كنند، شوراي امنيت سازمان ملل را براي صدور قطعنامه ضدتروريسم تحت فشار قرار دهند، در پي ارسال سلاح هاي جديد به سوريه باشند، اقدامات متقابل امنيتي و نظامي انجام دهند و پول هاي خود را به سوريه سرازير كنند.

اين جبهه ضدتروريسم هيچكدام از اين اقدامات را انجام نداده و در عين حال حدود 71 ماه مردم و دولت سوريه را در برابر تروريزم حفظ كرده است. 71 ماه تلاش جبهه آمريكا تاكنون به جايي نرسيده و نشانه اي از تزلزل حكومت سوريه ديده نمي شود آيا خود اين موضوع نشان نمي دهد كه آمريكا ديگر آمريكاي يك يا دو دهه قبل نيست كه يك حكومت را در چند روز واژگون مي كرد؟

بلي همانطوري كه حضرت امام خامنه اي- دامت بركاته- در ديدار اخير با جمعي از شعراي گرانقدر كشور فرمودند: «استكبار با همه قدرت تبليغاتي و سياسي خود در مقابل ملت ايران ايستاده است و ملت ما هم مقاومت مي كند، استكبار با همه قدرت خود نتوانسته گريبان خود را از دست ملت هاي مظلوم منطقه رها كند و دليل اصلي آن مقاومت است. اين مقاومت اگر از عرصه سياسي به عرصه هاي ديگر كه تاثيري ماندگارتر دارند- نظير عرصه اقتصاد- تعميم يابد، قطعا طي يك تا دو دهه آينده منطقه اي اسلامي منهاي غرب خواهيم داشت.

خراسان:از آن شمشير هنوز خون مي چکد

«از آن شمشير هنوز خون مي چکد»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن مي خوانيد؛خون ريزترين و ناجوانمردترين جاني عالم را آن منافق رياکار ظالم و پليدي مي دانم که در نهايت قساوت و جهالت شمشير بر فرق اسوه عدالت مجسم فرود آورد و خود شد اولين به ظاهر مسلمان نماز خوان قرآن خوان اما منافق و تروريست که در خانه خدا و در محراب عبادت خون جاري کرد و شد اولين مسلمان نمايي که در اوج جهل و نفاق و نفس پرستي «امام کشي» راه انداخت و بدعت گذارد.

آن شقي ترين موجود عالم چه خوني را بر محراب عبادت ريخت. ابن ملجم، خون تنها «زاده خانه خدا» را در «خانه خدا» ريخت. آن شقي، خون کسي را بر زمين ريخت که دادار عالم «علي» نامبردارش فرمود و پس از حضرت خاتم، بهترين بود، آن شقي خون ولي و حجت خدا را خون وصي پيامبر را خون «قرآن ناطق»، خون پسر عم و برادر و داماد پيغمبر را بر زمين ريخت.

آن ناجوانمرد بر فرق بزرگ انساني شمشير زهرآگين جهل و نفاق فرود آورد که در دوران کودکي سال ها بر دامان پيامبر و نفسش ممزوج با نفس حضرت مصطفي بود و به گاه نوجواني اولين ايمان آورنده به دين پاک محمد(ص) و در کنار خديجه کبري اولين اقتدا کننده به رسول ا... و نمازش بود. آن نفس پرست دون مايه، محاسن بزرگ مردي را به خون خضاب کرد که تنها «کفو» و همتاي فاطمه بنت رسول بود. آن شقي ترين، در سجده فرق مبارک کسي را شکافت که امام و پدر دو امام و زينبين بود. آن شقي ترين در سحرگاه نوزدهم رمضان چهلم هجري بزرگترين «بيداد» را بر اسوه «داد» روا داشت. در آن شب که احتمال قدرش هم مي رود آن شقي ترين نه تنها فرق علي بلکه فرق قرآن را شکافت.

آن شب پس از آن ناجوانمردانه ترين ضربه، سري از سجده برنخاست که خدايش را نه از ترس جهنم و نه به سوداي بهشت بلکه به خاطر سزاواريش به عبوديت سجده مي کرد. شقي ترين موجود عالم آن شب شمشير بر فرق بزرگ انساني زد که همنام خدا بود و بنده خالص و مطيع حضرت حق. آن شقي در آن شب سر و جان يگانه مردي را نشانه گرفت و محراب و نمازش را به خون آغشته کرد که سال ها سپر جان جانان خود حضرت پيامبر خاتم بود.

آن پلشت ترين، آن سيه روي منافق رياکار، پيکر مطهر باورمند و آزاده مردي را به خون غلتان کرد که لحظه اي از عمرش و نه حتي نفسي از نفس هايش در شرک و کفر و بت پرستي برنيامده بود. آن بي رحم ترين، رحيم و يتيم نواز مردي را به گاه سجده و نماز ضربت زد که غريب نواز و يتيم نواز و بسي به خلق خداوند مهربان بود و آن چنان او و فاطمه اش و حسنين و زينبينش بخشنده و مهربان بودند که به فرموده خداوند بزرگ در قرآن مجيد سه شب افطار خود را به يتيم و اسير و مسکين بخشيد. آن شقي ترين، جوانمرد و بخشنده انساني را ضربت زد که باز به فرموده يگانه عالم هستي در قرآن در رکوع نماز انگشتري خود را به سائل بخشد.

آن جاني ترين، جاني را نشانه گرفت که جان پيغمبر خدا بود و به گاه يورش قاتلان براي جان ستاندن از پيامبر تنها کسي بود که به جاي رسول خدا در بسترش آرميد تا جانش سپر و فدايي جان پيامبر شود. خدايا مگر علي که هم نام تو و وصي پيامبر تو و قرآن ناطق است و حجت حق؛ وصف شدني است که بتوانيم او را به وصف درآوريم. علي که هم برادر و پسر عم و داماد و وصي پيامبر است و هم همسر فاطمه که نه تنها دختر رسول بلکه منصوره دو عالم و ناموس آفرينش است، علي که جان فداي قرآن و پيامبر و دين خداست علي که بسيار شب ها در نخلستان ها و دور از غوغاي شهر و اين و آن، صدها بلکه هزار رکعت نماز مي گزارد و پس از آن سال ها سر در دل چاه مي کرد و استخوان در گلو داشت و خار در چشم، همان علي که شمشير از پي حق مي زد و «عبدود» آن قهرمان کافر و دشمن خدا را مردانه بر زمين کوباند همان علي که فاتح خيبر و بدر و حنين در رکاب رسول خدا بود علي را وصف نتوان کرد.

و آن چنان که آن روان شاد شاعر مي گفت:

علي گر چه خدا نيست

ولي از خدا نيز جدا نيست

علي را چه بنامم علي را چه بخوانم

و من اما آن شمشير را و آن قاتل منافق بدکار ظالم را بدترين، قسي ترين و نابکارترين قاتلان عالم مي دانم چرا که آن جاهل نابخرد منافق بود که «امام کشي» را از آن شب بدعت گزارد و امام اول را آن شقي ترين در محراب عبادت ضربت زد که پايه اي شد براي ادامه جنايت ها و امام کشي ها که امام حسن(ع) مظلوم نيز به زهر و تير جهل و کين و عداوت منافقين و خائنين به شهادت رسيد و سيد و سالار شهيدان نيز پس از آن در کربلا آن گاه که براي اصلاح دين امت جدش و جاري کردن اسلام ناب محمدي و قرآن به پا خاست باز دنباله همان نابکاران و دنياپرستان و شيطان زدگان بر امام حق و فرزند رسول مصطفي و علي مرتضي و خاندانش شمشير کشيدند و چه ها که نکردند و امام کشي و ظلم بر امامان معصوم و اهل بيت عصمت و طهارت آن چنان بر فرزندان رسول خدا و ائمه معصومين ادامه دار شد تا به صاحب عصر مهدي موعود رسيد و خدايش آنگاه اراده فرمود که پس از غيبت صغري در غيبت کبري بماند تا ديگر بار آفريدگار هستي بر ظهور و فرجش اراده فرمايد.

و دنيا از ابتدا واز بعثت رسولان تا رسول خاتم و از شب فرقت علي جان عالم و آدم، و از کربلا تا کاظمين و مشهد و سامرا در انتظار و به اميد فرج صاحب الزمان روزان و شبان مي گذراند تا صبح دولت کريمه صاحب الزمان بدمد.

خدايا گويا علي(ع) را جز ذات اقدس خودت و حضرت مصطفي(ع) و فاطمه زهرا(س) و اهل بيت و رمضان و شب هاي قدر، کسي نشناخت و «قدرش» ندانست، ما را از سر لطف و کرم بي حدّت قدردان رمضان و علي(ع) و شب قدر قرار ده.

جمهوري سلامي:آدرس غلط به مصريها ندهيم

«آدرس غلط به مصريها ندهيم»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي به قلم محمد رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛ تحليل‌گران بر اين باورند كه انتخاب ژنرال طنطاوي وزير دفاع مبارك و رئيس شوراي عالي نظامي به عنوان وزير دفاع در اولين دولت تشكيل شده بعد از پيروزي قيام مردمي مصر و همچنين ابقاي "كامل عمرو" سفير سابق مصر در عربستان به سمت وزير خارجه و علاوه بر اين ابقاي 6 وزير نظام مبارك در پست‌هاي خود، پيام آشكار و واضحي به آمريكا، رژيم اشغالگر قدس و جريان ارتجاع عرب محسوب مي‌شود. در واقع مرسي نامزد اخوان‌المسلمين و رئيس‌جمهور مصر با انتخاب هشام قنديل به عنوان نخست‌وزير و تاييد كابينه وي پيام مهمي مبني بر تداوم سياست خارجي مبارك به آمريكا و غرب داده كه محورهاي آن عبارتند از:

الف - دولت جديد مصر بر پايبندي و التزام خود به تمامي معاهدات و موافقتنامه‌هاي منعقده در زمان مبارك و قبل از وي از جمله پيمان كمپ ديويد و تداوم روابط سياسي و اقتصادي با تل آويو تاكيد دارد.

ب - سرمايه گذاران خارجي بويژه آمريكا كه بيش از 30 ميليارد دلار در مصر سرمايه‌گذاري نموده اند، همچنان مي‌توانند بدون داشتن هرگونه دغدغه فكري خون ملت مصر را در شيشه كنند.

ج - حكومت جديد مصر همچنان خواهان اجراي سياست درهاي باز به روي غربي‌ها و فرهنگ آنها مي‌باشد و غرب نبايد نگران اجراي جدي شريعت اسلامي و يا اتخاذ سياست‌هاي مبتني بر استقلال رأي در مصر باشد.

د - مصر هيچ عجله‌اي براي ارتقاء روابط خود با ايران ندارد و اولويت مصر امنيت خليج فارس (شوراي همكاري) و آفريقا است و لذا آمريكا و تل آويو مطمئن باشند كه مصر علي‌رغم انقلاب و سقوط مبارك همچنان نظام سابق را در قبال ايران اجرا مي‌كند و حتي سعي خواهد كرد با سياست‌هاي ايران در منطقه مقابله و نقش ترمز را بازي كند.

در همين چارچوب، روزنامه الحيات به نقل از منابع نزديك به رياست جمهوري مصر اعلام كرد: مرسي در اجلاس جنبش عدم تعهد كه بايد رياست دوره‌اي را به ايران تحويل دهد شركت نخواهد كرد و احتمالاً وزير خارجه خود را خواهد فرستاد تا تضمين‌هايي كه به آمريكا و كشورهاي عربي وابسته داده ترجمه عملي شوند.

بي ترديد مصر جديد خود را در جهان اسلام و منطقه به بوته آزمايش گذاشته و بعيد به نظر مي‌رسد با توجه به تساهل و ‌تسامح معروف اخوان و تعاملي كه اين جنبش بعد از پيروزي انقلاب با آمريكا شروع نموده، شاهد تغيير و تحول ريشه‌اي و يا قابل توجهي از جانب حكومت و نظام جديد به رهبري اسلام گراها باشيم.

صدور دومين بيانيه وزارت اوقاف مصر مبني بر ممنوعيت سفر ائمه جماعات، خطبا و قاريان قرآن به ايران، آنهم بعد از شروع بكار مرسي به عنوان رئيس‌جمهور و مواضع تند نهاد رياست جمهوري مصر عليه مصاحبه منتشره از سوي خبرگزاري فارس حتي تا حد تهديد به اعلام جرم را نمي‌توان وقايع پيش پا افتاده و مقطعي تفسير كرد. عمق نگاه مصر جديد همچنان تداعي كننده سياست رژيمي است كه غير از خوش خدمتي براي استكبار جهاني و تمكين خواسته‌هاي صهيونيستها دست آورد ديگري براي ملت مصر به همراه نداشت.

در اين گيرودار مشخص نيست چرا بار ديگر سياست احساساتي و ذوق زدگي بيش از حد ما بر منطق و حكمت و عزت غلبه نموده و معاون رئيس‌جمهور كه در اواخر نظام مبارك، سابقه ملاقات و مذاكره با احمد شفيق نامزد رياست جمهوري و رئيس وقت سازمان هواپيمايي جهت برقراري خط پروازي بين تهران - قاهره و لس آنجلس و ارتقاء روابط را در پرونده خود دارد به عنوان نماينده ويژه رئيس‌جمهور پيام دعوت ايشان خطاب به مرسي را به مصر مي‌برد؟

نكته جالب توجه در رابطه با اين سفر و قبل از آن، كه مشاور ارشد رئيس‌جمهور عهده‌دار مسئوليت آن بود، اينكه مصري‌ها علي‌رغم گذشت بيش از يكماه از دو درخواست ارائه شده براي صدور رواديد، انجام اين سفر را به بعد از ديدار هيلاري كلينتون وزير خارجه و ليون پانه‌تا وزير دفاع آمريكا از مصر موكول نمودند تا بگويند آمريكا همچنان در سياست خارجي مصر حرف اول را مي‌زند.

از اين واقعيت نيز نبايد غفلت نمائيم كه بخشي از سياست‌هاي منفي مسئولين كنوني مصر نسبت به ايران، ناشي از عملكرد نادرست دستگاه ديپلماسي ايران است. واقعيت اينست كه نمي‌توان نقش انفعالي و بسيار كند و احساسي دستگاه سياسي به ويژه عملكرد غيرقابل دفاع دفتر حفاظت منافع كشورمان در قاهره را، كه اعتراض همه مسئولين غير از مقامات ارشد وزارت امورخارجه را برانگيخته، ناديده گرفت و از علت تلاش بيهوده و غيراصولي اين دفتر براي تنظيم سفر مصري‌ها و مصاحبه‌هاي غيرحرفه‌اي و سكوت وزارت امور خارجه و هدر دادن فرصت‌هاي محوري و كليدي بعد از پيروزي قيام نيز نپرسيد.

بي ترديد تاريخ پرافتخار ملت ايران و تجربه‌‌هاي انقلاب اسلامي ايجاب مي‌كند آدرس غلط به مصر جديد ندهيم و آنها نبايد باور كنند كه ملت ايران و مسئولان نظام جمهوري اسلامي حاضر هستند به هر قيمتي به مصر نزديك شوند. آنها بايد بفهمند كه آنچه مصر را براي ما عزيز مي‌كند مصري است كه يادآور دوران حمايت همه جانبه آن از فلسطين باشد و همچنان در پايداري و ايستادگي در مقابل مطامع آمريكا و رژيم صهيونيستي زبانزد شود و بتواند در سايه انقلاب مردمي خود بار ديگر به استكبار جهاني نه بگويد. به اميد آن روز

رسالت:درآمدي بر معاصر بودن شاعر امروز

«درآمدي بر معاصر بودن شاعر امروز»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم امير عاملي است كه در آن مي‌خوانيد؛مطالبه تاريخي شاعران، اديبان و فرهيختگان مبني بر نفس كشيدن در حريم رهبري شعردان وشاعر شناس امروزها محقق شده، چندان‌ كه مولا و مقتداي مسلمين جهان و نايب بر حق امام زمان(عج) بهترين ايام از روزهاي سال يعني رمضان معظم را به شنيدن ترنم اهالي كلام و كلمه اختصاص مي‌دهند. گردهمايي سالانه شاعران جوان و پيشكسوت به دور شمع معرفت و عرفان يعني رهبر راهدان، بيانگر توجه خاص مقام معظم ولايت به شاعران انقلاب يا انقلابيون شاعر است. اين نشست‌ها در فضايي صميمي از نماز آغاز مي‌شود و بعد از افطار در مكاني ساده و علي‌وار به اوج مي‌رسد.

رهبري در حلقه سرايندگان با گوش هوش وانديشه‌اي شعر نيوش دقيق شعرها را مي‌شنوند و حتي نقد كرده و نظر مي‌دهند و به دور از تشريفات معمول ومرسوم راهكارهاي تازه داده وشاعر از اينكه مقتدايش اين‌قدر شعر را دقيق مي‌شنود به وجد آمده و طرب انگيزتر از لحظه ورود جلسه را ترك مي‌كند.

شعرگويان جان فداي شعرفهمان مي‌كنند.
به‌راستي آيندگان خواهند دانست كه امروز درحد اعلي شعر با حكمت و حكمت با معرفت آميخته. ابونصر فارابي در رساله خود تحت عنوان " قوانين صناعه الشعر" يا " جوامع الشعر" كه شرح و تفسير همان رساله"بوطيقا"ي شعر است، همچنين ارسطو در بخش منطق دايره المعارف خود موسوم به "احصاء العلوم" اجزاي علم منطق را هشت‌ گونه مي‌شمارد كه گونه نهايي آن شعر است. او از شعر تعاريفي شنيدني دارد. ابن سينا و نظامي عروضي، سقراط و افلاطون و بسياري در تعريف شعر داد سخن داده‌اند، اما نكته‌اي كه رهبري گوشزد مي‌كنند كاملا نو و ديگرگونه است. ايشان اشارت به معاصر بودن و از مسائل ملي كشور به دور نبودن مي‌فرمايند. رهبري فرمودند: "شعر علاوه بر‌ظرف براي احساس بيان شاعرانه بايد در خدمت ارزش‌ها باشد، در خدمت به دين و اخلاق."

ايشان مضمون آفريني و شاعر مولف را مورد توجه قرار داده و مي‌فرمايند: " مضمون يابي قالب شعر نمي‌تواند نسبت به مسائل روز كشور بي‌تفاوت باشد." ايشان مدعيان مهين دوستي را افرادي پوچ گرا تلقي مي‌كنند. مي‌شود از اين اشارات به معاصر بودن و آيينه شدن شاعر توجه كرد. البته شاعر آييني وانقلابي براساس حديث" حب الوطن من الايمان" وطن دوستي را در دل خود دارد كه مولانا فرمود: "صد چو پيش آمد نود، هم پيش ماست" جان كلام و اصل رهنمود رهبري به شاعران، زنده بودن و به روز بودن است، مثلا چگونه شاعري مي‌تواند معاصر باشد و هشت سال دفاع مقدس را نبيند، چشم به روي انقلاب وانقلاب‌هاي منطقه ببندد؟ امروزها و اين دهه‌ها ايام وفور سوژه و اوج مضمون آفريني است. چطور‌ يك عده با شعار وطن دوستي، ايثار و عظمت نماز جمعه ، بسيج و انقلاب را نمي‌بينند؟ آيا تاريخ از اينها سئوال نمي‌كند كه شما چه مي‌كرديد؟ چه ديديد؟ شاعر بي‌تفاوت آيينه طبعش را كدر كرده و هيچ جلوه‌اي در او رخ نمي‌نمايد. كور ذهن است و اندك فهم.

سخنان اخير رهبر در جمع شاعران دستور العملي قابل اجرا ومورد توجه است. خوشا شاعران معاصر كه در ايامي تنفس مي‌كنند كه تملق و ستايش حاكمان مورد عنايت هيچ‌كس نيست و حاكمان نظام اسلامي خود از جنس مردمند و خاك به‌صورت متملق مي‌پاشند.
اي بسا حكام جور كه شاعران را دلقك دربار مي‌خواستند و صله‌هايشان جز براي ستايش آنان نبود. حالا رهبر نظام خود شاعري است توانمند و حكيم كه عنايات و اشاراتش ناصر خسرو قبادياني مي‌پرورد نه فلان شاعرك درباري كه فقط مي‌سرايد:
شاها تو زمرّدي و خصمت افعي
آزادي بيان در نقطه اوج دست شاعر را باز مي‌گذارد كه از دقايق نگذرد وشعر امروز كليد بغض مانده در گلوي اعصار و قرون است.

شاعر انقلاب مورخي بي‌دروغ است كه از بيان حقيقت‌ها براي مصلحت دريغ نمي‌كند. اشاراتش بشارت است و بشارتش اميد بخش. شاعران فراري كه فقط ياس مي‌پراكنند از ذهني عليل و زباني مريض برخوردار هستند، در محفل شعر رهبري هيچ شعري قبل از قرائت از فيلتر و صافي ناصاف سانسورچيان رد نمي‌شود.

شاعر، رها و يله گفتني‌هاي عشق را مي‌گويد. رهنمودهاي رهبري در ديدار اخير اين بنده را برآن داشت تا از طراوت آن حضور نوراني رشحه‌‌اي و شمه‌اي بنويسم و به صدايي بلند بگويم: رهبرا، اشارات پيامبر گونه‌ات را به گوش هوش نيوشيديم و شنيديم كه فرموديد:" كاروان شعر در كشور با سرعت و دقت و جهت‌گيري درست به پيش مي‌رود."

كه اين كلام چراغي روشن فراروي اهالي شعر معاصر است و هديه‌اي از اميد و شكوفايي به شعورمندان شاعر. واشارت كرديد:" عمل به وظيفه در مضمون و جوشش‌‌هاي ذوقي ضروري است" الحق كه نگاهي دقيق و ژرف به شعر است ومقوله‌ سخن پردازي و از بي‌تفاوتي برخي مدعيان ميهن‌دوستي نسبت به مسائل روز هشدار داديد والنهايه به كساني‌كه در جبهه حق و معنويت سرمايه هنري خود را خرج مي‌كنند مراقبت را توصيه نموديد. اينك با غزلي نثارتان شرح اين اشتياق را به پايان مي‌برم؛
رهبرا جان ماجرا گفتي
گفتني‌هاي عشق را گفتي
آنچه بايد شنيد فرمودي
آنچه بايد، براي ما گفتي
جز خدايت نمي‌كند توصيف
اي كه يك عمر ازخدا گفتي
شاعران را به حلقه لطفت
هم فرا خواندي و دعا گفتي
از نگاهت اميد جاري شد
از بس اي عشق ربنا گفتي
رهبري شاعري و جانبازي
اي كه تفسير كربلا گفتي
ناتوان از بيان بارانم
گفتني‌هاي عشق را گفتي

سياست روز:علوی در تابوت؛ مسیحی در بیروت...

«علوی در تابوت؛ مسیحی در بیروت...»عنوان يادداشت روز روزنامه سياست روز به قلم مهدي عزيزي است كه در آن مي‌خوانيد؛با گذشت بيش از یکسال از بحران در سوریه امروز به خوبی می توان به میزان تهدید آمیز بودن طرحی پی برد که از آغاز ناآرامی های این کشور برنامه ریزی شد. طرحی که ترکیه ، قطر و سعودی در آن تلاش کردند تا ساختار جغرافیای سیاسی منطقه را به نفع خود تغییر دهند.
به غیر از ترک ها که توهم و رویای بازیافت امپراتوری عثمانی را در سر دارند و تمامی برنامه های آنان براساس همین توهم تعریف و در منطقه دنبال می شود ، سعودی ها نیز به دنبال ایجاد اردوگاهی جدید از وهابیت در منطقه خاورمیانه هستند. موضوعی که می تواند به غیر از تقویت نفوذ سیاسی آنان در منطقه به ایجاد اختلاف بین قومیت ها و مذهب ها نیز کمک کند. برنامه ای که با حمایت مالی و سیاسی از القاعده و سلفی ها در عراق پیگیری شد.

این نکته را نباید نادیده گرفت که وهابیت تنها عنصر تشکیل دهنده حکومت آل سعود و تنها توجیه برای ادامه حمایت غرب از خانواده ای است که هنوز نسل نخست آن پادشاهی را در دست دارد و از ساده ترین اصول دموکراسی نیز تهی است. امروز پس از گذشت بیش از یک سال از این بحران ترکیب مخالفان نشان از وجودیک کینه تاریخی از سوریه دارد.
اگرچه در آغاز ساختار مخالفان را گروههای سیاسی تشکیل می داد که با برخی از مفاد قانون اساسی سوریه مشکل داشتند یا مخالف شرایط اقتصادی و اجتماعی بودند.

اما امروز گروهی که در سوریه به عنوان مخالف شناخته می شود یک گروه مخالف سیاسی دولت یا شهروندان ناراضی و حتی سوری های مسلح نیستند ؟.آنان اعراب سلفی و از ملیت های دیگر به شمار می روند که از سوی قطر، ترکیه و سعودی حمایت مالی و سیاسی می شوند.
واکاوی رویکرد این گروه که به ارتش آزاد معروف است نشان می دهد که تا چه اندازه القاعده در تعیین راهبرد و نقشه راه این گروه نقش دارد.

اعدام های دسته جمعی و اقدامات وحشیانه به نام اسلام یک نسخه برداری از اقدامات القاعده است. وباید گفت شعاری که گروههای تروریستی سر می دادند که علوی در تابوت و مسیحی در بیروت موضع کلی این گروه را بیش از گذشته آشکار می کند. موضعی که خواهان تخریب اماکن مقدس مذهبی و شیعه است . وابستگی مخالفان به القاعده ای که هیچگاه در برابر اسرائیل قرار نگرفت.

تهران امروز:قابل پيش بيني بود

«قابل پيش بيني بود»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سيدجواد سيدپور است كه در آن مي‌خوانيد؛اعلام رسمي افزايش نرخ ارز مرجع يا همان ارزدولتي باعث بروز تلاطمي دوباره در بازارآزاد ارزشده است و روز گذشته موجب عبور دلار از نرخ 2100 تومان شد كه چنين قيمتي غير منتظره است و البته حبابي بودن اين قيمت هم كاملا آشكار است.

حبابي بودن قيمت هم بيشتر تحت تاثير جو رواني سنگيني بود كه طي يكي، دو روز گذشته به‌صورت شايعه بازار ارز را تحت تاثير قرار داده بود و در اين بين هم برخي دلالان سودجو مانند هميشه فرصت را غنيمت شمرده و با دميدن بر جو رواني بازار باعث افزايش بيش از پيش وغيرمعقول نرخ ارز بخصوص دلار شدند.

اگر چه هيچ‌گاه از سودجويان اين انتظار نبوده و نيست كه از شرايط رواني بازار به نفع خود استفاده نكنند اما در عوض اين انتظار از دولت و تصميم‌گيران بازار ارزي و پولي كشور مي‌رفت كه در نحوه اعلام نرخ جديد ارز مرجع به گونه اي عمل مي‌كردند كه پيامدهاي رواني آن به حداقل مي‌رسيد.

قابل پيش بيني بود كه اعلام نرخ جديد ارز مرجع آن هم با گمانه‌زني قيمت‌هايي بين 1600 تا 1800 تومان بازار را تحت تاثير قرار خواهد داد و منجر به افزايش دوباره قيمت مي شود. ظاهرا دولت و بانك مركزي چنين پيش‌بيني از پيامد افزايش قيمت ارز بازار آزاد با اعلام قيمت‌هاي جديد را نداشتند يا اينكه نخواسته اند آن را خيلي جدي بگيرند.

سال قبل هم كه قيمت ارز مرجع از 1058 تومان به 1226 تومان افزايش يافت ، باز هم بازار آزاد ارز دچار تلاطم شد و درآن مقطع هم ناگهان قيمت دلار آزاد روند صعودي گرفت و فاصله‌اش را با قيمت دلاردولتي حفظ كرد. پس با‌توجه به تجربه پيشين اين سوال پيش مي آيد كه آيا دولت فكر اين را نمي‌كرد كه با افزايش دوباره نرخ ارز مرجع احتمال تلاطم در بازار وجود خواهد داشت؟ اگر چنين احتمالي را داده است، تمهيدات دولت براي مهار اوضاع چيست؟

آنگونه كه رئيس كل بانك مركزي و وزير اقتصاد گفته اند قيمتها تحت تاثير جو رواني افزايش يافته اند و نمي تواند در اين سطح باقي بمانند.

حتي اگر اين پيش بيني محقق شود باز بركسي پوشيده نيست كه چنين تلاطمي به جو نااطميناني در بازار دامن مي‌زند و اين موضوعي زيبنده براي اقتصاد كشور كه زيرفشار تحريمها قرار دارد، نيست. به هر حال انتظارازمقامات اقتصادي دولت و مسئولان بانك مركزي اين است كه بازار پولي و ارزي كشور را به گونه اي مديريت كنند كه تلاطمات غيرمنطقي درآن ديده نشود و الا راه براي تبليغات منفي معاندان باز خواهد ماند تا به صيد ماهي مراد خود از آشفته بازار ارز بپردازند.

حمايت:المپیک 2012 لندن و همبستگی انسانی

«المپیک 2012 لندن و همبستگی انسانی»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد؛این روزها رویدادهای جاری در مسابقات المپیک لندن توجه میلیون ها انسان در سراسر جهان را به خود جلب کرده است همانگونه که در کشورمان میلیون ها ایرانی، فعل و انفعالات المپیک را در رشته های مختلف به خصوص رشته‌های مدال آور ورزشکاران ایرانی، با حساسیت و اشتیاق پیگیری می کنند. نیمه شب روز یکشنبه، مدال طلای حمید سوریان یکی از مواردی بود که شادی و غرور را به خانواده های ایرانی تقدیم کرد. همچنانکه قبل از ایشان در هفته گذشته، قهرمانی که در رشته وزنه برداری موفق به دریافت مدال شد، شادی را برای مردم به ارمغان آورد.

در همین زمینه، مردم منتظرند تا سایر قهرمانان ایرانی نیز در روزهای آتی مدال آور شوند و بدین ترتیب به شادی و غرور ملی آنان افزوده شود. نظر به اهمیت رویدادهای جاری در المپیک، نکاتی از منظر دغدغه های ستون به سوی عدالت تقدیم مخاطبان ارجمند می شود. امید است مرضی خداوند سبحان واقع و برای گسترش آگاهی های عمومی مفید واقع شود. کم و بیش همه شنیده اند که مسابقات ورزشی جهانی به نام المپیک، قدمتی بسیار طولانی دارد.

بدین صورت که حتی در یونان باستان نیز چنین مسابقاتی به صورت هرچند مدت یک بار و با حضور اقوام مختلف، جریان پیدا می کرده است. درظاهر اولین رقابت های ورزشی که در محل المپیا (یونان) برابر اسناد تاریخی برگزار شده است به سال 776 قبل از میلاد برمیگردد. در اسناد و مدارک تاریخی اعلام شده که وقتی بازیهای المپیک باستان جریان پیدا می کرد، در مناطق مختلف اعلام می شد که جنگ و ستیز تعطیل است و اختلافات اقوام و قبیله ها به هر شکل حتی موقت و مشروط متوقف می شد.اما المپیک در دوران جدید با تاریخی جداگانه و ویژگی های خاص خود توأم شده است.

شکل گیری المپیک در دوران جدید، از حیث تاریخی به اواخر قرن نوزدهم برمی گردد که با تلاش های فردی به نام بارون پیردکو برتین فرانسوی در سال 1896 میلادی کمیته بین المللی المپیک ایجاد و قرار شد که بازی های المپیک فقط یک رویداد ورزشی صرف نباشد بلکه کانونی برای تکامل انسانی و تفاهم بین المللی باشد. بدین ترتیب، اولین بازی های المپیک جدید بازهم در یونان برگزار و سپس به تدریج توسعه یافت.

در اهداف المپیک آن گونه که در اساسنامه آن منعکس شده، نکات مهمی منعکس شد، از جمله ترویج و توسعه ویژگی های اخلاقی و جسمانی که اساس کار ورزش است، تعلیم و تربیت جوانان از طریق ورزش به منظور ایجاد تفاهم بیشتر بین همه ورزشکاران و کمک به ساختن دنیایی بهتر و پر از صلح و ثبات، نشر و ترویج اصول انساندوستانه المپیک در سراسر جهان و ایجاد خیرخواهی جهانی.در خصوص اهداف یاد شده وجهت انعکاس همبستگی جهانی، پرچم المپیک از 5 حلقه با رنگ های مختلف به عنوان نماد 5 قاره تشکیل شده که در سطوح ملی کشورها نیز کمیته های ملی المپیک مکلف به ترویج و تقویت این همبستگی جهانی هستند.

حال با توجه به اهداف انساندوستانه یاد شده ،این پرسش مطرح می شود که آیا این رویداد بزرگ هر چهارسال یکبار، توانسته است جهان را صلح آمیزتر کند؟آیا توانسته است توجه ملت های مختلف را به آرمان های عدالتخواهانه بیشتر جلب کند؟ آیا در المپیک های مختلف نمودهای اعتراض به بی عدالتی ها را شاهد بوده ایم؟ در پاسخ به این پرسش های مهم، لازم به یادآوری است که حجم بی عدالتی ها در سراسر جهان آن گونه نهادینه و ساختاری شده است؟ که به واقع از یک چنین رویدادی نمی توان انتظار داشت تا بتواند بی عدالتی ها را مرتفع سازد. اما در این امر تردیدی نیست که بازی های المپیک به طور طبیعی همبستگی بین سیاه و سفید، شرقی و غربی، پولدار و بی پول، توسعه یافته و در حال توسعه را تقویت می کند.

وقتی ورزشکاران سراسر جهان درکنار یکدیگر به رقابت می پردازند، این پیام برای همه ملت ها به روشنی منتقل می شود که شما نیز می توانید خود را قوی تر ساخته و هر چهارسال یکبار در رقابت با دیگر ملت ها تلاش های خود را به آزمون بگذارید تا خود این رقابت ها بهانه و فرصتی باشد جهت تکاپوی جدی تر برای ارتقای توانمندی ها. نکته دیگر اینکه این بازی ها در مواردی صحنه ای شده تا نمایندگان ملت ها یا گروه های ستمدیده از این عرصه برای انعکاس صدای اعتراض خود بهره جویند.

مثلاً کاری که قهرمانان سیاه پوست تامی اسمیت و جان کارلوس در المپیک 1968 مکزیکوسیتی در اعتراض به تبعیض نژادی و حمایت از حقوق سیاهان انجام دادند، یا آنچه فلسطینی ها در المپیک 1972 مونیخ علیه تعدادی از ورزشکاران رژیم غاصب صهیونیستی انجام دادند، مواردی از اعتراضات ستمدیدگان در این رویداد بزرگ جهانی بوده است.حال با توجه به سابقه و پیشینه و ظرفیت های یاد شده المپیک، اگر نگاهی به کشور خود بیندازیم، ابتدا لازم است به خاطر آوریم که کمیته ملی المپیک ایران در اردیبهشت سال 1325 تشکیل شد.

یعنی بیش از 6 دهه قبل و از سال 1948 میلادی تا کنون قهرمانان ورزشی کشورمان در 15 دوره بازی های المپیک در رشته های مختلف حضور یافته اند. هرچه جلوتر آمده‌ایم تعداد شرکت کنندگان ما و تنوع رشته هایی که توانسته ایم در المپیک حضور یابیم و برنامه ریزی و تلاش جدی تر در این خصوص رشد یافته است.

به عبارت دیگر، خود این بازی‌ها زمینه ای فراهم کرده تا جوانان کشورمان و مدیران ورزشی و مسئولان عالی، خیز بلندتری برای رشد و توسعه عمومی به خصوص در عرصه های توانمندی های ورزشی بردارند. طبیعی است که موفقیت های جهانی در عرصه های مختلف از جمله ورزشی به راحتی به دست نمی آید و نیازمند خودباوری، برنامه ریزی درست و تلاش شبانه روزی می باشد. آنچه در این خصوص حائز اهمیت است، اینکه توجه کنیم اگرچه ورزش یکی از مهم ترین عوامل سلامتی جسم و روح است، اما در دنیای ورزش حرفه ای معاصر، انواع آسیب ها و آفت ها نیز بروز یافته.

بدین معنا که در جوار فعالیت های ورزشی، سرمایه داران بزرگ و شرکت ها و نهادهای مالی عظیم نیز به تلاش های خود جهت جذب مخاطب در زمینه منافع مادی، روز به روز بیشتر همت میگمارند. همچنین بنگاه های فرهنگی مختلف به خصوص نهادهای غربی، تلاش زیادی را به کار می گیرند تا در کنار فعالیت های ورزش حرفه ای، پیام های فرهنگی مورد نظر خود را به مخاطبان القا کنند و دیدگاه های فرهنگی مخالف خود را از این طریق منزوی ساخته و مطرود جلوه دهند.

همین تلاش های محافل قدرت مالی یا سیاسی و فرهنگی باعث شده که استعدادهای سراسر جهان در رشته های مختلف پس از شناسایی، بلافاصله جذب باشگاه ها و نهادهای واقع در غرب شوند تا ضمن داغ نگهداشتن تنور ورزش حرفه ای مورد نظر ، بتوان از کنار آن الگوسازی های لازم را در سطح جهانی انجام داد.

همین الگوسازی هاست که امروزه شاهدیم بچه های دبستانی در کشورهای مختلف از جمله کشور خودمان گاه فلان بازیکن خارجی را بیشتر از مسئولین کشور خود می شناسند یا تحت تأثیر رفتارهای او قرار دارند. هم چنین همین الگوسازی هاست که باعث شده خیلی از ورزشکاران سطوح ملی در کشورهای مختلف از جمله کشور خودمان رفتارهایی مشابه آنچه در غرب رایج است را بروز دهند و فقط با پول و معیارهای مادی فعالیت های خود را پیگیری کنند. این آسیب ها را باید دقیق وعمیق شناخت و تلاش کرد تا در سطح ملی صحنه ورزش و رقابت های ورزشی را از این گونه آفت ها دور نگهداشت. و باید تلاش کرد تا روش و منش انسانی و پهلوانی را مبتنی بر فرهنگ اسلامی و ایرانی در سطح ملی و فراملی گسترش داد.برای اینکه چنین اهدافی تأمین شود، کمیته ملی المپیک باید از ظرفیت های فکری و مشارکت وسیع مردمی بهره مند باشد.

نباید کمیته ملی المپیک فرصتی توسط برخی از صاحبان قدرت تلقی شود تا با انواع لابی ها و ابزارهای مختلف، منصب های مزبور را تصاحب کنند و حتی انتخابات واقعی در آن جریان نیابد. نباید وزارت ورزش و جوانان در تلاش باشد تا عوامل خود را در کمیته ملی المپیک بر منصب ها بنشاند.

بلکه لازم است وزارت ورزش تلاش کند تا برجسته ترین عناصر فرهیخته ورزشی و تأثیرگذار از حیث جلب مشارکت های مردمی، در کمیته ملی المپیک حضور یابند و فعال باشند تا مهم ترین مرجع مرتبط با اهداف انساندوستانه المپیک از همین سطح ملی فعالیت های خود را در سطح بالایی انجام دهد و سپس بتواند در سطح جهانی تأثیرگذار باشد.

سخن آخر
قهرمانی توأم با پهلوانی و منش‌های متعالی انسانی یک ارزش است و هرکس بتواند بدان نایل آید، به یک کمال والا دست یافته و می‌تواند موجبات تکامل دیگران را نیز فراهم آورد و انگیزه سازی کند.

قهرمانی در المپیک یکی از شاخص‌های رشد و توسعه کلی کشورهاست. هرچه در ابعاد مختلف، توسعه و پیشرفت بیشتری پیدا کنیم، زیرساخت‌های لازم برای اینکه در رشته های مختلف ورزشی افق‌های بلندتر را هدف قرار دهیم، بیشتر فراهم می‌شود چنانچه بالعکس موفقیت در عرصه المپیک و یا سایر رقابت‌های جهانی، می‌تواند شور و شوق ملی برای ارتقای توانمندی‌ها در عرصه های متنوع را نزد عموم مردم دامن زند. هنوز فاصله کشور ما در بسیاری از رشته های ورزشی با قافله جهانی زیاد است. این فاصله‌ها را باید رفع کرد و نشان داد که استعدادها و ظرفیت‌های ایرانی بسیار وسیع است و می‌تواند در زمینه های مختلف، از جمله سرآمدها باشد.

نسبت به آسیب‌ها و آفت‌های ورزش قهرمانی و نقش مخرب کارتل‌ها و مراکز اقتصادی و دلالی و فرهنگی غرب در سراسر جهان باید حساس بود و همواره خود و جامعه داخلی را واکسینه کرد تا آن آفت‌ها و آسیب‌ها به سطح ملی رسوخ نیابد و درنهایت اینکه باید قدردان قهرمانان ملی خود و مربیان آن‌ها باشیم که ماه‌ها با سختی‌ها و مرارت های بسیار، خود را برای چنین رقابت‌های سنگینی آماده کرده و می‌کنند و با موفقیت‌های حاصله دل همه را شاد می‌سازند.

امید آنکه در روزهای آتی خبرهای شادی آورو غرور آفرین مکرری برای ملت ایران از المپیک 2012 برسد و تجربیات حاصله را برای بهتر ساختن آینده کشور و ملتمان به خوبی به کار گیریم.

مردم سالاري:مجنون قلم

«مجنون قلم»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در ان مي‌خوانيد؛انديشيدن و ميل به دانستن انسان‌ها از زمان تشکيل نخستين تمدن‌ها در بين‌النهرين، آدمي را وادار به کاوش و انتقال اطلاعات به يکديگر کرده است. برخي نقاشي‌هاي ديواري انسان‌هاي اوليه در دوران ديرينه سنگي از حيوانات را هم دليلي بر ميل انسان براي دانستن و انتقال اطلاعات تلقي مي‌کنند.

از نخستين روزنامه‌هاي يونان باستان پيش از ميلاد مسيح تا انقلاب صنعتي ديروز و امروز که عصر انفجار اطلاعات است، روزنامه‌نگاران و خبرنگاران همواره محور اصلي تبادل اطلاعات بوده‌اند. انسان‌هاي کره زمين گيج انبوه اطلاعات و خبرها هستند و تنها خبرهايي تاثيرگذارند که مهندسي بيان را با خود همراه داشته باشند. جوامع پيشرفته آموخته‌اند براي حفظ دموکراسي نياز به روزنامه‌نگاران افشاگر که به جنگ خطاهاي دولت‌ها مي‌روند نياز دارند البته در پس ژست‌هاي دموکراسي دوستانه غربي آنها از هر کس که پاي به محدوده خط قرمز قدرت‌هاي مافيايي مي‌گذارد به خشم مي‌آيند و در مورد مسائل سياسي خشونت آنها دو چندان مي‌شود.

آمار بالاي قتل، ارعاب و ضرب و شتم خبرنگاران در جهان سندي بر خشونت عليه خبرنگاران جهان است، اما جنون خبرنگاران براي افشاي ابعاد کثيف سياستمداران آنها را به جنگ با دولت‌ها مي‌کشاند. به راستي نحوه پرونده سازي کاخ سفيد براي جوليان آسانژ، قتل چندين خبرنگار روس و يا قتل عام روزنامه‌نگاران مکزيکي براي اثبات کافي نيست؟

در ايران اسلامي در ميان گرماي بلندترين روزهاي مرداد ماه و درست در لحظاتي که روشنايي آفتاب در اوج قدرت خويش در آسمان ايستاده است، به بهانه شهادت محمود صارمي که به جنگ با سياهي خشن طالبان رفته بود و در ميان نام‌هاي مختلفي که براي روزهاي رنگ رنگ سال برگزيده شده است روز خبرنگار جلوه‌اي خاص دارد.

365 روز سال، روز و شب، ميان سوز برف و باران يا گرماي آتشين تابستان اين خبرنگاران هستندکه اخبار و اطلاعات را به مردم و جامعه منعکس مي‌کنند. راه‌هاي زيادي براي نوشتن وجود دارد اما خبرنگار متعهد براساس رسالتي آزاد منشانه که روحي بزرگ مي‌طلبد به روايت رويدادهاي مختلف مي‌پردازد. فطرت خبرنگار خوب مي‌داند ميان صادق بودن و قلم فروشي مرزي باريکتر از مو وجود دارد و همين موضوع کار را براي او دشوار مي‌کند. قسم خداوند به قلم، ارزش و منزلت قلم را به رخ انسان‌ها مي‌کشاند و افسوس که آدميان آن را ساده مي‌انگارند. خبرنگاران، پيامبراني هستند که دردهاي جامعه را برسپيدي کاغذ حک مي‌کنند تا در دل تاريخ دفتر زمان حک شود.اطلاعات با نگاه‌هايي متفاوت درگذر لحظه‌ها در مسابقه با ثانيه، در پس تيتر، ليد، خبر و گزارش منتشر مي‌شوند.

17 مرداد از دلدادگي، خنده و گريه‌هايي تمجيد مي‌کند که با رقص انگشتان برروي کاغذ مي‌تواند حماسه‌ها خلق کند. اين روز تنها فرصتي است براي تمجيد از مردان و زناني که با سلاح قلم به جنگ ناآگاهي‌ها مي‌روند. پاسداشت نواي قلم‌هايي که اميد به دستان زخم خورده و پينه بسته کشاورزي کهنسال مي‌بخشد يا غبار خستگي از پيشاني کارگري مي‌زدايد و گاه همچون يک سرباز وطن حملات دشمنان سرزمين پارس را پاسخ مي‌گويد؛ و شايد فراتر از همه اينها مسوولان را امر به معروف و نهي از منکر مي‌کند.

کدام شغل اجازه مي‌دهد تاريخ را در دل وقوع حادثه بنويسي و شاهد نزديک آن باشي؟! خبرنگاري امتياز برجسته‌اي است که گاه همچون شهيد مرتضي آويني بايد جان در اين راه بگذاريم. خبرنگاران، اين جماعت سختکوش و اغلب سمج، گاه انديشه‌اي را به چالش مي‌کشند و گاه حتي وراي موثر نبودن مطلب، بازهم نگاشته‌هايشان به عنوان قسمت کوچکي از يک اصلح بزرگ مفيد واقع شود.

چه بسيار پيش آمده که از راه در، براي خبرنگار متعهد راهي نبوده و او با عزم پنجره به موضوع ورود موشکافانه مي‌کند. فشارکاري مرگبار، مدت زمان کاري طولاني و نامنظم مهلک‌ترين فاکتورهاي استرس زا براي خبرنگاران ايراني محسوب مي‌شوند. امروز صحبت‌هاي کليشه‌اي از حفظ حرمت خبرنگاران در ايران و لزوم برطرف شدن مشکلات خبرنگاران، گفته خواهد شد. گرچه ظرف يکسال گذشته فعاليت‌هاي مفيدي در اين راستا انجام شده است اما ليست مصيبت‌هاي خبرنگاران آنقدر طولاني است که اقدامات انجام شده در ميان آن گم است.

با تمام آنچه که سختي کار بر خبرنگاران تحميل مي‌کند، هر روز، روز ماست؛ مي‌نويسيم، پس هستيم. ايستادني از جنس ذات اقدس الهي و قسم خداوند به قلم، برگرفته از فطرتي نهاده در دل آدمي.

خبرنگاران متعهد به عنوان صف مقدم مبارزين براي پيشرفت و اعتلاي جامعه ايران اسلامي خواهند ايستاد.

آفرينش:حمل و نقل همگاني در شهر ها و شهروندان

«حمل و نقل همگاني در شهر ها و شهروندان»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛هر چند تاقبل از اجراي قانون هدفمند کردن يارانه ها حمل و نقل همگاني در کشور مورد توجه اقشار مهمي از مردم و شهروندان کشور بود و همچنين مشکلات و چالش هاي بسياري در توسعه و گسترش آن وجود داشت اما اين مساله زماني اهميت بيشتر و اساسي تري يافت که قانون هدفمند کردن يارانه ها به اجرا گذاشته شد و تقاضاي سفر با سامانه‌هاي حمل و نقل همگاني و همچنين تعداد مسافران حمل و نقل شهري در شهرها و کلانشهرها بعد از اجراي هدفمند کردن يارانه‌ها به‌طور متوسط افزايش محسوسي پيدا کرد.

اين امر در زماني صورت ميگيرد که ظرفيت حمل و نقل همگاني در کشور همچنان و تا حد زيادي ثابت مانده است و در حوزه هايي همانند تهران نيز گسترش و حل چالشهاي آن با مشکلات متعدد روبرو مي‌باشد.همين امر باعث شده است عملا شهر وندان کشور و بويژه ساکنان شهرهاو مهمتر از ان کلان شهرها اکنون با واقعيتي به نام مشکلات حمل و نقل همگاني روبرو گردند.

واقعيتي که سبب نارضايتي هاي بسياري از شهروندان شده است در اين راستا پرسش مهم اين است كه آيا شهروندان کشور در شهر هايي همانند تهران بايد همچنان با مشکلاتي در زمينه خدمات رساني مطلوب در حوزه حمل و نقل عمومي روبرو باشند؟

در اين ميان شايان ذکر است كه در يک سال اخير نگاهي به وضعيت حمل و نقل همگاني در شهرهايي همانند تهران داشته باشيم در اين بين از يک طرف ما با افزايش محدو ديت هاي بسياري در استفاده از وسايل حمل و نقل شخصي چه به دلايلي نظير وضعيت هاي مداوم آلودگي بيش از حد تهران و محدوديت هاي ترافيکي و قيمت سوخت و... روبرو بوده ايم و از سوي ديگر نيز به رغم تلاشهايي براي بهبود وضعيت حمل و نقل از سوي نهادهايي همانند شهرداري و توجه به راه اندازي خطوط تندرو اتوبوس راني آنچه در عمل تحقق يافته است ناکافي بودن وسايل حمل و نقل عمومي در تهران اعم از مترو ، سامانه هاي اتوبوس هاي تندرو و... بوده است .

از سوي ديگر هم کماکان نيز اختلافاتي ميان برخي از نهادها بر سر حمل و نقل همگاني وجود داشته است و همچنان نيز آنکه بيش از همه زير فشار بوده اند شهرونداني هستند که خواسته يا ناخواسته مجبور به استفاده از وسائل حمل و نقل همگاني بوده و شاهد اتلاف وقت و هزينه بسيار در راه ناکافي بودن حمل و نقل عمومي هستند و همچنين عملا نظاره گر وبازنده اصلي اختلاف ها، مشکلات و کمبود ها بوده اند.

آنچه مشخص است تداوم چالش ها و اختلافها و موانع گسترش کامل و کافي حمل و نقل همگاني در شهرها بويژه کلان شهرها بيش از همه بازنده آن مردم و اقتصاد کشور خواهد بود چه اينکه گذشته از بحق و يا بناحق بودن دلايلي براي توسعه ناکافي حمل و نقل همگاني آنچه در معرض مشکلات مداوم قرارداده شده است حمل و نقل عمومي در کشور است امري که سالها پيش بايد مورد توجه جدي تر از سوي مسئولان قرار ميگرفت و بي شک تداوم تعلل در اين مسير هزينه هاي هنگفت بيشتري بر کشور وارد ميکند.

ابتكار:حرکت بر لبه تيغ

«حرکت بر لبه تيغ»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم هادي وکيلي است كه در ان مي‌خوانيد؛آنان که در کار قلمند، خوب مي‌دانند که «دغدغه داشتن» بزرگترين انگيزه براي خلق يک اثر است و هر آنکه دغدغه‌اي ندارد، خالق خوبي هم نخواهد بود. خبرنگار بودن مساوي با دغدغه داشتن است و نمي‌توان بدون دغدغه وارد اين عرصه شد؛ خبرنگاري درحقيقت هنر مديريت دغدغه‌هاست.

خبرنگاري ترازوي دوکفه‌اي است که در يک کفه آن، درد و رنج و دغدغه‌هاي مردم سنگيني مي‌کند و در کفه ديگر، مسئولان قرار دارند و حلقه اتصال بين اين دو کفه را «سوال» پر مي‌کند؛ سوال به هدف «دستيابي به حقيقت» براي رفع يک دغدغه و نقد به منظور اصلاح يک روش. بنابراين سوال و نقد، ابزار خبرنگاران است براي انجام رسالت خويش، به گونه‌اي که رعايت عدالت دو کفه ترازوي مردم و مسئولان را بنمايد.

در روزگار ما اين رسالت سخت و پرهزينه شده‌است. سوال و نقد در محاق است و از کارکرد خود دور افتاده‌اند. «سوال» به تشويش اذهان عمومي و «نقد» به تخريب، تفسير و تعبير مي‌شود. از يک‌طرف، مردم عملکرد خبرنگاران را متناسب با حجم دغدغه‌هاي خود نمي‌بينند، عملکرد آنان را محافظه‌کارانه و جانبدارانه تفسير و تعبير مي‌نمايند و بر اين اساس خبرنگاران را به صراحت، شجاعت و تيزي در نقد دعوت مي‌کنند. از سويي ديگر همين سوسوي نقد و سوال هم برتافته نمي‌شود و تحمل‌ناپذير مي‌نمايد. درنهايت هم اين خبرنگاران هستند که عامل سياه‌نمايي و سوءتعبير فرمايش فلان مسئول و دليل برخي ناکارآمدي‌ها تلقي مي‌شوند.

در اين شرايط خبرنگار هم بايد در مقابل مردمش که او را به صراحت و شجاعت دعوت مي‌کنند، خجل باشد و زبان در کام گيرد، از هزار نکته ناگفته خود بگذرد و تنها به نشانه برخي بن‌بست‌ها و حساسيت‌ها سري تکان دهد و زماني ديگر هم بايد در مقابل مسئولاني که او را به سياه‌نمايي متهم مي‌سازند و قلمش را آشوب‌ساز و دشمن شادکن معرفي مي‌نمايند، سر تسليم فرود آورد و وعده جبران دهد و البته با آهي از ته دل و نااميدانه، به ميانه‌اي متمرکز مي‌شود که خود در آن قرار گرفته‌است.

او مي‌داند که بر لب تيغ حرکت مي‌کند. در روزگاري خبرنگار شده‌است که مرزها به هم ريخته و در مواردي مرز حق و باطل آنچنان به هم نزديک است که تشخيص آن، رستگاري مي‌خواهد. او در عصري به شغل شريف خبرنگاري روي آورده که تکنولوژي، روزي به مددش مي‌آيد و راه تشخيص را آسان‌تر مي‌کند و البته روزي هم همين تکنولوژي منابع خبري‌اش را در لحظه نياز، چنان محو مي‌کند که درنهايت او مي‌ماند و خبري که تا چند لحظه پيش منبع داشت ولي حالا مستند نيست و تمام تاوان آن را يک تنه بايد بپردازد.

او نه فقط در بيان دغدغه‌هاي مردمش به لکنت افتاده که خود جزئي از دردداران و دغدغه‌داران جامعه خويش مي‌باشد. او اگر روزي گراني مرغ را روايت مي‌کند به مثل جوجه خورده‌ها که حال بر گراني مرغ تأسف خالي مي‌خورند، نيست بلکه با تمام وجود خود، درد گراني را چشيده و حال، روايتش تاثيرگذار مي‌افتد. او ياد گرفته که «رطب خورده ِي مي‌تواند منع رطب نمايد.»

خلاصه حال خبرنگاري در روزگار ما کمي غريب است؛ خبرنگار که از نظر معيشت جزو کم‌درآمدترين‌ها به حساب مي‌آيد و اگر قرار باشد شرح روزانه‌ زندگي خود را روايت نمايد، تمام صفحات روزنامه‌اش پر خواهد شد ولي ديدن حال و روز مردمش لحظه شادي براي او نگذاشته‌است. البته او اين راه را صبورانه و عاشقانه مي‌رود چرا که اميد دارد در پس اين روزها، افقهاي نويدبخشي وجود دارند. او به روزهاي شاد مردم مي‌انديشد که مي‌تواند با روايت شادي‌هاي آنان، خود نيز دلشاد گردد.

او عصبانيت‌هاي مديريت رسانه، عدم رضايت مخاطبان و ناشکيبايي برخي مسئولان را به جان مي‌خرد چرا که معتقد است خبرنگار رسالتي پيامبرانه ايفا مي‌کند. پس متواضعانه از بايدهايي که ننوشته و از نبايدهايي که نوشته، عذر مي‌طلبد و البته تمام سعي خود را براي ماندن بر عهد خويش در مسير امانتداري و صداقت به کار خواهد بست و 17 مرداد را پاس مي‌دارد چراکه حيات جامعه را در گروي حيات خبرنگار مي‌داند.

توضيح: مدتي است که متاسفانه مطالبي به متن‌ها اضافه مي‌شود که اين اتفاق در يادداشتي که در روز گذشته چاپ شد تکرار شد. اکنون عين يادداشت با حذف مطلب دستکاري شده تجديد چاپ مي‌شودکه اميدواريم هرچه زودتر منبع دستکاري شناسايي شود.

ملت ما:رسالت يك خبرنگار

«رسالت يك خبرنگار»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محمد قادري است كه در آن مي‌خوانيد؛هفدهم مردادماه هر سال كه مي‌شود، «خبرنگاران» را به مناسبت سالروز شهادت شهيد بزرگوار عرصه رسانه «محمود صارمي»، و به پاس مسئوليت خطيرشان در امر اطلاع‌رساني ارج مي‌نهند. دوستان و همكاران حوزه رسانه نيز هر يك به گونه‌اي يا در وصف خبرنگار يا در باب سختي‌ها و مشقات و بي‌توجهي‌ها به اين قشر قلم مي‌زنند و در حد خود، دينشان را به ساحت فعالان عرصه خبر ادا مي‌كنند. آنچه اما در اين مجال بر آنم تا درباره آن سطرهايي را بنگارم، نه در باب سختي‌هاي كار خبرنگاري و نه حقوق معمولا ادا نشده آنان كه در باب وظيفه و رسالت سنگيني است كه بر گردن يك خبرنگار از همان لحظه كه مي‌پذيرد در اين عرصه ورود كند، سنگيني مي‌كند.

اساسا و برخلاف نظر بسياري كه همواره نشسته و مي‌گويند «ديگران براي ما چه كرده‌اند»، معتقدم اين‌كه ما براي ديگران ـ كل جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنيم ـ چه كرده‌ايم از اولويت و درجه اهميت بالاتري برخوردار است به‌ويژه آن‌كه در يك جامعه آرماني و فضيلت محور، قاعدتا اگر هر عضو جامعه وظيفه خود را به درستي انجام دهد اولا همه امور سامان يافته و ثانيا حقوق متقابل وي كه از رهگذر انجام وظيفه ديگران حاصل مي‌شود به بهترين شكل ممكن ادا خواهد شد، اين را قياس كنيد با جامعه‌اي كه آحاد آن تنها به دنبال حقوق خود باشند.

در هر صورت به نظر مي‌رسد اگر بخواهيم به عنوان يك عضو كوچك خانواده بزرگ رسانه درباره «خبرنگار» بنويسيم بهتر آن است كه درباره آنچه بايد باشيم بنويسيم، آنچه ما را هم رديف خبرنگاراني قرار مي‌دهد كه حين انجام ماموريت در خون خود غلتيدند و به آرزوي ديرين خود يعني «شهادت» دست يافتند، همانان كه از حضرت زينب(س) بزرگ خبرنگار تاريخ درس شجاعت و ايستادگي آموختند و هيچ‌گاه حق را فداي ناحق نكردند.

بر اين اساس شايد بتوان موارد زير را به عنوان اهم وظايف يك خبرنگار حرفه‌اي و متعهد برشمرد:

1) صداقت در گفتار و اطلاع‌رساني شفاف، اميد بخشي به مردم و پرهيز از سياه‌نمايي، نقد كاستي‌ها و سوءمديريت‌ها، افشاي مفاسد سازماندهي شده و... با هدف و نيت تعالي جامعه.

2) رعايت ادب، عقلانيت، اخلاق حرفه‌اي، انصاف و تقواي سياسي در «نقد استعلايي» وضع موجود و ارايه راه براي رسيدن به وضع مطلوب.

3) تلاش براي رساندن حرف و درد دل «مردم» به عنوان ولي نعمتان جامعه اسلامي به مسئولان و دفاع از حقوق مشروع آنها در قبال حاكميت.

4) ترويج منش و روحيه آرمانگرايي واقع‌گرايانه، استقلال‌طلبي، ظلم‌ستيزي، خودباوري، آزاديخواهي، آزادانديشي، ولايتمداري و هر آنچه از يك مسلمان معتقد به انديشه‌هاي نوراني اسلام ناب انتظار مي‌رود و تلاش براي زمينه‌سازي روزي كه همگان بي‌صبرانه براي آمدنش لحظه‌شماري مي‌كنيم، روزي كه بنا بر وعده الهي، ظلم و ظالم در سراسر گيتي برچيده خواهد شد و زمين به مستضعفين عالم به ارث خواهد رسيد.

آرمان:مطبوعات امروز، چشم‌انداز دیروز من نیستند

«مطبوعات امروز، چشم‌انداز دیروز من نیستند»عنوان سرمقاله روزنامه علی‌اکبر قاضی‌زاده است كه در آن مي‌خوانيد؛نه؛ مطبوعات امروز؛ چشم‌انداز دیروز من نیستند. من فکر می‌کردم با این کار می‌توانم به مردم خدمت کنم، می‌توانم اطلاع‌رسانی کنم و آن روزها فکر می‌کردم می‌توانم به نفع مردم گام بردارم و با بیان آنچه در اطرافمان می‌گذرد می‌توانم به مردم راه بهتری را برای زندگی پیشنهاد کنم. ولی به دلایل متعدد انگار موفق نشده‌ام. یا روز و روزگار مناسبی نبود یا زمینه به اندازه کافی مهیا.

شاید هم خود من آنقدر برای این میدان آزموده نبودم که در بزنگاه‌های حساس چه کاری بهتر است انجام دهم و در نتیجه من به آرمان‌هایم در پس سال‌ها تلاش در مطبوعات نرسیدم. شما اگر بخواهید مطبوعات ما را با منطقه مقایسه کنید جز مصر که سابقه‌ای نزدیک به 157سال در انتشار روزنامه الاهرام دارد با هیچ کشور دیگری قابل قیاس نیستیم. ما در ردیف کشورهای منطقه از همه بالاتریم.

مصر یک الاهرام داشت که 60 تا 70 سال سابقه بیشتر و قدیمی‌تری نسبت به اطلاعات ما دارد که نزدیک به 90 سال سابقه انتشار دارد. ما به نسبت کشورهایی مانند ترکیه نیز وضعیت بسیار بهتری داریم. حقیقتا قدیمی‌ترین روزنامه های منطقه در ایران منتشر شده‌اند.کشور ما قدیمی‌ترین دانشگاه را نسبت به کشورهای منطقه دارد. دارالفنون دانشگاه بود نه دبیرستان. یک تاریخ هم داریم که کشورهای منطقه هیچ کدام مشابه آن را ندارند و شعر و ادبیات ما و اساسا گذشته ما در کنار علومی مانند شیمی، فیزیک، ریاضیات و طب اصلا قابل مقایسه با کشورهای منطقه نیست.

این واقعیت است اما حالا باید گفت ما استحقاق خیلی بالاتر از این را داریم نه تنها از نظر مطبوعات و رسانه بلکه از نظر طرز زندگی کردن و روابط انسانی. من وقتی در خیابان راه می‌روم؛ خودم را نمی‌بینم که راضی باشم. اما معتقدم بخشی از آن تقصیر ما بوده. ما یعنی کارکنان و مسئولان رسانه‌ها. ما نتوانستیم با مردم ارتباط برقرار کنیم و در حوزه‌های اجتماعی اطلاعات را دقیق منتقل کنیم.

علت این اتفاقات را از من نپرسید. امروز طرز رانندگی و سلوک ما با همدیگر اصلا شبیه فرهنگ ما نیست این رفتارها در حد ما نیست. دلم می‌سوزد وقتی که زنگ می‌زنید و می‌گوئید سلام آقای قاضی‌زاده من شاگرد شما در فلان دانشگاه هستم.

البته خوشحال هم می‌شوم که هنوز کسانی هستند که وقتی در دانشگاه و کلاس‌های درس رسانه تعلیم دیده‌اند هنوز در مطبوعات کشور حضور دارند. به همه همکاران عزیزم در مطبوعات روز خبرنگار را تبریک می‌گویم و امیدوارم روزی شاهد رونق بیشتر مطبوعات باشیم.

دنياي اقتصاد:پیشنهاد حذف نرخ ارز مرجع

«پیشنهاد حذف نرخ ارز مرجع»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم پویا جبل عاملی است كه در آن مي‌خوانيد؛گویی اعلام احتمال تغییر نرخ ارز مرجع باعث شده تا بازار ارز بار دیگر دچار نوسان شود. چنین اتفاقی پیش از این نیز در شوک‌های قیمتی سال 1390 مشاهده شد.

در حقیقت نرخ ارز مرجع به عنوان شاخصی از میزان ذخایر ارزی بانک مرکزی برای بازار نقش ایفا می‌کند. در این بین بانک مرکزی چگونه می‌تواند هم برای تخصیص بهینه‌تر ارز خود، بهای آن را تغییر دهد و هم باعث شکل‌گیری انتظارات در مورد ذخایر ارزی‌اش نشود تا بهای بازار آزاد به نرخ مرجع واکنش نشان ندهد؟

ایده‌ای از سوی کارشناسان شکل گرفته است که محور آن، این است که فلسفه وجودی نرخ مرجع را به گونه‌ای دیگر محقق کند. در حقیقت نرخ مرجع از آن رو از سوی سیاست‌گذاران دنبال می‌شود که به برخی از کالاهای ضروری یارانه ارزی داده شود و به این ترتیب بهای تمام شده آن در بازار بر مبنای ارز ارزان قیمت شکل بگیرد. حال این گروه از کارشناسان بر این عقیده‌اند که بانک مرکزی به طور کلی نرخ مرجع را حذف کند و نرخ ارز آزاد را به عنوان تنها قیمت ارز بپذیرد و از سوی دیگر کمک به کالاهای ضروری را به شکل دیگری دنبال کند.

این سیاست بی‌تردید به معنای حذف فساد و رانتی است که همواره دغدغه اصلی کارشناسان بوده است؛ ضمن اينكه می‌توان از پیامدهای اثرگذاری نرخ مرجع بر نرخ آزاد ارز بر حذر بود. به نظر می‌رسد که بانک مرکزی روی کاغذ توانایی چنین کاری را داشته باشد، هر چند می‌توان تصور موانع اقتصاد سیاسی را از سوی آنهايي که به خصوص اکنون می‌توانند از نرخ مرجع بهره‌ برند، داشت؛ اما یک اجماع‌نظر می‌تواند نرخ مرجع را حذف و نرخ ارز آزاد را به عنوان تک قیمت سیستم ارزی در مبادلات معرفی کند.

چنین رویکردی، همان کاری است که بانک‌های مرکزی در تمام دنیا انجام می‌دهند. این بازار است که نرخ ارز را مشخص می‌کند و نهاد پولی تنها با مدیریت عرضه ارز، بر قیمت بازار تاثیر می‌گذارد، نه نرخی فارغ از چارچوب بازار. این پیشنهادی است که هم می‌تواند، هدف اصلی نرخ مرجع را مبنی بر کمک به عرضه کالاهای ضروری مرتفع کند و هم سیستم ارزی اقتصاد ایران را از مشکلات ناشی از ارز دو نرخی نجات دهد و هم از افزايش خارج از كنترل ارز آزاد جلوگيري كند.

تا زمان تحقق ارز تک نرخی، بانک مرکزی می‌بایست بر این امر احاطه داشته باشد که با عرضه ارز از شوک‌های قیمتی تا حد امکان پرهیز کند. حتی اگر اکنون بانک مرکزی خواهان افزایش نرخ ارز مرجع است، ‌باید با شوک عرضه، تقاضای فزاینده را مدیریت کند، در غیر این صورت به نظر می‌رسد، با التهاب‌های کنونی در بازار، بار دیگر شاهد افزایش قیمت در بازار ارز باشیم. به بیان دیگر اگر واقعا به نظر مقامات پولی افزایش بهای ارز وابسته به تقاضاهای غیرواقعی است، کنترل آن نیز بستگی به عرضه واقعی ارز دارد.
آخرین اخبار