به گزارش گروه سیاست خارجی ایران اکونومیست؛ ایران و سوریه متحدانی هستند که از دیرباز در نقطه مشترک دشمنی با رژیم صهیونیستی به رابطه استراتژیک با یکدیگر رسیدهاند. رابطهای که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در حمایت از مبارزان فلسطینی شروع شد؛ در جنگ تحمیلی صدام علیه ایران مستحکم شد و در فتنه شام به اوج خود رسید.
چندی پیش در این رابطه با حسین اکبری سفیر جمهوری اسلامی ایران در دمشق به گفتوگویی تفصیلی نشستیم. در بخش اول سولات صریحی از سفیر کشورمان پرسیدیم و تلاش کردیم برای ابهام آفرینیهایی که گاها در فضای رسانهای غیررسمی درباره روابط تهران-دمشق به آن دامن زده میشود پاسخهای روشنی را از اکبری جویا شدیم.
بخش دوم این گفتوگو به اقدامات و عملکرد شهید حسین امیرعبداللهیان وزیر خارجه فقید کشورمان در دیپلماسی منطقهای اختصاص یافته است.
در ادامه بخش نهایی این مصاحبه در اختیار مخاطبان قرار داده شده است:
از چگونگی آشنایی خودتان با شهید امیرعبداللهیان و صفاتی که از وی سراغ دارید بفرمایید.
شهید امیرعبداللهیان از ابتدایی که در وزارت خارجه مشغول به کار شد به شخصه علاقهمند بود که در منطقه غرب آسیا فعالیت داشته باشد. معمولا کادر وزارت خارجه تصور میکنند کار کردن در حوزههای بینالمللی مخصوصا در کشورهای غربی یا سازمان ملل تجربیات بیشتری دارد و پیچیدگی کار هم به نحوی بیشتر است. تصور غالب بر این هست که آنجا تجربیات بیشتری وجود دارد و بعضا دیپلمات ها تمایل دارند که حداقل در ادامه کارشان در آن فضاها قرار بگیرند.
ولی وی به دلیل نگاه اعتقادی که در حوزه دیپلماسی داشت از ابتدا علاقهاش این بود که در حوزه غرب آسیا و بهخصوص کشورهایی که امروز اسم آنها را میشود در محور مقاومت برد، مشغول بکار بشود.
به هر حال این نگاه که آدم بیاید در جایی قرار بگیرد که کانون توجه قدرتهای بزرگ بوده و به عنوان یک مولفه مهم در منطقه بتواند ایفای نقش کند؛ نگاه از یک نگرش عمیق نسبت به تحولات بینالملل و اتفاقاتی است که در منطقه رخ میدهد.
شهید امیرعبداللهیان یک آدم معتقد به اصول و مبانی بود. در سیاست خارجی اساسا در فضای دیپلماسی اقتضائات و مصالح به لحاظ تاکتیکی همیشه قابل تغییر است ولی بعضی دیپلماتها اصول و مبانی محکمی دارند که همه متغیرها،تاکتیکها و و رفتارها را بر اساس آن اصول تنظیم میکنند.
وی قائل به یک قاعده کلی در ذهن خود بود و با توجه به ابعاد انقلاب اسلامی و نگاهی که به حوزه بینالملل داشت باید این آرمانها و ارزشها همواره دنبال میشد، در این میان به طور مشخص بحث فلسطین نمود بیشتری داشت.
در حادثه ناگوار سقوط بالگرد و حتی در چهلم شهدای خدمت، گروههای فلسطینی چندین مجلس یادبود گرفتند. عمده گروههای مقاومت فلسطینی که در دمشق مستقر هستند، در سخنرانیهایی که اجتماعات مختلفی از همه این جریانات بودند تعابیری خاص را بهکار میبردند که شهید امیرعبداللهیان وزیر شهیدمان به تعبیری وزیر خارجه فلسطین هم بود.
این تعبیر به این خاطر بود که شهید امیرعبداللهیان نه تنها در ارتباط با ما بلکه در رایزنیهای بینالمللی و حضور در مجامع بینالمللی همواره مدافع جدی فلسطین بود. ایشان خصوصا بعد از طوفان الاقصی و حوادث اخیر غزه، با تحرک فوق العاده ای که داشت، در نشستهایی که در سازمان ملل بود، در برخورد با سفرا کشورهای غربی، اسلامی و دیگران، نشان داد میشود دیپلماسی با نگاه عمیق مقاومت محور را در روابط بینالملل امروزی که به نوعی در تقابل با جریان مقاومت هست هم پیش برد.
این نشان از یک نگاه عمیق و اصول پایدار و ثابت بود که طبیعتا این نگاه به انسان کمک میکند در هر شرایط سخت و پیچیدهای بتواند مبتنی بر اصول و مبانی خودش اهدافی را با یک نگاه دراز مدت دنبال بکند.
بعد از شهادت شهید امیرعبداللهیان با وزیر خارجه سوریه صحبت میکردیم، معاون وی میگفت خیلی از دیپلماتهای کشورهای عربی و حتی غربی میگفتند ما دسترسی خیلی نزدیک(به مقامات ایرانی) نداریم ولی شهادت آقای امیرعبداللهیان یک ضایعه بود از قول ما به آنها تسلیت بگویید.
این مقام سوری می گفت آقای امیرعبداللهیان یک ظرفیت خوب در تنظیم روابط منطقهای و بینالمللی بود. میگفت همه حتی خیلی از آنهایی که با بعضی از رفتارهای مقاومتی موافق هم نیستند به نیکی از او یاد میکردند، بالاخره آدمها گاهی وجدانشان درست قضاوت میکند. اصولا این تلاشها بعد از شهادت آدمها یا بعد از غیابشان خیلی بیشتر خودش را نشان میدهد.
آقای امیرعبداللهیان یک انسانی بود که بر اساس اصول و مبانی، دیپلماسی و روابط خارجی را در رفتار، گفتار، نگاه و اندیشه خود حرکت کرد و با انتخاب خود که اصلا در مناطق بحران یا درگیری، بیشتر حضور پیدا کند یا ایفای نقش کند یا ترجیح بدهد به جای اینکه مثلا برود در جای دیگر، برود در همین منطقه با کشورها کار کند.
در گذشته شاید یکی از شروط کشورهای همسایه این بود که آقای امیرعبداللهیان به دلیل نوع نگاه مقاومتی شاید مانع این شد که روابط همسایگی ایجاد بشود ولی در دوران سکانداری وی در وزارت امور خارجه، ما بهترین روابط همسایگی را داشتیم.
همه آنهایی که مخالف بودند آمدند و از این طریق هم در روابط سیاسی هم در ارتباطات هم در همکاریهای مشترک گرهها باز شد و نگاه مثبتی بر اساس یک اصول و بر اساس یک مبانی شکل گرفت که نه بر اساس یک دیدگاه به تعبیر آنها تند که میتواند روابط را بر هم بزند، برعکس بر اساس آن اصول و مبانی توانست روابط را تحکیم ببخشد و مستحکمتر از گذشته کند.
با توجه به اینکه ما به نوعی مرتبط با بحران و بحثهای عراق بودیم از ابتدایی که شهید مسئولیت کارشناسی موضوع عراق را به عهده گرفتند، بر سر موضوعات عراق ما با هم بیشتر آشنا شدیم. این ارتباط بعد از آن ادامه داشت تا زمانی که من در لیبی سفیر شدم و وی معاون خاورمیانه و شمال آفریقا بودند. آنجا ارتباط کاری نزدیکتری داشتیم بعد از آن ارتباط ما بیشتر شد.
ما مجموعهای را شاید از ۶یا۷ سال پیش به عنوان شورای عالی مشورتی داشتیم که خیلی از دوستان از بخشها و تخصصهای مختلف در آن بودند. شهید امیرعبداللهیان نیز با اینکه به طور مشخص از وزارت خارجه بود در این جلسات و این شورا که در فضای بیرون از دولت و به عنوان سازمان مردم نهاد برگزار میشد شرکت داشت، این شورا ساختاری دولتی نداشت و نشست هر دو هفته یکبار به عنوان شورای عالی مشورتی در حوزه بینالملل تشکیل میشد.
هنگامی که شهید امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه شد بازهم از من خواست که جلسات را تشکیل بدهیم. حتی در شب پنجشنبه که در همان روز به ماموریت رفته بودند، ما همان جلسه را داشتیم و ایشان نیز حضور داشتند و حتی یک نفر غایب هم نداشتیم. با اینکه خیلیها وزیر شدند و مشغلههای زیادی داشتند به دلیل آن زاویه تحلیل و آن نگاه عمیق تحلیلی که به مسائل و تحولات بین المللی بود. آن شب استثنائا جلسه خیلی طولانی شد و تا ساعات ۱ و ۲ بامداد به درازا کشید. فردای آن هم به مسافرت رفت و بعد هم آن اتفاق افتاد.
هنگامی که من عازم ماموریت خود در دمشق شدم، در طول یک سال و چندماه، شهید امیر عبداللهیان، هفت یا هشت بار سفری به این منطقه داشتند، پیگیر تحولات مقاومت بودند و ارتباطات نزدیک و نقش بسیار موثر، سازنده و به نظر من کلیدی در بحث تبیین حقایق موجود در منطقه و نگاه به افق و آینده داشتند که این هم به عنوان یک خاطرهای در ذهن خیلی از مقامات و خیلی از جریانات گروههای مقاومت همچنان ماندگار شد.
شهید امیرعبداللهیان از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۶ مستقیما در حوزه عراق فعالیت داشت. قاعدتا آشنایی و ارتباط وزیر شهید با سردار شهید سلیمانی در این بازه زمانی صورت گرفته است. از فعالیتهای شهید در این بازه زمانی بفرمایید.
در این مقطع مقرر شد که مذاکرهای در موضوع خاص در کشور عراق (باآمریکایی ها) انجام پذیرد. در آنجا قرار بود ما در سطح سفیر مذاکره کنیم ولی چند نکته اساسی وجود داشت و شهید امیرعبداللهیان نیز از ستاد عراق وزارت امور خارجه در این جلسه شرکت میکرد.
در این مذاکرات، تاکید مقام معظم رهبری بر این بود که حتما عراقیها در مذاکره با آمریکاییها حاضر باشند. علی رغم اینکه آمریکاییها به شدت اصرار داشتند که ما با هم مذاکراتی صرفا دوجانبه داشته باشیم، ولی تاکید بر این بود که مذاکره و نشست با حضور عراقیها و در موضوع مشخص باشد.
مقرر بود که موضوع مذاکره مشخصا جریان تکفیری در عراق باشد و بر سر هیچ موضوع دیگری در این مقطع مذاکره نشود، ایشان نقل میکرد که با اینکه تاکید مقام معظم رهبری را داشتیم ولی دیدیم همچنان آمریکاییها اصرار میکنند حتی المقدور در یک فرصت کوتاهی به صورت دو جانبه (بدون حضور عراقی ها) صحبت کنیم.
این خاطره را وی در ارتباط با بحثهای دیگر مخصوصا بحث هستهای هم مطرح میکرد که وقتی در سازمان ملل و کشورهای اروپایی بودند، گاها پیامهای متعددی از مسیر های مختلفی (از سوی آمریکایی ها) منتقل میشد که اگر موافق باشید در بحثهای هستهای با هم صحبت کنیم و شهید پاسخ میداد که من از تهران هیچ دستورالعملی برای مذاکره ندارم.
آمریکایی ها گاهی اصرار میکردند که ما می خواهیم موضوعاتی را عنوان کنیم که نمیخواهیم با واسطه اروپاییها باشد و این موضوعات را مستقیما باید با خودتان مطرح کنیم. شهید امیر عبداللهیان در جواب به آنان گفته بود اگر خواستید چیزی بدهید بصورت مهر و موم شده و بسته تحویل دهید، چرا که ما قرار نیست با شما صحبتی داشته باشیم. این نشان میدهد آن نگاه عمیقی که مقام معظم رهبری نسبت به شناخت آمریکا دارند، او در میدان تجربه کرده بود. علی رغم اینکه ما به آنها میگفتیم قرار نیست به دلایل مختلفی که داریم و شرایط بی اعتمادی که وجود دارد با شما صحبت کنیم ولی آنها اصرار بر این داشتند، حتما مذاکره و رایزنی صرفا دوجانبه داشته باشیم، در مقابل از سوی ما تاکید بر این بود که این نشستها بدون حضور دیگران نباشد.
در حقیقت شهید امیرعبداللهیان آن تجربه ای که در عراق برای ایشان به ارمغان آمده بود را در حوزههای دیگر نیز استفاده میکرد و همین مبنا را به عنوان یک اصل که به آن پایبند بود، در جاهای دیگر نیز استفاده می کرد. بالاخره مسائل و تجربیات دیگری هم از این قبیل مطرح میکردند که بعضیها میگفتند شما همینطور که در راهرو میروید بیائیم دو دقیقه با هم صحبت بکنیم. در همین حد هم ایشان میگفتند من قائل به این اصل هستم.
برخی دیپلماتها گاهی در یک جاهایی یک تشخیص تخصصی و حرفهای میدهند برای یک موضوعی که بالاخره چی میخواهند بگویند. گاهی نیز یک دیپلمات معتقد است که ما یک اصول ثابتی داریم که بر اساس آن اصول ثابت عمل میکنیم و نیازی نیست که حتی ریسک کنیم که بخواهیم اجتهاد بکنیم یا بخواهیم نظر بدهیم.
این نگاه مبتنی بر اصول میتواند در همه حوزهها کارایی داشته باشد و او به دلیل اعتقادی که داشت، به نظر من از همان تجربه عراق در جاهای دیگراستفاده کرده بود.
شهید امیرعبداللهیان در سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۵در کسوت معاونت عربی- آفریقایی وزارت امور خارجه بودند، این دوره زمانی برهه حساسی است؛ چرا که شاهد بحران سوریه و عراق و گسترش جبهه مقاومت در منطقه هستیم. قطعا وی نقش اثرگذار و فعالی داشته است. در این خصوص برای مخاطبان ایران اکونومیست توضیح دهید.
وقوع بیداری اسلامی یک شرایط جدیدی را در جغرافیای منطقه به وجود آورد. در کشورهایی که شما اسم بردید از بحرین گرفته تا یمن، از لیبی تا تونس و مصر فضای جدیدی به وجود آمد که به درستی بیداری اسلامی اسم گذاشته شد. چون شعارهای مردم، مطالبات مردم، حضور مردم و نقش مردم حاکی از این بود که مطالباتی غیر از آنچه پیش تر بر آنها گذشته دارند.
در این میان، نبردی پنهانی وجود داشت؛ بازیگرانی میخواستند این جریان بیداری اسلامی را به نوعی خنثی کند و یا به نوعی تحت تصرف خودشان دربیاورند. تعابیر مختلفی به کار میبردند مثل بهار عربی که این ریشه اسلامی ندارد. تمام تلاش غربیها بود که این ادبیات را در عنوان تغییر دهند و البته تصورشان هم این بود که باید اینجا اشراف داشته باشند و این حرکت را به نوعی تحت تصرف خودشان قرار بدهند.
از این طرف هم یک حمایتی از بیداری اسلامی وجود داشت. تلقی این بود که این حرکت مردمی مبتنی بر مبانی اسلامی باید حداقل در حد حمایتهای سیاسی و موضع گیریها پشتیبانی شود. خب این نبرد پنهان خیلی مهم بود.
به این دلیل که غربیها تصور میکردند که در این موقعیت خیلی چیزها از دستشان خارج شده و اگر این اتفاقات بیافتد و کشورهای اسلامی واقعا به بیداری اسلامی برسند و وحدت جهان اسلام صورت پذیرد، در واقع تمام خواستهها، آرمانها، طرحها و حتی راهبردهای غربیها دچار شکست اساسی خواهد شد و برایشان خیلی سنگین بود که این اتفاقات رخ بدهد.
به هر حال در این جغرافیای جهان اسلام به ویژه در منطقه غرب آسیا نعمتهای خدادادی وجود دارد. موقعیت جغرافیایی که وجود دارد میتواند در دنیا تعیین کننده باشد. همین الآن اگر ۱-۲ ماه نفت خلیج فارس متوقف شده و به دنیا صادر نشود، چه اتفاقی میافتد؟ یا اگر تردد کشتیها در منطقه متوقف بشود چه اتفاقی در دنیا رخ میدهد؟ واقعا این از عنایت خداوند تبارک و تعالی است که تمام موقعیتهای حساس و عمده منابع انرژی یا منابع مورد نیاز بشر را در جغرافیای مسلمانها و مستضعفان قرار داده است.
البته این دلیل قرآنی دارد و مقرر است که خداوند مستضعفان و صالحان را حاکم بر زمین کند. ابزارهایش را هم به آنها داده است، منتهی یا از این ابزارها استفاده نمیشود و یا هنر دشمن این بود که توانسته با تفرقه میان مسلمانان و اختلاف افکنی این منابع و ثروتها را غارت کند و به عنوان اهرم فشار علیه خود مسلمانان استفاده کند.
پس بنابراین یک نقطه تهدید جدی علیه غرب وجود دارد و آن وحدت مسلمانها است. ولو این وحدت در حد وحدت سیاسی باشد و نه اینکه وحدت دینی بشود و همه به یک دین و عقاید و مذهب مشترک برگردیم. این به این معنی است که در عین حالی که هرکس یک اصول و مبانی دارد در یک منافع سیاسی مشترک با یکدیگر وحدت کنند.
شما تصور کنید اگر یک وحدت محقق بشود، چه اتفاقی میافتد؟ همه معادلات سیاسی منطقه و دنیا به هم میریزد. شما در بیداری اسلامی شاهد بودید که یک موجی شروع شد که در کشورها حرکت میکند و محور همه شعارها مرگ بر اسرائیل و مرگ بر آمریکا است.
اگر این اتفاق بیافتد و جهان اسلام با اصول و مبانی خودش در حوزه سیاسی (اصلا نمیخواهم بگویم در حوزه مذهبی، بالاخره یک اختلافاتی وجود دارد و دشمن هم از این استفاده میکند و آن را تقویت میکند.) به یک نقطه وحدت برسد، یک نگرانی جهانی جدی برای ابرقدرتهای بزرگ دنیا و از جمله آمریکا بوجود میآمد.
آغاز این میدان نبرد خاموش به اعتقاد من از جایی بود که از تعریف در الفاظ و عنوان بیداری اسلامی به بهار عربی شروع میشد، این یک نبرد پنهانی بین جریان مدافع بیداری اسلامی و جریان مخالف بیداری اسلامی بود.
خیلی جاها آنها موفق شدند از ابزارهایشان استفاده کنند و به نوعی حرکت را متوقف کنند. یک جایی هم موفق نشدند. مثل یمن هرچه تلاش کردند به یک جایی برسند عکس آن اتفاق افتاد نتیجه معکوس داد یا به نوعی تلاش کردند در سوریه هم بیایند یک نوع حرکتی را شروع کنند. اسم آن را هم بگذارند بیداری اسلامی چون همه جا شعارها علیه آمریکا و رژیم صهیونیستی بود ولی در سوریه کسی علیه آمریکا و رژیم صهیونیستی شعار نمیداد.
در واقع به نوعی آمریکا و رژیم صهیونیستی پشت آن قضیه و جریان تند و افراطی بودند که حالا ظاهرش خواستههای مردم بود. ولی عقبهاش کاملا وصل میشد. آنها هم نیروهای مسلح و تجهیزات و پشتیبانی و بعدها هم داعش و النصره را وارد کردند و موفق هم نشدند و آنجا شکست خوردند.
دلیلش هم این بود که آنها میخواستند بگویند که موجی شروع شده و همه کشورهای عربی را درمینوردد و الآن سوریه هم همین است. کشورهای دیگر هم همینطور است و به نوعی این را بنام خودشان تمام کنند و در تصرف خودشان قرار بدهند.
این دوره مطقع بسیار مهمی بود. آنان در چند کشور توانستند با استفاده از ابزارهای سلطه گری که از قبل طراحی کرده بودند مثل ابزارهای اقتصادی و نفوذ افرادی در مصر و تونس و... این حرکت را خنثی کنند و یا با قدرت نظامی با حضور کشورهای دیگر در بحرین بتوانند حرکت مردم را متوقف کنند.
در لیبی چون مردم تسلیم نشدند و از طرفی چون از حمایت قوی درستی برخوردار نشدند و خودشان نخواستند بیایند استفاده کنند. نهایتا تبدیل شد به یک کشور ناامنی که الآن سالها درگیر مسائل داخلی خودش است چون یک تناقضی وجود دارد. غربیها میخواهند لیبی را مثل بعضی از کشورها تحت سلطه خودشان دربیارند ولی مردم لیبی میخواهند مستقل باشند ولی از سوی دیگر آنان دستورالعمل خوبی، رهبری مورد نیاز و پشتیبانی جدی ندارند و این بحران همچنان ادامه دار است.
ولی در یمن به دلیل دارا بودن یک سابقه و یک رهبری و نوع نگاه توانستند بیداری اسلامی را به یک جریان قوی مقاومت با توان بازدارندگی و با توان کنشی در دفاع از ملت مظلوم فلسطین و غزه تبدیل کنند که امروز به یک مولفه قدرت در مقابل زیاده خواهی نظام سلطه تبدیل شود.
من سال۹۰تا ۹۶ در لیبی و چاد و۲ سال هم در تونس مستقر بودم. عملا ما در صحنه بیداری اسلامی درگیر بودیم و شهید امیرعبداللهیان هم آن موقع که به عنوان معاون وزیر خارجه بود تلاش گستردهای در تمام حوزهها داشت و با همان نگاه مبنایی و اصولی کاملا قبول داشت که این جریان یک حرکت بیداری اسلامی و مردمی است.
گاهی بعضی از سیاستمداران تعبیر میکردند که این کار خود غربیها است. یک حرکتی ایجاد میکنند. چون قبلا هم این کارها را در کشورهای عربی کرده بودند. یک موجهایی راه میانداختند فضا را عوض میکردند به عنوان یک موج انقلابی بعد همانطور سلطه خودشان را ادامه میداند ولی این دفعه متفاوت از قبل بود و تلاش کردند جلوی آن را بگیرند.
در این مقطع شهید امیرعبداللهیان نقش خوبی داشت و نتیجه این شد که در نهایت که بعضی از کشورهای منطقه میگفتند نقش وی باید حذف بشود تا بتوانیم روابط همسایگی را تقویت بکنیم.
روایتهای غیررسمی و تایید نشده از مخالفت وجود دارد که مدعی است برخی شیوخ منطقه در زمان معاونت عربی و آفریقایی شهید امیرعبداللهیان با حضور ایشان در این جایگاه مخالف بودند. این روایت را شما درست میدانید؟
من اطلاعات دقیقی در این حوزه ندارم ولی به هر حال نقش او به خصوص در دفاع از بیداری اسلامی حتی در رفتارها و ارتباطات خیلی مطلوب برخی کشورها نبود.
خب حالا یک توقعات بیجایی هم آنها داشتند. منتهی من خیلی نمیتوانم دقیق به شما بگویم. ولی فضای عمومی این بود که اگر او نباشد، میشود این رابطه همسایگی را تقویت کرد.
این بحث بیشتر به عنوان یک فضای قالب عمومی نه به عنوان یک مستند یا یک اطلاعات دقیق است، ولی عرض کنم که خلافش هم اتفاق افتاد از زمانی هم که ایشان به مقام وزارت منصوب شد، خیلی از مشکلات حل شد و رابطه با کشورهایی که بنا به دلایلی قطع شده بود برقرار شد و ما در حوزه روابط بینالملل نه فقط در حوزه کشورهای همسایه بلکه در اتحادهای بینالمللی مثل شانگهای و بریکس و اتحادیههای منطقهای شاهد اتفاقات متفاوت و جدید و حتی بی سابقهای بودیم.
پیش از اینکه شهید وزیر بر صدر وزارت خارجه بنشیند ارتباط وی با میدان و دیلپماسی چگونه بود؟
مجلس شورای اسلامی به عنوان نهاد قانونگذاری جایگاه خودش را دارد و مانند دیگر مجالس مختلف دنیا به طور طبیعی ارتباطات بینالمللی دارند. مشخصا مجلس ما با توجه به نقشی که در دفاع از فلسطین دارد، کنگره دائمی حمایت از فلسطین را نیز در ذیل خود دارد.
شهید امیرعبداللهیان همزمان به دلیل ارتباط با بدنه و مجموعههای مقاومت و فلسطینیها مسئول این کار هم بود.
ضمنا به اعتبار سابقه وی، همچنان محل مراجعه بود. خیلی از رهبران و خیلی از شخصیتهای سیاسی دنیا که میآمدند به اعتبار تجربه و نگاه شخصی و موقعیت شغلی این اتصال دیپلماتیک وی در حوزه بینالمللی برقرار بود.
طبیعتا مثل وزارت خارجه موضع رسمی و معنایی معاون وزیر یا مسئول جغرافیا نبود. در دنیا معمول است که دیپلماتها وقتی میآیند با همه رایزنی میکنند. همین الآن خیلی از مهمانهای خارجی با مجلس و همچنین با شورای عالی امنیت ملی و بقیه نهادهای ذی ربط نیز جلسه میگذارند و رایزنی دارند.
شهید امیرعبداللهیان به دلیل ویژگیهای شخصی، موقعیت شغلی، سابقه کاری و با توجه به نگاهاش همچنان محل مراجعه خیلی از شخصیتهای دیپلماتیک بینالمللی بود.
در این مدت هم چندین کار خوب در دفاع از فلسطین انجام داد. علاوه بر نشستها، بینالمجالس و... در یکی دو موضوع مهم مثل، کمک به تنظیم و تهیه طرح همه پرسی جمهوری اسلامی در فلسطین و بحث طرح تقابل با رژیم صهیونیستی در مجلس نقش داشت.
اینها در دوره وی اتفاق افتاد که نوع نگاه دفاع از فلسطین را تبدیل به قانون و به یک طرح جامع کرد که خودش نقش بارزی داشت. در این رابطه ما با هم یک ارتباط بسیار نزدیکی داشتیم مرتب پیگیر جلسات و رفت و آمدها و پیگیری موضوعات که در دوره ایشان اتفاق افتاد، بودم
با شروع دولت سیزدهم شهید امیرعبداللهیان تصدی وزارت خارجه را برعهده گرفت و متولی سیاست خارجی و دیپلماسی شده بود. وجه تمایز دوره کوتاه مدت و کمتر از سه سال وزیر شهید نسبت به دیگران را چه میدانید؟
مجموعه اتفاقاتی که در حوزه بینالملل رخ میدهد و حوادثی که پشت سر گذاشته میشود. یک مقدمه و دلیلی بر تصمیمات، نگاهها و حتی روابط آینده میشود.
ما دورهای را در برجام با غربیها پشت سر گذاشتیم، برای مردم ما و برای افکار عمومی در دنیا نتیجه این تصوری که میشود با غربیها مذاکره کرد و به نتیجه هم رسید، روشن شد.
یک دوره دیگر در منطقه بود که جنگی اتفاق افتاد. جریانات تکفیری را آوردند. این هم باز یک دوره را به طور طبیعی پشت سر گذاشت. خود این حوادث یک نوع واقع بینی را به مردم، به سیاستمداران و به شخصیتهای دیپلماتیک دنیا القا کرد.
دو حادثه مهم در این دوره پشت سر گذاشته شد ودر کنار آن یک دوره تحریمها، فشارهای آمریکایی، هدایت اغتشاشات و دامن زدن به مشکلات داخلی نیز اتفاق افتاد. این هم باز برای مردم یک دورهای بود که پشت سر گذاشته شد.
عقبههایی هست و غربیها دنبال کارهایی هستند. به نظر من این اتفاقات سرمایهای شد که نگاه مردم، رهبران، شخصیتهای دیپلماتیک در فضای بینالمللی را تحت تاثیر قرار داد.
این حوادث را باید با همدیگر ببینیم. نمیشود اینها را نادیده بگیریم چون یک پیش زمینه ای وجود دارد که ما وارد فضای جدیدی از معادلات بینالملل شدیم. این فضای جدید نمیتواند از آمریکا در دنیا دفاع کند چون بی اعتمادی به آمریکا ثابت شده است. کسی نمیتواند از جریان افراطی و تکفیری دفاع کند چون همه فهمیدند که یک جریان تروریسم و خطرناک برای همه است.
در این دوره هم باز یک حادثه خیلی مهمی اتفاق افتاد که جبهه مقاومت در همه جا با جریان تکفیری درگیر بود که یک تهدید جهانی بر علیه همه بشریت بودند و اگر در عراق و سوریه مستقر میشدند در دنیا چه اتفاقی میافتاد؟
همان روزهایی که هنوز پایههای حکومتشان سفت نشده بود جاهایی از جهان را نا امن میکردند. جنوب شرق آسیا تا اروپا و خیلی جاهای مختلف. حالا فرض کنید تبدیل به حکومت میشدند همان کاری که آمریکاییها اعتراف کردند که خیلیها را قانع کرده بودند اینها را بپذیرند.
آمریکاییها تصورشان بود که این میتواند ابزار کارآمدی دست آنها برای ایجاد تفرقه و جنگ داخلی بین مسلمانها باشد که بتوانند سلطه خودشان را ادامه بدهند. ولی کم کم همه دنیا دیدند این تهدید فراتر از این هم خواهد رفت و علیه غربیها هم جدی شد.
آنها شعار دادند و نقشی را ایفا نکردند ولی دنیا به خوبی فهمید که این جریان مقاومت بود که به خوبی توانست این تهدید بشری و جهانی را خنثی کند. در هر کجا که تکفیری ها وارد معرکه شدند در عراق در سوریه در لبنان، جبهه مقاومت با تکیه بر نگاه اساسی و توانمندی خودش این تهدید را خنثی کرد و الا اگر این تهدید خنثی نمیشد تهدید کل بشر بود.
تقریبا برای دنیا روشن شد که آمریکاییها با اینها نجنگیدند، بلکه اینها را ایجاد و حمایت کردند. شاید تا قبل از آن آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم کشورهای عربی را اشغال هم میکرد ولی دیگر حنای آنها رنگی نداشت که خودشان داعش را بوجود آوردند.
فضا بینالمللی را ببینید به نوعی برتری و موفقیت مقاومت در برخورد با جریانات تکفیری و نظام سلطه، فضای جدیدی را بوجود آورد. این فضا فرصتی را به وجود آورد که شهید امیرعبداللهیان در دوران وزارت خارجه با یک نگاه، فرصت و سیاست جدید در روابط با کشورهای همسایه، در روابط با سازمانهای بینالمللی و کشورهای دنیا یک نگاه و دید جدید را در دیپلماسی کشور به وجود آورد.
قبل از آن تصوری وجود داشت که یک دیپلماسی داریم، یک میدان داریم. میدان به نوعی عمل میکند و دیپلماسی به نوعی دیگر. اینها با یکدیگر میتواند به نوعی مکمل هم باشند یا در تقابل و در تعارض با همدیگر باشند. به هر حال در این قضیه تعابیر و برداشتهای متفاوتی وجود داشت. ولی بعد از آنکه مقاومت توانست در تمام حوزهها پیروز شود به نوعی توانست به کمک دیپلماسی هم بیاید.
شهید امیرعبداللهیان به دلیل سابقه، نوع نگاه و عملکردی که داشت در یک موقعیت اینچنینی قرار گرفته بود. هنر او این بود که توانست در این مدت تلفیقی را ایجاد کند و مبتنی بر یک عقلانیت و منطق قوی دیپلماسی و با توجه به حوادثی که رخ داده بود، یک روشنگری اجتماعی برای همه مردم منطقه و خیلی از دیپلماتها به وجود آورد.
همه اینها کمک کرد که این زمینه آماده شود و در این بستر یک حرکت جدیدی بنیان نهاده شود؛ به این معنا که دیپلماسی و میدان میتواند مکمل هم باشند و در عین حال از منطق روابط بینالملل نیز برخوردار باشند و جایگاه خودش را داشته باشند، و این تلفیق میتواند به حل مسائل منطقهای و بینالمللی، تقویت و توسعه روابط با کشورهای همسایه و حتی کشورهای غربی و دیگران کمک کند. این هنر شهید امیرعبداللهیان بود. هم مجموعه شرایط هم مجموعه ویژگیهای وی در این دوره ثابت کرد که در این چندسال دیپلماسی و میدان میتوانند دو حرکت مکمل در راستای همدیگر و یک هدف مشترک مبتنی بر قوانین و قواعد بین المللی محقق کنند.