شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 14 - ۱۱ جمادی الثانی ۱۴۴۶
۳۰ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۷:۱۱

دست‌هایی که به جیب پدر خوش‌تر است تا آچار و پیچ‌گوشتی

«پسرم درس نمی‌خواند و زیر بار تکالیف مدرسه نمی‌رود، برای همین من و پدرش تصمیم گرفته‌ایم برای شاگردی به یک مغازه مکانیکی بفرستیمش تا هم‌قدر راحتی خانه را بداند و هم آینده درس نخواندن را همین الان تجربه کند».
دست‌هایی که به جیب پدر خوش‌تر است تا آچار و پیچ‌گوشتی
کد خبر: ۷۳۱۵۵۴

به گزارش ایران اکونومیست، قدس نوشت: چند روز پیش، خانمی در یک گروه تلگرامی که برای مشاوره دادن به والدین راه‌اندازی شده بود نوشت: «پسرم درس نمی‌خواند و زیر بار تکالیف مدرسه نمی‌رود، برای همین من و پدرش تصمیم گرفته‌ایم برای شاگردی به یک مغازه مکانیکی بفرستیمش تا هم‌قدر راحتی خانه را بداند و هم آینده درس نخواندن را همین الان تجربه کند».

کاربر دیگری که احتمالاً تجربه مشابهی در این مورد داشت، در جواب این پیام نوشته بود: «ما هم به همین دلیل پسرمان را در یک کلاس تعمیر موبایل نام‌نویسی کردیم، اما به جای اینکه روی درس خواندن و مسئولیت‌پذیری‌اش در مدرسه تأثیر چندانی داشته باشد به کار تعمیرات علاقه‌مند شد».بحثی که به دنبال همین یک پیام ساده در این جمع مجازی ایجاد شد از اتفاق‌نظر در این خصوص در میان بسیاری از خانواده‌های ایرانی حکایت می‌کند؛ خانواده‌هایی که از آینده شغلی فرزندانشان نگران‌اند و احتمالاً دلسرد به مسیرهای غیردانشگاهی. گرچه برخی نیز در سکوت، این پیام را رد یا به اصطلاح دیس لایک کرده بودند. ولی پرسش اینجاست آیا آینده درس نخواندن و درعوض مثلاً مکانیک یا تعمیرکار شدن همان‌قدری که این مادر فکر می‌کرد ترسناک و مایه عبرت است؟ اگر بدانیم حدود ۴۲درصد از بیکاران ایران را دانش‌آموختگان دانشگاهی تشکیل می‌دهند چگونه باز هم آینده فرزندمان را به اجبار به کلاس تست‌زنی و تندخوانی گره می‌زنیم؟ علت انکار اهمیت مهارت و شروع دیرهنگام آن در برخی جوانان چیست؟

آمارها چه می‌گویند؟
سازمان جهانی کار در یکی از پژوهش‌های خود درباره کار، شاخصی را به نام NEET  معرفی کرده است که مخفف Employment or Training  Not In Education به معنای «نه در حال تحصیل، نه کار و نه مهارت‌آموزی» است. براساس این شاخص و بنا بر آمار داخلی، از هر پنج جوان پانزده تا بیست‌وچهار ساله یک نفر در این وضعیت قرار دارد. یعنی به‌طور متوسط ۳میلیون جوان ایرانی نه در حال تحصیل‌اند، نه مشغول به کار و نه در حال مهارت‌آموزی! و اگر امروز برای رفع این آسیب چاره‌اندیشی نشود، هزینه‌های گزافی که بر آینده کشور وارد می‌شود به سادگی قابل جبران نیست.

 نه «گچ تخته» و نه «نانِ بازو»
«آینده ندارد، پرستیژ اجتماعی ندارد، پس از کلی درس خوندن باید آچار بدهیم دست صاحبکار، دست زیاد شده و...»؛ این‌ها گوشه‌ای از گفته‌های جوان‌هایی است که ساعت‌ها نشستن در یک پارک یا رونق دادن به کسب‌وکار بلاگرها را به یادگیری یک مهارت ترجیح داده‌اند. البته اگر دقت کنیم دلایل منطقی زیادی برای این بی‌انگیزگی مسری میان حرف‌هایشان پیدا می‌شود؛ مثلاً این گفته که «مدارک فنی‌وحرفه‌ای چندان جوابگوی بازار کار نیست و باید پس از کلی هزینه کردن در یک آموزشگاه خصوصی تازه به‌عنوان شاگرد صفر، کف یک مغازه یا کارگاه را تی بکشی»؛ این را  پسر نوزده ساله‌ای برای ما می‌گوید و اضافه می‌کند: مسیر مهارت‌آموزی آن‌قدرها هم که به‌نظر می‌رسد راحت نیست. خود من راه‌های زیادی را بعد از کنکور امتحان کردم و حالا آخرین امیدم این است که مشمول طرح سرباز ماهر شوم، شاید پس از دوران خدمت بتوانم روی کاری که این دو سال یاد می‌گیرم برای اداره زندگی حساب کنم». 
موانع دیگری مثل اشباع شدن بازار یک مهارت و شغل مربوط به آن به‌واسطه نام‌نویسی بی‌حساب و کتاب آموزشگاه‌ها در آن رشته و یا سختی رقابت میان کارآموز بدون سرمایه و کارآموزی که به سرمایه پدر تکیه دارد هم ازجمله درددل‌های جوانان بیکاری است که نه تنها از خیر نشستن روی صندلی دانشگاه و خوردن گچ تخته گذشته‌اند، بلکه دیگر امید چندانی به خوردن نان بازو هم ندارند.

  من اصلاً آدم شغل اداری نبودم اما...
«علاقه زیاد به آشپزی و دیگ‌های نذری مادرم تنها چیزی بود که برای شروع کار داشتم»؛ این را دختری به ما می‌گوید که هنوز مهر مدرک لیسانسش خشک نشده و دیگر مطمئن است «پیگیر کارت هستم»‌های دوست و آشنا برای استخدامش سر کاری بوده است. او این را هم گفت که «وقتی درسخوان‌ترین دختر فامیل باشی و یک دانشگاه اسم و رسم‌دار قبول شوی ولی در نهایت شغلت سفارش غذا گرفتن باشد حتماً حرف‌های نیش و کنایه‌دار می‌شنوی و این نگرانت می‌کند، به‌خصوص وقتی از آینده کار در بازار پر رقابت غذا اصلاً مطمئن نیستی. ولی چیزی که درباره آن مطمئن هستم این است که من از اول آدم شغل اداری نبودم، اما ترس از قضاوت اطرافیان مانع انصرافم از دانشگاه یا حتی تغییر رشته می‌شد».

سه‌گانه مدرک، مهارت، حاکمیت
دبیر کانون عالی انجمن‌های صنفی به ما می‌گوید: خیلی وقت است فرهنگ کار و مهارت‌گرایی در کشور ما قربانی مدرک‌گرایی شده است.
 هادی ابوی ضمن اشاره به این نکته که قرار بود فنی‌وحرفه‌ای به‌عنوان یک سازمان مهارتی، خلأیی را که نظام آموزشی کشور در مهارت‌افزایی داشت پر کند، اضافه می‌کند: متأسفانه این سازمان با واگذار کردن برخی از وظایف خود به بخش خصوصی از راه صدور مجوز برای تأسیس آموزشگاه‌های فنی و نداشتن نظارت کافی بر عملکرد آن‌ها، رسالت خود را در رشد مهارت در جامعه زیرسؤال برد و نتیجه این شد که بخش زیادی از افرادی که دوره‌های مهارتی را ظاهراً زیر نظر این سازمان گذرانده‌اند فاقد مهارت لازم برای ورود به بازار کار هستند. برای مثال چند روز پیش خانمی به دفتر من مراجعه کرد و گفت من ۱۸مدرک از فنی‌وحرفه‌ای دارم و متقاضی کار هستم، اما وقتی از او پرسیدم چه کاری را بلافاصله پس از معرفی به کارفرما می‌توانی انجام دهی، در کمال تعجب گفت تقریباً هیچ کاری!
ابوی ادامه می‌دهد: گاهی تحصیلات دانشگاهی دست و پا گیر ذهن افراد می‌شود و تحصیلکرده‌های دانشگاهی خیلی از مهارت و شغل‌های موجود در صنعت را در شأن خود نمی‌بینند که وظیفه آگاه کردن این افراد با مدارس و رسانه‌هاست.دبیر کانون عالی انجمن‌های صنفی همچنین به عضویت ایران در سازمان جهانی کار (آی‌ال‌او) اشاره می‌کند و می‌گوید: این سازمان همه ساله پژوهش‌هایی را در زمینه آینده مشاغل انجام می‌دهد، اما دانشگاه‌های ما که رشد قارچ‌گونه داشته‌اند کمترین توجهی به این پژوهش‌ها ندارند و متأسفانه هنوز در کشور برای قبولی در برخی رشته‌ها رقابت وجود دارد که بنا به پژوهش‌های این سازمان جهانی احتمالاً جزو رشته‌های منسوخ آینده هستند.
روی دیگر صحبت‌های این فعال صنفی درباره اهمیت نقش دولت در حمایت از نیروی کار ماهر است؛ او تصریح می‌کند: وقتی میان نیروی کار ماهر و نیروی کاری که مهارت ندارد در تنظیم قرارداد تفاوتی قائل نیستیم و با قراردادهای کوتاه‌مدت و کف حقوق، نیروی کار را دلسرد می‌کنیم، نمی‌توانیم از جوان جامعه انتظار داشته باشیم مهارت‌افزایی را جدی بگیرد.
 ابوی با ذکر این نکته که ما در حمایت از کارآموز و مهارت‌آموز خلأ قانونی نداریم و شرایط جذب کارآموز و حقوق او در قانون ذکر شده، ادامه می‌دهد: مسئله امروز ما اجرای قانون و به عمل در آوردن استانداردهاست. در گذشته کارآموزی که علاقه به یادگیری یک مهارت داشت با کمک اتحادیه مربوط، آموزش‌های لازم را دریافت می‌کرد و اگر خودش سرمایه شروع کار به‌صورت مستقل را نداشت به کمک اتحادیه به کارفرما معرفی می‌شد، ولی متأسفانه امروز برخی کارفرمایان بخش خصوصی حاضر به متعهد شدن به کارآموز خود نیستند و انگیزه ارتقای مهارتی را در او از بین می‌برند.
 وی تأکید می‌کند: کارفرمایانی نیز هستند که نیروی صفر را پس از مدتی به یک نیروی ماهر در حوزه‌ای خاص تبدیل می‌کنند، ولی این اتفاق به‌ندرت می‌افتد، درصورتی که با حمایت‌ها و تمهیدات حاکمیتی و آموزش‌های درست در سازمان‌های فنی‌وحرفه ای و اصلاح باورهای ذهنی درخصوص کار و مهارت می‌توان به یک فرهنگ صحیح در زمینه کار دست یافت.

 

آخرین اخبار