به گزارش ایران اکونومیست، روزنامه قدس نوشت: بدون حساسیت به اینکه بالاخره بنیانگذار نامخانوادگی در جهان کدام ملت بوده، در این مطلب روایت و حکایت جالبی را درباره نامدار شدن خانوادههای ایرانی میخوانید.
سال تیر خوردن شاه
در منابع تاریخی آمده: «ایران از نخستین کشورهای آسیا بود که در آن، ثبت موالید و صدور شناسنامه قانونی شد». اما فکر نکنید از همان سال ۱۲۹۷ که شناسنامهدار شدن ایرانیها قانون و ابلاغ شد و اولین شناسنامه را هم برای یک دختر به نام «فاطمه ایرانی» صادر کردند، همه ایرانیها خیلی منظم و مرتب به ثبت احوال آن زمان مراجعه و برای خودشان فامیل و شهرت خانوادگی انتخاب کرده و شناسنامه گرفتند. ماجرای اولین شناسنامههای ایرانی هم که در تاریخ خواندهاید، درواقع بخش نمادین ماجرا بود و با امکانات آن زمان و رفتار و عادات اجتماعی مردم تا مدتها در بر همان پاشنه قبلی میچرخید، خانوادهها اگر وقت داشتند، نام و تاریخ تولد فرزندان جدید را در آخرین یا اولین صفحه قرآن یادداشت میکردند تا زمانی که فرصت کنند به «بلدیه» بروند و برای فرزندشان سجل احوال بگیرند. چیزی هم به عنوان «نامخانوادگی» وجود نداشت و نام کوچک به اضافه نام یا شغل و شهرت پدری، نقش همان نامخانوادگی را بازی میکرد. در کتاب «دارالخلافه طهران، یکصد سال پیش» میخوانیم: «مردم سال و ماه ولادت خود را کمتر میشناختند. شناختن اوقات و احوال شخصیه و وقایع مهم زندگی هر کسی با زمانهایی تطبیق و نشان داده میشد که در آن ازمنه، وقایع و رویدادی مهم اتفاق افتاده باشد. هرگاه تاریخ کار و یا چیزی، سال ولادت یا وقت فوت خود شخص یا نزدیکان کسی مورد سؤال قرار میگرفت؛ آن وقت پاسخ این بود که مثلاً در سال تیر خوردن ناصرالدین شاه و یا سال رفتن مظفرالدین شاه به فرنگ...». تا مدتها حتی داشتن شناسنامه هم اجباری نبود تا اینکه اولین قانون ثبت احوال در خرداد ۱۳۰۴ هجری شمسی در مجلس شورای ملی تصویب شد. براساس این قانون مقرر شد تمام اتباع ایرانی در داخل و خارج از کشور باید دارای شناسنامه باشند. سه سال بعد هم در حالی که کارهای صدور شناسنامه به جای «بلدیه» در اداره تازه تأسیس «سجل احوال» انجام میشد، قانون جدید ثبت احوال به تصویب رسید و وظیفه جمعآوری آمارهای مختلف جمعیتی هم به این اداره محول شد تا به نام «اداره احصائیه و سجل احوال» تغییر پیدا کند.
اوراق هویتی
در واقع ماجرای نامخانوادگی و اجباری شدن آن از زمانی شکل گرفت که تهیه آمارهای مختلف شهری جدیتر شد. مثلاً در اداره «احصائیه و نفوس شهر تهران» فرمی به چاپ رسید که در آن برای نام، نامخانوادگی، لقب، سن، تابعیت، مذهب، زادگاه، همسر و فرزندان ستونهای جداگانهای تنظیم شده بود. البته آن زمان نامخانوادگی مرسوم نبود و افراد موقعی که داوطلبانه به سجل احوال مراجعه میکردند که برگه هویتی بگیرند، میتوانستند یک نام خانوادگی هم برای خودشان انتخاب کنند. برای سرشماری یا آمارگیریهای مختلف هم مأموران آمار با در دست داشتن فرمهای چاپی، در خانهها را میکوبیدند و با پرسش از رئیس خانواده، اوراق را پر میکردند. البته دو سه سال اول، اغلب خانوادهها در تهران در را روی مأموران آمار باز نمیکردند و یا پاسخ درست و حسابی به سؤالات نمیدادند. حتی برخی از گفتن نام کوچک زنان و دخترانشان به نامحرم خودداری میکردند. این وضعیت پایتخت بود و خودتان قضاوت کنید که در شهرها و روستاها چه خبر بود. با توجه به همین مشکلات بود که بیشتر از ۱۰سال طول کشید تا فقط داشتن نامخانوادگی هم قانونی و اجباری شود و بالاخره از ۳۰مرداد ۱۳۱۴، اداره سجل احوال، اجرای قانون اجباری شدن نامخانوادگی را شروع کند.
خوشذوقی و بدذوقی
بر اساس قانون، سرپرست خانواده باید برای خانواده خود نامخانوادگی انتخاب میکرد و نام خانوادگی انتخاب شده از سوی او به سایر افراد خانوادهاش هم اطلاق میشد. مشکلات و حکایتهای جالب درباره نامهای خانوادگی هم از همینجا آغاز شد. انتخاب نامخانوادگی معمولاً از چند روش پیروی میکرد. مثلاً حرفه و پیشه نیاکان فرد. برای همین تا دلتان بخواهد نامخانوادگی «مالدار، چوبداری و ...» داشته و داریم. محل سکونت اصلی خانواده یا قوم و قبیلهای که خانواده به آنها مربوط میشد از دیگر شیوههای متداول انتخاب نام خانوادگی بود. گاهی هم یک نامخانوادگی بر اساس مشاغل جدید انتخاب میشد، مثلاً صراف، جواهری، پزشکزاد و... . انتخاب نامهای خانوادگی با توجه به نام شهر و نام پدر و اضافه کردن یک «ی» نسبت به آخر آن هم از رایجترین روشها بود. مشکلی که از همان روزهای اول برای همه این شیوهها به وجود آمد این بود که فردی با توجه به یکی از روشهایی که گفتیم، نامخانوادگیای را انتخاب میکرد که قبلاً فرد دیگری انتخاب کرده بود. در این حالت مأمور به او یادآوری میکرد این نامخانوادگی پیش از این انتخاب شده است. شاید برای همین بود که افراد خوشذوقتر یک ویژگی بدنی یا فیزیکی (خوشچهره، قهرمان) و یا صفتی و لقبی که به آن معروف بودند (هوشمند، زیرک و...) را به عنوان فامیل انتخاب میکردند. قسمت بامزهتر ماجرا وقتی بود که افراد به هر دلیلی قادر به انتخاب نام خانوادگی برای خودشان نبودند. اینطور مواقع مأمور سجل احوال به دادشان میرسید و بسته به خوشذوق بودن یا نبودن خودش، خستگی از کار و ... با توجه به شغل یا ظاهر فرد، یک نامخانوادگی برایش ثبت میکرد. فامیلهایی بعضاً عجیب و غریب مانند «کج کلاه، خرسوار، خالدرشت، گریهکن، میشمست و ...» حاصل همین خوشذوقی، شوخطبعی یا خستگی مأموران سجل احوال آن زمان است.