برای شناختن کروش احتمالا باید سالها
کنارش زندگی کنید. او مردی باهوش، خوشفکر و بسیار سیاستمدار است. کروش
بازی رسانهای را به خوبی بلد است و همیشه به محترمانهترین شکل، بدترین
حمله را علیه دشمنانش انجام میدهد. او را یک دیکتاتور محض میخوانند اما
در عینحال، گاهی میتواند مهربانترین مرد دنیا باشد. یکی از بازیکنان تیم
ملی میگوید: «در کار چرا، ولی خارج از کار او فوقالعاده مهربان است.»
بازیکنان تیم ملی به او میگویند: «پدر». کروش برایشان نقش یک پدر را بازی
میکند و هرگاه میخواهند یک تصمیم بگیرند، سراغش میروند. میگویند اگر
همه مو را میبینند، او پیچش مو را میبیند. کروش، فوقالعاده باهوش است و
برای گرفتن یک تصمیم، همه جوانب را میسنجد. کفاشیان، رئیس فدراسیون لبخندی
میزند و میگوید: «به نظرم او در همه زمینهها پروفسور است.» پروفسور
کارلوس، احتمالا حالاحالاها میهمان ایرانیهاست. او به ایران علاقه زیادی
دارد و با طرفداران رابطه عاطفی خوبی برقرار کرده. عدهای میگویند او
سیاستمدار است و در ایران بیشتر به دنبال پول است و عدهای دیگر میگویند
آمده تا فوتبال ایران را بسازد. خیلیها میگویند او یک ایرانی به تمام
معناست و این لقب وقتی به نامش چسبید که آن مشت معروف را به سرمربی
کرهجنوبی نشان داد. اما بد نیست از او، زندگیاش و داراییهایش بیشتر و
بیشتر بدانید.
مهمترین دارایی کروش چیست؟
همه
میدانند او متولد کجاست و چطور بزرگ شده و در چه تیمهای بزرگی مربیگری
کرده، اما محض اطلاع، کارلوس متولد موزامبیک است و در پرتغال بزرگ شده. او
درباره خاطرات بچگیاش همیشه یک حرف جالب میزند: «ما در جایی زندگی
میکردیم که طبیعتی وحشی داشت. به خاطر همین من تبدیل به یک جنگجو شدم.»
هنوز کسی از رقم داراییهای کارلوس خبر ندارد، ولی او را یکی از
ثروتمندترین مربیان فوتبال دنیا میخوانند. کروش در کارهای اقتصادی هم
«نابغه» است. او جزیرهای به اسم وامیزی دارد که چند سال قبل، مجله فوربس
گزارشی مفصل درباره آن نوشت و اعلام کرد این جزیره یکی از گرانترین
مکانهای توریستی دنیاست. اما بد نیست بدانید او این جزیره را چطور به دست
آورده است. ماجرا از تلاش او برای کمک به رشد صنعت گردشگری موزامبیک شروع
شد. کروش در این کشور یکی از معروفترین چهرههاست و همواره با احترام
زیادی از سوی دولت موزامبیک روبهرو بوده است. وقتی کروش پیشنهاد داد که
اداره این جزیره بهطور کامل به او واگذار شود، دولت این جزیره را با تمام
متعلقاتش از جمله ساکنان محلی به کروش واگذار کرد. درواقع او پادشاه این
جزیره است و رابطه بسیار گرمی با ساکنان محلی آن دارد. کارلوس رفتهرفته
هتل خود را در این جزیره تاسیس کرد که این هتل از کلبههایی ساده و بسیار
شیک تشکیل شده و دارای رستوران بسیار متفاوتی است. رستورانی که انواع
غذاهای دریایی را دارد. به نوشته سایتهای مختلف توریستی دنیا، جزیره
وامیزی یکی از گرانترین جزایر توریستی دنیاست که بین ماداگاسکار و
موزامبیک قرار دارد. جزیره کروش، هواپیمای 12 نفره و هلیکوپتر اختصاصی
دارد. میهمانها به شمال موزامبیک میروند و از آنجا هواپیماهای اختصاصی
آنها را به جزیره منتقل میکنند. جالب اینجاست که خیلیها در تیم ملی
ابراز تمایل کردهاند که به این جزیره بروند و کروش به بعضیها قول داده که
میهمانش باشند. کارلوس زمان زیادی برای اداره وامیزی ندارد و همهچیز را
به دخترش سپرده است. دختر کروش که وکیل است، درواقع تمام کارهای پدرش را
انجام میدهد. تمام حسابها زیرنظر اوست و تمام کارهای جزیره هم به دوشش
افتاده است. همه حساب و کتابها و پیگیری کارها بر عهده اوست. پسر کروش
اما عادت ندارد زیاد در این مسایل دخالت کند. او کارشناس حوادث غیرمترقبه
است. یعنی هرجا که حادثهای طبیعی از جمله سیل، زلزله و... رخ دهد، پسر
کروش در آنجا حاضر میشود تا به بازسازی سریعتر کمک کند. گفته میشود
کروش در موزامبیک یک بیمارستان هم دارد، ولی هیچگاه خودش در این باره حرف
نزده است. همسر او هم در پرتغال زندگی میکند و میگویند دکتر است. کروش
داراییهای زیادی دارد و مجله فوربس او را جزو ثروتمندترین مربیان دنیا
خوانده بود. این مربی از تیم ملی پرتغال سالیانه 2 میلیون دلار دریافت
میکرد اما حقوقش در ایران یک میلیون و700 هزار دلار بود. او در دوره دوم
قراردادش سالیانه یک میلیون و400 هزار یورو دریافت میکند.
از رستوران مورد علاقه تا شنا
از
زندگی کروش در تهران دوست دارید چه بدانید؟ اینکه کجا میرود و چطور
زمانش را میگذراند. بیشتر وقت کروش در کمپ تیمهای ملی میگذرد، یعنی در
دپارتمان تیم ملی. بخشی از ساختمان آکادمی فوتبال در اختیار او و همکارانش
است و در آنجا برای تیم ملی برنامهریزی میکنند. اتاق کروش فوقالعاده
تمیز است و هیچچیز اضافهای در آن به چشم نمیخورد. همیشه روی میزش یک
لپتاپ است و دیگر هیچ. کروش بیشتر زمانش را در اتاق آنالیز سپری میکند،
جاییکه یک مانیتور بزرگ وجود دارد و همراه با دستیارانش عملکرد تیمها و
بازیکنان لیگ برتر را زیر نظر میگیرد. کروش خارج از فضای کار، بیشتر زمانش
را در ساختمان دوبرال میگذراند؛ محل زندگیاش. این ساختمان شیک و
گرانقیمت، علاوه بر باشگاه ورزشی، استخر هم دارد. کروش، دیوانهوار شنا را
دوست دارد و بهگفته نزدیکانش،50 بار طول استخر را میرود و میآید، بدون
اینکه یک بار مکث کند. کروش با فدراسیون فوتبال شرط کرده بود که باید محل
زندگیاش استخر داشته باشد و حالا هر روز به استخر و باشگاه ورزشی میرود.
کارلوس پاتوق خاصی ندارد اما اگر بیرون برود، ترجیح میدهد راهی رستوران
نارنج شود. این رستوران، از رستورانهای معروف تهران است و از نظر کروش
«خوشمزهترین» غذاها را دارد. کروش عاشق غذاهای ایرانی است و میگوید اگر
چند سال در ایران بماند، اضافه وزن میآورد. البته او یک فلسفه همیشگی دارد
و آن این است: «باید غذا کم بخوریم.» او معمولا شام را بسیار سبک میخورد
تا «تناسب اندامش» بههم نریزد. او عاشق غذاهای دریایی است و ماهی گریل را
از همه بیشتر دوست دارد. کروش در ایران با افراد زیادی رفت و آمد ندارد.
کفاشیان رئیس فدراسیون، جزو معدود افرادی است که گاهی به منزل کروش میرود
چون خانه آنها به هم بسیار نزدیک است. نزدیکترین دوست ایرانی کارلوس،
هوشنگ مقدس مشاور بینالملل فدراسیون است. این فرد همواره سرپرست
کاروانهای اعزامی ایران است و به احتمال فراوان از حالا به بعد به عنوان
سرپرست روی نیمکت تیم ملی مینشیند. کروش اعتماد زیادی به مقدس دارد و در
سفر به دبی با این تاجر مقیم امارات، زیاد نشست و برخاست میکند.
اطلاعات پشت پرده!
کروش در لباس خریدن خسیس نیست و برای خودش خوب خرج میکند. به پدرش
وابستگی زیادی دارد و هر زمانیکه بتواند به لیسبون میرود تا چند روزی را
درکنارش باشد. در رانندگی آدم محتاطی است و در تهران عادت ندارد پشت فرمان
بنشیند. به سلامتیاش اهمیت زیادی میدهد. کلا آدم خوش اخلاقی نیست. مثلا
خبرنگاران پرتغالی وقتی در جامجهانی رفتار بسیار مهربانانه او را با
خبرنگاران ایرانی دیدند، با تعجب پرسیدند: «چطور با شما اینقدر مهربان
است؟!» آدم سختگیری به حساب میآید و اصولا عادت دارد هر کاری را به موقع و
تا آخرش انجام دهد. به ساعت علاقه زیادی دارد و کلکسیونی از ساعتهای شیک
را در خانهاش نگه میدارد. عاشق شهرهای تاریخی از جمله شیراز است و در
سفری که به این شهر داشت، گفته بود: «خودم در اروپا شیراز را تبلیغ میکنم
تا توریستها به شیراز بیایند.»