كيهان:يك حرف از آن هزاران
«يك حرف از آن هزاران»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛
1- در گرماگرم جنگ تحميلي و در حالي كه رزمندگان اسلام، هجوم غافلگيرانه و سنگين دشمن را دفع كرده و از حالت تدافعي و پدافند به موقعيت تهاجمي و آفند رسيده بودند، حاميان صدام- همه قدرت هاي شرق و غرب و منطقه اي آن روز به استثناي برخي از كشورها نظير سوريه- كه مي ديدند از تدارك پرهزينه حمله به ايران اسلامي نتيجه معكوس گرفته اند، ساز «پايان جنگ» را كوك كردند و درباره غرامت جنگي، اعلام متجاوز و سرنوشت بخش هايي از خاك ميهن اسلامي كه هنوز در اشغال عراق بود، نيز به مذاكرات بعد از آتش بس اشاره مي كردند! در همين راستا برخي از گروههاي سياسي كه نقش ستون پنجم دشمن را برعهده داشتند نيز با آمريكا و متحدانش، ترانه دوصدايي مي خواندند و مسئولان نظام را به باج دادن تشويق و از قدرت بي رقيب! آمريكا مي ترساندند!
همان روزها، نهضت آزادي جزوه اي در چند ده صفحه و با عنوان «پايان عادلانه جنگ بي پايان»! به چاپ رساند كه قبل از انتشار در داخل كشور، متن كامل آن با آب و تاب از راديوهاي بيگانه پخش شد. نهضت آزادي در اين جزوه مسئولان نظام را از ايستادگي در مقابل آمريكا برحذر داشته و به عنوان يك واقعيت ملموس و غيرقابل انكار، آورده بود كه آمريكا مانند «شير»! است و ايران شبيه «آهو»! و نتيجه گرفته بود كه «فرار»، عاقلانه ترين واكنش «آهو» در مقابل حمله «شير» است.
و اما، حضرت امام(ره)، در پاسخ به اين تهديدها، آمريكا را به شير پيري تشبيه كردند كه يال و كوپال و دندانهايش ريخته است و فرمودند؛ من حيفم مي آيد كه مثل بزنم به شير، كه مي گويند وقتي كه مقابل يك دشمن مي ايستد هم فرياد مي زند و هم از آن طرفش چيزي بيرون مي آيد و هم دمش را حركت مي دهد. فرياد مي زند براي اينكه طرف را بترساند. مي ترسد، از اين جهت از او چيزي هم صادر مي شود. دمش را حركت مي دهد براي اينكه ميانجي پيدا كند.
2- بعدازظهر سه شنبه هفته گذشته، حضرت آقا در جمع مسئولان و كارگزاران نظام، تصوير روشن و مستندي از شرايط كنوني جمهوري اسلامي ايران و نقطه اي كه امروزه در آن ايستاده ايم ترسيم فرمودند. ايشان در بخشي از بيانات خود كه به «آرمان گرايي همراه با واقع بيني» اختصاص داشت، به لغزش هايي كه مانع از واقع بيني مي شوند، اشاره اي كوتاه و گذرا
- اما گويا و گره گشا- داشته و فرمودند؛
«ما وقتي كه مي خواهيم آرمان گرايي همراه با واقع بيني داشته باشيم
- يعني واقعيت ها را ببينيم، براساس واقعيت ها حركت خودمان را تنظيم كنيم- بايد توجه كنيم كه به لغزش هايي كه در اينجا ممكن است پيش بيايد، دچار نشويم. لغزشگاه هايي وجود دارد. يك لغزشگاه، واقعيت پنداري است؛ چيزهايي را كه واقعيت ندارد، انسان واقعيت تصور كند. دشمناني كه جبهه اي را در مقابل كشور ما، ملت ما، انقلاب ما تشكيل دادند، سعي مي كنند واقعيت سازي كنند، واقعيت نمايي كنند، يك چيزهايي را به عنوان واقعيت هاي مسلم در نظر ما جلوه گر كنند؛ در حالي كه واقعيت ها آنها نيست. بايد مواظب باشيم درگير و دچار واقعيت سازي هاي خلاف واقع نشويم.»
يادداشت پيش روي، اشاره اي گذرا به چند نمونه از اين لغزش ها است كه با درايت و نگاه ملكوتي امام راحل(ره) و خلف حاضر او از آسيب ها و پيامدهاي تلخ آن پيشگيري شده است.
3- سال گذشته- 3/5/90- در يادداشتي با عنوان «چه كسي پشت در است؟!» آورده بوديم؛ «انگاره سازي- IMAGE MAKING- يكي از كارآمدترين شگردها در عمليات رواني است. اهميت اين شگرد و ضريب تاثير آن به اندازه اي است كه بسياري از نظريه پردازان و اساتيد جنگ نرم، اين شگرد را موضوع اصلي عمليات رواني مي دانند و به گفته؛ «مارك دافيلد»؛ «ترفندهاي عمليات رواني هنگامي كارساز و موثر تلقي مي شوند كه خروجي آن، قبولاندن يك انگاره به فرد، جمعيت و يا جامعه حريف باشد.» و اما، «انگاره»، تصوير غيرواقعي از يك «واقعيت» است كه مديران جنگ نرم مي كوشند آن را به جاي واقعيت در ذهن حريف جاي داده و به او بقبولانند. فرد يا افرادي كه تحت تاثير اين شگرد قرار گرفته و «انگاره» را به جاي «واقعيت» پذيرفته اند، واقعيت ها را آنگونه مي پندارند كه به آنان القا شده است و نه آنگونه كه واقعا هست.»
در آن يادداشت آمده بود؛ «باطل السحر انگاره، عمليات روشنگرانه است، چرا كه روشنگري مستدل و مستند، تار و پود «انگاره» را از هم مي پاشد و «واقعيت» را آن گونه كه هست- و نه آن گونه كه دشمن القاء مي كند- مي نماياند و مديران عمليات رواني حريف را به گوشه رينگ مي كشاند.»
رهبر معظم انقلاب روز سه شنبه در جمع كارگزاران نظام، يك بار ديگر و براي چندمين بار، نه فقط «انگاره»هاي ساخته و پرداخته دشمن- كه در ذهن برخي از خودي ها نيز نشسته بود- را فرو ريختند بلكه «راه كار» مقابله با اين شگرد را نيز با نگاهي تيزبين كه خاص رهبران الهي است ارائه فرمودند.و حالا به چند نمونه ديگر از اين دست كه در آن آرمان گرايي همراه با واقع بيني رهبري راه را بر انگاره هاي القا شده دشمنان و يا دوستان ناآگاه بسته است، اشاره مي رود.
4- بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، تقريبا تمامي جريانات سياسي كه آن روزها، هنوز هويت واقعي آنان برملا نشده بود و براي آينده انقلاب نقشه هاي شومي در سر داشتند، برپايي نظام حكومتي با تكيه بر آرمان هاي اسلام ناب محمدي(ص) را با- به زعم خود- «واقعيات» موجود! ناهمخوان مي دانستند و شماري از خودي هاي پاكباخته نيز استدلال آنها را پذيرفته بودند. ولي حضرت امام(ره) بر «جمهوري اسلامي ايران نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد» تاكيد فرمودند و همگان شاهد بودند كه برخلاف انگاره هاي القا شده آن روزها، گزينه هاي ديگر نظير «جمهوري ايران»، «جمهوري دموكراتيك ايران»، «جمهوري دموكراتيك اسلامي»، «جمهوري مسلمانان» و... در ميان مردم جايگاهي ندارد و 2/98 درصد به جمهوري اسلامي ايران راي دادند و نظام برخاسته از انقلاب و همخوان با خواست مردم انقلاب كرده شكل گرفت. بعد از رفراندوم و در حالي كه حضرت امام(ره) بر تدوين قانون اساسي تاكيد داشتند، دشمنان بيروني و دنباله هاي داخلي آنها كه نهادينه شدن آموزه هاي اسلامي در قانون اساسي را برنمي تافتند، با زبان به ظاهر خيرخواهانه - به مصاحبه ها و مقالات آن روزها مراجعه كنيد- تدوين قانون اساسي را زودهنگام و تكيه آن بر آموزه هاي اسلامي را با واقعيات! ناهمخوان معرفي مي كردند ولي با اصرار حضرت امام(ره) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران برپايه آموزه هاي اسلامي شكل گرفت و «آميختگي دين و سياست» كه به قول امام راحل(ره) قدرت هاي استكباري از دوران بني اميه و بني عباس تا عصر حاضر از آن وحشت داشتند، در ايران اسلامي و انقلابي نهادينه شد و امروزه آثار آن در تحولات و انقلاب هاي اسلامي منطقه به وضوح قابل ديدن است.
5- مردم مسلمان ايران و رزمندگان پاكباخته اين مرز و بوم، آرزو داشتند به جاي مقابله با صدام كه دست نشانده آمريكا و اسرائيل بود، به جنگ مستقيم با اسرائيل بروند. دشمن با بهره گيري از همين آرزوي مقدس- كه خوشبختانه امروزه در حال تحقق است- پيشنهاد حضور رزمندگان در مرزهاي فلسطين اشغالي را ارائه كردند، پيشنهادي كه برخلاف ظاهر آن، مي توانست با خالي شدن جبهه هاي نبرد از رزمندگان اسلام، راه ورود بي مانع ارتش بعثي به ميهن اسلامي را هموار كند ولي حضرت امام(ره) با آن نظريه معروف خود كه
«راه قدس از كربلا مي گذرد» اين انگاره خطرناك را فرو پاشيدند.
6- در آستانه حمله نظامي آمريكا به افغانستان، برخي از جريانات سياسي داخلي كه بعدها در فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 به مقابله با نظام برخاستند، اين پيشنهاد را پيش كشيدند كه جمهوري اسلامي ايران به كمك طالبان شتافته و در جبهه افغانستان به مصاف آمريكا برود! اين انگاره از ظاهر پسنديده اي برخوردار بود ولي حضرت آقا كه پيشاپيش از آمريكايي بودن طالبان باخبر بودند، بر اين انگاره خط بطلان كشيدند. گفتني است كه امروزه آمريكا و انگليس براي مقابله با انقلاب هاي اسلامي منطقه، آشكارا با طالبان همكاري مي كنند.
7- بعد از تصميم آمريكا و متحدانش براي حمله نظامي به عراق، باز هم برخي از همان جريانات به اصطلاح «اصلاح طلب»، از صدام به عنوان «خالد بن وليد» ياد كرده!! و پيشنهاد ائتلاف با صدام در جنگ با آمريكا را پيش كشيدند! اين انگاره نيز با درايت رهبر معظم انقلاب فرو ريخت.
8- در جريان چالش هسته اي و در حالي كه بعد از اجلاس اكتبر 2003 تهران تمامي فعاليت هاي هسته اي خود را براي به اصطلاح اعتمادسازي به حالت تعليق درآورده و با تروئيكاي اروپايي- انگليس، فرانسه و آلمان- در حال مذاكره بوديم، حريف در اجلاس لندن اعلام كرد كه بهترين تضمين از نظر آنها، دست كشيدن ايران از تمامي فعاليت هاي هسته اي است. در اين هنگام حضرت آقا دستور از سرگيري همه فعاليت هاي به تعليق درآمده را صادر كردند و اين دستور با از سرگيري فعاليت كارخانه UCF اصفهان آغاز شد. دشمن تهديد به حمله نظامي كرد. برخي از مسئولان وقت به وحشت افتادند و آقا فرمودند حريف هيچ غلطي نمي تواند بكند و نتوانست و امروز...
9- در فتنه آمريكايي- اسرائيلي 88 كه شبيه جنگ احزاب بود و همه دشمنان بيروني و دروني براي مقابله با نظام اسلامي به ميدان آمده بودند، رهبر معظم انقلاب بر اجراي بي كم و كاست قانون تاكيد ورزيدند و نهايتا روز 9 دي فرا رسيد و فتنه 88 دود شد و به هوا رفت.
10- در ماجراي عزل وزير اطلاعات كه اقدامي خطرناك بود، حضرت آقا با اقتدار مثال زدني از اين حركت جلوگيري فرمودند و تلاش رياست محترم جمهوري كه متاسفانه از پشتوانه بينش و آگاهي لازم برخوردار نبود، مانع از تاكيد رهبر معظم انقلاب بر نظر دقيق و كارشناسانه خود، نشد و حتي خانه نشيني 11 روزه آقاي احمدي نژاد نيز نتوانست در پيشگيري حضرت آقا از آن انحراف كمترين خللي ايجاد كند و...
11- و امروزه، مجموعه همين انگاره شكني هاي امام راحل(ره) و خلف حاضر او، انقلاب هاي اسلامي منطقه و اقتدار مثال زدني جمهوري اسلامي ايران را در پي داشته است كه شرح آن به درازا مي كشد و در پايان اين وجيزه به نكته اي از قول مركز استراتژيك آمريكن اينترپرايز كه روزنامه آمريكايي «يو.اس.اي تودي» به آن پرداخته بود، بسنده مي كنيم؛ آمريكن اينترپرايز در گزارش خود مي نويسد؛ «در ايران با يك ابرحريف به نام (آيت الله) خامنه اي روبرو هستيم كه نقشه راه ما را مي داند و در ميان مردم خود از اعتماد توأم با اعتقاد برخوردار است».
خراسان:آيت ا... طالقاني و چند جمله درباره حجاب و شخصيت زن
«آيت ا... طالقاني و چند جمله درباره حجاب و شخصيت زن» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن ميخوانيد؛آيت ا...سيدمحمود طالقاني پس از انتصاب به عنوان اولين امام جمعه تهران توسط امام خميني(ره) اولين نمازجمعه را در تاريخ پنجم مرداد ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران اقامه کردند.
در اين مجال کوتاه فرصت پرداختن به شخصيت علمي و قرآني آيت ا... طالقاني و همچنين مبارزات ايشان نيست اما در حد اشاره اين که وي در سال ۱۳۱۷ پس از گذراندن تحصيلات در مدرسه فيضيه و رضويه قم ازسوي حضرت آيت ا...عبدالکريم حائري اجازه اجتهاد گرفت و در سال ۱۳۱۸ در اعتراض به مسئله کشف حجاب توسط ساواک دستگير و زنداني شد.
ايشان پس از شهريور ۱۳۲۰ مبارزات خود را به طور رسمي شروع کرد و در سال هاي بعد به جرم مخفي کردن برخي از گروه فدائيان اسلام در خانه خود، دستگير و زنداني شد. او در جريان ملي شدن صنعت نفت نيز فعاليت هايي داشت.
آيت ا...طالقاني در ارتباط با وقايع ۱۵خرداد ۱۳۴۲ به ده سال زندان محکوم شد و در زندان نيز از تلاش هاي فرهنگي خود دست بر نداشت، رفتار او به گونه اي بود که حتي بر ماموران زندان تاثير گذاشت و در همين مدت نوشتن تفسير ارزشمند «پرتوي از قرآن» را آغاز کرد.
اما غرض اين نوشته پرداختن به شخصيت علمي، قرآني و مبارزاتي مرحوم آيت ا...سيدمحمود طالقاني نيست و تنها انگيزه اين نوشته مروري است بر بخشي از صحبت هاي ايشان درباره شخصيت و حجاب زن که روز پنج شنبه ۵مرداد ۱۳۹۱ از راديوي جمهوري اسلامي قبل از ساعت ۱۴ (شايد به مناسبت سالروز خواندن اولين خطبه نماز جمعه توسط ايشان) پخش شد.
اما چون توفيق دسترسي به اصل و عين صحبت هاي اين مجاهد نستوه که امام خميني(ره) او را «ابوذر زمان» لقب دادند، نيافتم تنها به آوردن جملاتي که از صحبت هاي ارزشمند ايشان پس از پخش از راديو در خاطرم مانده است بسنده مي کنم تا شايد چراغ راه روشن ديگري باشد فراروي آنان که به دنبال حقيقت و پيروي و سلوک در راه مفاهيم اصيل قرآني و اسلامي هستند و همين جا آرزو مي کنم اي کاش همه صحبت هاي اين بزرگمرد مجاهد و عالم قرآن پژوه و جامعه شناس فرهيخته در زمينه هاي گوناگون سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و حکومت ديني به تناسب در صداوسيماي جمهوري اسلامي در برنامه هاي پرمخاطب پخش شود - به اميد آن روز -
در اين قسمت جمله هايي را از سخنراني پخش شده ايشان در راديو نقل به مضمون به مخاطبان فرهيخته و ارزشمند روزنامه «خراسان» تقديم مي کنم.
* در تظاهرات کسي به خانم ها نگفت که باحجاب يا بي حجاب بياييد، خودشان تشخيص دادند بايد بااصالت ايراني و اسلامي و شخصيت خود به ميدان بيايند.
* رضاشاه فکر مي کرد که پيشرفت ها و ترقي هاي کشورها به خاطر بي حجاب بودن زنان آنان است براي همين آمد و با مردم آن کارها را کرد، چادرها و روسري ها را به زور برداشت و ... بعد ديديم که چه شد در اين کشور.
* ما نمي خواهيم زنانمان به عصر جاهليت پهلوي باز گردند.
* آن زمان برخي از اين زنان ما براي آرايش بيشتر، در خيابان ها و در ادارات رقابت مي کردند.
* نمي گوييم و هيچ کس نمي گويد که زنان در ادارات نباشند.
* براي من فرصتي پيش آمد و به عيادت برخي مجروحان و تيرخورده ها رفتم و همين پزشکيارهايي که قبلا خودآرايي و آرايش مي کردند و بعضا به بيماران بي محلي مي کردند چه قدر موقر و بي آلايش، حالا صادقانه خدمت مي کردند و به بيماران رسيدگي مي کردند.
* من وقتي از زندان بيرون آمدم و اين زنان جامعه را ديدم بر اثر انقلاب خيلي تفاوت کرده بودند، با گروه هايي از آن ها ملاقات داشتم، شده بودند مثل فرشتگاني مسئوليت پذير.
* آن زمان در ادارات رقابت مي کردند براي آرايش و خودآرايي و چه حيثيت هايي که در آن زمان بر باد نرفت.
* ببينيد زنان ما از روزگاران قديم در جاهاي مختلف اين کشور در مازندران، گيلان و کردستان و... با همان لباس هاي پوشيده و محلي خود دوشادوش مردان کار مي کردند.
* به اين زنان که همين برنج و بسياري ديگر از محصولاتي که ما استفاده مي کنيم حاصل دسترنج آن هاست، بيشتر از ديگر زنان ظلم شده، کار که فقط کار در اداره نيست، اين ها کار توليدي است.
* ما نمي خواهيم در کشورمان «قلعه» وجود داشته باشد [ قلعه مکان هايي که به طور رسمي تن فروشي مي شد].
* ما نمي خواهيم مثل آن زمان که برخي زنان وقتي مي خواستند سبزي بخرند چند قلم آرايش مي کردند ولي در خانه هايشان اين گونه نبودند، اسلام مي گويد بايد برعکس اين باشد.
* حجاب که حرف من و فقها نيست ما مي گوييم هرچه قرآن مي گويد، آن هايي که اين کتاب را قبول دارند به آن عمل کنند.
* سوره نساء حقوق زنان را بيان مي کند.
* سوره نور براي پاک کردن خانه ها و خانواده ها و جامعه است.
* قرآن در اين سوره مي فرمايد: «قل للمومنات يغضضن من ابصارهنَّ و يحفظن فروجهنَّ و لايبدين زينتهن ... و ليضربنَ بخمرهنَّ علي جيوبهنَّ و لا يبدين زينتهنَّ الا لبعولتهنَّ او ... آباءهنَّ ...» (آيه ۳۱/ سوره نور)؛ اي رسول به زنان مومن بگو ديدگان خويش (از نگاه ناروا) باز گيرند و فروج و اندامشان را حفظ کنند و زينت و آرايش خويش نمايان نکنند جز آن چه قهرا آشکار است و بايد سينه و بر و روي خود را به سرپوش ها و مقنعه بپوشانند و زينت و جمال خود را آشکار نسازند جز براي شوهران خود و پدران.
و در آيه ۳۰ آمده است : «اي رسول ما مردان مومن را بگو تا چشم ها بپوشند و فروج و اندام شان را محفوظ دارند که در اين در پاکيزگي جسم و جان شما اصل است و البته خدا به هر چه کنيد کاملا آگاه است.»
در سوره احزاب آيه ۵۹ نيز مي فرمايد: «يا ايها النبي قل لازواجک و بناتک و نساء المومنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلک ...؛ اي پيامبر به زنان و دختران خود و زنان مومنان بگو که خويشتن را به چادر فرو پوشند که اين کار براي اين که آن ها شناخته شوند تا از تعرض و جسارت آزار نکشند بر آنان بسيار بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.»
* اگر اين انقلاب و نظام اسلامي مي خواهد بماند نبايد به گذشته برگرديم.
* ما مي خواهيم زنان ما «انوثيت» خود را بپوشانند و حفظ کنند اما «شخصيت» خود را نشان بدهند و آشکار کنند.
خداوند بر درجات آيت ا...سيدمحمود طالقاني اين عالم مجاهد نستوه و روشن بين که ابوذر زمان بود و عالم و عامل و پرچم دار راستي و درستکاري و حقيقت گويي و مبارزه با ناراستي ها و کژي ها و مدافع حقيقي اسلام و انقلاب، مردم و کشور بيفزايد.
اميد که صداوسيما و تمامي رسانه ها از رهنمودهاي اين عالم وارسته و فقيه فرزانه که در سراسر دوران عمر علمي و مبارزاتي خود از اصول و مباني اسلام و انقلاب و اعتلاي کشور و مردم داري عدول نکرد مردم را بيشتر بهره مند کنند نه اين که خداي ناکرده بزرگاني چون او که تا آن حد مورد اعتماد و علاقه امام بودند به فراموشي سپرده شوند.
جمهوري اسلامي:با پادوئي القاعده به فرماندهي "سيا"
«با پادوئي القاعده به فرماندهي سيا»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛هرچه زمان بيشتر ميگذرد، درستي نگاه امام خميني به آمريكا به عنوان "شيطان بزرگ" بيشتر به اثبات ميرسد. آنچه اين روزها در خاورميانه عربي ميگذرد، لايه ديگري از هزارتوي شيطنتهاي آمريكا در جهان اسلام را نشان ميدهد كه براي آشنايان با اصول سياست استعماري از موارد تاريخي و رصد كردني است.
تازهترين خبرها از بحران سوريه اينست كه وقتي ارتش اين كشور براي سركوب كردن تروريستها وارد شهر حلب شد، در ميان دستگير شدگان افرادي با مليتهاي مختلف يافت كه كارت عضويت گروه تروريستي القاعده را به همراه داشتند و از كشورهاي اردن، يمن، عراق، عربستان، افغانستان، چچن، ليبي، تونس و تركيه به القاعده پيوسته و با سازماندهي اين گروه تروريستي به حلب اعزام شده بودند تا با تصرف اين شهر، به شورش مسلحانه در سوريه دامن بزنند. در دمشق نيز در ميان تروريستهاي دستگير شده، اعضاي گروه تروريستي القاعده با مليتهاي مختلف حضور داشتند.
در كنار اين واقعيت غيرقابل انكار، اگر به اظهارات وزراي خارجه آمريكا، انگليس، فرانسه و عربستان و نخست وزيران قطر و تركيه كه بارها با صراحت گفتند بايد مخالفان دولت سوريه را مسلح كنيم و به آنها كمكهاي مالي برسانيم تا اين دولت را ساقط كنند توجه شود، هماهنگي "القاعده" با آمريكا و همدستان اروپائي و مهرههاي منطقهاي آمريكا براي برافروختن آتش جنگ داخلي در سوريه با هدف براندازي دولت اين كشور كاملاً آشكار ميشود. درست در همين نقطه است كه چهره شيطاني آمريكا آشكار ميشود و طرح طولاني مدت سازمان جاسوسي آمريكا براي تأسيس "القاعده" در سالهاي دهه 60 كارائي خود را عليه جهان اسلام به نمايش ميگذارد. اين واقعيت كه گروه تروريستي القاعده را آمريكا تأسيس كرد تا آن را به عنوان ابزاري براي تأمين اهداف سلطه جويانه خود در جهان اسلام مورد استفاده قرار دهد، براي صاحب نظران سياسي از همان ابتدا روشن بود، اما با اعتراف وزير خارجه كنوني آمريكا هيلاري كلينتون كه سال گذشته با صراحت گفت القاعده را آمريكا تأسيس كرد، حتي براي خوشبينترين افراد به آمريكا نيز ترديدي باقي نماند كه گروه تروريستي "القاعده" آلت فعل آمريكاست و هر جا فعال ميشود بايد دانست آمريكا در آنجا توطئهاي را دردست اجرا دارد.
در بحران سوريه، دولتمردان آمريكائي حتي نتوانستهاند از به زبان آوردن آنچه در سر ميپرورانند خودداري كنند و با صراحت از ضرورت مسلح كردن مخالفان دولت سوريه سخن گفتند و وزير خارجه آمريكا به مثابه يك دوره گرد، سفرهاي متعددي به منطقه خاورميانه و ساير مناطق جهان كرد تا اين توطئه را هرچه سريعتر و جديتر به اجرا در آورد. تكليف اتحاديه عرب و شيوخ قطر و آل سعود نيز در پادوئي براي آمريكا كاملاً روشن است به ويژه آنكه در شرايط اوج گيري بيداري اسلامي در منطقه، مشغول ساختن افكار عمومي جهان عرب به سوريه براي سران ارتجاع عرب يك مجراي تنفسي اميدوار كننده پديد ميآورد و آنها را براي مدتي از طوفان انقلابهاي مردمي در امان نگهميدارد. دولتمردان به اصطلاح اسلام گراي تركيه نيز در اين امتحان دشوار، مردود شدند و نشان دادند كه نه تنها شاگردان خوبي براي نجم الدين اربكان نيستند بلكه تمام شعارهاي ضد اسرائيلي دو سه سال اخير رجب طيب اردوغان نيز دروغ بود و اين حضرات همان راهي را ميروند كه آتاتورك ميرفت.
سرمايهگذاري سنگين تبليغاتي آمريكا و غرب و ارتجاع عرب براي پيشبرد طرح آمريكا در سوريه، از شگفتيهاي اين توطئه است. از يكسال و نيم قبل كه اين توطئه در سوريه كليد خورد، تمام رسانههاي وابسته به اين مجموعه با برنامهاي دقيق و بيامان به تبليغات دروغين و كثيفي روي آوردند كه متأسفانه توانست تا مدتي بسياري از مردم را فريب دهد و اهداف اصلي اين توطئه را پنهان نگهدارد. رسانههاي دولتي آمريكا، شبكه الجزيره قطر، شبكه العربيه سعودي و بنگاه سخنپراكني بيبيسي، در يكسال و نيم گذشته بيشترين تلاش را براي مخفي نگهداشتن چهره تروريستهائي كه در سوريه آشوب ايجاد كردهاند به عمل آوردند. در اين ميان دست اندركاران تلويزيون بيبي سي فارسي خود را به آب و آتش ميزنند تا به مخاطبان خود بقبولانند كه در سوريه اين مردم هستند كه در مقابل دولت قرار دارند و آنچه در اين كشور جريان دارد يك جنگ داخلي است نه يك توطئه تروريستي كه توسط غرب و ارتجاع عرب و تركيه و رژيم صهيونيستي حمايت ميشود. تلويزيون فارسي بيبي سي چندين خبرنگار خود، كه در ميان آنان چهرههاي شناخته شده يهودي و بهائي بيش از ديگران فعال هستند، را براي اين كار بسيج كرده و شب و روز به مخاطبان خود دروغ ميگويد. راديو و تلويزيون عربي بيبي سي نيز سهم عمدهاي در اين تبليغات شيطاني برعهده دارد و به تنور اين توطئه آمريكائي - صهيونيستي ميدمد.
اين توطئه تبليغاتي تا مدتي تأثيرگذار بود ولي اكنون نه تنها بيتأثير شده بلكه نتيجه معكوس دارد. از ماجراي كشتار 108 مرد و زن و كودك در روستاي "حوله" در نزديكي شهر حمص كه دروغ بودن تبليغات بيبي سي و ساير رسانههاي وابسته به غرب و ارتجاع عرب آشكار گرديد، پشت پرده اين توطئه براي بسياري از مردم نيز فاش شد. پيوند "القاعده" كه با درون مايه وهابيگري حركت ميكند با حاميان تروريستهائي كه عليه دولت سوريه ميجنگند هنگامي روشنتر شد كه يكي از شيوخ وهابي به نام "علي الربيعي" در شبكه اجتماعي تويتر نوشت: "ما وهابيها به قتل كودكان شيعه و علوي در غزوه حوله افتخار ميكنيم." او با اين اعتراف خود به ويژه "غزوه" يا جنگ مقدس دانستن جنايت حوله، عمق توطئه مشترك غرب به سركردگي آمريكا و ارتجاع عرب و پيوند آنها با جريان متحجر و فاسد وهابيت را نشان داد، كما اينكه شيخ وهابي ديگري به نام "محمد بديع موسي" با صراحت اعلام كرده است: "ما مفتيان و شيوخ جماعت اخوان المسلمين در پاسخ به سؤال ارتش آزاد سوريه اعلام كردهايم ريختن خون علويهاي سوريه، تجاوز به زنان آنها، كشتن كودكان آنها و حمله به محل سكونتشان مجاز و حلال است."
اين واقعيتهاي تلخ، پرده از چهره به ظاهر مردمي مقابله با دولت سوريه بر ميدارند و نشان ميدهند آمريكا چگونه با توسل به شيطنتي بزرگ درحال استفاده از يك مذهب استعمار ساخته عليه اسلام و مسلمانان است. وهابيت كه تهمتي رسوا و خطرناك به اسلام است اكنون در قالب "القاعده" به جان اسلام و مسلمانان در جهان عرب و كشورهاي اسلامي افتاده و هر جا كه شيطان بزرگ براي خنثي كردن حركتهاي انقلابي و مردمي و تحقق توطئههاي استعماري و سلطهجويانه خود به تزوير نياز داشته باشد از اين مذهب جعلي و اين گروه ساخته و پرداخته خود استفاده ابزاري ميكند.
در خاورميانه، اكنون آمريكا به دو چيز نياز دارد؛ يكي جلوگيري از حركت انقلابي نشأت گرفته از بيداري اسلامي و ديگري حفاظت از موجوديت رژيم جعلي و غاصب صهيونيستي. براي رسيدن به اين اهداف شوم، تضعيف جبهه مقاومت ضد صهيونيستي يك ضرورت براي آمريكاست كه از سوريه شروع شده و تحريمهاي اقتصادي ايران و وارد آوردن فشارهاي سياسي برحزبالله لبنان نيز بخشهائي از همين توطئه هستند. اگر ملتهاي منطقه نسبت به استفاده ابزاري آمريكا از وهابيت براي پيشبرد اهداف خود به همان ميزان كه از ساير توطئههاي آمريكائي آگاهي دارند هوشيار و مطلع باشند، خنثي كردن توطئه شيطان بزرگ در اين مرحله آسان خواهد بود. اين جنگ هر چند با پادوئي القاعده از طريق ابزار قرار دادن مذهب و با فرماندهي سازمان جاسوسي "سيا" به راه افتاده، ولي اگر ملتهاي مسلمان هوشيار باشند قطعاً پيروز اين ميدان خواهند بود.
رسالت:آرمانگرايي واقع بينانه
«آرمانگرايي واقع بينانه»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشيدي است كه در آن ميخوانيد؛دعوت به صبر و استقامت بر طريق حق ، يكي از دشوارترين آزمونهاي پيام آوران الهي است ؛ چندان كه والاترين فرستاده خداوند ، حضرت محمد (ص) اداي همين مسئوليت را دليل پير شدن خويش عنوان مي فرمايد و ايفاي همين مسئوليت حضرت موسي (ع) را آنچنان بر آشفته ميسازد كه با برادر خود دست به گريبان ميشود و حتي حضرت يونس (ع) به خاطر كم صبري در اداي اين رسالت مورد مواخذه الهي قرار ميگيرد.
بر اين اساس دور از ذهن نيست كه رهبران الهي و مدافعان حركت انبياء نيز در برابر چنين آزمون دشواري قرار گيرند و با تمام توان خويش ، جامعه را به پايمردي و صبر فرا خوانند اما سئوال اينجاست كه چرا نگاهباني از استقامت ياران و رهروان و همراهان تا اين اندازه سخت است ؟ پاسخ به اين سئوال را بايد در اين نكته جستجو كرد كه رهبران الهي ، با نگاهي توحيدي به تحليل واقعيت ها ميپردازند و در اين ارزيابي از تاثير سنتهاي الهي غفلت نميورزند ، اما چه بسا تحليل ياران و همراهان آنان از واقعيتها ، به دليل غفلت از برخي حقايق پنهان هستي ، سطحي تر و مادي تر است و بخصوص در مقابله با مشكلات ، با شعار واقعيت گرايي در پيگيري آرمانها سست ميشوند و به اضطرار و
عسر و حرج تمسك مي جويند.
اما واقعيت اين است كه آنان خود در استقامت ورزيدن بر آرمانها ، كم طاقت شدهاند يا ذهن ساده انديش آنان قدرت درك برخي واقعيات فرامادي را ندارد و اين همان نكته مهم و ظريفي است كه علامه طباطبايي (ره)كوشيد دركتاب" اصول فلسفه و روش رئاليسم " واقع گرايي اسلام را تبيين نمايد كما اينكه شهيد مطهري (ره) نيز يكي از علل گرايش به ماديگري را " ساده انديشي" بر ميشمارد.
در دوران پر افتخار نظام اسلامي نيز كرارا شاهد بوده ايم كه از طرفي امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري جامعه را به صبرو استقامت دعوت فرموده اند و دستاوردهاي اميد آفرين آن را نويد داده اند و از طرف ديگر برخي مسئولان اجرايي در مواجهه با مشكلات گرفتار برداشت هاي سطحي از واقعيات شده اند و دستيابي به آرمانها را بدون دادن هزينه ، انتظار داشته اند و كوشيده اند با اين توجيه از پيگيري برخي آرمانها منصرف شوند .
اين تزلزل عده اي در ادامه راه ، منحصر به امروز و ديروز نيست بلكه از دوران دولت موقت گرفته تا روزگار دفاع مقدس ، مستنداتي در اين زمينه بر صفحه تاريخ نقش بسته است .
حتي پس از آن در دوران سازندگي و اصلاحات هم كارگزاراني " مذاكره مستقيم با آمريكا " را به عنوان يك ضرورت مطرح ساختند و يا چنانكه مقام معظم رهبري اشاره فرمودند در دفاع از حق هسته اي كشور تا توانستند
عقب نشيني كردند .
در مقام اقناع چنين افرادي، تجربيات تاريخي ، شواهدي روشن در نشان دادن واقعيات است و بايد براي جويندگان حق ، فصل الخطاب قرارگيرد و لذا مقام معظم رهبري در ديدار اخير با مسئولان و كارگزاران نظام ، با ياد آوري اين تجربيات طي سالهاي پس از پيروزي انقلاب ، به واقعيات مهمي اشاره فرمودند كه ممكن است تحت الشعاع " واقعيت سازي " و " واقعيت نمايي" دشمنان قرار گيرد و با توجه به تاثيري كه درك عميق اين واقعيات درتحليل ها و ارزيابي هاي دولتمردان دارد ، بايسته است همواره مورد توجه آنان باشد . به همين دليل به مهمترين موارد ياد شده در اين ديدار اشاره ميكنيم :
1- عبور موفقيت آميز نظام اسلامي از همه چالشها و موانع دشوار فرا رو از جمله شورشهاي قوي، ترورها ، جنگ تحميلي ، تحريم ها ، قضاياي تير 78 و ماجراهاي سال 88.
2- عزت ملي ، زندگي ايمان مدار ، مشاركت درمديريت كشور ، پيشرفت همه جانبه ، استقلال اقتصادي و سياسي و برخورداري از آبروي بين المللي از مهمترين مطالبات مردم از مسئولان و نظام اسلامي است .
3- مقابله چند دولت مستكبر و سياهي لشكرهايشان با نظام اسلامي به معناي مقابله جامعه بين المللي با ما نيست .
4- اين چند دولت مستكبر داراي تواناييهاي سياسي و اقتصادي و خصوصا رسانهاي تبليغاتي قوي هستند .
5- علت دشمني اين چند دولت مستكبر با نظام اسلامي مسئله هسته اي يا دفاع از حقوق بشر نيست ، بلكه آنان با اصل نظام اسلامي مخالف هستند .
6- تحريم اقتصادي ، چالش جديدي نيست و دربرههاي حتي كشتي هاي ايران را هم هدف قرار ميدادند و پايانههاي نفتي را بمباران مي كردند .
7- نظام اسلامي در مقابله با تهديدها و تحريمها ، پيشرفت كرده و اعتمادبه نفس و توانمنديش افزايش يافته است .
8- جبهه مقابل نظام اسلامي درمقايسه با گذشته تضعيف شده است و شكست رژيم صهيونيستي درجنگ هاي 33 روزه و 22 روزه ، خروج اجباري آمريكا از عراق ، مشكلات آمريكا در افغانستان، همچنين بحران اقتصادي كشورهاي اروپايي و جنبش نود و نه درصدي آمريكا ، شواهدي روشن از جمله مشكلاتي است كه دولت هاي مستكبر با آن دست به گريبان شده اند.
9- تحولات شمال آفريقا و موج اسلام خواهي در بسياري از كشورها ، نشان از پايان دوران زمامداري جهان توسط دولت هاي مستكبر دارد .
10- افزايش تواناييهاي اقتصادي ايران ، خصوصا در زمينه منابع غني نفت و گاز و نيز نيروي انساني ، يكي از نقاط قوت اساسي كشور است .
11- دشمن با عقب نشيني ايران گستاخ تر مي شود و دردوره اي كه ادبيات مسئولان كشور ، آميخته با تملق گويي غرب و آمريكا بود ، جمهوري اسلامي ايران را محور شرارت خواندند .
12- حربه تحريم در صورت " مقاومت مدبرانه" كند و نا كارآمد خواهد شد و شعارهاي سالهاي اخير يعني اصلاح الگوي مصرف، همت مضاعف كار مضاعف، جهاد اقتصادي، توليد ملي ، حمايت از كار و سرمايه ايراني بر اساس پيش بيني شرايط كنوني كشور و به عنوان حلقههاي ايجاد يك منظومه اقتصادي مطرح شده است .
اما كلام آخر و واقعيت امروز آن است كه در شرايط كنوني بايد مسئولان و دولتمردان ضمن جبران گذشته اين منظومه اقتصادي را اساس و مبناي همه فعاليت هاي اقتصادي خود قرار دهند ؛ يعني از دعوت جامعه به مصرف گرايي پرهيز كنند ، به جاي توسعه تعطيلات ، كارمندان و مردم را به همت و كار بيشتر فراخوانند ، توليد ملي را مورد حمايت قرار دهند و بستر آن را فراهم سازند و حتي پس از رفع شرايط تحريم از واردات خارجي ، خصوصا اقلام غير ضروري نظير ميوه ممانعت به عمل آورند .
همچنين در عبور از گذرگاه و برهه كنوني كه كشور با تحريم اقتصادي مواجه است تعويق و تعليق اجراي برخي پروژهها با سرمايه گذاري سنگين، كه نام مهر ماندگار گرفته است ، منطقي به نظر ميرسد چرا كه دولت بايد تمام توان مديريتي و در آمدي هزينه اي خود را صرف " اقتصاد مقاومتي " كند تا مردم با تحمل حداقل فشار اين مرحله را پشت سر بگذارند.
سياست روز:هدف، مسکو وپکن است نه دمشق
«هدف، مسکو وپکن است نه دمشق»عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد پير علي است كه در آن ميخوانيد؛اکنون ميتوان اذعان داشت که غالب صاحب نظران و عقلاي عرصه سياست در محيط بينالملل، به اين درک مشترک دست يافتهاند که سازوکار و رويکرد رفتارهای متخاصمانه ميان کشورها، به نسبت گذشته متفاوت شده و روي ابزارهاي نرمافزاری نظير حقوق بشر، افکار عمومي و ... متمرکز شده است.
در چارچوب اين کارزار نوين، هر بازيگر و کنشگر بينالمللي که بتواند طرف مقابل را به انفعال وا دارد و او را رو در روي افکار عمومي قرار دهد، برنده کارزار خواهد بود.
مرور کوتاه وقايع سال گذشته ميلادي و در کنار هم قرار دادن مواضع متوليان سياست خارجي کشورهاي غربي خصوصا ايالات متحده ، ناظر بر اين خروجي است که عليرغم اينکه يکي پس از ديگري رژيم هاي متحد غرب، توسط مردمشان فرو پاشيدند اما غرب تلاش کرد به صورت ملموس و عيني در مقابل افکار عمومي ظاهر نگردد، بلکه کوشيد که با موجسواري و تمرکز روي مهرههاي جديد فصل نويی از متحدان (جديد!) را در منطقه خاورميانه فراهم نمايد. تغيير مواضع بعضا يکصد وهشتاد درجه ای کاخ سفيد و اتحاديه اروپا که پرداختن به آن مجال ديگري را ميطلبد و از حوصله اين مقال خارج است، به روشني رويکرد غرب و فرصت طلبی آنان را نشان می دهد.
اما بايد گفت که در جريان سوريه وضعيت به گونه ديگري است. با اين توضيح که غرب فارغ از اينکه همان نسخه مؤخر کشورهايی نظير ليبي، تونس، يمن و ... را براي سوريه پيچيده است بلکه اين موج را براي خدشه وارد کردن به رقباي جدي خود يعني روسيه و چين بسيار مناسب ديده است که به زعم نگارنده هدف اصلي غرب در حوادث سوريه را بايد مخدوش کردن چهره روسيه و چين نزد افکار عمومي دنيا دانست. اگر به وقايع هفده ماه گذشته سوريه نگاه دقيقي داشته باشيم خواهيم ديد که در ابتدا، غرب و به خصوص رژيم اشغالگر قدس عليرغم کينه از سوريه، اما به جهت عدم شناخت از مواضع معارضان سوري در مقابل ناآراميهاي سوريه سکوت اختيار كردند و اکنون با شناختهتر شدن چهره معارضان، دو راهبرد را در داخل و خارج سوريه در دستور کار قرار دادهاند.
الف: در داخل سوريه به جهت حضور پررنگ عناصر تندرو و راديکال نظير القاعده در صفوف معارضان، تلاش ميکنند با ناکام گذاردن تمهيدات و فعاليت های افرادي نظير کوفيعنان، بحران داخلي را افزايش داده تا هم رمق و توان معارضان و همه نيروهاي دولتي سوريه را به حداقل کاهش دهند و پس از حصول نتيجه جريان سومي را در آنجا رو نمايند.
ب: در خارج از سوريه نيز با افزايش هزينه هاي سياسي روسيه و چين، چهره هر دو رقيب قدرتمند غرب را نزد جامعه بشري به عنوان حاميان نقض حقوق بشر، مدافعان جنگ و خونريزي و ... تداعي نمايند.چونانکه وتوي سه باره قطعنامههاي شوراي امنيت، موازنه وتو کنندگان را به نفع غرب تغيير ميدهد و هزينههاي سياسي و بينالمللي مسکو و پکن را بسيار افزايش ميدهد. لذا ضروري است که شرق و به عبارتي روسيه و چين تدابير هوشمندانهاي را در مقابل سياستهاي غرب اتخاذ کنند.
در اين راستا نگارنده سطور به چند پيشنهاد اشاره ميکند.
الف: سکوت معنادار غرب در مقابل رژيمهايی نظير بحرين، عربستان و سرکوب خشونتبار هر دو کشور پادشاهی، فرصت مناسبي است که، چهره های مدعي حقوق بشر، نزد افکار عمومي دنيا به چالش کشيده شود.
ب: با استفاده از ظرفيتهاي فصل ششم منشور سازمان ملل، بستر صدور قطعنامههاي ذيربط، عليه سران دو کشور عربستان و بحرين به عنوان متحدان تمام قد غرب فراهم گردد تا در صورت وتوي آن توسط غرب موازنه برقرار شود.
ج: رسانههاي مسکو و پکن و ساير کشورهاي مستقل، تحرکات پشت پرده غرب در دفاع از تروريسم هدايت شده در سوريه را نزد افکار عمومي، اطلاع رسانی كنند.
د ـ ايران نيز بايد حداکثر مراقبت را داشته باشد که با تشريح دقيق دلايل حمايتهاي خود از بشاراسد مانع از انشقاق در جبهه بيداري اسلامي گردد و وجود مميزه ناآراميهاي داخلي سوريه با ساير کشورهاي منطقه به روشني نشان داده شود.
وطن امروز:چرا ايران تغییر محاسبه نميدهد؟
«چرا ايران تغییر محاسبه نميدهد؟»عنوان يادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛فرمایشات روز سوم مردادماه رهبر معظم انقلاب اسلامی، راهبردیترین پیامی است که اساسا میتوانست در شرایط حساس فعلی از داخل ایران و در عالیترین سطح به طرفهای غربی ارسال شود.
کوتاهترین توصیف برای توصیف وضعیت منازعه راهبردی ایران و غرب (بویژه آمریکا) این است که بگوییم اکنون 2 طرف درگیر یک جنگ محاسباتی عمیق هستند، به این معنا که هر یک از طرفین محاسبات طرف مقابل را هدف گرفته است. ادبیات تغییر محاسبه، یک ادبیات نهچندان قدیمی ولی بسیار پرکاربرد از جانب مقامها و استراتژیستهای آمریکایی است؛ وقتی میخواهند سیاست خود درباره ایران را توصیف کنند. هدفگذاری این راهبرد نیز همواره متمرکز بر شخص رهبر معظم انقلاب اسلامی بوده است به این معنا که آمریکاییها بارها، طوری که هیچ ابهامی باقی نماند تاکید کردهاند هدف راهبرد 2 مسیره فشار- مذاکره، اثرگذاری بر محاسبات رهبر عالي ایران است.
پروسه این اثرگذاری از دید غربیها دارای مبانی و مراحل زیر بوده است:
1- ایران منطقی است و محاسبهگرانه رفتار میکند.
2- مهمترین مساله آمریکا با ایران اکنون این است که ایران درباره مسائل کلیدی مرتبط با امنیت ملی خود حاضر به محاسبه مجدد نیست.
3- اولویت آمریکا این است که رهبری ایران وادار به محاسبه مجدد درباره سیاستهای راهبردی ایران شود.
4- پس از آنکه ایران محاسبه مجدد را آغاز کرد- یعنی پذیرفت محاسبات قبلیاش نیازمند بازاندیشی است- باید محاسبات خود را بویژه در 3حوزه برنامه هستهای، برنامه موشکی و نوع رفتار با جریان فتنه تغییر بدهد.
5- وقتی محاسبات ایران تغییر کرد، رفتار آن خود به خود تغییر خواهد کرد.
این فرآیندی است که مبنای سیاستگذاری آمریکا درباره ایران را تشکیل میدهد. از دید آمریکا تنها کسی در ایران که تلاش برای تاثیرگذاری روی محاسبات او ارزشش را دارد، رهبر معظم انقلاب است چرا که او تنها کسی است که وقتی تغییر محاسبه داد، میتوان مطمئن بود رفتار مجموعه نظام هم تغییر خواهد کرد.
روشی که آمریکاییها برای کلید خوردن فرآیند 5 مرحلهای بالا در پیش گرفتهاند، استفاده از راهبرد تولید فشار است تا حدی که ایران حس کند پافشاری بر محاسبات قبلی روزبهروز امنیت نظام را به مخاطره میاندازد و در نهایت موجودیت آن را از داخل تهدید خواهد کرد.
ادبیات مربوط به این موضوع در منابع آمریکاییها بسیار وسیع و قابل تامل است.
رابرت گیتس، رئیس اسبق سیا و و وزیر دفاع آمریکا در دولتهای بوش و اوباما، کسی است که این ادبیات را نخستینبار و به دقت طرح کرده و توسعه داده است اما به هیچ وجه اینطور نیست که بحث تلاش برای تغییر محاسبه رهبری در ایران منحصر به گیتس مانده باشد، بلکه او در واقع پیشگام طرح این بحث بود و پس از وی نشانههایی هست که میتوان با اطمینان گفت این موضوع به سیاست راهبردی آمریکا درباره ایران تبدیل شده و هماکنون هرکاری که آمریکاییها میکنند چیزی غیر از آنکه گیتس حدود
2 سال پیش گفت، نیست. هفتهنامه تایم، 29 آبان 1389 در توصیف این راهبرد نوشت: «رابرت گيتس 2 روز پیش هشدار داد تصميمگيري ايرانيها درباره موضوع هستهای بر اساس يک تحليل منطقي خواهد بود. وي ميافزايد بازداشتن ايران از رسيدن به سلاح هستهاي مستلزم اين است که اين رژيم را متقاعد کنيم سلاح هستهاي براي بقاي آن ضروري نيست، بلکه بالعکس موجب میشود امنیت آن روزبهروز کمتر و دسترسی آن به اقتصاد جهانی قطع شود». 2 روز قبل از این تاریخ، بیبیسی سخنان رابرت گیتس را اینگونه توصیف کرده بود: «آقای گیتس در سخنان امروز خود تاکید کرد اگرچه معتقد است رهبران ایران هنوز در پی به دست آوردن سلاح هستهای هستند اما اقدام نظامی را راهحل درازمدتی برای بازداشتن آنها از این هدف نمیداند.
وی گفت: حمله نظامی، ایرانیان را در مسیرکسب سلاحهای هستهای متحد کرده و به مخفیکاری بیشتر واخواهد داشت. وزیر دفاع ایالات متحده افزود: تنها راهحل درازمدت برای بازداشتن ایرانیها از تولید سلاحهستهای آن است که متوجه شوند این کار به نفعشان نخواهد بود».
چند ماه قبل از اظهارات گیتس، هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا این راهبرد را با اصطلاحی دیگر، یعنی اصطلاح «کاهش گزینههای ایران» توصیف کرده بود. ادامانت و سوفيل استوارت، خبرنگاران خبرگزاری رویترز در گزارشی برای این خبرگزاری در تاریخ 8 اردیبهشت 1389 مینویسند: «هيلاري کلينتون، وزير خارجه آمريکا در ديدار با باراک اوباما، رئيسجمهور اين کشور گفت واشنگتن در تلاش براي تحريمهاي شديد براي کاهش دادن گزينههاي پيشروي ايران است».
اما شاید روشنترین و رسمیترین توصیف این راهبرد مقالهای است که روز 24 سپتامبر 2010 در سایت وزارت خارجه آمریکا منتشر شد. در این مقاله آمده است: «همانطور که خانم کلینتون، وزیر خارجه در اوایل ماه جاری اظهار کرد، تحریم و فشار به خودی خود هدف نیستند. آنها اجزای سازنده اهرم فشار برای راهکار مبتنی بر مذاکره هستند. با انزوای شدید ایران از لحاظ مالی و تجاری و دستمایه قرار دادن نقاط ضعف موجود این کشور، میتوانیم بر محاسبات ایران تاثیر بگذاریم. با این کار، راهبرد تدوین شده ما که هماکنون در حال اجراست، میتواند اهرم فشار مهم و تعیینکنندهای را برای دیپلماسی ما ایجاد کند».
احتمالا نقل همین تعداد از کدها کفایت میکند برای اینکه دریابیم راهبرد ایجاد تغییر محاسباتی در ایران، برای آمریکاییها راهبردی جایگزینناپذیر است و همه اقداماتی که تاکنون انجام دادهاند با در نظر گرفتن این راهبرد کاملا قابل تبیین و حتی اقدامات آینده آنها قابل پیشبینی است.
فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با مسؤولان و کارگزاران نظام در هفته اول ماه مبارک رمضان- که معمولا یکی از مهمترین سخنرانیهای سالانه ایشان محسوب میشود- دقیقا پاسخی به این راهبرد بوده است.
شکی نیست که آمریکاییها منتظرند تا نتیجه پروژه فشار همهجانبه بر ایران را که از حدود 6 ماه پیش وارد دوران اوج خود شده، مشاهده کنند. کمتر از 3 ماه از زمانی میگذرد که دیوید پترائوس، رئیس سیا به مجلس سنا رفت و گفت ما کارمان را کردهایم، حالا وقت آن است که منتظر بمانیم و ببينیم در داخل ایران چه اتفاقی خواهد افتاد. آن اتفاقی که آمریکاییها منتظر رخ دادنش در ایران هستند، چیست. این نوشته مجالی برای نقل کدهای موجود در این زمینه از قول آمریکاییها ندارد و بنای نگارنده هم استشهاد پی در پی به این کدها نیست. مهم این است که از جنبه تحلیلی به یک دید روشن درباره مساله برسیم.
آمریکاییها منتظر بودند- و هستند- در داخل ایران این اتفاق بیفتد: فشار اقتصادی با ناکارآمدی و سوءمدیریت داخلی ترکیب شود، این ترکیب نارضایتی اجتماعی ایجاد کند، نارضایتی اجتماعی تبدیل به پدیدههای امنیتی فراگیر از جمله آشوب و اغتشاش بویژه در طبقه محروم جامعه شود، فضای کشور حالت امنیتی پیدا کند، این دید در بین مردم و مسؤولان فراگیر شود که تنها راهحل مشکلات، ورود به گفتوگوی دوجانبه با آمریکا و سازش با این کشور است. جناحها و گروههای سیاسی مختلف سازش را به عنوان تنها راهحل موجود برای خروج از بحران کنونی از رهبری مطالبه کنند، رهبری هم از جانب جامعه و از سوی نخبگان احساس خطر کنند و تحت فشار قرار بگیرند و در نتیجه به این جمعبندی برسند که بقای نظام به خطر افتاده و وقت تجدیدنظر در سیاستها و محاسبات گذشته فرارسیده است و آنگاه همهچیز در همان مسیری به جریان بیفتد که آمریکا میخواهد.
فرمایشات حضرت آقا حاوی پاسخی بسیار دقیق، بموقع و کاملا راهبردی به این پروژه بود: چنین تغییر محاسبهای در ایران- نه نزد ملت و نه درون حکومت و میان مسؤولان- رخ نداده و نخواهد داد.
از یک نگاه کلان، پیام این سخنرانی رهبر معظم انقلاب این بود که واقعیات کشور به گونهای نیست که هیچ نوعی تغییر محاسباتی را ایجاب کند بلکه بالعکس این واقعیتها نشان میدهد محاسبات قبلی ایران کاملا صحیح بوده پس باید بر آنها پای فشرد و در راه تداوم آنها مقاومت کرد.
شیوه استدلال رهبر انقلاب برای تبیین این موضوع به اندازه اصل موضوع اهمیت دارد. ایشان به جای اینکه محاسبات ایران را بشمارند و بدون اشاره به واقعیات و به اصطلاح به نحو لمی نتیجه بگیرند که این محاسبات درست است، ماجرا را به شکل دیگری روایت کردند. شیوه ایشان این بود که مستقیما سراغ واقعیتها بروند و پس از توصیف آنها اصطلاحا به نحو آنی نتیجه بگیرند که بنابراین وضعیت کشور نهتنها بحرانی نیست بلکه کاملا رو به جلو و رو به پیشرفت است، اگرچه بیشک مشکلاتی وجود دارد که نهتنها نباید آنها را انکار کرد بلکه باید به استقبال آنها رفت چرا که نفس وجودشان نشاندهنده آن است که ما رو به جلو در حال حرکتیم، بنابراین تصمیمهای کلان کشور در حوزههای امنیت ملی مخل پیشرفت کشور و معیشت مردم نیست و هیچ استدلال متقاعدکنندهای که نشان بدهد باید در این تصمیمها تجدیدنظر کرد، وجود ندارد.
اساس استدلال مطرح شده از جانب حضرت آقا در این سخنرانی مبتنی بر 2 مفهومی بود که ایشان چند ماه قبل به دقت طرح کرده و تبیین فرموده بودند، یعنی مفاهیم پیچ تاریخی و وضعیت بدر و خیبر.
به لحاظ راهبردی این دو اصطلاح به کوتاهترین و پرمعناترین روش ممکن نشان میدهد، چرا رهبری ضرورتی برای تغییر محاسبات خود در نحوه اداره کشور احساس نمیکنند. مشخصه اصلی پیچ تاریخی که حضرت آقا حدود یک سال پیش هنگام بحث درباره انقلابهای منطقه و بحران اقتصاد جهانی در مناطق دلار و یورو نخستینبار آن را طرح کردند و همچنین مهمترین معنای وضعیت بدر و خیبر که در این سخنرانی هم مجددا از آن یاد کردند، این است که برای رسیدن به دوران بلندمدت و پایداری از ثبات، پیشرفت و شکوفایی باید دوران کوتاهمدت و گذرایی از فشار و سختی را تحمل کرد. اگر از استعاره پیچ تاریخی استفاده کنیم صورت مساله را اینگونه میشود بازنویسی کرد: گذر از این پیچ تاریخی کشور را به فراخنای گشایش و پیشرفت خواهد رساند به شرط اینکه بتوان سختیهای حین گذار را تحمل کرد و در آن متوقف نماند. اگر از مدل بدر و خیبر استفاده کنیم وضع فعلی کشور به این شکل قابل توصیف است که برای رسیدن به یک جهش بزرگ باید ابتدا مشقتی بزرگ را از سر گذراند.
همه سخن رهبری اکنون با ملت و مسؤولان این است که شرایط را درست ببینند و فرصت عظیم پیش روی کشور را به صرف رویارو شدن با مشکلاتی که کوچک نیست ولی حتما قابل رفع است، ذبح و ضایع نکنند. چه چیز موجب میشود برخی مسؤولان تصور کنند وضع بحرانی است و بنابراین زمان تغییر محاسبه فرارسیده است. فرمايشات رهبر معظم انقلاب اسلامی در اینباره معیارهایی بدون ابهام به دست میدهد.
نخست اینکه نتوانند واقعیت را از عملیات روانی دشمن تفکیک کنند و اسیر آنچه دشمن تلاش میکند به مدد جنگ روانی و رسانهای واقعیت بنمایاند، باقی بمانند. اکنون مهمترین پروژه دشمن این است که مساله تحریمها و آینده اقتصاد و معیشت کشور را در چارچوب یک پروژه بسیار فربه جنگ نرم قرار بدهد. هدف از تحریمها در درجه اول هدف گرفتن سفرههای مردم نیست بلکه هدف ذهنهای آنهاست. در این باره وضع مسؤولان بدتر از مردم اگر نباشد قطعا بهتر نیست چرا که آنها بیشتر از مردم عادی در جریان خبرهای بد قرار دارند و پیش از آنها با عمق مشکلات مواجه میشوند.
دوم، مسؤولان نتوانند خود را از تعلقات و دلبستگیهایشان که گاه با اقتضائات قرار داشتن در وضعیت بدر و خیبر و لوازم عبور از پیچ تاریخی در تضاد قرار میگیرد، خلاص کنند، آنوقت است که یا جای دوست و دشمن را اشتباه میکنند و انرژی محدود خود را به جای خدمت به مردم صرف دعوا با کسی میکنند که در واقع یک دوست دارای اختلاف سلیقه است یا اینکه اساسا هدفگذاریهای خود را بر هدفگذاریهای کشور مقدم میپندارند و لذا در حالی که زمین بازی اصلی میان انقلاب اسلامی و جبهه استکبار است، در زمین بازی فرعی دیگری مانند نزاع با این یا آن گروه خودی، خود را مشغول میکنند.
اگر مسؤولان بتوانند خود را از این آفتها دور نگه دارند و جلوی انتقال آنها به ذهن مردم را هم بگیرند، آنوقت است که میتوان گفت موقعیت تاریخی بدر و خیبر درک شده است. در آن صورت دیگر نه فقط نیازی به تغییر محاسبات راهبردی احساس نخواهد شد بلکه ارزش حفظ این محاسبات، مقاومت بر سر آنها و اطمینان به نتیجه این مقاومت، بیش از هر زمانی آشکار میشود.
سخنرانی تاریخی رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع مسؤولان نظام با وضوح و شفافیت تمام به طرف غربی نشان داد ایشان درصدد تغییر محاسبات راهبردی خود نیستند و تصمیمات استراتژیک نظام در حوزههای امنیت ملی به همان شکل که بود باقی خواهد ماند، بنابراین اگر آمریکاییها قادر به تحلیل درست این سخنان باشند به سرعت باید به این نتیجه برسند که صرفنظر از اینکه چقدر برای افزایش فشار بر ایران انرژی میگذارند، این افزایش فشار مطلقا منجر به تغییر رفتار ایران نخواهد شد و فقط آن را سرسختتر و در تعقیب اهدافش مصممتر خواهد کرد. این آدرس راهبردی قاعدتا باید فرآیند جدیدی را آغاز کند که میتوان آن را تغییر محاسبات آمریکا درباره ایران نامید.
آمریکاییها از مذاکرات استانبول2 به این طرف، هر روز منتظر بودهاند که ببینند بالاخره چه زمانی رهبری تغییر محاسبه را آغاز میکنند. حالا روشن شده این انتظار، طلب روزی ننهاده کردن است و به جایی نخواهد رسید، بنابراین اگر مسیری رو به جلو وجود داشته باشد، فقط در یک صورت گشوده خواهد شد و آن زمانی است که آمریکا محاسبات خود را تغییر داده باشد.
تهران امروز:سوریه و قطع سر افعی
«سوریه و قطع سر افعی»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسن هانيزاده است كه ر آن ميخوانيد؛تهاجم گسترده ارتش دولتی سوریه به گروه های تروریستی در مناطق القابون،المیدان ، کفرسوسه والمزه دمشق که به عقبنشینی این گروه ها ازپایتخت سوریه منجر شد نشان داد که دولت سوریه همچنان ابتکار عمل میدانی را در دست دارد. اکنون نیروهای مسلح دولتی سوریه عملیات جدید خود را تحت عنوان« قطع سر افعی» برای پاکسازی شهر حلب از وجود گروه های تروریستی آغاز کردهاند.
مجموعه رخدادهای اخیر سوریه که وارد هفدهمین ماه خود شده نشان می دهد که سناریوی بحران این کشور به فصل نهايی وسرنوشت ساز خود نزدیک میشود. این بحران که از شهر درعا در نزدیکی مرز اردن آغاز شد به یک سناریوی خطرناک علیه دولت بشار اسد تبدیل شد ویک جبهه وسيع غربي- عربي برای سرنگونی دولت علوی سوریه تشکیل شد.
بیتدبیری مقامات محلی شهر درعا بهویژه استاندار و رئیس سازمان امنیت که اتفاقا از نزدیکان بشاراسد بودند دامنه اعتراضات را بهشکل وسیعی به سایر شهرهای مهم سوریه گسترش داد. چند دانشآموز نوجوان در ماه مارس سال 2011 هنگام بازگشت از دبیرستان شعارهایی علیه دولت بر روی دیوارهای شهر درعا نوشتند که نیروهای دولتی آنان را دستگیر کردند. خانواده آنان برای آزادی فرزندان خود به سازمان امنیت مراجعه کردند که با رفتار خشونتآمیز رئیس وقت سازمان امنیت مواجه شدند.
از آنجايی که بافت اجتماعی شهر درعا یک بافت کاملا عشایری است لذا این عشایر در اعتراض به دستگیری شماری از نوجوانان،در برابر استانداری شهر درعا دست به تظاهرات زدند که از سوی نیروهای امنیتی مورد حمله مسلحانه قرار گرفتند. قتل حدود 20 نفر از تظاهر کنندگان شهر درعا توسط نیروهای دولتی این فرصت را بهدست سایر گروه های سلفی در شهر حماء ،حمص وادلب داد تا به بهانه همبستگی با اهالی درعا دست به آشوب بزنند.
لذا سوریه سریعا با یک بحران گسترده داخلی مواجه شد که بلافاصله آمریکا وغرب برای مدیریت ومهندسی این بحران با همکاری عوامل داخلی ومنطقه ای خود وارد عمل شدند.
یک جبهه جهانی با شرکت آمریکا، اتحادیه اروپا، ترکیه، قطر و عربستان برای سرنگونی دولت بشار اسد و تشکیل یک دولت دست نشانده شکل گرفت. هدف این جبهه در درجه اول قطع محور تهران - دمشق- بیروت و حذف مقاومت اسلامیلبنان وفلسطین ودر نهایت ایجاد یک امنیت پایدار برای رژیم صهیونیستی است.
این جبهه در فازهای سیاسی، نظامیورسانه ای فعالیت خود را آغاز کرد بهگونهای که آمریکا وغرب سلاحهايی در اختیار گروههای تروریستی قرار داد که این سلاحها تاکنون در اختیار همپیمانان آمریکا در ناتو قرار نگرفته است. در برابر جبهه آمریکا، جبهه دیگری متشکل از روسیه وچین تشکیل شد که این جبهه تلاشهای آمریکا را درابعاد سیاسی برای قرار دادن سوریه تحت فصل هفتم از منشور سازمان ملل خنثی کرد.
اما بهرغم فشارهای سنگین نظامی، تبلیغاتی، مالی واقتصادی دولت سوریه بهدلیل وجود انسجام میان نیروهای مسلح تاکنون توانسته در برابر تهاجمات داخلی وفشارهای خارجی بهخوبی ایستادگی کند. برآیند گزارش رسانههای خارجی نشان میدهد که عربستان و قطر در طول 16 ماه گذشته بیش از 36 میلیارد دلار برای سرنگونی نظام بشار اسد هزینه کردهاند در حالی که ترکیه بهعنوان عضو ناتو به آموزش گروههای تروریستی سوریه در خاک خود اقدام میکند. انفجار اخیر مقر شورای امنیت ملی سوریه در دمشق که طی آن 4 نفر از ژنرالهای بلندپایه سوریه کشته شدند در چارچوب فاز جدید آمریکا، غرب، عربستان، ترکیه وقطر برای ایجاد نا امنی قابل تجزیه وتحلیل است.
اگر چه بخشی از شهرهای حلب، ادلب،دیر الزورومناطق مرزی البوکمال و القائم همچنان در دست گروههای تروریستی است اما بهنظر میرسد که دولت سوریه بهطور جدی درصدد قطع سر افعی برآمده است. آنچه مسلم است سوریه برای عبور از بحران فعلی راه پر پیچوخمیدر پیش دارد اما همه امور به تدبیر دولت ونیروهای مسلح برای سرکوب گروههای تروریستی بستگی دارد.
سوریه با موج ورود گروههای تروریستی القاعده، سلفیها و وهابیها مواجه شده تا جايی که سازمانهای اطلاعاتی دولت سوریه وجود بیش از 16هزار نیروی خارجی وعربی را برای ایجاد نا امنی در سوریه تخمین میزنند. اکنون بحران سوریه وارد مرحله دشوار و حساسی شده واگر نیروهای مسلح سوریه موفق شوند تا پایان ماه جاری شهرهای سوریه را از وجود عناصر مسلح وتروریستی پاکسازی کنند قطعا دولت ونظام بشار اسد از این بحران نفسگیر به سلامت عبور خواهد کرد.
اما در حالتی بدبینانه، گروههای تروریستی در فازعملیات بعدی حتی اگر از مناطق پرجمعیت شهری عقبنشینی کنند بهطور قطع ویقین عملیات انتحاری و ترور شخصیتهای بلندپایه سوری را در پیش خواهند گرفت. باز گشت بندر بن سلطان از تبعید دو ساله به ریاض و تصدی پست حساس سازمان اطلاعات عربستان نشان میدهد که آمریکا وغرب نهتنها برای سوریه بلکه برای خاورمیانه سناریوی خطرناکی تهیه دیدهاند.
حمايت:ميزباني كه بايد محاكمه شود
«ميزباني كه بايد محاكمه شود»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛اين روزها انگليس ميزبان بزرگترين تحول ورزشي جهان است كه نه تنها در حوزه ورزش بلكه در عرصه سياسي نيز داراي اهميت بسياري است. بسياري تاكيد دارند كه فلسفه المپيك نزديكتر شدن ملتها و حذف تبعيضها و گرايش جهاني از جنگ به سوي صلح و ثبات است. اين مسابقات در حالي در لندن آغاز گرديده است كه با توجه به روح و اهدافي كه براي مسابقات در نظر گرفته شده است بسياري تاكيد دارند كه از اركان اين مسابقات را بايد محاكمه انگليس به جرم جنايت عليه بشريت و ناديده گرفتن حقوق انسانها تشكيل ميدهد.
بررسي كارنامه رژيم سلطنتي انگليس ابعاد قابل توجهي را در برگرفته است. در حوزه داخلي انگليس مشاهده ميشود كه در ماههاي اخير سران اين رژيم به بهانه برگزاري مسابقات قضايي سراسر امنيتي را بر لندن حاكم ساختهاند به گونهاي كه بسياري اين شهر را به پادگان نظامي تشبيه كردهاند. استقرار ارتش و ادوات نظامي از جمله موشكها بر پشت بام ساختمانها و محدودسازي آزادي اجتماعي از آن جمله است كه نكته قابل توجه آنكه در اين مدت سران اين رژيم، با وضع قوانين امنيتي، آزاديهاي فردي به ويژه عليه اقليتهاي ديني و نژادي را محدود ساختهاند.
گزارشهاي منتشره نشان ميدهد كه در ماههاي اخير مسلمانان و رنگين پوستان بيش از گذشته، تحت فشار قرار گرفتهاند و عملا فرآيند تبعيض نژادي در اين كشور ابعاد گستردهتري گرفته است. در حوزه خارجي نيز مشاهده ميشود كه ا ين كشور كارنامه موفقي در زمينه حقوق بشر ندارد. به عنوان نمونه در قبال كشورهايي مانند بحرين و عربستان كه مردم به شدت از سوي آل خليفه و آل سعود سركوب ميگردند، انگليس نه تنها راه سكوت در پيش گرفته است بلكه با حمايتهاي تسليحاتي در اين سركوبها مشاركت ميكند.
اسناد نشان ميدهد كه افسران انگليس نقش اساسي در اين سركوبگريها دارند. يا در نمودي ديگر در قبال سوريه برخلاف خواست و نظر مردم، انگليس بيشترين دخالتهاي را صورت داده و علنا با حمايت از گروههاي تروريستي و ايجاد فضاي منفي سياسي در كشتار مردم و تشديد بحران سوريه گام برميدارد. البته جنايات انگليس در ليبي،افغانستان و عراق را نيز بايد به اين اقدام افزود. با توجه به اين شرايط ميتوان گفت كه عملكردهاي سران اين رژيم نه در داخل، نه در خارج با اصل و چارچوبهاي بشر دوستانه المپيك همخواني ندارد و سران اين كشور بايد به عنوان عاملان نقض حقوق انسانها محاكمه گرديده و براي جناياتي ضد بشري كه صورت دادهاند مورد بازخواست قرار گيرند. اين كشور از بزرگترين ناقضان حقوق بشر است كه همچنان با توهم دوران استعمار به بحران سازي در جهان و كشتار انسانهاي بيگناه ميپردازد كه براي برقراري صلح و امنيت در جهان مقابله با آن امري ضروري است.
آفرينش:سير صعودي قيمت كتاب و سير نزولي سرانه مطالعه
«سير صعودي قيمت كتاب و سير نزولي سرانه مطالعه»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم زهرا كيانبخت است كه در آن ميخوانيد؛يكي از مشكلاتي كه ماههاست جامعه فرهنگي كشور با آن دست به گريبان است مساله گراني كاغذ است كه در حال حاضر، تاثيرات كاملا مشهود و محسوسي، بر بازار كتاب و نشر نيز گذاشته است. از يك ديدگاه، گراني كاغذ و بالتبع آن، بالا رفتن قيمت منابع مطالعاتي همچون كتاب و نشريه، هم مخاطبان اين گونه آثار و هم پديدآورندگان آنرا تحتالشعاع قرار ميدهد.
شايد بتوان گفت در اين ميان، علاقهمندان واقعي كتاب و مطالعه، همچنان و با هر مشقتي، آثار مورد علاقه خود را خريداري كرده و هزينه بالاي آن را به جان ميخرند، اما نميتوان و نبايد مخاطباني كه گاهگاه و از روي تفنن، مبلغي را به خريد كتاب و نشريه و فرصتي را براي مطالعه اختصاص ميدادند كه وجودشان در روزگار مهجور واقع شدن مقوله مطالعه، خود غنيمت است، را ناديده گرفت.
به هيچ وجه دور از انتظار نيست كه اين دسته از مخاطبان، با مشاهده نرخ تصاعدي قيمتها در بازار نشر، عطاي مطالعه را به لقاي آن ببخشند و همان فرصت كوتاهي را كه به اين امر اختصاص ميدادند، از زندگي خود فاكتور گرفته و درصد و ميزان پايين مطالعه را به رقم و ميزاني پايينتر از اين نيز برسانند.
نكته ديگر اين كه از آن جايي كه در جريان نشر كتاب، به طور اخص، آن دسته از نويسندگان و مولفان جوان كه به تازگي وارد عرصه خلق و ارائه آثار و نوشتههاي خويش شدهاند، ناچارند خود براي انتشار آثارشان هزينه و سرمايهگذاري كنند، و به علاوه در جريان نشر، مولف در روند انتشار اثر، كمترين سهم و سود را ميبرد، گراني كتاب و عدم استقبال از آثار منتشر شده، به ويژه آثاري كه متعلق به نويسندگان جوان و نوپا هستند، موجب ميشود اين مولفان جوان و نوظهور كه به تازگي در اين راه قدم گذاردهاند، دچار دلسردي شده و نتوانند آن گونهاي كه بايد، استعدادهاي فراوان خود در اين زمينه را به منصه ظهور برسانند.
به علاوه از ديگر پيامدهاي افزايش قيمت كاغذ در بازار، پايين آوردن ميزان تيراژ از جانب ناشران كتاب و همچنين از سوي نشريات است. يعني نه تنها افزايش قيمتها منجر به كاهش و ريزش مخاطبان ميشود، بلكه شمار و ميزان انتشار اين منابع نيز كاهش مييابد. درحقيقت ناشران كه قادر به توجيه مخاطبان و مشتريان آثار خويش در زمينه افزايش قيمت نيستند، راهحل ديگري را برگزيده و اقدام به به پايين آوردن توليدات خويش ميكنند.
دليل افزايش قيمت كاغذ هر چه باشد بايد گفت اين امر، در كنار آسيبهاي اجتماعي همچون ركود صنعت نشر، ورشكستگي چاپخانهها و بيكاري كارگران و فعالان عرصه چاپ و نشر، آسيبهاي فرهنگي جدي را نيز با خود به همراه ميآورد.
درواقع، در شرايط فعلي و با وجود رقم پايين كتابخواني در كشور، تا جايي كه ممكن است بايد گستره عوامل بازدارنده مطالعه در سطح جامعه را محدود كرد كه از جمله آنها بالا بودن سطح قيمت اين دسته از محصولات فرهنگي، و عدم قدرت خريد از سوي مخاطبان است. در اين ميان بايد گفت اي كاش همان گونه كه براي بالا رفتن قيمت مرغ و مواد غذايي، به تكاپو و تلاش براي كنترل قيمتها ميافتيم، در موارد اين چنيني نيز به همين صورت عمل ميشد.
ملت ما:خودكفايي اقتصادي شعاري براي تمام فصول
«خودكفايي اقتصادي شعاري براي تمام فصول
يحيي آل اسحاق:رفع وابستگي اقتصادي و رسيدن به خودكفايي موضوعي است كه در طول تمام اين سالها درباره آن سخن گفته شده اما آنطور كه بايد به صورت جدي به آن پرداخته نشده است. رسيدن به خودكفايي يكي از مهمترين مواردي است كه رشد و توسعه اقتصادي كشور را تضمين ميكند اما با توجه به ظرفيت بالاي كشور در زمينه اقتصادي اين موضوع همواره مغفول و در حد شعار باقي مانده است. همانگونه كه تمام صاحبنظران و كارشناسان اقتصادي بر آن باور دارند كشور ما داراي ظرفيت بسيار بالايي در زمينه اقتصادي است كه اين ظرفيت و پتانسيل بالا را ميتوان در زمينههاي نيروي انساني، سختافزار، تكنولوژي و... دستهبندي كرد
علاوه بر آن قوانين متعدد و استراتژي اعلام شده در زمينه اقتصاد و تجربيات مختلفي كه ظرف 30 سال گذشته كسب شده، شرايط را براي رشد و توسعه فراهم كرده است اما متاسفانه با غفلت از اين موضوع و عدم استفاده از ظرفيت كامل اين موضوع تاكنون به نتيجه نرسيده است. برخي از كارشناسان معتقدند كه قدرت اقتصادي به منابع و موهبتهاي طبيعي مربوط ميشود اگرچه يكي از مولفهها منابع طبيعي است اما مهمتر از آن چگونگي تبديل اين امكانات به محصول قابل استفاده است كه در واقع به آن توليد گفته ميشود.
در دنيا كشورهايي هستند كه به لحاظ منابع طبيعي در حداقل امكانات قرار دارند، اما با اهميت دادن به توليد، رتبههاي بالايي در اقتصاد دارند كه ميتوان به ژاپن و كره اشاره كرد، اينها توانستهاند توليد علم، فناوري و محصول كنند. از طرفي كشورهايي هم هستند كه به لحاظ منابع طبيعي سرشار هستند ولي چون توان توليد ندارند جزو كشورهاي جهان سوم به حساب ميآيند، لذا آنچه كه مهم است توان و قابليت توليد محصول اقتصادي است.
اما متاسفانه در كشور ما عدم نگاه مناسب به صنايع داخلي موجب شده تا نتوانيم از منابع و امكانات طبيعي آنگونه كه شايسته است بهرهمند شويم در حال حاضر بسياري از پتانسيلهای اقتصادي ما درشركتهاي صنعتي به صورت غيرفعال و نيمهتعطيل درآمده است يا نيروي انساني متخصص كه از آنها استفاده نميشود كه موج فزاينده بيكاري و نياز سالانه 2ميليون شغل جديد براي قشر تحصيلكرده كه برآورده نميشود گوياي اين موضوع است.
در حوزه مالي نيز درباره استفاده از سرمايه ايراني داخل و خارج ظرفيت بسيار بالايي داريد كه مغفول مانده است و با حمايت از سرمايهگذاران داخلي و خارجي ميتوان اين سرمايه را حتي دانش فني به توسعه و پيشبرد اهداف اقتصادي كشور اختصاص داد.
مردم سالاري:سرعت غيرمجاز ترکيه
«سرعت غيرمجاز ترکيه»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن ميخوانيد؛ترکيه براي ساليان سال، حامي حکومتهاي لائيسيته در خاورميانه بوده است؛ آتاترک به عنوان يک ژنرال لائيک سايه خود را بر تاريخ معاصر ترکيه گسترانيده است.
احزاب اسلام گرا به رغم وفاداري به اصل جدايي دين از سياست، باکودتا سرنگون شدند يا به حاشيه رانده شدند. آنهايي هم که داعيه حکومت مذهبي داشتند يا ذرهاي از اصول آتاترک تخطي ميکردند، به دادگاههاي نظامي سپرده شدند، تا 14 مارس2003 که رجب طيب اردوغان به عنوان بيست و هفتمين نخست وزير اين کشور انتخاب شد.
ابتدا حزب عدالت و توسعه با تدوين برنامههاي اقتصادي مهندسي شده، زير بناهاي مستهلک اقتصادي و توريسم اين کشور را اصلاح کرد.
در فاز دوم، ترکيه روي ديپلماسي گداخته، سرمايهگذاري وسيعي کرد تا منافع اقتصادي خود را در کنار گسترش دامنه نفوذ آنکارا ارتقاع دهد.
جنگ لفظي اردوغان و شيمون پرز پس از حملات 22 روزه اسرائيل به نوار غزه، در اصل رونمايي از عملياتي شدن امپراتوري نوظهور عثماني بود.
از بهمن سال 1387 به اين سو، ترکها به همه جاي دنيا سرک کشيدند، از ماجراي کشتار مسلمانان اويغور در چين گرفته تا پرونده هستهاي ايران اسلامي؛ در طول 3 سال ترکيه توانست يک ديپلماسي برنده را که هم منافع اقتصادي را تامين ميکند و هم دوستي بسياري را به دست ميآورد به نمايش بگذارد.
پس از آغاز بهار عربي يا همان بيداري اسلامي، داود اوغلو سعي کرد بر سرعت پيروزيهاي ديپلماتيک اين کشور بيفزايد تا آنکارا نقش اول معادلات پيچيده خاورميانه را از آن خود کند.
اگرچه عثمانيها در مواردي دچار اشتباهاتي استراتژيک شدند اما در نهايت باصرف هزينههاي مالي، اشتباهات خود را به شکستهاي مقطعي تقليل دادند.تا آنکه ناآراميهاي سوريه آغاز شد.
حکومت بشاراسد با اشتباهاتي که در روزهاي نخست براي مقابله با اعتراضات سوريه مرتکب شد، زمينه را براي ورود بازيگران خارجي به زمين خود بازکرد.
ترکيه که نميخواست از تحولات کشور همسايه خود عقب بماند تمام قد از معارضين سوريه دفاع کرد و با لحن آتشين به اسد حمله کرد.
آنکارا در اين ميدان جديد، يک دوست جديد را در کنار خود ديد؛ عربستان سعودي که خود عنوان پدرخوانده ديکتاتورهاي عرب را يدک ميکشيد، آغوش گرم خود را براي آتاطيب گشود.
آنکارا و رياض که گويي ماه عسل دوستانه خود را آغاز کرده بودند، خود را به زمين و زمان کوبيدند تا معارضين بشاراسد تجهيز شده و پيروز شوند. 9 ماه پس از آنکه اعتراضات سوريه به جنگ تبديل شده است، معارضين توانستهاند چند شهر مرزي را از آن خود کنند. اما ناگهان آژير خطر در کاخ نخست وزيري آنکارا به صدا درآمده است!
يک مجهول از معادله سوريه را ترکيه در نظر نگرفته بود. تعداد زيادي از ساکنان شهرهاي مرزي ترکيه و سوريه را کردها تشکيل ميدهند و شورشيان پ ک ک در اين مناطق داراي پايگاههاي مخفي هستند. اينک با توجه به خلع قدرت بازدارنده ارتش سوريه، نيروهاي پ ک ک از کردستان عراق به کردستان سوريه در حال کوچ هستند و اين براي ترکيه يعني فاجعه!
شورشيان پکک که از سال 1984 فعاليت مسلحانه خود را آغاز کردهاند تاکنون حداقل هشت هزار و پانصد نفر به کام مرگ رفتهاند و همواره خود را به عنوان کابوس هر شب ارتش ترکيه به رخ ژنرال هاي چند ستاره اين کشور ميکشند. حال پ ک ک به عنوان يک مصيبت مهارنشدني به صورت مخفي در کوه و جنگل زندگي ميکنند و به ارتش شبيخون ميزنند، در 5 استان سوريه شروع به ايجاد پايگاه ميکنند تا جبهههاي جديدي در جنگ با آنکارا گشوده شود.
در کنار پکک، اردوغان يک مجهول ديگر را نيز در نظر نگرفته است که احتمالا در آينده، دامان اين کشور را خواهد گرفت. ديپلماسي متزلزل تهران و رقابت منطقهاي با ايران اسلامي، آنکارا را از يک دوست معتمد به دشمن بدل کرد. ترکيه در پرونده سوريه، هر چه از دستان گرم ايران دور ميشد به آغوش آلسعود نزديک شد، غافل از آن که سعوديها به روايت تاريخ بين عرب و عجم تفاوت فاحشي قائل ميشوند.
در پس خندههاي شاهزادههاي سعودي، آنها يک دشمن عرب را از يک دوست عجم قابل اعتمادتر ميدانند. البته ايالات متحده براي آنها يک استثنا تلقي ميشود. در دراز مدت رياض، آنکارا را از سر راه خود حذف خواهد کرد. سعوديها تا جايي که بتوانند رويارويي با ترکيه را به تاخير مياندازند تا دامنه نفوذ خود را درميان کردها و جامعه ترکيه گسترش داده باشند و شانس برتري بيشتري داشته باشند.
هر روز که ميگذرد، هلال سلفيها در خاورميانه پررنگتر ميشود و دور نيست روزي که سلفيهاي تندرو به بزرگترين معضل ترکيه تبديل شوند. جالب اينجاست که در جنگ با بشاراسد، سوريه خود ميزبان تعداد زيادي از جنگجويان سلفي است که اين موضوع قدرت تبليغي آنها را افزايش ميدهد. در اين ميان، القاعده ترکيه هم فضاي جالبي براي قدرتنمايي خواهد يافت و ظرف چند سال در اين کشور فعاليتهاي گستردهاي را عملياتي خواهد کرد.
موضوع زماني تراژيک ميشود که القاعده و پکک عليه دشمن مشترک متحد شوند. وراي تمام آنچه که گفته شد، اگر بشاراسد در جنگ فرسايشي خود با معارضين پيروز شود، ترکيه بايد يک دشمن را در پشت مرزهاي خود تحمل کند، در حالي که اين کشور به همراه ايران ميتوانست به عنوان يک منجي، معارضين و دولت سوريه را پشت ميز مذاکره بکشاند و از قتل عام و کشتار غيرنظاميان و نيروهاي طرفين جلوگيري کند.
ابتكار: نقش شايعه در فشارهاي روزمره مردم
«نقش شايعه در فشارهاي روزمره مردم»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم محمدعلي وکيلي است كه در آن ميخوانيد؛شايعهپراکني پايه ثابت محاورات عادي جوامع را تشکيل ميدهد. همين ابعاد در زمان بحران حالتي دوچندان پيدا ميکند؛ هرگاه جامعه با مشکل و فشار روبرو ميشود گزارشهاي نادرست و خبرهاي غيرمستند چاشني گفتوگوها شده و محاورهها بر اساس «چه خبر» شکل ميگيرد.
شايعات رابطهاي مستقيم با هشدارهاي نابجا و مکرر دارند؛ به عبارتي، هرگاه فضاي عمومي مملو از هشدار و انذار گردد و رسانهها از بيان واقعيتها دور افتند و تنها به هشدار اکتفا نمايند، در اين شرايط رهاورد چنين رويکردي، احساس ناامني خواهد بود. مردم با احساس ناامني، رفتار منطقي نخواهند داشت، روحيه آنها تضعيف ميگردد و امنيت ملي به خطر خواهد افتاد. اين درحالي است که هشدارها به نام «حفظ امنيت ملي»، پمپاژ ميشود، غافل از اينکه اين روش خود ضدامنيت عمل ميکند.
واقعيت امروز جامعه ايران اينست که مردم درنتيجه گرانيها، در فشار هستند بنابراين نحوه روبرو شدن و برخورد مسئولين با اين پديده بسيار مهم ميباشد. بايد قبول کنيم که اين شرايط تنها مختص امروز نيست و در مقاطع مختلف اين گرفتاريها دامنگير مردم بودهاست. خاطره جنگ از ذهنها پاک نشدهاست و نسلي که با خودباوري، عوارض 8 سال جنگ را تحمل کرد و آن را از سر گذراند، اکنون حضور دارند؛ مردمي که تورم نزديک به 30 درصد را در دهه هفتاد تجربه کردند و راستقامت باقي ماندند، هنوز هم حضور دارند، پس اين اولين باري نيست که مردم درنتيجه بدخواهي دشمنانشان در تنگنا و فشار قرار ميگيرند.
در آن روزگاران اين خود مردم بودند که آستين بالا زدند و با تطبيق زندگي خود با شرايط پيشآمده، با صرفهجويي و مديريت صحيح، عوارض گرانيها و کمبودها را به حداقل رساندند. آن روزها در کشور امکان توليد حداقل نيازها وجود نداشت؛ پيچ، واشر، فنس، درفش و تانک، همه و همه ميبايست از خارج وارد ميشد. با اين حال کشور اداره شد و آن مرحله با عزت ملت ايران در تاريخ ثبت گرديد. شرايط امروز جامعه نه منطبق با دوران دفاع مقدس و نه حتي شبيه دهه هفتاد ميباشد. اکنون بخش عمده نيازمنديهاي يک کشور پيشرفته در داخل توليد ميگردد و اگر روزي تمام راهها بسته شود و روزنهاي براي مبادله وجود نداشته باشد، باز بخش مهم نيازمنديها در داخل قابل تأمين است.
اما گويا تا کشور در شرايط بحران قرار نگيرد و اضطرار دامنگير نشود، برنامهريزان متوجه بخشهايي از نيازمنديها نميگردند؛ به عنوان مثال، چطور ميشود در کشوري که ميتواند در کوتاهزمان، نيازمنديهاي دارويي خود را از طريق غنيسازي 20 درصد اورانيوم به دست آورد و يا در فاصله کوتاهي به تکنولوژي ارسال فضاپيما به فضا دست پيدا کند، برنامهريزانش نتوانستهاند پيشبيني مناسبي براي توليد کنجاله و دان مصرفي مرغ داشته باشند تا درنتيجه تأخير در واردات آن، بازار مصرف مرغ اينچنين دچار نابساماني گردد.
بيشک اکنون که دود گراني مرغ به چشم همه رفت و ارزش دان و کنجاله آن مشخص گرديد، برنامهريزيها براي خودکفايي کشور در اين بخش شروع شدهاست و در آينده نزديک مشکلي به نام دان و کنجاله نخواهيم داشت. پس ما مشکلي در منابع و فعل خواستن نداريم، اگر مشکلي هست در نحوه مديريت و شيوه برنامهريزيها ميباشد و يا عجيبتر اينکه، آن بخش از نيازمنديها که هيچگونه وابستگي به خارج ندارند و مواد اوليه و ساخت آنها در داخل صورت ميگيرد، اين روزها رابطه مستقيم با قيمت ارز پيدا ميکنند و با بالا رفتن قيمت ارزهاي خارجي، آنها هم به همان ميزان و گاهي بيشتر بالا ميروند. اين نوع رفتارهاي غيرمنطقي قابل پذيرش نيست. البته اقتصاد زنجيروار عمل ميکند ولي حلقههاي داخلي تفاوت ماهوي با حلقههاي وارداتي دارند.
به نظر نگارنده، يکي از فرصتهاي پيش روي توليدات داخل اينست که با مديريت قيمت و معقول کردن نرخها، دل مشتري را به دست آورند و توليدکنندگان داخلي، توليدات خود را جايگزين نمونه خارجي در سبد نيازمنديهاي خانوار ايراني نمايند. به هرحال هيچ ملتي به اندازه مردم ايران، تجربه موفق در گذر از گردنههاي سخت و بحرانهاي دشمن ساخته را ندارد. اين تجربيات، امروز هم سرمايه خوبي پيش روي مسئولان و هم براي بخشهاي مختلف مردمي است. مردم در اين شرايط بايد در مديريت اقتصادي، قدم اول را متناسب با واقعيات خود بردارند و از رفتارهاي حريصانه و محتکرانه پرهيز کنند. بايد توليدکننده داخلي فرصتهاي کنوني را براي آشتي با مشتري داخلي غنيمت بشمارد و اما مسئولان محترم هم بايد متوجه باشند که شناخت افکار عمومي، حياتي است. اگر دريافت سياستمداران از مسائل اشتباه باشد، آنگاه هر راه حلي که براي مشکلات انديشيده شود، بيراهه خواهد بود.
آنچه در گذشته باعث همراهي مردم شد، آنان را به ميدان آورد و مانع شد که آنان در مقابل مشکلات خم به ابرو بياورند، اين بود که اقدامات مسئولين مغاير با باورها، نيازها و علايق مردم تلقي نميشد؛ به عبارتي، هيچ فاصلهاي بين مردم و مسئولين زمانه وجود نداشت. مردم جنگ را مال خود و عليه حريم خصوصي خود تلقي ميکردند و از اين روي، تا سرحد جان حاضر به مبارزه و مقاومت بودند. اکنون هم نه از طريق انذار و هشدارهاي صرف، بلکه بايد منطق فشارهاي کنوني براي مردم تبيين شود. تجربه نشان داده که هرگاه مشکلاتي ايجاد شد، بازار شايعهپراکني داغ شدهاست؛ شايعات منشاء اصلي رفتار بخشي از مردم بوده و موجب تشکيل صفوف و کمبودها گرديدهاست.
اکنون نيز شايعات نه قابل ريشهکني که بخشي از واقعيت زندگي مردم است ولي مسئولان مربوطه ميتوانند بينشهاي به دست آمده از شايعات را با راهبرد ملي موثر ارتباطي در هم آميزند و از آن، فرصت بسازند.
آرمان:علت بروز ارز تقلبی در بازار
«علت بروز ارز تقلبی در بازار»عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر مهدی تقوی است كه در آن ميخوانيد؛وجود ارز تقلبی در بازار که بنا به گفته رئیس پلیس مبارزه با جعل و کلاهبرداری پلیس آگاهی، اغلب از کشورهای خارجی وارد ایران میشود، موضوعی دور از ذهن نیست. در بسیاری از کشورهای جهان، ارز تقلبی دیده میشود و ایران نیز یکی از این کشورهاست که در حال حاضر تفاوت بین ارز دولتی و ارز آزاد، بازار آن را پررونق کرده است. اما در این زمینه باید توجه داشت که ورود ارز تقلبی و قاچاق به کشور ما نیز کار مشکلی نیست. ما مرزهای بسیار وسیعی داریم و وسعت مرزهایمان بهگونهای است که قاچاق را سهل میکند.
البته این موضوع به معنای عدم مبارزه دولت با قاچاق در این مرزها نیست اما کنترل چنین مرزهایی نیز به آسانی امکانپذیر نخواهد بود. البته کنترل ورود ارز به کشور حتی از گمرکات رسمی نیز کار مشکلی است، چراکه اشخاصی که برای کنترل در مرزها حضور دارند مجهز به دستگاههایی که تقلبی یا غیرتقلبی بودن ارز را مشخص کنند، نیستند که این موضوع باعث میشود، ارز تقلبی به سادگی وارد کشور شود.
به هر حال همانند بسیاری از کشورها ارز تقلبی وارد کشور میشود و این موضوع میطلبد که مردم برای حفظ سرمایه خود، در خرید ارز دقت لازم را به عمل آورند و خرید ارز از صرافیهای مجاز، بهترین راهکار در این زمینه است. با این کار، ارز تقلبی به دست مصرف کننده نمیرسد، صرافی مجاز هم با قیمتی کنترلشده، ارز را به فروش میرساند و همچنین با پرداخت مالیات به دولت، در نهایت به اقتصاد جامعه کمک میشود.
البته عدهای معتقدند که با تکنرخی شدن ارز، میتوان جلوی این ارزهای جعلی را گرفت. هرچند نمیتوان منکر این قضیه شد که افزایش مابهالتفاوت نرخ ارز مرجع با نرخ ارز در بازار آزاد، در بالا رفتن میزان ارز جعلی در بازار اثر گذار بوده است اما تکنرخی کردن قیمت ارز به معنای بالا بردن قیمت ارز مرجع توسط دولت راهکار مبارزه با قاچاق و کنترل بازار ارز نیست. به نظر من، برای حمایت از قشر کمدرآمد جامعه باید نرخ ارز حمایتی باقی بماند. چرا که نمیتوان با ارز به قیمت بالا کالاهای اساسی را وارد کرد و انتظار داشت که مصرفکنندگان نیز به راحتی آنها را تهیه کنند.
بنابراین به نظر میرسد دولت باید با تعیین قیمت ارز حمایتی حتی پایینتر از قیمت فعلی برای واردات کالاهای اساسی به فکر حمایت از اقشار کمدرآمد باشد و در عوض نرخ ارز کالاهای وارداتی لوکس مانند خودروهای خارجی را بسیار بالا تعیین کند تا خریداران کالاهای لوکس، یارانه پرداختی به قشر آسیبپذیر را بهنوعی تقبل کنند. در حقیقت باید گفت، تکنرخی کردن ارز در کشوری مانند کشور ما نمیتواند پاسخگوی همه نیازهای ما باشد و باید به این موضوع، چندوجهی نگاه شود تا مسائل حاشیهای نیز مدنظر قرار بگیرد.
دنياي اقتصاد:حذف ارز مسافرتي؛ تصميمي منطقي
«حذف ارز مسافرتي؛ تصميمي منطقي»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم میثم هاشمخانی است كه در آن ميخوانيد؛سوبسید پنهانی دولت برای ایرانیان متقاضی مسافرتهای تفریحی خارجی، از ابتدای این هفته به صورت کامل قطع شد؛ سیاستی هوشمندانه که خوشبختانه به طور همزمان از طرف دولت و مجلس و بانک مرکزی پشتیبانی شده است.
تصمیم به قطع این سوبسید پنهانی که به مدت حدودا یک سال در قالب فروش دلار با نرخی بسیار پایینتر از نرخ بازار آزاد به متقاضیان مسافرتهای خارجی تجلی داشت، تصمیمی منطقی و کارشناسی است که اگرچه قدری دیرهنگام اتخاذ شد، اما بدون تردید تصمیمی در راستای عدالت اقتصادی ارزیابی میشود در شرایطی که اقتصاد کشور با خطر کمبود شدید ارزی به دلیل تشدید تحریمهای تجاری مواجه است، چگونه ميتوانيم ارائه سوبسید دولتی به متقاضیان مسافرتهای خارجی را که عمدتا جزو دهکهای درآمدی بالای کشور هستند، سیاستی عادلانه ارزیابی کنیم؟
همچنین تاثیر مثبت چنین تصمیمی بر کاهش تقاضای مسافرتهای تفریحی خارج از کشور و انتقال تقاضا به سمت مسافرتهای تفریحی داخلی را به احتمال فراوان میتوان در کوتاهمدت مشاهده كرد و بعید نیست که در ماه پایانی تابستان سالجاری، بهبودی محسوس در رونق گردشگری داخلی را شاهد باشیم.
در عین حال، دغدغه مربوط به انتقال ناگهانی تقاضای ارز مسافرتی به بازار آزاد و بروز شوک قیمتی در قیمت بازار آزاد دلار، مسالهای است که در صورت هوشمندی بانک مرکزی، به سادگی از آن جلوگیری خواهد شد. برای جلوگیری از شوک صعودی تقاضای دلار در بازار آزاد، کافی است بانک مرکزی همان مقدار دلاری را که در هر ماه به مسافران خارج از کشور میفروخته است، اکنون در بازار آزاد و به قیمت بازار آزاد به فروش برساند.
در نتیجه درست به همان مقدار تقاضای جدید که در بازار آزاد دلار ایجاد میشود، عرضه دلار در بازار آزاد هم افزایش خواهد یافت و به این ترتیب بدون بروز هیچگونه رانت و سوءاستفاده مالی، از هر گونه افزایش قیمت دلار هم ممانعت خواهد شد. ضمنا به تدریج و در ماههای آینده، قابل انتظار است که تقاضای مسافرتهای خارج از کشور کاهش یافته (به دلیل افزایش هزینهها بر اثر قطع فروش ارز دولتی) و در آن زمان بانک مرکزی میتواند مقدار فروش ارز فوقالذکر را کاهش دهد.
دست آخر اینکه خوشبختانه تصمیم هوشمندانه قطع فروش دلار با قیمت دولتی به متقاضیان مسافرتهای تفریحی خارج از کشور، با موافقت کامل مجلس و دولت و بانک مرکزی همراه بود و چه بسا بتوان آن را نشانه عزم جزم این سه نهاد برای حرکت به سمت بازار ارز تکنرخی و شفاف و جمع کردن بساط انبوه ثروتهای بادآورده ناشی از وضعیت ارز دونرخی فعلی ارزیابی کرد.
با این حساب، اگر مقامات ارشد اقتصادی کشور تصمیم جدی برای حرکت به سمت بازار ارز تکنرخی و شفاف را داشته باشند، لازم است در گامهای بعدی به تدریج بستههای دیگری از تقاضای ارز را از شمول دریافت ارز با نرخ دولتی خارج كرده و به طور همزمان افزایش تدریجی نرخ ارز مرجع (دولتی) را به طور متناسب با تفاضل تورم ایران و میانگین تورم بینالمللی پیگیری کنند. چنین سیاستی بدون تردید هم از حجم بالای سوءاستفاده مالی ناشی از شکاف بالغ بر 50 درصدی بین قیمتهای دولتی و بازار آزاد دلار خواهد کاست و هم میتواند به افزایش درآمد دولت بر اثر فروش دلارهای نفتی منجر شود.
همچنین بسیار بعید است که چنین سیاستی اثر تورمی جدیدی به همراه داشته باشد؛ زیرا هماکنون تقریبا همه کالاهای وارداتی در بازار به صورت متناسب با نرخ دلار بازار آزاد به فروش میرسند. به این ترتیب امید ميرود تصمیم اخیر بانک مرکزی، نشانهای از برنامه جدی برای حرکت مجدد به سمت بازار ارز تکنرخی و شفافی باشد که در سالهای 1381 تا 89 هم در کشور حاکم بود. در آن صورت همانطور که سه ريیس کل پیشین بانک مرکزی، در پایان دوره ریاست خود بازار ارزی تکنرخی و شفاف را به جانشین خود تحویل دادند، میتوان امیدوار بود که ريیس کل فعلی هم بازار ارزی تکنرخی را به جانشین خود تحویل دهد.
گسترش صنعت:بینیازی به کالاهای سوپرلوکس
«بینیازی به کالاهای سوپرلوکس»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم علیرضا عسگری مارانی است كه در آن ميخوانيد؛چهارشنبه گذشته مدیرکل بانک مرکزی از حذف ارز مسافرتی خبر داد. این سیاست یکی از اقدامات مناسبی است که میتواند به بازار ارز سروسامانی بدهد هرچند دیرتر از آنچه باید، انجام گرفت.
واقعیت این است که اگر دولت و مسوولان اقتصادی با سرعت بیشتری در مورد تخصیص بهینه ارز تدابیری بیندیشند مشکلات فعلی بازار ارز اعم از رسمی و غیررسمی در زمان کمتری حل و فصل خواهد شد.
این در حالی است که در هشت ماه گذشته غرب تلاش کرده حلقه محاصره را به دور اقتصاد ایران تنگتر کند و این تلاش قطعا دشواریهایی نیز برای ما به همراه داشته است. اما مردم ما از آگاهی بالایی برخوردارند و شرایط و مصادیق را درک میکنند بنابراین باید مسائل را صریح و به سرعت به آنها انتقال داد تا خود را با شرایط وفق دهند.
از همینرو به نظر میرسد بانک مرکزی بسیار زودتر و بهعنوان مثال در دی پارسال باید ارز مسافرتی را از فهرست تعهدات خود حذف میکرد تا به این ترتیب از خروج بیشتر ارز جلوگیری کند ضمن این که ضروری است در روزها و ماههای آینده شرایط تخصیص ارز سختتر شود تا ارز باارزش برای واردات کالاهای سوپرلوکس از مرزها بیرون نرود.
نتیجه این که اگر مصرف ارز به صورت بهینه صورت بگیرد با وجود جلوگیری کامل از فروش نفت نیز میتوان ارز مورد نیاز را تامین کرد چون هر سال قریب به ۴۰ میلیارد دلار از طریق صادرات غیرنفتی مانند محصولات پتروشیمی و مواد معدنی به خزانه کشور واریز میشود. این امر زمانی امکانپذیر است که ارز حاصله صرف واردات کالاهای مورد نیاز صنعت و مایحتاج اساسی مردم شود. البته در شرایط فعلی با وجود واردات چندین میلیارد دلار اجناس سوپرلوکس امکان تحقق چنین هدفی عملا امکان ندارد.
جالب این که این کالاها تا همین ۱۵ سال پیش در خانه ایرانیها وجود خارجی نداشت اما در حال حاضر اشتیاق بیش از حدی برای انباشت اجناس در خانهها بهوجود آمده که این موضوع باعث تحمیل هزینههایی میشود که در سالهای گذشته به پسانداز خانوادهها اختصاص مییافت. ذکر این نکته نیز ضروری است که پرهیز از این هزینههای گزاف به معنی کاهش سطح رفاه جامعه نیست بلکه جلوگیری از تحمیل هزینههای اضافی به کشور است.
خبرهای اخیر از بازار ارز البته تنها به حذف ارز مسافرتی منحصر نمیشود. مجلس مدتی است که تلاش میکند نسخه ارز سه نرخی را برای بازار رسمی تجویز کند اتفاقی که متاسفانه حکایت از آن دارد که برخی از نمایندگان مجلس و مسوولان لزومی به استفاده از تجربیات گذشته احساس نمیکنند چون سهنزخی شدن بازار به معنی بازگشت به دوران هشت سال جنگ تحمیلی است که نیاز به یک مکانیزم سنگین بوروکراتیک دارد آن هم در شرایطی که انتظار میرود نظام اقتصاد آزاد تحت نظارت دولت در کشور ایجاد شود. در نهایت اینکه سهنرخی شدن ارز نظریهای کاملا رد شده است که تنها ساختار متکی به دولت را تقویت میکند و دست آخر هم باعث بروز رانت میشود.