«از سراب به آب»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می خوانید؛1- خدای مهربان و منّان بر درجات مرحوم علامه محمدتقی جعفری بیفزاید، ایشان با «برتراند راسل» فیلسوف بلندآوازه انگلیسی درباره برخی از مسائل فلسفی و عقاید اسلامی مکاتباتی داشت. «راسل» در الهیات اهل شک -SCEPTICISM - بود. مرحوم علامه در یکی از نامه های خود به ایشان نوشته بود؛ شما در الهیات مؤمن تر از ما هستید، زیرا ما به خدایی که شما توصیف می کنید کفر می ورزیم و جنابعالی در وجود او تردید دارید! (نقل به مضمون).
استاد در کلاس های جمعه شب خود برای دانشجویان - خیابان زیبا، کوچه حاج قاضی - بعد از شرح ماجرای یاد شده، این سروده را زمزمه می کردند؛
صورتگر نقاش چین
رو صورت یارم ببین
یا صورتی برکش چنین
یا ترک کن صورتگری
می گفتند؛ زنان مصر، بی آن که یوسف(ع) را دیده باشند، زبان به ملامت زلیخا گشوده بودند و می خواندند؛
گرش بینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
2- انگاره سازی-IMAGE MAKING- یکی از کارآمدترین شگردها در عملیات روانی است. اهمیت این شگرد و ضریب تأثیر آن به اندازه ای است که بسیاری از نظریه پردازان و اساتید جنگ نرم، این شگرد را موضوع اصلی عملیات روانی می دانند و به گفته «مارک دافیلد»؛ ترفندهای عملیات روانی هنگامی کارساز و مؤثر خواهد بود که خروجی آن، قبولاندن یک «انگاره» به فرد، جمعیت و یا جامعه حریف باشد.
و اما، انگاره، تصویرغیرواقعی از یک «واقعیت» است که مدیران جنگ نرم می کوشند آن را به جای «واقعیت» در ذهن حریف جای داده و به او بقبولانند.
3- بعد از شروع جنگ تحمیلی، حضرت امام- رضوان الله تعالی علیه- در پیامی به پاپ رهبر مسیحیان کاتولیک از ایشان پرسیده بودند «اگر حضرت عیسی مسیح علیه السلام حضور داشتند، جانب ما را گرفته و از ما حمایت می کردند یا آمریکا»؟! این پیام از سوی پاپ بی جواب ماند و مرحوم سیدفخر الدین حجازی نماینده تهران که همراه چند نماینده دیگر برای تقدیم پیام امام نزد پاپ رفته بودند می گفت؛ پاپ بعد از شنیدن پیام فقط گفت؛ «OHE JESUS CHRIST- آه، یا عیسی مسیح» و روزنامه های آلمان، انگلیس، فرانسه و ایتالیا از انعکاس پیام حضرت امام(ره) خودداری کردند. آقای محمد کیارشی- سفیر وقت ایران در اتریش- بعد از نا امیدی از جلب موافقت نشریات آلمان و اتریش برای چاپ پیام یاد شده، به سراغ یک روزنامه محلی می رود و با پرداخت مبلغی قرار می شود پیام را به صورت «رپرتاژ آگهی» چاپ کنند ولی فردای آن روز مدیر روزنامه خبر می دهد که «اجازه ندادند»!
آن روزها- اواخر سال 1359- نگارنده و چند تن دیگر به دعوت اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا و برای شرکت در نشست سالانه اتحادیه به آلمان رفته بودیم. در یکی از خیابان های هامبورگ دو جوان مسیحی با پخش جزوه و توضیح برای رهگذران به تبلیغ مسیحیت مشغول بودند.
مهندس یوسف فروتن- سردار سپاه- که دانش آموخته آلمان و مسلط به زبان آلمانی بود با آنها درباره انقلاب و جنگ تحمیلی و... به گفت وگو ایستاد. به ایشان گفتم؛ بپرس اگر حضرت مسیح(ع) حضور داشت، جانب ما را می گرفت و از ما حمایت می کرد یا آمریکا؟ و تصورم این بود که خواهند گفت؛ آمریکا، اما دو جوان یاد شده بعد از طرح این پرسش به گونه ای غیرمنتظره ساکت شدند و به فکر فرو رفتند. بعد از لحظاتی، صادقانه پاسخ دادند که «نمی دانیم، باید بیشتر فکر کنیم. مسیح، شما یا آمریکا؟! پاسخ آن آسان نیست»! برادرم، فروتن به آنها یادآوری کرد این پرسش امام خمینی از پاپ است که رسانه های شما اجازه انعکاس آن را ندادند.
4- از مولای مظلوم و شهیدمان، حضرت امیر المومنین علیه السلام است که «الناس اعداء ما جهلوا... شماری از آدم ها دشمن جهل خویش هستند»، یعنی با چیزی دشمنی می ورزند که برداشت و تصویر غلطی - انگاره - از آن دارند. این تصویر غلط و حتی متضاد با واقعیت را می توان در دوران خود آن حضرت آدرس داد. تا آنجا که وقتی در محراب مسجد کوفه، ضربت شمشیر بدکارترین بدکاران بر فرق مبارکش نشست، کوفیان که از نزدیک با حضرتش آشنا بودند، به قول جرج جرداق، انسانیت را یتیم شده می دانستند و کسانی در شام آن روز، انگشت حیرت به دندان می گزیدند که «مگر علی(ع) نماز هم می خواند که در محراب شهید شده باشد»؟!
5- «جیمز مگوی» روزنامه نگار معروف آمریکایی دهه 1960 تا 1980 میلادی به همکاران رسانه ای خود انتقاد می کرد که چرا به جای انعکاس واقعیات جنگ ویتنام و جنایاتی که آمریکا در آن منطقه مرتکب می شود، مردم ویتنام را خسته و سرخورده و حامی آمریکا معرفی می کنند و آرزوهای بر باد رفته ژنرال های آمریکایی را به خبر تبدیل می کنند. در همان روزها، هربرت مارکوزه از اصحاب مکتب فرانکفورت به جیمز مگوی دلداری می داد که جاده خبری آمریکا برای همیشه یکطرفه نمی ماند و با بیداری مردم به جاده دوطرفه تبدیل می شود. مارکوزه درست حدس زده بود ولی بر این تصور بود که آنچه از طرف مقابل وارد این جاده می شود آموزه های مارکسیسم است! غافل از آن که در پی انقلاب اسلامی، مارکسیسم فرو می پاشد و قطب قدرتمند اسلام بعد از فرستادن مارکسیسم به تاریخ، در مقابل امپریالیسم جهانی تمام قد به مقابله برمی خیزد و امروز، همان روز است.
6- گفتنی است در پی دوطرفه شدن نسبی- و نه کامل- جاده اطلاع رسانی و تقریبا طی دو دهه اخیر، واژه اطلاع رسانی به روش اسرائیل - ISRAELITE MEDIA METHOD- به فرهنگ رسانه ای دنیا وارد شده است. این واژه درباره رسانه هایی به کار گرفته می شود که حیثیت رسانه ای خود را فروخته و برای آن ارزشی قائل نیستند و مانند رژیم صهیونیستی، با وجود آن که می دانند مخاطبان از دروغ بودن اخبار و گزارش های آنها باخبرند، دست به دروغ پراکنی می زنند. ورود این واژه به فرهنگ رسانه ، سایه روشنی از هوشیاری افکارعمومی در مقابل انگاره سازی های رسانه ای را نوید می دهد و این که جاده اطلاع رسانی به تدریج از حالت یکطرفه به دوطرفه تبدیل شده است و یا در حال تبدیل شدن است.
7- باطل السحر «انگاره» و موثرترین راه مقابله با این شگرد، دعوت از مخاطبان برای مراجعه مستقیم و بی واسطه به «واقعیت» است. چرا که در این حالت، مخاطب می تواند «واقعیت» را آنگونه که واقعا هست ببیند و به ارزیابی بنشیند و نه آنگونه که در هاله ای از توهمات و دروغ پردازی ها ارائه شده است. در این باره گفتنی است که برای عبور از لایه های انگاره و راهبری مخاطب از انگاره به واقعیت - بخوانید از سراب که شبیه آب است به آب که واقعا آب است- دو راه کار شناخته و تعریف شده، پیش روی است.
اول: ارائه تصویر واقعی و روشنی از «واقعیت» به گونه ای که مخاطب با مشاهده و ارزیابی آن و مقایسه این تصویر واقعی با «انگاره»، از توهم خارج شود. بیشترین کاربرد این روش در مجامع «آکادمیک» است، چرا که این روش به تحقیق و کاوش و بررسی های معمولا درازمدت نیاز دارد و از حوصله افراد عادی بیرون است، مخصوصا اگر انگاره در حجم انبوهی از تبلیغات رسانه ای پوشیده باشد.
دوم: که ضریب تأثیر آن بسیار بالا و از موثرترین روش هاست، دعوت از مخاطب برای مراجعه مستقیم به «واقعیت» است. این روش اگرچه کارآمدترین و مؤثرترین روش است ولی «دعوت از مخاطب» به تنهایی کارآمدی چندانی ندارد و اولین پرسشی که در ذهن مخاطب شکل می گیرد و پاسخ می طلبد آن که؛ چه ضرورت و نیازی به این مراجعه دارد؟! و مراجعه مستقیم به واقعیت، کدام نیاز مبرم او را برآورده می کند؟ کدام زیانی را از او دور می سازد و کدام سودی را به او می رساند؟!
پاره دیگر این روش که تکمیل کننده آن است و نیاز برای مراجعه مستقیم به واقعیت را در مخاطب نه فقط زنده می سازد بلکه او را برای کشف واقعیت به شدت تشنه می کند، طرح پرسش هایی است که پاسخ آنها با حیات مخاطبان و سود و زیان غیرقابل چشم پوشی آنان گره خورده است. و این دقیقا همان روش حکیمانه ای است که با نگاهی دلسوزانه و پدرانه در نامه اخیر رهبر معظم انقلاب خطاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی به کار گرفته شده است. بخوانید:
8- حضرت آقا که در جایگاه یک رهبر الهی و با بینش و منش برگرفته از پیمان پیامبران نمی توانند شاهد گمراهی و فریب خوردگی خیل عظیم و پرشمار جوانان در اروپا و آمریکا باشند و آنان را در هجوم بی امان صاحبان زر و زور و تزویر تنها بگذارند، در نامه اخیر خویش خطاب به جوانان اروپا و آمریکا، آنان را از اسارت طاغوت های مدرن زمان به رهایی و آزادگی فرا می خوانند و برای درک واقعیت و تشخیص سره از ناسره و آب از سراب، از آنها می خواهند که به دور از توهم پراکنی ها و انگاره سازی های حاکمان غارتگر و خونریز، درباره اسلام و انقلاب اسلامی، مستقیم و بی پرده به این واقعیت مراجعه کنند. اما چرا این مراجعه ضروری و حیاتی است؟
رهبر معظم انقلاب این ضرورت را با طرح پرسش هایی نشان می دهند که کمتر کسی- اگر نگوییم هیچکس- خود را از یافتن پاسخ برای آن بی نیاز می داند. چرا که سخن از این سلیقه و آن سلیقه یا انتخاب این رنگ و آن رنگ در میان نیست، پای چگونه زیستن و به سوی آب یا سراب رفتن در میان است... هیچ پرسیده اید که چرا سیاستمداران شما چهره ترسناکی از اسلام نشان می دهند؟ چرا همان کسانی با اسلام در ستیز و مقابله هستند که هویت واقعی آنان با برده داری، خونریزی و جنگ افروزی، ستم به رنگین پوستان، برپایی جنگ های بزرگ، تفرقه افکنی حتی میان مسیحیان کاتولیک و پروتستان، انباشت ثروت های انبوه به بهای فقر و تهی دستی - حتی - ملت های خود و... آمیخته است؟! هیچ پرسیده اید چه معانی و ارزش هایی در اسلام هست که مزاحم این طیف از زورگویان غارتگر است؟! و...
خراسان:پیام های یک نامه تاریخی
«پیام های یک نامه تاریخی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن می خوانید؛نامه کوتاه اما مهم رهبر انقلاب خطاب به جوانان آمریکا و اروپا از جهات مختلف قابل بررسی و دارای اهمیت ویژه است و به نظر می رسد تبیین و تحلیل پیام های این نامه اولا برای افزایش دامنه ضریب نفوذ آن و ثانیا برای اثربخشی بیشتر این نامه در اذهان و تغییر نگاه و رویکرد جوانان غرب به اسلام و آموزه های آن موثر باشد. بر این اساس در حد بضاعت و مجال به اختصار در این نوشته به برخی نکات و پیام های این نامه اشاره می شود.
1 – اصل مخاطب قراردادن جوانان آمریکایی و اروپایی توسط رهبر انقلاب، امری بدیع و ابتکاری بسیار قابل توجه محسوب می شود هم از این منظر که یک شخصیت بزرگ علمی جهان اسلام، جوانان غرب را مخاطب کلام و پیشنهادهایی کاملا "منطقی" و "شدنی و قابل دسترس" قرار می دهد آن هم شخصیتی علمی که بنابر شواهد و قرائن و آمار، پرنفوذترین و پرمخاطب ترین چهره جهان اسلام ، هم از نظر دینی و هم به لحاظ مواضع سیاسی در عصر حاضر شناخته می شود و هم از منظر این که مخاطب نامه یک رهبر دینی جهان اسلام، جوانان غرب هستند خصوصا جوانان غیرمسلمان و آنانی که تاکنون آشنایی آنها با اسلام نه از طریق منابع اصلی آن یعنی قرآن و سنت نبوی بلکه از طریق رسانه های غربی صهیونیستی بوده است.
2 – مخاطب قرار دادن جوانان غربی توسط رهبر بزرگترین انقلاب قرن جهان می تواند از این نکته مهم دیگر نیز حکایت داشته باشد که بنای انقلاب اسلامی بر "گفت وگو" و دعوت به حق جویی و حق مداری و روشن کردن واقعیت ها در پیش چشم مردم جهان بوده و هست و برای بیان حرف حق خود تنها صداقت و منطق و گفت و گو را در اندیشه و عمل به رسمیت می شناسد، و نه زور و تزویر و دروغ گویی و نفاق را.
3 – نوشتن این نامه همچنین بر این نکته مهم مُهر تایید بسیار جدی می گذارد که یکی از وظایف و شاید اصلی ترین وظیفه حقیقت باوران و دین پژوهان، مسلمانان و اسلام شناسان واقعی، ضرورت تبیین و شناساندن چهره اسلام واقعی به جهانیان از طریق تشکیل جلسات موثر و مستمر و ارتباط با مردم ، بزرگان ، خواص، گروه های مرجع و جوانان در جای جای دنیا است. ضرورتی که حتی خیلی از بزرگان و دلسوزان دین تاکنون از آن بسیار غفلت کرده اند.
4 - حال که در قرن بیست و یکم دشمنان و بدخواهان اسلام با استفاده حداکثری از توان مالی، فشارهای سیاسی، دورویی و نفاق و سوء استفاده از توان تبلیغاتی و رسانه ای و خصوصا فضای بی حد و مرز دنیای مجازی هرچه می توانند علیه اسلام و مسلمانان جو سازی می کنند و پروژه "اسلام هراسی" و انزجار و تنفر از مسلمانان و تحریف تعالیم اسلامی و معرفی تروریست های مزدور دست پرورده خود به عنوان نمایندگان مسلمانان را به صورت ویژه در دستور کار خود قرار داده اند، نامه رهبر انقلاب خطاب به جوانان غرب بیش از پیش این حقیقت را روشن می کند که امروز برترین و موثرترین "جهاد" و "جان فدایی" در راه اسلام عزیز، قرآن مُنزَل و پیامبر رحمت و عزیزتر از جان، "جهاد روشنگری" و شناساندن اسلام ناب محمدی به مردم جهان خصوصا جوانان است و لازمه این جهاد علاوه بر دانایی و تحقیق و پژوهش، رفتار مناسب و بیان به روز مسائل دینی و همچنین ارتباط گیری با مخاطبان در جای جای جهان است.
5 – پیام روشن دیگر این نامه تاریخی، تصریح بر این واقعیت غیرقابل کتمان برای جوانان غرب است که سیاست مداران و دولت مردان آنان راه " سیاست مداری" را از " راستی و حقیقت" جدا کرده اند و در عین نفاق و دورویی به زبان سخنانی می گویند و مدعی چیزهایی هستند اما در عمل به گونه ای دیگر رفتار می کنند و بر پایه همین واقعیت است که رهبر بزرگترین و مردمی ترین انقلاب عصر حاضر از آن جا که به درستی می داند این دولتمردان و سیاست بازان "خود خواسته" از طریق راستی و حقیقت دور شده اند،جوانان غرب را که حس حقیقت جویی در قلبشان پویا و قوی تر است مخاطب پیام های منطقی و روشن خود قرار داده اند.
6 – شاید از برجسته ترین نکات این نامه تاریخی آن دو خواست و پیشنهاد ساده اما بسیار مهم و اساسی و کاملا شدنی و قابل دسترس به جوانان غرب باشد.
خواست و پیشنهاد اول رهبری از جوانان غرب این است که این جوانان که آینده ملت ها و کشورهایشان در دستان آنان خواهد بود درباره انگیزه های پشت پرده تخریب چهره اسلام تحقیق و مطالعه کنند و مسلم است که اگر جوانان غرب به چنین تحقیق و مطالعه ای همت بگمارند چه حقایقی که روشن نخواهد شد.
حقایقی که روشن شدن آن ها می تواند عاملی بس موثر هم در شناساندن چهره و نیت تحریف کنندگان اسلام و آنانی که تروریست های مزدور و گاه فریب خورده را به عنوان نمایندگان مسلمانان معرفی می کنند باشد و هم پشت پرده " اسلام هراسی" و تخریب چهره اسلام را خصوصا برای مردم نمایان کند و هم منافعی که سیاست مداران و دولت مردان غرب از تحریف و تخریب اسلام و اسلام هراسی می برند آشکارتر شود.
پیشنهاد و خواست ساده اما اساسی و مهم دیگر رهبر فرزانه انقلاب به جوانان غرب این است که در واکنش به سیل اقدامات صورت گرفته برای گمراه کردن و پیش قضاوت ها علیه اسلام، جوانان غرب تلاش کنند که به جای مرجع قرار دادن رسانه ها برای آشنایی با اسلام، اطلاعات مربوط به اسلام را از منابع اصلی آن یعنی از قرآن و سیره پیامبر بزرگ آن به دست آورند این خواست رهبر انقلاب از جوانان غرب نه تنها از این واقعیت حکایت دارد که هر دل حقیقت جویی می تواند با مراجعه به قرآن و بررسی زندگی پیامبر عظیم الشأن آن با نکات اساسی ، واقعیت ها و آموزه های حیات بخش و سعادت آفرین مکتب اسلام آشنایی پیدا کند بلکه مراجعه جوانان به قرآن و زندگی پیامبر و آشنایی با اسلام واقعی، عامل مهمی است برای نمایان شدن چهره واقعی آنانی که منافقانه و به اشکال گوناگون سال هاست تحریف و تخریب مکتب اسلام را در دستور کار خود قرار داده اند و مسلم است که اگر موثران و اندیشمندان جهان اسلام به جهاد روشنگری و معرفی اسلام واقعی به جهانیان همت بگمارند نه تنها چهره واقعی اسلام شناسانده می شود و توفیق بدخواهان و رسانه های فراگیر آنان در تحریف و تخریب مکتب ا سلام بسیار کم می شود و زمینه ظلم و تحت فشار قرار دادن مسلمانان نیز کاهش می یابد بلکه این حقیقت غیر قابل انکار که افکار، اعمال و خشونت های تروریست های زائیده و دست پرورده غرب، صهیونیست و وهابیت با مکتب اسلام و مسلمانی و سیره نبوی هیچ نسبتی ندارد کاملا و بیش از پیش برای مردم جهان خصوصا غیرمسلمانان واضح و روشن می شود.
7 – نکته مهم دیگری که می توان از پیام های نامه رهبر انقلاب به جوانان غرب استنباط کرد این است که جهانی که در این برهه زمانی حساس در آستانه یک گردنه و "پیچ تاریخی" بسیار مهم و سرنوشت ساز قرار گرفته است با محقق شدن جهاد روشنگری و شناساندن و شناخت اسلام واقعی، می تواند از این پیچ تاریخی به سلامت عبور کندو به مرحله ای جدید از حقیقت جویی، صلح و آرامش و همزیستی مسالمت آمیز و شکل گیری "تمدنی نوین" وارد شود.
جمهوری اسلامی:اهداف پشت پرده استعفای رئیس جمهور یمن
«اهداف پشت پرده استعفای رئیس جمهور یمن»عنوان سرمقاله روزنامه جمهویر اسلامی است که در آن می خوانید؛اوضاع یمن روز به روز پیچیده تر می شود و بوی کودتا و دخالت خارجی از فضای این کشور به مشام می رسد.
استعفای «منصور هادی» رئیس جمهور یمن به همراه دولت و نخست وزیر در یک روز و درست پس از اعلام توافق دولت و انصارالله بر سر توافقنامه صلح و تعدیل پیش نویس قانون اساسی، علاوه بر معانی خاص و ویژه ای که دارد، اوضاع را در این کشور بحران زده، دشوارتر کرده است.
ماجرای اخیر یمن از آنجا آغاز شد که شش ماه پیش حوثی ها که بیش از 40 درصد جمعیت یمن را تشکیل می دهند و از هرگونه حقوق، امکانات و مشارکت های سیاسی محروم نگهداشته شده اند، در قالب گروه انصارالله به منظور یک راهپیمایی بزرگ و سراسری از نقاط مختلف یمن عازم صنعا شدند تا خواسته های خود را به صورت مسالمت آمیز به گوش رئیس جمهوری، که همچنان بدون توجه به خواسته های مردم، نظام دیکتاتوری سابق را در شکلی به ظاهر تغییر یافته ریاست می کرد برسانند، همان رئیس جمهوری که معاون «علی عبدالله صالح» دیکتاتور عزل شده این کشور بود و در انتخابات تک کاندیدایی سه سال پیش به مدت دو سال به عنوان رئیس جمهور موقت یمن منصوب گردید و علیرغم آنکه یکسال از مدت قانونی ریاست جمهوری وی سپری شده، بی اعتنا به لزوم تحویل قدرت به مردم و برگزاری انتخابات، همچنان بر کلیه مصادر حکومتی تکیه زده و عناصر دیکتاتور رژیم قبل و طوایف جنوبی را در اطراف خود جمع کرده است.
راهپیمایی بزرگ و سراسری حوثی ها تا رسیدن به صنعا توانست گروه ها و طوائف بسیاری را نیز همراه خود کند.از این رو در روزهای نخست ورود به صنعا به لحاظ برخورداری از حمایت توده های میلیونی مردم توانست کنترل شهر را برعهده گرفته و نظام دیکتاتوری عملاً در برابر خواست مردم تسلیم شد و متعهد گردید دیگر گروه های سیاسی و اجتماعی را نیز در قدرت سهیم کند. ولی از شهریور ماه گذشته تاکنون نه تنها هیچ حرکتی از سوی رئیس جمهور برای عمل کردن به توافقات صلح صورت گرفته با حوثی ها و دیگر گروه های سیاسی به عمل نیامد بلکه حتی دولت بر خلاف توافقات انجام شده، پیش نویس قانون اساسی جدید یمن را مبتنی بر فدرالی کردن این کشور به 6 اقلیم که مورد حمایت عربستان است، ارائه کرد.
ارائه این پیش نویس در هفته گذشته و همزمان با تعلل رئیس جمهور در اجرای توافقنامه با حوثی ها، کار را به جایی رساند که درگیری های صنعا به اطراف کاخ ریاست جمهوری کشیده شد و سرانجام روز پنجشنبه دولت، نخست وزیر و رئیس جمهور همزمان در یک روز استعفا داده و با اعلام به بن بست رسیدن اوضاع یمن، به طور تلویحی خواستار مداخله شورای امنیت سازمان ملل و شورای همکاری خلیج فارس شدند.
بدین ترتیب حوادث اخیر یمن از چند جنبه قابل تعمق و ارزیابی است:
1 – نخست آنکه نشان داد مردم یمن بویژه گروه انصارالله با ایستادگی و
مقاومت، خواستار رسیدن به حقوق قانونی خود و اجرای توافقنامه مشارکت و صلح
با رئیس جمهوری هستند که می بایست یکسال قبل به قانون تمکین می کرد و زمینه
برگزاری انتخابات را فراهم می ساخت. این مقاومت همچنین بیانگر این نکته
است که انقلابیون بر جلوگیری از انحراف انقلاب مردم یمن پافشاری کرده و
حاضر نیستند همچون سابق کلاه گشادی از سوی عربستان و بقایای رژیم دیکتاتوری
یمن بر سرمردم گذاشته شود.
2 – فشارها و مداخلات عربستان بر یمن از وضوح چندش آوری برخوردار شده به گونه ای که در ماه های اخیر به جای آنکه رئیس جمهور و دولت یمن در قبال خواسته های حوثی ها و انقلابیون اعلام نظر کنند، ریاض اقدام به موضعگیری کرده و سپس حکومت صنعا نیز به تکرار و رونویسی آن پرداخته است، اما این بار منصور هادی که صدای انقلاب مردم را از پشت درهای کاخ ریاست جمهوری شنیده بود، اعلام کرد که به تعهدات خود برای مشارکت دیگر گروه های سیاسی در قدرت عمل خواهد کرد ولی درست یک روز پس از این اعلام، رئیس جمهور و دولت با همسویی عربستان و با هدف ایجاد خلاء قدرت در یمن و رو در رو قرار دادن جنبش انقلابی انصارالله با شورای امنیت و کشورهای همسایه که احتمالاً از این وضعیت ابراز نگرانی خواهند کرد، استعفا دادند تا راه برای مداخله خارجی باز شود.
3- اقدام هماهنگ و مدیریت شده استعفای دستجمعی رئیس جمهور، نخست وزیر و دولت یمن به این معناست که رژیم یمن اختیار و توان لازم را برای اجرای تعهدات خود به گروه های سیاسی و تامین خواسته های مردم این کشور ندارد و اصولاً نمی بایست زیر بار چنین تعهداتی می رفت. لذا اگر این استعفا تحت فشار سعودی ها صورت نگرفته باشد، حداقل با همسویی ریاض و برای تضعیف جنبش انقلابی انصارالله صورت گرفته است.
4 – هر چند مردم یمن از استعفای رئیس جمهوری که برخلاف قانون حتی یکسال بیشتر از موعد مقرر در سمت خود باقی مانده و عاملی برای تداوم رژیم دیکتاتوری این کشور و مهره ای برای اجرای منویات بیگانگان محسوب می شد، استقبال کرده و از این اقدام کاملاً خرسند هستند و این استعفا را گشایشی بزرگ برای ملت و تحقق خواسته های مردم یمن می دانند ولی توجه دارند که توطئه ای خارجی برای رو در رو قرار دادن جامعه جهانی با حوثی ها و متهم کردن آنها به کودتا وجود دارد که باید با هوشمندی مردم و تدبیر گروه های سیاسی برای تنظیم یک دوره انتقالی و جلوگیری از خلا قدرت، خنثی شود.
تحولات ماه های اخیر یمن نشان داد حوثی ها و گروه انصارالله نه تنها یک گروه کوچک مذهبی و طایفه ای نیستند بلکه مورد حمایت اکثریت چشمگیر مردم این کشور قرار دارند و در چارچوب تحقق خواست عمومی و انقلابی مردم گام بر می دارند و هرگز سودای انجام کودتا را نداشته اند.
گروه انصارالله همانگونه که بارها اعلام کرده، فقط خواستار تحقق مشارکت عمومی مردم در اداره کشور و برخورداری همه اقوام و طوائف از حقوق قانونی و مساوی است و با هرگونه عاملی که مسیر انقلاب مردم این کشور را منحرف کرده و یا به مداخلات بیگانه انجامیده و موجب تسلط افراط گرائی بر این کشور شود به شدت مخالف است. در این شرایط، طبیعی است که انتشار شایعات و عملیات روانی برخی رسانه های غربی و عربی به منظور تخریب این گروه و سرپوش گذاشتن بر مداخلات خارجی به صورت سازماندهی شده به اجرا درآید، شیطنتی که خوشبختانه با هوشیاری رهبران انصارالله، خنثی شده است.
رسالت:نامه ای فراتر از یک پیام
«نامه ای فراتر از یک پیام»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن می خوانید؛پیام مقام معظم رهبری خطاب به جوانان اروپایی و آمریکایی آن هم در شرایطی که اسلام ستیزان با چهره هایی تزئین شده ولی خطرناک در غرب به جنگ کامل ترین دین آسمانی آمده اند و روز به روز بر شدت آزار مسلمانان در اروپا افزوده می شود، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. مقام معظم رهبری جوانان اروپا و آمریکا را در برابر 10 سئوال جدی قرار دادند:
1- چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله بیدار و آگاه شود؟
2- چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشته های دور باشد نه مسائل روز؟
3- چرا در موضوع مهمّی همچون شیوه برخورد با فرهنگ و اندیشه اسلامی، از شکل گیری آگاهی عمومی جلوگیری می شود؟
4- چرا سیاست قدیمی هراس افکنی و نفرت پراکنی، این بار با شدّتی بی سابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟
5- چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟
6- چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامه قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایه تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین می گردد؟
7- آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کرده اید؟
8- آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و آموزه های انسانی و اخلاقی او را مطالعه کرده اید؟
9- آیا تاکنون به جز رسانه ها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کرده اید؟
10- آیا هرگز از خود پرسیده اید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟
بر مبنای این سئوالات، مقام معظم رهبری دو مطالبه را خطاب به جوانان آمریکایی و اروپایی مطرح کرده اند:
الف: درباره انگیزه های این سیاه نمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.
ب: در واکنش به سیل پیشداوری ها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بی واسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضاء می کند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن می گریزانند و می ترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد"
در خصوص پیام مهم مقام معظم رهبری به جوانان آمریکایی و اروپایی، لازم است 5 نکته را مدنظر قرار دهیم :
1- مقام معظم رهبری با طرح 10 سئوال و دو مطالبه فوق، جوانان غربی را نسبت به نوعی واکاوی در حوزه پندارهایشان فرا خوانده اند. غرب زمانی که می خواهد یک رویکرد و رفتار بیرونی را در ذهن جوانان خود ملکه سازد، به شکل دهی پندارهای ذهنی آنان می پردازد. : مهندسی پندارهای ذهن جوانان غربی" توسط دستگاههای فرهنگی، سیاسی و امنیتی این کشورها و به صورتی هدفمند صورت می گیرد. کنشها و واکنشهای رفتاری بعدی جوانان غربی در قبال اسلام، معلول این مهندسی ذهنی است.
پس از مهندسی پندارهای جوانان غربی توسط صاحبان قدرت و عاملان تزویر در غرب، نهادهای دولتی و امنیتی در آمریکا و اروپا، وارد پروسه " حفاظت از پندارها" و " کنترل رفتارها" می شوند. در این پروسه، لازم است پنداری که درذهن جوانان غربی بر علیه اسلام شکل گرفته است، ثابت باقی مانده و حتی تقویت شود. کنترل رفتارهای ناشی از پندار تثبیت شده در ذهن جوان غربی نیز مسئولیتی است که نهادهای ظاهرا دموکراتیک غرب آن را بر عهده دارند.
در چنین شرایطی ، مقام معظم رهبری ضمن نگارش نامه ای مستقیم خطاب به جوانان آمریکایی و اروپایی، در صدد در هم شکستن حصارهای نامرئی ایجاد شده حول " پندارهای القاشده" در ذهن جوانان ، به عنوان دارندگان افکاری پویا و باطنی حقیقت طلب، بر آمده اند. این " ارتباط مستقیم"، ضمن آنکه موانع انتقال پیام رهبری به جوانان ( همان حصارهای امنیتی-سیاسی-فکری نامرئی ولی تعریف شده از سوی غرب ) را از بین می برد، بلکه منجر به در هم شکستن پروسه " مهندسی پندارهای کاذب" در ذهن جوانان غربی می شود.
2- آگاهی و پرسشگری جوانان ، دو خط قرمز نانوشته مقامات سیاسی و امنیتی غرب محسوب می شود. به عبارت بهتر، جوان پرسشگر و آگاهی که به دنبال رصد هوشمندانه وقایع پیرامونی خود باشد از دید اکثر سیاستمداران غربی جوانی ایده آل محسوب نمی شود. از دید سیاستمداران آمریکایی و اروپایی، "جوان مطلوب غربی" ، فردی درونگرای محض یا برونگرا با رویکردی اجتماعی می باشد که دغدغه های مادی و غریزی وی بر دیگر ابعاد زندگی تسلطی ملموس دارد. از دید سیاستمداران آمریکایی و اروپایی ، حلقه اتصال عناصر مختلف سبک زندگی جوان غربی را " سرگرمی" تشکیل می دهد.حتی " ازدواج"،" تحصیل" و " شغل حرفه ای " جوانان غربی باید با همین طناب زیبا ولی پوسیده به یکدیگر متصل شود. از دید سیاستمداران غربی، جوانان غربی باید " تابع" متبوعی باشند که نهادهای اقتصادی و سیاسی اروپا و آمریکا آن را تعیین می کنند. نهادگرایی حاکم بر غرب، خصوصا پس از تشکیل اتحادیه اروپا این نگاه بازدارنده را نسبت به جوانان تقویت کرده است.در نوعی تقسیم کار و قرار داد اجتماعی نانوشته، مسئولیت تنظیم ضرباهنگ روزمرگی و سرگرمی جوان غربی به خود او و مسئولیت تزریق " اطلاعات" و " آگاهی های تعریف شده " به ذهن او بر عهده نهادهای مسئول در غرب است. اما زمانی که " آگاهی" و " پرسشگری"در خمیر مایه زندگی اجتماعی و فردی جوان غربی وارد شود، چرخه تعریف شده از هم فرو می پاشد.
"پرسشگری " و " اعتراض" طی سالهای اخیر ظهور و بروز ویژه ای در جوامع غربی داشته است. با این حال این پرسشگری بیشتر از سوی روزنامه نگاران، جامعه شناسان و در مواردی بسیار اندک از سوی سیاستمداران مستقل صورت می گیرد. اگرچه هنوز جای " جوانان پرسشگر غربی" در بسیاری از آوردگاههای اجتماعی و سیاسی خالی است اما طی سالهای اخیر و افزایش تمایل ملتهای غربی نسبت به " در هم شکستن ساختارهای سنتی اروپا " و نوعی ورود به دوران " پروتستانتیسم اجتماعی نوین " در مقابل " سلطنت نهادهای رسمی در غرب" ، " جوان غربی" بیش از هر دوران دیگری " نیاز به تغییر" را حس می کند. آگاهی و پرسشگری دو مولفه ای هستند که این احساس نیاز را از درون فضای بسته ذهن خارج کرده و وارد عرصه زندگی اجتماعی جوان غربی می باشد.
3- امروزه جوانان غربی و به طور کلی اتباع و ساکنان کشورهای غربی، با دو پدیده موازی به نامهای " تکفیر" و " کفر" مواجه هستند. اگرچه دستگاههای امنیتی غرب از ابتدا سعی داشتند این دو را در تلاقی و همپوشانی مطلق با یکدیگر قرار دهند و در مقاطعی نیز در این خصوص موفق شدند، اما هم اکنون این دو پدیده به دو لبه قیچی برنده ای تبدیل شده اند که دیگر کنترل آنها از عهده غرب خارج است.در برهه حساس فعلی، غرب خود را قربانی دیالکتیک امنیتی " اتباع تکفیری آمریکا و اروپا" و " جریانهای راست افراطی و اسلام ستیز" می داند اما هرگز نسبت به نقش خود در پرورش این دو غول بی شاخ و دم سخنی بر زبان نمی آورند. در اینجا بهتر است " وجدان عمومی جوان غربی" خواب بماند و متوجه فجایعی که دستگاههای امنیتی و سیاسی آمریکا ، انگلیس و فرانسه بر سر اصلی ترین نیاز فردی و اجتماعی آنها (یعنی امنیت ) آورده اند ، نشوند!
در جریان حمله اخیر تروریستهای تکفیری به نشریه هتاک شارلی ابدو این رویکرد غرب به خوبی ملموس بود.مقامات امنیتی فرانسوی همواره در مقابل دوربینهای خبرنگاران و بخشهای خبری-تحلیلی مختلف و صفحه اول رسانه های خود حاضر بودند تا به صورتبندی ماجرا بپردازند: اینکه چند نفر، چگونه،به کجا، با چه سلاحی حمله کردند و در نهایت ماجرا چگونه پایان یافت! با این حال هیچ یک از مقامات فرانسوی جرات نکردند از " صورتبندی ماجرا" یک قدم پای خود را بیرون نهاده و وارد فاز " محتوایی" ماجرا شوند. در سال 2011 میلادی و در ماجرای شهادت مظلومانه " مروه الشربینی" بانوی محجبه مسلمان در آلمان نیز همین ماجرا تکرار شد. در آن زمان رسانه ها، نهادهای امنیتی و مقامات سیاسی برلین دست در دست نهادند تا وجدان عمومی جامعه را متوجه " مانور نژادپرستان اروپایی علیه یک مادر مسلمان بی گناه" نکنند. مروه الشربینی در مقابل ماموران پلیس و در یک دادگاه عمومی در درسدن( همان شهری که امروز مقر فرماندهی جنبش ضد اسلامی پگیدا محسوب می شود)، توسط یک نژادپرست و با 18 ضربه چاقو و در مقابل چشمان بهت زده فرزند 3 ساله اش به شهادت رسید .در آن زمان آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان که این روزها سنگ " آزادی های شهروندی در غرب" را بر سینه می زند، تا ده روز پس از وقوع حادثه حتی از محکوم نمودن اقدام نژادپرستان نیز اجتناب کرد تا مبادا صدای مظلومیت مسلمانان در غرب به گوش جوانان ساکن آلمان و اروپا برسد.
4- در تصویر اولیه و مبنایی ایجاد شده در ذهن جوانان غربی، " اسلام" مظهر دینی خشن، غیر منعطف و بازدارنده را دارد. این تصویر مبنایی و اولیه به واسطه سالها عملیات روانی و تبلیغاتی غرب به وجود آمده است. هرگاه این تصویر اولیه خواسته است با " تصویر ثانویه صحیح" جایگزین شود، دستگاههای امنیتی آمریکا و اروپا به تکاپو افتاده و به هر ترفندی مانع از این جایگزینی شده اند.
پس از گذار بشریت به هزاره سوم و گسترش روابط مسلمانان و جوامع غربی به
واسطه شبکه های مجازی و ...، غرب دریافت که قدرت " حفظ تصویر کاذب" ایجاد
شده توسط خود را ندارد. در اینجا آمریکا و کشورهای اروپایی در سه جبهه دست
به عمیات روانی زدند: نخستین جبهه عملیات، حمایت از گروههای تکفیری و
افراطی در داخل خاک کشورهای اروپایی بود. عربستان سعودی در اجرای این پروسه
نقش فعالی بر عهده داشت. تامین مالی گروههای تکفیری ساکن در خاک اروپا (
که اکثرا به تابعیت کشورهای غربی در آمده بودند) توسط
آل سعود و تامین امنیتی آنها توسط دستگاههای اطلاعاتی غرب صورت می گرفت. به
این وسیله، غرب از طریق برجسته سازی این عناصر افراطی آنها را به عنوان "
نماد واقعی اسلام" در بین جوانان غربی معرفی کرد. منفوریت این افراد در
جامعه نقطه اتکای این عملیات روانی بود.
دومین جبهه عملیات روانی غرب، تقویت جریان راست افراطی بود. جریانهای
ملی گرایی که از یک سو مسلمانان و مهاجرین را تحقیر و از سوی دیگر، بر لزوم
خروج کشورهایشان از اتحادیه اروپا و منطقه یورو تاکید داشتند. مقامات
امنیتی غرب طی سالهای 2001 تا 2013 میلادی دست به غربالگری فعالیت جریان
راست افراطی زدند .
به عبارت بهتر، آنها مانور تبلیغاتی جریان راست افراطی در " خروج از اروپای
واحد" را کنترل کردند اما در مقابل، دست این جریان را برای تمسخر مسلمانان
و تحقیر آنها باز گذاشتند.
سومین جبهه عمیات روانی غرب، ایجاد تصاویر کاذب جدید از اسلام تحت عنوان " اسلام سکولار"،" اسلام طرفدار لائیسیته"و ... بود. حمایتهای مستمر سازمان سیا از فتح الله گولن ، مبلغ اسلام آمریکایی و همچنین حمایتهای دستگاههای امنیتی انگلیس از " اسلام گرایان اسلام ستیز!" ریشه در همین حقیقت داشت.
5- در حال حاضر محاسبات امنیتی غرب به طور کامل دگرگون شده است: متعاقب تشدید بحران یورو، اقبال شهروندان اروپایی به جریان راست افراطی بیشتر شد . پیروزی اخیر جریان راست افراطی در انتخابات پارلمانی اروپا نشان داد که کنترل این جریان از دستان نهادهای امنیتی غرب خارج شده است. از سوی دیگر، اتباع تکفیری اروپا که در محیط آزمایشگاهی ساخته و پرداخته غرب پرورش یافته بودند، پس از فرسودگی در نبرد سوریه و عراق به خاستگاه خود بازگشته اند و هر یک به تهدیدی سخت برای امنیت حامیان اولیه خود تبدیل شده اند.
در چنین شرایطی ذهن " جوان غربی" بیش از هر زمان دیگری " آشفتگی موجود" را حس می کند. به عبارت بهتر، داده های اولیه ای که غرب به صورت مستقیم و غیر مستقیم در قبال مسلمانان و در ذهن جوان اروپایی تزریق کرده است، تناسبی با وضعیت امروز ندارد. در اینجا ذهن جوان غربی متوجه پارادوکسها و تناقضات صریح نهادینه شده در ذهنش شده است. حوادث اخیر اروپا و خاورمیانه، " ذهن جوان غربی" را هم اکنون در مرحله گذار قرار داده است. جوان غربی از یک سو با تکفیری هایی مواجه است که اکثر مسلمانان قویا از آنها اعلام برائت می کنند و حتی در عراق و سوریه قربانی این افراد متوحش می شوند.این در حالی بود که در القائات غرب، " تکفیری ها" و " مسلمانان" همواره واژگانی مترادف و یکسان جلوه داده شده بودند. همین دیدگاه در قبال جریان راست افراطی وجود دارد. کشتار 77 نروژی در سال 2011 توسط آندرس برویک یکی از اعضای جریان راست افراطی و ایجاد جنبشهای فاشیستی و نئونازیستی در آلمان و دیگر نقاط اروپا با هدف " تصفیه نژادی اروپا"موضوعاتی نیست که ذهن جوان غربی بتواند آنها را در ساختار القایی از سوی نهادهای سیاسی و امنیتی کشورش هضم کند. بدون شک برانگیخته شدن حس پرسشگری و تامل در خصوص دین اسلام ، حصار و پیله پیچیده شده نامرئی به دور ذهن و ضمیر جوانان آمریکایی و اروپا را دگرگون می سازد.
سیاست روز:اجرای قانون ضامن آبروی حکومت
«اجرای قانون ضامن آبروی حکومت»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد رضا آقابابایی است که در آن می خوانید؛حکایت پرونده معاون اول دولت دهم و رای صادره آن (که البته اظهارنظر درباره محتوای پرونده و حکم صادره آن در صلاحیت علمی نگارنده نیست) حکایتی است که لازم است از ابعاد گوناگون به آن پرداخته شود که اگر با نگاهی آسیب شناسانه و علمی به این موضوع بنگریم، عبرت های فراوانی از آن قابل استخراج است تا با تکیه بر آنها بتوان از تکرار چنین مواردی پیشگیری کرد. این که چه عواملی باعث شده اند شخصی که در رده های مختلف مدیریتی حضور داشته وبه مسئولیت های بسیار مهم نظام حکومتی نیز ارتقا یافته است، دارای چنین عاقبتی شود; این که ابزار کنترلی موجود در ساختار حکومت به چه دلیل نتوانسته اند مانع از حضور چنین شخصی در مسئولیت های مهم شوند، اینکه حکم صادره برای این فرد چه تاثیری بر افکار عمومی جامعه خواهد داشت،این که نقش دلسوزان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با به قدرت رسیدن چنین افرادی چیست و موارد بسیاری از این دست که بی گمان اگر بررسی شوند، می توانند این آسیب را به فرصتی برای ارتقای سلامت نظام جمهوری اسلامی ایران تبدیل کنند.
البته بعید به نظر می رسد که چنین بررسی های علمی ای صورت عملی به خود گیرد و همان گونه که شاهدیم، معمولا این موضوع در سپهر سیاسی کشور عامل مچ گیری و راه اندازی بازی سخیف «کی بود کی بود من نبودم» در بین گروه های سیاسی خواهد شد و پس از چندی در لابه لای اخبار سیاسی گم می شود تا در وقتی دیگر به عنوان ابزاری سیاسی مجددا از آن بهره برداری شود.
آنچه اما در این مجال کوتاه به آن اشاره می شود جایگاه مصلحت سنجی و اجرای قانون است. کم نیستند افرادی که معتقدند در بررسی چنین پرونده هایی باید قانون را فدای مصلحت سنجی کرد، با این ادعا که اعلام محکومیت فردی که سابقه حضور در مناصب مهم کشور را داشته است، به اعتماد عمومی ضربه می زند و مردم را نسبت به حکومت بدبین می کند. اما حقیقت آن است که براساس آموزه های دین مبین اسلام، ملاک برتری نزد خداوند حکیم تقواست(۱) و نه عناوین و القاب دنیوی و در قانون اساسی نیز بر این مهم تاکید شده است که مردم ایران از حقوق مساوی برخوردارند و همه یکسان در حمایت قانون قرار دارند. (۲)
بنابر آنچه آمد، قانون اجازه سهل انگاری در اجرای عدالت در حق افراد را به کسی نمی دهد و اما این ادعا که محاکمه مسئولین و صدور حکم محکومیت آنها به اعتماد عمومی نسبت به نظام حکومتی ضربه می زند نیز ادعایی واهی است، چرا که اتفاقات آنچه به اعتماد عمومی و در نتیجه سرمایه اجتماعی یک نظام حکومتی می افزاید، این است که مردم باور داشته باشند که همه در برابر قانون مساوی اند و شمشیر عدالت به مصلحت هیچ کس در نیام نخواهد رفت، حتی اگر معاون اول دولت باشد. دلسوزان آبروی نظام نیز خوب است تجدیدنظری در برداشت های خود از کلمه آبرو به عمل بیاورند و این واژه را بیجا خرج نکنند، وگرنه حکایت شان حکایت وزیر ورزش می شود که از رئیس محترم ستاد کل نیروهای مسلح خواست به فوتبالیست های متخلف فراری از خدمت مقدس سربازی مجوز داده شود برای حفظ آبروی نظام(!!) در جام ملت های آسیا بازی کنند و متاسفانه با این درخواست موافق شد و از قضا دیدیم که یکی از همان سرباز فراری ها، مهمترین عامل حذف ایران از جام شد تا وزیر ورزش به یاد بسپرد که راه اشتباه، به مقصد صحیح نمی رسد. در ضمن وزیر ورزش این را هم به یاد بسپرد که آبروی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران حاصل از خودگذشتگی مردم شریفی است که برای سربلندی ایران اسلامی از عزیزترین های خویش گذشته اند و قطعا این آبرو با یک باخت در مسابقات فوتبال خدشه دار نخواهد شد.
حسن ختام این یادداشت نیز فرمایش مهم مقام معظم رهبری در این زمینه است که فرموده اند: «گاهی ممکن است انسان به نظرش برسد که اگر اینجا بر طبق قانون عمل کنیم، به مصلحت نباشد. در همان جا رعایت قانون از رعایت آن مصلحت، بالاتر و لازم تر است.(۳)
۱ـ سوره حجرات، آیه ۱۳
۲ـ اصول ۱۹ و ۲۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
۳ـ بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ ۲۰/۴/۱۳۸۶ به نقل پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار ایشان
وطن امروز:کری باید با نتانیاهو پیاده روی کند
«کری باید با نتانیاهو پیاده روی کند»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم دکتر سید حسین نقوی است که در آن می خوانید؛ 1- تاریخ سیاسی کشور ما قبل و بعد از پیروزی انقلاب که ملت یکپارچه علیه ظلم و ستم آمریکا به پا خاست، شاهد دخالت ها، خیانت ها و جنایت های بسیار آمریکا در حق ملت و کشور است. از کودتای ۲۸مرداد به بعد همواره آمریکا علیه ملت ایران بوده است. آزارهای ایالات متحده علیه ایرانیان، از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تشدید شد و تاکنون آمریکا جز ظلم و توطئه علیه ملت ما کار دیگری نکرده است. جرم ملت ایران هم چیزی جز این نیست که مقابل زیاده خواهی و سلطه گری آمریکا مقاومت کرده است. این مقاومت ملت ایران مقابل قلدرمآبی های آمریکا که نماد مبارزه با سلطه در جهان است، موجب خشنودی و همچنین جلب اعتماد همه کشورهای مستضعف دنیا بویژه کشورهای اسلامی و جهان اسلام از ایران شده است.
2- در چنین شرایطی، وقتی وزیر امور خارجه ما با وزیر خارجه نماد ظلم و زورگویی قدم می زند، این کار چه معنایی می تواند داشته باشد؟ ما چه پاسخی برای توجیه این رفتار غیردیپلماتیک به کشورهای مستضعف، گروه های مقاومت، ملت های مستقل و کشورهای اسلامی می توانیم بدهیم؟! مگر ما همپیمان آمریکا هستیم که با وزیر خارجه این رژیم جنایتکار همقدم می شویم؟ اگر نتانیاهو و کری با یکدیگر پیاده روی کنند، حق دارند چون در آدمکشی و ظلم باهم شریک و همقدمند، در ظلم به کشورها و ملت ها شراکت دارند، در غارت و چپاول منابع ملت ها باهمند و... . اما قدم زدن وزیر نظام و انقلابی که ۳۶ سال به عنوان نماد مبارزه با ظلم و ستم و مقابله با سلطه آمریکا شناخته شده است و آمریکا هم جز خیانت علیه آن نظام نکرده است، چه معنایی دارد؟ ما هیچ نسبتی با آمریکا نداریم.
3- مذاکرات هسته ای باید در چارچوب پروتکل ها صورت گیرد. ما از ابتدای مذاکرات اعلام کردیم با آمریکایی ها فقط برای پرونده هسته ای مذاکره می کنیم و در هیچ موضوع دیگری مذاکره نمی کنیم. تیم مذاکره کننده ما موظف است در چارچوب پروتکل های دیپلماسی و در اتاق مذاکره پشت میز نشسته و بدون لبخند زدن به روی جنایتکاران تاریخ، برای احقاق حق مردم ایران مذاکره کند.
4- ملت ایران که ۳۶ سال است تحت فشار آمریکا قرار دارد، این سوال برایش پیش آمده که چرا وزیر جمهوری اسلامی باید با پیاده روی کنار کسی که به رغم تعهدی که داده بود، رضایت به لغو تحریم های ضدانسانی، غیرقانونی و ظالمانه علیه ایران نداد و مذاکرات را بی نتیجه کرد، کاری کند مقابل دوربین های رسانه های دنیا، عزت و اقتدار و ایستادگی کشور حراج گذاشته شود. ما این عزت و اقتدار را ساده و مجانی به دست نیاورده ایم و کسی حق ندارد با عزت و اقتدار ما بازی کند و این عزت را به حراج بگذارد. ما این رفتار را خارج از آرمان های انقلاب و مصالح کشور و از بین برنده اقتدار ملت می دانیم. اینگونه رفتارها جز ذلیل کردن خود چیزی به دنبال ندارد. قدم زدن با وزیر خارجه آمریکا برای ملت ایران هیچ دستاوردی ندارد. عزت و افتخار ما در مقابله با سلطه گران است، نه همقدم شدن با آنها.
5- انتظار داریم دولتی که نام جمهوری اسلامی را یدک می کشد، دیگر چنین گاف هایی ندهد. همچنین شایسته است رئیس جمهور محترم نسبت به این رفتارها عکس العمل نشان دهد. از سوی دیگر سخنگوی دولت باید عکس العمل نشان داده و رفتارهای خارج از عرف دیپلماتیک را تقبیح کند که برخلاف منافع و مصالح کشور است، نه آنکه آن را توجیه کرده و واکنش صحیح منتقدان به این کار را سخیف بنامد! اگر دولت اینگونه رفتارها را تقبیح نکند باید تردید کنیم در اینکه آیا این دولت می تواند آرمان های انقلاب را دنبال کرده و منافع ملت را تامین کند یا نه.
نمی شود توجیه کرد که برای منافع کشورمان چنین اقدامی می کنیم. ما نمایندگان، تا اعتراض می کنیم، می گویند سیاست خارجی را جناحی نکنید. این سخن آنها در حالی است که عزت و اقتدار ملت ما جناحی نیست و اگر منظور آنها از «جناحی»، حفظ عزت ایران اسلامی و مقابله با سلطه و عدم تسلیم در برابر زیاده خواهی های آمریکاست، این جناح، جناح ملت ایران است، این شما هستید که باید جناح خود را درست کنید و خود را با جناح ملت تطبیق دهید.
جوان:اصولگرایی الگویی برای پیوستگی با نظام
«اصولگرایی الگویی برای پیوستگی با نظام»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم عبدالله گنجی است که در آن می خوانید؛صدور حکم محکومیت جناب رحیمی بهانه ای شد تا از این منظر به دیگر مسائل حساس کشور نگریسته شود. سخن درباره مسائلی مانند «تقدم مسائل ملی بر منافع جناحی»، «شایسته سالاری»، «عدم حذف مدیران کار آمد و خدوم»و ... به صورت کلیشه ای لوث شده درآمده است؛ چرا که همیشه جریان خارج از قدرت این سخنان را بیان می کند اما هنگام حضور در قدرت عیناً همان راه جریان قبلی را می رود و از موضع پیشین عدول می نماید و این داستان همیشگی است.
آنچه در این میان نباید گم شود، مواجهه دو جریان عمده کشور با تصمیمات
دستگاه های اصلی نظام است. جریان موسوم به اصلاحات یا منصفانه تر بگوییم
بخش تجدیدنظرطلب آن همیشه تلاش کرده است تصمیمات، تدابیر و سیاست های کلی
نظام را به مثابه سیاست ها و تدابیر جریان مقابل معرفی کند تا بتواند از آن
عبور کند یا آن را به سخره بگیرد. این روند تاریخی مفهوم دیگری هم دارد که
جریان اصلاحات بین اصولگرایی و نظام تفاوتی قائل نیست که اگر این باشد
جنبه های مثبتی هم در خود دارد.
اما وقتی صحبت از اصل نظام می شود چه مقولاتی از ذهن آدمی عبور می کند؟ به
صورت طبیعی نظام یک موجود جامد و منفعل که شامل ساختمان ها و ادارات محیط
شود، نیست.
به طور مثال وقتی سخن از وزارت آموزش و پرورش می شود منظور چند ساختمان طویل در شهر تهران نیست که سیاست ها، راهبرد و آنچه برای تربیت و آموزش فرزندان آینده کشور تدارک می شود، مدنظر است. بنابراین وقتی می گوییم «ما نظام را قبول داریم» منظور مکتوبات، مسائل تئوریک، کتاب نوشته ها... نیست بلکه تدابیر، فرامین و از همه مهم تر سیاست های کلی نظام است. جریانات سیاسی نمی توانند در چارچوب سیاست های کلی نظام حرکت نکنند و مدعی انقلاب، نظام و رهبری باشند.
روزنامه جوان هیچ موقع جریانات موجود کشور را مبتنی بر «تعریف عرفی» موجود مورد مطالعه و قضاوت قرار نداده است و اصولاً نگاه ساختاری – حقوقی به آنها ندارد. معرفت، تفکر، گرایش و نسبت با سیاست های کلی نظام شاخص های اساسی است که در رفت و برگشت بین حرف و عمل افراد مؤثر در جناح، مورد تحلیل و قضاوت واقع می شود. همراهی، واگرایی و نفاق نیز در همین نقطه مورد جست وجو قرار می گیرد.
برخی تصمیمات متعلق به مرکزیت و دستگاه های اصلی نظام هستند. بنابراین نمی توان آنجا که نظام تصمیمی تلخ برای فردی از جریان مقابل ما می گیرد آن را عادل، موجه و صاحب دقت نظر بدانیم. اما آنجا که این تصمیم تلخ شامل حال ما می شود، نظام را همان جناح مقابل تعریف و حملات خود را نسبت به آن شروع نماییم. موارد زیر نشان می دهد که تفکر اصولگرایی در تمکین به سیاست های کلی و تصمیمات نظام تاکنون نجیبانه رفتار کرده است و تلخی برخی تصمیمات را تحمل و در مقابل نظام صبوری کرده و نه تنها به یأس و تردید نرسیده که از دشمن شادکنی نیز پرهیز کرده است.
1- حکم جناب رحیمی نمونه ای بارز برای این موضوع است. با صدور این حکم رسانه های اصلاح طلب و تجدیدنظر طلب چه کف و سوتی برای قوه قضائیه کشیدند و چه احسنت هایی را نثار آن کردند. این کار قابل تقدیر و البته قابل تعمیم است. اگر این حکم برای معاون اول دولت خاتمی یا کرباسچی صادر می شد، اکنون نگاه اصلاح طلبان به قوه قضائیه چگونه بود؟ یادمان نرفته است که عبدالله نوری وزیر وقت کشور نظام جمهوری اسلامی رسماً از سوی دولت وقت، مسئول برگزاری مراسم برای کرباسچی و تقدیر از او و فشار از پایین بر نظام بود. تقریباً اصلاح طلبان هیچ حکم قضایی را تاکنون نپذیرفته اند. بیانیه های حزب مشارکت و سازمان مجاهدین در دو هفته بعد از انتخابات ریاست جمهوری 1388 را ببینید. کیفرخواست صادره را این طور توصیف می کردند «مرغ پخته را به خنده وا می دارد. . . » اما رحیمی چه اصولگرا باشد و چه اصلاح طلب، اصولگرایان و حتی شخص احمدی نژاد مقابل قوه قضائیه نخواهند ایستاد و در صدد بی اعتبارسازی این دستگاه و اعتمادزدایی از آن نیستند.
2- در انتخابات ریاست جمهوری گذشته (1392) چند نفر از کاندیداهای اصولگرا رد صلاحیت شدند (زاکانی، لنکرانی، سعیدی کیا، سبحانی. . . ). هیچ پنجه ای از سوی این جریان به سمت نظام دراز نشد. اما کافی است به رد صلاحیت اولیه معین و مهرعلی زاده در سال 1384 بنگریم و موج حملات به شورای نگهبان و نظام را ببینیم تازه بعد از تأیید این دو با حکم حکومتی، هاشمی معترض شده که «معین را تأیید کردند که من رأی نیاورم.»
3- در انتخابات ریاست جمهوری 1392 چند کاندیدای منتسب به اصولگرایی شکست خوردند. گویی از فردای انتخابات اصلاً انتخاباتی نبوده است؛ نه اعتراض، نه پرخاشگری و نه تولید محتوا برای رسانه های غرب و نه اردوکشی خیابانی. به منتخب مردم تبریک گفتند و اعلام همکاری کردند. اما 1388 را بنگرید که اصلاح طلبان با همه وجود وارد انتخاباتی شده بودند که از شش ماه قبل تقلب در آن را حتمی می دانستند و به تذکرات رهبری در اول فروردین و در مشهد مقدس هم توجهی نکردند و آن کردند که مقام معظم رهبری در جمع دانشجویان (شهریور 88) فرمودند «مسئله اصلی را گم نکنید، مسئله اصلی این بود که از فردای انتخابات کاری کردند که نظام جمهوری اسلامی با مشارکت 85درصدی مردم نتوانست سرش را در مقابل چشم ملت های اسلامی بالا بگیرد و...»
3- فاصله گرفتن از اصول انقلاب توسط هر کس و در هر سطحی باشد منجر به فاصله گرفتن اصولگرایان از وی خواهد شد. احمدی نژاد، موسوی و کروبی در این مسیر تفاوتی نمی کند. میزان پایبندی به نظام و ارکان و سیاست های کلی آن موضوعیت دارد. عده ای در یک بازی کثیف هم می خواهند عملکرد احمدی نژاد به پای اصولگرایان نوشته شود و هم هر جا یک فرد اصولگرا نکته ای علیه احمدی نژاد می گوید به تیتر یک خود تبدیل می کند. این بازی یعنی تهی کردن سیاست از اخلاق و... .اما در جناح اصلاحات حتی یک بار از فردی دون پایه چون اکبر گنجی به خاطر توهین به امام، نفی مهدویت و عصمت انتقاد نشده است. هنوز بر پیوستگی با ضد انقلاب خارج و داخل به اسم «ایران برای همه ایرانیان» اصرار ورزیده می شود و ...
4- فساد اقتصادی از هر کس و در هر سطحی بوده است، اصولیون در مقابل احکام صادره تمکین کرده اند. از خداداد و رفیق دوست گرفته تا مه آفرید و رحیمی و... هیچ اعتراضی از اصولگرایان به این احکام در تاریخ ثبت نشده است. اما موردی نبوده است که یک اصلاح طلب در فسادی بوده باشد و برخورد با وی را برخورد با جریان تلقی نکرده باشند. هیچ اصلاح طلبی به کروبی نگفت تو چرا از شهرام جزایری پول گرفته ای ....
بنابراین شرط پیوستگی با نظام و تعریف خود در درون آن در همین نقاط فهمیده می شود که باید تصمیم نظام را تصمیم نظام بدانیم و تمکین نماییم. نمی توان هم پرستیژ روشنفکری مقابل غرب را حفظ کرد و مدرن بود و هم از اجرای حدود الهی احساس شرمندگی کنیم و هم هنگام میل به قدرت پرچمدار انقلاب اسلامی و امام باشیم و کاریکاتوری از صدر انقلاب را به امروز منتقل کنیم و پشت آن مخفی شویم.
نمی شود اگر رهبر فرمودند «رأی حق الناس» است، پیرو رهبری شویم. اما اگر فرمودند «این بحث تقلب چیست که می کنید. کی گفته؟ چگونه قرار است تقلب شود؟» به کلی نشنیده بگیریم. وقتی رهبری فرمودند: «ای کسانی که نظام را قبول ندارید به خاطر کشورتان رأی دهید» به به بگویید اما وقتی شما را از اردوکشی خیابانی منع می کند، منافقانه چیز دیگری می گویند.
این پارادوکس ها می تواند جریان اصلاحات را (به رغم داشتن نخبگان فکری) به عنوان یک جریان منفعت طلب و آتش به اختیار تقلیل دهد. شرط لازم برای عبور از این وضعیت تمسک به «تقوای جمعی» و مرز بندی هویتی است.
حمایت:سیاق حاکمان جدید آل سعود
«سیاق حاکمان جدید آل سعود»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر محمد حسن قدیری ابیانه است که در آن می خوانید؛با انتشار خبر فوت ملک عبدالله، موجی از گمانه ها و تفسیرهای مختلف طی روزهای اخیر منتشر گردید.اما باید به صورت واقع بینانه این تحولات را ارزیابی کرد.در زمینه تشتت و اختلاف در شاهزادگان سعودی دو منظر مطرح است. اول اینکه ثروت عربستان به دلیل تولید روزانه ده میلیون بشکه نفت و سایر درآمدها، ثروت کلانی است که دستیابی و کنترل آن، انگیزه زیادی را در شاهزادگان سعودی برای رقابت فراهم می کند و پیش بینی می شود هر یک در صدد خواهند بود تا موقعیت بهتری در حکومت بیابند و دسترسی بیشتری برای غارت بیت المال مردم به دست آورند.
بنابر این، رقابت های درونی در میان شاهزادگان با مرگ ملک عبدالله تشدید خواهد شد.منظر بعدی این واقعیت است که حاکمان فعلی از ناحیه گروه تروریستی داعش که پایگاه فکری آنان در عربستان و وهابیت است، و نیز از سوی تفکر اخوان المسلمینی احساس خطر می کنند. وقوع این خطر به معنای از دست دادن همه چیز است و این احتمال نیز وجود دارد که برای مقابله با تهدید داعش، و نیز ممانعت از گسترش تفکر اخوان المسلمین، شاهزادگان سعودی اختلافات را به کناری گذاشته و با یکدیگر همکاری کنند تا وضعیت موجود خود را از دست ندهند.
قیمت نفت در حال حاضر به حدود 45 دلار در بشکه سقوط کرده است.درباره سیاست نفتی سعودی باید توجه داشت که اگر از تولید روزانه ده میلیون بشکه، هفت میلیون بشکه به خارج صادر شود، رقمی حدود 150 میلیارد دلار، ضرر عاید اقتصاد عربستان خواهد کرد. این کاهش قیمت نفت هم به ضرر دوستان و هم پیمانان نفت خیز سعودی و هم به ضرر کشورهایی مانند ایران، روسیه و ونزوئلا است.
در نتیجه حاکمان ریاض، برای ضربه زدن به اقتصاد کشورهای نفت خیز مخالف با سیاست های خود، انگیزه دارند و از طرفی، ضرر هنگفت ناشی از قیمت کاهش نفت، مسئله ای نیست که بتوانند با اغماض از کنار آن بگذرند. از منظر سیاسی، همانند گذشته، در دوره زمامداری شاه جدید، تکیه آل سعود به آمریکا و هم پیمانان غربی ادامه خواهد داشت و حاکمان عربستان خود را ناچار و موظف می بینند که با همسویی در راستای منافع آمریکا، بقای خود را تضمین نمایند.
هر چند در ابتدای روی کار آمدن ملک سلمان، جابجایی در بعضی مسئولیت ها و بی ثباتی محتمل است اما در عین حال، سیاست های قبلی در هم پیمانی با آمریکا و حتی رژیم صهیونیستی ادامه خواهد یافت. به همین دلیل است که شاهدیم با مرگ ملک عبدالله، قیمت جهانی نفت تغییر قابل توجهی نیافت. ثبات قیمت نفت در بازارهای جهانی گواه این حقیقت است که عربستان، به همان روش معهود سیاسی، سلوک خواهد کرد و تاکید بر پایبندی به سیاق ملک عبدالله که سیاستی عقب افتاده و رو به زوال است، اولین موضوعی بود که ملک سلمان آن را مطرح نمود.
درباره تحرکات تروریستی منطقه ذکر این نکته لازم است که ملک عبدالله در مورد نحوه برخورد با داعش به این نتیجه رسیده بود که با آنان مبارزه کند. مشخص است که هدف آنان از بین بردن ریشه کن کردن داعش نیست، بلکه مهار و به عبارت بهتر، کنترل نمودن نیروی آنان در جهت هدایت قوای این گروه وحشی به سمت مبارزه با شیعیان در عراق و سوریه است که در واقع خط مقدم مبارزه با استکبار هستند. اما اگر همین گروه دست نشانده و دست پروده سعودی که با دلارهای نفتی آنان تغذیه و نزج گرفت، بنا باشد منافع آنان را تهدید کند، در صدد مقابله و جنگ با داعش نیز برخواهند آمد.از سوی دیگر جنگجویان دولت به اصطلاح اسلامی نیز چشم طمع به منابع نفتی و ثروت عظیم نفتی عربستان دارند و از طریق شبکه های اجتماعی تهدید کرده اند که به عربستان حمله خواهند کرد و منابع سرشار این کشور را صرف تاسیس خلافت خودخوانده خود خواهندنمود.در دوره ملک سلمان، از جهت دشمنی آل سعود با هر کشوری که منافعی غیر از منافع آنان را تعقیب کند، یقیناً تغییری به وجود نخواهد آمد و این دشمنی، تنها به عداوت با ایران محدود نخواهد بود.
به عنوان مثال همواره بین مفتیان سعودی و علمای الازهر مصر اختلافی عمیق و قدیمی بر سر نمایندگی اهل سنت وجود داشته و دارد. الازهر همواره اعلام کرده است که تنها نماینده رسمی مسلمانان اهل تسنن است و فتاوای افراطی مفتیان سعودی را طرد و نهی کرده است. یکی از ریشه ها و علل حمایت عربستان از کودتای در مصر بر علیه حکومت اخوان المسلمین و محمد مرسی را نیز در همین راستا باید جستجو کرد.
عربستان از روی کار آمدن اخوان المسلمین که گروهی سنی و عرب هستند که با انتخابات روی کار آمده بودند، هراس داشت. اگر الگوی انتخابات دموکراتیک و آزاد از سوی اخوان المسلمین که با آل سعود زاویه داشت، تبدیل به یک رویه در کشورهای استبدادزده گردد، طبیعتاً حکومت پدرسالار سعودی نیز از گزند اعتراضات گسترده مردم خود در امان نخواهد ماند. آل سعود قادر است روند دموکراتیک انتخابات ایران را با برچسب شیعی و ایرانی بودن، مغایر با دیدگاههای اهل سنت و مغایر با عربیت جلوه دهد، اما این قاعده درباره اخوان المسلمین به دلیل نژاد و مذهب یکسان غیرممکن می نماید.
بنابراین روند مخالفت با روش حکومتی اخوان المسلمین و هر کشور دیگر اسلامی که در آن انتخابات، نقش موثری در جابجایی قدرت داشته باشد، در دستور کار حاکمان جدید آل سعود خواهد بود. در اینجاست که می توان به مخالفت عربستان با ایران، از زوایه ای دیگر نگریست؛ زیرا حدود 35 انتخابات عمومی در کارنامه جمهوری اسلامی ایران ثبت شده است.
پیشرفت های چشمگیر در کنار تحریم های شدید، واقعیتی است که کشورهای عربی حتی بدون تحریم به آن دست نیافته اند و این می تواند انگیزه ای برای مردم کشورهای عرب از جمله مردم عربستان برای قیام علیه حاکمان خود باشد. مقاومت و پیروزی مردم در کشور کم چمعیت بحرین می تواند امید را به مردم سایر کشورها برای پیروزی در صورت مبارزه بدمد و این خطر بزرگی است که سلاطین جور احساس می کنند و به همین لحاظ سیاست حمایت از حکام بحرین و سرکوب مردم از سوی عربستان ادامه خواهد یافت. اما مسئله از بحرین فراتر رفته است و یمن در آستانه تحولات عظیمی قرار گرفته است و حوثی های شیعه توانسته اند پیروزی های بزرگی به دست آورند. اگر حوثی ها در یمن به پیروزی کامل دست یابند چالش بزرگی خواهد بود برای حکام سعودی که بخش نفت خیزی از خاک یمن را اشغال و به خاک کشور خویش ملحق کرده اند.
آفرینش:تمدن و ارزش به تفکر و ایده های سازنده است
«تمدن و ارزش به تفکر و ایده های سازنده است»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛"خلاقیت" مهم ترین و اساسی ترین قابلیت و توانایی انسان و بنیادی ترین عامل ایجاد ارزش است که در همه ابعاد و جوانب زندگی بشری نقش کاملاً حیاتی ایفا می نماید . خلاقیت و نوآوری از والاترین موهبت های الهی به انسان و از عوامل اشرف مخلوقات شدن و خلیفه الهی بودن اوست .
کلیه علوم، تولیدات، فناوری ها، صنایع،ابداعات،اختراعات، هنرها، ادبیات، موسیقی، معماری و به طور کلی اساس انواع تمدن ها از ابتدا تاکنون و کلیه دستاوردهای بشری جلوه های گوناگون خلاقیت و نوآوری است . لذا تمدن انسانی و زندگی وی بدون خلاقیت نمی تواند امکان پذیر باشد . به همین دلیل موضوع خلاقیت و نوآوری روز به روز اهمیت و ضرورت بیشتری یافته و همواره به آن توجه فزاینده ای می شود به گونه ای که حوزه مطالعات و پژوهش های علمی در باره ابعاد و جوانب مختلف خلاقیت امروزه به یک رشته علمی تخصصی بسیار مهم و گسترده تبدیل شده است .
میراث و تمدن باستان برای ما مایه مسرت است، اما زمانی می توان به آن افتخار کرد که ما ادامه رو و پیشبرنده تمدن کهن خود باشیم. اینکه با افتخارات به نیاکان و مشاهیر گذشته ، بر ضعف های امروز خود سرپوش بگذاریم، عملا چشممان را بر روی حقیقت بسته و صرفاً از سیر توسعه در دنیا باز خواهیم ماند.
امروز تمدنی ماندگار و ملتی قدرتمند هستند که بتوانند با تفکر و تلاش و تعقل خود، موجب ارتقای جایگاه زندگی خود و دیگر جوامع بشری شوند. تمدن امروز دیگر از کاخ ها و مراکز قدرت نشأت نمی گیرد، بلکه دانشگاه ها و مراکز علمی به عنوان سازندگان تمدن بشری تلقی می شوند و نامشان بر تارک تاریخ بشر طلایی خواهد شد.
اما چرا کشورهای اسلامی، و کلاً خاورمیانه که مهد تمدن بشری هستند، امروز از آن تاریخ طلایی خود بازمانده اند؟! شاید درجواب گفته شود که تمدن غربی با روحیه استعمارگونه خود مانع از قدرتمند شدن خاورمیانه گردیده است. البته این پاسخ تاحدی درست است، اما نمی توان تمام تقصیرات و کم کاری های گذشته و حال را به گردن آنها انداخت. ما مدعی هستیم در زمانی که اروپا افراد را زنده زنده می سوزاند، دانشمندان در بلاد اسلامی در دانشگاه ها و رصدخانه ها در پی کسب علم بودند، حال چطور می شود که فاصله ای فراخ میان ما و آنها افتاده است.
بدون توجه به آنچه توجیهات تاریخی و ملی گرایانه قلمداد می شود، باید اذعان داشت که نحوه برنامه ریزی، هدف گذاری و صرف هزینه های مالی و انسانی درجهت توسعه و پیشرفت علم از سوی جوامع غربی، در مقابل سیاست زدگی، اختلاف، فساد های مختلف، راحت طلبی و تقلید در بلاد خاورمیانه، موجب فاصله طبقاتی میان کشورها گردیده است. این رویه در کشورهای درحال توسعه و عدم توجه لازم سوی دولت ها به سرمایه های انسانی سبب شده تا غرب همچون آهن ربا، نخبگان و دانشمندان این جوامع را زیر چتر رفاه و امکانات علمی خود بگیرد و از دانش آنها در راستای ارتقای جایگاه خود و سیطره بر دیگر کشورها استفاده کند.
امروز فسادهای مالی و سیاسی ثبات کشورهای خاورمیانه را برهم زده و آفت های فراوانی را برای آنها به همراه داشته است. بروز فساد صرفاً به دلیل زیرپا گذاشتن و نادیده گرفتن اصول اخلاقی در تمامی عرصه ها می باشد. امروز روند مهاجرت معکوس در کشور ما و دیگر کشورهای خاورمیانه به اوج خود رسیده است و اکثر افرادی که به عنوان نخبگان علمی و فعالان اقتصادی محسوب می شوند، سرمایه های خود را به آن سوی اقیانوس ها منتقل می کنند.
نتیجه آنکه، چه درگذشته و چه درزمان حال، این ضعف عملکرد ماست که موجب عقب ماندگی ها نسبت به جوامع پیشرفته گردیده است. کم کاری ها، الویت بندی های نامناسب و عملکرد ضعیف درحوزه علوم و فناوری، ما را از تمدن افتخار آمیز باز داشته است و به جای مقصر جویی باید در نوع عملکرد و برنامه ریزی خود در حفظ و پرورش سرمایه های انسانی تجدید نظر کنیم تا بتوانیم با اتکا بر خلاقیت و ایده پردازی های این نیروها سیر صعودی به سمت یک تمدن ماندگار را در پیش بگیریم.
شرق:عربستان سعودی در غیاب عبدالله
«عربستان سعودی در غیاب عبدالله»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم عباس ملکی است که در آن می خوانید؛عربستان سعودی کشوری است که حتی اگر نفت هم در آن پیدا نمی شد، به دلایل مذهبی و ژئوپلیتیک برای جهان از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. محل اولین مکان مقدس تمامی مسلمانان یعنی مسجدالحرام و مزار پیامبر اسلام(ص) در مدینه النبی، برای هر مسلمانی جاذبه و بلکه وظیفه زیارت از این دو مکان روحانی را الزامی می کند. گو اینکه در بخش های دیگر عربستان، نشانه های تمدن های ماقبل اسلام و آثار به جامانده از قرن اول هجری تا به امروز به وفور پراکنده است. عربستان بزرگ ترین کشور غرب آسیاست و دسترسی به آبراه های استراتژیک جهان همچون خلیج فارس، دریای سرخ و خلیج عقبه را داشته و بخش بزرگی از منابع نفت خام و گاز طبیعی متعارف جهان در این کشور واقع است. ذخایری که بیش از صدسال می تواند همچنان با تولید نفت روزانه ١٠میلیون بشکه به این کشور منابع ارزی و خدمات ارایه کند.
این کشور از فقدان یک حکومت برخاسته از نظر و رای مردم رنج برده و پاسخگویی به جامعه در آن، جایی ندارد. سیاست خارجی این کشور از ابتدای استقلال و حکومت پدر عبدالله یعنی ملک عبدالعزیز با بلوک غرب شروع شد و طی این دوره طولانی از این نظر این کشور ثبات سیاستگذاری داشته است. همه سلاطین سعودی به نوعی از متحدان انگلستان و ایالات متحده آمریکا در این منطقه بوده اند. آمریکا نیز در مقابل از تسلط خانواده کوچکی بر کشوری بزرگ حمایت کرده است. دخالت آمریکا دربرابر پیشروی های نیروهای صدام حسین در جنگ خلیج فارس در سال ١٩٩٠، یکی از این حمایت هاست.
سیاست منطقه ای عبدالله تا اندازه ای متعادل بود؛ او از یک طرف مایل به همکاری با ایران به عنوان نیرویی تعیین کننده در خلیج فارس بود و از طرف دیگر بر حمایت از نیروهای آمریکایی در خلیج فارس تاکید داشت. فصل نوین روابط ایران و عربستان با نام عبدالله بن عبدالعزیز و اکبر هاشمی رفسنجانی گره خورده است. ملاقات رییس جمهور وقت ایران، آقای هاشمی رفسنجانی، در فروردین١٣٧٦ (مارس١٩٩٧) با امیرعبدالله، ولیعهد عربستان سعودی در حاشیه اجلاس کنفرانس اسلامی در اسلام آباد پاکستان؛ فصل جدیدی در روابط دو کشور بزرگ منطقه یعنی ایران و عربستان و برداشته شدن موانع ایجادی عربستان بر سر راه تشکیل اجلاس سران کنفرانس اسلامی در تهران در سال ١٣٧٦ بود. روی کار آمدن دولت آقای خاتمی و سیاست های اعلامی او در صحنه روابط خارجی، بستر لازم برای ارتقای روابط ایران و سعودی را فراهم کرد.
در سفر به تهران امیرعبدالله با وزیر دفاع وقت، دریادار شمخانی، ملاقات کرده و از وفاداری عمیق مسوولان ایرانی به جمهوری اسلامی درعین تنوع نژادی و زبانی ایرانیان بهت زده شد. سفر آقای هاشمی به عربستان سعودی و سپس سفر آقای خاتمی در اردیبهشت١٣٧٨ (١٩٩٩) و تلاش های مداوم دو کشور، روابط ایران و عربستان را گسترده، گرم و به سطوح درازمدت و امنیتی ارتقا داد. عبدالله برای نشان دادن حسن ظن خود به تهران، عالی ترین نشان رسمی عربستان را به سفیر جمهوری اسلامی ایران در ریاض، علی اصغر خاجی، اهدا کرد.
تاثیر روابط تهران و ریاض بر مساله سه جزیره ایرانی خلیج فارس و مسکوت ماندن ادعاهای امارات بر اثر شوک ناشی از این روابط در چند ماه اول١٣٧٦، تا آن حد برای امارات نگران کننده بود که در جلسات شورای همکاری و در مصاحبه ها، مقامات امارات به شدت به نحوه عمل عربستان اعتراض کردند.
عربستان دربرابر به ادعاهای امارات پاسخ گفت و امیرعبدالله، ولیعهد سعودی و امیر سلطان، وزیر دفاع نیز بر ادامه روابط گرم با ایران تاکید کردند. در یک رویارویی آشکار، وزیر دفاع عربستان در پاسخ به راشد عبدالله، وزیر خارجه امارات، گفت «جاهل در هر صورت دشمن خویشتن است.» پس از سقوط صدام حسین در عراق در١٣٨٢ و ظهور جریان های مختلف در چارچوب قدرت در بغداد، عربستان از گرایش برخی از گروه های عراقی به تهران بیمناک شد. این نگرانی با حمایت عربستان از گروهای افراطی سنی و جلوگیری از بازگشت عراق به مجموعه جامعه عرب خود را نمایان کرد. در مساله بحرین و سوریه نیز مجددا ایران و عربستان در دو جایگاه متمایز قرار گرفتند.
حمایت عربستان از گروه های مخالف حکومت سوریه و کمک های مالی و سیاسی به آنها گرچه در ابتدا نشان از سقوط قریب الوقوع بشار اسد می داد، اما با گذشت زمان مشخص شد با حمایت از چندگروه جنگجو و تخریب شهرها و روستاها نمی توان یک رژیم را تغییر داد. خصوصا که سعودی، قطر، ترکیه و مصر بعدها به این نتیجه رسیدند که مار در آستین خود می پرورانند و گروه هایی مانند جبهه النصره و داعش تفنگ های خود ر ا بر روی حاکمان سنتی عرب نشانه گرفته اند. با شروع به کار دولت جدید در ایران، ملک عبدالله بلافاصله پیام تهنیت خود را به تهران ارسال کرد.
برادرخواندن کشور عربستان توسط رییس جمهور روحانی و نشانه های ضعیفی از بهترشدن روابط، این امید را در منطقه به وجود آورد که با توجه به راهبرد جدید آمریکا مبنی بر انتقال تمرکز و توجه خویش به سمت آسیای شرقی، منطقه خلیج فارس عاری از وجود سربازان خارجی، با امنیتی دسته جمعی به ثبات برسد. این بار پایین آمدن قیمت نفت مجددا در روابط ایران و عربستان تولید اشکال کرد.
گرچه مشخص است عربستان تولید نفت خام خود را در ماه های آخر٢٠١٤ بالا برد، اما به گمان من نیروی محرکه چنین تصمیمی تنها فشارآوردن به تهران نبود. عربستان سعودی مانند هر تولید کننده دیگر انرژی به حفظ سهم خود در بازار نفت که با آمدن نفت و گاز ناشی از سنگ های رسوبی (شیل) تهدید شده بود، می اندیشد. در یمن نیز انتقال قدرت از نیروهای سیاسی سنی طرفدار ریاض به بخش هایی از جامعه که تاکنون همواره از حقوق اجتماعی محروم بوده اند، انجام پذیرفته است. اکنون درپی استعفای رییس جمهور و کابینه، حوثی ها می توانند دردسری جدید برای حاکمان سنتی جزیره العرب باشند. اصلاحات سیاسی در عربستان یک نیاز فوری است.
بخشی از مردم این کشور شیعیانی هستند که در بخش شرقی عربستان زندگی می کنند. آنان نیازمند آزادی های بیشتر و مشارکت در قدرت هستند. کسری بودجه در این کشور در٢٠١٥ با توجه به قیمت های پایین نفت پیش بینی می شود و بدین ترتیب رسیدن رشد اقتصادی کشور که در دوره عبدالله همواره مثبت و همراه با توسعه اقتصادی اجتماعی بود، به رشدی کمتر حدس زدنی است. عبدالله مردی خوش سیما، خوش سخن و محترم بود. او به شدت به ایرانیان احترام می گذاشت. نمی دانم با قدرت گرفتن تدریجی سعودی هایی که به جای تعادل منطقه ای، بیشتر به منافع غرب در این منطقه فکر می کنند، وضعیت روابط ما چه خواهد شد. نوه های عبدالعزیز همچون ترکی الفیصل و شاهزاده بندربن سلطان از اساس به همکاری با ایران بدبین هستند.
مردم سالاری:عذر تقصیر به پیشگاه محمد (ص)
«عذر تقصیر به پیشگاه محمد (ص)»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصورفرزامی است که در آن می خوانید؛این نوشتار نه حمل بر جناحی است و نه پیوند خورده با خط و ربطی. بلکه در حوزه اعتقادی است و غیرت دینی و «سرخجلت فتاده پیش» در فردای قیامت در مقابل رحمت عالمیان و شفیع انس و جن و اشرف آدمیان و «تتمه دور زمان» که «محمد» (ص) نام است از جسارتی که ملت فرانسه کرد و غربی ها مویدش شدند و حق مقابله را بر ما مسلم کردند. مقابله ای برآمده از جان، نه از نوع داعشی که از مقوله معرفتی، از همان نوع که امام صادقی اش (ع) نام است. منطقی برخاسته از فطرت، پاسخی برآمده از معرفت حقیقی. نه از آن چیزی که حتی غرب، «اومانیستی» اش می خواندکه آن هم بی محتوا و نسنجیده و لفظی و غیر فطری است، طرفه اینکه به همین اصالت ادعایی هم معتقد نیست. عمل سالیان غرب در «انسان گزینشی» شرق و غرب، دال بر این مدعاست و کاری که هم اکنون می کند نیز، قبح و ناحقوق مندی آن، روشن تر از آفتاب است. امروز، روز دفاع معرفتی از لب لباب دین و اسوه های همام دینی است. چرا که لب فروبستن و حق را نگفتن، صحه بر باطل امثال فرانسه است. همه معرفت شناسان دینی و تمامی ارجمندان اهل قلم، بری از چنین مسئولیت سنگینی نیستند. غرب با محاجه اهل بینش و دین، باید به فلسفه بی مایه خود در برابر آثار غنی دین ورزان شرق، پی ببرد.
در اینجا این بنده، معترف است که هرگز آن مایه ندارد که ادعا کند. به همین سبب به خاطر ندارد از صدها مقاله ای که تاکنون دردسر خوانندگان شریف را موجب شده، به طور مستقیم، نوشته ای در حوزه دین بوده باشد. چون معتقد است که در تفکیک علوم و فنون، جولان در عرصه دین بر شهسواران ذی فن آن ختم خواهد بود و در این زمینه، آنچه بر عهده ماست، در حد خود قدمی برمی داریم:
گر دسته گلی نیاید از ما
هم هیمه دیگ را بشاییم
آنچه فرانسه کرد و غرب هم حمایت نمود، آنجا که در دفاع از آزادی بود – اگر چه به محدوده فرانسه ختم شد – قابل تحسین بود و هست و انتظاری هم از ملتی که دست به انقلاب کبیر زده و در مقدمه قانون اساسی اش منشوری است که به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسیده (10 دسامبر 1948 / 19 آذر 1327 شمسی) و همه دولت ها هم موظف به اجرای آن شده اند. ولی با تمامی محاسنی که دارد، نکته قابل تامل و تاسف اینجاست که این ملت (همه کسانی که به صف ایستادند تا مشتاقانه، اهانت مجله «شارلی ابدو» به ساحت مقدس پیامبر گرامی اسلام (ص) را بخوانند و ببینند) با کار بسیار نسنجیده و غیر اصولی که کرد و دولت فرانسه هم، تاییدش نمود، نه با تعلیمات دینی حضرت موسی (ع) همخوانی و مطابقت دارد و نه دین حضرت مسیح (ع) می تواند از آن دفاع کند. هم کتاب مقدس «تورات» پیش روی ماست و هم کتاب مقدس «انجیل» در دسترس همه، اگر چنین نیست، روزنامه های معتبری مثل «لوموند» و «فیگارو» به آن استناد کنند.
از منظر حقوقی نیز، عمل ناپسند مجله و تاییدکنندگان آن، برخلاف مفاد مقدمه و حداقل نه اصل و ماده 1- 2- 3- 5-6- 7-11-18و 19 منشور و اعلامیه حقوق بشر، عمل کرده اند. ارتکاب به چنین اقدام شنیعی، وزانت کشور فرانسه را بسیار تخفیف داد و موجب دردسر مستمری شد که بعدها، پیامدهای بسیار به بار خواهد آمد. با استخدام دوهزار مامور متخصص امنیتی نیز، جبران مافات نمی شود. فرانسه و همه متحدانش، تیشه به ریشه خود زده اند. کاش فرانسوی های مدعی، آثار پروفسور « هانری کربن» فیلسوف و اسلام شناس هموطن خود را که به احتمال بسیار، کهنسال و میان سالان چهره اش را نیز دیده اند و از سال مرگش هم بیش از 37 سال نمی گذرد می خواندند و درمی یافتند که حتی در نگرش و پژوهش یک محقق فرانسوی، محمد (ص) کیست و اسلام چیست؟ کاش رفیقان انگلیسی کتاب «محمد (ص) پیامبری که باید از نو شناخت» «جان دیورث» هموطن خودشان را می خواندند و ادب می آموختند.
چرا فرانسوی ها، نتایج جنایات خود را به پای اسلام می نویسند؟ مگر این جوانانی که دست به جنایت زدند، فرانسویان الجزایری الاصل نیستند؟ مگر فرانسه استعمارگر بیش از یک میلیون امثال پدربزرگ های آزادی خواه این جوانان را نکشت؟ مگر به نوامیس آنان تجاوز نکرد؟ خوب! حالا این نوادگان انتقام آن خون ها و آن هتک حرمت ها را می گیرند. این، تازه، آغاز کار است. متاسفانه به سبب کورباطنی و کدورت حافظه، همه چیز را حتی آن جنایات را که هم اکنون در آفریقا ادامه دارد، از یاد برده اید و می برید. «اندکی صبر، سحر نزدیک است» حال بدانید که این اسلام محمدی (ص) نیست که به شما می تازد، اسلام محمدی (ص) جز رحمت، معرفت و حفظ کرامت انسانی انسان نیست. بلکه اعمال خودتان است که در شکل و هیئت داعش و... قد علم کرده است و بنیان شما را می کند و می سوزاند حال چند بیتی از ابیات نظامی ما را نیز بخوانید، بد نیست به تامل تان وا می دارد:
چو بد کردی مباش ایمن زآفات
که واجب شد طبیعت را مکافات
سپهر، آیینه عدل است، شاید
که هر چه از تو بیند، وانماید
ابتکار:درستایش یک شکست
«درستایش یک شکست»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن می خوانید؛ورزش ایران و به خصوص فوتبال همچنان جولانگاه سیاست مدارانی است که این مستطیل سبز را هر لحظه به شکلی می بینند. یک زمان صفحه شطرنجی است که می توان در آن سربازهای خود را به قلعه برد و وزیر کرد و زمانی دیگر رینگ بوکس است که می توان در آن مشت به دهان رقیب سیاسی خود کوبید.گاه نیز می توان آن را پیست دومیدانی بزرگی دید که در آن به هر وسیله باید از رقیب جلو زد؛ در این راه هم می توان او را به خارج از مسیر هل داد و هم می شود بایک نوک پا او را سرنگون کرد.
با این همه کارکردی که این سیاست مداران از دل این ورزش استخراج کرده اند، این مستطیل سبز در سال های اخیر، به دلیل نوری که بر اتفاقات آن می افتد و جهان را متوجه اتفاقات درون آن می کند، می تواند کلاس بزرگی برای همین آنان باشد.سیاستمدارانی که گویی تنها درسی که می توانند از آن فرا بگیرند، درس «پیروزی» است؛آن هم به هر وسیله ای.
اما اتفاق دو روز پیش در ورزشگاهی که یک سر آن 25 هزار ایرانی مشتاق نشسته بودند و در سر دیگر آن 11 ایرانی دیگر با نیروی جان خود می دویدند، می تواند هرکسی را متوجه خود کند تا از آن درسی فرابگیرد و در این مسیر چه کسی اولی تر از سیاست مدارانی که آب و نان و تفریح و کار و در نهایت زندگی مردم ایران را به خود و تصمیمات خود گره زده اند؟
این روزها وضعیت زندگی مردم ایران تنها تابع تصمیمات مردان حسن روحانی در هیئت وزیران نیست؛ که فریاد کوچکی از مهدی کوچک زاده، هیاهوی رسایی از حمید رسایی و نطق ناتمامی از علی مطهری در مجلس نیز می تواند وضعیت مردم ایران را تحت تاثیر خود قرار دهد.
پس همه سیاست مداران ایران چه بخواهند و چه نخواهند،چه ساکت باشند و چه فریاد بکشند، چه در مجلس و دولت باشند و چه در احزاب و رسانه ها، با هر حرکت شان می توانند، بخشی از زندگی مردم ایران را زیر تاثیر اقدامات خود بگیرند.
بازی دو روز پیش مردان فوتبال ایران در برابر تیم ملی عراق و حتی شکست
غم انگیز در آن، می تواند الگوی خوبی فراروی سیاست ورزان ایرانی
باشد.فوتبالیست های ایرانی در آن بازی نتیجه را به حریف واگذار کردند و آن
چنان که همه مردم جهان دیدند و داور بازی گزارش کرد با نتیجه «باخت» به
خانه برگشتند؛ اما نگاهی به قضاوت مردم پس از پایان بازی نشان می دهد که
مردم نه تنها آن ها را بازنده بازی نمی دانند، بلکه در یک میدان بزرگ تر به
آنان عنوان قهرمانی داده اند، تنها به خاطر انگیزه ای که آنان را واداشت
تا با تمام جان شان بدوند و جسم شان را در برابر حملات حریف سد پیشرفت کنند
وآن انگیزه در یک پرچم سه رنگ تجلی پیدا کرده بود.
در کنار این یازده نفر،چندین هزار نفر نیز که هرکدام مرام و مسلک متفاوتی
داشتند و حتی در مواردی در برابر هم نیزقرار دارند، سر و صورت و لباس خود
را به گونه ای رنگ کرده بودند تا زیر عنوان«ایران» جای بگیرند.
روز جمعه هم آن بازیکنان و هم این تماشاگران با چشم هایی گریان مستطیل سبز
واقع در سرزمین کانگوروها را ترک کردند، اما هیچ کس آنان را شکست خورده
ندانست و این درس کوچکی نیست.
120 دقیقه جان بازی فوتبالیست های ایران – حتی بدون توجه به گل های شادی آفرینی که در طول بازی وارد دروازه حریف کردند –می تواند سرمشق سیاست مدارانی باشد که هر روز گوشه ای از پرچم ایران را گرفته و خود را نماینده آن می خوانند و به تنها چیزی که فکر می کنند،این است که به هرقیمتی «پیروز» میدان باشند. از همین روست که هم می توان از تریبون های عمومی نسبت به رقیب، لعن و ناسزا شنید و هم می توان در خانه ای که به نام ملت ساخته و پرداخته شده،دید که نماینده ای را از جایگاه نمایندگی اش به زمین پرت می کنند و البته هم می توان دید که دولتمردانی به پشتیبانی رای مردم برای منتقدان خود خط و نشان می کشند.
اگر هرکدام از سیاستمداران ایرانی بتوانند حتی یک «شکست» با کیفیت آن چه که روز جمعه در پایتخت استرالیا، به دست آمد، را در کارنامه خود داشته باشند، می توانند آن را یک پیروزی درخشان به حساب آورده و نشان شایستگی خود قرار دهند و مطمئن باشند که از نظر مردم دور نخواهد ماند؛ آن چنان که هیچ کس تیم ملی فوتبال ایران را بازنده بازی با عراق نمی داند و این نه به خاطر بازی زیبا و جاندار بازیکنان و گل های شادی آفرینی است که تیم ده نفره ایران با قدرت به حریف تحمیل کردند؛بلکه به خاطر همه آن سخت جانی و جان بازی کسانی است که هر کدام در گوشه ای از جهان در باشگاه هایی با نام های متفاوت توپ می زنند، اما آن روز تنها به یک نام می اندیشیدند؛ ایران.
دنیای اقتصاد:رفع موانع تولید رقابت پذیر و ارتقای نظام مالی
«رفع موانع تولید رقابت پذیر و ارتقای نظام مالی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم صدیقه رهبر است که در آن می خوانید؛در رسانه ها آمده است که لایحه یک فوریتی با هدف رفع موانع تولید در مجلس شورای اسلامی در فرآیند تصویب قرار دارد. مجلس در ادامه بررسی های خود در بند یک الحاقی به لایحه، تکالیفی را برای بانک مرکزی تعیین کرده است، از جمله اینکه به منظور تامین سرمایه در گردش برای واحدهای صنعتی، معدنی کشاورزی، حمل ونقل صنوف تولیدی بنگاه های دانش بنیان و شرکت های صادراتی در حال کار، بانک ها برای آنها حساب ویژه ای را در چارچوب قانون عملیات بانکی بدون ربا با شرایط مندرج در ادامه بند 1 افتتاح کنند.
آن طورکه از شواهد برمی آید در ظاهر امر، قرار است واحدهای احصا شده در
متن قانون، خود، این حساب را تجهیز کنند. چون براساس مفاد بند الف از بند 1
این الحاقیه، واحد ها تمام یا بخشی از عواید حاصل از کارکرد خود (فروش) را
به این حساب واریز می کنند. تکلیف مقرر برای بانک ها، پس از افتتاح این
حساب ویژه توسط واحدهای اقتصادی آغاز می شود به این ترتیب هر زمان که
دارنده حساب ویژه برای خرید نهاده های مورد نیاز تولید یا پرداخت های
قانونی مرتبط با تولید یا صادرات اعلام نیاز کرد بانک باید از محل موجودی
این حساب، وجوه مورد نیاز وی را تامین کند و البته در صورت عدم کفایت
موجودی حساب ویژه، به میزان کسری حساب و حداکثر تا سقف اعتبار حساب ویژه،
حساب را بدهکار کند. به عبارت دیگر تسهیلاتی به صورت اعتبار در حساب جاری
برای مشتری فراهم کند.
از آنجایی که در قانون در شرف تصویب تاکید شده تسهیلات پرداختی توسط بانک
ها باید در قالب اعتبار در حساب جاری باشد، بنابراین قرارداد بین بانک و
مشتری (واحد) برای گشایش حساب ویژه باید در چارچوب عقد قرض الحسنه گشایش
یابد.
اگرچه در مهر ماه 1387، بانک مرکزی در راستای تسهیل در اعطای تسهیلات مربوط به خرید کالا و اموال، مجوز استفاده از منابع قرض الحسنه جذب شده برای صدور کارت های خرید اعتباری تا سقف 6میلیون ریال به ازای هر کارت را صادر کرده بود، ولی در 22 آبان ماه 1393 به دلایلی از جمله وجود محدودیت این گونه منابع در بانک ها و ارزان بودن آنها و ترجیح اختصاص آن به امور ضروری از جمله اشتغال، ازدواج، درمان، پرداخت دیه زندانیان، تهیه جهیزیه و اینکه برای کارت های اعتباری مبتنی بر این عقد قابلیت شارژشدن پیش بینی شده بود که به زعم بخشنامه بانک مرکزی می توانست برای خرید کالاهای غیرضروری هم مورد استفاده قرار گیرد، ممنوعیت گشایش این نوع اعتبار در حساب جاری، توسط بانک مرکزی به بانک ها اعلام شد. ولی در بخشنامه دیگری شرایطی برای بانک ها فراهم شد تا به منظور رفع حوائج روزمره از جمله خرید کالا و خدمات در قالب کارت های اعتباری بر پایه عقد مرابحه البته با رعایت سقف های تعیین شده برای آن، به افراد واجد شرایط تسهیلات پرداخت کنند. پرسشی که ذهن نگارنده را به خود مشغول کرده این است که اصولا فلسفه وجودی گشایش چنین حسابی چیست؟ آیا این تکلیف بانک ها را به سمت گشایش سپرده های وام خواه که بانک مرکزی پیش تر ممنوعیت آن را به بانک ها اعلام کرده است هدایت نمی کند؟
آیا در مورد قابلیت اجرایی شدن این قانون نظرات کارشناسی بانک مرکزی دریافت شده است؟زیرا آنچه از مفاد لایحه برداشت می شود این است که هر واحد یک حساب ویژه خواهد داشت بنابراین صرف نظر از اینکه اصولا چنین حسابی در چارچوب قانون عملیات بانکداری بدون ربا قابل گشایش باشد برای آن ویژگی خاصی در نظر گرفته شده است و آن اینکه بانک نگهدارنده حساب موظف است وجوه واریزی حاصل از عواید بنگاه را به صورت تسهیلات در اختیار آن قرار دهد. ولی چنانچه، مشتری یعنی واحد اقتصادی، برای تامین مالی فعالیتش با کسری مواجه شود، کسری آن را جبران کند. ویژگی مهم تر این حساب، این است که متناسب با مبالغ بازپرداخت شده تسهیلات قابل تکرار است. به عبارتی نوعی اعتبار گردان محسوب می شود. براساس قوانین و مقررات موضوعه تجهیز منابع بانک ها در چارچوب قانون عملیات بانکداری بدون ربا در قالب قراردادهای قرض برای حساب های قرض الحسنه و قرارداد وکالت در حساب های سپرده سرمایه گذاری امکان پذیر است. از این رو، چنانچه قرار باشد، بنگاه اقتصادی نزد بانک حساب جاری گشایش کند، باید در قالب عقد قرض الحسنه باشد.
حال باید بررسی شود که اعتبار در حساب جاری امکان پذیر است یاخیر؟با توجه به تاکید قانون بر بازپرداخت تدریجی اقساط، عقود فروش اقساطی و مرابحه(برای سرمایه در گردش) می توانند جزوقراردادهای مورد نظر محسوب شوند. عقد مرابحه از عقودی است که برای تامین سرمایه در گردش بنگاه ها از کاربری اثربخش تری برخوردار است، پرداخت تسهیلات برای این عقد از منابع سپرده های سرمایه گذاری تجهیز شده توسط بانک ها امکان پذیر است. قیمت کالا و خدمات مورد نیاز مشتری، درقالب عقد مرابحه پس از افزودن سود، تعیین و سپس تقسیط می شود. روش های مشخصی برای پرداخت اقساط آن در مقررات پیش بینی شده است.
پرسشی که در اینجا قابل طرح است این است که به فرض رفع ابهامات پیش گفته، چگونه می توان اعتبار درقالب این قرارداد را با توجه به سازوکار مشخص قیمت گذاری آن تجدید کرد؟ شاید تنها راه، تسویه تسهیلات و پرداخت مجدد آن به تقاضای مشتری با قیمت گذاری جدید باشد که البته اصلا کار ساده ای نیست. چنین به نظر می رسد که هدف اصلی از این الحاقیه تحت فشار قرار دادن بیشتر بانک ها برای پرداخت تسهیلات به بنگاه های اقتصادی و تامین نقدینگی مورد نیاز برای سرمایه در گردش آنها باشد. این در حالی است که رکود اقتصادی و پایین بودن سطح فروش بنگاه ها، از پیش دلالت بر این دارد که گشایش حساب ویژه با ترتیبات تعیین شده در قانون برای بنگاه ها چندان امکان پذیر نیست.
بنابراین، باید علت این را که چرا بانک ها آن طور که باید، دراین زمینه انتظارات دولت را برآورده نمی کنند، مورد بررسی قرار داد. بررسی ای که چندان دشوار نیست. تداوم شرایط نامناسب کسب و کار از جمله بسترهای نامناسب اقتصادی و نیز سیاست های ناکارآمد پولی که بانک ها را به سمت کسب درآمد از روش هایی غیر از انجام عملیات بانکی راغب ساخته، باید از آن جمله دانست. در این میان دیدگاه سیاستگذاران و بانکداران در مورد بی توجهی به شکست نظریه too big too fail را نباید از نظر دور داشت. نظریه ای که موجب هرز رفتن منابع در شرکت های بزرگ فاقد کارآیی می شود و بنگاه های کوچک و متوسط را همچنان در تنگنای کمبود منابع قرار می دهد.
با توجه به نکات پیش گفته، به نظر می رسد تصویب این الحاقیه به دلیل پیچیدگی ها و ناهمخوانی هایی که ممکن است با قوانین و مقررات جاری داشته باشد در نهایت، آن را به یک قانون غیرقابل اجرا و بدون اثر بدل کند. از این رو، ضرورت دارد در مورد مفاد آن بازنگری جدی انجام شود.
در ادامه بررسی این قانون لازم است به ماده 6 آن هم نگاهی داشته باشیم. در این ماده آمده است:
صددرصد منابعی که از محل حساب ذخیره ارزی به عاملیت بانکهای دولتی صرف
اعطای تسهیلات به بخشهای خصوصی و تعاونی شده است و طی سالهای آتی وصول
میشود، پس از کسر تعهدات قبلی به حساب افزایش سرمایه دولت در بانکهای
دولتی منظور میشود.
با توجه به اینکه در قرارداد عاملیت بین بانک ها و سازمان مدیریت و برنامه ریزی وقت یا معاونت برنامه ریزی ریاست جمهوری این نکته مورد تاکید قرار گرفته است که مطالبات بانک ها از محل حساب ذخیره ارزی در صورت عدم ایفای تعهدات توسط مشتری، با وجود ایفای نقش عاملیت، جزو مطالبات غیرجاری بانک ها محسوب می شود. باید هزینه فرصت سال هایی که این مطالبات، به ویژه در بانک های واگذار شده به بخش خصوصی، پرداخت نشده، باقی مانده است و تاثیر نامطلوبی که بر نسبت های سلامت مالی آنها، به ویژه، بر نسبت کفایت سرمایه برجای گذاشته، به ترتیبی در نظر گرفته شود. به عنوان مثال ممکن است بانک های یاد شده هزینه هایی را برای بازیافت این مطالبات متحمل شده باشند. شایسته است جبران این خسارات، به عنوان تعهدات دولت به این بانک ها در نظر گرفته شودوبه این ترتیب بنیه مالی آن بانک ها نیز تقویت شود.
دربخش دیگری از ماده 6 این قانون، به بانک های عامل حساب ذخیره ارزی اجازه داده می شود تا یکصد هزار میلیارد ریال (100.000.000.000.000) به اتکای مطالبات از اشخاص بابت اعطای تسهیلات از محل حساب ذخیره ارزی، اوراق بهادار مبتنی بر دارایی منتشر و منابع حاصل را به خزانه واریز کنند. صد درصد وجوه مذکور با تصویب هیات وزیران صرف افزایش سرمایه بانک های دولتی خواهد شد.
آنچه در رابطه با این بخش از ماده 6 باید مورد توجه قرار گیرد اینکه دولت در صدد است از طریق عملیات تبدیل مطالبات ارزی به اوراق بهادار ریالی، سرمایه بانک های دولتی را افزایش دهد. به نظر نگارنده به این روش ایراداتی وارد است که از اهمیت قابل توجهی برخوردارند. فرآیند به این گونه خواهد بود که بانک عامل در چارچوب قرارداد عاملیت که ریسک اعتباری را عمدتا متوجه بانک می کند تسهیلات ارزی را پرداخت می کند. سپس با بسته بندی مطالبات، معادل ریالی این مطالبات ارزی تا سقف تعیین شده در قانون را به شرکت SPV=Special Purpose Vehicle می فروشد. شرکت یاد شده به پشتوانه این مطالبات، اوراق بهادار منتشر کرده، به سرمایه گذاران در بازار بورس می فروشد.
معمولا بانک ها پس از حصول اطمینان از قابل بازیافت بودن وام های خود، باکمک این عملیات تسهیلات بلندمدت تر خود را می فروشند. و به این ترتیب، منابع خود را برای فعالیت بیشتر افزایش می دهند. در اینجا نقش بانک همچنان عاملیت وجوه باقی خواهد ماند. به این مفهوم که بایداقساط را دریافت و به شرکت واسط پرداخت کند تا شرکت مذکور، سود سرمایه گذاران در بازار سرمایه را از محل آن پرداخت کند.
صرف نظر از اینکه در این نوع عملیات که در بانکداری بین المللی، به آن securitization گفته می شودباید وظایف ومسوولیت های تمامی اشخاص درگیر، از بانک عامل گرفته تا شرکت خریدار اوراق و ضامن و شرکت بیمه به روشنی تبیین شود (لازم به توضیح است در این رابطه در سال 87 مقررات احتیاطی جامعی برای بانک ها تدوین شده بود که متاسفانه در سال گذشته بانک مرکزی آن را منسوخ اعلام کرد.) باید توجه داشت که در صورت واریز مبلغ ریالی حاصل از فروش مطالبات ارزی به خزانه وافزایش سرمایه بانک های دولتی از این محل، شرکت واسط همچنان برای پرداخت اصل و سود سرمایه گذاران بازار سرمایه به بانک عامل متکی است.
اگر پرداخت اقساط به دلیل عدم ایفای تعهدات توسط تسهیلات گیرنده متوقف شود، هم بانک عامل با افزایش ریسک اعتباری وشهرت مواجه خواهد شد وهم سرمایه گذاران بازار سرمایه می توانند جو روانی نامطلوبی را در بازار ایجاد کنند. به این دلیل باید مشخص شود که چه مرجعی پاسخگوی این رخدادهای احتمالی خواهد بود. در مورد این ماده باید گزینه های متفاوت مورد بررسی و درمورد آنها به طور شفاف تعیین تکلیف شود. یک گزینه اینکه بانک عامل بانکی غیر از بانک های دولتی باشد. (بانک های واگذار شده به بخش خصوصی) وگزینه دیگر اینکه بانک دولتی، خود بانک عامل باشد.
پرسش نهایی نگارنده این است که آیا اصولا این نوع افزایش سرمایه به نوعی افزایش سرمایه از محل تسهیلات محسوب نمی شود که خود با منع مقرراتی مواجه است؟