گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز 3 شنبه 5/3
ايران اكونوميست :روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله؛ مراقب خود تحريمي ها باشيم، آمريكا چرا در سوريه باخت؟، نسل كشي مسلمانان ميانمار رسوايي مجامع بين المللي، اصل 44 در آستانه هفت سالگي به کما رفته است؟! و...كه برخي از آنها در زير ميآيد.كيهان: «آمريكا چرا در سوريه باخت؟»«آمريكا چرا در سوريه باخت؟» عنوان يادداشت روز كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن مي خوانيد:مديريت آمريكا بر بحران دست ساز عليه سوريه، هر روز كمتر مي شود. اين گزاره هيچ تناقضي ندارد با تحليل ديگري كه به درستي اذعان دارد فشارها بر دولت دمشق در اوج خود قرار دارد.سوريه در معرض فشارهاي شديد سياسي، نظامي و امنيتي است اما اين تشديد فشار الزاما به معناي اشراف آمريكا و متحدانش بر پروژه مهندسي شده بحران نيست. اكنون مي توان ادعا كرد اجراي پروژه طي 16 ماه گذشته بر خلاف پروژه اصلي پيش رفته و به نوعي از ريل خارج شده است.به بيان ديگر مي توان گفت كه پروژه آمريكا و اسرائيل - و كارگزاران منطقه اي آنها- كاملا معكوس عمل كرده است، شايد مشابه اتفاقاتي كه در افغانستان و عراق رخ داد.ماجراي سوريه چرا رخ داد؟ 19 ماه پيش كه جرقه انقلاب ها بر مبناي بيداري اسلامي در تونس زده شد، آمريكا و رژيم صهيونيستي و رژيم سعودي براي چند ماه غافلگير شدند. حاصل اين غافلگيري سقوط رژيم بن علي در تونس و سپس به زير كشيده شدن حسني مبارك بود.غرب پس از آن كه از شوك اوليه بيرون آمد، مهندسي چند لايه اي را براي مهار موج خروشان انقلاب انجام داد؛ آوردن گزينه هاي بدلي، سركوب مخالفان، فرسايش تدريجي انقلاب ها يا انحراف آن به سوي تحركات رفورميستي و از اين قبيل. اما آمريكا و متحدانش براي مهار خيزش هاي منطقه اي نياز به انحراف اذهان عمومي از جغرافياي انقلاب داشتند.آنها براي پيشبرد سناريوي جديد، سوريه را نامزد كردند و هدف قرار دارند. ويژگي مهم سوريه اين بود كه در نقطه اتصال محورهاي جبهه مقاومت اسلامي قرار داشت. بلوك آمريكا، اسرائيل و رژيم سعودي پيش از آن نتوانسته بودند در معارضه با ايران، لبنان و عراق كاري از پيش ببرند و اكنون تصور مي كردند سوريه حلقه ضعيفي است كه اگر از جا كنده شود زنجيره مقاومت گسيخته مي شود.پروژه اي كه نوشته شد اين بود: راه اندازي انقلاب مصنوعي در سوريه (چيزي شبيه ساختن اثر باستاني!) به عنوان امتداد خط كودتاي مخملي نرم كه در اروپاي شرقي و آسياي ميانه و قفقاز با موفقيت نسبتاً بالايي امتحان شده بود.بدين ترتيب به كمك شاخه هاي غربي، عبري و عربي ناتوي فرهنگي مي شد نگاه عمومي را از انقلاب هاي حقيقي خاورميانه برداشت و بر بحران سوريه متمركز كرد؛ هم كار انقلابيون مسلمان را يكسره كرد و هم سر سوريه را كه مانند استخوان لاي زخم جبهه صهيونيسم مسيحي شده با يك «عمليات نرم» از جا كند. سوريه ماجرايي كاملا متفاوت از ليبي داشت، بر خلاف تبليغاتي كه القا مي كرد آمريكا و ناتو، مانند مدل ليبي سراغ سوريه خواهند رفت.جنگ در مرزهاي فلسطين اشغالي، مطلقا به صلاح نبود و به تله انفجاري مي مانست كه مي توانست انبوهي از چاشني هاي انفجاري را به ويژه عليه اسرائيل فعال كند.همچنين هنوز زخم هاي دو جنگ افغانستان و عراق بر پيكره آمريكا مداوا نشده بود كه آنها بخواهند تجربه پرابهام مشابهي را در سوريه تكرار كنند بنابراين قرار اصلي، راه اندازي انقلاب و بهار عربي در سوريه بود اما وقتي معلوم شد حكومت سوريه با همه ضعف هايش داراي اپوزيسيون منسجم و قدرتمندي نيست، به تدريج حلقه نظامي-تروريستي «ارتش آزادسوريه» عرصه را بر گروه موازي موسوم به «شوراي ملي» تنگ كرد. اين اتفاق كه آمريكا مجبور شد به آن تن بدهد، سبب مسخ نقاب انقلاب و چهره شبه دموكراتيك آن شد.وقتي تروريست ها-ي عمدتا وارداتي و وابسته به القاعده و گروه هاي سلفي- با پشتيباني علني دولت هايي نظير عربستان و تركيه وارد ماجرا شدند، معلوم شد كه ديگر با هيچ چسبي نمي توان نام اين شعبده بازي تروريستي خارجي را انقلاب براي دموكراسي گذاشت.درست از همين نقطه بود كه هر چند آمريكا و متحدانش توانستند بر حسب ظاهر ضرباتي به حاكميت سوريه بزنند و از جمله چند مقام ارشد دولتي را ترور كنند، اما در واقع رشته مديريت پروژه نرم از دست آنها در رفت و پرده از ماهيت پروژه بر افتاد، معلوم شد جبهه غرب دنبال«تروركراسي» و شبه ميليتاريسم در پوشش دموكراسي است.در مقابل دست نظام سوريه براي تسويه حساب با جريان معارض و برانداز باز شد، شايد شبيه اتفاقي كه سازمان منافقين از خرداد و تيرماه 1360 با ورود به فاز جديد آغاز كردند و گور خود را كندند. البته تفاوت هايي نيز در اين ميان وجود دارد از جمله اينكه سازمان منافقين ايراني بود اما حجم قابل توجهي از گروه هاي تروريستي در سوريه، اعضاي غير سوري القاعده هستند.شوك عمليات تروريستي-نظامي نتوانست سوريه را از پا درآورد همان گونه كه اپوزيسيون مستظهر به آمريكا و اتحاديه اروپا و كمك هاي عربستان و قطر و تركيه نتوانست در كنار بمباران تبليغاتي، موجب ريزش در بدنه سياسي يا نظامي حاكميت سوريه شود.طبيعتا وقتي حاكميتي اين چالش مهم را پشت سر گذاشت، قدرتمند تر از گذشته عمل مي كند و همين هم شد. هلاكت دست كم دو هزار تروريست ظرف دو سه روز، ماجرايي شبيه عمليات مرصاد در مردادماه سال 1367 و عليه نيروي نظامي سرمست سازمان منافقين را تداعي مي كند ضمن اينكه دولت بشار اسد پس از چند دهه زيست در آرامش و آسايش، تجربه يك جنگ محدود و در عين حال سخت را به مثابه يك رزمايش جدي از سر گذرانده و اكنون براي معارضه با رژيم صهيونيستي چند برابر آماده تر از 17ماه پيش خويش است.در ابعاد سياسي و بين المللي اتفاق مهمي افتاده است. مشاوران ارشد دولت اوباما در ارزيابي علت شكست بوش در خاورميانه به اين نتيجه رسيده بودند كه غير از موضوع بيداري اسلامي، اولا ميليتاريسم عريان و ثانيا تكروي باعث آن ناكامي ها شد بنابراين اوباما تلاش بسياري كرد تا در كنار كاستن از نمايش خشونت هاي نفرت انگيز و كور، اروپا و به ويژه روسيه و چين را بيشتر درگير بحران ها كند و تصميمات خود را از مجراي شوراي امنيت بگذراند.آنها اين روش را درباره ايران به كار بستند و تا حدودي هم موفقيت هايي كسب كردند، اگرچه در ميانه راه با مشكلاتي مواجه شدند. اما با مقاومت حاكميت سوريه در چالش اخير كه از جمله نقش آفريني جمهوري اسلامي در اين مقاومت تعيين كننده بود، آمريكا مجبور شد به همان خوي غيرعقلاني و خشن خود بازگردد و در واقع وارد بازي بلوك مقاومت شود.تيم اوباما با همه زيركي هايش، اينجا بازي خورد و مجددا به تدبير و استراتژي پشت پا زد. بدين ترتيب آمريكا در شوراي امنيت و نشست هايي نظير پاريس و ژنو، تودهني هاي سختي از هيجان دوباره روش ميليتاريسم و تروركراسي خورد و اين بار قطب بندي هاي جهاني مقابل آمريكا آشكارتر شد.نقشي كه روسيه و چين در اين ماجرا ايفا كردند، كم سابقه و غيرقابل مقايسه با گذشته رفتار آنها در همين چند سال اخير است.آمريكا مي خواست در سوريه با پنبه سر ببرد اما روند حوادث اكنون به جايي رسيده كه همه بالاتفاق از جنگ نيابتي و جهاني در سوريه ميان غرب و شرق سخن مي گويند. كودتاي مخملي چنين ظرفيتي در خود نداشت اما تروركراسي اين ظرفيت را به حركت درآورد.آمريكا و تركيه و رژيم صهيونيستي ضررهاي استراتژيك را در روند تحولات سوريه متوجه خود كرده اند كه به مرور زمان خود را نشان خواهد داد. سوريه بشار اسد كه تا پيش از اين بحران، روابط نسبتا خوبي با آمريكا داشت، به يك خودآگاهي تاريخي درباره ماهيت استكبار رسيد.ورزيدگي سوريه در جنگ محدود اخير هم، علامت هشدار بزرگي براي رژيم صهيونيستي خواهد بود. اما دولت تركيه در حالي كه تا چند سال پيش به واسطه حمايت از مردم فلسطين اعتباري كسب كرده بود، اكنون نقش خود را در حد مباشر سرويس هاي جاسوسي آمريكا و اسرائيل و عربستان فروكاسته است.اين خبط راهبردي را دو دهه پيش، دولت وقت پاكستان مرتكب شد و اكنون خود دست به گريبان دست اندازي و ماجراجويي القاعده و گروه هاي سلفي است.بعيد نيست كه دامنه اين فرقه گرايي آميخته به تروريسم چند صباحي بعد به داخل مرزهاي تركيه نيز كشيده شود، همان طور كه خبرهايي از فعال شدن گروه هايي نظير «پ ك ك» منتشر مي شود. همين ديروز خبرهايي از سوي منابع ترك منتشر شد حاكي از اينكه نيروهاي وابسته به گروه «ارتش آزاد سوريه» در مرز باب الهوا 30 كاميون و تريلر تركيه را غارت كرده و 9 كاميون را به آتش كشيده اند.خبرگزاري فرانسه در گزارشي، رانندگان اين كاميون ها را بشدت خشمگين توصيف كرده و از قول آنها نوشته طي يك دهه گذشته اولين بار است كه با چنين ناامني هايي مواجه مي شوند.در واقع حكايت رفتار مثلث آمريكا، اسرائيل و رژيم صهيونيستي حكايت كسي است كه قمار مي كند و مي بازد و قرض مي گيرد و نزول مي كند تا بتواند به قمار با ريسك بالاتر ادامه دهد شايد كه دفعه بعد برنده شود. تروركراسي دير يا زود گريبان آمريكا را خواهد گرفت همچنان كه همين حالا با ابعاد محدودتري در افغانستان گرفته است.تروركراسي در عراق جز بر نفرت مردم اين كشور از آمريكا و عربستان نيفزود. و پرورش گروه هاي تروريستي در افغانستان، بلاي جان نظاميان آمريكايي شد.ششم دي ماه 1390 (26دسامبر 2011) هيلاري كلينتون گزارشي به يكي از كميته هاي كنگره ارائه كرد كه حاوي اعترافي تلخ بود. او گفت «ما گذشته مشتركي با القاعده داريم. كساني را كه امروز با آنها در افغانستان و پاكستان مي جنگيم 20 سال پيش خودمان به وجود آورديم و در جنگ عليه شوروي استفاده كرديم.آن روز دولت ريگان اين طرح را با همكاري دموكرات ها پيش برد. ما با دستگاه اطلاعاتي پاكستان وارد عمل شديم تا نيروهايي را از عربستان و ساير كشورها استخدام كنند. در همين موقعيت بود كه وهابيت به نام اسلام وارد عرصه شد. اما پس از عقب نشيني شوروي از افغانستان، ما ميلياردها دلار خسارت ديديم و مهار القاعده را از دست داديم.»در واقع غولي كه به اراده آمريكا و عربستان و پاكستان و انگليس آزاد شده بود، ديگر به اين سادگي به شيشه بازنمي گردد.شايد بيان صريح تر مربوط به مشاور ژنرال اوديرنو (فرمانده نيروهاي اشغالگر در عراق از سال 2008) باشد كه در گزارشي از سوي روزنامه گاردين منتشر شده است. «ا ما اسكاي» مشاور انگليسي اوديرنو بود كه حتي به استخدام ارتش آمريكا درآمد و مدتي فرماندار غيرنظامي كركوك بود. او 10 سال در بيت المقدس فعاليت كرده و متخصص امور اعراب است. گاردين در گزارش خود مي نويسد «خانم اسكاي مشاور ژنرال اوديرنو كه چند سال را در عراق سپري كرده با نگراني مي گويد غرب بايد منتظر انتقام جنگ عليه تروريسم باشد.چرا هيچ كدام از مقامات دوسوي آتلانتيك (آمريكا و انگليس) قبل از حمله به عراق برنامه صحيحي نداشتند و به اين خاطر بازخواست نشدند؟ من نگران تاثيراتي هستم كه ماجراي عراق بر جهان عرب باقي گذاشته است. اشتباهاتي كه در عراق انجام گرفت، در افغانستان نيز تكرار شد.سياستمداران دوسوي آتلانتيك بايد به دليل تصميم شروع جنگ بدون داشتن استراتژي و برنامه ريزي مناسب و عواقب ناشي از آن، بازخواست شوند. غرب از فهم اينكه چرا اين ميزان خشونت به بار آورده عاجز ماند. ما بعد از 10 سال جنگ، دشمنان زيادتري را به وجود آورديم.ممكن است از نظر سياستمداران ما با بيرون كشيدن نيروها همه چيز پايان يافته باشد اما از نظر جهان اسلام، پايان نيافته است. صدها هزار مسلمان در افغانستان و عراق كشته شدند. بايد از خود بپرسيم چرا چنين فجايعي پديد آمد؟ و چگونه آنها سال هاي بعد انتقام خواهند گرفت؟ ما از محدوديت قدرتمان درس نمي گيريم. چه كسي پاسخگوي وضعيت عراق است؟»تروريست سالاري و تروركراسي كه آمريكا و متحدانش در پيش گرفتند بسيار پرخطر است، درست مانند هم آغوشي با مارهاي افعي. اين رفتار پرخطر هر لحظه مي تواند عليه آمريكا يا عربستان و تركيه بازتوليد شود و برخلاف عمل كند.آمريكا خطاي محاسبه بزرگي را در سوريه مرتكب شد و با طناب عربستان و اسرائيل در چاه رفت. شايد هم رفتار اين طيف، نوعي رفتار بيش فعالانه بود، مانند كسي كه در متن باتلاق با سرعت دست و پا بزند. عربستان مرتجع هنوز ظرفيت بزرگي براي زدن ضربات مهم به آمريكا دارد. عربستان تروركرات، دمل بدتركيبي بر سيماي دموكرات آمريكاست.رسالت: «مشكل مجمع روحانيون!»«مشكل مجمع روحانيون!» سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن مي خوانيد:مجيد انصاري عضو مجمع روحانيون در گفتگو با ايسنا مطالبي را مطرح كرده كه پس از ذكر دو نكته، به بخشهايي از اين گفتگو نقد مشفقانه دارم.نكته اول: كلمه مبارز را بايد از تشكل مجمع روحانيون مبارز به دو دليل حذف شده بدانيم.1-كلمه مبارز بهعنوان پسوند مجمع روحانيون را پس از فتنه سال 88 بايد حذف شده بدانيم چون اين پسوند زماني كاركرد داشت كه اعضاي مجمع رو در روي آمريكا و توطئههاي صهيونيسم و نيز منافقين كوردل قرار داشتند. در فتنه 88 آنها نشان دادند بهعنوان يكي از قطعات پازل جنگ نرم آمريكا عليه ملت عمل ميكنند و حاضر نيستند در كنار ملت عليه دشمنان اسلام و قرآن بايستند.2-كلمه مبارز را بهعنوان پسوند مجمع روحانيون بايد حذف شده بدانيم چرا كه اگر اصراري بر اين واژه باشد، تنها «مبارزهاي» كه از آنها در سالهاي پس از سال 88 ديده ميشود مبارزه با مردم و بيمهري به نظام است. پس اين واژه شايسته جمعي نيست كه خيلي از اين افراد واقعا راضي نيستند به اين صفت (مبارزه با نظام) شناخته يا معرفي شوند. در شماري از آنها هنوز حيا و شرم از مردم و نظام ديده ميشود و واقعا نميخواهند در مقابل نظام ومردم قرار گيرند.نكته دوم: مشكل كنوني مجمع در مشاركت سياسي در كشور و حضور در انتخابات، مسئولان نظام نيستند. مشكل آنها با مردم است.مردم در 9 دي نسبت به سران اين تشكل تبري داشتند ودر انتخابات گذشته هم نشان دادند از آنها عبور كردهاند آنها بايد تكليف خود را با مردم مشخص كنند.بايد به مردم بگويند اولين دبيركل مجمع روحانيون چطور شد در كنار جريان گوگوش- سروش رو در روي انقلاب و نظام و مردم ايستاد ؟ بايد به مردم بگويند چرا نسبت به حريم شكنيهاي او مرزبندي نكردند؟ بايد به مردم توضيح دهند چرا نسبت به نفوذ منافقين در جريان اصلاحات و جنبش به اصطلاح سبز حساسيت خود را از دست دادند و اجازه دادند آنها در روز قدس، 13 آبان، 26 آذر و بالاخره عاشوراي 88 به مردم و نظام اعلام جنگ كنند و آنها در اين جنگ يا سكوت كردند يا همراهي؟! چرا اجازه دادند شبها بالاي پشت بام در مناطق اعيان نشين و ثروتمند تهران به بهانه دفاع از آنها شعارعليه انقلاب و مردم واهانت به مقدسات نظام دهند. آنهاحتي يك بار هم از شرارت منافقين تبري نجستند.بنابراين مردمي كه پاي انقلاب و اسلام و نظام ايستاده اند نميتوانند بيمهري - اگر نگوييم ظلم- مجمع روحانيون به نظام را ناديده بگيرند. اولين مطالبه آنها از نظام ونهادهاي قانوني آن بهطور مشروع اين است كه ديگر كساني كه مصداق "رجال سياسي- مذهبي" نيستند را براي انتخابات رياست جمهوري تاييد نكنند.***و اما مصاحبه آقاي مجيد انصاري با ايسنا حاوي نكات جديدي است كه بايد با نگاه و نقد مشفقانه به آن نگريست.آقاي انصاري با اشاره به انتخابات رياست جمهوري دور يازدهم در مصاحبه با ايسنا ميگويد: فضاي سياسي كشور اقتضا ميكند با يك نگاه برادرانه، گذشت و اغماض، عفو و تفاهم به استقبال انتخابات رياست جمهوري برويم ولازمه اين كار اين است كه دست خناسها وعناصر افراطي و جريانات مشكوك و كساني كه نان و نامشان در اختلاف افكني و دميدن در كوره اختلاف است، قطع شود.در هر دو جبهه بايد سعي كنند نسبت به افرادي كه به دنبال اختلاف افكني هستند با ديده شك و مراقبت نگاه كنند؛ گرچه ميگويند بايد حسن ظن داشت، ولي در فعاليتهاي سياسي و در دنيايي كه در معرض نفوذ سرويسهاي جاسوسي و منافقين هستيم، خوشباوري نسبت به همه افراد كارساز نيست، به كساني كه دنبال خبرهاي نادرست و پروندهسازيهاي ناصحيح و اختلاف افكني هستند و افراطي برخورد ميكنند در هر دو جبهه بايد با ترديد واحتياط نگاه كرد.آقاي انصاري از نگاه برادرانه ، گذشت و اغماض در انتخابات آينده سخن ميگويد. سئوال ما اين است كه اين نگاه در انتخابات 88 چرا غايب بود ،چه كساني در انتخابات گذشته بر طبل خصومت كوبيدند و برخي خيابانهاي تهران و پشت بامهاي منازل را تبديل به صحنه خصومت كردند.چه كسي بايد گذشت كند و چه چيزي بايد مورد اغماض قرار گيرد. بيانيههاي سراسر فحش واهانت به نظام و مردم را چگونه فراموش كنيم؟ اعلام راهپيمايي مجمع روحانيون در روز 30 خرداد - روز اعلام جنگ مسلحانه منافقين به نظام- به بهانه اعتراض به نتايج انتخابات را چگونه فراموش كنيم. سكوت مجمع روحانيون مبارز در اهانت به امام و نظام و رهبري را چگونه اغماض نماييم.شما نحوه اين گذشت و اغماض را بفرماييد ما هم قبول ميكنيم! آقاي انصاري سخن از تبري جستن از اختلاف افكنان و مراقبت از نفوذ سرويسهاي جاسوسي دشمن ومنافقين به ميان آوردهاند.اين حرف درستي است كه بيش از چهار سال دلسوزان نظام مطرح ميكنند وگوش شنوايي در مجمع روحانيون در اين باره وجود ندارد. رهبر معظم انقلاب مكررا بويژه در اولين نماز جمعه پس از انتخابات همه را دعوت به برادري، قانون و همدلي فرمودند.از اين دعوت مشفقانه از سوي مجمع روحانيون استقبال نشد. آقايان به راهي رفتند كه سر از اهانت به مقدسات نظام و اهانت به شعائر الهي عاشورا و كربلا در عاشوراي سال 88 در آوردند. خوب مردم به غير از اينكه در 9 دي سال 88 از شما تبري بجويند چه كار ميتوانستند بكنند؟ امروز كه شما كشف كرديد- احتمالا- در معرض نفوذ سرويسهاي جاسوسي دشمن و منافقين بوديد چرا از كژ راهه رفته باز نميگرديد و مسير گذشته را ترميم نميكنيد.ما معتقديم گذشته را ميشود ترميم كرد اما نه با نگاه طلبكارانه! ميشود دوباره فضاي همدلي وهمفكري در كشور پديد آورد و مسير اتحاد ملي و انسجام اسلامي را با تدابير هوشمندانه رهبري استحكام بخشيد. ملت ما معطل ليبرالها، منافقين و جمعي غفلت زده از منافع و مصالح ملي نشدند و با اقتدار به پيش رفتند توطئههاي آمريكا و منافقين را خنثي كردند، همچنان هم به پيش ميروند. هركس از اين قافله بيداري عقب بيفتد خودش ضرر كرده است. مشكل شما عدم همراهي با ملت و پشت كردن به نظام است. با ملت همراه شويد، نظام با شما مشكلي ندارد.جمهوري اسلامي: «نسل كشي مسلمانان ميانمار رسوايي مجامع بين المللي»«نسل كشي مسلمانان ميانمار رسوايي مجامع بين المللي» عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد:بسمالله الرحمن الرحيمانتشار تصاوير دلخراش از قتل عام مسلمانان در كشور ميانمار طي روزهاي گذشته رويدادي بود كه جهان را تكان داد. با توجه به حجم كشتار صورت گرفته، ترديدي باقي نميماند كه يك نسل كشي واقعي در اين منطقه از جهان جريان دارد. اين درحالي است كه مجامع بينالمللي و سازمانهاي جهاني مدعي و متولي حقوق بشر به سكوت ننگين و انزجارآور خود در قبال اين جنايت ادامه ميدهند و هيچ حركتي، حتي لفظي و شفاهي در محكوميت و توقف آن از سوي اين سازمانها مشاهده نميشود.آمارهاي غيررسمي حاكي است كه در جريان حملات بودائيان افراطي حدود 50 هزار مسلمانان ميانماري قتل عام شده، هزاران خانه ويران گرديده و صدها هزار نفر آواره شدهاند.سازمان ملل و شوراي به اصطلاح امنيت آن كه براي موارد سفارشي، به كرار جلسه تشكيل ميدهد و براي نقض حقوق بشر اشك تمساح ميريزد در مقابل فجايع صورت گرفته در ميانمار كاملاً سكوت كرده است. دنيا بايد تا چه وقت شاهد سياست يك بام و دو هواي مجامع بينالمللي باشد؟ آيا مرگ 50 هزار انسان بيدفاع و محروم، تنها به جرم اينكه در يك كشور اقليت محسوب ميشوند، كافي نيست تا وجدان اين مجامع عريض و طويل را به در آورد و آنها را به واكنش وادارد؟نسل كشي مسلمانان ميانمار در چارچوب يك طرح برنامه ريزي شده و آشكار، درست زماني به اوج خود رسيده است كه غرب دست دولتمردان نظامي اين كشور را ميفشارد و پس از يك دوره چند دهه اختلاف، اكنون غربيها با دولت نظامي ميانمار به اصطلاح به ماه عسل رفتهاند.دولت ميانمار كه قاعدتاً بايد حامي اقليت مسلمان، كه بيش از هزار سال سابقه سكونت در اين كشور دارند باشد، متأسفانه به طرفداري از بودائيان افراطي وارد ميدان شده و خود در سركوب مسلمانان و جنايات دخيل شده است. رژيم حاكم با كمال گستاخي و بيشرمي مسلمانان را «اقوام خارجي» قلمداد كرده است كه بايد يا در اردوگاههاي اسكان داده شوند و يا اين كشور را ترك كنند! تنشهاي اخير ميان بوداييهاي افراطي و مسلمانان در ايالت «راخين» در غرب اين كشور از حمله يك گروه افراطي به اتوبوس حامل مسلمانان و كشتار مسافران آن در ارديبهشت گذشته و متعاقب آن، كشته شدن يك بودايي در پاسخ به اين حمله آغاز شد كه هم اكنون به شكل حملات بسيار وحشيانه و ضدانساني به كل مناطق مسلمان نشين گسترش يافته است.رژيم ميانمار براي سرپوش گذاشتن بر ابعاد اين جنايات، هرگونه دسترسي منابع خبري مستقل به مناطق مسلماننشين را ممنوع ساخته است و تنها ارتباط با اين مناطق از طريق معدود كانالهاي ارتباطي همچون تماسهاي تلفني صورت ميپذيرد.براساس گزارشهاي رسيده از اين منابع، تاكنون بيش از 50 روستا كاملاً منهدم گرديده و حداقل 26 مسجد به آتش كشيده شده است.در كنار كشتار و سلاخي، تجاوز به زنان، زنده سوزاندن، بيغذايي و بيماريهاي مسري و آوارگي، مصيبتها و مظالمي هستند كه هم اكنون اقليت شش ميليون نفري مسلمانان ميانمار با آنها مواجه هستند، صدها هزار آواره و پناهجو در مناطق مرزي و داخل بنگلادش با وضعيت بسيار وخيمي مواجه هستند و از دسترسي به ابتداييترين امكانات معيشتي و دارويي محروم ميباشند.حتي گزارش شده است هليكوپترهاي ارتش ميانمار با حمله به مناطق مسلمان نشين به تكميل نسل كشي در اين منطقه پرداختهاند.بي تفاوتي و بياعتنايي آشكار مجامع بينالمللي و سازمانهاي جهاني در قبال حوادث ميانمار، لكه ننگ ديگري بر پيشاني اين سازمان هاست. اكنون بيش از پيش اين واقعيت محرز ميشود كه اين مجامع تنها زماني وارد ميدان ميشوند كه از سوي قدرتهاي استعمارگر و دولتهاي متنفذ تحريك شوند و استعمارگران نيز هنگامي تمايل به دخالت پيدا ميكنند كه اين دخالت براي آنها منافع استعماري داشته باشد كه به نظر ميرسد در مورد مسلمانان ميانمار، منافع قابل ملاحظهاي براي مداخله نيافتهاند.اساساً انتظار واكنش از سوي غرب و مجامع غربي در حق مسلمانان ميانمار، بيهوده و دور از واقعيت است چرا كه با توجه به حوادث كوزوو، بوسني، افغانستان، عراق و فلسطين ميتوان به اين نكته رسيد كه غرب چندان هم از نسل كشي در ميانمار ناراضي نميباشد.در چنين شرايطي است كه رسالت سنگيني بر دوش مسلمانان، دولتها و مجامع اسلامي قرار ميگيرد. دولتهاي حاكم بر كشورهاي اسلامي لازم است علاوه بر اعمال فشار بر دولت ميانمار، از طريق ارسال مايحتاج حياتي به ياري مسلمانان ميانمار بشتابند.كشورهاي اسلامي ميتوانند با ابزارهايي كه دردست دارند دولت ميانمار را تحت فشار قرار دهند تا از سياست نژادپرستانه و ضد بشري خود عليه اقليت مسلمان اين كشور دست بردارد و حقوق آنها را برسميت بشناسد.اظهار اين مطلب توسط رئيس حكومت نظامي ميانمار مبني بر اينكه پايان بحران با اخراج دست كم 800 هزار مسلمان از اين منطقه امكانپذير است، بيانگر نقشههايي است كه براي تشديد سركوب مسلمانان و تداوم نسل كشي در اين منطقه وجود دارد.بياعتنايي و بيتفاوتي جهان اسلام در قبال اين توطئه، افراطيون بودايي و همدستان آنها در حكومت ميانمار را در ادامه سياست پاكسازي نژادي جسورتر ميسازد. با توجه به شرايط موجود، فاجعه ميانمار آزمون بزرگي است كه جهان اسلام اكنون با آن مواجه است.تهران امروز: «تروريست كيست؟»«تروريست كيست؟» يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سيدجواد سيدپور است كه در آن مي خوانيد:كشتار وحشيانه تعدادي از تماشاچيان يك فيلم سينمايي در يكي از شهرهاي ايالت كلرادوي آمريكا به نحو خاصي در رسانه هاي غربي و به ويژه آمريكايي منعكس شده است كه همين نحوه خاص هم باعث بروز برخي سوالات شده است.ماجرا اين است كه يك جوان 24 ساله سفيد پوست آمريكايي با پوشيدن جليقه و زدن نقاب بتمن بر چهره اش به يكي از سالنهاي سينمايي نمايش دهنده فيلم جديد بتمن وارد شده و پس از زدن چند گلوله گاز اشك آور تماشاچيان حاضر را به رگبار بسته است.وي پيشاپيش هم خانه محل سكونت خود را به انواع تلههاي انفجاري و بمب و... تجهيز كرده بود به نحوي كه اولين فردي كه وارد خانه مي شد، باعث انفجار مهيب ميگرديد.جالب اينجاست پس ازاينكه حمله به سالن سينما انجام گرفت و 12 نفر كشته و 58 نفر زخمي بر جاي گذاشت، رسانه هاي آمريكايي ضمن بازتاب خبر اعلام كردند هنوز معلوم نيست كه اين حمله تروريستي و جنايتكارانه بوده يا خير؟ بعد از اينكه معلوم شد مهاجم يك آمريكايي سفيد پوست به نام جيمز هولمز بوده است، رسانه هاي آمريكايي بلافاصله اعلام كردند كه حمله تروريستي نبوده است و تنها يك فرد آمريكايي بنا به دلايل نامعلومي به چنين حمله اي دست زده است!به اين ترتيب از نوع خبر رساني رسانههاي آمريكايي معلوم شد فرد مهاجم نه مسلمان و نه سياهوست بوده است.چرا كه اگر مهاجم فردي مسلمان بود آنگاه رسانه هاي غربي از آن بهعنوان يك حمله تروريستي ياد ميكردند و اگر مهاجم فردي سياهپوست اما غيرمسلمان بود، حمله را اقدامي جنايتكارانه ارزيابي ميكردند ولي چون مهاجم يك سفيد پوست آمريكايي بود، در نتيجه حمله اقدامي با انگيزه هاي نامعلوم و در حد يك اتفاق ساده ارزيابي شد.حال مقايسه كنيد همين نوع خبر رساني را با نحوه خبر رساني رسانه هاي آمريكايي درباره اينكه فردي مسلمان سال گذشته قصد داشته مواد آتش زا در يكي از ميادين نيويورك كار بگذارد يا اينكه فردي مسلمان در يكي از فرودگاههاي آمريكا مظنون بود به اينكه قصد عمليات خرابكارانه داشته است.تمام رسانه هاي آمريكايي و غربي برنامه هاي عادي خود را قطع كردند و از كشف و خنثي سازي يك عمليات مخوف تروريستي توسط فردي مسلمان با تبار عرب و پاكستاني و... خبر دادند و براي غليظ كردن داستان هم چند اسم محمد و احمد و محمود پشت سر هم چيدند تا فرضيه مساوي بودن ترويسم و اسلام كامل شود!البته نمونه ها از اين دست زياد است. وقتي سرباز آمريكايي در دل نيمه شب اسلحه خودكار خود را بر مي دارد و وارد حريم خانه هاي محقر مردم مسلمان افغانستان مي شود و مانند گانگسترهاي وحشي زنان و كودكان را به رگبار ميبندد، رسانههاي آمريكايي بدون اينكه نامي از تروريسم به ميان آورند احتمال مي دهند كه سرباز ياد شده بهخاطر دوري از زن و بچه دچار ناراحتي عصبي و جنون موقتي شده در نتيجه به خانه هاي مردم حمله برده است!سال گذشته هم كه يك نروژي با انواع اسلحه و بمب و... به اردوي سياسي يكي از احزاب نروژي در جزيرهاي در نزديكي اسلو پايتخت اين كشور حمله برد و حدود 70نفر را با وحشيانهترين نحو ممكن قتل عام كرد رسانههاي غربي بهجاي اينكه چنين حمله خشونت باري را تروريسم جلوه بدهند، آن را ناشي از ناراحتي فرد مهاجم بهخاطر برخي سياستهاي حاكم بر كشور در خصوص پذيرش مسلمانان در خاك نروژ جلوه دادند!اگر بگرديم نمونه ها از اين دست فراوان است. بهعبارت سادهتر بسته به اينكه مهاجم از كدام رنگ و مذهب باشد و قربانيان چه كساني باشند، نامي هم كه بر چنين خشونتهايي گذاشته مي شود، متفاوت است.از آنجا كه غربيها تماما متمدن و مبرا از هر نوع عمل ترويستي هستند، حتي اگر دهها نفر را به رگبار ببندند، اقدامشان كوچكترين ارتباط با تروريسم ندارد و احتمالا دچار نوعي ناراحتي روحي شده اند! اما كافي است در هر حادثهاي خواه به هر نحو ممكن نامي از يك فرد مسلمان با تبار خاورميانهاي يا عرب به ميان بيايد، آنگاه است كه تمام رسانه هاي غربي ناله و درد از موج ترور سر ميدهند و انگشت نشانه را به سمت اسلام و مسلمانان ميبرند.سياهپوستان هم بي نصيب نيستند. اگر اقدام خشونت بار از جانب آنان باشد به عنوان جنايتكاراني ارزيابي مي شوند كه ريختن خون تكتكشان واجب و براي حفظ تمدن پيشرفته غرب لازم است.اين است دنياي متوهشي كه مدعيان تمدن براي بشر امروز ساختهاند.ابتكار: «طلسم غربتي كه شکستني نيست»«طلسم غربتي كه شکستني نيست» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم سيدعلي محقق است كه در آن مي خوانيد:كمتر مرزي در خاورميانه است كه رفتوآمد آوارگان جنگ و سيل مهاجرين را در نيم قرن اخير به خود نديده باشد. در غرب خاورميانه، ردپاي مهاجران فلسطيني را در اكثر كشورهاي منطقه از مصر و لبنان و اردن گرفته تا سوريه و كشورهاي حاشيه خليج فارس ميتوان جستوجو كرد. در منتهياليه شرق خاورميانه هم در طول چهار دهه گذشته، كشور افغانستان همواره در جنگ بوده و مرزهاي اين كشور در همه اين سالها محل تردد مهاجران افغان به سمت كشورهاي ايران و پاكستان بودهاست.مردمان دو كشور هم به اقتضاي شرايط هميشه ميزبانان سالهاي سخت اتباع اين همسايه بودهاند. پيش از اين هم در دهههاي گذشته كردهاي عراق براي مدتي و تحت فشار ديكتاتوري صدام حسين در عراق، روزهاي سخت آوارگي را تجربه كردند.اين روزها هم تحولات سوريه موج تازهاي از آوارگي و مهاجرت را در قلب خاورميانه رقم زدهاست. صليب سرخ جهاني از آوارگي حداقل 130 هزار سوري در كشورهاي عراق، تركيه و اردن و لبنان طي چند ماه اخير خبر دادهاست. انگار كه نه جنگ و نه آوارگي، به اين سادگيها خاورميانه را رها نخواهد كرد.ايران يكي از اصلي ترين كشورهاي مقصد آوارگان جنگهاي خاورميانه در طول چهار دهه اخير بودهاست.35 سال از زماني كه تانكهاي ارتش شوروي وارد كابل شدند، گذشتهاست. در اين مدت ارتش سرخ خاك افغانستان را ترك كرد؛ طالبان خشن آمدند و چند سال بعد كابل را وا گذاردند و رفتند؛ ارتش پرهيمنه ناتو و آمريكا آمد و چند سال بعد بخش اعظم آن هم از اين خاك دل كند و رفت.چند سالي است كه آرامش به افغانستان بازگشته و اوضاع افغانستان چندان مانند سابق بد نيست. با اين حال اما همچنان ميليونها تبعه اين كشور در ايران و پاكستان به صورت قانوني و يا غيرقانوني روزگار ميگذرانند و آنگونه كه آمارها ميگويند چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح، دل و پاي برگشت نداشتهاند و عزمي براي پايان دادن به اين مهماني از خود نشان نميدهند.جامعه ايراني در طول اين سالها و عليالخصوص در اوج جنگ در مرزهاي غربي، ميزبان بي منت و صادق همسايههاي شرقي خود بودهاست. جامعه افغانهاي مقيم ايران ( قانوني يا غيرقانوني) در طول اين مدت حضوري فعال و پررنگ در حوزه كسب و كار و فعاليتهاي عمراني و اقتصادي كشور داشتهاند.روز گذشته مسوولان استانداري تهران اعلام كردند كه بر اساس آمارهاي برآمده از اجراي طرح ساماندهي اتباع غيرمجاز در كشور، بيش از 840 هزار افغان (قانوني و يا غيرقانوني) در تهران زندگي ميكنند.بر اساس آمارهاي كلي هم حداقل سه ميليون افغاني در مناطق مختلف ايران پراكندهاند. به بياني ديگرحداقل 10 درصد از جمعيت پايتخت و حدود چهار درصد از كل جمعيت كشور را اتباع كشورهمسايه شرقي تشكيل ميدهند.با در نظر گرفتن ميزان سالهاي حضور اتباع افغانستان در ايران ميتوان طور ديگري هم حساب كرد و گفت كه در طول اين مدت، ايران پذيراي بيش از 100 ميليون سال – نفر همسايه افغان در خاك خود بود.از ابتداي سال جاري دولت، اجراي طرح ساماندهي اتباع غيرمجاز در كشور و الزام اتباع افغان به قانونمند كردن حضور خود در ايران را كليد زد. اين طرح كه تيرماه امسال به پايان رسيد شناسايي همه اتباع خارجي مقيم ايران و ملزمسازي آنان به خروج و يا قانوني شدن حضورشان در كشور را هدفگذاري نموده بود.در اين ميان هر چند مقامات رسمي دولت افغانستان و سفارت اين كشور در تهران نيز با اجراي اين طرح به طور كامل همراهي كرد اما اجراي اين طرح در برخي استانها و شهرستانها حاشيهساز شد و برخي رسانهها و سياسيون افغان از يك سو و طيفي از منتقدان داخلي در شبكههاي اجتماعي از سوي ديگر بر اين همه سال ميزباني و همزيستي و خدمات متقابل چشم پوشيدند و از كاه ملزمسازي مهاجرين به اجراي قانون، كوه اختلافافكني ساختند و بذر كينههاي قومي در دل دو ملت همسايه كاشتند.اين درحالي بود كه حتي به اعتراف مقامها و اتباع منصف افغان آنچه كه خواسته دولت و مجريان طرح ساماندهي بود، قانونمند شدن حضور تمامي اتباع بيگانه در خاك كشور و گذر از آوارگي به مهاجرت بودهاست و نه چيز ديگر.روشن است كه حضور وسيع و طولاني و آميخته جماعتي ميليوني از يك فرهنگ در جامعهاي ديگر، به خودي خود، قابليت همه رقم فراز و نشيب را دارد. به طور طبيعي هر از گاهي خراشهايي از سوي دو طرف، آرامش ضيافت 35 ساله ميزبان و مهمان را برهم زدهاست.مانند همه زيست هاي اجتماعي، گاه خاطري آزرده شد و دلي رنجيد و گاه تيغي به اتفاق، خوني را بر زمين ريخت اما برآيند اين ميزباني و مهاجرت بيش از اينكه رنگ و بوي آزردگي خاطر و ملال داشته باشد، طعم خوب همزيستي و همسايگي و خدمات متقابل داشتهاست كه اگر غير از اين بود، اين حضور و ضيافت اين چنين طولاني نميشد.زماني محمدكاظم كاظمي، شاعر دوستداشتني افغان در مثنوي به ياد ماندني و زيبايي سروده بود كه «غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت/ پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت/ طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد/ و سفرهاي که تهي بود، بسته خواهد شد».اكنون سالها از زمان اعلام بازگشت تدريجي افغانها به وطنشان و اين سروده زيباي شاعر افغان گذشتهاست اما آنگونه كه آمارها ميگويند حداقل 3 ميليون نفر ميلي به پايان اين مهاجرت ندارند و 10 درصد از تهرانيها افغاني هستند؛ انگار اين طلسم غربت به اين زوديها شکستني نيست.مردم سالاري: «اصل 44 در آستانه هفت سالگي به کما رفته است؟!...»«اصل 44 در آستانه هفت سالگي به کما رفته است؟!...» سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم مجيد سليمي بروجني است كه در آن مي خوانيد:هفت سال پيش يعني پنجم تيرماه 85 بود که با ابلاغ بند «ج» اصل 44 قانون اساسي، بسياري از صاحبنظران فصل تازهاي را براي اقتصاد ايران پيشبيني کردند و از رشد اقتصاد تا هشت و حتي 10 درصدي و از توان دوم و چهارم شدن بورس ايران در آسيا سخن گفتند اما در عين حال بر نحوه درست اجراي اصل 44 و واگذاري واقعي بنگاههاي سودآور و گاه زيانده دولت تاکيد کردند تا با ظهور بخش خصوصي و افزايش سهم تعاوني تا 20 درصد، دولت فقط به وظايف حاکميتي و نظارتي بپردازد.اما با سپري شدن شش سال از آن تاريخ و باقي ماندن سه سال ديگر براي ادامه واگذاريها، اين سوال اساسي مطرح است که آيا واقعا چنين انتظارات و پيشبينيهايي محقق شدهاند يا خير؟ بند «ج» اصل 44 قانون اساسي در حالي هفتمين سالگرد خود را در انزوا و تنهايي و بدون توجه همه جانبه بيشتر مسوولان براي يادآوري و بررسي تحقق اهداف بسيار روشن و ويژه آغاز کرد، که بر خلاف يکي دوسال اول که گروهي از مديران و ارگانها با سوار شدن بر موج واگذاريها خود را مطرح ميکردند، خبري از مواضع متوليان امر نيست؛ چرا که اکثر صاحبنظران براين باورند به رغم سپري شدن شش سال از تاريخ ابلاغ اين اصل مهم و انقلابي، بسياري از اهداف مد نظر محقق نشده و دولت طي اين مدت و به رغم واگذاري حدود 90 هزار ميليارد تومان از داراييها نه تنها چابکتر نشده و به بخش خصوصي و تعاوني اجازه ظهور نداده بلکه همچنان بنگاهداري کرده و تمايلي به کوچک شدن و افزايش سهم مردم و بخش خصوصي از اقتصاد ندارد.96 ماه از اجراي يکي از مهمترين و تاثيرگذارترين اصول قانون بر اقتصاد کشورمان ميگذرد و همچنان از جشن تولد اصل 44 سخن ميگوييم و از تبعات خوب اجراي اصل 44 مينويسيم. نوشتههايي که سال به سال کمتر و کمرنگتر ميشوند.اما اين مهم را از ياد بردهايم که تا زماني که اصول حاکميت، مالکيت، مديريت و نظارت به نهادهاي مستقل و حرفهاي منتقل نشود، سرمايه ملي اين مملکت و درآمدهاي اقتصادي اين کشور راه به جايي نخواهد برد به طوري که تعداد ناچيزي از شرکتهايي که طي شش سال گذشته واگذار شدهاند، منجر به کنترل و نظارت و کوچکتر شدن نهادهاي اقتصادي نشده است.بايد گفت هر چند واگذاري بيش از 420 شرکت در شش سال گذشته قابل دفاع است اما بخش بزرگي از اهداف تعيين و تعريف شده محقق نشدهاند.چرا که در اين صورت با واگذاري حدود 90 تا 100 هزار ميليارد تومان از داراييها که 72 درصد از طريق بورس بوده و 28 درصد از اين حجم هم توسط بخش خصوصي خريداري شده (آمار اعلامي از سوي سازمان خصوصيسازي) در اين صورت بايد آثار آنرا به طور ملموس در رشد اقتصادي کشور ميديديم ولي آمار ارائه شده دولتمردان چنين چيزي را نشان نميدهد.به راستي مگر زمينه توانمندسازي بخش خصوصي و تعاوني فراهم شده؟ آيا همه 28 درصد از واگذاريها به بخش خصوصي واقعا برآمده از بخش خصوصي بودهاند؟ آيا بايد نهادهايي مانند سرمايهگذاري تامين اجتماعي را در زمره بخش خصوصي ناميد؟ آيا خبري از ورود و تزريق سرمايههاي ايرانيان خارج از کشور به اقتصاد شده؟آيا شوراي رقابت به رغم جايگاه ويژه و فراقوهاي که براي آن تعريف شده، توانسته درصدي از انحصار را شکسته و فضاي رقابتي تازهاي ايجاد کند؟ آيا بودجه دولت نسبت به سالهاي قبل از ابلاغ اصل 44 کمتر شده؟ آيا دولت بعد از گذشت چهار سال توانسته تکليف معدن انگوران را مشخص و زمينه بهرهبرداري بهينه آن را فراهم کند؟اين موضوعات جايي اهميت بيشتري پيدا ميکند که هنوز تکليف 35تا40 هزار ميليارد تومان از داراييهاي واگذار شده به سهام عدالت نامشخص است.چرا که به رغم سپري شدن سه سال از انحلال کارگزاري سهام عدالت و تشکيل 30 شرکت سرمايهگذاري استاني، اين شرکتها هنوز نتوانستهاند مالکيت و مديريت سهام شرکتهاي واگذار شده را در اختيار داشته باشند تا وارد بورس يا فرابورس شوند.از سوي ديگر به علت عدم همکاري مسوولان وزارت نفت هنوز طلب حدود 1300 ميليارد توماني سهام عدالت از شرکتهاي پالايشگاهي و پتروشيمي دريافت نشده است بنابراين هرچند در ظاهر و تاکنون بيش از 34.2 هزار ميليارد تومان از داراييها معادل 31 درصد به سهام عدالت داده شده اما به دليل دولتي بودن سازوکارهاي سازمان خصوصي سازي، در عمل حدود 35 هزار ميليارد تومان بدون تعيين تکليف در اختيار سازمان خصوصيسازي قرار دارد تا همچنان علاقه دولت به بنگاهداري پابرجا باشد. اين رويه ناخوشايند هم ناشي از وکالتنامهاي اجباري است که سازمان خصوصيسازي سال گذشته به 30 شرکت سرمايهگذاري استاني تحميل کرده است.در کنار همه اين موارد گفته شده بايد به خاموش شدن موتور واگذاريها در دو سال اخير هم اشاره کرد. در اين ميان در حالي انتقاداتي به عملکرد بيش از پنج ساله سازمان خصوصيسازي در زمان رياست کرد زنگنه وجود داشته و دارد که حداقل در زمان وي بيش از 16 شرکت بزرگ و مطرح وارد بورس شدهاند و حدود 65 هزار ميليارد تومان از داراييهاي دولت از روشهاي مختلف خصوصا روش بازار سهام فروخته شده اما از زمان حضور رئيس جديد سازمان خصوصي سازي يعني پيمان نوري از شهريور 89 تاکنون فقط سهام چهار شرکت مشمول اصل 44، پالايشگاه تبريز، پست بانک، حمل و نقل بينالمللي خليج فارس وذوبآهن براي عموم عرضه شدهاند.در حالي که حدود 300 شرکت ديگر دولتي در نوبت واگذاري قرار دارند و پيمان نوري هم سال گذشته را سال واگذاري شرکتهاي نفتي ناميد اما فقط در حد شعار باقي ماند، که وي در مورد دليل کاهش محسوس واگذاري معتقد است اولاً همه شرکتهاي بزرگ و سودآور درگذشته واگذار شدهاند و شرکت هاي مطرح ديگري براي عرضه سهام در بازار سهام باقي نماندهاند اگر هم شرکتهايي در نوبت هستند داراي مشکلاتي بوده و به اين راحتي نميتواند آنها را عرضه کند. ثانياً وي تا زماني که از آماده سازي کامل و بدون حرف و حديث شرکتي مطمئن نباشد حاضر به واگذاري نخواهد بود.تجربه چند سال گذشته نشان داده که دولتمردان علاقه بسياري به بنگاه داري دارند. در اين رابطه شايد واگذاري 90 تا 100 هزار ميليارد توماني دارايي هاي دولت جاي دفاع داشته باشد اما تاکيد قانون بر انتقال مالکيت ها همراه با مديريت آنها بوده و هست اما در عمل مشاهده ميشود که دولت با 20 درصد مالکيت شرکتها، دست به تعيين مديران شرکتهايي چون مس، فولاد مبارکه، مخابرات، ايران خودرو... ميزند اين رويه موجب شده که جز يکي دو شرکت، باقي مديران شرکتهاي واگذار شده يا همان مديران قبلي دولتي (مانند بانکها) يا مديران جديد برآمده از اراده دولت باشند بنابراين تا زماني که شاهد چنين تفکري باشيم نميتوان شاهد افزايش بهرهوري، رشد اقتصاد و افزايش سطح اشتغال شرکتهاي واگذار شده بود.به باور همگان روح اجراي اصل 44 بسيار پرنشاط بوده و اقدامات موثري نيز طي چند سال گذشته انجام شده است. اما واقعيت اين است که نتايج عملکرد چند ساله کمتر مورد رضايت کارشناسان و حتي مردم عادي قرار گرفته است لذا به نظر ميرسد بهتر اينگونه است که ضمن بازنگري در زواياي مختلف آن با عزمي جدي و منطقي به مقابله با فشارهاي اقتصادي خارجي برويم.اقتصاد ايران داراي پتانسيل بسيار بالايي است. هنوز هم اميد به اجراي هرچه بهتر اصل 44 وجود دارد به شرطي که واقعيتها را بهتر از گذشته درک کنيم.حمايت: «نگاهي بر رفتار تروريستها»«نگاهي بر رفتار تروريستها» عنوان يادداشت روزنامه حمايت است كه در آن مي خوانيد:سوريه اين روزها دوراني حساس را سپري مي كند. در حالي كه مردم و دولت سوريه براي رسيدن به روند اصلاحات و بهبود شرايط كشور گام برميدارند، كشورهاي غربي در ائتلاف با برخي كشورهاي عربي، تركيه و صهيونيستها براي نابودسازي و سلطه بر سوريه به هر ابزاري چنگ ميزنند. در كنار اين تحولات يك نكته قابل توجه است و آن عملكرد گروههاي تروريستي است.گروههايي كه خود را ارتش آزاد مينامند با پشتوانه ائتلافي ضد سوري به كشتار و ناآرام سازي سوريه ميپردازند. در بررسي رفتاري آنها يك امر قابل توجه است و آن اقدامات آنها در انتخابات قربانيان ميباشد.در كنار آنكه گروههاي مذكور ماموريت دارند كه با كشتار اقليتهاي مختلف جنگ فرقهاي و مذهبي را در سوريه برپا كنند، در طرحي گستردهتر آنها به چالش كشاندن جبهه مقاومت را در دستور كار دارند.در اين فرآيند مشاهده ميشود كه آنها چند محور را در دستور كار قرار دادهاند نخست آنكه اتباع ايراني را ربوده و فضاسازي تخريبي عليه روابط ايران و سوريه را در پيش گرفتهاند. دوم آنكه در كنار برخي از اتباع لبناني را ربودهاند در مرزهاي دو كشور به كشتار گسترده مرزنشينان اقدام كردهاند.سوم آنكه در حملات اخير اتباع عراقي در سوريه هدف قرار گرفتهاند.چهارم آنكه حملاتي نيز به آوارگان فلسطيني در سوريه صورت گرفته است، اين تحركات در حالي صورت گرفته است كه در وراي آن اهدافي خاص پيگيري ميشود از جمله اولا دشمنان مقاومت برآنند تا جبهه مقاومت را تجزيه و از وحدت آن جلوگيري نمايند آنها با ايجاد بحرانها و فتنه انگيزي عليه هر كدام از اركان مقاومت و نيز به چالش كشاندن روابط آنها با يكديگر اين طرح را در پيش گرفتهاند.آنها اكنون برآنند تا اركان مقاومت را از سوريه دور ساخته تا عملا مقاومت منطقه با تزلزل همراه شود.ثانيا دلسرد كردن ملتها از مقاومت محور ديگر اين تحركات است. آنها برآنند تا ملتهاي جبهه مقاومت از ادامه وحدت دلسرد شده و به جاي اتحاد به مقابله با يكديگر بپردازند.به عبارت ديگر دشمنان مقاومت برآنند تا با كشتار اتباع جبهه مقاومت در سوريه از اين توطئه براي ضربه زدن به مقاومت بهره برداري كنند.نكته قابل توجه آنكه در ماههاي اخير اتباع ساير كشورهاي عربي و منطقه از سوري تروريستها در سوريه هدف قرار نگرفتهاند كه اين خود گواهي بر طرحي از پيش تعيين شده عليه مقاومت است.با توجه به آنچه ذكر شد ميتوان گفت كه تحولات كنوني سوريه و جنايات گروههاي تروريستي صرفا ع