به گزارش سیاست خارجی ایران اکونومیست، «گرگ کالستروم» تحلیلگر نشریه «فارن افرز» در گزارشی مبسوط از پدید آمدن خلاء قدرتی در خاورمیانه سخن گفته است که هیچ طرف یا قدرتی مسئولیت مدیریت اوضاع را بر عهده ندارد.
نویسنده با بررسی تاریخ درگیریهای رژیم صهیونیستی با کشورهای منطقه عنوان داشت ماهیت جنگها ممکن است روشن و صریح یا گیج کننده باشد. منطق متعارف در مورد جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷ این بود که اسرائیل به سرعت موج ناسیونالیسم عربی که خاورمیانه را فراگرفت و پادشاهان را سرنگون میکرد، درهم شکست اما در جنگ سال ۲۰۰۶ میان حزبالله لبنان با اسرائیل ورق برگشت و چهره نظامی به ظاهر شکستناپذیر اسرائیل که چند ارتش عربی را مدتها مقهور خود کرده بود، نابود کرد.
طبق تحلیل این نشریه معتبر آمریکایی، جنگ سال ۲۰۰۶ اسرائیل با حزب الله نشان داد که مبانی جنگ حداقل در خاورمیانه در حال دگرگونی است؛ زیرا نبرد بین ارتشها جای خود را به مقابله فرسایشی با بازیگران غیردولتی داد. اسرائیل، مانند ایالات متحده، در تلاش بود تا از تاکتیکهای متعارف برای مقابله با یک تهدید غیرمتعارف استفاده کند.
گزارش فوق با اشاره به تحولات کنونی در فلسطین بر این نکته تصریح دارد که پنج ماه جنگ بین اسرائیل و حماس برخی افسانههای بزرگ را نابود کرد؛ باورهایی همچون این موضوع که آرمان فلسطین مرده است، اتحاد در حال ظهور میان اسرائیل و کشورهای حوزه خلیج فارس به عنوان وزنهای علیه ایران عمل میکند، یا منطقه از درگیری خسته شده است و بر رفع مشکلات خود از جمله مسائل اقتصادی متمرکز خواهد شد و اینکه به واقع یک خاورمیانه پساآمریکا پدیدار شده است.
شکست برنامه کاخ سفید برای خاورمیانه
نویسنده در بخشی از تحلیل خود آورده است: روابط خاموشی که در دهه پس از ۲۰۱۰ بین اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیج فارس پدیدار شد، مبتنی بر ترس دوطرف از ایران بود. احساس منافع مشترک در سال ۲۰۲۰ به توافقنامه ابراهیم منتهی شد که از طریق آن اسرائیل روابط رسمی را با بحرین و امارات متحده عربی برقرار کرد و مذاکراتی را در مورد عادیسازی رابطه با عربستان سعودی انجام داد.
فارن افرز می افزاید: واشنگتن که ناامیدانه از خاورمیانه فرار کرده بود، این تحولات را یک فرصت دید؛ اگر اسرائیل و کشورهای حاشیه خلیج فارس بتوانند خودشان کار را به سرانجام برسانند، نیاز کمتری به نیروهای آمریکایی جهت مهار ایران و نیروهای نیابتی آن وجود خواهد داشت. با این حال، امروزه اسرائیل و ائتلافی به رهبری ایالات متحده در پنج مکان - غزه، عراق، لبنان، سوریه و یمن- با نیروهای نزدیک به ایران میجنگند ولی کشورهای حوزه خلیج فاس در هیچ یک از این مکان ها حضور ندارند و در مقابل روند تنشزدایی خود با ایران را تشدید کردهاند.
این گزارش با بیان اینکه چین و روسیه هنوز به قدرتهای خاورمیانه تبدیل نشدهاند، تصریح کرد: اگرچه تردیدی وجود ندارد که نفوذ ایالات متحده در خاورمیانه رو به کاهش است، اما چین و روسیه نیز هنوز قدرتهای این منطقه نیستند. واشنگتن حتی نمیتواند اسرائیل را وادار کند که راه حل دو کشور یا بازگشت تشکیلات خودگردان فلسطین به غزه را بپذیرد. بااینکه آمریکا هنوز قدرت نظامی فراوانی دارد اما آنقدر قوی نیست که مانع شبه نظامیان یمنی در حمله به کشتیهای تجاری یا نیروهای آمریکایی شود. ایالات متحده کمک کرد تا جنگ بین اسرائیل و حزب الله در روزهای پس از ۷ اکتبر رخ ندهد، حملات آن به حوثیها هم شاید به طور موقت انبار موشکهای ضدکشتی آنها را تخریب کرده باشد. با این حال، ایالات متحده فراتر از این توان چندانی برای نشان دادن نفوذ دیپلماتیک و نظامی خود در پنج ماه گذشته نداشته است. حتی موقعی که این کشور خود را یک بازیگر فعالتر در منطقه نشان میدهد هم قدرت بیخاصیتی است که با نیروهای نزدیک به ایران بازی میکند و همزمان به دولت سرکش اسرائیل التماس میکند.
در بخش پایانی گزارش آمده است: خاورمیانه خود را در یک دوره سکون و انتقال قدرت میبیند. صحبت از ساختار تکقطبی یا چندقطبی را فراموش کنید، خاورمیانه غیرقطبی است و هیچ طرفی مسوولیتی در آن ندارد. ایالات متحده یک هژمون بیعلاقه و ناکارآمد است؛ قدرتهای بزرگ رقیب آن نیز حتی تمایل کمتری نسبت به آمریکا دارند. کشورهای شکننده خلیج فارس نمیتوانند جای خالی را پر کنند. اسرائیل نیز قادر به این کار نیست و ایران نیز همه برنامهها را برهم میزند و دردسر ایجاد میکند. دیگر طرفها هم که گرفتار مشکلات اقتصادی و بحران مشروعیت هستند، اوضاع را تماشا میکنند. این واقعیت حتی قبل از ۷ اکتبر نیز وجود داشت اما جنگ غزه توهمات را از بین برد.