پنجشنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۳ - 2024 December 12 - ۹ جمادی الثانی ۱۴۴۶
برچسب ها
# اقتصاد
۰۶ دی ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۷

پوران درخشنده: حرف‌های روشنفکرانه دردی از زن‌ها دوا نمی‌کند

سینمای پوران درخشنده ابزار است. یک ابزار انسانی برای مواجه شدن با زندگی.
کد خبر: ۶۸۲۴۲

ایران اکونومیست- پوران درخشنده یک کارگردان اجتماعی است. یکی از سوژه‌های مورد علاقه او در فیلمسازی، کودکان و نوجوانان معلول هستند. ویژگی منحصربه‌فرد سینمای شخصی او، ارتباط عمیقی است که با بازیگران غیرحرفه‌ای برقرار می‌کند. به آنها کمک می‌کند رشد کنند. بچه‌های معلول جسمی پوران درخشنده در جریان فیلم توانسته‌اند خودشان را بشناسند.

 

سینمای پوران درخشنده ابزار است. یک ابزار انسانی برای مواجه شدن با زندگی.

آخرین کار او «هیس! دخترها فریاد نمی زنند» بود اما من هنوز و شاید تا همیشه دوست دارم درخشنده را با «پرنده کوچک خوشبختی» به یاد بیاورم.

درخشنده طی گفت وگو هر وقت حرف به مشکلات آدم ها می رسید آه می کشید.

خودتان را تعریف کنید؟

آدمی که همه اش نگران است.

نگران چی؟

آدم ها. بی نظمی. هرج و مرج.

زادگاه؟

کرمانشاه.

تعریف کرمانشاه

مثل یک کوه است.

و؟

سرافرازی به مردم می دهد.

ابریشم؟

لطافت و سادگی و شفافیت.

تا به حال با دستتان چیزی ساختید؟

گلدوزی کردم.

واقعا؟

بله، قاب عکس هم ساختم.

در جوانی؟

خیلی وقت پیش، در یک دوران خاص بود.

چه حسی دارد؟

آدم حس می کند خالق است.

اگر بخواهید هنر را تعریف کنید؟

نزدیک شدن به مردم در زیباترین شکل آن.

درباره طاعون فیلم ساختید؟

بله، درباره طاعون سال 28 کردستان.

چرا طاعون آمده بود؟

به خاطر شرایط بد زندگی مردم و هجوم موش ها.

حالا شرایط خوب است؟

در مورد طاعون، بله.

در مورد چیزهای دیگر چطور؟

آلودگی هوا مرا یاد آن فیلم می اندازد. آدم ها را
پر پر می کند.

فروغ فرخزاد؟

یادآور تنهایی های آدم.

جلوی دوربین هم رفتید؟

یک بار.

خوب است؟

سخت است.

چرا؟

باید چیزی شوی که در واقع نیستی.

وقتی نوجوان بودید هنرپیشه مورد علاقه تان چه کسی بود؟

اصلا سینما نمی رفتم. فقط می شنیدم مردم فردین و وثوقی را دوست دارند.

کلکسیون هم دارید؟

اعتقادی به جمع کردن اشیا ندارم.

اصلا چیزی جمع نکرده اید؟

بجز عکس ها نه.

مهم ترین آسیب اجتماعی کشور ما؟

بی هویتی.

بزهکاری؟

اتفاقی که از خانواده شروع می شود.

کانون اصلاح و تربیت؟

خیلی چیزها را اولین بار آنجا تجربه می کنند.

اعتیاد؟

ویرانگر.

وقتی شمعی در باد را می ساختید پیش بینی فراگیر شدن موادمخدر صنعتی در کشور را داشتید؟

نه. وقتی سال 69 «شوکران» را می ساختم هم نمی دانستم یک روز به 82 و «شمعی در باد» برسیم.

سال 82 چطور بود؟

آدم ها متوهم شده بودند.

حالا وضع اعتیاد چطور است؟

وحشتناک. جوان ها... چرا هیچ کس کاری نمی کند؟

راه حل چیست؟

پیشگیری. آن هم از خانواده.

سینمای فمینیستی؟

اگر بخواهد حرف های بزرگ بزند با آن مخالفم.

چه حرف هایی باید بزند؟

از حقوق از دست رفته زن ها بگوید.

سینمای فمینیستی ایران حرف های بزرگ می زند؟

اینها اصلا بزرگ نیست. گاهی فقط شعار می دهند.

شعار دادن خودش حرف بزرگ زدن است دیگر، نیست؟

مسائلی مطرح می کنند که در واقعیت وجود ندارد.

مثلا؟

حرف های روشنفکرانه دردی از زن ها دوا نمی کند.

پس باید چه بگوید سینمای زنان؟

باید دردهای خاموش زنان جامعه را بگوید.

پس فمینیست نیستید.

اگر تعریفش گفتن از دردهای نگفته زنان باشد، من هم هستم.

پسرها می توانند در جامعه ما مشکلاتشان را فریاد بزنند؟

نه. آنها هم نمی توانند.

خشونت؟

کمبود اعتماد به نفس است.

دلتان می خواهد راهی جلوی پای جامعه بگذارید؟

کار سینما نشان دادن دردها است.

معلولیت؟

هیچ وقت محدودیت نیست.

این سوژه کی برایتان مطرح شد؟

سال 64. فیلم رابطه.

دلم می خواهد اولین جرقه اش را بدانم کی بود.

وقتی بچه بودم یک دیوانه بود که به او سنگ می انداختند. فکر می کردم چرا همه فقط اذیتش می کنند.

بهترین لحظه ای که با یک معلول داشته اید؟

هر سه بازیگر معلول فیلم هایم.

نمی توانید انتخاب کنید؟

با هر سه آنها زندگی کردم. من هم معلول شدم کنارشان.

شهر برای معلول ها مناسب است؟

نه. حتی نمی توانند در شهر راه بروند و اتوبوس سوار شوند.

چند درصد از آنها می توانند استعداد خودشان را بروز دهند؟

تعداد کمی.

یک بیت شعر می خوانید؟

حرف و گفت و صوت را بر هم زنم/ تا که بی این هرسه با تو دم زنم.

آخرین جوکی که برایتان پیامک شد؟

درباره یکی از اقوام بود.

جوان های امروز؟

دنیای مجازی.

هنرمند معلول «پرنده کوچک خوشبختی» الان کجاست؟

در یک گالری کوچک در مرکز خرید وسایل مربوط هدیه می سازد.

علیرضا رضاییان؟

در یک دوچرخه سازی کار می کند. تاکسی سرویس بچه های معلول هم هست.

علی احمدی فر؟

در کلاس های فنی و حرفه ای رفت و آمد می کند.

چرا در فیلم های شما بازی خلق الساعه زیاد دیده می شود؟

چون نزدیک شدن به واقعیت برایم از هر چیزی مهم تر است.

جالب است.

گاهی فراموش می کنم سر صحنه فیلمبرداری هستیم. بازی مهم ترین چیز است.

کارگردان بداخلاقی هستید؟

جدی هستم.

شهاب حسینی؟

یک انسان کامل و دوست داشتنی.

هما روستا؟

عاشق کارش است.

پرنده کوچک خوشبختی پوران درخشنده کیست؟

آدم هایی که از آنها فیلم می سازم.

اگر بگویند دیگر فیلم نسازید؟

مثل آویخته شدن به دار است.

وقتی فیلمتان اشک دیگران را درمی آورد؟

دلم نمی خواهد کسی گریه کند.

پس دوست دارید فیلمتان چه واکنشی برانگیزد؟

دوست دارم یک آینه جلوی مردم بگذارم.

مخاطب؟

همه چیز من است. برای آنها زندگی می کنم.

مرز عاشقی؟

بی نهایت.

جنون؟

یک لبه تیز و خطرناک است.

آخرین بار کی به تنهایی قدم زدید؟

هر روز قدم می زنم.

وقتی عکس تان را روی جلد مجله می بینید؟

مهم وقتی است که مردم مرا محرم می دانند.

چطور می فهمید محرم دانسته اند؟

می آیند و می گویند درباره این مشکل هم فیلم بساز. بهترین لحظه من است.

خط قرمز شما در فیلمسازی چیست؟

اخلاق.

دوست دارید گذشته را مرور کنید؟

همیشه در حال این کار هستم.

نوجوان بودید دفترچه خاطرات داشتید؟

بله.

چه می نوشتید؟

لحظه به لحظه کارهایم. آرزو ها و فانتزی هایم.

هنوز دارید آن دفترها را؟

بله. مقداری اش هست.

آرزوهایتان محقق شد؟

می خواستم وارد این حرفه شوم. خوشحالم.

بزرگ ترین آرزوی شما برای آینده چیست؟

دلم می خواهد یک مجتمع فرهنگی و هنری در شهرم بسازم.

که چه کار کند؟

برای دخترها و پسرهای علاقه مندی که امکانات برای پیشرفت ندارند.

دشمن شما کیست؟

آدمی که فکر نمی کند.

اگر بتوانید انتخاب کنید، آخرین فیلمی که می سازید درباره چیست؟

آلزایمر و سالمندی.

از حالا ذهن تان درگیر پیری شده است؟

نه. دردی است که سال ها در کنار مادرم تجربه اش کردم.

آخرین اخبار