به گزارش ایران اکونومیست، متن یادداشت امین صبحی فعال رسانه ای و تحلیلگر مسائل سیاسی به شرح زیر است:
« شرایط حاکم بر جامعه بهویژه پس از انتخابات اخیر ۱۱ اسفندماه بهخوبی گویای بسیاری از واقعیتهای جامعه است و مردم با آرایشان نشان دادند که خط خود را از پدرخواندهها جدا کردهاند و رتقوفتق امور قانونگذاری را به افرادی سپردند که در رقابت با چهرههای مشهور، موفق شدند به عنوان کاندیدای منتخب مردم به خانه ملت بروند که به نظر میرسد کار دشواری را در پیش دارند چرا که عملکرد آنها از یک طرف توسط مردم ارزیابی میشود و از سوی دیگر مهرههای شکست خورده نیز اقدامات مجلس دوازدهم را رصد میکنند تا شاید با این شیوه انتخاب مردم را زیر سؤال ببرند البته پرداختن به این وجه از اتفاقات بعد از انتخابات موضوع این یادداشت نیست و در این نوشتار قصدم این است تا واکنش سید محمد خاتمی به انتخابات اخیر را مورد بررسی قرار داده و گزاره مد نظرش در رأی ندادن را که عنوان کرده است «این بار تصمیم گرفتم که اگر نمیتوانم کاری برای مردم بکنم همراه و همنوا با خیل ناراضیانی باشم که در عمق وجودشان بر این باورند که اگر راه نجاتی باشد راه اصلاح امور است. آگاهانه و صادقانه رأی ندادم تا به هیچکس دروغ نگفته باشم.» را با عملکرد وی در طول این سالها مقایسه کرده و تناقضهای موجود در قول و فعل رهبر جبهه اصلاحات را بازنمایی و پارادوکسهای آن را بیان کنم.
*مردم را سپر خود نکنید آقای خاتمی
رویه موجود در انتخابات اخیر و درصد رأیدهندگان اختلاف فاحش و معناداری با دورههایی که آقای خاتمی زحمت «تکرار» را به خود داده بودند ندارد و بنا بر آمار اعلامی تنها یک درصد کمتر از دوره قبل در انتخابات شرکت کردهاند پس این خودمحور پنداری از سوی آقای خاتمی حکایت از این دارد که ایشان از واقعیتهای جامعه و عبور مردم از اصلاحطلب و اصولگرا بیخبر هستند وگرنه حالا که معترفاند نمیتوانند کاری برای مردم کنند پس زیببنده نیست که پشت واژه مردم قایم شوند پیش از این قرار بود آقای خاتمی و همفکرانشان به جای اینکه خود را سپر مردم کنند این بار نیز برای چندمین بار وارونه عمل کرده و مردم را خرج اهداف خود کرده و از آنها به عنوان ابزاری برای توجیه این اقدام غیر دموکراتیک بهره بردند.
حقیقتی که سیاست ورزان و سیاستمداران کهنه کار در خشت خام میبینند را آقای خاتمی به عنوان عقلای اصلاحطلبان در آینه هم نمیبیند و اظهار نظرهای متناقضش در مقاطع انتخاباتی دلیلی بر این مدعاست؛ سید محمد خاتمی که روزگاری نه چندان دور اعتقاد داشت «اصلاح طلب واقعی با انتخابات و حاکمیت قهر نمیکند چرا که انتخابات راه رسیدن به مردم سالاری است و میتواند خیر مردم را تأمین کند» اما حالا با این بدعتی که در رأی ندادن ایجاد کرد بهواقع در زمین فردی همچون عبدالله مهتدی، دبیرکل گروهک تروریستی و تجزیهطلب کومله بازی کرد و نباید آن را به مردم نسبت دهد زیرا برون رفت از مشکلات کنونی در هر حوزهای در گرو ایجاد تغییر است و بخشی از این تحول نیز در صندوقهای رأی نهفته است و با کنشگری مردم با حضور در انتخابان میسر میشود؛ بنابراین آقای خاتمی که ایده گفتوگوی تمدنها را ارائه داده بود راههای گفتوگو را مسدود کرده و منفعت حق رأی خود که با آن میتوانست سهمی در کنار مردم داشته باشد را نصیب براندازان و معاندان کرد و این رویه تناقض آشکاری با خود اصلاحی است که پیش از این به آن اشاره کرده بود.
*توپ انداختن ناکارآمد در رویه اصلاحطلبانه
از سوی دیگر خاتمی اعتبار سیاسی خود در جایگاه ریاستجمهوری را مدیون صندوق رأی و انتخابات سال ۷۶ است؛ اما اکنون بهواسطه رادیکالها به تصمیم متفاوتی رسید. البته خاتمی یک بار دیگر هم در معرض رأی ندادن بود، در انتخابات مجلس نهم بعد از فتنه ۸۸، احزاب اصلاحطلب حاضر به مشارکت نشدند و آن را تحریم کردند. صادق خرازی دبیرکل سابق حزب ندای ایرانیان میگوید؛ "شب انتخابات با خاتمی تماس گرفتم تا فردا رأی بدهد و او هم در دماوند رأی خود را به صندوق انداخت."
رئیسجمهور اسبق محصور طیف رادیکال این جریان بوده است؛ یعنی جریانی متشکل از منحله مشارکت که نهتنها انتخابات را تحریم کرد؛ بلکه حتی مانع از ورود احزاب و شخصیتها برای کنشگری شدند؛ در مقابل نامه ۱۱۰نفره اصلاحطلبان ایستادند و با سکوت در برابر فهرست "صدای ملت" به سرلیستی علی مطهری باعث شدند هیچیک از اعضای این لیست در شمارش اولیه حتی میان ۶۰ نفر اول تهران نباشد.
بنابراین بی عملی خاتمی در برابر خواست برخی احزاب و چهرههای مطرح امضاکننده بیانیه موسوم به روزنهگشایی، شرکت نکردن در انتخابات و انفعال در برابر آنها شخصیت سیاسی خاتمی را برای سالهای پیش رو تضعیف کرد زیرا به جای ترمیم سرمایه اجتماعیاش دوباره قدم در مسیری گذاشت که سیاستورزی عاقلانه را تهدید کرده و بهنوعی توپ انداختن ناکارآمد در زمین اصلاحطلبان است که در ماههای اخیر بیش از پیش دچار تشتت و گسست شدهاند.
آقای خاتمی به سیاستهای یک بام و دوهوا به ویژه در دو دهه اخیر معروف است و به این وسیله میخواهد رأی ندادن خودش را توجیه کند اما علیرغم بیانش هیچ صداقتی در کردار و رفتارش احساس نمیشود؛ زیرا اگر وی به واقع همراه مردم بود پس چرا طی سالهای گذشته که قیمت دلار با جهشی غیرقابلباور از ۳۰۰۰ تومان به ۳۰۰۰۰ تومان رسید مُهر سکوت بر لب داشت و از سیاستهای روحانی حمایت کرد و حتی در این مسیر از عارف که همفکر گرمابه و گلستانش بود هم گذشت چه برسد به مردم! چرا که در غیر این صورت برای یک بار هم که شده در خفا و جلا از دولتی که همه امورات را به برجام گره زده و ننگ کشتار روزانه ۷۰۰ ایرانی را در پرونده سیاهش دارد، اعتراض کرده و همنوا با معترضانی میشد که نمیدانستند در پی نان باشند یا واکسن. مسئلهای که تبعات بد ناشی از آن در انتخابات سیزدهم هم رخ داد و رقم مشارکت مردم به دلیل عملکرد دولت روحانی کاهش یافت تا حدی که آراء گزینه مورد حمایت اصلاحطلبان از رأیهای باطله هم کمتر بود و شکست دیگری را نصیب جریانی که تمام اعتبارش را از خاتمی گرفته است، کرد.
گویا سید محمد خاتمی نیز میداند با سیاستورزی مغرضانه و بیموقعش چه بلایی را بر سر اصلاحات آورده است و بر همین اساس برای خروج از حصر خودساخته، با بیانیه و اقدامات شاذ میخواهد در اذهان جامعه بماند و بدین ترتیب اتمام دوران سیاسیاش را به تعویق بیندازد راهی که ثمر ندارد و به ترکستان است؛ زیرا محاسبه آنها از مردم غلط است.»