مهاجرت نخبگان مسالهای است که این روزها بسیار درباره آن گفته میشود و به گوش میرسد؛ از هشدار نمایندههای کنونی و سابق مجلس درباره مهاجرت نخبگان تا گفتههای وزیر آموزشوپرورش که ضمن اشاره به دلایل مهاجرت دانشآموزان، گفته باید برای جلوگیری از آن روی هویت و حب به وطن کار شود.
به تازگی نیز «سیدسلمان سیدافقهی» قائم مقام بنیاد ملی نخبگان از ایجاد یک تفاهمنامه بین بنیاد ملی نخبگان و پلیس با هدف جلوگیری از مهاجرت سازمانیافته نخبگان اطلاعداده که این امر با واکنشهای بسیاری از استادان و کارشناسان همراه شده است.
در این زمینه پژوهشگر ایران اکونومیست با دو تن از کارشناسان «علیرضا رجایی» عضو شورای عالی دانشپژوهان و نخبگان تشکلهای شاهد و ایثارگر و «حمیدرضا حاجیهاشمی» جمعیتشناس و مدرس دانشگاه به گفتوگو نشست.
اصطلاح فرار مغزها یک مفهوم جانبدارانه است
هاشمی پیرامون مهاجرت نخبگان و فرار مغزها میگوید: ابتدا لازم است تعریف روشنی از نخبگی داشته باشیم. با توجه به آنچه که در عرصه عمومی در این خصوص مطرح است، به نظر میرسد مهاجرت نخبگان بیشتر به خروج افراد تحصیلکرده از کشور اشاره دارد که از گذشته با عنوان فرار مغزها مطرح بوده است.
از اساس فرار مغزها یک مفهوم جانبدارانه و فراتر از موضوع مهاجرت است و مطرح کردن و پرداختن به آن در افکار عمومی میتواند با انگیزههای جناحی و سیاسی همراه باشداز اساس فرار مغزها یک مفهوم جانبدارانه و فراتر از موضوع مهاجرت است و مطرح کردن و پرداختن به آن در افکار عمومی میتواند با انگیزههای جناحی و سیاسی همراه باشد، کما اینکه در ایران نیز چنین بوده و باعث شده امروزه نیز مهاجرت نخبگان بیشتر بهعنوان فرار مغزها شناخته و تعبیر شود.
وی میافزاید: به اعتقاد من مهاجرت تحصیلکردگانی که فکر میکنند نمیتوانند در داخل کشور به اهداف علمی خود برسند و یا از دانش و تخصص خودشان بهره اقتصادی مورد انتظارشان را به دست بیاورند بیش از هر مهاجرت دیگری واجد شرایط قرار گرفتن با عنوان مهاجرت نخبگان است؛ اما شناسایی این افراد و تفکیک آنها از سایر مهاجران امر دشواری است.
دو مفهوم فرار مغزها و مهاجرت نخبگان، اگرچه واقعیتهای انکارناپذیر جامعه بوده و است اما به دلیل آنکه شاخصها، تعاریف و اطلاعات دقیق و شفافی از آن حداقل در نزد افکار عمومی وجود ندارد، همواره دستاویز برخی صاحبان قدرت و نفوذ، سرمایهداران و اقشار مرفه قرار میگیرد تا به وسیله آن، مهاجرت خود، فرزندان و نزدیکانش را مهاجرت نخبگان جلوه دهند و منزلت و پذیرش خود را نزد افکار عمومی افزایش دهند.
اشاعه ایده مهاجرت، خطرناکتر از مهاجرت نخبگان است
هاشمی درباره پیامدهای مهاجرت میگوید: در سالهای اخیر به دلیل شرایط اقتصادی، مهاجرت به خارج برای عموم جامعه به یک گزینه جدیتر تبدیل شده است، گزینهای که پیش از این بیشتر برای معدودی از اقشار جامعه مطرح بوده است.
وی ادامه میدهد: به نظرم اشاعه ایده مهاجرت در بین اقشار مختلف جامعه خطر جدیتری در مقایسه با آن چیزی است که مهاجرت نخبگان نامیده میشود؛ زیرا عمومیت یافتن مهاجرت میتواند به جریانهای مهاجرتی بزرگی در آینده تبدیل شود و در نتیجه ساختار و حتی اندازه جمعیت را تحت تأثیر قرار دهد و موجب کاهش شدید جمعیت فعال کشور شود.
عمومیت یافتن مهاجرت میتواند به جریانهای مهاجرتی بزرگی در آینده تبدیل شود و در نتیجه ساختار و حتی اندازه جمعیت را تحت تأثیر قرار دهد و موجب کاهش شدید جمعیت فعال کشور شودوی میافزاید: بهتر است با توجه به رواج اندیشه مهاجرت در جامعه، مهاجرت به خارج به عنوان مسألهای فراتر از قشربندیهای اجتماعی و خطری برای کل جمعیت مورد توجه قرار گیرد و فقط به مفاهیم مناقشهبرانگیز و غیرشفاف مانند مهاجرت نخبگان محدود نشود. ما در مورد مهاجرت جمعیت فعال کشور با اطمینان بیشتری میتوانیم صحبت و علل و پیامدهای آن را ررسی کنیم اما جداکردن بخشی از این مهاجرتها با عنوان مهاجرت نخبگان کار سادهای نیست.
وی میافزاید: امروزه با وجود دانشگاههای متعدد و در سطوح کیفی مختلف و پولی شدن تحصیلات، داشتن مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد و حتی دکتری به راحتی در دسترس است. بنابراین لزوما هرکسی که تحصیلات عالی دارد، نخبه محسوب نمیشود. به علاوه، این شرایط باعث سرخوردگی نخبگان واقعی و از دست رفتن فرصتهای شغلی برای آنها و به طور کلی تضعیف شایستهسالاری میشود که این عوامل، انگیزه مهاجرت به خارج را تقویت میکند.
رجایی نیز در این باره میگوید: اصلیترین انگیزه، یافتن مدینه فاضله است که متاسفانه تحت تاثیر تبلیغات گسترده و پرحجم صورت میگیرد و خیلی از ما ایرانیها فکر میکنیم بهشت برین در خارج از کشور است که در آن به پول و رفاه بیشتر میرسیم؛ اما باید در نظر گرفت در ایران یا خارج از ایران، نابرده رنج گنج میسر نمیشود.
به گفته وی، مهاجرتی که بدون برنامه و فقط به دنبال رفاه و یافتن پول باشد، بسیار خطرناک است و متاسفانه بسیاری از ایرانیهایی که از دیرباز به خارج از کشور مهاجرت کردهاند، دچار بیماریهایی روانی و روحی خطرناکی شدهاند.
وی ادامه میدهد: برخی کشورهای به اصطلاح توسعهیافته با تبلیغات درصدد جذب نخبگان ایرانی هستند. در واقع آنها با دادن امتیازات، نخبگان را جذب و تشویق به مهاجرت میکنند و گاهی نیز نیروی نخبه را بدون هیچ هزینهای و صرفا از طریق تبلیغات به دست میآورند و ثمره ژنتیکی آن کشور و دسترنج سیستم و نظام آموزش عالی آن کشور را میبلعند. آنچه اتفاق میافتد تهی شدن یک کشور از نیروهای با استعداد و عدم امکان بهره برداری از توانمندیهای ایشان است که در درازمدت موجب عقب ماندگی کشورها در حوزههای مختلف خواهد شد و کشور استفاده کننده از این استعدادها مسیر بالندگی و توسعه را طی خواهد کرد. از این رو مهاجرت نخبگان در صورت عدم بازگشت خسارت جبران ناپذیری را به کشورها تحمیل میکند، اما چنانچه این مهاجرت مقطعی باشد و فرد نخبه بعد از مهاجرت به کشور دیگری و کسب علم و هنر و دانش بیشتر، مجددا به کشور مبدا بازگردد موجب رشد و نمو آن کشور خواهد شد.
مهاجرتی که بدون برنامه و فقط به دنبال رفاه و یافتن پول باشد، بسیار خطرناک است؛ متاسفانه بسیاری از ایرانیهایی که از دیرباز به خارج از کشور مهاجرت کردهاند، دچار بیماریهایی روانی و روحی خطرناکی شدهاندنگاه تقلیلگرایانه و بخشی به موضوع
هاشمی در خصوص انعقاد تفاهمنامه بنیاد ملی نخبگان و نیروی انتظامی به منظور جلوگیری از خروج نخبگان میگوید: این یک تفاهم نامه است که به نظر نمیرسد از لحاظ اجرایی و عملیاتی اهمیت زیادی داشته باشد؛ زیرا این مساله دارای جنبههای حقوقی و فنی مهمی است که نمیتوان در سطح یک تفاهم نامه به آن پرداخت. به علاوه این موضوعی نیست که تصمیمگیری درباره آن تنها تحت اختیار و صلاحیت طرفین تفاهم نامه باشد.
وی میافزاید: چنین راهکارهایی برای پرداختن به مساله مهاجرت نخبگان، نشاندهنده نگاه تقلیلگرایانه و بخشی به موضوع است، زیرا نخبگان را فقط کسانی در نظر میگیرد که از طرف بنیاد نخبگان حائز شرایط نخبگی شدهاند، درحالی که معیارهای نخبگی این نهاد، بیشتر تابع شرایط و کارکردهای بوروکراتیک است و نمیتواند همه جمعیت نخبه کشور را دربرگیرد. یکی از نشانههای غیرکارشناسی بودن این اقدام این است که میتواند جایگاه بنیاد نخبگان را تضعیف کند، زیرا کسانی که قصد مهاجرت یا حتی خروج از کشور را داشته باشند یا احتمال دهند در آینده چنین قصدی پیدا خواهند کرد، خودشان را به بنیاد نخبگان معرفی نمیکنند.
وی در نهایت میگوید: مهاجرت جرم نیست که بتوان آن را ممنوع کرد یا برای آن محدودیتهای نامتعارف بوجود آورد؛ بلکه باید ابتدا شرایط و اطلاعات لازم برای مطالعه دقیق آن را فراهم کرد و سپس با مدیریت عوامل دخیل در آن و کاهش دافعهها و افزایش جاذبهها در کشور شرایطی فراهم ساخت که افراد ترغیب شوند در کشور بمانند و از مهاجرت صرفهنظر کنند.
رجایی نیز در این خصوص میافزاید: مساله مهاجرت نخبگان و جلوگیری از این امر باید انگیزشی باشد، زیرا اگر چنین نباشد نمیتواند چندان اثربخش باشد. جلوگیری از مهاجرت نخبگان با هر روشی، بیشتر بازخورد منفی به همراه خواهد داشت. به جای این امر باید تلاش کرد ظرفیت لازم برای بکارگیری فرد نخبه در جامعه فراهم ساخت تا نخبه بتواند در جامعه تجلی یابد.
اگر نخبه در جامعه تجلی نیابد به طور حتم مهاجرت را به ماندن ترجیح میدهد. وقتی فرد نخبه بیانگیزه میشود، طرحها و پروژههایش نادیده گرفته میشود و از او تجلیل نمیشود، به طور طبیعی ترجیح میدهد به کشوری برود که از او استقبال میشود و امکانات برای رشد و پیشرفت او فراهم است و این یک فعل مطلوب است. ما باید روی انگیزه نخبگان برای ماندن تلاش کنیم؛ اگر چنین کاری کنیم، حتی آنهایی که پیش از این هم رفتهاند باز میگردند.
بخشی از تلاشها برای حفظ انگیزه نخبگان به حکمرانی برمیگردد؛ در کشور ما به انواع سرمایهها توجه میشود جز سرمایه انسانی. در حالی که این سرمایه کلیدی و مهم است. حکمرانی باید روی این سرمایه بیشتر تمرکز کند و ظرفیتهای لازم برای دیده شدن آنها در جامعه را فراهم آورد.
نخبه فرد مجرم نیست که پلیس ورود پیدا کند؛ ما با سازماندهی دانش و توانمندی آنهاست که میتوانیم به نتیجه مطلوب برسیم. سرمشق اصلی نظام باید این باشد که قلمرو نخبگان را مثبت تعریف کرده و ایجابی نگاه کند و نه سلبی. به طور قطع با نگاه سلبی به جایی نخواهیم رسید.