اکبر منتجبی، سردبیر روزنامه سازندگی نوشت: جدال اصلی انتخابات در تهران است. ولو آنکه عدهای اصرار بر آن داشته باشند که لیست ندهند یا انتخابات را تحریم کنند و از آن سو عدهای با ردصلاحیت اصلاحطلبان و نیروهای مستقل و ملی به دنبال برکشیدن جناح دیگر باشند تا مجلسی بیدردسر شکل بگیرد که اعضایش به جای آنکه نماینده ملت باشند، وکیلالدوله شوند.
پس بیراه نیست که علی مطهری در یک سو بایستد که ماموریتش ایستادگی مقابل تخریبکنندگان سرمایههای کشور باشد و از آن سو قالیباف برکشیده شود که نمادی از وضعیت موجود است.
وضعیتی که دولت پایداری سیدابراهیم رئیسی به وجود آورده و مجلس فعلی که قالیباف رئیسش است، او را در این بازار مکاره همراهی کرده است. بدین ترتیب ماموریت این دو چهره خود به خود نمایان میشود و تفاوتها عیان. علی مطهری مامور است که ناکارآمدیهای دولت را فریاد بزند و اگر با رای آزادیخواهان و وطنپرستان به مجلس راه یافت با تشکیل فراکسیونی قوی از زنان و مردانی مستقل و مقتدر، دولت ناکارآمد رئیسی را به میخ بکشد تا آن را با تذکرات و نظارتهای پیدرپی مهار کند که بیش از این کشور تخریب نشود و ایران ویران.
از آن سو محمدباقر قالیباف نیز ماموریت دارد که مجلسی همچون مجلسی فعلی تشکیل دهد و همچنان بیش از آنکه در طرف قاطبه مردمی بایستد که اقتصاد دولت رئیسی کمر آنها را خم و جیب آنها را خالی کرده است در سمت دولتی ناکارآمد پایداری ایستاد. این میتواند شروع یک دوگانه و آغاز یک رقابت سیاسی پرفشار با تمام محدودیتهای موجود باشد. علی مطهری برخلاف قالیباف، راه سختی در پیش دارد. از یک سو براندازان در کمین او نشستهاند تا شکست بخورد و کشور را تا میتوانند به تاراج ببرند، در سوی دیگر تحریمکنندگان انتخابات از هماکنون به تحقیر او روی آوردهاند و در ظلع سوم، اصولگرایان با تمام امکانات مالی و مادی و سیاسی مقابلش صفآرایی کردهاند تا با شکست او پیروزی آسان خود را جشن بگیرند.
تن سیاسی علی مطهری نحیف است. لیست انتخاباتی او ایراداتی دارد و صدای برخی از احزاب مدافع را نیز درآورده است. اما او خودش است. بیآلایش. بیدروغ. با صراحت و صداقت همیشگی. همه مواضع او را میدانند. از سیاست خارجی تا سیاست داخلی. از حجاب تا آزادیهای مشروع. پس برخلاف قالیباف پردهپوش نیست. ما به همان نسبت که میدانیم علی مطهری چه میخواهد، نمیدانیم که قالیباف چه میخواهد. اگرچه مدیریت قالیباف را سالهای سال دیدهایم. در امور اجرایی او را کموبیش میپسندیدیم، اما در امور سیاسی او بسیار از آنچه روزگاری مینمایاند دور است.
به همین دلیل هر چه چنته قالیباف و اصولگرایان به لحاظ مالی و امنیتهای سیاسی پر است، جیب آن کسی که میخواهد «صدای ملت» باشد، خالی است. اما همین به علی مطهری تشخص سیاسی و منزلت اجتماعی داده است. او میتوانست برای آنکه خوشامد بسیاری در قدرت باشد، حرفهای حکومتپسندانه بزند، چنانکه رقبایش چنین میکنند، اما نکرد. نه در گذشته و نه اکنون. هزینههای سیاسی این انتخاب را نیز پرداخت کرد و در عصر جمهوری اسلامی، پسر نظریه انقلاب بابت آزادیخواهی و دیدگاهایش بارها از سوی شورای نگهبان ردصلاحیت شد.
اما قالیباف چرا چنین شد؟ دوره ریاست او بر مجلس اگرچه با امیدواری آغاز شد، اما با ناامیدی به پایان رسید. قالیباف، مدیر اجرایی طراز اولی بود که میتوانست کشور را ولو با هزینه و قیمت بالا اداره کند، اما کنار گذاشتن او در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۴۰۰ و برکشیدن سیدابراهیم رئیسی و ردصلاحیت عجیب علی لاریجانی و معطوف کردن همه برای آنکه به رئیسی رای بدهند، این انتظار را به وجود آورد شاید قالیباف در مجلس پرنسیب سیاسی خود را حفظ کند و آنچنان که دو سال تمام بر حسن روحانی و دولت او سخت گرفته بود، بر دولت رئیسی و دولت وی نیز سخت بگیرد.
این حداقل انتظاری بود که از قالیباف میرفت، اما متاسفانه چنین نشد. او چنین نکرد. قالیباف قافیه به دولت رئیسی واگذار کرد و در بزنگاههای مهم، کنار دولت ایستاد و درخصوص بسیاری از اتفاقات که آخرین آن فساد چای دبش و رد پای مدیران رئیسی بود، سکوت کرد درحالی که میتوانست در مجلس دولت را به چالش بکشد و شخصاً رئیسجمهور را به «خانه ملت» فراخواند تا درباره فسادی که برخی ازآن به عنوان بزرگترین فساد تاریخ ایران یاد کردند، پاسخگو کند، اما قالیباف با سکوت از کنار آن گذشت. در سیاست البته بده بستان امری رایج است. من اینجا درباره تو سکوت میکنم و تو آنجا درخصوص من سکوت کن. با این حال، او آنچنان که انتظار داشت، همراهی نشد. چه آنکه مدتی بعد خبر پولپاشی مشاور قالیباف را منتشر کردند و بعدتر هم خبر مهاجرت پسرش اسحاق به کانادا.
آقای قالیباف مانند هر مدیر و انسان دیگری دارای نقاط قوت و البته ضعفهای بارزی است. نقطه قوت او این است که مرد پشت میزنشین نیست و عملگراست، اما نقطه ضعفش خانواده و یارانش هستند؛ و البته از آن مهمتر، این است که گاهی چرخشهای آنچنانی دارد. چند سال پیش کارتونیستی طنزپرداز قالیباف را مقابل دیواری پوشیده از لباسهای مختلفی همچون خلبانی، کاپشن، چفیه، کلاه و… نشان میداد که درحال تصمیمگیری است که کدام یک را بپوشد.
آن طرح بر این امر استدلال داشت که قالیباف در زمره سیاستمدارانی قرار میگیرد که چرخشهای ناگهانی دارد و سر بزنگاه رفتاری از خود نشان میدهد که تماشایی و حیرتبرانگیز است. تغییر قالیبافی که ما در نیروی انتظامی میشناختیم و قالیبافی که ۱۲ سال در شهرداری تهران بود با آنچه در انتخابات سال ۹۶ و ۱۴۰۰ و نیز این روزها از خود نشان میدهد، بسیار عجیب است. این تغییر نه فقط در رفتار سیاسی و گفتار که حتی در پوشش هم خود را نشان میدهد. با این حال، او باید بداند که فردا و تاریخ درباره ما به خصوص سیاستمداران، قضاوت تند و سختی خواهد داشت.
برخلاف علی مطهری که به آسانی به سرلیستی رسید، قالیباف به سختی به امری که برایش مهم بود، دست یافت. با حذف برخی از یارانش همچون پیرهادی، توانگر، جلیل محبی و حتی دهنوی به انتلاف سختی با جبهه پایداری رسید. دو گروهی که تا همین چندی پیش علیه همدیگر سخن میگفتند به ائتلاف رسیدند. قالیباف البته فقط همین سرلیستی را به دست آورد که به نظر میرسد، مهمترین لیست اصولگرایان است، اگرچه تنها لیست آنها نیست.
چون طیف شریان با سرلیستی حمید رسایی، راست سنتی و فراموش شده به سرلیستی منوچهر متکی و چندین لیست ریز و درشت دیگر در جریان اصولگرا وجود دارد که با آنکه جریان یکدستی را برای خود به وجود آورده بودند، اما در درون خود به آنچنان اختلافی رسیدند که در سادهترین انتخابات نیز نتوانستند همگی حول یک محور و لیست جمع شوند.
اشتباه قالیباف این بود که توان خود را مصروف دولت و پایداری کرد. در انتخابات نیز از داشتههای خود گذر کرد تا آنها به یک نتیجه ممکن برسد تا همچنان بتواند رای بیاورد و به مجلس برود شاید بتواند همچنان رئیس مجلس بماند که البته بعید است. رفتار سیاسی قالیباف را میتوان با دو چهره دیگر قیاس کرد و نشان داد که چگونه عدهای به دلیل پرنسیب سیاسی و عیاری که دارند، در تاریخ نام خود را ماندگار میکنند.
در سال ۹۴ در انتخابات خبرگان رهبری، هاشمیرفسنجانی میتوانست به راحتی با جامعه روحانیت قرار و مداری بگذارد و چشم خود را بر نام مصباحیزدی و احمد جنتی ببندد و بدون هیچ دردسری به خبرگان برود. اما او نه تنها چنین نکرد بلکه با تهیه لیستی از افراد میانهرو، اتفاقی تاریخی را رقم زد. مخالفان هاشمی شعار «خبرگان منهای هاشمی» را سر میدادند تا به سهگانه جنتی، مصباحیزدی و محمد یزدی را بر صدر بنشانند. اما هاشمی با تهیه یک لیست ۱۶ نفره چنان کرد که نه تنها خود با آرای بسیار نفر اول تهران شد بلکه مصباحیزدی و محمد یزدی حذف شدند و نتوانسنتند آرای مردم را کسب کنند و احمدی جنتی نیز به عنوان نفر آخر وارد خبرگان شد.
همچنین میتوان به رفتار سیاسی علیاکبر ولایتی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۲ اشاره کرد. جناح راست و اصولگرایان آنچنان فشاری بر وی وارد کردند که وی به نفع سعید جلیلی کنار بکشد، اما او نه تنها چنین نکرد بلکه تلفن همراهش را خاموش کرد و تا انتهای انتخابات و رقابت باقی ماند تا منجر به پیروزی حسن روحانی شود. ولایتی بهتر از هر کس دیگری میدانست که پیروز این انتخابات نخواهد بود، اما میدانست، ماندنش به ایران و ایرانیان کمک میکند تا کشور در دست جناحی تندرو قرار نگیرد.
اینچنین بود که آخرین حضور او منجر به یک تشخص سیاسی و یک پرستیژ اجتماعی برایش شد. اکنون باید دید در میان رقابت قالیباف و مطهری که یکی همه چیز دارد و یکی هیچ، یکی تمام ستادها پشت او هستند و یکی هیچ، یکی حمایت قدرتمندان مختلف حکومتی را دارد و یکی تمام مخالفان علیهاش بسیج شدهاند و حتی با طعنه اصلاحطلبان و قهر مردم روبهرو است، کدام یک پیروز خواهند شد. در کاغذ میتوان به سهولت گفت که پیروز این میدان نابرابر کیست، اما در روز انتخابات هزار اتفاق ناممکن ممکن است رخ دهد. پس باید بود و دید که چه خواهد شد؛ و تا آن روز میتوان فقط فریاد زد زندهباد حریت و آزادگی.