اگر مطالب روزنامهها و نشریات که واجد سانسور پیش از انتشار نیست را برای انتشار به وزارت ارشاد دهیم، در بسیاری از موارد با ممیزی مواجه میشود. به عبارت دیگر، متنی که در رسانههای رسمی منتشرشده و هیچ منع قانونی هم ندارد و در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز بسیار دیده شده است، هنگام انتشار در قالب کتاب مانع از آن میشوند!
چرا؟ چون قانون نیست و سلیقه حاکم است و مهمتر از آن زورشان به ناشران و چاپخانهها و کتابفروشیها میرسد و کسی هم نیست که گریبان این اداره ممیزی را بگیرد و بگوید براساس چه ضابطه حقوقی و قانونی مانع از انتشار نوشتههای دیگران میشوید؟ احتمالاً اگر خیلی اعتراض کنند، اصل وجودی نشر آنان هم با مشکل مواجه شود. اخیراً هم در عمل زمان موافقت با مجوز طولانی شده و کسبوکار ناشران را با مشکلات بیشتری مواجه کردهاند.
خُب هنگامی که با چنین وضعیتی مواجه میشویم، کمکم کار به جایی میرسد که مجموعه شعر استاد شفیعیکدکنی را برای اظهارنظر و تایید بدهند به یک نفر مثلاً کارشناسی که حتی کسی هم او را نمیشناسد. مثل این است که مجموعه فتاوا و اجتهادهای یک مجتهد مسلم را برای ارزیابی بدهند به یک مداح تازهکار تا بررسی و نظر دهد که آیا اجازه انتشار آن را میدهد یا خیر؟!
تا اینجای کار هم چندان چیز عجیبی در سیاست فرهنگی این دولت رخ نداده است. آنچه که مسئله را بسیار عجیب و قابل تأمل میکند، نحوه مواجهه مسئولین فرهنگی با رقص صادق بوقی و شعر استاد کدکنی است.
صادق بوقی یک فرد محترم و عادی است که براساس فرهنگ و درک خود اقدام به رقص و آواز در بازار رشت کرده و آن را منتشر کرده است. به لحاظ معیارهای رسمی چنین کاری عملی ضدانقلابی و حتی حرام محسوب میشود، هرچند مردم هم بهدرستی و براساس عرف زندگی خود، موافق این برداشتها نیستند. به علت همین برداشت شاذ از آن رفتار بود که با او و دیگران برخوردی فوری انجام شد. صفحه اینستاگرام او نیز بسته شد.
واکنش مردم چه بود؟ بازنشر و بازتولید آن موسیقی و رقص و نمایش آن در فضای عمومی. این مسئله نه در سطح استان، بلکه در سطح کشور و حتی جهان بود. واکنش رسمی پس از این ماجرا چه بود؟ باز کردن پست اینستاگرامی آقای صادق بوقی با صدها هزار افزایش در دنبالکننده جدید، تکذیب برخورد با او و دیگران، حتی خبرهایی هم آمد که از او دلجویی هم شد و از همه جالبتر واکنش وزیر فرهنگ است که نهتنها آن برنامه را بد ندانست، بلکه برنامه صادق بوقی را فرصت خوبی دانست که در سطح جهان هم دیده شده است!
180درجه تفاوت در ارزشها و سیاستها را شاهد بودیم. در مقابل، مجموعه شعر استاد را برای بررسی نزد مثلاً کارشناس میفرستند. استاد کدکنی که بهحق از نسل تکرارنشدنی ادبیات ایران است و کلاسهای درساش در دانشگاه تهران، نماد زنده بودن این دانشگاه است، شعرهایش را بهطور طبیعی برای انتشار به ناشر میدهد و او که معیار ادبیات و شعر فارسی در شرایط حاضر است و هر چیزی را باید با او سنجید، اکنون در برابر انتشار این خبر تأسفبار چه واکنش مثبتی را شاهد بودیم؟
بدون اینکه خبر قبلی را تکذیب کنند، در سطح معاونت وزیر و از طریق حساب توئیتری کممخاطب به این نکته بسنده کردند که «استاد شفیعیکدکنی از مفاخر ادبی ایران است و هیچ محدودیتی برای انتشار آثار ایشان وجود ندارد.» چه لطفی کردند!
این دو رویداد ماهیت فرهنگی را در دولت جدید نشان میدهد و معیار مناسبی برای سنجش ادعاهای فرهنگی آنان است؛ ادعاهایی که هیچ تناسبی با فرهنگ اصیل اسلامی و ایرانی ندارد. جریانی پرمدعا که فقط در برابر قدرت رسانههای مستقل سر فرود میآورند و اگر زورشان برسد، خود را از شر این رسانههای مزاحم نیز خلاص خواهند کرد. مقایسه میان دو واکنش مزبور در تارک سیاستها و ادعاهای فرهنگی این دولت باقی خواهد ماند.
هم میهن