به گزارش ایران اکونومیست، جام جم نوشت: با پایان دوره کوتاه آتشبس در غزه رژیم صهیونیستی باردیگر اقدام به انجام حملات شدید علیه مردم غزه کرده است. در همین حال تحولات میدانی نیز حکایت از همبستگی و پیوستگی مقاومت در جبهههای مختلف دارد. یکی از برجستهترین اقدامات را در این زمینه، ارتش ملی یمن برابر کشتیهای اسرائیلی انجام داد. ازسوی دیگر اقدامات دیپلماتیک نیز همچنان از سوی ایران و سایر کشورها برای مقابله با تجاوزگری صهیونیستها ادامه دارد.
این درحالی است که سفر مقامات آمریکایی به منطقه هم با افزایش چشمگیری مواجه بوده است که هدف اصلی آن، متقاعد کردن برخی از دولتهای عربی برای تشکیل جبههای واحد علیه مقاومت است. آمریکاییها تلاش دارند با برجسته کردن هراس از مقاومت و تشدید تقابل با تهدید جمهوری اسلامی ایران، ایدههای قدیمی همچون ناتوی عربی را مجددا برجسته کنند. با این حال مسجل است که واشنگتن در رسیدن به این هدف نیز به مانند همیشه ناکام خواهد ماند.
آمریکاییها بهعنوان صحنهگردان اصلی جنگ غزه، به دنبال ابهامسازی هستند تا بتوانند میان دولتها و ملتهای منطقه شکاف ایجاد کنند. یکی از مهمترین ابهامات به برجستهسازی مسائلی همچون حاکمیت آینده غزه مرتبط میشود که طرحهای مختلفی مانند حاکمیت فتح به عنوان جریان سازش، مصر، ترکیبی از کشورهای عربی یا قیمومیت بینالمللی را دربر میگیرد.
طرح این مسائل بیش از آنکه با واقعیتهای میدانی همخوانی داشته باشد یا از سوی مردم غزه مورد پذیرش قرار گیرد، در راستای دور کردن اذهان عمومی از چالشهای عدیده رژیم صهیونیستی و انحراف افکار از آینده این رژیم است. واقعیت امر این است که آمریکا به عنوان اصلیترین متهم در کشتار مردم فلسطین و مهمترین حامی رژیم صهیونیستی، نمیتواند کمکی به پایان جنگ در غزه کند و راهحلهای غیرواقعی واشنگتن صرفا برای نجات رژیم از مخمصه کنونی مطرح میشود.
رئیسجمهور آمریکا بارها به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، شرایط میدانی نبرد و مدیریت نسلکشی غزه توسط واشنگتن را تشریح و تعیین کرده است. اکنون بر همگان مسجل است که در رایزنیهای پشت پرده آمریکا و رژیم اشغالگر قدس، واشنگتن تبدیل به فرمانده میدان و رژیم اشغالگر قدس تبدیل به بازیگری وابسته به پنتاگون و سنتکام شده است.
حضور گسترده تفنگداران آمریکایی در دریای سرخ و مدیترانه و حتی پشتیبانی عملیاتی هزاران نفر از این نظامیان در جریان تهاجم زمینی به شمال نوار غزه، بیانگر حقیقتی به نام ورود مستقیم آمریکا به جنگ غزه و فراتر از آن، فرماندهی آمریکا در این نبرد است.سیگنالهایی که درخصوص موافقت آمریکا با توقف درگیریها در غزه توسط رسانههای غربی مخابره میشود، جملگی نشانهها و آدرسهایی انحرافی برای القای چهرهای متفاوت از واشنگتن در معادله نبرد است.
ازسوی دیگر، پنهانسازی تلفات نیروهای آمریکایی درغزه نیز به صورتی جدی در دستورکار مقامات و رسانههای غربی قرار گرفته است. تنها حدود ۱۰نفر از زبدهترین نظامیان آمریکایی طی روزهای اخیر در جریان تلاش برای شناسایی شبکه تونلی شهر غزه، در تله گروههای مقاومت گرفتار شده و به هلاکت رسیدهاند. برخی دیگر از نظامیان آمریکایی نیز در دیگر صحنههای نبرد کشته شدهاند که مقامات کاخ سفید ترجیح میدهند فعلا سخنی از آنها به میان نیاورند.
درنهایت اینکه رزمندگان مقاومت نه فقط تسلیم تاکتیک خطرناک آمریکا درخصوص ایجاد وقفه در جنگ (با هدف تنفس مصنوعی به ارتش درهم شکسته رژیم صهیونیستی) نشدهاند بلکه در مقابل، تمرکز فوقالعادهای بر نقشههای میدانی و عملیاتی واشنگتن دارند. به این ترتیب، نام واشنگتن و تلآویو در کنار یکدیگر بهعنوان شکستخوردگان نهایی جنگ غزه ثبت خواهد شد.
استیصال در برابر رهبران حماس
یکی از بحثهایی که مقامات صهیونیست به صورت علنی عنوان کردهاند، ترور رهبران حماس است که نتانیاهو نیز به آن اذعان کرد. در این رابطه ذکر نکاتی قابل تامل است: در کتاب «برخیز و تو اول بکش» که به تاریخ ترورهای رژیم اشغالگر قدس اشاره دارد، اصلی در میان صهیونیستها وجود دارد که برگرفته از تلمود است؛ اینکه اگر کسی برای کشتن شما آمده، برخیز و اول تو او را بکش. براساس این اصل صهیونیستها معتقدند که قبل از وقوع تهدید باید عامل تهدید را از بین برد.در عملیات طوفانالاقصی این اصل زیر سؤال رفت و اکنون صهیونیستها معتقدند که در جهت جلوگیری از اقدامات مشابه عملیات طوفانالاقصی، باید رهبران و مجریان این عملیات را ترور کرد که در این میان تمرکز روی یحیی السنوار است.
اصل دیگری که صهیونیستها به آن اعتقاد دارند، این است که باید بین بدنه و راس در یک سازمان جدایی ایجاد کرد و در این اصل، جدا کردن راس از بدنه مهمتر است، زیرا در صورت جدایی راس، بدنه به هرسمتی حرکت خواهد کرد و با این اقدام یک نوع بیبرنامگی و عدم راهبرد برای آن سازمان یا جنبش ایجاد خواهد شد. این راهبرد را دو سال پیش در رابطه با ترور فرماندهان جهاد اسلامی اجرا کردند. در رابطه با حماس اکنون نوعی پیوستگی بین رهبران خارج از فلسطین و داخل فلسطین وجود دارد و به همین دلیل است که صهیونیستها رویکرد خود را بر ترور فرماندهان حماس در داخل و خارج از فلسطین قرار دادهاند.
درنهایت اینکه، رهبران حماس و بهویژه یحیی السنوار از نظر راهبردی و رویکردی برای صهیونیستها همواره یک تهدید شناخته میشوند زیرا خود سنوار استراتژی اصلی جنگی خود و حماس را مبتنی بر عملیات در عمق سرزمینهای اشغالی میداند و به همین علت است که صهیونیستها بر روی وی تمرکزخاصی انجام دادهاند. آنها اذعان کردهاند درصورت عدمحذف وی باید درآینده منتظر اقدامات جدیدتری ازسوی حماس بود.