هنوز داور بازی نساجی و الهلال سوتش را به صدا در نیاورده بود که متن نامه استعفای صادق درودگر مدیرعامل باشگاه نساجی قائمشهر روی خروجی رسانهها رفت. انگار توریستی آمده تا در یک تور آسیایی شرکت کند و برود. از حق نگذریم حضور صادق درودگر با آن قاب ماندگاری که در صحبت با نیمار در تهران ساخت خیلی هم توریستی بود. اما ماجرا فقط صادق درودگر نیست. ماجرا قطار پیشرفت فوتبال آسیا است که راهی قلهها میشود و ما هنوز در ته خط خودمان را به واگن آخری هم وصل نکردهایم.
نگاهی به متن نامه صادق درودگر بیندازیم. به جز تعارفات همیشگی و جملههای کلیشهای که میگوید رفتن بهتر از ماندن است یک بخش طلایی هم در آن دیده میشود: «امروز که آخرین دیدار باشگاه را در تجربه رقابتهای لیگقهرمانان آسیا پشت سرگذاشتهایم، با کمال احترام و بر اساس اصول مقدس مدیریت از همه عزیزان و دوستان همراه در داخل و بیرون باشگاه نساجی خداحافظی نموده و از صمیم قلب بهترین آرزوها را به هواداران عزیز این باشگاه تاریخی، مالک محترم باشگاه و همکارانم تقدیم میدارم».
آنچه از این بند احتمالا میتوان متوجه شد این است که او در توافقی با هیات مدیره برای حضور آسیایی نساجی به این باشگاه آمده بود و بعد از حذف تیم هم ماموریت کوتاه مدتش تمام شده و باید برود. در نساجی هم احتمالا دیگر خبری از کت و شلوارهای یک دست و پروازهای هماهنگ نیست و باید به وطنی کوچ کنند و در ماههای بعد از بیپولی و پرداخت نشدن دستمزدها بنالند و اعتصاب و سایر داستانهای تکراری فوتبال ما. آن هم برای تیمی ریشهدار و جوان که در اولین حضور آسیاییاش نمایشی قابل قبول داشته و همین شب گذشته در برابر تیم کهکشانی الهلال با نتیجه نزدیک ۲-۱ بازی را واگذار کرد.
اتفاقی که در نساجی رخ داد را در سالهای اخیر مکررا دیدهایم. مدیریتهای مقطعی و فصلی بدون هیچ چشماندازی به آیندهای دراز مدت نه برای فوتبال و نه برای باشگاه. تیمی، چون پدیده خراسان که روزگاری در آسیا بود الان کجاست؟ صبا باتری یا استیلآذین کجا هستند؟ این وضعیت تنها مخصوص تیمهای کوچک و شهرستانی نیست. دو تیم بزرگ پایتخت هم با همین متد مدیریت میشوند. مدیرانی که به صورت فصلی برای آنها انتخاب میشوند و بعد از یک نمایش کوتاه مدت صحنه را ترک میکنند. آن هم در حالی که در سرتاسر آسیا فوتبال مسیر حرفهایاش را پیش گرفته و دیگر خبری از مدیریتهای کوتاه مدت و تصمیمهای مقطعی نیست.
ضیافت فوتبال آسیا برقرار است و ما انگار به یک دورهمی آمدهایم.