كيهان:ترازهاي تازه در سياست خارجي پيشرو
«ترازهاي تازه در سياست خارجي پيشرو»عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد؛نگاه ما به سياست خارجي و دگرگوني هاي شتابان در سياست جهاني بايد ارتقا پيدا كند. پيشرفت هاي هسته اي، يكي از نمادهاي بزرگ و بي سابقه قدرت ايران است اما جفا به واقعيات خواهد بود اگر قدرت ايران جديد را صرفاً به اين سطح فرو بكاهيم. همچنين توقف و مشغول شدن محض به چالش هاي دشمن در اين عرصه، موجب مي شود در قبال ظرفيت هاي خارجي اقتدار و نفوذ جمهوري اسلامي كم بگذاريم. به نظر مي رسد بخش عمده اي از اين چالش ها در راستاي هدف مشغول سازي و انحراف ذهن سياستمداران ايراني از فرصت ها و ظرفيت هاي مهم پيش رو در حوزه قدرت و سياست خارجي تدارك شده است.
البته چالش هسته اي 9 ساله به عنوان تابلوي پيروزي ايران در پيشاني تاريخ ثبت خواهد شد اما آنچه مورد تاكيد است اينكه ظرفيت هاي قدرت اثرگذار ايران به همين يك موضوع ختم نمي شود. به عبارت ديگر، جوهر مقاومت و پيشروي ايران در چالش هسته اي مهم تر از اصل پيروزي در اين آوردگاه حساس است. اين جوهره امروز مي تواند به تغييرات شتابان در سياست جهاني، شكل و رنگ و هويت و جهت بدهد. غرب- مشخصا آمريكا و انگليس و صهيونيسم بين الملل- از اين نقش آفريني مهم مي ترسند و با مسئله سازي و حاشيه پردازي مي كوشند نقش آفريني ايران را به تاخير بيندازند.
حقيقت اين است كه ايران چالش هاي چند لايه غرب براي توقف برنامه هسته اي را با موفقيت پشت سر گذاشته است. هر چند جان ساورز رئيس سرويس جاسوسي انگلستان (ام آي6) هفته گذشته ادعا كرد «ما 4 سال پيش جلوي دستيابي ايران به سلاح هسته اي را گرفتيم و ماموران بريتانيايي تلاش هاي ايران را در سال 2008 خنثي كردند»، تمام ناظران واقفند كه او به گزافه سخن مي گويد. اگر بحث توليد سلاح اتمي در ميان باشد كه اساسا ايران در پي چنين ايده اي نبوده و گزارش سرويس هاي اطلاعاتي و جاسوسي آمريكا لااقل مدعي اند ايران از سال 2003 برنامه توليد سلاح هسته اي را كنار گذاشته است. به تعبير ديگر ايران اصلا وارد زورآزمايي در اين عرصه نشده كه رئيس MI6 بخواهد قمپز در كند و مخاطبان خود را بفريبد. اما اگر مراد از اين سخنان توقف فعاليت هاي صلح آميز هسته اي ايران باشد، گوينده آن علنا خود را به استهزاء گرفته است چه اينكه نتيجه تركيب عمليات خرابكارانه سايبري، ترور دانشمندان هسته اي و تحريم ها و تهديدها، چيزي جز دستيابي ايران به غني سازي 20 درصد، 3 برابر شدن سرعت سانتريفيوژها در كنار چند برابر شدن تعداد اين دستگاه ها و راه اندازي سايت فردو نبوده است.
البته تاريخ شهادت مي دهد كه روساي سرويس هاي جاسوسي انگليس و دولت هاي همسو طي چند دهه اخير، هرگز مانند امروز آماج سرزنش و ملامت نبوده اند و امثال آقاي ساورز مجبورند شكست هاي خود را با تغيير صورت مسئله و به عنوان پيروزي براي مخاطبان فاكتور كنند. اما اگر قرار باشد پاي صحبت سياستمداران سابق- و غيرمسئول- نظير جان بولتون سفير اسبق آمريكا در سازمان ملل بنشينيم، واقعيت هاي موجود كاملا عرصه را بر خالي بندي و بلوف تنگ كرده است. بولتون پريروز در نشريه آمريكايي «آلگماينر» نوشت «بدبختانه نه دولت بوش و نه دولت اوباما از آزمون بي ثبات كردن حكومت ايران نمره نياورده اند و حتي تيم اوباما باور ندارد كه تحريم ها برنامه اتمي ايران را متوقف كند...
مشكل اساسي اين است كه امروز ديگر هيچ تحريم موثر قابل اجرايي وجود ندارد كه ايران را از تداوم آرمان هاي هسته اي خود بازدارد... تاريخچه تحريم هاي 10 ساله عليه ايران را به ياد بياوريد، تحريم هاي يكجانبه آمريكا و چند جانبه اروپا و شوراي امنيت. تحريم، گاوآهن را از دست ايران نگرفته و ايران همچنان به شخم زدن خود ادامه مي دهد. جيمز كلاپر مدير اطلاعات ملي آمريكا چند ماه پيش اعلام كرد تحريم موجب تغيير رفتار و سياست ايران نشده است... تحليل گران بر اين باورند كه آخرين دور تحريم ها نيز با شكست روبرو خواهد شد. رژيم ايران اراده اي بيش از اراده دولت اوباما دارد كه در هر قضيه اي بر اراده او مي چربد. چند ماه پس از گفته هاي آقاي كلاپر هيچ كس نتوانسته ردي از شواهدي پيدا كند كه با وجود كاربست حداكثر ممكن تحريم ها، تغييري در رفتار ايران پديد آمده باشد. تنها شواهدي كه از ايران ديده شد، آزمايش موشكي اول ژوئيه و قدرت نمايي در مذاكره با 1+5 بود... اكنون تلاش هاي هسته اي ايران از فشارها و تحريم هاي غرب به خط پايان مسابقه نزديكتر است. تمام گزينه ها، پياپي شكست خورده اند».
تحريم ها هر چند ايذايي بود ولي ايران را فلج نكرد اما همين ماجرا، به تدريج آن روي ديگر خود را در كشورهاي اروپايي نشان مي دهد. سخن بر سر اقتصاد آميخته به فاجعه ايتاليا و اسپانيا و يونان نيست. اكنون دامنه فاجعه به فرانسه- يكي از 3 قدرت بزرگ اروپايي- كشيده شده است. هنوز 3 ماه از اعلام همراهي شركت پژو با تحريم هاي ضد ايراني نگذشته كه خبر اخراج 8هزار كارگر اين كارخانه تيتر اول رسانه هاي پاريس مي شود. تيتر روز جمعه روزنامه پرتيراژ ليبراسيون اين بود «پژو مثل تايتانيك است؛ ما همچون تايتانيك غرق خواهيم شد». به نوشته ليبراسيون «اخراج 8 هزار كارگر شركت پژو مي تواند براي دولت اولاند فاجعه بار باشد كه با وعده ايجاد اشتغال جاي ساركوزي نشست.
دولت ابزار محدودي در برابر از بين رفتن 8000 فرصت شغلي دارد. شوك اجتماعي و سياسي ماجرا بسيار بيشتر از آن بود كه پيش بيني مي شد. ظاهرا 12 هزار نفر بيكار خواهند شد. اين اتفاق بزرگ و بسيار هولناك در صنعت فرانسه، در خلال سال هاي طولاني گذشته ديده نشده بود. يك كارگر 50 ساله شركت پژو، مي گويد همه ما شوكه شده ايم. ما همانند كشتي تايتانيك غرق خواهيم شد». در واقع آمريكا و انگليس به بهانه فشار بر ايران، فرصت تسويه حساب با رقباي خود در فرانسه و ايتاليا و آلمان را فراهم كردند و رقيب قدرتمندي چون «يورو» را به گوشه رينگ كشاندند.
نگاه ما به ظرفيت هاي سياست خارجي و تغييرات شتابان در سياست و قدرت جهاني بايد ارتقا پيدا كند. در حالي كه تحليلگران و سياستمداران بسياري در واشنگتن و تل آويو و لندن اذعان مي كنند انقلاب هاي جديد در خاورميانه ، الهام گرفته از انقلاب اسلامي است، سران سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا و انگليس و اسرائيل - ولو به اجمال- تصريح مي كنند كه از اين اتفاق مهيب غافلگير شده اند. به گزارش روزنامه گاردين جان ساورز در جلسه اي محرمانه با كميسيون اطلاعات و امنيت پارلمان انگليس و رئيس مقرهاي ارتباطي دولت انگليس (GCHQ) از ناكامي در خاورميانه خبر داده و گفته است «تمركز بيش از حد روي موضوعاتي نظير القاعده موجب غفلت ما از مسائل برخي كشورهاي عربي خاورميانه شد.
زماني كه خيزش هاي اسلامي در جهان عرب رخ داد، اشراف ما بر اين كشورها رو به كاهش بود». اگر روزي مقاومت و بيداري اسلامي محدود به ايران و لبنان و فلسطين بود امروز اين خط به مصر و عربستان و بحرين و يمن و تونس كشيده شده است. قدرت امروز ايران فقط منحصر به حوزه نظامي نيست كه آخرين گزارش پنتاگون با امضاي لئون پانه تا (29ژوئن-9تير) آن را «ارتقا يافته، سهمگين و ويرانگر» قلمداد مي كند بلكه اكنون اين اتفاق نظر در دنيا وجود دارد كه ايران واجد قدرت نفوذ بي بديل در منطقه و جهان است.
هفته گذشته كوفي عنان (دبير كل سابق و فرستاده ويژه سازمان ملل در امور سوريه) پس از شكست نشست پاريس صراحتاً به روزنامه لوموند گفت «پس از 16 ماه بحران، ما در سوريه موفق نشديم و هيچ تضميني وجود ندارد كه اصلا بتوان در اين بحران موفق شد. اما آيا در پي راه حل هاي جايگزين بوده ايم؟ من اينها را به شوراي امنيت گفتم... ما بايد دنبال بديل باشيم. روسيه در سوريه نفوذ دارد اما من مطمئن نيستم كه به تنهايي بتواند بر رويدادها تاثير بگذارد. ايران بازيگر مهمي است و بايد بخشي از راه حل باشد. ما نمي توانيم نفوذ ايران را ناديده بگيريم». اعتراف كوفي عنان به شكست پروژه جنگي 16 ماهه بلوك آمريكا (شامل اتحاديه اروپا و تركيه و عربستان و قطر و اسرائيل) با همه اهميت، نمونه استثنايي و منحصر به فرد نيست.
شكست بلوك استكبار و ارتجاع در مقابل نفوذ سازنده و بلامنازع ايران تنها به محور سوريه مربوط نمي شود. شبيه اين اظهارات را از قول سياستمداران غربي درباره تحولات يك دهه اخير عراق و افغانستان و لبنان و فلسطين شنيده ايم. آمريكايي ها مشخصا درباره تحولات عراق و افغانستان چندين بار از ايران «التماس» كردند و خواستار ايفاي نقش ايران در مهار بحران هاي موجود شدند. جمهوري اسلامي ايران البته با قرائت خود از اين تحولات، به كمك مردم اين كشورها شتافت كه برآيند آن، گسترش نفوذ معنوي و محبوبيت ايران به قيمت انزواي بيشتر آمريكا بود. واقعيت همان است كه چندماه پيش مدير موسسه استراتفور گفت. «نفوذ ايران از دامنه كوه هاي هيماليا در شرق خاورميانه تا سواحل مديترانه در غرب منطقه گسترش يافته است».
واقعيت اين است كه غرب چالش هسته اي را مغلوبه و پرونده آن را بسته مي داند. آنها امروز بيش از هر چيز ديگري نگران نفوذ اثرگذار، گره گشا، الهام بخش و مقاومت ساز ايران در خاورميانه بزرگ هستند. دغدغه مهم جبهه استكبار، تغيير و انحراف مسير انقلاب هاي جديد يا فرسايش و مهار آنهاست و تاكتيك لازم براي اين هدفگذاري راهبردي را سياست مشغول سازي ايران در راستاي عدم استفاده از ظرفيت هاي مهم اثرگذاري و نقش آفريني خويش تلقي مي كند. بنابراين متقابلا ضرورت دارد كه اولا عمليات ايذايي و فريب دشمن را از عمليات اصلي او متمايز كنيم. ثانيا واقعيت هاي سازنده نفوذ ايران را كه از جمله خود را در تحولات عراق و افغانستان نشان داد، تبيين نماييم. ثالثا بر ظرفيت هاي بزرگ اثرگذاري در تحولات خطير منطقه كه سرنوشت جهان جديد را رقم مي زند، متمركز شويم و زمين بازي را به دشمن تحميل كنيم.
يك دهه پس از مصاف هسته اي و توفيقات و دستاوردهاي بزرگ آن براي كشور، شايسته و بايسته است كه قدم بر پله هاي بلندتر اقتدار و نقش آفريني بين المللي بگذاريم. مشي چند سال اخير رهبر فرزانه انقلاب و اهتمام ويژه به موضوع بيداري و مقاومت اسلامي در كنار انگشت گذاشتن بر پاشنه آشيل ليبرال- دموكراسي غرب در حوزه هاي فرهنگ و سياست و اقتصاد، ضرورت ارتقاي سياست خارجي و موضع پيش رونده و بالنده آن را در كنار تدبير براي چالش ها گوشزد مي كند.
خراسان:فرزند خلف
«فرزند خلف»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعي است كه در آن ميخوانيد؛راه را مي نماياند، راه روشن است اگر حقيقتا دنبال پيدا کردن راه باشيم او خود راهنما مي شود و بر طريقي که بايد هدايت مي فرمايد، اگر چشمه عشق در دل بجوشد اگر کشتي اميد و توکل در ساحل باور، پهلو بگيرد و لنگر بيندازد و در چنين حالت چشم ها مي بيند آن چه را که بايد و دل ها هدايت مي شود به آن سو که بايد و گام ها قوت مي گيرد براي پيمودن طريقي که انسان را به بزرگي و عزت مي رساند.
اگر در کتاب هاي تاريخ خوانده ايم که مردماني براي حفظ استقلال و آزادگي و عزت خود کارها کرده اند و حماسه ها آفريده اند اما امروز و در اين سال ها که چندي بيش از آن نمي گذرد به چشم خويش ديده ايم مردان بلندهمت و آزاده اي که براي دفاع از حيثيت و شرف و ناموس خود و براي دفاع از دين و سرزمين خود بر طريق ايمان مستحکم و باور عميق با توشه جوانمردي و رشادت و ايثار حماسه آفريدند و با وجود کمي تعداد و علي رغم فقر امکانات و تجهيزات، حماسه هايي آفريده اند که نه تنها باعث شد حريم جغرافيايي سرزمين و کشوري به نام لبنان در نقشه هاي جهاني همچنان باقي بماند، بلکه جمع شدن تعداد هرچند قليل از مرداني که چشم خود را براي پيدا کردن راه باز کرده بودند و دل هاي خويش را نيز براي تابش نور حق مهيا، موجب شد نطفه مبارکي بسته شود و از آن، خجسته مولود عزيز و سرافرازي به نام «مقاومت» پا به عرصه تاريخ عصر حاضر بگذارد که با پايمردي و ايستادگي در مقابل خصم جنايتکاري که همه دنياي به ظاهر متمدن، از او حمايت مي کردند و مي کنند، نه تنها سرزمين خود را از لوث وجود دشمن متجاوز پاک کرد بلکه الگو و اسطوره اي واقعي شدبراي همه آناني که به دنبال عزت و آزادگي و حفظ شرف خود هستند.
هيچ گاه هيچ کدام از قدرت هاي حامي رژيم صهيونيستي و خود اين جنايتکاران خون ريز تاريخ باور نمي کردند و در هيچ محاسبه اي به اين نتيجه نرسيدند که اراده پولادين مردهاي خداباور سرزمين لبنان که به حبل ا... متين چنگ زده اند، چنين قدرتي پيدا کنند که نه تنها اشغالگر را مجبور به عقب نشيني کنند، بلکه آن گاه که متجاوزان نژادپرست با تمام امکانات و تجهيزات پيشرفته و در جنگي صد در صد نابرابر، هزاران تن بمب بر سر مردم مظلوم لبنان و بر روي خانه هاي مسکوني مردم مي ريزد، باز اين اراده حق باوران «مقاومت» است که با باور به نصرت الهي چنان در مقابل دشمن جنايتکار متجاوز، مردانه مي ايستد که پس از ۳۳ روز باز اين رژيم صهيونيستي است که تانک هاي «مرکاوا»يش در جبهه زميني و ناوچه «ساعر»ش شکار موشک هاي دليرمردان حق باور مقاومت مي شود.
مقاومت لبنان کاري را با ارتش رژيم صهيونيستي کرد که مجموع شاهان و سلاطين و شيوخ عرب که هزاران تانک و نفربر و صدها جنگنده پيشرفته و صدها هزار نيروي نظامي در اختيار دارند و ميلياردها دلار درآمد نفتي در کيسه هايشان وجود دارد حتي نتوانسته اند لااقل از حريم پاره عزيز تن اسلام و مسلمين، قدس شريف و مردم مظلوم آن در مقابل جنايت هاي رژيم صهيونيستي دفاع کنند. اين شيوخ دست نشانده حتي در جنگ ۲۲ روزه از مردم فلسطين و غزه که بي رحمانه زير بمباران هاي بي امان اسرائيل، زن و پير وکودک و نوجوان هايش قطعه قطعه شدند، کمترين حمايتي نکردند.
اما مقاومت لبنان با توکل و تکيه به لطف الهي و باورمندي به نصرت الهي و تاسي به ولايت چنان در مقابل هجمه خصم جنايتکار ايستاد و مقاومت کرد که نه تنها از حريم سرزميني خود محافظت کرد بلکه به جرات مي توان گفت که مقاومت در جنگ ۳۳روزه به لطف خداوند و امدادهاي غيبي اش برگي زرين بر تارک تاريخ جهان حک کرد که بي گمان اگر مقاومت بر اين راه همچنان باورمند و پايمرد بماند نه تنها سرنوشت لبنان و فلسطين عزيز بلکه سرنوشت جهان اسلام و دنياي جديد به گونه اي ديگر و صد درصد مخالف با نظر قدرت هاي استعمارگر رقم خواهد خورد.
به گمانم امروز ديگر هيچ تحليلگر منصف و آگاهي نمي تواند آنچه که در تونس ، مصر، ليبي و ... اتفاق افتاد را چيزي غير از به پاخاستن و خيزش مردمي بداند که به دنبال رهايي از تحقير استعمار و حاکميت مباني اسلامي بر کشورشان هستند. همه اين ها نشأت گرفته از نضج بيداري اسلامي در منطقه و جهان اسلام است.
بيداري اسلامي که امام راحل عزيز آن را با رهبري انقلاب اسلامي بزرگ ايران به بهترين شکل به منصه ظهور گذاشت و از دل اين بيداري و انقلاب اسلامي و اين رهيدن از چنگ استبداد و استعمار و غلتيدن در دامن اسلام و قدکشيدن و سرافرازي و به عزت رسيدن بود که در لبنان مظلوم نيز حزب ا... و هسته هاي مقاومت شکل گرفت و کم کم به نهالي تبديل شد و به برکت توکل و ايمان مردانش، امروز آن نهال به درختي تنومند و شجره طيبه اي تبديل شده است که نه تنها مردانه در «خط مقدم» مقابل رژيم صهيونيستي مي ايستد بلکه براي بسياري از جوانان و مردم کشورهاي تحت ستم و خصوصا مسلمانان به الگويي تبديل شده است، الگويي که در عمل ثابت کرد اين تنها مقاومت، صبر، ايستادگي، شهامت، سرفرود نياوردن درمقابل دشمن و از همه مهم تر باور نصرت الهي است که مي تواند ملت هاي تحت ظلم و ستم را از چنگال استبداد و استعمار برهاند و موجبات آزادگي و سرافرازي مردمان را فراهم آورد و به روشني ثابت کرد که حقيران و جبونان و سازشکاران دير يا زود محکوم به شکست و نابودي هستند.
مقاومت اين فرزند خلف انقلاب اسلامي به جهان ثابت کرد که بيداري اسلامي راه خود را پيدا کرده است و اگر مردمان بر همين طريق روشن به خداوند توکل کنند و به نصرت الهي اميدوار باشند و همچنان پاي در رکاب ولايت، مردانگي و شهادت و شهامت و مقاومت بگذارند نه تنها اسرائيل و فرعون مصر و سرهنگ ليبي بلکه ديگر ديکتاتورها و با دشمن پيمان بسته ها نيز همچنان محکوم به شکستن و فرو ريختن در مقابل امواج بيداري اسلامي هستند. طي همين چند سال اخير شکست اسرائيل در مقابل مقاومت و سقوط چند ديکتاتور را بر اثر مقاومت و بيداري اسلامي شاهد بوديم و بر اين اساس بر اين باوريم که اگر مقاومت بر همين طريق توکل و ولايت مداري گام بگذارد و ملت ها بر خيزش هاي اسلامي خود و اراده هايشان پابرجا بمانند امت اسلام، منطقه و جهان، معادلات جديدي را بر خود حاکم خواهند ديد.
جمهوري اسلامي:زنگ خطر براي انقلاب مصر
«زنگ خطر براي انقلاب مصر»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛محمد مرسي رئيسجمهور جديد مصر با عقب نشيني از مواضع قبلي خود، حكم انحلال مجلس مصر را كه توسط دادگاه قانون اساسي تحت سيطره نظاميان صادر شده بود پذيرفت. مرسي درحالي تسليم اين حكم شد كه قبلاً آن را رد كرده و تاكيد نموده بود پس از شروع كار در مسند رياست جمهوري، آن حكم را لغو و مجلس را اعاده خواهد كرد.
درحالي كه مرسي پذيرش حكم ديكته شده از سوي نظاميان را با "قانون مدار بودن دولت جديد" توجيه كرده است در داخل مصر اعتراضات گستردهاي عليه اين حكم در جريان است و مردم خواستار بياعتنايي نمايندگان به آن شدهاند.
اين، اولين عقب نشيني مرسي و حزب اخوان المسلمين در قبال اقدامات ديكتاتورمآبانه شوراي نظامي نيست و قبلاً از جمله درخصوص باز گرداندن مهرههاي وابسته به رژيم مبارك به قدرت توسط نظاميان و همچنين تغيير قانون اساسي با هدف افزايش اختيارات نظاميان نيز اخوانيها از مواضع اوليه عدول كرده بودند. در اين ميان، سفر مرسي به عربستان و ديدار وي با ملك عبدالله، كه از دشمنان انقلاب مصر است، نيز يك عقب نشيني توأم با خيانت محسوب ميشود كه بر نگراني انقلابيون و شگفتي ناظران افزوده است.
اكنون با توجه به شعارهاي گذشته اخوان المسلمين و شخص محمد مرسي اين سؤال مطرح است كه اين عقب نشينيها آيا تاكتيكي و مقطعي هستند و مرسي و تشكيلات حزبي وي به اجبار تن به اين عقب نشينيها دادهاند و يا اينكه اساساً خط مشي اخوانالمسلمين پس از تصدي قدرت دچار تحول و دگرگوني شده است؟
واقعيت اين است كه عقب نشينيهاي اخير با هر توجيهي كه صورت گرفته باشد به زيان مرسي و اخوانيها و در كل به ضرر جبهه انقلاب خواهد بود. در اين نكته ترديدي نيست كه مرسي با دشواريهاي بزرگي در اداره امور مصر روبرو است. در داخل، فقر و شرايط بغرنج اقتصادي، بزرگترين مشكل دولت جديد ميباشد. اساساً يكي از مطالبات اصلي مردم مصر در انقلاب اين كشور، بهبود شرايط اقتصادي و كاهش فقر و توسعه كشور بوده و كم كردن فاصله طبقاتي، رشد تجارت و فراهم نمودن اشتغال از شعارهاي اصلي خود اخوانيها بوده است. هم اكنون طبق آمار صندوق بينالمللي پول، مصر يكي از فقيرترين كشورهاي عربي محسوب ميشود كه براي خارج شدن از اين وضعيت طاقت فرسا به كمكهاي هنگفت بينالمللي نياز دارد.
غرب و كشورهاي عرب حوزه خليج فارس، اصليترين منابع اين كمكها محسوب ميشوند. از سوي ديگر درگير بودن غرب در بحران اقتصادي ويرانگر، آمريكا و اروپا را نسبت به ارسال كمكهاي مالي به مصر ناتوان و بيرغبت ساخته است. لذا عربستان و كشورهاي ثروتمند حوزه خليج فارس دسترسترين منابع براي كمك به مصر محسوب ميشوند. با توجه به اين واقعيتها، انگيزه اولين سفر خارجي مرسي به عربستان تا حدودي روشن ميشود. ولي آيا وخامت اقتصادي، اين جواز را به مرسي ميدهد كه تن به هر عملي بدهد؟!
براي مرسي سفر به عربستان نيز خالي از تحقير نبوده است چرا كه مرسي به ديدار كساني در كاخ رياض رفت كه متحد ديكتاتور خون آشام مصر بوده و مواضع خصمانهاي در مقابل انقلاب ملت مصر داشتهاند.
گرچه اين سفر از نظر انقلابيون مصري و مبارزان عربستان براي مرسي مأموريتي توام با خيانت محسوب ميشود ولي براي حكام رياض، سفر مرسي و ديدار وي با شاه عربستان يك امتياز به حساب ميآيد. حاكمان رياض در چنين شرايطي كه در مسير طوفان انقلابهاي منطقه قرار گرفتهاند و بخشهايي از عربستان شاهد خيزشهاي مردمي گسترده است، به چنين ديدارهائي نياز مبرم دارند و از آنها براي مشروع جلوه دادن رژيم خود و باثبات نشان دادن حكومت خود حداكثر بهرهبرداري را بعمل ميآورند. اين گونه سياستها اگرچه در كوتاه مدت براي جنبش اخوان المسلمين ممكن است سودآور باشد ولي قطعاً در دراز مدت نتايجي مخرب و زيانبار هم براي اخوانيها و هم مصالح ملت مصر خواهد داشت.
ملت مصر انقلاب نكرد كه گروهي از حاكمان را با گروهي ديگر بدون هيچ تغيير و تحولي تعويض كند بلكه به دنبال آرمانهائي بوده است كه با سياستها و اقدامات اخير اخوانيها مغايرت دارد. قطع نفوذ ايادي حكومت سابق و ضرورت محاكمه آنان، تجديدنظر اساسي در مناسبات با رژيم صهيونيستي به ويژه درباره پيمان ننگين كمپ ديويد و قطع وابستگي به دولتهاي قيم مآب در داخل منطقه و جهان، از جمله خواستههاي اصولي ملت مصر در انقلابشان بوده است كه تاكنون اقدامي از سوي اخوانيها براي تأمين اين خواستهها مشاهده نشده است.
مرسي درحال حاضر به عنوان رئيس دولت انقلاب از پشتيباني اكثريت قاطع انقلابيون مصر براي پيشبرد اهداف انقلاب كشورشان برخوردار است ولي متأسفانه در عمل عزمي براي استفاده از اين ظرفيت قدرتمند در ميان اخوانيها نشان نميدهد.
اين وضعيت، چه بسا به تضعيف روحيه انقلابي مردم و دلسرد شدن آنها منجر شود كه در آن صورت، ابتكار عمل به دست گروههاي رقيب به خصوص حاميان رژيم سابق كه حمايت قدرتهاي خارجي و منطقهاي را نيز با خود دارند، خواهد افتاد و اين، يك زنگ خطر براي انقلاب مصر است.
آنچه ميتواند ملت مصر و دلسوزان انقلاب را به آينده اميدوار و خوشبين سازد فقط اين ميتواند باشد كه احتمال بدهند عقب نشينيهاي اخير مرسي و اخوان المسلمين، مصلحتي و مقطعي است و در آينده، عملكرد آنها در جهت اهداف قيام مردم مصر قرار خواهد گرفت. البته براي روشن شدن صحت و سقم اين احتمال بايد منتظر تحولات آتي اين كشور ماند.
رسالت:ديپلماسي وحدت اسلامي
«ديپلماسي وحدت اسلامي»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن ميخوانيد؛حكم دبيركلي مجمع تقريب مذاهب اسلامي که رهبر معظم انقلاب براي حجتالاسلام والمسلمين محسن اراكي صادر فرمودند ماموريت هاي مهمي را براي مجمع تقريب مذاهب اسلامي تعيين کرده است. معظم له در اين حکم مهم از مجمع تقريب مذاهب اسلامي در اين برهه خطير و حساس كه بيداري اسلامي و تحولات خيره كننده پس از آن، جهان اسلام را در يكي از حساس ترين مقاطع تاريخ قرار داده خواسته اند با بهره گيري از تجربيات ارزشمند گذشته و نيز خلاقيت و ابتكارات مورد نياز شرايط كنوني،با همكاري و همدلي نخبگان جهان اسلام بويژه انديشمندان حوزه و دانشگاه «ديپلماسي وحدت اسلامي» را راهبرد خود قرار داده و پايه گذاري تشكيل امت واحد اسلامي را در مقابل اردوگاه استكبار به عنوان چشم انداز آينده ترسيم نمايد.
از زمان بزرگاني نظير سيدجمالالدين اسدآبادي (رضوانالله تعالي عليه)، شيخ محمد عبده و از علماي بزرگ شيعه نظير مرحوم شرفالدين عاملي تلاشهاي بسياري براي وحدت شيعه و سني صورت گرفته است. در اين مسير ابتکار عمل آيت الله بروجردي(رحمه الله عليه) و شيخ محمود شلتوت(رضوانالله تعالي عليه) دو شخصيت بلند آوازه دنياي اسلام حدود نيم قرن پيش در برگزاري همايش تقريب مذاهب در کشور مصر و فتواي تاريخي که شيخ شلتوت، بنيان گذار دانشگاه الازهر صادر نمود يک حرکت آرمان گرايانه و در عين حال واقع بينانه تلقي مي شود.شيخ شلتوت در همايش تقريب مذاهب مصر فتوا داد که عمل کردن به فقه جعفري مجزي است و آيت الله بروجردي پس از صدور اين فتوا فرمودند: "آرزوي ائمه اطهار پس از صدها سال محقق شد و من در قيامت اين کار خود را به مادرم حضرت زهرا (سلام الله عليها) عرضه خواهم کرد." حرکت اين دو مرد بزرگ يکي از مهمترين ابتکار
عمل ها در مسير «ديپلماسي وحدت اسلامي» به منظور تشكيل امت واحد اسلامي در 50 سال گذشته تلقي مي شود.
امروز در شرايطي که امواج بيداري اسلامي از سواحل مديترانه تا کشورهاي حاشيه خليج فارس را در نورديده است ضرورت به دست گرفتن ابتکار عمل در مسير «ديپلماسي وحدت اسلامي» بيش از گذشته احساس مي شود. به خصوص که دشمنان جهان اسلام مي خواهند با تفرقه افکني بين مسلمانان معادله "جهاد و مقاومت" را تبديل به طرح "تكفير و ترور فرزندان اسلام" نمايند. مصاديق تفرقه افکني دشمنان جهان اسلام به منظور مقابله با جريان بيداري اسلامي يکي پس از ديگري پديدار مي شوند و غفلت مسلمانان در کشورهاي مختلف فرصت جولان را براي روبهان استکبار باز گذاشته است. امروز امپراتوران كفر و نفاق در حال پيشبرد اين سناريو خطرناک در کشور سوريه هستند.
امروز افراطيون سلفي همگام با تک تيراندازان آمريکايي شرکت "بلاک واتر" در سوريه دست به جنايات فجيعي مي زنند و درصددند چهره دولت سوريه را نزد مردم مشوه جلوه دهند. تکفير و ترور مسلمانان به بهانه اختلافات مذهبي صورت مي گيرد اين در حالي است که بسياري از افرادي که به ضرب گلوله سلفي ها کشته مي شوند نه شيعه هستند و نه علوي. پرسش اينجاست که اين سلفي ها که عمدتا بقاياي القاعده و دست ساز آمريکا هستند مدتي در افغانستان و لختي در عراق و سپس ليبي و مصر و امروز در سوريه بيتوته کرده اند چرا مسائل جهان اسلام را به منافع آمريکا و غرب گره زده اند.
غرب در برابر امواج بيداري اسلامي ناچار به دامن زدن تفرقه بين مذاهب و فرق اسلامي است. راه حل امپراتوران کفر ونفاق براي اين معادله، با توسل به تجربه جنگهاي سي ساله اروپا دامن زدن به اختلافات مذهبي وجنگهاي فرقه اي است . جنگهاي يكصدساله مذهبي اروپا كه سي سال آخر آن بسيار خونين بود باكشمكش كا توليكها وپروتستا نها دربوهم چكسلواكي درسال 1618م شروع شدو درسال 1648م با عهدنامه صلح وستفالي به پايان رسيد. صلح وستفالي علاوه برتنظيم مرزهاي اروپا موجب شد هر يك از ايالات آلماني امپرا توري مقدس روم مستقل شوند .
سوئد قسمتهايي از سواحل شمالي آلمان را تصرف كند، هلند وسوئيس مستقل شوند،فرانسه مناطق وسيع وثروتمند آلزاس ولرن راتصرف نمايد، كالوينيسم به رسميت شناخته شود و... اما درخور توجه تر از همه چيز توافق عمومي بر سر به حاشيه راندن مذهب از مناسبات اجتماعي و بين الدولي اروپا بود . سكولاريسم براي اولين بار در معاهده وستفالي به مفهوم خروج برخي سرزمين ها از تملك كليسا به كار رفت. پس از آن به مرور، معاني ديگري همچون ترخيص كشيشان، تفكيك دين از سياست، تفوق دولت بر كليسا و در نهايت طرد دين از ساحت حيات اجتماعي انسان را به خود گرفت . در واقع بين سكولاريسم وتشديد منازعات فرقه اي و مذهبي رابطه اي مستقيم برقرار است . جامعه با مشاهده درگيري هاي بي منطق و طولاني بين مذهبي نسبت به اصل مذهب وحدود وثغور دخالت دين در اجتماع ترديد مي كند وبا وا نهادن تمايلات جمعي به ديني فردي مي گرايد .
از اين رو غرب به سردمداري آمريکا با مد نظر قرار دادن اين تجربه راه حل مقابله با بيداري اسلامي را در ميان مسلمانان دامن زدن به اختلافات فرقه اي و پروژه "تكفير و ترور فرزندان اسلام" مي بيند و در اين راستا در سوريه، ليبي، بحرين، لبنان، يمن وحتي ايران به شكلي محدودتر شروع به فعاليت كرده است . اين اقدامات در كوتاه مدت موجب صرف هزينه هاي جاني ومادي براي مسلمانان وانحراف ديد آنها از خطر دشمن اصلي ودر بلند مدت باعث لطمه خوردن روح اصيل اسلام ويا همان اسلام ناب محمدي (ص) مي گردد .
اين در حالي است که به يمن بيداري اسلامي افق پيش روي امت اسلامي از هميشه روشن تر است و اميد براي رسيدن به هدفهايي که اسلام براي فرد و جامعه مسلمان ترسيم کرده از هميشه بيشتر است.
امت اسلامي و ظرفيتهاي عظيم دروني آن، در اواخر قرن بيستم با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران قابليت گفتمان سازي يافت و به درون شريانهاي حياتي جهان اسلام تزريق شد. انقلاب اسلامي هر چند در خطوط مرزي ايران اتفاق افتاد اما تار و پود و بافت روحاني آن بر مفهوم امت اسلامي استوار بود.امام خميني (ره) رهبرکبير انقلاب اسلامي نيز اگرچه بر صيانت از ملت و نه ملي گرايي تاکيد مي فرمودند اما اصالت را به مفهوم امت اسلامي مي دادند. بر پايه همين چارچوب تحليلي رهبران انقلاب ايران، ولي امر مسلمين جهان هستند.
انديشه امام خميني(ره) بر مبناي وحدت امت اسلامي فراتر از دايره دولت-ملت ها نضج يافته بود و در همين راستا سياستهاي جمهوري اسلامي در هر دوره اي طوري تنظيم مي شود که فراسوي الگوي دولت- ملت حرکت کند و بادرهم شکستن عوامل تفرقه ، مقدمات وحدت مسلمانان جهان و توسعه مفهومي امت اسلامي را فراهم سازد.
با پيروزي انقلاب اسلامي و تشديد و تشجيع روحيه همگرايي بين ملتهاي مسلمان جهان که نتيجه فاصله گرفتن از رويکردهاي ناسيوناليستي و بلوغ سياسي جوامع مسلمان ، افزايش ارتباطات بين فرهنگي در عصر ارتباطات و ديالوگ غرض ورزانه غرب در تخاطب مستقيم با جهان اسلام بود مفهوم امت اسلامي بارور شد که اولين ثمرات آن در مقاومت فلسطين، پيروزي حزب الله لبنان بر صهيونيسم، استکبار ستيزي در عراق و افغانستان، فراگير شدن موج بيداري اسلامي در كشورهاي منطقه و بويژه در ميان جوانان و روشنفكران، پيشرفت هاي علمي و فناوري در ايران اسلامي و ساير کشورهاي مسلمان،احساس هويت و تشخص در اقليتهاي مسلمان در بيشتر كشورهاي غربي و... مي توان مشاهد کرد.
در آغاز هزاره سوم که استعمار فرانو دوران هزيمت خود را در عرصه هاي سياسي و اقتصادي سپري مي کند برخلاف دوره استعمارکلاسيک، دولت-ملت ها را دشمن اصلي خود نمي پندارد، آنچه امروز براي امپراتوران کفر چالشزا است مفهوم امت- دولت و يا همان «وحدت امت اسلامي» است. امروز به واسطه گسلهاي تمدني به وجود آمده، كليت غرب خود را در مقابل كليت اسلام ميبيند لذا در استعمار فرانو حاكميت ملي كشورها از اهميت درخور توجهي برخوردار نيست و مهم مفهوم امت اسلامي است كه بارور شدن آن نويد دهنده دور تازهاي از شكوفايي و عزت براي مسلمين و در خطر افتادن منافع استعماري غرب است. از همين رو در سالهاي گذشته رئيس جمهور پيشين آمريكا از امت اسلامي تحت عنوان عنوان خطر امپراتوري اسلامي از اندونزي تا دروازههاي اسپانيا ياد ميكرد. وحدت مسلمين جهان، دوري از تفرقه، و تاکيد بر مشترکات امت اسلامي رمز آينده اي روشن و مقتدر براي جهان اسلام است که خاطره شيرين قرنهاي دوم تا دهم هجري يعني عصر طلايي مسلمين را زنده مي کند.
سياست روز:لبه تاريكي؛ هيگ و ساورز
«لبه تاريكي؛ هيگ و ساورز»عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن ميخوانيد؛رئيس ام.اي.۶ (MI۶) بلوف ميزند كه عمليات اين سازمان باعث شده است ايران به سلاح هستهاي دست نيابد. فارغ از ادعاي اين مقام امنيتي انگليس كه ادعاي پوچ و بدون سند و مدرك است، ماهيت ديگري از سياست رژيم سلطنتي را در ايجاد اخلال در روند مذاكرات ايران و ۱ + ۵ آشكار ميسازد.
متعاقب اين اظهارات براي تكميل اين پروژه تازه عليه ايران ، ويليام هيگ وزير خارجه انگليس در گفتگو با روزنامه ديلي تلگراف با مطرح كردن ادعاهاي جديد عليه برنامه صلحآميز هستهاي ايران گفت:« تلاش ايران براي به دست آوردن سلاح هستهاي باعث ايجاد جنگ سرد جديدي در خاورميانه ميشود كه ميتواند تهديد بزرگتر از نزاع هستهاي ميان شوروي سابق و غرب باشد.»
اين اظهارات مقامات انگليسي نشان ميدهد كه آنها قصد دارند در روند مذاكرات اخلال ايجاد كرده و از به نتيجه رسيدن مذاكرات ممانعت كنند.
آنها سعي دارند تا با طرح موضوعات تازه كه براي ادعاهاي خود هيچ سند و مدركي هم ارائه نميدهند، از به توافق رسيدن گفتگوهاي ايران و ۱ + ۵ جلوگيري كنند و در پي آن فضاي فشارها و تحريمها را گسترش دهند.
بهترين روش براي مقابله با اين رفتار، اين است كه جمهوري اسلامي ايران با استناد به اين اظهارات خلاف واقع، نشان دهد و اثبات كند كه غرب حاضر نيست با ايران به توافق برسد.
مقايسه بحران موشكي و هستهاي كه ميان شوروي سابق و آمريكا بر سر استقرار موشكهاي هستهاي شوروي در خاك كوبا ايجاد شد، با فعاليتهاي هستهاي صلح آميز ايران تفاوتهاي بسيار فاحشي دارد كه ويليام هيگ يا ازآن اتفاق خبر ندارد و آن را مطالعه نكرده،يا قصد دارد با بزرگنمايي فعاليتهاي هستهاي صلحآميز ايران، افكار عمومي جهان را گمراه كرده و به اين موضوع سوق دهد كه موضوع ايران همانند بحران موشكي دهه ۶۰ است.
استفاده از فضاي رسانهاي كه در اختيار غرب قرار دارد، ابزاري است براي فرافكنيهاي نادرست كشورهايي همچون انگليس كه سعي دارند با طرح اينگونه مسائل، گفتگو و ديپلماسي را رد كرده و رويكرد خصمانه جنگ طلبي و خوي تجاوزگري خود را آشكار سازند.
از سوي ديگراز اظهارات ساورز اين ديدگاه مورد تحليل قرار ميگيرد كه وي به عنوان رئيس ام.اي.۶ انگليس گفته است، اين سازمان مانع دستيابي ايران به سلاح هستهاي شده است.
هر چند جمهوري اسلامي ايران بارها اعلام كرده و حتي بازرسان آژانس هم بر آن اعتراف كردهاند كه هيچ سند و مدركي دال بر انحراف ايران از فعاليتهاي صلح آميز هستهاي نداشته است،ايجاد مانع از سوي سازمان تحت نظر ساورز چه ميتواند باشد؟
فضاسازي رسانهاي و تبليغات گسترده منفي عليه جمهوري اسلامي ايران در سطح جهان، اقدامات تروريستي در داخل كشور، ايجاد اختلالات سايبري و ... كه از همه مهمتر ترور دانشمندان هستهاي كشورمان كه در راستاي فعاليتهاي صلح آميز براي رشد و پيشرفت علمي كشور گام بر ميداشتند، ماهيت تروريستي اين سازمانهاي جاسوسي را آشكار ميسازد.
فعاليتهاي هستهاي رژيم سلطنتي خود گوياي انحرافات بسيار در اين زمينه است.
به ياد دارم شبكه تلويزيوني بي بي سي، سريالي را با نام لبه تاريكي توليد كرد. اين سريال شش قسمتي از تلويزيون ايران هم پخش شد. داستان اين سريال داستان يك دختر دانشجوي انگليسي است كه در جنبشهاي ضد هستهاي انگليس فعاليت ميكند و به خاطر دستيابي به اطلاعاتي كه نشان ميدهد فعاليتهاي هستهاي دولت انگليس غير قانوني است، كشته ميشود و پدر او براي دست يابي به حقيقت كشته شدن دخترش،به نتايج و تحقيقات بيشتري مي رسد و سر از يكي از انبارهاي اتمي انگليس در ميآورد.
انگليسي ها حتي از كشتن شهروندان خود دريغ نميكنند. اين سريال به خوبي ماهيت واقعي و مخوف رژيم سلطنتي انگليس را به تصوير كشيده است.آقايان ساورز و ويليام هيگ توصيه ميكنم اين سريال را با دقت تماشا كنند.
آفرينش:نخبگان نقطه صلابت كشور
«نخبگان نقطه صلابت كشور»عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد؛روزنامه "دي ولت" چاپ آلمان در مطلبي در باره تأثير تحريمها بر اقتصاد ايران مينويسد: «اين امر روشن است که تحريمها تاکنون نتوانسته ايران را به زانو دربياورد، لذا لازم است تا غرب نخبگان حكومت ايران را هدف قرار دهد.» کارشناس "دي ولت" ميافزايد که تحريمهاي بينالمللي را بايد هر چه قويتر متوجه نخبگان ساختار حکومتي جمهوري اسلامي ايران کرد، زيرا آنها ارکان قدرت را ميسازند و تصميمات در سطوح مختلف را اتخاذ ميکنند.
توجه به مشارکت نخبگان ايراني در داخل و خارج از کشور جهت کمک به توسعه و پيشرفت حداکثري در سطح نظام بينالملل با توجه به فضاي موجود جهاني، الزام غيرقابل اجتنابي است. اجماع و هماهنگي نخبگان ايراني در سطوح مختلف ، کمک قابل توجهي به بهرهبرداري ايرانيان از مزاياي محيط منطقهاي و بينالمللي فراروي ايران و ارتقاي نفوذ روزافزون و قدرت چانهزني ايران در سطح معادلات جهاني با توجه به اهداف سياست خارجي کشور خواهد داشت. ارتقاي درک، برداشت و ارزيابي درست از محيط داخلي، منطقهاي و بينالمللي درزمينه هاي مختلف مسئله مهمي است.
ارتقاي اين محيطشناسي درست، بهطور خاص مي تواند در سطوح پژوهشي، آموزشي، رسانهاي، سياستگذاري، و اجرايي، مد نظر نخبگان ايراني قرار گيرد. درک درست از محيطشناسي در سطح داخلي و بينالمللي، انتظارات واقعي ايرانيان را از موضوعات مورد نياز کشور از منظر ماهيت، گستره و اولويتبندي حوزههاي اثرگذار براي کشور تحت تأثير قرار خواهد داد و در نهايت، در مديريت درست در اين حوزهها و هدايت آنها به مجاري مثبت و صحيح، مؤثر واقع خواهد شد.
لذا تمركز غرب برروي از دور خارج كردن نخبگان علمي، سياسي و اقتصادي كشور مي تواند حوزه قدرت عمل ايران در زمينه هاي مختلف را كاهش دهد و دچارركود حركتي گردد. مشاهده كرده ايم كه غرب با ترور دانشمندان اتمي قصد اخلال و به عقب انداختن برنامه هاي هسته اي كشورمان را دارد، با اعمال تحريم هاي اقتصادي بسياري از فعالان و نخبگان اقتصادي كشور به حاشيه رانده شدند و يا از حوزه تجاري ايران به ديگر حوزه ها در كشورهاي ديگر مشغول شده اند. هم اكنون نيز توجه غرب به سمت نخبگان علمي كشور معطوف شده است و درصدد است تا فعاليت و تحصيل اين نخبگان را در عرصه هاي مختلف علمي با محدوديت رو به رو سازد.
اما اين نكته بسيار حائز اهميت است كه چرا ما نتوانسته ايم آنطور كه بايد و شايد زمينه و شرايط مورد نياز براي رشد و پرورش نخبگان را در داخل فراهم كنيم و يا با سوء مديريت ها و بي برنامگي ها در جذب نخبگان كشورمان در سطوح مختلف بايد شاهد گرايش اين افراد به سمت مهاجرت به ديگر كشورها باشيم. اين حقيقتي است كه تصميمات و تغييرات در عرصه هاي مختلف در هر كشوري بسته به نوع نگرش و پتانسيل نخبگان آن كشور مي باشد و اگر امروز ما نتوانيم گردش نخبگان و بازتوليد افراد متخصص در كشور را به نحو احسن به اجرا بگذاريم، در حقيقت پاشنه آشيل خود را به دست غرب داده ايم.
در بعد سياسي نخبگان ما درگير غرض ورزي برخي افراد و گروه هايي شده اند كه مانع از ورود آنها به عرصه خدمت رساني شده اند. يا درجريان بازي هاي سياسي، آلوده منافع حزبي شده اندكه ناخواسته از مسير انجام وظايف نخبگي خود خارج شده اند. عده اي از نخبگان سياسي هم به سبب فراهم نبودن شرايط ترجيح داده اند سكوت پيشه كنند و از ورود به عرصه هاي سياسي كشور امتناع كنند.
در بعد اقتصادي هم بسياري از نخبگان اقتصادي كشور كه همان صاحبان صنايع و سرمايه گذاران عرصه توليد مي باشند، به سبب مساعد نبودن شرايط از فعاليت دست كشيده اند. بسياري از آنها سرمايه خود را به ديگر كشورها منتقل كرده اند كه اين هم نوعي مهاجرت نخبگان تلقي مي شود. وقتي كشورما نتواند شرايط را براي فعاليت اين افراد فراهم كند طبيعي است كه آنها با توجه به پتانسيلي كه دارند، جذب مساعدت ها و مشوق هاي خارجي شوند.
اما در بعد علمي مي توان بازتاب اين امر را به طورملموس تري مشاهده كنيم. متاسفانه به سبب عدم برنامه ريزي هاي صحيح ما نتوانسته ايم آنطور كه بايد ازنخبگان داخلي و خارجي خود حمايت كنيم و آنها را در خدمت به كشور جذب كنيم.
اين عرايض به هيچ وجه نفي كننده دستاوردها و پيشرفت هاي چشمگير نخبگان علمي كشور و خدماتي كه اين عزيزان به وطن خود داشته اند نيست، بلكه تاسف از اين بابت است كه ما نتوانسته ايم از تمام ظرفيت هايمان استفاده كنيم. افسوس ما به اين خاطراست كه مشاهده مي كنيم در رأس اكثر مراكز علمي و تحقيقاتي،مراكز آموزشي،مراكزپزشكي،حوزه هاي اقتصادي،... نام يك ايراني قرار گرفته و ما از گوهر وجود آنها در خدمت رساني به كشورمان محروميم.
لذا باتوجه به اينكه غرب به دنبال فشار و تمركز برروي نخبگان كشورمان مي باشد، لازم و ضروريست تا با حمايت هاي همه جانبه از نخبگان داخلي و خارجي و فراهم كردن زمينه هاي مساعد براي به كارگيري و جذب آنها در سطوح مختلف، مانع از پراكندگي و از دسترس خارج شدن اين افراد گرديم. نخبگان سياسي،اقتصادي و علمي كشور گوهرهايي هستند كه با ازدست رفتن هريك، جايگزيني براي آنها متصور نخواهد بود.
تهران امروز:ديديم آقاي وزير!
«ديديم آقاي وزير!»عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم رضا صيادي است كه در آن ميخوانيد؛زمستان سال گذشته بود كه وزير محترم آموزش و پرورش در گفت وگوي ويژه خبري حاضر شد تا به ابهاماتي كه درباره 6 ساله شدن مقطع ابتدايي وجود داشت پاسخ دهد. يكي از سوالهاي اصلي مجري آن برنامه، اين بود كه چگونه ميخواهيد كلاس درس، تجهيزات و كتابهاي آموزشي كلاس ششم ابتدايي را تامين كنيد در حالي كه در شرايط عادي هم سيستم آموزشي كشور هزار و يك مشكل دارد. آقاي وزير ابتدا تلاش كرد تا با شگردهاي مديريتي خود، پاسخ دقيق ندهد، اما وقتي با سوالات صريح و اصرار مجري برنامه مواجه شد، گفت: اگر من وزير آموزش و پرورشم، قطعا براي همه اين مسائل فكر كردهام، وقتش كه شد خواهيد ديد! (نقل به مضمون)
در اين چند هفته اخير مدام اخبار تامل برانگيزي درباره تمهيدات آموزش و پرورش براي برپايي كلاس ششم ابتدايي به گوش ميرسد. اينكه قرار است كلاسهاي پيش ساخته وارد مدارس شود و به كتابخانه و نمازخانه و اتاق برخي از مشاوران و مربيها تغيير كاربري دهد. حتي خبر ميرسد كه شرط انتقالي گرفتن معلمان، اين است كه حاضر باشند در كلاس ششم درس دهند. ديديم آقاي وزير! تهميدات همه جانبه شما براي آنكه كلاس ششم تشكيل شود، بيشتر ما را ياد روزهاي بحران انداخت تا بسترسازي براي يك تغيير آموزشي! چندين سال پيش هم گاهي اوقات كه سقف يك مدرسه فرسوده ميريخت و مديران مجبور ميشدند دانشآموزان مدرسه زهوار در رفته را درجايي اسكان دهند، دقيقا از همين روش نوين آموزشي استفاده ميكردند! دانشآموزان خانه به دوش را به نزديكترين مدرسه منتقل ميكردند و در نمازخانه و كتابخانه برايشان كلاس ميگذاشتند.
با اين وضع، امسال بايد منتظر باشيم و ببينيم هزاران دانشآموزي كه براي رفتن به مقطع راهنمايي روزشماري ميكردند و حالا بايد دوباره «ابتدايي» بمانند، چگونه درس ميخوانند؛ آن هم در نمازخانه و كلاسهاي پيش ساخته و پاي درس معلماني كه از سر اجبار و از بدحادثه، دبير آنها شدهاند. ايكاش در برابر همه اين هزينههايي كه چند ماه ديگر خروجياش مشخص ميشود، لااقل ميفرموديد كه چه ضرورتي داشت تغيير دادن نظام آموزشي به نظام تحصيلي 45 سال پيش! باور كنيد تغيير دادن نظام آموزشي از 5-3-4 به 6-3-3 مثل تغيير سيستم در فوتبال نيست كه مثل يك ايده ساده به ذهن برسد و با چند حركت اجرا شود، حالا سرنوشت تحصيلي هزاران دانشآموز، وابسته به اين تغيير سيستم شماست. البته خوب ميدانم كه احتمالا در پاسخ بفرماييد: يعني وزارتخانه آموزش و پرورش با اين همه مدير و كارشناس و هزاران ساعت كارشناسي و صدها هزار ساعت- نفر(!) تحقيق و پژوهش خوب ميداند چهكار كند و نيازي به دلسوزي امثال شما نيست!
اما آقاي وزير، باور كنيد همين چند سال پيش هم، همين مديران و كارشناسان و جلسات و همايشها به اين نتيجه رسيدند كه سيستم آموزشي دبيرستانها را از ترمي واحدي به سالي واحدي تغيير دهند و همين باعث شد تا در برخي از مدارس جنوب شهر آمار 70درصدي مردودي و 50 درصدي ترك تحصيل منتشر شود. راستش را بخواهيد ما به اين كارشناسان اعتماد نداريم، اگر صلاح بدانيد يك بار ديگر منتظر بمانيم تا خرداد 92 برسد و خروجي اين نظام آموزشي جديد را ببينيم، فقط خدا كند مجبور نشويم دوباره تيتر بزنيم: ديديم آقاي وزير!
وطن امروز:آبروریزی در واشنگتن سکوت در تهران
آبروریزی در واشنگتن سکوت در تهران»عنوان يادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم سيد عابدين نورالديني است كه در آن ميخوانيد؛درباره نزاع امنیتی- اطلاعاتی فعلی در آمریکا که در قالب رقابتهای انتخاباتی جمهوریخواهان و دموکراتها پدیدار شده، نکات بسیاری وجود دارد. در ارزیابی عمومی میشود 3 نکته را از دیگر نکات متمایز کرد:
يك: رقابت انتخاباتی جمهوریخواهان و دموکراتها بستر مناسبی را فراهم کرده تا دموکراتها برای جذب آرای صهیونیستها، اقدامات ضدایرانی تیم باراک اوباما را برجسته کنند. دیوید سنجر، خبرنگار نیویورکتایمز در واشنگتن مناسبات نزدیکی با کاخسفید دارد.
او با انتشار کتاب «مواجهه و اختفا» برنامهریزیهای بلندمدت برای فشار بر ایران را مورد بررسی قرار داده و در اینباره سهم بسیار ویژهای را به باراک اوباما اختصاص داده است. یوسی ملمان تحلیلگر اسرائیلی و دن راویو پژوهشگر ارشد آمریکایی نیز در کتابی با عنوان «جاسوسان در مقابل آرماگدون» خرابکاری هستهای و بویژه ترور دانشمندان هستهای ایران را محصول تیم ویژه «کیدون» وابسته به موساد دانستهاند. انتشار این 2 کتاب نزاعی امنیتی- اطلاعاتی ایجاد کرده و موجب شده جمهوریخواهان کنگره هم به این نزاع ورود کنند.
اینک جيمز کلاپر مدیر اطلاعات ملی، بیلی دالی رئیس دفتر سابق اوباما، توماس دانیلون مشاور امنیت ملی کاخ سفید، جان برنان معاون رئیسجمهور در امور امنیت داخلی و مبارزه با تروریسم، دنیس مک دوناف مشاور امنیت ملی معاون رئیسجمهور و برخی دیگر از نزدیکان اوباما باید در کنگره آمریکا حاضر شوند و توضیح بدهند که دیوید سنجر اطلاعات فوقمحرمانه امنیتی را از کجا بهدست آورده و فاش کرده است. سنجر اطلاعات موثقی درباره نقش اوباما در خرابکاری اتمي و ترور دانشمندان هستهای ایران منتشر کرده است. بر اساس اطلاعاتی که وی بهدست آورده، اوباما روزانه با مقامات رژیم صهیونیستی از طریق ویدئوکنفرانس جلساتی درباره خرابکاری و ترور هستهای در ایران برگزار کرده است!
خب! دستگاه قضا دیگر چه میخواهد؟ در کنار مستنداتی که عوامل ترور بدان اعتراف کردهاند اکنون کتابهایی در آمریکا درباره نقش رئیسجمهور آمریکا و مقامات رژیم صهیونیستی در این ترورها و خرابکاریها چاپ و اطلاعات بسیار مهمی منتشر شده است. این کتابها به مثابه اسناد جرم هستند. چندی پیش شنیده شد ارادهای در دستگاه قضا برای پیگیری حقوقی برخی پروندهها در دادگاه لاهه ایجاد شده است. آیا این تدبیر ارزشمند با تمهیداتی برای جمعآوری اسناد همراه بوده است؟
به هر حال آنچه این روزها در بستر رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا باعث افشای اطلاعات فوقمحرمانه از نقشآفرینی رئیسجمهور این کشور در ترورهای هستهای شده است؛ یک آبروريزي تمامعیار برای مروجان تروریسم دولتی و یک فرصت بسیار پراهمیت برای سیستم قضایی ما برای پیگیری دعاوی حقوقی در دادگاههای بینالمللی است.
دو: درحالیکه چنین اتفاق مهمی در ایالات متحده در حال وقوع است و عملا موضوع تروریسم دولتی برای دولت باراک اوباما و شخص او مصداق یافته؛ جریان سابقا اصلاحطلب به شکل عجیبی سکوت کرده و رسانههای این جریان حتی یک خبر نیز در اینباره منتشر نمیکنند(!) افشای آبروریزی همکاری آنلاین باراک اوباما در ترور دانشمندان هستهای ایران به چه دلیل خوشایند این جریان سیاسی در ایران نیست؟! جز وادادگی مفرط و نداشتن ذرهای استقلال معرفتی، آیا عاملی وجود دارد که یک جریان سیاسی را به چنین ورطهای بکشاند؟!
سه: اما نکته بسیار تاسفانگیز متوجه تلویزیون است. میتوان به جرات گفت رادیو و تلویزیون ظرفیتی معادل 90 درصد توان تبلیغی و ترویجی جمهوری اسلامی ایران را به هدر داده است. تصور کنید چنان آبروریزیای در این سطح و با این دامنه و مختصات که به اتاق جلسات کاخسفید و شخص رئیسجمهور آمریکا رسیده، در جمهوری اسلامی ایران اتفاق میافتاد. در این حالت آیا میشود یک برآورد امنیتی از واکنش احتمالی طرف مقابل در همه سطوح داشت؟
در ایالات متحده آمریکا، کتابی منتشر میشود که از نقش مستقیم باراک اوباما در ترور دانشمندان هستهای ایران و همچنین دستورات مستقیم وی برای خرابکاری ویروسی در برنامه اتمی ایران پرده برمیدارد. جمهوریخواهان کنگره در بستر رقابت انتخاباتی، معاونان و مشاوران اوباما را به دلیل نشت این اطلاعات فوقسری فراخواندهاند؛ آنگاه تلویزیون جمهوری اسلامی ایران که به طرز مشکوکی سابقهای طولانی در فرصتسوزیهای اینچنینی دارد بهسادگی از کنار آن میگذرد؟!
نکته تاسفانگیز و بسیار مایوسکننده این است که وقتی در رسانهای به قواره «وطنامروز»، این آبروریزی آمریکایی در سلسله گزارشهایی به تفصیل بیان میشود؛ بهرغم انعکاس وسیع آن در دیگر رسانهها اما رادیو و تلویزیون در کمال حیرت از توجه به این اتفاق بسیار مهم چشمپوشی میکنند. مخاطبان «وطنامروز» در دامنهای مشخص قابل تعریفند که قاعدتا مدیران ارشد و میانی صدا و سیما در این محدوده قرار میگیرند. بنابراین به هیچ عنوان نمیتوان تصور کرد این سلسله گزارشها به اطلاع مدیران صدا و سیما نرسیده باشد. بویژه آنکه خبرگزاریها و سایتهای خبری نیز به انعکاس آن پرداختهاند.
بنابراین مدیران بزرگترین و عریضترین رسانه خاورمیانه یا از درک اهمیت آبروریزی اطلاعاتی- امنیتی در آمریکا عاجزند یا اینکه خدای ناکرده نیاتی دیگر دارند که در هر 2 حالت فاجعهبار است. فاجعه زمانی دردناکتر میشود که توزیع قدرت رسانهای در کشور به هیچ عنوان عادلانه نیست. هدررفت ظرفیتهای رسانهای در کشور یک ضعف روبنایی نیست بلکه یک آسیب امنیتی است. پرداخت بسیار ضعیف به موضوعات حیثیتی اگر در گذشته به ضعف مدیریت تنزل داده میشد؛ اینک موجب ایجاد شائبههای ناخوشایند میشود.
روز گذشته رسانههای آمریکایی در گزارشات متعددی درباره این افشاگری و در واقع آبروریزی امنیتی- اطلاعاتی، پیشبینی کردهاند باراک اوباما ناچار است در اینباره یک موضع سکوت طولانی اتخاذ کند. همین رسانهها در ادامه تصریح کردهاند در روزهای آینده باید شاهد حملات وسیع رسانهای جمهوری اسلامی ایران در قبال افشای این تروریسم دولتی باشیم. در ایران اما اهالی رسانه بر واقعیتی وقوف دارند که تحقق پیشبینی رسانههای آمریکایی را دشوار میکند. چه راهکاری برای خروج از این فرصتسوزی میتوان ارائه داد؟
حمايت:افزايش نگرانيها از نقض حقوق انسانی در عربستان
«افزايش نگرانيها از نقض حقوق انسانی در عربستان»عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد؛طی روزهای اخیر، اعتراضات مردمی در عربستان بار دیگر شعلهور شد. یکی از مهمترین علل گسترش اعتراضات مردمی اخیر، دستگیری حجتالاسلام شیخ نمر باقر النمر از جمله رهبران شیعه عربستان بود که متأسفانه در جریان دستگیری ایشان، نیروهای سعودی به تیراندازی و خشونت نیز متوسل شده و سوای کشتن چند نفر از مردم معترض، خود شیخ را نیز مجروح کرده و غرق به خون روانه زندان کردند. این رویداد و واکنشهای مردمی وسیع در عربستان و حتی میان شیعیان بحرین ودیگر کشورها ، بار دیگر توجهات جهانی را به وضعیت وخیم حقوق انسانی در عربستان جلب کرد. در کشور ما نیز محافل دینی مختلف و ائمه جمعه سراسر کشور مراتب ابراز نگرانی و تأسف خود را در قبال سرکوب گری اخیر در عربستان اعلام داشتند. برخی از مراجع عظام و جامعه مدرسین نیز با ارایه نظر عمومی یا صدور بیانیه حساسیتهای خود در قبال نقض حقوق انسانی در عربستان را ابراز داشتند.
کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران نیز طی مکاتبه ای خطاب به مقامات عربستان ضمن تأکید بر اینکه این گونه رفتارها خلاف شرع اسلامی و تعهدات بین المللی عربستان برای رعایت حقوق انسانی است، خواهان آزادی فوری شیخ نمر و جبران خسارات زیاندیدگان حوادث اخیر در عربستان شد. نظر به اهمیت رویدادهای اخیر عربستان، چند نکته به شرح زیر تقدیم حضور مخاطبان ارجمند میشود. امید است مرضی خداوند سبحان واقع و برای ارتقای حساسیتهای عمومی مفید باشد. نکته اول اینکه کمتر کسی را در سطح جهانی میتوان یافت که شناختی از جامعه عربستان و نظام حکومتی آن نداشته باشد و بلافاصله تصدیق نکند که یکی از بدترین جوامع از حیث رعایت حقوق انسانی، این کشور است. نظام بسته و متکی بر سلسله خانوادگی اشرافی آل سعود و نقش برجسته مفتیان وهابی متحجر و بسیار تندرو نه تنها دریچه ای برای حقوق و آزادیهای مردم باز نمی گذارد بلکه خود مروج خشونت و تعصبات خشک و تندروی و حتی فعالیتهای تروریستی در اقصی نقاط عالم است.
با همه این وضعیت وخیم داخلی و آثار ویرانگر فراملی، متأسفانه قدرتهای سیاسی عالم به خصوص آمریکا و هم پیمانانش، همواره روابط صمیمی با آل سعود داشته و ترجیح داده اند که دست عوامل خود را باز بگذارند تا به هر نحوی که مایل هستند در داخل عمل کنند. با این شرط که در عرصه بین المللی همراهی لازم را به عمل آورند. در این رویکرد، دیگر سخنی از حقوق بشر مطرح نیست. گویی یکی از منطقههای ممنوعه طرح حقوق بشر و مطالبه مردم،وضعیت عربستان است. در ازای این سکوت و همراهی غرب، البته حاکمان عربستان سرویس و باج دهی مالی و سیاسی و حتی فرهنگی لازم را به دولتهای زورگوی غربی میدهند. در حال حاضر عربستان یکی از مهم ترین مباشران فعال از سوی غرب است که تلاش میکند جریان بیداری اسلامی در کشورهای مختلف اسلامی را کنترل کرده یا در خدمت خواستههای غربی قرار دهد.
غرب برای کنترل مطالبات ملتهای اسلامی، بهترین گزینه را در این دیده که از میان حکومتهای دست نشانده اش ،آن را محوریت قرار ده د که خطاب به ملتها بهتر می تواند ادعا کند: «اگر اسلام میخواهید مفسر اسلام، حاکمان عربستان هستند و خانه خدا آنجاست. لذا دنبال الگوی دیگری نروید» حاکمان عربستان در این میان سرویس دیگری نیز به غرب میدهند و آن کمکهای مختلف نظامی و مالی عظیم به تروریستها در سوریه وعراق است تا امنیت سوریه وعراق را بر هم زنند و بدین طریق شرایطی فراهم شود تا دولتی مستقل در سوریه وعراق سر کار نباشد و راحت تر بشود با صهیونیستها کنار آمد. جنایات ارتکابی آل سعود در بحرین نیز ماه هاست که ادامه دارد ولی هیچ بازخواستی توسط مجامع بین المللی از عملکرد آل سعود انجام نشده است. اگرچه برخی سازمانهای غیردولتی بین المللی حقوق بشر همانند دیده بان حقوق بشر یا عفو بین الملل از وخامت اوضاع در عربستان و نقض فاحش حقوق انسانی در این کشور بارها ابراز نگرانی کرده و اخیراً نیز دوباره مورد تأکید قرار داده اند.
نکته دوم اینکه در عصر رسانهها و انفجار اطلاعات دیگر هیچ نظام سیاسی این فرصت را پیدا نمی کند که بتواند واقعیات عملکردهای خود را جور دیگری معرفی کند و انتظار داشته باشد که با حاکم بودن بی خبری مردم، کسی واکنش نشان ندهد. این کلیت در مورد نظام آل سعود نیز حاکم است. بر همین اساس مردم در سراسر جهان از کوچک ترین اقدامات ضد انسانی آل سعود به سرعت مطلع میشوند و همین امر نوعی همفکری جهانی علیه ظلم و ستم در عربستان نزد افکار عمومی فعالان حقوق بشر و صلح طلبان را ایجاد کرده است. لحاظ این نکته از آن جهت ضروری است که مدافعان حقوق شیعیان عربستان و مخالفان سرکوب اقلیتها در عربستان نباید در تلاشهای عدالت خواهانه خود فقط بر یک طیف خاص از مردم عربستان تمرکز کنند بلکه حقوق همه ملت عربستان را ببینند و از آن دفاع کنند. این امر امکان سوءاستفاده آل سعود را از بین میبرد که این طور وانمود کند که بحث شیعه و سنی مطرح است یا بحث قومی و قبیله ای.
نکته سوم اینکه حج اعم از واجب یا عمره، فرصتی است که آل سعود از ابتدا تاکنون سعی کرده با بهره مندی از این امکان، خود را به عنوان خادم الحرمین معرفی کند و به رغم همبستگی به زورگویان عالم، خود را نماینده جهان اسلام جا بزند. برای سلب این سوء استفاده آل سعود از اماکن مقدس مسلمانان، لازم است اندیشمندان جهان اسلام هم بحث مدیریت بین المللی اماکن مقدس توسط نمایندگان کشورهای اسلامی را جدی تر در ابعاد مختلف حقوقی، سیاسی، رسانه ای و ... پیگیری کنند و هم موضوع حقوق انسانی زائران بیت الله الحرام برجستهتر مطرح و پیگیری شوند تا موارد سوءرفتارهای نیروهای سعودی با زائران نیز حساسیت های بیشتری برانگیزانند. وقتی معلوم شد که آل سعود حتی در میزبانی زائران مرتکب انواع نقض حقوقها میشود، مهم ترین مبنای مشروعیت سازی سعودیها از بین میرود. حکومتی که نه مبنای دموکراتیک قابل ارایه ای داشته باشد و نه مبنای اسلامی قابل عرضه ای، طبیعی است که در قبال فشار افکار عمومی داخلی و خارجی، سریع تر مجبور میشود تن به واقعیات بدهد. نکته چهارم اینکه رفتار و عملکرد آلسعود در عربستان به عنوان یک مثال بارز به خوبی روشنگر این معناست که به صرف اینکه یک نظام سیاسی خود را دینی معرفی کند و یا حتی میزبان برخی از اماکن مقدس مذهبی باشد، مشروعیتی برای آن نظام ایجاد نمی شود و هیچ تضمینی نیست که حقوق مردم به شکل های مختلف نقض نشود لذا باید خروجی عملکردهای یک نظام سیاسی به نحوی باشد که نشان دهد بر مبنای معیارهای دینی برای حفظ حقوق مردم تلاش کرده و میکند و هیچگاه در صدد بهره مندی از قدرت برای نقض حقوق مشروع مردم نیست.
سخن آخر
وضعیت عربستان روز به روز نگرانیهای بیشتری از منظر حقوق وآزادی های مردمی در داخل وخارج این کشور ایجاد کرده است. نقض حقوق زنان، نقض حقوق مهاجران، نقض حقوق مردم در فرایند دادرسی ها، نبود آزادی بیان، نبود تشکلهای مدنی مستقل و دهها محور دیگر حائز اهمیت، توجه عموم صلح طلبان و مدافعان حوق بشر در سراسر جهان را به خود جلب کرده است. امید است با فشار افکار عمومی جهانی و مطالبه موثر حقوق انسانی توسط ملت عربستان، دولتهای غربی که با هزار حیله و ترفند حکومت آل سعود را تا به حال حفظ کرده اند، رسوای عالم شوند و با سلب کارکردهای آنها روند شناسایی حقوق انسانی در عربستان برای عموم مردم این کشور از جمله اقلیت مظلوم شیعه و استانهای شرقی این کشور رو به ارتقا نهد و بدین ترتیب در منطقه، صلح ودوستی و آرامش گسترش یافته و اندیشه های تروریستپرور و رفتارهای غیرانسانی بیش از گذشته مطرود و منزوی شوند.
مردم سالاري:ضرورتهاي روابط ايران و مصر
«ضرورتهاي روابط ايران و مصر»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم منصور فرزامي است كه در آن ميخوانيد؛ از مجموعه مصاحبهها و سخنان و موضعگيريهاي« محمد مرسي» چنين استنباط ميشود که گر چه برگزيده نخست اخوان المسلمين نبود و «شرايط» او را برکرسي نشاند اما در ظاهر کار، زيرک و دورانديش است يا مشاوراني دارد که به درايتش در شناخت شرايط جهاني کمک ميکنند. رئيسجمهور برگزيده ملت مصر، ميداند که بر چه جايگاهي نشسته است و به نظر ميرسد که ضرورتهاي محيط خود و دنيا را ميشناسد و باخبر است که در آغاز کار، جاي پايش محکم نيست و اقتدار روساي جمهوري خيلي از کشورها را ندارد. چون سايه سنگين نظاميان مقتدر را بر مسند خود احساس ميکند و ميداند که فقط 51درصدآراي کمتر از نيمياز مردميکه در دور دوم انتخابات شرکت کردند، در دست دارد و 49 درصد راي همين اقليت دور دوميها با احمد شفيق بوده است و چون در متن قضاياي کشور مصر بوده است، ترکيب قوميو ديني ملت خود را به نيکي ميداند .
به همين علت در آغاز کار ميکوشد تا مثل بسياري از اسلاف خود در آغاز بر ملت تکيه کند و بر اساس همين تکيه گاه محکم « التحريري »هاست که در نخستين گام، حکم دادگاه قانون اساسي را در انحلال مجلس مصر لغو ميکند و در سياست گام به گام خود از تشکيل جلسه شوراي عالي نظاميمصر، بيمناک نيست ؛ چون در آن صورت، حمايت ملي را در آغاز کار از دست ميدهد بنابراين؛ هشيار است که نبايد لبه تيز غليان احساسات «التحرير»ها را متوجه خود کند اما در مسائل سياست خارجي و در رابطه با ما، نبايد انتظار داشته باشيم که در نخستين گام، دست در دست ما به تاييد مواضع ما، بپردازد. بهوش باشيم که هيچ کشوري نيست که منافع ملي ديگران را بر منافع ملي خود ترجيح دهد . اگر به غير از اين بينديشيم نوجوانان احساساتي را ميمانيم که حس ايثار و فداکاري در مخيله آنان بسيار قوي است و تهور را با شجاعت، اشتباه ميگيرند.
محمد مرسي ميداند که نبايد بي گدار به آب بزند و دست از پا خطا کند چون برگزيده ملتي است که «خودجوش» به ميدان آمده است و خود رهبري خويش را به عهده دارد و مبارک را با آن ريشه و تکيه گاه متکي به غربش و همزيستي با اسرائيلاش فروکوفته. در اين هنگامه، محمد مرسي کسي نيست که با شمشير کج ملت به پاخاسته، به راه راست نيايد.
اين اشتباه نابخشودني است اگر گمان کنيم که بايد همه دنباله رو ما باشند و با ما در تماميامور همنوايي کنند . محمد مرسي ضرورتهاي حکومت خود و روال سياست جهاني و مواضع ما را ميشناسد و احتياط را شرط لازم تصميمات خود ميداند . پس اگر جمله اي باب طبع ما نبود، نبايد رنجيده خاطر شويم . در سياست، جايي براي احساسات و عواطف نيست.
فراموش نکنيم که « مرسي » رئيس جمهور ملت توانمند و بزرگ و تاثير گذار و با بينش مصر است . اگر موفق شويم که اين ملت و دولت را با خود همراه کنيم يا دست کم، تدبيري کنيم که با ما مخالفت نکند ودست در دست مخالفان ما نگذارد به موفقيت بزرگي دست يافته ايم .
مصر، تمدن و فرهنگي پنج هزار ساله دارد و جهان و جهان اسلام « جامع الازهر» آن را با کتابهاي با بيش از 7 ميليون مجلدش ميشناسند. پس گزينش نخستين کشور براي سفر «مرسي» اگر عربستان باشد ضمن رصد مذاکرات آن، نبايد ما را برنجاند. بايد اين امر را طبيعي تلقي کنيم . اگر چه مصر بايد بداند که نه امروز بلکه فردا روز، ايران بيش از عربستان، در عرصه جهاني موثر است.
با طمأنينه و سنجيده، به ملت و دولت مصر نزديک شويم، نه از بالا و با نيش زبان رسانهاي، بلکه برابر بنشينيم. انفعال در برابر مصر هم براي ما بسيار زيان بخش است . کند اما با درايت و با حساب و کتاب عمل کنيم. انتظار نداشته باشيم با شرايطي که استکبار براي ما پديد آورده، مرسي در جنبش غير متعهدها به تهران بيايد. از پذيرش نماينده مرسي، اگر چنين شود آزرده نشويم.
عرف عالم سياست را در نظر بگيريم و با احترام رفتار کنيم . مطالب رسانهها هم نبايد دستخوش افراط و تفريط شود . در اين مرحله حساس حتي اسائه ادب نسبت به حکام پيشين مصر هم صحيح نيست و « سب » مبارک هم به سود ما نخواهد بود . آرايي که احمد شفيق کسب کرده، گوياي خيلي از مسائل است. ما بايد تحولات مصر و ليبي و تونس را از منظر ملتهاي انقلابي آنان، تبيين و تفسير کنيم نه آنکه مفسر چيزي باشيم که در ذهن و باور ماست. اين نکته ظريف، حقيقت غير قابل انکار است و نزديک شدن به « بهار عربي » يک ضرورت است اما نميتوانيم بر آنها تحميل کنيم که مثل ما باشند. بکوشيم تا با ما باشند نه بر ما! فقط هر دو طرف بايد لزوم روابط حسنه را به فراست، دريابند. امامصادق(ع) فرمودند که «هر کس که ضرورتهاي زمان را بشناسد مورد حمله اشتباهات واقع نميشود».
مردم سالاري:امريكا تنها از لحاظ تبليغاتي مخالفان سوريه را حمايت ميكند
«امريكا تنها از لحاظ تبليغاتي مخالفان سوريه را حمايت ميكند»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم عيسي گلوردي است كه در آن ميخوانيد؛تاكنون نيروهاي مخالف نتوانستهاند موازنه قدرت را در سوريه بر هم زنند. اين بدان علت است كه مخالفان سوريه انسجام داخلي ندارند و بيشتر از بيرون هدايت ميشوند تا از داخل، از طرفي ماهيت نيروهاي مخالف بهطور كامل براي غرب مشخص نيست. اينكه چه كساني مخالفين را سازماندهي كردهاند و آيا قادر به تشكيل دولت واحد و منسجمي هستند يا نه هنوز واضح و مشخص نيست. از طرف ديگر حكومت اسد حكومت منسجمي است و اين حكومت منسجم نشان داده است كه ميتواند بحران را اداره كند و از بحران نميهراسد، به همين دليل تنشها در سوريه با وجود حمايتهاي بيشائبه غرب و همچنين كشورهاي مرتجع منطقه 16 ماه طول كشيد.
در واقع مخالفان بيشتر از سمت اروپا وعربستان حمايت شدهاند و امريكا تاكنون جز حمايتهاي تبليغاتي حمايت خاصي را انجام نداده است. چرا كه تا به حال براي امريكا محرز نشده است كه آيا مخالفين پس از روي كار آمدن و سرنگوني اسد به نفع غرب حركت ميكنند يا به ضرر آن!از طرفي هزينههايي را كه امريكا بايد براي سرنگوني اسد بپردازد بسيار مهم است. چرا كه حكومت اسد در سوريه حكومت مقتدري است و طي اين 16 ماه نشان داده است كه اقتدار لازم را براي پابرجا ماندن دارد.
از طرفي در نظر داشته باشيد كه مخالفين به سمت تحليل پيش ميروند و با طولانيتر شدن زمان، مخالفين بيش از پيش انسجام خود را از دست ميدهند. كاملا مشخص است كه تاكنون حكومت بشار اسد به سمت بيانگيزه شدن و تضعيف پيش نرفته است و شايد بتوان گفت اين موازنه تنها به دو صورت به هم ميخورد. اول اينكه امريكا در سوريه عمليات نظامي انجام دهد؛ اما در اين عمليات نظامي براي امريكا دو ابهام وجود دارد، اول اينكه آيا با انرژي كه در سوريه صرف ميكند ميتوانند حكومت بشار اسد را ساقط كنندكه اين موضوع تاكنون براي امريكا مشخص نشده است.
دوم اينكه با سقوط اسد، آيا مخالفين اهداف غرب را در نظر ميگيرند؟ اين دو ابهام تاكنون امريكا را از مداخله نظامي در سوريه بازداشته است. حتي امريكا حاضر نشده است با صراحت در اين خصوص صحبت كند. از طرفي ساير كشورهاي عضو ناتو قدرت نظامي قابل توجهي براي حمله نظامي به سوريه ندارند و در صورت مبادرت به حمله قطعا با شكست روبهرو ميشوند و به نظر نميرسد طي 6 ماه آينده اتفاق خاصي در سوريه رخ دهد.
درسوريه يا شرايط به همين صورت پيش ميرود يا ممكن است وضع مخالفين بدتر شود و دولت تسلط بيشتري بر كل جغرافياي سوريه پيدا كند يا در بدترين شرايط ممكن است سوريه به سمت جنگ داخلي پيش رود. اما قطعا تا 6 ماه آينده حكومت بشار اسد ساقط نخواهد شد. راه دوم براي سقوط بشار اسد اين است كه مخالفين را به قدري مسلح كنند تا توان مقابله و رويارويي با اسد را داشته باشند و اين كار را تنها امريكا ميتواند انجام دهد.
چرا كه تاكنون مخالفين از طريق ساير كشورها مسلح شدهاند ولي نتوانستهاند بشار اسد را سرنگون كنند و اين تنها اوضاع داخلي سوريه را بدتر كرده است. اين راه نيز معايب خود را دارد چراكه درست از زماني كه مخالفين مسلح شدند تعداد كشتهها به يكباره به صورت تصاعدي بالا رفت. اين نوع مسلح كردن تنها هزينهها را بالا ميبرد و سوريه را به سمت جنگ داخلي سوق ميدهد كه نهتنها براي سوريه بلكه براي كل منطقه ضرر دارد و كسي در اين ميان سود نخواهد كرد.
در نظر داشته باشيد كه پس از آن جمع كردن و انسجام بخشيدن به جامعهاي كه مردم در آن مسلح شدهاند بسيار سخت است و سابقه آن را در برخي از كشورها ميتوان ديد كه حتي پس از مدتي، جمعآوري اسلحههايي كه در زمان بحران توزيع شده بود امكانپذير نبود.
آرمان:شروط اصولگرایان به مثابه تضادهایی درونی
«شروط اصولگرایان به مثابه تضادهایی درونی»عنوان يادداشت روز روزنامه آرمان به قلم علیاکبر اولیا است كه در آن ميخوانيد؛بحث مشارکت حداکثری در انتخابات سال آینده در حالی مطرح میشود که عدهای از اصولگرایان در حال شرطگذاری برای ورود اصلاحطلبان هستند. این دو گفتار که امروز در میان اصولگرایان بر اتخاذ موازی آن تاکید میشود موجبات ایجاد پارادوکسی جدی در سیاستورزی اصولگرایی را به وجود آورده است؛ پارادوکسی که پیشتر نیز وجود داشت و به نوعی میتوان شرایط کنونی را حاصل تاکید و اصرار بر همین تضاد گفتاری و رفتاری دید. تاکید بر رای مردم از یکسو و حاشیهسازی برای گروههای رقیب رفتاری است که نه تنها نتوانست برای اصولگرایان تضمینکننده موفقیت سیاسی پایدار باشد بلکه حتی دوران مدیریت آنها را با آسیبهایی همراه ساخت.
پافشاری بر ادامه همین روش و منش در فضای سیاسی، سابقه ذهنی جامعه را نسبت به اصولگرایی تخریب میکند. نکته مهم در این خصوص این است که محصول طبیعی اتخاذ چنین سیاستی مغایر و متضاد با آن چیزی است که اصولگرایان در عیان تفسیر و تصویر میکنند.
بارها شنیدهایم که جناح اصولگرا دلایلی را به عنوان توجیه در مقابل رویکرد به حاشیه راندن اصلاحطلبان قرار میدهد. با این حال باید گفت که محصول طبیعی اتخاذ این سیاست کاملا متفاوت از این است، به این معنا که اصرار بیشتر بر کم کردن توان رقیب، همواره خطرات را افزایش و توان مقابله را کاهش داده است، چرا که واگرایی حاصل از این دست سیاستها اجازه تجمیع حداکثری نیروها را گرفته و در نتیجه از یکسو به دلیل محدود شدن حلقههای تصمیمگیری، تصمیمات اخذ شده از محور عقلانیت دور میشوند و از سوی دیگر اتحاد عمل از بین رفته و در لحظات مقتضی نیز فرصت کافی برای توجیه و تجمیع نیروها حاصل نمیشود.
فعالان اصولگرا در حالی که همزمان اصلاحطلبان را به حرکت در چارچوب قانون دعوت میکنند، خود در رفتاری، به تعیینتکلیف کردن برای دیگران مشغولند. نهاد انتخابات در ایران بانیان و مجریان مشخصی دارد و خارج از این محدوده هرگونه اظهارنظر و شرطگذاری را میتوان رفتاری فراقانونی تفسیر کرد. از همین رو است که به نظر میرسد بهتر است اصولگرایان به جای آنکه وقت خود را صرف جناح مقابل کنند، برای حل تضادهای گفتاری و رفتاری خود به فکر چارهای عملی باشند.
ابتكار:تسليت به مثابه تبليغات
«تسليت به مثابه تبليغات»عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله ياري است كه در آن ميخوانيد؛ساعتي پسي از مرگ بزرگان حوزههاي مختلف اجتماعي، فرهنگي و ورزشي، چيزي که بيش از خود خبر انعکاس پيدا ميکند، پيامهاي تسليت مسئولاني است که بزرگ درگذشته، با حوزه کاري آنان مربوط بودهاست.
از مشاوران ادبي و رسانهاي کمک گرفته ميشود و بهترين و رساترين جملات در کنارهم چيده ميشوند تا هم بيانکننده عمق اندوه مسئول مربوطه باشد و هم نشاندهنده سواد و فضل و دانشش.
براي چند ساعتي رقابتي پرشور ميان اين مسئولان بر سر «تسليتگويي» به بازماندگان و جامعه فرهنگي، هنري و علمي ايران درميگيرد. مسئولان روابط عمومي دستگاههاي زير نظر اين مسئولان نيز موظف ميشوند بهگونهاي با رسانهها «تعامل» داشته باشند که خبر اين «پيام تسليت» به اندازه خود خبر «مرگ استاد!» انعکاس داشته باشد.
در مراسم تشييع، تدفين، سوم و هفتم نيز از طرف مسئول مربوطه دسته گلهاي گرانقيمت که به زحمت در يک وانت جا ميگيرند، به محل برگزاري مراسم اعزام ميشوند تا رقابت مسئولان در فاز ديگري همچنان ادامه داشته باشد.
در روز تشييع و تدفين هم تلاش ميشود زماني به اندازه چند دقيقه نصيب مسئول مربوطه شود تا هم از طرف خودش و هم خانواده آن مرحوم به جامعه فرهنگي و علمي کشور تسليت بگويد و هم از تلاشهاي سازمان زير نظرش در ساماندهي وضعيت معيشتي خانواده و جمعآوري آثار گرانقدر استاد و ايجاد بناي يادبود آرامگاه ايشان وعدهها بدهد.
چند روز که گذشت گويي فرصت تبليغات انتخاباتي به سر آمدهاست؛ نه از مسئول مربوطه خبري هست، نه از وعدههايش.
بنگريد به اعتراض و انتقادات خانوادههاي اساتيد درگذشته، پيرامون فراموشي وعدههايي که در آيينهاي يادبود آنان داده شده بود؛ يکي از روشن نبودن وضعيت بيمه و برقراري حقوق ماهانه براي بازماندگان مينالد، يکي خبر از نابساماني وضعيت انتشار آثار استاد فقيد ميدهد و ديگري به ويراني و فرسايش آرامگاه و شکستگي سنگ قبر آنان اشاره ميکند. و اين داستاني است که با مرگ هر بزرگي در سرزمين ما تکرار ميشود.
تازهترين مورد آن، انتشار وسيع پيامهاي تسليت مسئولين در مرگ «حميد سمندريان» استاد مسلم تئاتر ايران است که در چند روز گذشته در رسانههاي مختلف به صورت گستردهاي صورت گرفته بود. اين در حالي است که اين استاد بزرگ تئاتر به گواهي خبرها و سخنان شاگردانش با يک «حسرت بزرگ» به ديار باقي شتافتهاست و آن، اجراي نمايشنامه «گاليله» بود که خودش ترجمه کرده بود و از 11 سال پيش تاکنون ميخواسته آن را به روي صحنه بياورد، به سازمانهاي مختلفي نيز مراجعه کرده و دست خالي برگشته بود؛ سازمانهايي که مسئولان آن در پيامهاي تسليتشان نيازي به ذکر اين موضوع احساس نکردند.
به نظر ميرسد از نگاه اين مسئولان، در مرگ اين اساتيد«فرصتهايي» نهفته است که بايد از آنها به خوبي استفاده کرد. البته خلاف اين موضوع هم ديده ميشود يعني اينکه در زندگي آنها هميشه «تهديدهايي» وجود دارد. انتقادات مکرر به کمکاري و بيتوجهيهاي همين مسئولان از آن جمله است که در زمان حيات آنان، مورد بيتوجهي قرار ميگيرد.
از نگاه برخي افراد «مرگ» کسب و کار خوبي است. برخي به دستمزد کندن گور و کفن و دفن متوفي ميانديشند، برخي به سوروسات و شام و ناهار مجلس ختم. گروهي از نزديکان مرحوم نيز به جنگ رقباي «ميراثخوار»ي ميانديشند که يکشبه ظاهر شدهاند(بنگريد به دعواهاي خانواده شاملوي شاعر و سيمين دانشورِ نويسنده و منصوره حسيني نقاش در چند سال گذشته). گروهي نيز تلاش ميکنند از اين «کسب و کار» پيشآمده، «فرصتها» را صيد کنند. الصاق خود به بزرگاني که طرف توجه و اقبال مردمند، فرصتي است که اگر در زمان حياتشان ممکن نشد، در زمان مرگشان به آساني ممکن است.
دنياي اقتصاد:اقتصاد سیاسی مناقشه مصر
«اقتصاد سیاسی مناقشه مصر»عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است كه در آن ميخوانيد؛مصر از زمان انور سادات و پس از آن با روی کار آمدن حسنی مبارک، تلاش کرد تا با تغییر جهت از رویکردهای سوسیالیستی زمان عبدالناصر، شکلی از اقتصاد بازار محور را پیاده کند،اما واقعیت آن بود که این اقتصاد تنها «شکلی» از اقتصاد بازار را داشت. در طول دوران مبارک، رانت سیاسی و اقتصادی باعث شده بود تا اقتصاد بازاری که در عمل پیاده میشد، بستری باشد برای پر کردن جیب سرمایهدارانی که بهواسطه انحصارات و موانع ورود ایجاد شده از سوی دولت، ثروتمند باشند، نه با اتکا و خلق نوآوری. در این میان دولت نیز درصدی از انحصار ایجاد شده توسط خودش برای فلان بازرگان را از وی میگرفت. البته گاهی نیز لزومی به این کار نبود، چون اتفاق میافتاد که خود انحصارگر، وزیری در دولت باشد؛ آن چنان که محمد عثمان، به عنوان بزرگترین صادرکننده پنبه، وزیر کشاورزی بود و محمد زهیروحید که هم دارای بزرگترین شرکت توریستی و هم وزیر گردشگری بود.
اما در بسیاری از بخشهای اقتصاد، تجار دولت را متقاعد کردند تا با مقرراتی ورود بنگاههای تازه را به صنایع محدود کنند. این صنایع شامل رسانه، آهن و فولاد، خودروسازی، نوشیدنیها و سیمان میشدند. هر بخش اقتصاد دارای موانع ورود بلندی بود که از تجار و بنگاههای مرتبط با ساختار قدرت محافظت میکردند. اقتصاد بازار حسنی مبارک، تنها شامل رانت سیاسی و اقتصادی میشد که از یکدیگر حمایت میکردند. تشریفات مناقصه و مزایده شرکتهای دولتی به نفع آن کسی بود که ارتباط محکمتری با حاکمیت داشت؛ اما چرا چنین بستری ایجاد شده بود؟
قدرت بدون محدودیت حزب دموکراتیک ملی به رهبری حسنی مبارک و عدم وجود هیچ نظارتی بر آن، موجب ميشد تا دولت بتواند از قدرت و رانت سیاسی خود و ایجاد انحصارات برای تجار مورد اعتمادش، عایدی اقتصادی کسب کند. اگر مخالفان در دولت وی مانند جوامع آزاد، قیدی را بر قدرت وی تحمیل میکردند، دیگر اقتصاد آزاد وی چنین شکل تمسخرآمیزی به خود نمیگرفت.
جامعه مصری که در بهار عربی شکفته شده است، به خوبی توانسته از قدرت بدون محدودیت جلوگیری کند. امروز در زمین بازی مصر، هیچ کس نمیتواند ادعا کند قدرت مطلق را بدون محدودیت و نظارت طرف مقابل در دست دارد. از منظر کارشناسان اقتصاد سیاسی این پدیده اگر به شکلی مدنی ادامه یابد، نه تنها امر مذمومی نیست که برای توسعه و ایجاد نهادهای فراگیر اقتصادی و یک اقتصاد آزاد کارآ، سودمند نیز هست. در جامعهای که فساد اقتصادی به دلیل قدرت مطلق یک طرف، برای دههها ادامه داشته، نوشدارو، توازن قدرت سیاسی است که حزب حاکم همواره احساس کند که چشم ناظر رقیب سایهبه سایه دنبالش میکند؛ در غیر این صورت تمامی این تحولات به معنای رفتن یکی و آمدن دیگری است و جامعه مصر نمیتواند تمایزی بین تحولات قبل و بعد از انقلاب بیابد. امری که بسیاری از کشورهای آفریقایی چون سیرالئون، زیمبابوه و ... شاهدش بودند.
شاید اکنون، طرفداران مرسی، ناراحت باشند که در ساختار قدرت موانع بسیاری برای منتخب آنان وجود دارد، اما این نظارت بر قدرت در نهایت میتواند، جامعه بازی را پدید آورد که حامی یک اقتصاد بازار محور حقیقی است.
از سوی دیگر ساختار قدرت در مصر باید به گونهای به راه خود ادامه دهد که اگر در مقطعی گروههای مقابل مرسی به قدرت رسیدند، حاکمان فعلی نیز بتوانند در نقش یک اپوزیسیون فعال، قیدی باشند برای قدرت. انتخابات اخیر مصر نشان داد که با وجود سهم تقریبا برابر حامیان دو طرف از جامعه مصر، این کار عملی ميباشد، تنها عامل اصلی برای تحقق آن، حل و فصل مدنی اختلافات است که بازیگران امروز مصر تا به اینجا نشان دادهاند که به این قواعد مدنی پایبندند.
گسترش صنعت:آرامش در بورس
«آرامش در بورس»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم محمودرضا الهیفر است كه در آن ميخوانيد؛اواخر فروردین امسال بود که سازمان حمایت از مصرفکنندگان و تولیدکنندگان تصمیم گرفت پس از دو سال کنترل قیمت محصولات فولادی در بورس کالا، تمام محدودیتها را از این بازار بردارد تا قیمت فولاد در بازار آزاد و بورس به هم نزدیک شود.
همزمان با اعلام اجرای این طرح و در همان قدم اول، برخی از کارشناسان از رشد یکباره قیمت آهنآلات سخن گفتند و پیشبینی کردند که روزهای پرالتهابی در انتظار بازارآهن خواهد بود اما با گذشت نزدیک به سه ماه از اجرای این طرح نهتنها شاهد التهابی در بازارآهن نیستیم بلکه همان کارشناسان اقدام اخیر سازمان حمایت را تحسین میکنند. از طرفی اعمال هرگونه محدودیتی با روح حاکم بر بورس در تضاد بود و کنترل معاملات فقط در یک دوره میتوانست برای مهار قیمتها مناسب باشد که به دلیل عدم تناسب محدودیت قیمتی در سازوکار بورس چنین محدودیتی براساس تصمیم سازمان حمایت برداشته شد تا قیمتها براساس عرضه و تقاضا کشف شود.
آرامش در بورس
براین اساس از ابتدای امسال با آزاد شدن قیمتهای فولاد در بورس کالا دیگر دلالی در این بازار حضور ندارد و فقط مصرفکنندگان واقعی هستند که از این بازار خرید میکنند. در گذشته به دلیل کنترل قیمت محصولات فولادی در بورس و رشد قیمتها در بازار آزاد، افرادی از بورس محصول ارزان میخریدند و در بازار آزاد به قیمتهای بالاتر میفروختند که اکنون با نزدیک شدن قیمت بورس و بازار دیگر خبری از دلال بازی نیست.
البته کنترلهای قبلی نیز به دلیل اجرای قانون هدفمندی یارانهها و تنظیم بازار ضروری بود اما رفته رفته مسوولان به این نتیجه رسیدند که با حذف محدودیتها و آزاد شدن رقابت خریداران، قیمتها متعادل شده و با نرخهای جهانی همسو میشود. به این ترتیب استقبال خریداران و فروشندگان از معاملات بورس بیشتر شد و شاهد شفافیت معاملات گروه فولادیها در بورس و بازار بودیم. البته طی چند هفته گذشته به دلیل افزایش قیمت ارز و با توجه به نیاز ما به واردات فولاد، قیمتها افزایش یافت که این رشد نرخها نیز منطقی بوده است. پیشبینی میشود با آغاز ماه رمضان قیمتها افت کند و حجم دادوستدهای فولاد نیز کاهش یابد.