آفتاب: ساعت یک ظهر هفتم اردیبهشت ماه سالجاری مغازهداران و رهگذران در بازار مبل یافتآباد صحنه هولناکی را دیدند که در آن 2جوان موتورسوار با قمه ضربه مهلکی را به صورت یک فروشنده زدند و پا به فرار گذاشتند.
دقایقی بعد با مخابره این حادثه به پلیس 110 تیمی از مأموران پلیس در صحنه درگیری حاضر شدند و دست به تحقیقات زدند. زن جوانی که وحشتزده گریه میکرد به پلیس گفت: امروز به همراه شوهرم برای خرید مبل به بازار یافتآباد آمده بودیم، قصد داشتیم آن سوی خیابان برویم که در حال رفتن، 2 جوان که سوار موتور آبیرنگی بودند به من نزدیک شدند و ترکنشین ناگهان دستش را به گردنبندم انداخت و آن را پاره کرد، از شانسم گردنبند به لباسم گیر کرد و در همین حال که شوک زده شده بودم مرد جوانی با دیدن صحنه دزدی از مغازهاش بیرون دوید و برای نجات من به سوی موتورسواران دوید تا آنان را متوقف کند ولی ترکنشین موتور از زیرلباساش قمهای را بیرون آورد و در چشم مرد فداکار فرو کرد. با ادعای این زن و چند مبل فروش دیگر پرونده برای رسیدگی ویژه در اختیار تیمی از پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
کارآگاهان برای ردیابی 2 جوان تبهکار دست به تجسسهای میدانی زدند و با انجام چهرهنگاری از شاهدان ماجرا و مطابقت دادن تصویر به دست آمده با آلبوم مجرمان قدیمی، یکی از تبهکاران حرفهای به نام «ابراهیم» 20 ساله را شناسایی کردند. این در حالی بود که بررسیهای پزشکی نشان میداد جوان فداکار از یک چشم کور شده است.
بدینترتیب دستگیری «ابراهیم» در دستور کار پلیس قرار گرفت و کارآگاهان موفق به شناسایی خانه وی در خیابان قزوین شدند و در تحقیقات محلی متوجه شدند این جوان تبهکار چندی پیش به دلیل درگیری و قدرتنمایی با قمه و بر هم زدن امنیت محلهشان تحت تعقیب پلیس قرار گرفته و همچنان فراری است. همزمان با تلاش کارآگاهان برای شناسایی مخفیگاه «ابراهیم» و همدستش، مأموران گشت ضربت سرکلانتری هشتم در خیابان کمیل به 3 سرنشین موتور آبیرنگ که حرکات مرموزی داشتند برخوردند. هنگامی که راننده موتوسیکلت متوجه تعقیب مأموران شد با حرکات خطرناک قصد فرار داشت که سرانجام پس از چندین دقیقه تعقیب و گریز دستگیر شدند و در بازرسی بدنی از آنان یک قمه بزرگ به دست آمد.
این 3 جوان در اختیار تیم پایگاه هشتم پلیس آگاهی قرار گرفتند و کارآگاهان در همان ابتدا موفق به شناسایی «ابراهیم» شدند و وی را تحت بازجویی قرار دادند. این پسر در اعترافاتش گفت: من با 2 دوستم به نام «مجید» 20 ساله و «مصطفی» 22 ساله قصد داشتیم برای تلافی درگیری چند روز پیش به خیابان کمیل برویم که توسط گشت ضربت دستگیر شدیم.
در ادامه کارآگاهان مرد مبل فروش و زن جوان را برای شناسایی «ابراهیم» پیش روی وی قرار دادند. آنان در همان برخورد نخست وی را به عنوان گردنبند قاپ و قمهکش شناسایی کردند.
مرد فداکار که در اثر ضربه سهمگین قمه از چشم راستش کور شده بود به کارآگاهان گفت: جلوی مغازه ایستاده بودم که 2 جوان موتورسوار را دیدم که به زن جوانی در وسط خیابان حمله کردند و قصد دزدیدن گردنبند وی را داشتند، با دیدن این صحنه برای کمک به این زن رفتم و قصد داشتم با ضربه زدن به موتور آنان را متوقف کنم که ترک نشین موتور قمهای را از زیرلباسش بیرون کشید و در چشم راستم فرو کرد.
وی در ادامه افزود: مردم و همکارانم برای نجاتم مرا به بیمارستان رساندند و تیم پزشکی تلاش کردند که بینایی چشم راستم را برگردانند ولی به دلیل شدت جراحات به اعصاب و شبکیه چشمم دچار نابینایی کامل شدم و حتی شدت جراحات به حدی بود که ابتدا قرار بود تا چشم راستم به طور کامل تخلیه شود اما به طرز معجزه آسایی این کار صورت نگرفت، پس از آن نیز 5 بار زیر تیغ جراحی قرنیه، عصب، زیبایی و کاشت ابرو رفتم ولی همچنان چشم راستم 100 درصد نابینا است.
به گزارش روزنامه ایران ،با توجه به شناسایی «ابراهیم» و 2 همدست دیگرش در سرقتهای گردنبندقاپی و زورگیری که بیشتر با تهدید قمه و چاقو و درگیری بوده است، کارآگاهان از همه کسانی که در طول چند ماه گذشته و در مناطق مرکز شهر تهران بویژه خیابانهای کارگر، حافظ، ولیعصر، وحدت اسلامی، قزوین، بهبودی، امامزاده حسن و هلالاحمر توسط سرنشینان موتوسیکلت ویو آبی رنگ تحت سرقت و صدمه قرار گرفتهاند دعوت کرد برای شناسایی تبهکاران و پیگیری پرونده خود به پایگاه هشتم پلیس آگاهی مراجعه کنند.
گفتوگوی شوک با جوان فداکار
مهدی فتحی 31 ساله، جوانی که در ماجرای نجات زن جوان از دست زورگیران خشن، چشم راستش را از دست داده است، صدای غمگینی دارد.
از روز حادثه بگو؟
روز 7 اردیبهشت ماه در بازار مبل داخل پاساژ بودم که برای تحویل گرفتن بار به بیرون از پاساژ رفته و کنار خودروی وانت ایستاده بودم ناگهان دیدم سرنشینان یک موتور با در دست داشتن قمهای به سمت زن جوانی که با همسرش در حال راه رفتن بودند، رفته و قصد دزدیدن گردنبند زن را داشتند که من با دیدن این صحنه به سمتشان دویدم و قصد داشتم مانع دزدی آنها شوم که یکی از زورگیران با قمهای که در دست داشت با تیزی نوک قمه، چشم راستم را هدف گرفت و ضربهای به من زد که روی زمین افتادم و زورگیران فرار کردند.
چه کسی به کمکت آمد؟
وقتی روی زمین افتادم، برادرم بالای سرم آمد و بعد از تماس با اورژانس به بیمارستان فارابی انتقالم دادند.
چرا به کمک زن جوان رفتی؟
چون نمیتوانم ببینم به کسی ظلم کنند و ما ایرانی هستیم و غیرت ایرانی داریم و برای دفاع از زن جوان این کار را انجام دادم.
بعد از حادثه زن و مرد جوان را دیدی؟
نه، حتی در بیمارستان سراغم نیامدند و تنها روزی که زورگیران دستگیر شده بودند، به آگاهی رفتم و زن و مرد را آنجا دیدم که از من تشکر کردند و بعد از آن هم دیگر آنها را ندیدم!
هزینه بیمارستان چقدر شد؟
دار و ندارم را که پول پیش خانه ام بود، خرج بیمارستان کردم.
چرا 5 بار عمل؟
12 روز چشم چپم هم بیناییاش را از دست داده بود و بعد از بهبودی چشم چپم، قرار بود چشم راستم تخلیه شود اما با چند عمل جراحی روی چشم و خواست خدا را شکر که فقط بیناییام را از دست دادم و چشمم تخلیه نشد.
در هزینه بیمارستان کسی کمک کرد؟
من تنها هستم و بچه طلاق و پدرم را از دست دادم فقط توانستم بخشی از هزینه بیمارستان را با پول پیش خانهام پرداخت کنم و مابقی آن را به صورت قرضی از تعدادی همکارانم در بازار گرفتهام و متأسفانه هیچ ارگان و کسی به من کمک نکرده و باید چند روز دیگر به خاطر نداشتن پول پیش، خانه را خالی کنم و نمیدانم باید به کجا پناه ببرم.
درآمد داری؟
ماهانه 450 هزار تومان به عنوان کارگر حقوق میگیرم و به خاطر این که هر روز باید به بیمارستان و برای پیگیری پروندهام به دادسرا و آگاهی بروم، سر کارم نیز به مشکل برخورد کردم. صاحبکارم مرد بسیار خوبی است و شرمندهاش هستم. حق هم دارد شاید بزودی کارم را نیز از دست بدهم.
زوج جوان هم به تو کمک نکردند؟
فقط در آگاهی وقتی من را دیدند، تشکر کردند!
پشیمان نیستی؟
نه، اگر باز هم کسی بخواهد ظلم کند و مزاحم نوامیس مردم شود، برای دفاع دخالت میکنم و حتی حاضرم دست و پایم را از دست بدهم.
حرف آخر؟
فقط از پلیس درخواست دارم که امنیت را در بازار تهران زیاد کند چرا که هر روز در بازار از مردم زورگیری و سرقت میشود اما فقط به جای امنیت بیشتر، مأموران بیشتر میشوند تا خودروهای بیشتری را جریمه کنند و موتورهای مردم را بگیرند. من برای رضای خدا این کار را کردم اما در وضعیت مالی بدی هستم و زندگیام در حال نابود شدن است و هیچ کس را ندارم کمکم کند. شاید این حادثه من را زمینگیر کند؛ امیدم به خدا است.