در یک سال اخیر، مدام اخبار ناکامی از والیبال ایران مخابره شده است. از نتایج ضعیف در لیگ ملتها، تا ناکامی در کسب قهرمانی آسیا در ارومیه و حالا هم شکستهای پیاپی در انتخابی المپیک برابر رقبای سطح پایینتری همچون آلمان، اوکراین و چک که سبب نزول در رنکینگ جهانی شده است. در این میان یک قهرمانی بازیهای آسیایی هم به دست آمد که قطع به یقین دلیل آنهم عدم حضور تیم اول ژاپن در رقابتها بود نه قدرت پیلافکن سروقامتان ایرانی. والیبال از حدود ۱۳ سال قبل که خولیو ولاسکوی آرژانتینی هدایت تیم ملی را در دست گرفت و ایران را تبدیل به یک قدرت نوظهور در دنیا کرد، تبدیل شد به ورزشی محبوب در کشورمان و با وجود روندی که گاه فراز داشت و گاه فرود، همواره برابر تیمهای سرشناس دنیا حرفهایی برای گفتن داشت. نه اینکه تمام سرمربیان این دهه خوب بودند و حالا عطایی بد است چراکه ما تجربه عدم نتیجه گرفتن سرمربی بزرگی مثل آلکنو را هم داشتیم، اما مساله اینجاست که هیچکدام از سرمربیان خارجی که هدایت تیم ملی را برعهده داشتند، اینگونه از پیش برابر رقبا بازنده نبودند.
ایده استفاده از سرمربی ایرانی با این فرضیه که ما دیگر میتوانیم در رشته والیبال مولف باشیم، اکنون تبدیل به یک پروژه شکست خورده شده، چرا که بدون تعارف عطایی اگر بهترین ایرانی این پست نبود، قطعا جزو سه نفر اول محسوب میشد و بعید به نظر میرسد هیچ نفر اول دیگری در کشور بتواند تفاوت معناداری با وی داشته باشد. هرچند در این سالها و در اکثر رشتههای ورزشی ندیده بودیم که یک سرمربی ایرانی از سمتش استعفا دهد و تصمیم عطایی یک اتفاق کمتر انجام شده بود که واکنش رسانههای خارجی فعال در حوزه والیبال مثل وردآفوالی و پلست را هم در پی داشت. حتی نشریه دوم که لهستانی است، به صراحت درباره افت والیبال ایران نوشت: «تمام شد! سرمربی ایران از تیم ملی جدا شد. بهروز عطایی از سرمربیگری تیم ملی ایران استعفا داد. نماینده ایران در مسابقات انتخابی المپیک عملکردی بسیار کمتر از حد انتظار داشت. پارسیها که در گذشته با بازی تهاجمی و موثر خود موفق شده بودند نبرد سختی با لهستانیها داشته باشند، به تیمی بیروح تبدیل شدند. آنها که در ریودوژانیرو برای کسب بلیت المپیک میجنگند، از چهار مسابقهای که تاکنون انجام دادهاند، سه بازی را باختهاند. از این رو مربی تصمیم گرفت استعفا دهد.»
بله خیلی بعید است که ما به المپیک پاریس برسیم و تنها موفقیت ژاپن در انتخابی شاید بتواند کمکی به ما بکند. پس بیروح، شاید واژه درستی باشد در باب اتفاق عجیبی که برای تیم ملی والیبال رخ داده است. شاید الان وقت اعتراف به اشتباه باشد؛ اینکه هنوز نمیتوانیم خودمان را خودکفا و بینیاز از دانش روز خارجیها بدانیم. حداقل در والیبال.