وزارت امور خارجه روز شنبه میزبان وزرای پیشین خارجی یعنی دکتر کمال خرازی، منوچر متکی، علیاکبر صالحی و محمدجواد ظریف بوده است.
در واقع دیدار این وزرای پیشین امور خارجه با حسین امیرعبداللهیان فرصتی را به وجود آورد تا بتوانند در قالب یک برنامه هماندیشی بابت مهمترین پروندههای سیاست خارجی کشور در عرصه منطقهای و بینالمللی به ویژه مساله پرمناقشه و پروبلماتیکی چون مذاکره با آمریکا تبادلنظر کنند.
اگرچه گفته شده است که اینگونه دیدارها در دستور کار وزارت امور خارجه بوده و در گذشته نیز چنین هماندیشیهایی شکل گرفته، اما به نظر میرسد این هماندیشی جدید بیشتر متاثر از آمادگی فضاهای ادراکی و ذهنی یعنی نقش پررنگ و برجسته دیپلماسی واسطهای مقامات عمان و همچنین چراغ سبزهای مقامات تهران حول محور یک «توافق موقت» است.
اول اینکه اگر تَرَکی بر یخ روابط تهران- واشنگتن ایجاد شود و دو کشور بر اساس عقلانیت و با در نظر گرفتن مصالح و منافع ملی به سمت تنشزدایی حرکت کنند، قطعا میتواند رخداد و اقدام مناسبی باشد، به ویژه آنکه در شرایط حاضر مساله آن است که نباید از تابوی مذاکره با آمریکا ترسید و از عاقبت بازخورد آن نگران بود، چون آمریکا به جای نقشهای واسطهای، خواهان مذاکره مستقیم با ایران است، لذا نیازی به فرصتسوزی نیست.
با این همه وقتی به واقعیتهای آشکار و پنهان چنین رویدادی نظری افکنده شود، به این نتیجه میرسیم که اینگونه هماندیشیها و اساسا مسالهای به نام مذاکره با آمریکا قبل از آنکه مبتنی بر رویداد عینی و واقعیت باشد، بیشتر به رویا شبیه است. این منطق و گمانه به چند جهت قوت میگیرد.
دوم آنکه مساله رابطه با آمریکا با سد بزرگی چون اصولگرایان به ویژه اعضای جبهه پایداری مواجه است. در واقع آمریکاستیزی به هویت آنها تبدیل شده و رابطه آنها با مسالهای به نام آمریکاستیزی، به یک رابطه هستیشناختی و آنتولوژیکال تبدیل شده است و اگر روزی فرش آمریکاستیزی از زیر پایشان کشیده شود، شاید چیزی برای گفتن نداشته باشند.
در واقع جریان اصولگرا و در راس همه آنها اعضای جبهه پایداری خود را نماینده و محور انتقام از آمریکا برای مردم خاورمیانه میدانند. در شرایط حاضر نیز همین اصولگرایان به ویژه در عصر یکدستسازی قدرت هیچ اعتقادی به مذاکره با آمریکا ندارند و شاید هرگونه رابطه محتمل در آینده را به منزله خیانت به آرمانهای نظام بدانند. در شرایط حاضر تصور و پندار جریان اصولگرایی بابت مذاکره با آمریکا این است که چرا دوباره پای عوامل خسارتبار یا همان «غربگرایان» یعنی همان کسانی که برجام را نخوانده امضا کردهاند، باید به میان بیاید؟ چرا باید تجربه تلخ گذشته دوباره به واسطه نقشآفرینیهای بینتیجه این عوامل تکرار شود؟ تحت این شرایط نیازی به «دیپلماسی التماسی» نیست.
سوم آنکه اگر پیشفرض ما بر این باشد که مذاکره با آمریکا بنا به مصالح و منافع ملی امری ضروری باشد، لذا در شرایط فورسماژور و اضطراری عبور از آن همه شعارهای ضدآمریکایی برای جریان اصولگرایی بسیار سخت و گران خواهد بود. مساله چهارم و مهمتر آنکه تصور غالب تصمیمسازان و تصمیمگیران دستگاه دیپلماسی این است که دیپلماسی دولت سیزدهم به واسطه تعقیب راهبرد اتکا به شرق به ویژه ارتباط با چین و روسیه در مسیر درستی قرار گرفته و نیازی نیست که پای غرب به چنین مسیری باز شود. تحت این شرایط بهتر آن است که وزرای امور خارجه در این دورهمیها، عطای مذاکره و ارتباط با آمریکا را به لقایش ببخشند و زحمت کشور و مردم را بیش از آنچه هماینک هست، بیشتر نکنند.
منبع: جهان صنعت نیوز