خراسان:شبکه های اجتماعی و حکمی که ۳۱ ماه جدی گرفته نشد
«شبکه های اجتماعی و حکمی که ۳۱ ماه جدی گرفته نشد»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سیدعلی علوی است که در آن می خوانید؛نزدیک به ۲ هفته است که بحث فیلترینگ شبکه های اجتماعی موبایلی به یکی از داغ ترین موضوعات خبری به ویژه در فضای مجازی تبدیل شده است موضوعی که مخالفان و موافقان خود را دارد و از وزیر دولت تا رئیس دستگاه قضا درباره آن صحبت کرده اند. دراین نوشتار در پی خوب یا بد بودن این شبکه ها یا فیلترینگ یا بحث تهدید های فرصت های فناوری های اطلاعاتی نیستیم بلکه می خواهیم به راهکار رفع مشکلات و اختلاف نظرها در این عرصه بپردازیم.
این روزها بعد از ضرب الاجل آقای اژه ای و واکنش های اجتماعی و سیاسی متاثر از آن، بالاخره مواضع دولت و قوه قضا به هم نزدیک تر شده است و دو طرف بر تعامل بیشتر، برخورد با محتوای مجرمانه و اصل دوری از محدود سازی و استفاده از فناوری های جدید هم سخن شده اند.
این در حالی است که رهبر انقلاب تقریبا ۳۱ ماه قبل در17اسفند۹۰ طی حکمی دستور تشکیل شورای عالی فضای مجازی به عنوان نقطه کانونی و متمرکز سیاست گذاری، تصمیم گیری و هماهنگی درباره فضای مجازی را دادند و باتوجه به اهمیتی که برای این بحث قائل بودند، رئیس جمهور را به عنوان ریاست این شورا تعیین کردند.
با مرور اجمالی بر این حکم می توان به مولفه هایی همچون لزوم سرمایه گذاری وسیع وهدفمند، ضرورت برنامه ریزی و هماهنگی مستمر و مواجهه فعال و خردمندانه در برابر فناوری های جدید اطلاعاتی اشاره کرد.
مولفه هایی که بیش از آن که مولفه های بازدارنده و سلبی باشند مولفه های ایجابی اند در واقع تنها یکی از مولفه های 10 گانه ذکر شده در این حکم مولفه ای سلبی است.
اینک پس از گذشت تقریبا 2سال و ۷ ماه از تشکیل شورای عالی فضای مجازی با وجود ضرورت برنامه ریزی و هماهنگی های مستمر فقط 18جلسه برگزار شده است. در حالی که طبق آیین نامه، جلسات این شورای عالی باید حداقل هر ۴ هفته یک بار تشکیل شود.
ازطرفی آن چه در چند سال اخیر و حتی بعد از تشکیل شورا برای جامعه ملموس بوده حرف هایی درباره محدودیت دسترسی به اینترنت به بهانه اینترنت ملی و فیلترینگ برخی نرم افزارها همچون وی چت بوده، خلاصه برخوردهای سلبی بوده و متفاوت از سیاست ها و رسالت های مورد نظر رهبر انقلاب در نحوه مدیریت و مواجهه فعال با فناوری های جدید اطلاعاتی.
واقعیت آن است که نحوه برخورد با محصولات و برون دادهای فناوری های نوین اطلاعاتی در فضای مجازی بیش از آن که سلبی و بازدارنده و از سر محدودسازی باشد بایست ایجابی، پیش گیرانه و براساس پاسخ مناسب به نیازها و خواست کاربران آن و تولید محتوای مناسب باشد.باید دانست این فناوری ها در قبال دستاوردهایشان، فناوری های خیلی پیچیده و دست نیافتنی و گران قیمت نیستند.
اغراق نیست بگوییم :
اگر سرمایه گذاری وسیع و هدفمند با حمایت دولت و حاکمیت در این حوزه شده بود امروز گرفتار تبعات تانگو و وی چت نبودیم
اگر به دید فرصت به این مقوله نگاه می کردیم و نه تهدید ، می توانستیم وایبر بومی داشته باشیم.
اگر برنامه ریزی و هماهنگی لازم بین قوا انجام می شد ضرب الاجلی برای فیلترینگ شبکه های اجتماعی آن هم با دامنه ای از تبعات منفی صادر نمی شد.
اگر با شورای عالی فضای مجازی برخورد سیاسی نمی شد و فراتر از وعده های انتخاباتی به آن نگاه می شد اینک وضعیت فضای مجازی کشور این گونه بی سر و سامان و به حال خود رها شده نبود.
اگر فضای مجازی در سطح داخلی و خارجی به درستی رصد می شد نحوه مواجهه این گونه منفعلانه نبود که منجر به ضرب الاجل یا رها کردن این فضا شود.
واقعیت آن است که در سال های اخیر حتی پس از حکم رهبری برای تشکیل شورای عالی فضای مجازی بیش از آن که با این موضوع برخوردی عالمانه ، اجتماعی و فرهنگی شود برخورد سیاسی شده است گاهی به عنوان یک برگ برنده و گاهی به عنوان اهرم فشار دربرابر رقیب سیاسی.
متاسفانه این شورا از ابتدا آن طور که باید جدی گرفته نشد نه در دولت دکتر احمدی نژاد و نه در دولت دکتر روحانی.
شاید اگر این شورا جدی گرفته شده بود این گونه منفعلانه با پدیده هایی همچون وایبر برخورد نمی کردیم.باید پذیرفت فناوری های جدید اطلاعاتی از جنس ماهواره و ویدئو قابل سانسور و حذف و جمع آوری نیست. باید پذیرفت این فناوری به دلیل ساختار سخت افزاری و نرم افزاری شان در هر حال در دسترس اند و قابل فیلترینگ مطلق نیستند.
کلام آخر آن که فضای مجازی در کشور نیاز به مدیریتی جهادی، علمی و فعال دارد مدیریتی براساس رصد مداوم نیازها و خواسته های مخاطب.
اگر این چنین باشد فضای مجازی نه تنها تهدید محسوب نمی شود بلکه فرصتی برای پیشرفت و ابزاری کارآمد برای صدور انقلاب خواهد بود به شرط آن که با آن سیاسی برخورد نکنیم، به شرط آن که شورای عالی فضای مجازی به عنوان عالی ترین شورای تصمیم ساز توسط متولیان آن و ریاست آن جدی گرفته شود.
آیا می توان امیدوار بود بعد از گذشت حدود 4ماه آقای رئیس جمهوربالاخره جلسه شورای عالی فضای مجازی را تشکیل دهند؟
کیهان:واقعیت پنهان در پشت اسلام آمریکایی
«واقعیت پنهان در پشت اسلام آمریکایی»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می خوانید؛مشخصه های اسلام آمریکایی کدام است؟ کدام وجوه مشترک به شعبه های گونه گون اسلام آمریکایی هویت واحد می دهد؟ این حلقه های انحرافی چرا پدید می آیند و تولید و تکثیر آنها از کدام واقعیت خبر می دهد؟ نخستین بار حضرت امام خمینی(ره) عنوان اسلام آمریکایی را وارد ادبیات سیاسی کرد. ایشان که نگاهی درس آموز به علل ناکامی مسلمانان و نهضت های آنان در سده اخیر داشت، می فرمود «قدرت های بزرگ چپاولگر در میان جامعه ها افرادی به صورت های مختلف از ملی گراها و روشنفکران مصنوعی و روحانی نمایان- که اگر مجال یابند از همه پرخطرتر و آسیب رسان ترند- ذخیره دارند که گاهی سی چهل سال با مشی اسلامی و مقدس مآبی یا پان ایرانیسم و وطن پرستی و جبهه های دیگر با صبر و بردباری در میان ملت ها زیست می کنند و در موقع مناسب مأموریت خود را انجام می دهند.»(جلد21 صحیفه نور، صفحه 189)
امام با همین درک مستند به واقعیت های تاریخی پرده از سیمای اسلام آمریکایی کشیده و فرمودند «مگر مسلمانان نمی بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون های فتنه و جاسوسی تبدیل شدند که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام مقدس نماهای بی شعور حوزه های علمی و دانشگاهی، اسلام نکبت و ذلت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه ها و در یک کلمه اسلام آمریکایی را ترویج می کنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش، آمریکای جهانخوار می گذارند.»(جلد20 صحیفه نور، صفحه 230) حضرت روح الله اسلام آمریکایی را «اسلام مقدس نماهای متحجر، اسلام سرمایه داران خدانشناس و مرفهین بی درد، اسلام اشرافیت و اسلام ابوسفیانی» در برابر اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام پابرهنگان و محرومان معرفی کردند.
اگر تکوین اسلام آمریکایی- و پیش از آن اسلام انگلیسی در سده گذشته- یک اقتضا داشت، اکنون با پیدایش و گسترش انقلاب اسلامی، همین اسلام بدلی و قلابی اهمیت مضاعفی برای مستکبران عالم پیدا کرده است. گسترش سازمان یافته و کم سابقه اسلام های بدلی با نقاب شیعی یا سنی، قبل از هر چیز بر یک واقعیت مهم شهادت می دهد و آن اینکه جهان استکبار بالندگی و گسترش پرسرعت اسلام ناب محمدی(ص) را باور کرده و به دست و پا افتاده است. مثلث آمریکا، انگلیس و صهیونیسم در مسیر معارضه با «مقاومت و بیداری اسلامی» دو روش معارضه را به سبک گازانبری- به مثابه دو لبه یک قیچی - به خدمت گرفته است. اول؛ هجوم وحشیانه آشکار به قلمرو امت اسلامی ذیل پرچم «صهیونیسم مسیحی» که از آن به عنوان جنگ صلیبی، جنگ جهانی چهارم، قرن جدید آمریکایی و خاورمیانه جدید یاد کردند و به موازات آن علنا به قرآن و پیامبر(ص) اهانت روا داشتند. و دوم؛ جنگ نیابتی به دو شکل 1-دامن زدن به جنگ های غفلت آفرین و خسارت بار در درون این منطقه (نظیر تحرکات چند سال اخیر گروهک های تروریستی دست ساز غرب) 2-جنگ نیابتی نرم و شبیخون التقاط در قالب تحرکات جریان های شبه لیبرال متظاهر به شیعه و سنی بودن. طیف دوم برخلاف ظاهرسازی ها دقیقا همان اهداف گروه هایی مانند داعش و القاعده را در خدمت جنگ نیابتی مثلث استکبار ایفا می کنند مانند کاری که سازمان اصلی فتنه سبز- و نه عناصر بازی خورده آن- در سال 88 علیه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران تدارک کردند.
حقیقت سراسیمگی غرب از گسترش اسلام ناب و دست یازیدن به نسخه های اسلام آمریکایی (اسلام ارتجاع و اسلام لیبرال) در سخنان یکی از همین مهره های اسلام آمریکایی پیداست. آقای سروش همان کسی است که شورای روابط خارجی آمریکا یک دهه پیش برای ترویج تحریفات او و هم مسلکانش 6 میلیون دلار اختصاص داد. وی ضمن سخنرانی 4 اسفند 88 در دانشگاه دلفت هلند و 11 مرداد 61 در جمع گروهکی از عناصر ضدانقلاب در پاریس اذعان کرد «براساس تز سکولارها جهان به سمت جدایی حکومت از دین پیش می رود و دین مجال تصرف بیش از حوزه خصوصی را ندارد، در حالی که این تز واژگونه شده است. به این دلیل که وجود دین را در عمق زندگی ایرانیان و بازگشت دین را در مغرب زمین می توانیم ببینیم. آنچه گمان می رفت رو به احتضار می رود یا مرده است یا در راه مردن است، خوب یا بد، ظاهرا تجدید حیات کرده، برخاسته و برگشته و دیگران را به نگرانی افکنده است. سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بی طرف باشد اکنون تبدیل به یک سکولاریسم ستیزه گر شده یعنی با پاره ای از ادیان، رسما درمی آویزد و می ستیزد و وجود اجتماعی آنان را تحمل نمی کند. از این قرار چیزی اتفاق افتاده که در پیش بینی سکولارها نبوده است. همین اندیشه های دینی که خرافی و تاریخ مصرف آنها را گذشته می دانستند، به دلایل مختلف دوباره سر بر آورده اند» و «رفته رفته سکولاریسم وارد دوره ستیزگر و میلیتانت [نظامی گرانه] می شود، سکولاریسمی که مدارا و ظرفیت و هاضمه قوی پیشین خود را از دست داده است. امروز پیش بینی ضعیف شدن تدریجی ادیان باطل از آب درآمده و شما در این 20، 30 سال از جامعه شناسان بزرگ می شنوید که ادیان در حال قوت گرفتن هستند... سکولاریسم و لیبرالیسم هاضمه اش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی و فربه را نمی تواند ببلعد و از گلویش پایین نمی رود و لذا ستیزه گر می شود. اینکه چرا دین دوباره جان گرفته، جامعه شناسان آمریکایی می گویند برای اینکه بحران هویت و بحران معنویت پدید آمده است. آمریکا حمله کرد به افغانستان و عراق، هر دو کشور در قانون اساسی تازه خود نوشتند ما باید قوانین مان را از شرع بگیریم، چیزی که در مخیله آمریکایی ها نمی گنجید، یعنی سکولاریسم صدامی تبدیل شده به آنتی سکولاریسم موجود در عراق... در کشورهای اروپایی، حکومت ها در مواجهه با اقلیت های دینی نیرومند کم کم دارند مدارای خود را از دست می دهند.»
سرعت نفوذ اسلام در میان ملت ها و قدرت بسیج آن در میان امت اسلامی، ابرقدرت ها را به دست و پا انداخته است. نه آمریکا و انگلیس و نه رژیم صهیونیستی از چندین جنگ مستقیم که طی 14 سال اخیر به منطقه تحمیل کردند، کمترین سودی به دست نیاوردند بلکه خسارت های استراتژیک متوجه آنها شد. در این شرایط 2 نسخه بدلی «اسلام خشن»! و «اسلام تسامح»! تنها تیر در ترکش جبهه استکبار است. شعبه های اسلام آمریکایی آن قدر متنوع و گونه گون هستند که گاه ضد و نقیض هم به نظر می آیند اما همه این مهره ها - مانند چرخ دنده ها که معکوس هم می چرخند- یک وظیفه مشترک دارند؛ یعنی جریان های وحشی تکفیری و سلفی نظیر داعش ضمن اینکه پیاده نظام با واسطه ناتو در منطقه در صورت پیروزی هستند، در عین حال بر انزجار از اصل اسلام دامن می زنند شاید که در غرب بتوانند سرعت گسترش اسلام را مهار کنند و در غرب آسیا و کشورهایی نظیر ایران و مصر و عراق و ترکیه و... باعث دراز شدن زبان گروه های التقاطی لیبرال شوند. تصور بر این است که اگر معارضه علنی با اسلام صلاح نیست، باید نسخه ای التقاطی از اسلام که میل به انقیاد در برابر تعدی های غرب دارد امکان ترویج پیدا کند.
از سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و نهضت آزادی گرفته تا برخی انقلابی نماهای شرمنده ایرانی (نفاق جدید با سوابق چپ و راست) و از جریان های شبه اسلامی سکولار و لیبرال در غرب آسیا تا حلقه های وهابی و سلفی و تکفیری در قالب داعش و القاعده، می توان ویژگی های مشترکی برای شاخه های آنها به عنوان اسلام آمریکایی برشمرد. ویژگی اصلی همه این طیف ها، وارونه نمایی اصل اسلامی «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» و «اذلهًْ علی المؤمنین اعزهًْ علی الکافرین» است. ترشرویی و پرخاش و معارضه اصلی این طیف ها با امت اسلامی و جبهه خودی است همچنان که در قبال عداوت جبهه استکبار و شیطان بزرگ با ترس و مسالمت و سازش و رفاقت - یا حداکثر سکوت- رفتار می کنند. عملکرد برخی رژیم های مرتجع منطقه در قبال جنایت های رژیم صهیونیستی در دهه اخیر سند روشنی بر این واقعیت است. آنها حتی تا مرز حمایت از صهیونیست های جنایتکار نیز پیش رفتند. مشابه این رفتار را نزد القاعده و داعش می توان رصد کرد که چگونه جنگ و درگیری را به درون سرزمین های اسلامی کشانده و در حالی که از سوی سرویس های جاسوسی آمریکا و انگلیس و اسرائیل «سازمان» می یابند، ضمنا برای مداخله های آنان نیز «بهانه» فراهم می کنند.
آیا سازمان مجاهدین خلق (منافقین) همین کارکرد را نداشتند که به تعبیر شهید رجایی «در زندان شاه حرفشان این بود که درست است که شعار مبارزه با لیبرالیسم و ساواک می دهیم ولی قبل از هر چیز باید با مسلمانانی که امام را به عنوان رهبر انقلاب قبول دارند جنگید و از روی جنازه آنها رد شد... سازمان مجاهدین خلق! آیا ]پس از پیروزی انقلاب[ شد یک آمریکایی و سرمایه دار صهیونیست را بکشی؟ اما بهشتی را کشتی... شما می توانید بگویید آیا کشتن خامنه ای برای شما مهم تر از کشتن یک آمریکایی یا اسرائیلی بوده است؟!». جریان های نفاق (اسلام آمریکایی) ویژگی مشترک شان سرزنش جبهه خودی به خاطر مجاهدت و مقاومت در برابر جبهه استکبار است. کار ویژه آنها ترمز شدن و سرعت گیر درست کردن در برابر پیشرفت امت اسلام یا انجام عملیات فریب برای هدررفت نیروی جبهه خودی و ندیدن شبیخون دشمن است. اسلام آنها اسلام منازعه در داخل امت اسلامی و اسلام «ما نمی توانیم»! است. امروز میلیاردها دلار برای چنین اسلامی چه در ایران و چه در چهارگوشه منطقه سرمایه گذاری می شود. البته این هم واقعیتی است که شعبه های اسلام آمریکایی تاریخ مصرف کوتاهی دارند و به همین دلیل مدام بازسازی و بازتولید می شوند.
چه کسانی در معرض سربازگیری برای اسلام آمریکایی قرار دارند؟ آنها که مرزبندی درستی با مستکبران و جبهه کفر نداشته باشند هیچ، که به واسطه برخی رفتارهای پرخطر حتی با آنان همدلی و همزبانی کنند، خوش گمانی به خرج دهند و بخواهند نامزد مورد حمایت آنها باشند! قرآن کریم مکررا از «الذین فی قلوبهم مرض» در کنار «منافقون» نام می برد یعنی طایفه ای که ظرفیت بیماری نفاق را دارند و وسوسه پذیر هستند. از جمله نهی های قرآن کریم یکی هم نهی از همرازی و همدلی با دشمنان است. «ای کسانی که ایمان آورده اید محرم اسراری از غیر خود انتخاب نکنید آنها از هیچ گونه شر و فسادی درباره شما کوتاهی نمی کنند. آنها دوست دارند هر چه را که شما را به رنج افکند. دشمنی از دهان آنان آشکار شده و آنچه در دل پنهان می کنند، بزرگ تر است... اگر خیری به شما برسد، آنها ناخوش می دارند و اگر آسیبی به شما برسد، آنان شادمان می شوند و اگر صبر پیشه و تقوا پیشه کنید کید و نقشه آنها هیچ زیانی به شما نمی رساند. همانا خداوند به آنچه می کنند احاطه دارد» (آیات 118 و 120 سوره آل عمران)
جمهوری اسلامی:دعوای پدرخوانده های داعش
«دعوای پدرخوانده های داعش»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛جو بایدن، معاون رئیس جمهور آمریکا در اظهارات بی سابقه ای درباره شکل گیری گروه تروریستی داعش اعتراف کرد که همپیمانان منطقه ای واشنگتن در ایجاد این گروه نقش مهمی ایفا کرده اند.
بایدن در سخنانی در دانشگاه هاروارد در موضوع سیاست خارجی آمریکا گفت: "متأسفانه کشورهای همپیمان آمریکا از جمله ترکیه، قطر و عربستان مسئول بروز پدیده ای به نام داعش هستند ولی اکنون این کشورها با دیدن نتایج سوء سیاستهایشان پشیمانند."
وی در ادامه افزود: "بزرگترین مشکل ما، همپیمانان منطقه ای مان هستند، آنها خواستار درگیری شیعه و سنی در منطقه می باشند. عربستان، امارات و قطر به هر نحو و شکلی می خواستند دولت بشار اسد را در سوریه ساقط کنند و یک جنگ شیعه وسنی در منطقه راه بیندازند. در نتیجه اصرار این کشورها، میلیونها دلار پول و سلاح به دست گروه های تروریستی و افراط گرا افتاد. آنها همچنین هزاران تروریست را به داخل خاک سوریه نفوذ دادند تا با دولت بشار اسد بجنگند."
معاون رئیس جمهور آمریکا همچنین گفت: "رجب طیب اردوغان که یکی از دوستان نزدیک من نیز هست، در دیدار اخیر خود در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل خودش به من اعتراف کرد که ترکیه نمی بایست مرزهای خود را چنان بی محابا برای عبور تروریست های تکفیری باز می گذاشت ولی حالا تلاش داریم مرزهایمان را به روی آنها ببندیم."
بایدن اعتراف کرد "همپیمانان منطقه ای واشنگتن بزرگترین مشکل آمریکا در
مسائل خاورمیانه هستند، چرا که تابحال سعی کرده اند با حمایت از گروه های
افراط گرا، منطقه را به سوی جنگ شیعه و سنی سوق دهند و نتیجه آن همان چیزی
است که اکنون شاهد آن هستیم."
بدون شک اظهارات معاون رئیس جمهور آمریکا درباره حوادث منطقه و نحوه شکل
گیری گروه تروریستی داعش و اهداف پشت پرده ای که از آن دنبال می شد را باید
سخنانی مهم و بی سابقه و رساتر از هزاران اسناد محرمانه دانست که اسرار
بسیاری را برملا کرده است. در اظهارات بایدن، واقعیت های مهمی مطرح شده که
هر چند قبلاً بارها از زبان مقامات سوری و ایرانی بیان گردیده و دستهای پشت
پرده تشکیل داعش و اهداف شوم پدرخوانده های این گروهک تروریستی فاش شده
بود ولی بیان این واقعیت ها از زبان خود آمریکائیها مهر تأییدی است بر آنچه
حامیان مقاومت و مخالفان جنگ سوریه پیش از این گزارش می دادند.
اینکه دومین مقام رسمی آمریکا چنین سخنان صریحی را بیان می دارد و حاضر می شود همپیمانان منطقه ای خود را با نام و عنوان قربانی کند، مطمئناً اهداف خاصی را دنبال می کند که برخی از آنها را می توان اینگونه بیان کرد:
1 - آمریکا در سیاست های خاورمیانه ای خود توسط صهیونیست ها بازی خورده و بدون آنکه در این زمینه راهبرد روشن و مشخصی داشته باشد وارد صحنه شد و مهره هائی همچون سران کشورهای ترکیه، قطر، عربستان و امارات را به کار گرفت درحالی که از فرجام آن بی اطلاع بوده و صرفاً با این هدف که این راهبرد به نقش قدرتمند جمهوری اسلامی ایران و خط مقاومت در منطقه ضربه می زند و حافظ امنیت رژیم صهیونیستی است، در آن مشارکت جسته است و اکنون نیز که شکست این طرح آشکار شده، قصد دارد خرج خود را از همپیمانان منطقه ای خود جدا کند و خود را تبرئه نماید.
2 - هر چند آمریکا خود مجری این توطئه بدفرجام بوده ولی اکنون که در باتلاق فرو رفته تلاش دارد نقش خود را در بحران عراق و سوریه کمرنگ نشان دهد و با توجه به اینکه کاخ سفید نمی تواند دوباره در منطقه درگیر جنگ شود و به یک کشور اسلامی لشکرکشی کند، چنین وانمود می کند که واشنگتن بسیار کمتر از متحدان منطقه ای در وضعیت بوجود آمده مقصر است و به صراحت گفته که این بحران باید از این پس توسط کشورهای متحد آمریکا در منطقه حل و فصل شود.
بایدن البته در سخنان خود هیچ اشاره ای به حمایت های گسترده آمریکا از داعش در جنگ علیه دولت سوریه و نقش این گروه تروریستی به عنوان پیاده نظام آمریکا در جنگ نیابتی با بشار اسد نکرده و سخنی از اینکه بسیاری از سران گروه داعش سالها در زندان های آمریکا در عراق نگهداری شده و با برنامه های پنتاگون برای اعزام نیرو به سوریه و ایجاد جبهه ای فراگیر علیه سوریه و عراق آزاد شدند، به میان نیاورده و صرفاً سعی کرده توپ را به زمین متحدانش بیندازد.
این احتمال نیز وجود دارد که این روزها دولت اوباما زیر فشار افکار عمومی آمریکا و حزب رقیب برای خروج از بن بستی که در آستانه انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریکا در آن قرار گرفته، مجبور به قربانی کردن متحدان منطقه ای خود شده است. این فشار می تواند عامل مهمی برای فرافکنی مقامات دولت آمریکا باشد، آنچنان که آقای بایدن که در سال گذشته با حمایت از اقدامات ترکیه در زمینه مقابله با دولت سوریه گفته بود آنکارا و واشنگتن در این زمینه با هم کاملاً هماهنگ هستند، اکنون عکس این مطلب را به زبان آورده است. علاوه بر این، همین چند ماه پیش بود که هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق آمریکا در کتاب خاطرات خود نقش واشنگتن را در شکل گیری گروه داعش و طرح این کشور را برای خاورمیانه فاش کرده بود. و حتی "دومینیک دوویلپن" نخست وزیر سابق فرانسه و یکی از متحدان غربی آمریکا در مصاحبه با روزنامه فیگارو اعتراف کرده بود "داعش فرزند آمریکا و غرب است و ما با کمک های مالی و نظامی خود به این گروه آن را به عنوان کانون تروریسم در منطقه ایجاد کردیم."
3 - بایدن، با این ظاهرسازی که آمریکا قصد دارد از مخالفان به اصطلاح میانه رو نظام سوریه پشتیبانی کند، توپ حمایت از گروه های افراط گرا را کاملاً به زمین متحدان منطقه ای خود انداخته و این کشورها را مسبب شکل گیری گروه تروریستی داعش معرفی می کند. به عبارت روشن تر، کاخ سفید قصد ندارد به حمایت خود از گروه های تروریستی و مخالفان نظام سوریه پایان داده و آنرا محکوم کند، بلکه با تقسیم مخالفان بشار اسد به "افراط گرا" و "میانه رو" تلاش دارد همچنان به حمایت های خود از آنان و سیاست های مداخله جویانه خود در منطقه ادامه دهد.
جو بایدن معاون رئیس جمهور آمریکا با این سخنان هر هدفی را که دنبال کرده باشد، باید آن را صریح ترین اعتراف و اقرار یک مقام ارشد آمریکایی درباره اشتباهات استراتژیک محور "غربی - عربی" حامی مخالفان حکومت سوریه دانست که در سه سال و نیم گذشته در نتیجه سیاست های آنها بیش از 180 هزار نفر در سوریه کشته شده و میلیونها نفر آواره شدند، به گونه ای که تروریسم سراسر منطقه را فرا گرفت و اکنون خطر گسترش آن حتی کشورهای غربی را نیز تهدید می کند.
سخنان بایدن بی شک یکی از مهم ترین اسناد شکست استراتژی آمریکا و متحدان منطقه ای واشنگتن برای ایجاد جنگ فرقه ای و برپایی درگیری بین شیعه و سنی در منطقه است و نشان می دهد افرادی که اکنون داعیه دار مبارزه با تروریسم در منطقه هستند چگونه خودشان از حامیان اصلی گروه تروریستی داعش بوده و چگونه و با چه کارکردهایی آنرا ایجاد کرده اند.
در این میان آنچه آشکار شد، دروغگویی و تزویر سران ائتلافی است که خود را از رهبران مبارزه با تروریسم نامیده اند و تا دیروز با تشکیل گروهی به نام "دوستان سوریه" از هیچ کمکی به گروه های تروریستی دریغ نکردند و امروز هم درحالی پرچمدار عملیات ضد داعش شده اند که باز هم به تروریست هائی که با دولت قانونی سوریه می جنگند کمک های مالی و تسلیحاتی می دهند و حتی با سران داعش نیز زدوبند پنهانی دارند.
اکنون جهان به این نکته رسیده است که "داعش" و مستمسک مبارزه با تروریسم، فقط بهانه ای برای مداخله علیه سوریه و عراق است و اگر این کشورها صداقت داشته باشند، داعش گروهی نیست که نابودی آن نیاز به ائتلاف 40 کشور غربی و عربی داشته باشد و کافی است دولت هائی که حمایت مالی، تسلیحاتی، لجستیکی و اطلاعاتی آنرا برعهده داشتند و دارند، دست از این کار بردارند. همین که اکنون میان دولت های غربی و عربی، که پدرخوانده های داعش هستند، بر سر اینکه این کودک نامشروع فرزند کیست بگو مگوهائی در گرفته است، خود نشانه ناکامی آنها در توطئه مشترکشان در منطقه است. اراده خدا اینست که این ناکامی به شکست کامل توطئه گران و موفقیت ملت های منطقه بیانجامد زیرا فرموده است این کید الشیطان کان ضعیفاً.
رسالت:اصولگرایان واقع بین باشند
«اصولگرایان واقع بین باشند»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد مهدی انصاری است که در آن می خوانید؛هر چند « همدلی» و « وحدت» کالای گمشده جریان اصولگرایی طی یک دهه گذشته بوده اما واقعیت غیر قابل انکار در فضای سیاسی کشور این است که چنانچه همه تشکل هاو طیف های جریان اصولگرایی به شکلی حداکثری مجتمع و متحد شوند، پیروز حتمی هر رقابت سیاسی در کشور خواهند شد. شاخ و برگ پیدا کردن بیش از حد جریان اصولگرایی در طول دهه 1380 در کنار برخی ضعف های ساختاری و تشکیلاتی موجب واگرایی ، تشتت نخبگان و تشدید فاصله ها بین نیروها و مجموعه های سیاسی این جریان شد.
فاصله های کاذبی که متاسفانه بعضا به واسطه مشکلات شخصی و برخی سوء تفاهم های نه چندان عمیق ایجاد شد. همین اختلاف نظرها ، « منشور اصولگرایی» را که توسط بزرگان این جریان تدوین شده بود، به حاشیه راند و منازعه نخبگان جای اجماع نظر نخبگان اصولگرا را گرفت.
بی اخلاقی ها ، انگ زنی ها، کینه های شخصی، افراط و تفریط ها، اختلاف برداشت ها و سلیقه ای شدن نگرش ها، رگه هایی از
« سیاست ورزی» جریان اصولگرایی را شکل دادند که هیچ کدام با اصل و اصالت «
گفتمان اصولگرا» سازگار نبوده و نیست. همین واگرایی ها و ضعف ها،« واقع
بینی» اصولگرایان در عرصه فعالیت های سیاسی را تقلیل داد.
با تقلیل واقع بینی، ظرفیت ها و پشتوانه های نظری و نخبگانی نیز مغفول شدند و البته رقیب، از این شرایط بهره برداری عاقلانه ای داشت ، هر چند با آرایی شکننده...
جریان اصولگرا باید برای حضور و تکاپو در انتخابات مجلس 94 و سپس انتخابات ریاست جمهوری 96 واقع بینی نشان دهد و با تقویت قدرت تحلیلی در قبال مطالبات و تحولات انسانی- اجتماعی سیاست ورزی واقع گرایانه و هوشمندانه ای به نمایش بگذارد.
علاوه بر این با قاطعیت ، افراد و طیف های بی تحمل و غیر تشکیلاتی را که
منطق سیاست ورزی در چارچوب ارزش ها و اهداف گفتمان اصولگرایی رابر نمی
تابند، از خود دور سازد و هویت مقتدر و بلامنازع خود را با همگرایی و وحدت
به نمایش بگذارد. تجربه شورای شهر تهران نمایش کوچکی از چنین اقتدار مبتنی
بر همدلی و وحدت بود که از فرمول ساده اما پرثمر
« وحدت» پیروی می کرد.
پرهیز از سرمایه گذاری روی چهره های « تکراری» و « فاقد رای» همچنان که در انتخابات خرداد 92 پیامدش رادیدیم!! و پرورش چهره های نوگرا و جدید و تشخص بخشی به ایشان ضرورتی غیرقابل انکار است که اصولگرایان باید بدون تنگ نظری وفوت وقت به آنها بپردازند. تقویت زمینه های مدارا و تحمل یکدیگر نیز در زمره اقدامات عاجلی هستند که باید در متن سیاست ورزی و فعالیت های تشکیلاتی اصولگرایان دنبال شوند.
نیروها و نخبگان سیاسی اصولگرا باید صادقانه « دور هم نشستن» را تمرین کنند و بپذیرند که تا همدیگر را « تحمل» نکنند و با « سعه صدر» نسبت به هم برخورد نکنند، اقبال جامعه نیز به ایشان کاسته می شود. اصولگرایان، بدانند که امروز تفکر واقع گرا برای ایشان در حکم « رمز پیروزی» است و باید از ورطه ذهنیات بسته و بی رمق خارج شوند تا ابتکار عمل را به دست بگیرند. تحرکاتی نیز از سوی برخی چهره های جریان اصولگرا آغاز شده که باید به فال نیک گرفته شود و همه کمک کنند تا این اجتماع تقویت شود. بزرگترین سرمایه معنوی این جریان همانا اعتقادات و باورهای مردمی است که از دین و مذهب ایشان ریشه می گیرد، از این ظرفیت و بنیه نظری نباید غفلت شود.
به هر روی رقابت های انتخاباتی مجلس سال آینده، آزمون بزرگی برای اصولگرایان است که آیا می خواهند در عمل بپذیرند که باید در عرصه سیاست « واقع بین» باشند؟
قدس:همکاری های اقتصادی ایران و روسیه بیم ها و امیدها
«همکاری های اقتصادی ایران و روسیه بیم ها و امیدها»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم کتر محمد حسن نژاد است که در آن می خوانید؛پس از گذشت ماه ها گمانه زنی در خصوص همکاری مشترک ایران و روسیه در زمینه روابط تجاری و اقتصادی ، سرانجام در یازدهمین جلسه کمیسیون مشترک اقتصادی با امضای تفاهم نامه ای به ارزش 70 میلیارد یورو، پروژه های اقتصادی دو کشور محقق شد.
یقیناً سیاستهای غرب در تشدید فشار بر روسیه و ایران در روابط فزاینده دو کشور در سالها و ماه های اخیر تأثیر مستقیمی داشته است، تا آنجا که روسها به تکاپو افتاده اند با گسترش روابط با ایران، از مزایای اقتصادی ناشی از این ارتباط بهره مند شوند و از بازارهای پر منفعت ایران استفاده کنند.
امضای این تفاهم نامه فرصت بسیار مهمی برای گسترش همکاری میان ایران و روسیه را فراهم خواهد کرد، اما آنچه در این راستا باید مورد عنایت قرار بگیرد، استفاده حداکثری شرکتهای ایرانی از فرصت به دست آمده است و دولت باید با اتخاذ تدابیر لازم موانع و مشکلات موجود در مسیر همکاری بین شرکت های خصوصی ایران با روسیه را برداشته و به تسهیل تجارت و صادرات در زمینه های کشاورزی،انرژی ،حمل ونقل ، فناوری اطلاعات وگردشگری کمک کنند.
در دیپلماسی خارجی و تجارت بین المللی همواره سعی طرفین بر سود دهی بیشتر و تأمین منافع ملی خود بوده و استراتژی برد - برد در نظر هر کشوری، بردی به نفع منافع ملی خود و سود دهی بیشتر در راستای استفاده از فرصتهای ناب سرمایه گذاری در کشور طرف قرار داد است وحال که فرصتی برای توسعه صادرات و واردات دو جانبه فراهم شده، باید به چند نکته مهم توجه کرد:
اول آنکه تمامی تخم مرغهایمان را دریک سبد نگذاریم و اقتصاد کشور را به روسیه وابسته نکنیم که در صورت بروز هر رخداد بین المللی، طرف مقابل از وابستگی ایجاد شده در راستای تأمین منافع خود نهایت استفاده را کرده و در صدد کسب امتیازات بیشتری به نفع خود از طرف ایرانی باشند .
در تجربه تجارت با چین به این نکته دست یافتیم که وقتی کشوری احساس کند پروژه های عظیم ایرانی وابسته و منوط به حضور آنهاست، با توسل به راه های مختلف همواره سعی بر افزایش هزینه پروژه ها و سود دهی خود و وارد کردن ضرر و زیان به کشوررا داشته اند، بنابراین نباید به طرف روس نیز بیش از حد نیاز اعتماد کرد، چرا که آنها هم در برهه های مختلفی ثابت کرده اند که شریک مطمئنی نیستند .
احتیاط دوم توجه به قیمتهای تمام شده محصولات روسی است که درمقایسه با قیمتهای طرف چینی بسیار گران تر است . دولتمردان ما نباید به این توهم دچار شوند که در شرایطی که شریک تجاری جدیدی یافته ایم، عرصه را برای حضور و بروز آنها بدان گونه که تمایل دارند، فراهم کنیم، زیرا با این عمل یقیناً به ضرر منافع ملی عمل کرده ایم و پروژه هایی که می تواند با مشارکت با دیگر کشورها برایمان ارزان و مناسب تر رقم بخورد، با مبالغی گزاف به کشور تحمیل شود.
موضوع دیگر توجه به خرید تکنولوژی از روسهاست. آنچه که مشهود است اینکه روسها یا از تکنولوژی های جدید روز در مقایسه با غرب و آمریکا بی بهره اند یا در صورت برخورداری از تکنولوژی، به غرب وابسته هستند. برنامه ریزان دولتی باید به این نکته توجه کنند که اگر به طور صد درصد بر روی تکنولوژی های روس حساب باز کرده و به آنها تکیه کنیم، ممکن است در واقعیت با چیزی مغایر تصوراتمان روبه رو شویم و روسیه نیز در وارد کردن تکنولوژی های مختلف از غرب با مشکل مواجه شود و یا برای نگهداری، تعمیرات و مصرف انرژی در دراز مدت هزینه های گزافی بر کشور وارد شود.
نکته مهمتری که باید در زمینه این ارتباط بر آن تأکید داشت، بحث انتقال پول به ایران است و روسیه نیز مانند دیگر کشورهایی که در سالهای اخیر با ایران در تجارت و تعامل بین المللی بوده اند، به بهانه تحریم در قبال صادرات کشور، پولی پرداخت نکرده است، بنابراین آشنایی با پیشینه روابط دو جانبه و بررسی مبادلات تجاری جمهوری اسلامی ،آشنایی با مسایل بانکی و روشهای پرداخت ،روشهای مناسب حمل و نقل کالا در تجارت با روسیه باید بیش از پیش مورد توجه و اهتمام دولتمردان و تجار گرامی قرار بگیرد،توجه به بازارهای روسیه نیز از مهمترین مواردی است که باید صادر کنندگان ،تولید کنندگان و تجار به آن اهتمام کافی داشته باشند ،آنچه مشهود است دولت روسیه پس از وضع تحریمهای اتحادیه اروپا و آمریکا به دلیل موضع مسکو در قبال اوکراین، واردات هر گونه مواد غذایی از جمله لبنیات،سبزیجات و گوشت و مواد غذایی را از 28 کشور عضو اتحادیه اروپا ممنوع اعلام کرده است .
بسته شدن دروازه های روسیه به اقلام غذایی اروپایی و آمریکایی فرصت مناسبی را برای ایران که در همسایگی روسیه قرار دارد، فراهم کرده تا در این فرصت ایجاد شده بتواند صادرات مواد غذایی را به مسکو افزایش دهد . برنامه ریزی برای افزایش حجم معاملات تجاری با مسکو می تواند به موفقیت طرف ایرانی نیز کمک کند.
بنابراین امید می رود توجه به شرایط اقتصادی و سیاسی موجود روابط بین ایران و دیگر کشورها و شرکای تجاری تقویت شده و بتدریج، اما محتاطانه و هوشمندانه شاهد افزایش تبادلات اقتصادی و تجاری ایران و حضور ارزشمند کشور در بازارهای بزرگ دنیا باشیم.
سیاست روز:استفاده بد از دیپلماسی عمومی
«استفاده بد از دیپلماسی عمومی»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید؛همان موقع که پوستر «هیچ توافقی بدتر از توافق نکردن نیست» منتشر شد و نام و عکس ۶ نفر از چهره های فرهنگی و هنری کشور هم آن را تزیین کرد، در شورای تحریریه روزنامه بحث هایی درباره آن شد.
مهمترین و نخستین گمانه زنی که در میان ما گل انداخت، این بود که چنین اقدامی نه خودجوش، بلکه از سوی دستگاه مربوطه انجام شده است. دلیل آن هم، نوع نوشتار و مواضعی بود که در آن پوستر نقش بسته بود، متن انگلیسی آن را به یکی از همکاران ارجاع دادیم و ترجمه کامل آن، ادعای سازمان یافته بودن چنین کاری از سوی وزارت خارجه برای مان ثابت شد. بحث های زیادی در جلسه صورت گرفت، برخی همکاران اعتقاد داشتند ان را منتشر کنیم و برخی بر عکس آن را اعتقاد داشتند. هر کدام از عزیزان هم دلایل خود را مطرح می کردند.به این نتیجه رسیدیم که هیچ واکنشی به آن نشان ندهیم. از سویی با خود می گفتیم انتشار خام آن تبلیغ یک اقدام نامناسب و غیراصولی است و از سوی دیگر نقد آن را هم ، چون این کار از سوی وزارت خارجه انجام شده، شاید باعث تضعیف این وزارتخانه شود. فردای روزی که این پوستر منتشر شد، آقای مجید مجیدی، از کارگردانان کشورمان درباره این پوستر و وجود نام خود در آن گفت؛ "چند روز پیش از سوی آقای جواد ظریف وزیر امور خارجه با ما تماسی گرفته و خواسته شد که عده ای از هنرمندان که وجهه بین المللی دارند، در مسیر مذاکرات هسته ای و برای احقاق حقوق حقه مردم ایران، دولت را یاری رسانند و به همین منظور پوستری از سوی وزارتخانه آماده شد که ما نیز آن را تایید کردیم و موکداً تشکیل یک کمپین را رد می کنم...."
مجیدی در ادامه اظهاراتش به حمایت و اعتماد مقام معظم رهبری به مذاکره کنندگان هسته ای اشاره کرد و گفت؛ "من به شدت این تعبیر غلط که شعار (هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست) را به حرکت ما نسبت داده است، رد می کنم و این سوال را می پرسم که کدام عقل سلیمی می پذیرد که ایران به هر قیمتی بر سر پرونده هسته ای با غرب به توافق برسد."
گرچه این جمله در پوستر دیده می شود، اما آقای مجیدی اعتقادی به «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» ندارد که البته به جا و منطقی است.
اما این که وزارت خارجه چرا چنین موضعی را در چنین پوستری مطرح می کند و می خواهد از ظرفیت برخی هنرمندان در این زمینه استفاده کند، جای سوال است؟!
در میان ۶ شخصیت فرهنگی و هنری که نام آنها در آن پوستر دیده می شود، عقاید و ایدئولوژی های گوناگونی دیده می شود که با هم متفاوت است. تفاوت آن هم در پاسخ های آقای مجیدی با دیگر کارگردانان دیده شد.این افراد نمی توانند نشان دهنده دیدگاه های اکثریت افکار عمومی باشند.
چینش چنین افراد و شخصیت های هنری و فرهنگی از سوی وزارت خارجه کشورمان و کشیدن پای آنها به موضوع هسته ای شاید از نظر دیپلماسی عمومی یک اقدام مناسب و در خور توجه باشد، اما نکته مهم آن همراه کردن با محتوایی است که تنها به انگلیسی نوشته شده و در شبکه های اجتماعی منتشر شده است. علاوه بر این که شاید در میان آن افراد، شخصیت هایی باشند که به همان شعار هم اعتقاد داشته باشند، اما آیا نظام، حاکمیت و مردم هم به آن اعتقاد دارند و خواهان چنین توافقی هستند؟!
ظرفیت های دیپلماسی عمومی در جهان کنونی یکی از ابزارهایی است که می توان در مقابله با جنگ نرمی که علیه کشورمان آغاز شده و به شدت ادامه دارد استفاده شود، اما شیوه استفاده از چنین روشی هم، ساز و کار خود را دارد.
در جایی که مردم ایران اسلامی، همواره از دیپلماسی عمومی که نظام جمهوری اسلامی ایران در زمان های گوناگون و به وفور مهیا کرده، استفاده نموده است، راه اندازی چنین کمپینی چه تأثیری در تغییر دیدگاه ها و مواضع طرف مقابل خواهد داشت؟!
مردم کشورمان در بزنگاه های گوناگون از این ظرفیت دیپلماسی عمومی بهره
برده و پیام خود را به طرف مقابل داده است. یکی از مهمترین آن، راهپیمایی
۲۲ بهمن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و راهپیمایی روز جهانی قدس است. در
این راهپیمایی ها، شعارهایی که مردم سر می دهند نشان دهنده، دیدگاه و
خواسته آنها در حوزه مسائل هسته ای و نوع رفتار با آمریکاست. اکثریت مردم
چنین اعتقادی دارند. صندوق های رأی هم ابزاری دیگر برای اعمال دیپلماسی
عمومی است. این صندوق ها نه به واسطه رئیس جمهور منتخب، نه به واسطه
نماینده مجلس منتخب، بلکه به خاطر اعتقاد قلبی و قطعی مردم به حاکمیت، نظام
اسلامی و ولایت فقیه است که از آراء آنها پُر می شود.
اصول، چارچوب ها و خط قرمزها هم حتی در رأی مردم هنگام انتخابات رعایت می شود.
تغییر رئیس جمهور یا نماینده مجلس، هیچگاه باعث تغییر اصول اساسی و آرمان های انقلاب اسلامی نشده و نخواهد شد. برآیند رأی مردم در انتخابات خروجی رئیس جمهور و مجلسی است که باید پایبند به همان اصول و آرمان هایی باشد که از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون برای به دست آوردن و ماندگاری آن هزینه های زیادی را همین مردم پرداخت کرده اند.
حال چه توافقی خوب است و چه توافقی بد؟ آیا اصلاً توافق بد هم می توان انجام داد؟
قطعاً توافقی خوب است که منافع ملی نظام اسلامی و مردم را تأمین کند. اگر
قرار است توافقی صورت گیرد که در تضاد با منافع کشورمان باشد، این توافق می
شود همان شعار«هیچ توافقی بدتر از توافق نکردن نیست» این طرز تفکر باز می
گردد به دیدگاهی که همچنان گره گشای مشکلات اقتصادی کشور را توافق هسته ای و
دیپلماسی خارجی می داند.
نه این که اگر یک توافق خوب انجام شود، تاثیری در بهبود وضعیت اقتصادی
کشور نخواهد داشت، اما گره کور زدن این دو موضوع با هم، تبعات خود را دارد.
تبعات آن می شود این که فشارها باقی می ماند، تحریم ها به عنوان یک چوب
بالای سر حذف نمی شود، هرگاه طرف مقابل یعنی آمریکا و غرب، هوس کند یا دلش
بخواهد، چماقی می شود بر سر ما که اگر به این خواسته ما تن ندهید، دوباره
همان آش و همان کاسه!!
اگر چنین چیزی را خواهان هستیم، «هیچ توافقی بدتر از توافق نکردن نیست» را
اجرا کنید. آن گاه ببینید که همین مردمی که گفته می شود، در تعیین خط مشی و
رویکرد سیاست داخلی و خارجی کشور نقش مستقیم دارد، چه واکنشی از خود نشان
خواهد داد؟!
همه دولت ها با رأی مستقیم مردم انتخاب می شوند، مجلس شورای اسلامی با رأی مستقیم مردم تشکیل می شود، همه نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری در یک رقابت آزادانه در حکومتی که نمونه مردم سالاری دینی است، برگزیده می شوند، تفاوتی میان این انتخابات با آن انتخابات وجود ندارد، تبعیض و تفاوت قائل شدن میان هر انتخاباتی، اختلاف افکنی و ایجاد فضای دو قطبی در جامعه است. نمی توان این انتخابات را هوشمندی و هوشیاری و درایت و فهم و درک مردم دانست، انتخابات و برگزیده شدن فردی دیگر را خارج از آن مؤلفه ها پنداشت.
در هر دور مردم فردی را انتخاب می کنند که حافظ منافع ملی باشد.هر دولت و مجلسی که پایبند به این اصول باشد از حمایت مردم و رهبری هم برخوردار خواهد بود.
جوان:داعش در سازمان ملل نیز به کمک اسرائیل آمد
«داعش در سازمان ملل نیز به کمک اسرائیل آمد»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم احمد کاظم زاده است که در آن می خوانید؛بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی در سخنان خود در مجمع عمومی سازمان ملل حفظ توانمندی های هسته ای ایران را خطرناک تر از داعش و در عین حال حماس و داعش را دو روی یک سکه و ثمره یک درخت سمی ارزیابی کرد.
علت اینکه وی برای القای آنچه که « خطر هسته ای ایران می خواند » به شبیه سازی با داعش متوسل شد این است که پروژه ایران هراسی (که بر محور تهدید هسته ای ایران طراحی شده بود) مدتی است که کارایی خود را از دست داده است و به خصوص پس از امضای موافقتنامه میان ایران و گروه 1+5 برای حل مسالمت آمیز موضوع هسته ای ایران (که باب گفت وگوهای فراگیر را در هر دو عرصه سیاسی و حقوقی باز کرده و اینک به مرحله نهایی نزدیک می شود) دیگر کسی به اتهامات و ادعاهای رژیم صهیونیستی در خصوص تهدید آمیز بودن ماهیت صلح آمیز فعالیت های هسته ای ایران بها نمی دهد اما در مقابل تهدیدها و خطر داعش برای جامعه جهانی و افکار عمومی بین المللی در پرتو جنایاتی که از سوی این گروه انعکاس یافته ملموس تر شده و در چنین وضعیتی نتانیاهو برای احیای پروژه ایران هراسی به شبیه سازی خطر هسته ای ایران و داعش متوسل شده است حال آنکه به لحاظ منطقی هیچ ارتباط معنایی و شکلی نمی توان بین این دو موضوع پیدا کرد.
البته نباید از این واقعیت هم غافل شد که رژیم صهیونیستی و شخص نتانیاهو با توجه به نزدیک شدن مذاکرات هسته ای ایران به مرحله نهایی از این نگران است که با بسته شدن پرونده هسته ای ایران، پرونده سلاح های کشتار جمعی این رژیم اعم از هسته ای و شیمیایی در سیبل توجه جامعه جهانی و نهادهای مسئول بین المللی قرار گیرد و فشارهای بین المللی و منطقه ای را روی نابودی تسلیحات اتمی و شیمیایی آن متمرکز سازد. اما در خصوص اینکه چرا نتانیاهو در سخنان خود در مجمع عمومی سازمان ملل به القای این همانی حماس و داعش متوسل شد، چند موضوع را می توان دخیل دانست.
نخست اینکه حماس به شریک جدید فتح در تشکیل دولت وفاق ملی تبدیل شده است که این مسئله از یکسو به استفاده های ابزاری این رژیم از اختلافات داخلی فلسطینی ها از جمله فتح و حماس پایان می دهد و از دیگر سو امکان پیگرد قضایی جنایات جنگی این رژیم، به خصوص در جنگ اخیر غزه را برای فلسطینی ها امکان پذیر می سازد، زیرا با وجود اینکه فلسطینی ها از حدود دو سال در پی ارتقای موقعیت عضویت فلسطین در سازمان ملل امکان عضویت در نهادهای بین المللی از جمله دیوان کیفری بین المللی را پیدا کرده اند اما تاکنون وجود اختلاف و شکاف بین فتح و حماس مانع از این شده بود که فلسطینی ها بتوانند از این فرصت طلایی استفاده کنند اما اکنون با تشکیل دولت وفاق ملی بین فتح و حماس و شکست مذاکرات سازش بین فتح و رژیم صهیونیستی تمایل جناح فتح و تشکیلات خودگردان به استفاده از این فرصت افزایش یافته است و در صورتی که محمود عباس در مواضع اخیر خود در مجمع عمومی سازمان ملل مبنی بر لزوم پیگرد قضایی جنایات اسرائیل در جنگ غزه باقی بماند در این صورت می توان چالش های جدی را برای این رژیم پیش بینی کرد.
دوم اینکه پیش از این برخی از کشورهای عربی عضو ائتلاف به اصطلاح ضد داعش و در راس آن عربستان و مصر از تمایل خود برای نابودی اخوان المسلمین در پوشش این ائتلاف پرده برداشته بودند که به نظر می رسد این موضوع رژیم صهیونیستی و دولت نتانیاهو را به وسوسه انداخته است که از این فرصت برای ضربه زدن به گروه های مقاومت و به خصوص حماس (با توجه به پیوندهای دینی و سیاسی آن با اخوان المسلمین )استفاده کند و حتی در صورت امکان بتواند با کوچ دادن اعراب ساکن اراضی اشغالی سال 1948 موسوم به اسرائیل پروژه تشکیل دولت خالص یهودی را چند گام به پیش ببرد. با در نظر گرفتن این نکات می توان بار دیگر به این نتیجه رسید که داعش چگونه به پیشبرد اهداف سیاسی و نظامی و امنیتی و حتی تبلیغاتی رژیم صهیونیستی کمک می کند و با قاطعیت می توان گفت که اگر تحرکات چند ماه اخیر داعش نمی بود پیگرد قضایی جنایات جنگ غزه و تشکیل دولت مستقل فلسطینی به یکی از دستور کارهای اصلی مجمع عمومی سازمان ملل تبدیل می شد و از حاشیه به متن می آمد اما خط داعش موجب شد مسئله فلسطین از متن به حاشیه رود و در عین حال نتانیاهو بتواند از آن در سخنان خود نیز استفاده کند هر چند که دقت در این سخنان نشان می دهد که این سخنان پیش از اینکه نشانه ابتکار باشد نشانه انفعال بوده و از نگرانی های این رژیم از روندهای جدیدی که درباره موضوع هسته ای ایران و فلسطین شکل گرفته، پرده برمی دارد.
وطن امروز:مذاکرات هسته ای یا کمپین انتخاباتی
«مذاکرات هسته ای یا کمپین انتخاباتی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن می خوانید؛ یک- اجازه بدهید از اینجا شروع کنیم. وضعیت قدرت ملی ایران در آغاز مذاکرات ایران و 1+5 هر چه بوده، اکنون کاملا دگرگون شده است. ایران و گروه 1+5 دور جدید مذاکرات خود را در فضای پساانتخاباتی آغاز کردند، یعنی زمانی که محاسبات طرف آمریکایی بر اثر آدرس های اشتباه ارسال شده در طول دوران انتخابات، به این سمت متمایل شده بود که در ایران یک فشار اجتماعی برای سازش هسته ای وجود دارد و تیمی هم که انتخابات را برده متمایل ترین تیم درون جامعه سیاسی ایران به تحقق چنین پروژه ای است. در واقع تعبیر درست این است که بگوییم انتخابات 92 یک اختلال محاسباتی در طرف های مذاکره کننده هسته ای به وجود آورد که کل یک سال گذشته – به یک معنا - صرف تصحیح آن از جانب نظام شده است. اکنون اما وضعیت کاملا متفاوت است. آمریکا در حالی که هرگز از حالا ضعیف تر نبوده، در منطقه خاورمیانه وارد نبردی بلندمدت شده است. نبردی که آمریکایی ها بخواهند یا نه، آنها را نیازمند نفوذ، قدرت و تدبیر ایران کرده است. نبردی که می دانند باید در آن بجنگند اما نمی دانند چگونه باید در آن پیروز شوند و نبردی که تدوین یک راهبرد برای موفقیت در آن مستلزم به چالش کشیده شدن کل استراتژی منطقه ای سنی محور آمریکاست. آمریکا در این نبرد نه فقط نیازمند بلکه دنباله رو ایران است.
ممکن است آمریکایی ها نخواهند به این امر تصریح کنند یا حتی تمایل خود به راه افتادن از پی ایران را انکار کنند ولی این، چیزی را در صحنه عمل تغییر نخواهد داد. آمریکا در آسمانی پرسه می زند که زمین آن در اختیار ایران است. تفکیک نبرد منطقه ای علیه تروریسم که ایران اصالتا و آمریکا از سر اکراه و اجبار وارد آن شده اند از مذاکرات هسته ای هم ممکن نخواهد بود. درست همانند غرب، ایران با نظرداشت تمام قدرت ملی خود پای میز مذاکره نشسته است و آمریکایی ها می دانند ارکان قدرت ملی ایران قابل تجزیه نیست. بنابراین اگر زمانی آمریکایی ها تصور می کردند ایران گزینه ای جز مذاکره و توافق ندارد و در صورت عدم توافق، توانی برای ایستادن در مقابل غرب نخواهد داشت، اکنون این آنها هستند که راهی جز توافق با ایران ندارند تا شاید روزنه ای برای خروج آنها از بن بست ژئوپلیتیکی که برای خود به وجود آورده اند، گشوده شود.
دو- مهم ترین نقطه بحث میان تیم مذاکره کننده هسته ای در ایران و
منتقدان آنها، بر خلاف آنچه برخی نوغربگرایان ایرانی می گویند این نیست که
آیا باید درباره موضوع هسته ای توافق کرد یا نه. اتفاقا این نقطه ای است که
درباره آن اختلافی وجود ندارد. اختلاف در اینجاست که منتقدان می گویند
ایران همواره به اندازه ای که بتواند یک توافق خوب بکند قدرتمند بوده و این
قدرت اکنون به نحو غیرمنتظره ای افزایش هم یافته است. مهم ترین نقطه بحث
این است: منتقدان می گویند شیوه ای که تیم مذاکره کننده در پیش گرفته به یک
توافق خوب منجر نخواهد شد و می تواند تاریخی ترین فرصت خلق شده پیش روی
جمهوری اسلامی را –که بخش عمده آن مربوط به عملکرد دولت های نهم و دهم است-
تباه کند اما ظاهرا تیم مذاکره کننده از این خاستگاه مذاکره نمی کند بلکه
صرفا در پی آن است که به هر قیمت به توافق برسد و این توافق را هم نه برای
احقاق حق و رفع مظالم از ایران، بلکه برای اهداف سیاسی و انتخاباتی در داخل
کشور لازم دارد. تا یکی ـ دو هفته پیش، طرح مساله از این منظر، بسیار
توطئه اندیشانه تلقی می شد اما آنچه آقای ظریف در این مدت در اختیار ما
گذاشته کاملا کافی است تا این تحلیل را موجه کند.
سه - ظریف در سخنرانی شورای روابط خارجی آمریکا، 3 آدرس مهم به غرب ارسال کرد:
اول- دولت فعلی یک دولت مطلوب برای غرب در ایران است و غرب نباید فرصت راهبردی حمایت از این تیم را از دست بدهد.
دوم- اگر غرب از این تیم حمایت نکند، این تیم شانسی برای بقا در صحنه سیاست داخلی ایران ندارد.
سوم- تیم ایرانی نه برای رسیدن به یک توافق هسته ای بلکه برای تامین نیازهای سیاست داخلی خود مذاکره می کند.
پوستری که چهارشنبه گذشته به سفارش آقای ظریف از سوی برخی سینماگران ایرانی
امضا شد، این پکیج آدرس های غلط را کامل کرد. اگر خودمان را جای غربی های
بگذاریم – بویژه حالا که روشن شده این پوستر طراحی وزارت امور خارجه بوده
نه ابتکار چند هنرمند - پیام هایی که از دل این پوستر (برای غربی ها) بیرون
می آید چنین است:
اول- تیم مذاکره کننده (لابد به این دلیل که توافق را برای انتخابات نیاز دارد) هر توافقی را بهتر از توافق نکردن می داند.
دوم- امتیازهایی که این تیم حاضر است در مذاکرات واگذار کند (مطابق جدول
ارائه شده در پوستر) تقریبا همه زیرساخت هسته ای ایران را دربرمی گیرد.
سوم- تیم مذاکره کننده عقیده دارد تداوم روند فعلی به تضعیف طبقه متوسط در ایران – یعنی همان ها که لابد قرار است در انتخابات به دوستان آقای ظریف رأی بدهند - منجر خواهد شد.
این آدرس ها، در بهترین حالت، غربی ها را اگر کودن هم باشند، به این نتیجه می رساند که تیم مذاکره کننده مذاکرات هسته ای را به عنوان بخشی از کمپین انتخاباتی جریان غربگرا در ایران تعریف کرده و چون هر توافقی را بهتر از توافق نکردن می داند بنابراین به هیچ خط قرمز واقعی باور ندارد.
چهار- مذاکرات هسته ای قبل از آنکه تکنیک چانه زنی یا مهارت بده بستان
باشد، یک نبرد محاسباتی است و در نهایت کسی برنده بازی خواهد بود که در
مدیریت محاسبات طرف مقابل موفق شود. آمریکا تنها در شرایطی تن به یک توافق
خوب با ایران خواهد داد که:
اولا- بداند ایران در صورت عدم توافق قدرت لازم را برای مدیریت یک تخاصم جدید دارد.
ثانیا- ایران از خط قرمزهایی که ترسیم کرده به هیچ وجه عدول نخواهد کرد و این خط قرمزها ابزار چانه زنی نیست.
و ثالثا- هیچ جریان درون حاکمیتی در ایران وجود ندارد که آماده قربانی کردن منافع ملی پیش پای ساخت و پاخت پنهان با غربی ها باشد.
متاسفانه آدرس های راهبردی که آقای ظریف در هفته های گذشته برای غربی ها ارسال کرده، همه بر خلاف این روند بوده است. مقام های دولت همواره گفته اند محمدجواد ظریف مذاکره کننده ماهری است اما آنچه بویژه در این چند روز آشکار شده چندان بوی مهارت نمی دهد و برعکس نشان می دهد او حتی اگر چانه زن خوبی باشد، به هیچ وجه یک طراح راهبردی قابل اتکا آن هم در صحنه ای چنین پیچیده و پرظرافت نیست.
پیام ظریف برای دشمن خارجی هم در پوستری که طراحی کرده و بار گران حمل آن را بر دوش چند هنرمند غیر متخصص در حوزه مسائل راهبردی گذاشته و هم در شبه درد دلی که با رفقای قدیمی اش در شورای روابط خارجی داشته، همه این بوده است که: «ما به نمایندگی از شما (غرب) در حال چانه زدن درون ایران هستیم. به ما کمک کنید تا امتیازهای بیشتری بگیریم و تقدیمتان کنیم!» پیام دیگر او هم این بوده است که: «حرف های حکومت را خیلی جدی نگیرید، مردم می خواهند به هر قیمتی توافق شود»! آیا اینها پیام هایی است که 7 هفته مانده به پایان مذاکرات، رئیس تیم مذاکره کننده باید برای دشمن ترین دشمنان ایران که حالا نام خود را گذاشته اند «طرف مذاکره کننده» ارسال کند؟ اگر معنای مهارت این است، شاید بهتر آن است که امور خود را یکسره به آماتورها واگذار کنیم.
پنج- تیم مذاکره کننده اکنون نماینده همه ملت ایران است اما این تیم بویژه رئیس آن درصدد تعریف خود به عنوان یک اصلاح طلب دوم خردادی است که در پی انتقام کشی انتخاباتی از رقیبان است، با ایجاد اشتباه های محاسباتی پی درپی برای دشمن، در حال تباه کردن نتیجه مقاومت یک دهه ای این ملت و حتی زحماتی است که خود و دوستانش در این یک سال کشیده اند. آقای روحانی در نیویورک گفت ایران زیر بار هیچ زور و تحمیلی نخواهد رفت. حتی از خود ظریف پیش تر شنیده ایم که در صورت عدم توافق فاجعه ای رخ نخواهد داد. اکنون تمام این نظام محاسباتی در حال تخریب و جایگزین شدن با یک سلسله آدرس های بشدت گمراه کننده است که خروجی آن تشدید اشتباهات محاسباتی غرب درباره قدرت ملی ایران، دیدگاه های مردم در ایران و دسته بندی های درون نظام ایران خواهد بود. با این وضع، 7 هفته دیگر، اگر خروجی مذاکرات سرسختی بیشتر غرب و باج خواهی افزون تر آن باشد، آقای روحانی جز وزیر امور خارجه خود کس دیگری را نباید ملامت کند.
حمایت:اسلام آمریکایی و رهروانش!
«اسلام آمریکایی و رهروانش!»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر محمدصادق کوشکی است که در آن می خوانید؛رهبرمعظم انقلاب در پیام اخیر خود به کنگره عظیم حج، توجه به مسائل جهان اسلام و نگاهی بلند و فراگیر به مهم ترین موضوعات مرتبط با امت اسلامی را در صدر وظایف و آداب حج گزاران دانستند و تاکید کردند: اتحاد مسلمین، مساله فلسطین، و نگاه هوشمندانه به تفاوت اسلام ناب محمّدی و اسلام آمریکایی، سه اولویت اصلی جهان اسلام است که امت اسلامی باید با بصیرت و ژرف اندیشی، به وظیفه و تکلیفِ روزِ خود در قبال این موضوعات عمل کند. یادداشت حاضر می کوشد تا با تبیین بیانات رهبر انقلاب در خصوص نگاه هوشمندانه به تفاوت اسلام ناب محمّدی و اسلام آمریکایی، گامی در راستای تشریح و توضیح این موضوع برداشته و نگاهی به جریان شناسی اسلام ناب محمدی و اسام آمریکایی در ابعاد داخلی و بین المللی داشته باشد.
برداشت های گوناگونی از اسلام وجود دارد به گونهای که گاهی دو برداشت چنان با یکدیگر اختلاف دارند که به نظر میرسد صحت هر دو برداشت محال باشد، چرا که صحت هر دو به اجتماع یا ارتفاع نقیضین میانجامد. از آنجا که اسلام حقیقی یکی است، طبیعتا برداشت های دیگر از آن، خارج از اسلام حقیقی و مغایر با آن خواهد بود. با توجه به این مهم، امام خمینی(ره) همواره به طور جدی بر جدایی اسلام حقیقی از اسلام های انحرافی و تحریف شده اصرار و تأکید داشتند و اسلام حقیقی را «اسلام ناب محمدی» و اسلام های انحرافی را «اسلام آمریکایی» نامیدند.
امام (ره) در کنار معرفی ابعاد مختلف اسلام، اهمیت توجه به کج فکری ها، جمود، قشری گری ها، معرفی ناقص اسلام، التقاط ها و انحراف ها را گوشزد میکردند و در کنار مبارزه با طاغوت و استبداد و استعمار و استکبار جهانی، مبارزه با خرافه و تحجرگرایی و مقدس مآبی و التقاط و انحراف را نیز وجهه همت خویش قرار داده و در مکتوبات و سخنان و پیام های خویش پیوسته، مخاطبانش را متوجه این مسأله ساختند.
از همین رو است که ایشان در دو سال آخر عمر شریف خویش در معرفی اسلام حقیقی، اصطلاح «اسلام ناب محمدی(ص)» و در معرفی اسلام متحجرین و مقدس مآبان و التقاطی ها، اصطلاح «اسلام آمریکایی» را به کار می برند و در پیام ها و سخنرانی ها بارها به مناسبت های مختلف در معرفی این دو اسلام اصرار و پافشاری کردند و بازشناسی اسلام ناب محمدی و جدا کردن آن از اسلام آمریکایی را از واجبات سیاسی بسیار مهم دانسته و بر آن تأکید داشتند. منظور از اسلام ناب محمدی (ص) همان اسلام حقیقی و اصیلی است که از صاحب آن، پیامبر اکرم (ص) بی هیچ پیرایه و آرایشی به علی (ع) و سپس از آن حضرت به ائمه بعدی (ع) منتقل شده و در قول و عمل و در عقیده و رفتار به آن پایبند بوده و از آن بزرگواران نسل به نسل و دست به دست گشته تا به ما رسیده است. بدیهی است که اسلام ناب با تمام اجزای آن مورد نظر است و در صورت کاستی یا فزونی بر اجزای آن، تحریف یا ناقص، و خلوص و ناب بودن آن خدشه دار میشود؛ چرا که در واقع این کاستی ها یا فزونی ها موجب تحریف و تغییر حقیقت اسلام و اسلام حقیقی میشود که عملاً با اسلام ناب فاصله زیادی میگیرد.
گاه در این اسلام های تحریف شده تنها ظواهری از دیانت باقی میماند که از حقیقت اسلام و دین الهی خبری نیست و لذا به سادگی در خدمت ستمگران و طواغیت در میآید و عملاً نه تنها هیچگاه نجات بخش محرومان و مستضعفان و حامی ستمدیدگان نبوده و نخواهد بود؛ بلکه حتی توجیهگر ظلم و ستم طاغوت ها و ستمگران میگردد و حامیان آن در پی یافتن وجوه شرعی برای توجیه بیدادگری ها و چپاول و غارت ظالمان و مستکبران و ساکت کردن مظلومین و ستمدیدگان و خاموشی و خفقان تودههای ستمدیده خواهند بود. امام خمینی (ره) این اسلام تحریف شده، متظاهرانه و بیمحتوا را که عملاً هیچ مخالفتی با منافع مستکبران و مستبدان نداشته و ندارد، اسلام آمریکایی مینامد. در ادبیات انقلاب اسلامی شاخصه های اسلام آمریکایی در طول تاریخ انقلاب اسلامی یکسان است هر چند که ممکن است مصادیق آن متفاوت باشد.
مقصود از اسلام آمریکایی، شیوه کسانی است که با جهالت، تحجر، منفعت طلبی
و رفاه طلبی به نام اسلام فعالیت می کنند. حال ممکن است از نتایج و تبعات
کار خود آگاه باشند یا از نتایج آن اطلاع نداشته باشند. در روزگار کنونی
کسانی که در راستای ایجاد و تعمیق تفرقه میان جهان اسلام فعالیت می کنند و
به قدرت جهان اسلام واقف نیستند و برای نهادینه شدن ترس از جهان استکبار
تلاش می کنند و جدایی دین از سیاست را جاهلانه یا عامدانه ترویج می کنند را
می توان حامیان ایده اسلام آمریکایی دانست.
بخش دیگر مصادیق اسلام آمریکایی را می توان شامل کسانی دانست که برای منفعت طلبی شخصی خویش به نام اسلام به اسلام ضربه می زنند.
آنها به واسطه علاقه به زندگی و منافع دنیایی دنبال تسلیم و ذلت پذیری در برابر جهان استکبار هستند، این جریان اهل دفاع از اسلام و مسلمین، مقابله با ظلم و برقرار عدالت نیستند. وجه مشترک کسانی که به نحو جاهلانه به اسلام ضربه می زنند، تحجر است. به همین دلیل حکومت های مرتجع منطقه، وهابیت و آل سعود در این مقوله می گنجند. البته بخش هایی از افراد و جریانات داخلی نیز که به دنبال تسلیم در برابر آمریکا و استکبار هستند، مخالف عدالت طلبی و جنگ با ظالمین هستند را می توان ذیل اسلام آمریکایی دانست.
این دو گروه داخلی و خارجی اسلام آمریکایی، اسلام سیاسی، عدالت خواه و مبارزه گر با طاغوت را قبول ندارند و در مقاطعی با هم پیوند نیز خورده اند. وجه مشترک این دو نیروی داخلی و خارجی، ترجیح رفاه طلبی و منفعت طلبی به حق طلبی و عدالت خواهی است. از سوی دیگر، حامیان و پیروان اسلام ناب محمدی کسانی هستند که منفعت عالی بشری در درازمدت را طلب می کنند. کسانی که عدالت خواه هستند و با ظلم مقابله می کنند و عافیت طلبی و رفاه طلبی در قاموس آنها جایگاهی ندارد می توانند کسانی باشند که هر روز بهره بیشتری از اسلام ناب محمدی بر می گیرند. الان در جهان اسلام با خطرات متنوعی روبرو هستیم که بخش عمده آن از سوی اسلام عافیت طلب و سازش کاری است که چه در داخل و چه خارج ایران به نام دین به اسلام ناب محمدی ضربه می زند. جدی ترین مصداق خطر علیه اسلام ناب محمدی، آل سعود است.
آل سعود هم اکنون به مهم ترین بازوی اجرایی و عملیاتی جهان استکبار و صهیونیسم در منطقه غرب آسیا بدل شده است. پیامدهای حضور این دولت به ظاهر اسلامی اما در واقع آمریکایی در منطقه ظهور گروهک های تروریستی و تکفیری است. همچنین در داخل با افراد و جریاناتی روبرو هستیم که به دنبال تسلیم طلبی و رفاه ناشی از پذیرش آن هستند. این دو گروه که از ابتدا به هم پیوستگی داشته اند در داخل و خارج از ایران بیشترین ضربه را به اسلام ناب می زنند. این خطر جدی باعث شد تا رهبر انقلاب این موضوع را در پیام خود به حجاج متذکر شوند.
در خصوص چشم انداز مصاف این دو دیدگاه کلان باید گفت اسلام ناب با وجود همه خیانت ها و لطماتی که از ابتدا تاکنون متوجه آن بوده و هست، توانسته رشد یابد و نضج بگیرد و شاخ و برگش را در جهان گسترش دهد و عاشقان و علاقه مندان حقیقی به خود را سیراب کند. همان طور که خدا در قرآن فرموده: « خداوند نور خود را به تمام می رساند هرچند عده ای اراده کنند نور خدا را فراموش نمایند» لذا خدا هر روز در حال تکمیل و اتمام نور خود است. بنابراین ما اعتقاد داریم که سرانجام روزی خواهد رسید که اسلام ناب محمدی بشریت را نجات خواهد داد و زمینه ساز سعادت بشر خواهد شد.
آفرینش:زیرساخت های نامناسب و رکود اقتصادی
«زیرساخت های نامناسب و رکود اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛اینکه اقتصاد کشور درطی چند سال گذشته دچار بی نظمی و هرج و مرج گردیده برکسی پوشیده نیست. اما باید ریشه یابی کرد که دلیل بروز این معضلات که ریشه در نظام اقتصادی ما دوانده، از کجا نشات می گیرد.
نباید پنداشت که که این رکود تولید ، تورم و نقدینگی عظیم، یک شبه به وجود آمده و تعادل اقتصاد را برهم زده است. بلکه عملکرد بانک ها به عنوان بستر و زیر ساخت فعالیت های اقتصادی کشور بسیار مهم و تاثیر گذار می باشد، و متاسفانه نحوه عملکرد غیر کارشناسی آنها ضربات سنگینی بر اقتصاد کشور وارد کرده است.
یکی از این دلایل تاسیس و دادن مجوز فعالیت به بانک های خصوصی، موسسات مالی اعتباری و صندوق های قرض الحسنه می باشد. اقتصاد ایران یک اقتصاد تک محصولی لذا ظرفیت حضور این تعداد بانک با حجم گسترده ای از شعبات در سراسر کشور را ندارد.
آیا حضور این تعداد صندوق قرض الحسنه برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور تاسیس شده است. پس چرا ما در اقتصادهای بزرگ و کشورهای سرمایه داری چیزی از صندوق های قرض الحسنه نمی بینیم!
قرض الحسنه نوعی قرض است که در آن بهره ای در کار نباشد و یا به عنوان کارمزد حداکثر چهاردرصد از قرض گیرنده دریافت گردد. اما هیچ یک از این موسساتی که با این عنوان اقدام به تاسیس شعبه کرده اند به چنین معیاری برای فعالیت هایشان توجهی ندارند و اکثرا به دادن تسهیلات با نرخ سود بالا اقدام می کنند و در بسیاری مواقع حتی سقف بهره سود را هم رعایت نمی کنند. اما در این مورد چند نکته قابل توجه است:
- در مورد صدور مجوز، بانک مرکزی موظف است تا نظارت و تحقیقاتی کامل داشته باشد تا این واحدها به صرف داشتن 400 میلیارد تومان سرمایه اقدام به تاسیس این موسسات نکنند.ضعف سیستم و از کارافتاده بودن شیوه های نظارتی برعملکرد بانک ها باعث شده تا این واحدها حتی با نداشتن سود و بازده اقتصادی برای کشور با حساب سازی و دور زدن قانون به فعالیت های خود ادامه دهند.
- گستردگی این بانک ها و موسسات خصوصی نحوه نظارت کامل و وسیع را برعملکرد آنها با مشکل رو به رو گردانده است و حاصل آن را می توانیم دررواج بی قانونی در نحوه پرداخت تسهیلات، دادن وام های بی پشتوانه و انواع واقسام عملکردهای شخصی و سلیقه ای مشاهده کرد. بخشی از اختلاس های بزرگ مالی درطی چند سال اخیر به سبب همین سو نظارت ها و عملکرد های غیرقانونی بوده است.
- تقاضای ایجاد شعبه یکی دیگر از معضلات حضور این موسسات درتزلزل اقتصاد می باشد. هم اکنون تمام بانک هایی که وارد صنعت بانکداری ایران می شوند می خواهند در شهرهای بزرگ شعبه داشته باشند و بانک مرکزی هم به آنها مجوزمی دهد. در دنیا تعداد بانک های شعبه ای خیلی محدود است و در اقتصادهای خیلی بزرگ حداقل 3 و حداکثر 10 بانک به بانکداری شعبه ای می پردازند و آن هم با رعایت معیارهای رشد اقتصادی اما در ایران عکس این حالت است. به عنوان مثال یکی از بانک های ایرانی در انگلیس با نام PIB برای تأسیس یک شعبه 2 سال طول کشید تا مجوز این کار را از بانک مرکزی دریافت کند اما در ایران این نظارتها و کنترلها به طور هدفمند انجام نشده و بانک ها به طور بی رویه شعبه ایجاد می کنند که این به ضرر اقتصادی ملی تمام می شود. چون پشتوانه و منطق اقتصادی در مورد ایجاد شعب متعدد وجود ندارد.
- نکته بعدی بحث رباست، که بسیار پیچیده و غیر قابل مهار گردیده است. بویژه در شرایط فعلی بانکها اعم از دولتی و خصوصی در اخذ ربا از یکدیگر پیشی می گیرند و فقط قالب عملیات بانکداری بدون ربا را حفظ کرده و شکل ظاهری قانون را رعایت می کنند. این رقابت و قانون شکنی در دریافت ربا که به عنوان کارمزد ازمشتریان دریافت می گردد بیش از همه در موسسات اعتباری اعمال می گردد.در واقع باید گفت فعالیت بانکهای خصوصی و تعدد آنها نه تنها باعث افزایش رباخواری در ایران شده، بلکه سبب گردیده بانکهای دولتی که انگیزه بیشتری برای جلوگیری از ربا دارند دچار ناکارایی شوند.
- نکته بعد اینکه در حال حاضر تمامی نهادهای نظامی ، شهرداری، بیمه و سایر سازمان هایی که به طور مستقل بودجه دریافت می کنند اقدام به تاسیس بانک نموده اند. این نهادها به علت استفاده از سود ناشی از گردش مالی دیگر حاضر نیستند تا دارایی های خود را نزد بانک های دولتی بگذارند لذا خود اقدام به تاسیس بانک های به اصطلاح خصوصی نموده اند تا ضمن اینکه دارایی هایشان دردست خودشان باشد، بتوانند با استفاده از مزایای موجود در تاسیس بانک ها وموسسات خصوصی نیز بهره مند گردند. چنین اقدامی نه تنها به رشد اقتصادی کشور کمکی نمی کند بلکه منجبر به گسترش پول شویی در نظام اقتصادی می گردد.
بانک های خصوصی زمانی باعث رشد و پیشرفت می شوند که به عنوان مثال چند شرکت خصوصی و یا چند تاجر و سرمایه دار اقدام به تاسیس بانک نمایند و باعث تزریق یک سرمایه کلان به اقتصاد کشور شوند. ما در غرب که به رشد سرمایه داری رسیده اند هرگز نمی بینیم به این تعداد بانک های خصوصی وجود داشته باشد چون نهادها و سازمان های دولتی هرگز اقدام به چنین عملی نمی کنند و بانک هایی هم که وجود دارند به معنای واقعی خصوصی هستند و نه شبه خصوصی!.
- اما نکته آخر اینکه این بانک ها در بازتولید تورم نیز تاثیرگذارهستند. افزایش نرخ تسهیلاتی که بانک ها به تولیدکنندگان و یا صنعت گران می دهند، موجب افزایش هزینه تولیدکنندگان می گردد و آنها برای به صرفه بودن فعالیت های خود مجبور به گران کردن محصولاتشان می باشند. درحالی که درکشورهای توسعه یافته بانک ها به عنوان حامی تولید و صنعت عمل می کنند و هدف از بانکداری و دادن تسهیلات مالی، رشد وتوسعه تولید و اشتغال زایی می باشد. بانک های خارجی علاوه بر لحاظ کردن سود متعارف خود از پرداخت انواع تسهیلات به اقشار مختلف، در مواجهه با تولیدکنندگان صعنتی و کشاورزی رویه ای حمایتی درپیش می گیرند و پایین ترین نرخ تسهیلات را به این بخش اختصاص می دهند. جدای از این نگرش، بانک در غرب موظفند به میزان اعتباری که بانک مرکزی برای آنها مشخص می کند تسهیلات پرداخت کنند.
ضمن اینکه میزان تسهیلات در نظر گرفته شده نیز باید به صورت قانونی به بخش های تولیدی و دیگر نیازهای جامعه اختصاص یابد. اینطور نیست که بانک ها تمام اعتبارتسهیلاتی خود را با سودهای بالا به مشتریان ارائه دهند و به صورت سلیقه با بخش تولید برخورد کنند.
این درحالی است که درکشورما بانک ها وظیفه حمایت خود از تولید، صنعت وکشاورزی را فراموش کرده اند و به بنگاه های درآمدزایی برای خود تبدیل شده اند و به جای بانک داری حتی وارد فعالیت های تجاری می شوند و مستقل عمل می کنند. لذا تا زمانی که بانک ها به عنوان اصلی ترین منابع مالی درکشور برای رشد تولید، نگاهی سودجویانه و یکطرفه به اقتصاد داشته باشند، نمی توان امیدوار بود که زیرساخت ها و بسترهای تولید و صنعت درکشور توسط آنها آماده گردد.
آرمان:پیام های لغو تحریم از سوی انگلیس
«پیام های لغو تحریم از سوی انگلیس»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم علی بیگدلی است که در آن می خوانید؛روز گذشته انگلیس 6 موسسه و فرد را از لیست تحریم های اعمال شده علیه ایران حذف کرد. در واقع تحریم هایی که در سال های گذشته علیه ایران وضع شده است تنوع بسیار بالایی دارد. دسته ای از تحریم ها، تحریم های سازمان ملل هستند که برای رفع آنها باید مصوبه شورای امنیت سازمان ملل وجود داشته باشد و برای رفع آنها به مراحل طولانی نیاز دارد. دسته ای دیگر از تحریم ها، تحریم های کنگره آمریکاست که لغو آنها نیز نیاز به مصوبه کنگره دارد.
تحریم هایی که کشورهای نزدیک به آمریکا مانند کره جنوبی یا مالزی علیه ایران وضع کرده اند نیز دسته ای دیگر از تحریم هاست که برای رفع آنها نیز باید تکلیف ایران با آمریکا مشخص شود. اما دسته ای دیگر از تحریم ها، تحریم های اتحادیه اروپایی است که در این مورد کشورهای عضو اتحادیه اروپایی می توانند راسا برای رفع تحریم ها اقدام کنند. اقدام انگلیس در رفع تحریم این شرکت ها نیز در همین دسته بندی قرار می گیرد.
اما اقدام انگلیس در خارج کردن نام 6 شرکت و فرد از لیست تحریم ها دو دلیل عمده دارد؛ دلیل اول اینکه سیاستمداران بریتانیا نیز به این نتیجه رسید ه اند که سخنان کامرون به فاصله کوتاهی پس از دیدار تاریخی با رئیس جمهور ایران، اقدام مناسبی نبوده بنابراین با اقدام روز گذشته درصدد برآمده اند تا آثار سوء آن سخنان را رفع کنند و به نوعی در مسیر رفع کدورت با ایران گام بردارند.
از سویی دیگر در آستانه برگزاری دور هشتم مذاکرات و با توجه به نزدیک شدن به ضرب الاجل طبق نقشه راه، علائمی به چشم می خورد که فضای مذاکرات دور هشتم نسبت به ادوار قبلی آن متفاوت خواهد بود و بعید نیست که در این دور جدید بتوان به یک توافق نسبی دست پیدا کرد البته همانطور که اشاره شد تنوع تحریم ها و نهادهای تحریم کننده به حدی بالاست که بعید است همه تحریم ها بلافاصله حذف شود اما تحریم ها در مسیر کاهش قرار خواهند گرفت و از این رو، انگلیس نیز قصد دارد تا مقدمات یک قرارداد جامع را فراهم کند.
بویژه اینکه در چند روز گذشته نیز پالس های مثبتی از سوی آمریکا ارسال شده است. ملاقات ناامیدکننده اوباما و نتانیاهو و مقاومت رئیس جمهور آمریکا در برابر نخست وزیر رژیم صیهونیستی و اشاره او به حق ایران در داشتن امکانات هسته ای نشان داد که در ادبیات آمریکا تغییرات مثبتی صورت گرفته و همانطور که اوباما در توافق 3 آذر نقش سازنده ای ایفا کرد این بار نیز بعید نیست که با توجه به شرایط حساس خاورمیانه نقش موثری در به نتیجه رسیدن توافق داشته باشد.
شرق:«کوبانی»؛ در آستانه فاجعه انسانی
«کوبانی؛ در آستانه فاجعه انسانی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سیامک کاکایی است که در آن می خوانید؛«کوبانی» شهر کردنشین سوریه که در نزدیکی مرز ترکیه قرار دارد، در شرایط پیچیده و بغرنجی است. بیش از سه هفته از محاصره این شهر توسط نیروهای «داعش» می گذرد و «کوبانی» و مناطق اطراف این شهر، در شرایط فاجعه انسانی قرار گرفته اند و 140هزار نفر از ساکنان این مناطق به ترکیه گریخته اند و همین هفته گذشته بود که سازمان ملل نسبت به شرایط زندگی و به خطرافتادن جان جمعیت حدود 400هزار نفری «کوبانی» هشدار داد.
در این میان با اینکه تحولات مربوط به «کوبانی» و تحرکات «داعش» در مناطق اطراف آن در عرصه رسانه های بین المللی جنبه بین المللی به خود گرفته است و حتی نیروهای موسوم به ائتلاف ضد«داعش» علیه مواضع این گروه حملاتی هوایی را انجام داده اند، اما بیش از همه نگاه ها به ترکیه معطوف شده است. از آن جهت که چرا ترکیه نسبت به شرایط بحرانی «کوبانی» تا حدود زیادی بی اعتنا بوده است؟! هرچند احمد داووداوغلو، نخست وزیر ترکیه دیرهنگام اعلام کرد ترکیه مانع از سقوط شهر «کوبانی» توسط «داعش» خواهد شد اما نسبت به اقدام گسترده و جدی ترکیه در تقابل با «داعش» تردید وجود دارد. اکنون دو مساله در نگاه ترکیه به شرایط «کوبانی» و ادامه عملیات «داعش» در سوریه وجود دارد:
اول، مصوبه پارلمان ترکیه مبنی بر اجازه دادن به ارتش ترکیه برای عملیات برون مرزی ازجمله در خاک سوریه، این سوال را به وجود آورده که آیا ترکیه به عملیات نظامی در خاک سوریه با عنوان تقابل با «داعش» اقدام می کند؟ اما در نگاه دیگر اعتماد کافی نسبت به اهداف عملی ترکیه در تقابل با «داعش» از سوی همسایگان این کشور به خصوص سوریه و عراق وجود ندارد. بغداد و دمشق مجوز پارلمان به ارتش ترکیه را در چارچوب خواست دولت در اتخاذ رویکرد تهاجمی- نظامی علیه همسایگان می دانند؛ مساله ای که می تواند واکنش های جدی ای در پی داشته باشد.
دوم؛ این دیدگاه تا حد زیادی در تحلیل های مربوط به شرایط حاکم بر «کوبانی» و نگاه ترکیه به آن غالب است که هدف میان مدت ترکیه از اتخاذ مواضع ضد«داعش»ی در سوریه، ترسیم سیاستی است که از طریق آن آنکارا بتواند از فرصت پیش آمده برای به کنترل درآوردن فعالیت کردهای سوریه برای ایجاد مناطق خودمختار استفاده کند. به ویژه آنکه تحرکات پ ک ک و حزب اتحاد کرد دموکراتیک سوریه (PYD) در روند تحولات و روابط کردهای سوریه پررنگ شده است. در همین حال اعلام مواضع «پ ک ک» در ارتباط با «کوبانی» و هشدار به ترکیه درباره بی اعتنایی در قبال شرایط پیش آمده در «کوبانی»، نگرانی های ترکیه را نسبت به آینده مساله کردها در سوریه افزایش داده است. به همین دلیل است که این دیدگاه مطرح است که یک خواست استراتژیک ترکیه، کنترل فعالیت های کردها در منطقه است.
با آنکه بسیاری از کشورها از جمله قدرت های غربی، از سیاست ترکیه در
قبال فعالیت های «داعش» به تندی انتقاد کرده و ترکیه را متهم به حمایت از
«داعش» کرده اند، اما در مقابل اقدام ترکیه در صدور مجوز عملیات نظامی در
سوریه و عراق هم نمی تواند شرایط را آنگونه که دلخواه ترکیه است تغییر دهد.
زیرا پیش از آنکه نگاه ها به رویکرد مقابله ترکیه با «داعش» معطوف شود،
نگرانی ها در ارتباط با تفحص حاکمیت ملی سوریه و عراق مطرح است و شاید به
همین دلیل است که در تقابل ترکیه با «داعش» تردید وجود دارد و اساسا رویکرد
ترکیه را در چارچوب سیاست تهاجمی مبتنی بر ملاحظات سیاسی- امنیتی این کشور
ارزیابی می کنند. در این میان اگر هم ترکیه به اقدام نظامی محدود برای
جلوگیری از سقوط «کوبانی» مبادرت ورزد، همچنان نسبت به نیت ترکیه در انجام
عملیات برون مرزی تردید وجود دارد.
مردم سالاری:مرغ همسایه
«مرغ همسایه»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احسان کیانی است که در آن می خوانید؛ دومین سفر رییس جمهوری و همراهانش به مجمع عمومی سازمان ملل متّحد به پایان رسید ولی حاشیه ها و مباحث پیرامون این سفر هم چنان ادامه دارد. در این میان برخی از رسانه های مخالف دولت دو مورد از رفتارهای دیپلماتیک رییس جمهور روحانی و وزیر امور خارجه؛ دکتر ظریف را مورد انتقاد و به سبب آن دیپلماسی دولت را مورد سوال قرار داده اند. مسئله اوّل ملاقات دکتر روحانی با دیوید کامرون(نخست وزیر بریتانیا) که ساعاتی پس از دیدار با رییس جمهور؛ در سخنانش در مجمع عمومی سازمان ملل متحد؛ ایران را حامی تروریسم و ناقض حقوق بشر خواند؛ هرچند که در عین حال بر نقش تعیین کننده ایران در حل بحران های منطقه ای و به خصوص فتنه داعش هم تأکید کرد.
در این باره خانم افخم؛ سخنگوی وزارت خارجه و آقای عراقچی؛ معاون وزیر امور خارجه مواضع منطقی و صحیحی اتّخاذ کردند ولی برخی رسانه های اصولگرا جدا از انتقادات بجا از مواضع نابجای دولت انگلیس؛ با تیترها و مطالب غیراخلاقی، تیم دیپلماسی دولت و شخص رییس جمهور را مورد نوازش قرار دادند. این در حالی است که ضمن یادآوری حیله گری ها و ستمگری های بزرگ و تاریخی دولت استعمارگر بریتانیا علیه منافع و مصالح ملّت مظلوم ایران؛ باید به این دوستان یادآور شد که چه کسانی با هجوم غیرمنطقی و نادرست به سفارت انگلستان در تهران در آذرماه سال 1390 که مورد انتقاد مقامات عالی رتبه نظام نیز قرار گرفت؛ موجبات کاهش شدید روابط دو کشور را فراهم آورده و وضعیّت را به جایی رساندند که اکنون این دولت باید بار نابخردی های پیش را به دوش بکشد؟ آیا اگر روابط دو دولت ایران و انگلستان در شرایط عادی می بود، امروز ما دست بالاتر و موضع بهتری برای مؤاخذه مقامات این دولت در قبال اقدامات نادرست شان درباره کشور و مردم ایران نداشتیم؟
مورد دوم این بود که دکتر ظریف در نشستی در شورای روابط خارجی آمریکا در پاسخ هاله اسفندیاری که پرسیده بود:«لطفا درباره تأثیر گفت وگوها بر مسائل سیاسی داخلی ایران توضیح بفرمایید؟» به یک مثال اشاره کرد و آن انتخاب دکتر محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری در سال 1384 بود که مدّتی پس از عدم نتیجه بخش بودن توافق سعدآباد و ردّ پیشنهادهای مثبت ایران از سوی اتّحادیه اروپا و با اشاره آمریکا، رخ داد. این سخن ظریف به معنای این بود که این بار هم اگر توافق بلندمدّت و موفّقی صورت نگیرد؛ مخالفان مذاکره و توافق با غرب در ایران به قدرت خواهند رسید. رسانه های اصولگرا این بار به تندی آقای ظریف را مؤاخذه کرده اند که چرا یک مسئله ملّی را به رقابت های جناحی فروکاسته است. این در حالی است که دکتر ظریف یک تحلیل ساده؛ واقع بینانه و منطقی را بیان کرده بود و البتّه او می توانست این سؤال را بی پاسخ بگذارد و از آن بگذرد و بگوید که تمایلی به بیان مسائل داخلی در این نشست ندارد که شاید پاسخ مطلوب تری می بود. امّا سؤال این جاست که چرا کسانی این انتقاد را به آقای ظریف وارد کرده اند که پیش از آن خود در رقابت های جناحی و انتخاباتی بارها با کارت پرونده هسته ای بازی کرده و با اشاره به توافق سعدآباد، مخالفان شان را به بهانه خیانت و وادادگی در این زمینه مورد شماتت قرار می دادند.
مهم ترین نمود این مسئله در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری بود که برخی از اصولگرایان با برساختن دوگانه سازش-مقاومت قصد داشتند دستاوردهای هسته ای را به نام خود نوشته و دیگری را خائن و یا حدّاقل نادان نشان دهند. امّا از قضا سرکنگبین صفرا فزود و همین مسئله پاشنه آشیل آن ها شد تا کُرسی ریاست جمهوری را که در چند قدمی آن بودند؛ از دست بدهند. وقتی که این تناقض ها در رفتار رسانه ای بعضی از دوستان نمایان می شود به یاد این ضرب المثل معروف می افتیم که «مرغ همسایه غاز است!» بنابراین اگر در قبال مسائل مهمّی چون پرونده هسته ای قائل به نگاه ملّی و حاکمیّتی هستیم، باید ضوابط و قواعد این رویکرد را نیز بپذیریم و وقتی که اوّلین شخص نظام یعنی مقام معظّم رهبری که سخن شان برای همگی ما فصل الخطاب تلّقی می شود نه تنها از اصل مذاکرات که حتّی از پایبندی به تعهّدات ناشی از این مذاکرات نیز حمایت می کنند می بایست از وارد شدن به مباحث حاشیه ای و غیرضروری که تنها مصرف جناحی دارد بپرهیزیم.
ابتکار:بیش فعالی ترکیه در خطوط قرمز ایران!
«بیش فعالی ترکیه در خطوط قرمز ایران!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مهدی روزبهانی است که در آن می خوانید؛وقتی داود اغلو یا همان کسینجر ترکیه به مقام نخست وزیری این کشور رسید معلوم شد که اردوغان این یکه تاز عرصه سیاسی آنکارا به دنبال گسترش فعالیت خود در طرح های منطقه ای است. تلاش هایی که پیش از این نیز با اعمال نظر یک جانبه اردوغان در مسائل منطقه ای، ترکیه را کشوری متمایز به نمایش گذاشته بود.همچون زمانی که قطر این کشور کوچک و غیرقابل پیش بینی عربی دست رد بر سینه اخوانی ها زد تا بلکه تنش میان جوامع سیاسی عربی را کم کند؛ این آنکارا بود که آغوش خود را برای مخالفان سر سخت عربستان باز گذاشت تا به این ترتیب همچنان بر طبل اختلافات منطقه ای بکوبد.
اما ابعاد موضع گیری های مبهم و لحظه ای آنکارا به اینجا ختم نمی شود؛ بلکه نوع موضع گیری های دو پهلوی آنکارا در قبال تروریست های منطقه و البته آوارگان ناشی از آن، خود نشانه ای از این سیاست سودجویانه ترک ها درمنطقه است که البته این بار، آن ها را به خطوط قرمز ایران نزدیک کرده است و حالا داعیه دار لشکرکشی نظامی به مناطقی شده اند که جمهوری اسلامی پیش از این به خاطر آنها در مقابل ابرقدرت ها ایستاده بود. شاید این موضع گیری های ترکیه به ظاهر لحظه ای باشد اما اندکی تأمل در اندیشه های رهبران ترک نشان می دهد که همه این تصمیمات در چارچوبی است که مطابق آن افرادی همچون داود اوغلو تلاش می کنند جایگاه خاصی برای کشورشان در منطقه تدارک ببینند.تصمیمی که البته می تواند نقطه تلاقی منافع ترکیه با ایران باشد.
طی چند سال گذشته سیاست خارجی ترکیه با نام احمد داود اوغلو عجین بوده است. وی دکترین سیاست خارجی خود را در چندین نوشته، از جمله کتاب "عمق استراتژیک” تشریح نموده است. دکترین سیاست خارجی داوداوغلو باعث تحول سیاست خارجی ترکیه شده است و به این ترتیب افزایش اهمیت نقش دیپلماتیک ترکیه بالاخص در منطقه خاورمیانه را در پی داشته است. البته این دکترین در برخی حوزه ها با چالش هایی جدی مواجه شده که مهمترین آنها را می توان موضوع سوریه و تروریست های داعش دانست، رویدادهایی که در داخل نیز با انتقادهای گسترده ای مواجه بوده است.
اوغلو در کتاب خود می گوید که ترکیه بنابر موقعیت تاریخی و جغرافیایی خود دارای "عمق استراتژیک” بوده و بنابراین در زمره "قدرت های مرکزی” قرار می گیرد. وی معتقد است که ترکیه نباید تنها قانع به نقشی منطقه ای در بالکان یا خاورمیانه باشد زیرا نه تنها یک قدرت منطقه ای بلکه قدرتی مرکزی است. به گفته اوغلو ترکیه باید نقشی راهبردی در چندین منطقه ایفاء نموده و بدین ترتیب اهمیت استراتژیک و جهانی خود را نیز ارتقاء بخشد.
ترکیه برای عبور از گلوگاه های بین المللی منطقه، همواره درصدد است طرح های ابداعی خود را به اجرا بگذارد تا بدین ترتیب ابتکار عمل را در دست بگیرد. مانند وقتی که میزبان معترضان سوری شد تا مخالفان بشار اسد ائتلافی برای خود در خاک ترکیه (همسایه شمالی سوریه) ترتیب بدهند.هرچند ممکن است این فعالیت ها خام بنظر برسد و یا با شکست مواجه شود اما این تلاش ها برای کسب موقعیتی است که آنکارا را به یک بازیگر منطقه ای قدرتمند تبدیل کند و منافع دراز مدت برای ترکها به بار آورد. و این همه یعنی بازی ترک ها در قلمرو ایران؛ زیرا بسیاری از مسائلی که ترکیه روی آنها انگشت گذاشته، مسائلی است که یا مستقیما به تهران پیوند خورده یا با یک واسطه به ایران می رسد. همچون مسئله سوریه و عراق و یا بحث کردهای منطقه که برای آنکارا بسیار مهم ارزیابی می شود.
اما این موضع گیری های متمایز و جنجالی ترکیه همچنان ادامه دارد.در حالی که تصور می شد ترکیه در تلاش است تا با دور نگه داشتن خود از ائتلاف ضد داعش همچنان متفاوت باشد؛ با تصمیم به لشکرکشی مستقیم علیه داعش جنجال ساز شد.تا جایی که واکنش محمد جواد ظریف وزیرخارجه کشورمان را در پی داشت و سبب شد وی طی تماس تلفنی از همتای ترک خود انتقاد کند. البته تحلیل گران معتقدند که سخنان رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری ترکیه نیز این روزها به اندازه ای تند شده است که گویی می خواهد با رهبران جامعه جهانی گلاویز شود. به اعتقاد آنها به همین دلیل است که ترکیه اعلام کرده که می خواهد پناهگاه امن گروه های اخوان المسلمین باشد تا به این ترتیب همچنان قدرت تاثیرگذاری خود را بر افکار عمومی جهان عرب و جامعه جهانی حفظ کند و در حاشیه قرار نگیرد.با این حال کارشناسان بر این باورند که نشانه ای که ثابت کند ترکیه قصد دارد رویه خود را در قبال کشورهای عربی تغییر دهد؛ مشاهده نمی شود و احتمال این که آنکارا همچنان به ساز مخالف خود با جامعه جهانی ادامه دهد و در همین راستا اقداماتی پیش بینی نشده و مغایر با منافع و سیاست های جامعه جهانی انجام دهد، وجود دارد. کما این که اصرار آنکارا به ادامه همکاری با داعش خود به اندازه کافی شک برانگیز است.
بنابراین ترکیه امروز سعی دارد برای کسب جایگاه خود هرجایی که لازم باشد نقش آفرینی کند هرچند که فعالیتش در جهت مخالف منافع تهران باشد. این روایت از فعالیت های آنکارا نشان دهنده بیش فعالی سیاسی ترک ها در زمین منطقه ای ایران است که این همت خاص دستگاه سیات خارجه ایران را برای مهار آن می طلبد. با این حال فعالیت دیپلماتیک ایران برای حفظ منافع خود در مسائل منطقه باید متوجه ترکیه این بازیگر پرجنب و جوش نیز باشد. چرا که بعضا ایران با برنامه ای خاص برای تأمین منافع خود وارد بازی ای می شود که حضور کشوری همچون آمریکا در آن زمین برایش هزینه ساز است.هرچند ممکن است این دیپلماسی به موفقیت هایی منجر شود ولی حضور ناگهانی و پیش بینی نشده کشوری ماننده ترکیه همه چیز را تحت تأثیر قرار می دهد. جدای از این تهران می تواند با همراه کردن ترک ها با خود در مسائل منطقه به پیشبرد بهتر سیاست های خارجی ایران کمک کند. به طور مثال آنکارا نیز نشان داده که در برخی موارد می تواند در برابر عربستان – این رقیب منطقه ای ایران – ایستادگی کند. بهرحال ابتکار عمل تهران و پیشی گرفتن در طراحی راه کارهایی برای حل مسائل، مهم ترین نکته ای است که می تواند هم به سازش میان تهران- آنکارا کمک کند و هم منافع ایران را در مقابل بیش فعالی ترک ها حفظ کند.
فرهیختگان:معنای واقعی حماقت
«معنای واقعی حماقت»عنوان سرمقاله روزنامه فرهیختگان به قلم حسین دهشیار است که در آن می خوانید؛اهداف درصورتی محقق می شود که منطق حیات دهنده آن از پیوستگی تئوریک و همپوشی عملیاتی برخوردار باشند. این برهانی حداقلی است. درشکل حداکثری دستیابی به مقصود نیازمند این است که فرآیند شکل گیری کمترین میزان تعارض بنیادی میان تصمیم گیرندگان را به صحنه آورد. سیاست باراک اوباما در رابطه با عراق و سوریه که اساسا مبتنی بر بمباران بخش های وسیعی از این دو کشور است محققا باید بی بهره از برهان حداقلی و حداکثری در نظر گرفته شود. آنچه درنهایت به دنبال تمامی حملات هوایی دراین دو سرزمین پیامدهای ملموس خواهد داشت از بین رفتن زیرساخت ها و برهوت برجای مانده خواهد بود. باراک اوباما که به قدرت رسیدن خود در سال 2009 را تا حد زیادی مدیون مخالفت با جنگ عراق می داند عملا در مسیری گام برداشته که سالها قبل آن را قابل طی طریق نمی دانست.
او جنگ عراق را که درسال 2003 کلید خورد «جنگ احمقانه» نامید و خواستار خروج هر چه سریع تر نیروهای رزمی آمریکا شد. میل او به خروج هرچه سریع تر نیروها از عراق توانایی آمریکا برای فشار به حکومت عراق برای حرکت در مسیر مورد نظر را به مقدار زیادی کاهش داد. آمریکایی ها قدرتمند شدن گروه های ضدآمریکایی و مخالف حکومت مرکزی را چندان خطرناک نمی یافتند چراکه این اعتقاد میان تصمیم گیرندگان واشنگتن وجود داشت که اینان خروج نوری مالکی را از قدرت تسریع و تضمین خواهند کرد که سیاست اصلی و محوری برای آمریکا در عراق بود. باراک اوباما این باور را به صحنه آورد که با وجود رشد و قدرت یافتن، این گروه ها خطری برای آمریکا ایجاد نخواهند کرد. او تا آنجا در رابطه با این اعتقاد پیش رفت که برای توجیه سیاست های خود در قبال این گروه ها آنها را به تیم بسکتبال دبیرستان تشبیه کرد.
این گروه ها فراتر از فشار به نخست وزیر عراق توفیق حاصل کردند و بخش های وسیعی از مرکز و غرب عراق را به تصرف در آوردند و در نواحی شرقی سوریه موفق به قدرتنمایی شدند. تصمیم به حملات نظامی علیه این گروه ها که پایگاه آنان در عراق و حوزه مبارزاتی آنان عراق و سوریه است کاملا بی بهره از فهم نظری و استدلال تئوریک به نظر می رسد. همان طور که در ارزیابی قدرت آنان اشتباه محاسبه گسترده ای در آمریکا شکل گرفت در همین چارچوب شاهد اشتباه محاسبه دیگری درخصوص توانایی برای از بین بردن آنان با توسل به بمباران هوایی هستیم. بمباران ها در عراق و سوریه در خلأ کامل تئوریک شکل می گیرد.
آمریکا سقوط رژیم بشار اسد را در دستور کار خود دارد. آمریکا در سوریه نیروهایی را بمباران می کند که برای سقوط اسد تلاش وافر به عمل می آورند. آمریکا خواهان حفظ حکومت مرکزی عراق و بسط اقتدار العبادی به عنوان نخست وزیر است. در عراق بمب روی نیروها و گروه هایی ریخته می شود که در کنار تلاش برای از بین بردن بشار اسد در آوردگاه سوریه خواهان نابود کردن حکومت بغداد نیز هستند. دولت های انگلستان و فرانسه که هواپیمای نظامی آنها در بمباران ها نقش ایفا می کنند اعلام کرده اند که این نیروها را تنها در عراق بمباران می کنند و از حمله به آنها در سوریه خودداری می کنند. در فرآیند تصمیم گیری برای تدوین یک سیاست جامع درخصوص حمله نظامی به عراق و سوریه از همان آغاز شکافی وسیع بین وزارت دفاع از یک سو و کاخ سفید از سوی دیگر کاملا محرز بود. وزارت دفاع سیاست توامان حمله هوایی و گسیل نیروهای رزمی به عراق را تنها گزینه مطرح می کرد در حالی که کاخ سفید تحت هیچ شرایطی استفاده از نیروهای رزمی در گستره عراق را مطلوب نیافت.
در حالی که وزارت دفاع توجیه نظامی جنگ را مبنای نظرات خود قرار داده بود باراک اوباما تاکید براهمیت منطق سیاسی جنگ می کرد. با توجه به بهره نداشتن از منطق تئوریک و فرآیند شکل گیری معیوب تنها پیامد قابل تصور برای سیاست های مطرح شده به وسیله باراک اوباما در رابطه با نیروهای مخالف دولت های سوریه و عراق عدم دستیابی به اهداف اعلام شده است. برگشت نصفه و نیمه آمریکا به آوردگاه عراق تنها به این علت فرصت تجلی یافت که باراک اوباما نشان دهد دارای «سیاست عراقی» است. این سیاست نه تنها منجر به تحقق خواست آمریکا در عراق یعنی تثبیت واقعی قدرت در بغداد نخواهد شد بلکه به استحکام هر چه بیشتر جایگاه خصم آمریکا در دمشق منجر خواهد شد. این معنای واقعی جنگ احمقانه است.
دنیای اقتصاد:خیز بهاری رشد اقتصادی غیرمنتظره است؟
«خیز بهاری رشد اقتصادی غیرمنتظره است؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر تیمور رحمانی است که در آن می خوانید؛طی ماه های اخیر چندین بار گفته شده است که اقتصاد ایران از مسیر نزولی کاهش تولید ناخالص داخلی خارج شده و رشد اقتصادی کشور مثبت شده است. این موضوع ابتدا توسط ریاست محترم جمهوری در همایشی به طور رسمی مطرح شد تا اینکه به تازگی بانک مرکزی در گزارشی از وضعیت اقتصادی کشور مجددا آن را اعلام کرد. نحوه اعلام این موضوع از سوی بانک مرکزی، به گونه ای بود که تصویر رشد اقتصادی بالایی را در اذهان عموم ایجاد کرد. بلافاصله پس از اعلام «نرخ رشد 6/4 درصدی تولید ناخالص داخلی در سه ماه نخست سال 1393»، بسیاری از مخاطبان و حتی صاحبنظران بدون آنکه به مفهوم دقیق این آمار توجه کنند، نسبت به آن دچار نوعی شک و تردید و حتی جبهه گیری و واکنش منفی شدند.
این واکنش ها نه تنها در میان مخاطبان غیر حرفه ای (نسبت به مفاهیم اقتصادی) وجود داشت، بلکه براساس مشاهدات نویسنده در میان صاحبنظران اقتصادی نیز مطرح شد، به گونه ای که بانک مرکزی ازسوی برخی به آمارسازی و توهم و خیال بافی متهم شد.
نویسنده بر این باور است که آمارهای بانک مرکزی درخصوص رشد اقتصادی، صحیح است یا حداقل طبق روال همیشگی تهیه شده است. تنها اشکالی که در این آمار ممکن است وجود داشته باشد، این است که براساس برآورد اولیه محاسبه شده باشد و در مراحل بعدی بازنگری شود که موضوع جدیدی نیست و همواره وجود داشته است. بانک مرکزی نه تنها در حال حاضر بلکه در تمام سال هایی که بسیاری از افراد، آمار تورم این نهاد را با شک و تردید می نگریستند، روال حرفه ای خود را در مورد تهیه آمار و انتشار آن دنبال کرده است و نویسنده همواره به آمار و ارقام نهایی منتشرشده آن اعتماد داشته است که دلایل آن در ادامه می آید. هیچ پدیده کاملی در مخلوقات بشری وجود ندارد و این درمورد آمار منتشر شده بانک مرکزی نیز صحیح است. می توان (اگر چنین توانایی را داشته باشیم) به بانک مرکزی کمک کرد که این عدم کمال یا نقص در تهیه داده ها را برطرف کند، اما بهتر است اصل موضوع را؛ یعنی وجود چنین سرمایه ارزشمندی که برای انباشت و شکل گیری آن زمان و انرژی زیادی صرف شده است، زیر سوال نبریم. به طور مشخص در موضوع کنونی؛ یعنی آمار رشد اقتصادی و خروج از رکود، اتفاق غیر متعارفی رخ نداده است تا به خاطر آن، این سرمایه ارزشمند را کم اعتبار کنیم.
اما موضوع خروج از رکود و رشد اقتصادی اعلام شده بانک مرکزی چیست و چرا چنین واکنشی را به دنبال داشته است؟ تا آنجا که نویسنده اطلاع دارد، آنچه بانک مرکزی اعلام کرده، این است که تولید ناخالص داخلی در فصل اول سال 1393 نسبت به فصل اول 1392 معادل 6/4 درصد رشد کرده است. آیا این رقم جادویی و اعجاب انگیز است؟ نباید فراموش کرد که اقتصاد ایران در نیمه اول سال 1392 در مسیر نزولی بود و رشد اقتصادی منفی 9/1 درصدی سال گذشته نیز عمدتا به این دلیل اتفاق افتاد. از آنجا که بانک مرکزی قبلا رشد منفی سال 1392 را اعلام کرده بود، در حال حاضر، نمی تواند مورد ظن قرار گیرد که آمار غیر واقعی اعلام کرده است. اکنون چند دلیل می توان ارائه کرد که نشان می دهد آمار جدید بانک مرکزی درخصوص رشد، تصویر صحیحی از وضعیت اقتصاد است و مهم تر از آن، به نظر نمی رسد رشد 6/4 درصدی در بهار سال جاری اتفاق غیر منتظره ای باشد.
نکته اول این است که هیچ رکودی تا ابد طول نمی کشد و غالبا (نه الزاما)، رکود پس از آنکه به قعر خود برسد، مسیر بهبودی آغاز می شود و البته با اجرای سیاست های مناسب هم می توان این بهبود را اندکی تسریع کرد. اقتصاد ایران نیز پس از سپری کردن دو سال رکود، به طور طبیعی پتانسیل بهبود را در خود داشت؛ به ویژه با توجه به اینکه شوک ایجاد کننده رکود خاتمه یافته است.
موضوع دوم آن است که اقتصاد ایران از نیمه دوم سال گذشته عملا در شرایطی قرار گرفت که تحت تاثیر آن، باید رشد اقتصادی مثبت را پیدا می کرد. در حال حاضر اگرچه مذاکرات هنوز به نتیجه نهایی نرسیده، اما فروش نفت و مبادلات تجاری کشور عملا تسهیل شده که به معنی وارونه شدن شوک منفی ناشی از تحریم ها است.
انتظار می رفت وارونه شدن شوک منفی عرضه به رشد تولید بینجامد که چنین نیز شده است. به عنوان نمونه، رشد تولید در برخی از زیرگروه های بخش صنعت و به ویژه خودرو، در همین راستا قابل تحلیل است. مطالعات بسیاری نشان داده است که افزایش درآمدهای نفتی و افزایش واردات مواد اولیه، در کوتاه مدت اثر مثبت بر رشد اقتصادی ایران دارد و عملا چنین شده است. دلیل سوم آن است که مطابق تحلیل های نظری اقتصاد کلان، کاهش قابل توجه انتظارات تورمی نیز (که بخش قابل توجهی از آن حاصل انضباط پولی و مالی و همچنین تلاش دستگاه دیپلماسی خارجی است) باید به افزایش تولید کمک می کرد. کاهش انتظارات تورمی بخشی مهم از هرگونه سیاست خروج از رکود تورمی است و از این جهت، دستگاه سیاست گذاری اقتصادی نمره قابل قبول کسب کرده است. نکته چهارم هم آن است که رشد 6/4 درصدی، با مقایسه تولید ناخالص داخلی در بهار سال جاری نسبت به بهار سال گذشته محاسبه شده است، اما با بررسی روند تولید ناخالص داخلی در سال گذشته، ملاحظه می شود که مقدار تولید در بهار سال قبل رشد منفی قابل توجهی داشته است، اما در ماه های پایانی سال، رشد آن مثبت شده است.
با توجه به این موضوع، حتی اگر رشد تولید ناخالص داخلی سه ماه چهارم سال 1392 را نیز نسبت به سه ماه اول آن محاسبه کنیم، مقدار آن مثبت خواهد بود؛ بنابراین نرخ 6/4 درصدی، به این معنا نیست که تولید ناخالص داخلی از ابتدای تابستان تا انتهای زمستان سال گذشته ثابت مانده و سپس به طور ناگهانی در بهار سال جاری معادل 6/4 درصد رشد کرده است؛ بلکه بخشی از این رشد 6/4 درصدی همان طور که نحوه گزارش آن توسط بانک مرکزی نیز بیان می دارد، در ماه های قبل از آن و سه فصل بعدی سال 1392 رخ داده است. کاملا طبیعی است در شرایطی که تولید ناخالص داخلی مدتی در حال کاهش باشد و سپس شروع به افزایش کند، وقتی نرخ رشد آن را در شرایط جدید نسبت به وضعیت نزولی آن محاسبه کنیم، اندکی مبالغه آمیز به نظر می رسد. در حالی که مبالغه ای در کار نیست و صرفا یک بحث محاسباتی است و بستگی به این دارد که نقطه مبنای محاسبه رشد را چه زمانی انتخاب کنیم.
به نظر نویسنده، اندکی کاسته شدن از تحریم ها (که عملا رخ داده است) اگر با سیاست پولی و مالی مناسب ترکیب شود، حتی این پتانسیل را فراهم می کند که اقتصاد ایران برای کل سال 1393، رشد بالای 6 درصد را هم تجربه کند. باید توجه کرد که حتی رشد 8 درصدی در سال جاری نیز ما را به نقطه پایانی سال 1390 از نظر سطح تولید ناخالص داخلی برنمی گرداند. بنابراین نرخ های 4 تا 5 درصدی رشد اقتصادی اگر چه در مقایسه با سال های گذشته غنیمت است، اما خیلی هم نباید موجب ذوق زدگی شود. به نظر می رسد طرح برخی شبهه ها و واکنش های منفی نسبت به نرخ رشد اعلام شده بانک مرکزی، به دلیل عدم توضیح کافی موضوع از سوی بانک مرکزی باشد و البته طبیعی است که هر دولتی در مورد گزارش موفقیت های خود، اندکی با شتاب زدگی اقدام کند. ممکن است بانک مرکزی نیز به دلیل اینکه به خاطر اجرای سیاست های انقباضی در یک سال گذشته، زیاده از حد تحت فشار بوده است، در حال حاضر انگیزه زیادی برای اعلام رشد 6/4 درصدی داشته باشد و به همین دلیل هم در مقایسه با گذشته آمار را زودتر از حد متعارف آن تولید و منتشر کند. بنابراین نه تنها آنچه اعلام شده است نادرست به نظر نمی رسد، بلکه هنوز نگرانی ها درخصوص نیاز اقتصاد ایران به رشد بیشتر را کاملا مرتفع نمی کند و باید انتظار نرخ های رشد بالاتر از این را داشته باشیم.