خراسان:بیم و امید کاهش تورم و رشد اقتصاد
«بیم و امید کاهش تورم و رشد اقتصاد»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم آرین رضایی است که در آن می خوانید؛بانک مرکزی در یک روز از ادامه کاهش نرخ تورم به میزان 1/21 درصد در پایان شهریورماه و همچنین رشد اقتصادی 6/4 درصدی در بهار امسال خبر داد که البته انتشار این 2 شاخص از بازگشت اقتصاد کشور به وضعیت عادی پس از 2 سال رکود عمیق و تورم فزاینده حکایت دارد و این موضوع نشان می دهد که دست کم دولت تدبیر و امید در تحقق 2 هدف کمی اعلام شده موفق عمل کرده است و حالا باید دید بهبود شاخص های کلان اقتصادی کشور تا چه میزان پایدار و مستمر خواهد بود.
نصف شدن نرخ تورم در یک سال اخیر و خروج اقتصاد ایران از رشد منفی همزمان با مثبت شدن ارزش افزوده تمامی بخش های کلان از جمله صنعت، کشاورزی، نفت و خدمات را می توان نشان از درک درست تیم اقتصادی دولت به لحاظ اولویت دادن به سیاست خروج غیرتورمی از رکود دانست و از این حیث روشن است که دشواری و چالش پیش روی دولت این خواهد بود که چگونه مانع نوسان در نرخ رشد اقتصادی و پرش ناگهانی نرخ تورم شود و مهم تر اینکه ماحصل این موفقیت در بهبود یکی از شاخص های کلیدی اقتصاد یعنی کاهش نرخ بیکاری و افزایش سطح اشتغال به چه نحوی ظاهر خواهد شد؟ به ویژه اینکه یکی از نقاط آسیب پذیر اقتصاد ایران، نرخ بالای بیکاری واقعی و ظرفیت خالی بنگاه های تولیدی است که باعث شده آنگونه که انتظار می رود نرخ رشد سرمایه گذاری بخش های واقعی اقتصاد به ویژه در نتیجه فعالیت بخش خصوصی و همچنین سطح تولید کالاها و خدمات در نتیجه فعال سازی ظرفیت های خالی بهبود چشمگیری نداشته باشد.
انتظار از دولت و تیم اقتصادی اش این است که ورای خرسندی و خوشحالی به واسطه توفیق در بهبود دو شاخص رشد اقتصادی و مهار تورم، به این مهم بیندیشند که آیا رشد اقتصادی در آینده هم مثبت، مستمر و متناسب با نیازهای جامعه و اهداف سند چشم انداز کشور خواهد بود و می توان در پرتوی چنین رشد اقتصادی، شاهد تک رقمی شدن نرخ های تورم و بیکاری بود و مهم تر اینکه ماحصل بزرگ تر شدن کیک اقتصادی کشور چه خواهد شد و اثربخشی و کارایی آن بر شاخص بنیادین عدالت اقتصادی و اجتماعی چگونه آشکار خواهد شد؟
موضوع دیگر در ارتباط با موفقیت نسبی دولت در مهار تورم و رونق بخشیدن به اقتصاد این است که انسجام سیاست های پولی و مالی و تجاری کشور حفظ شود و به واسطه تحولات مقطعی و گذرا و یا به خاطر رویکردهای درون وزارتخانه ای و بخشی گرایانه، بدنه اجرایی کشور آن هم در سطح وزرا و مدیران ارشد وزارتخانه ها، جهت گیری ها و اولویت های اقتصادی دولت دستخوش دگرگونی نشود و از این جهت، ضرورت ایجاب می کند تا موفقیت به دست آمده را پایان یک راه تلقی نکنیم و ثمره این موفقیت ها به ویژه بزرگ تر شدن اقتصاد کشور، به گونه ای باشد که تاثیر آن بر معیشت مردم و بهبود کیفیت زندگی شهروندان و گشایش در فضای کسب و کار با رویکرد رقابت واقعی، سالم و شفاف ملموس باشد و در نتیجه کنش های سیاسی، خطاها و انحراف های تصمیم گیری در حرکت به سمت اهداف کلان اقتصادی کشور صورت نگیرد.
روشن است که دولت همچنان تاکید دارد که سیاست کاهش نرخ تورم و رونق بخشیدن بدون تورم به اقتصاد باید ادامه یابد و از همین منظر دست کم تا پایان سال آینده نمی توان انتظار تغییر جهت در سیاست های اقتصادی دولت را داشت، ولیکن در نهان اقتصاد ایران، برخی بیماری ها همچنان وجود دارد که باید تیم اقتصادی دولت برای این بیماری ها از جمله توقف اعلام نشده اجرای قانون هدفمندی یارانه ها و توزیع غیرهدفمند یارانه های نقدی، رشد بالای مصرف انرژی، بازده اقتصادی بالای فعالیت های غیرتولیدی، نرخ تامل برانگیز و بالای بیکاری در بین جوانان تحصیل کرده و بلاتکلیفی طرح ها و پروژه های ناتمام بسیار به ارث رسیده از دولت های قبل و ... نسخه ای را ارائه کند.
نهایت اینکه مثبت شدن نرخ رشد اقتصادی و کاهشی شدن نرخ تورم، تنها یک روی سکه اقتصاد ایران است و روی دیگر سکه اعتماد مردم به تداوم برنامه ها و جهت گیری های اقتصادی و اراده قوای سه گانه برای سامان بخشیدن به نابسامانی ها و ناهمواری هاست به گونه ای که طعم شیرین رشد اقتصادی، دست کم در معیشت و رفاه نسبی اقشار مختلف جامعه نمایان شود و رشد اقتصادی بالا سبب قربانی شدن دیگر جهت گیری ها و اهداف کلان اقتصادی نظام نشود.
کیهان:آهنگر بلخ و آلزایمر سیاسی!
«آهنگر بلخ و آلزایمر سیاسی!»عنوان یادداشت میهمان روزنامه کیهان به قلم سیده آزاده امامی است که در آن می خوانید؛دیدار هفته گذشته آقای روحانی رئیس جمهور و دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس شاید مهم ترین سوژه هفته های اخیر بوده است که تحلیل های بسیاری را در پی داشته و با دو واکنش متفاوت از سوی جریانات سیاسی کشور مواجه شده است؛ جریانی که از مدتی پیش با آسمان ریسمان به هم بافتن رسالت خود را در تئوریزه کردن این دیدار می دید و بر آن بود که با برشمردن ثمرات و برکات این دیدار آن را در افکارعمومی جامعه که بر مبنای ذهنیت و تجربه ای تاریخی نگاهی به شدت منفی نسبت به «استعمار پیر» دارد، توجیه کند. تلاش هایی که البته محدود به چند هفته اخیر نیست و به نوعی می توان جرقه های آغازین آن را تا همان روزهای نخست پس از 24 خرداد سال گذشته رهیابی کرد و آن را ذیل کوشش ها برای تئوریزه کردن برقراری رابطه با «شیطان بزرگ» یا به زعم آنها شکستن تابوی مذاکره با آمریکا تحلیل کرد که در ساحت ها و ابعاد گوناگونی تجلی یافت و افراد مختلفی در سطوح متفاوت برای آن به میدان آمدند؛ از تحلیل های خاص مطبوعاتی گرفته تا روی آوردن به تحریف مواضع ضد استکباری امام راحل«ره»!
و جریان دیگری که با استناد به سابقه تاریخی «روباه پیر» و نیز تجربه ناموفق تماس تلفنی سال گذشته با «شیطان بزرگ»، این دیدار را نیز در همان پازل مدل پیشین (تماس تلفنی با اوباما) ارزیابی کرده و معتقد بود این دیدار در شرایط فعلی کمترین دستاوردی برای نظام نخواهد داشت، بدان سبب که نه تنها در طول سال های پس از انقلاب، بلکه حتی در برهه های خاصی که تغییری در رویکرد سیاست خارجی دولت ایجاد شده در سال های موسوم به اصلاحات و نیز یک سال اخیر نیز ذره ای از دشمنی این دو متحد دیرین علیه نظام اسلامی کاسته نشده و چه بسا هر روز بیشتر و کینه توزانه تر از پیش تداوم یافته است. چه این که این تعارضی بنیادین است که با تغییر مقطعی رویکردها تحولی در اساس آن پدید نمی آید مگر به تحول بنیادین ماهیت یکی از طرفین.
در این مجال البته بنای پرداختن به نتیجه این دیدار و سخنان گستاخانه دیوید کامرون در مجمع عمومی سازمان ملل و اثبات درستی پیش بینی های منتقدان و نیز سکوت معنادار جریان رسانه ای طرفدار نزدیکی به غرب نسبت به آن چه تنها چند ساعت پس از آن دیدار به زعم ایشان «تاریخی» که قرار بود «یخ روابط تهران لندن را آب کند» را نداریم، که درخصوص آن به اندازه کافی سخن گفته شده است.
موضوع این جستار اشاره به مواضع برخی از مدافعان این دیدار است که به جای اقرار به «خطای محاسباتی» خود در اعتماد و خوش بینی مفرط به دشمن، و آسیب شناسی رویکردی که علی رغم ادبیات متملقانه و تعهدات سخاوتمندانه در کاستن از حجم دشمنی های دشمن توفیقی نداشته و تازه ترین نتیجه اش ویرانی کاخ آمال حامیان خود بوده است، در اقدامی عجیب به فرار به جلو روی آورده و کوشیده با ادعایی مضحک درخصوص منتقدان در واقع بر این ناکامی دولت سرپوش بگذارد؛ و آن ادعای عجیب این که گویی منتقدان «توقع داشتند کامرون پس از دیدار با روحانی به حامی پر و پا قرص دولت ایران تبدیل شود» و حال که چنین نشده است اتفاق خاصی نیافتاده و در واقع فقط انتظارات منتقدان درست از آب درنیامده است!!!
متأسفانه ظاهرا زلزله ای که پس از آن دیدار «تاریخی» در اردوگاه مدافعان «دیپلماسی لبخند» رخ داده آن اندازه ویرانگر بوده که برخی از این حضرات را دچار پریشان گویی و اعوجاج فکری کرده است! در واقع گویی آقایان دچار «آلزایمر سیاسی» شده از یاد برده اند که اتفاقا خود ایشان بودند که در انبوه تحلیل ها و اظهارات چند روزه اخیر خود چنین پیامدی را بر این دیدار قائل بوده و این گونه القاء می کردند که گویی دشمنی های دیرین چندین و چند ساله تنها به اعجاز یک «لبخند» از میان خواهد رفت و به این طریق چیزی به نام «دشمن» برای جمهوری اسلامی اساسا دیگر وجود خارجی نخواهد داشت، کافی است یک قدم به سمت طرف مقابل برداریم خواهیم دید که آنها ده قدم به پیش می آیند که از قضا این گونه هم شد و طرف مقابل هم گامی به پیش برداشت، منتها نه در مسیر دوستی و عادی سازی روابط، که در افزون طلبی و باج خواهی! اینان مدعی بودند ریشه تمام تنش ها و تعارضاتی را که تاکنون در روابط نظام اسلامی با نظام سلطه وجود داشته نه در مبانی و ماهیت دو نظام (نظام اسلامی و نظام سلطه)، که در رویکردهای مقطعی هر دو نظام باید جست و از این روست که با کنار گذاشتن رویکردهای به زعم ایشان «تنش زا» می توان امیدوار بود این روابط به تعاملی عادی و معمولی شبیه تعامل با سایر کشورها تبدیل شود. ایشان البته هرگز به این سوال اساسی پاسخ نمی دادند که بر فرض صحت مقدمات آنها این نحو «تنش زدایی» با دنیای استکبار تاکنون چه عایدی برای نظام اسلامی در پی داشته و آیا به راه انداختن «نبرد تمدن ها» در سال مزین به «گفتگوی تمدن ها» از برکات این رویکرد بوده است، یا «محور شرارت» نامیدن ایران از سوی کسی که خود مجسمه شرارت بود آن هم در دورانی که به تعبیر رهبری معظم انقلاب «ادبیات برخی مسئولین به تملق ]نسبت به غرب و به ویژه آمریکا[ آلوده شده بود»، و یا بدعت بی سابقه اخیر در نپذیرفتن سفیر دائم ایران در سازمان ملل و یا... ؟! و حالا به جای اعتراف به توهمات نابسنده خود، پندارهای خود را به دیگران نسبت داده و خواسته اند در این ناکامی خود دیگران را نیز شریک و سهیم گردانند!
علاوه بر آن ظاهرا اختلال حواس آقایان به حدی بوده که هنوز متوجه نیستند و یا شاید تظاهر به این امر می کنند که انتقادات مطرح شده نه معطوف به دیوید کامرون و سخنان گستاخانه وی، که متوجه رئیس جمهور محترم خودمان است که چرا در برابر این یاوه گویی ها کمترین واکنشی نشان ندادند و حتی به نوعی از اشاره صریح به نام «آمریکا» و «انگلیس» به مثابه ریشه تمام شرارت ها و خشونت ها و افراطی گری ها ابا کردند! به عبارت دیگر نه تنها در میان منتقدان این رویکرد کسی کمترین انتظاری نداشت که پس از این دیدارهای صرفا تبلیغاتی کمترین تغییری در مناسبات نظام اسلامی با سرکردگان نظام سلطه حاصل شود، که اتفاقا چنین گمانی را یک توقع ساده لوحانه و کودکانه می دانست که بغایت از درک واقعیت های جاری در عرصه جهان خارج بی بهره است، و حتی دور از انتظار نمی دانست که این انگلیسی خبیث اراجیف بارها گفته شده خویش را باز هم تکرار کند، بلکه سوال این است که اگر قرار است پس از تمام این دیدارها و گفتگوها که بعضا «نابجا» نیز بوده است و دست و دلبازی های سؤال برانگیز در حوزه تعهدات خودی و تساهل و نادیده انگاری تعهدات طرف مقابل همچنان اتهامات و اهانت ها و افزون طلبی ها و زیاده خواهی های آنان بر مدار سابق باشد، چه حاصل از این تغییر رویکرد که بسا به قیمت شکسته شدن ابهت انقلاب اسلامی در برابر ملت های به پاخاسته نیز تمام بشود و به تعبیر سکان دار حکیم انقلاب اسلامی را در چشم آزادگان جهان به «تذبذب» نیز متهم بدارد؟
جمهوری اسلامی:تریبون سازمان ملل و طلبکاری صهیونیست های جنایتکار
«تریبون سازمان ملل و طلبکاری صهیونیست های جنایتکار»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی و عامل قتل عام مردم فلسطین در حملات 51 روزه به غزه، که طبق نظر مجامع جهانی باید در یک دادگاه بین المللی به جرم ارتکاب جنایات جنگی محاکمه شود، با کمال بی شرمی و گستاخی در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد و طبق معمول جنایتکاران، به وارونه کردن حقایق پرداخت.
وی در اظهاراتش که بدون حضور نمایندگان کشورها و فقط برای در و دیوار سازمان ملل و تعدادی از هیات های نمایندگی کشورهای غربی حامی رژیم صهیونیستی ایراد شد، سعی کرد وقایع فلسطین و رویدادهای اخیر منطقه ای را به نفع خود وارونه جلوه دهد و تصویری صهیونیستی برای مخاطبانش ارائه کند.
سخنان نتانیاهو هرچند فاقد مخاطب بود ولی رسانه های غربی و بوق های تبلیغاتی رژیم صهیونیستی سعی کردند با انعکاس گسترده و رنگ و لعاب دادن به آن، آنرا در صدر خبرهای شبکه های خبری و ماهواره ای قرار دهند، همان شبکه هائی که سخنان خانم "کریستینا فرناندز" رئیس جمهور آرژانتین در محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و افشاگری توطئه غرب و صهیونیسم برای برهم زدن نظم و آرامش جهانی را سانسور کردند. طبعاً این مقایسه در نحوه عملکرد رسانه های مدعی جریان آزاد اطلاعات، در جای خود نشان دهنده ماهیت صهیونیستی مدیریت اعمال شده بر آنهاست.
سخنان پریشان و لاطائلات نخست وزیر رژیم صهیونیستی ارزش پاسخگویی را ندارد و سراسر در تضاد با واقعیت هاست، تا آنجا که "اسحاق هرتزوگ" رهبر حزب کار رژیم صهیونیستی و از رقبای سیاسی او گفته است: "لفاظی های نتانیاهو در دنیا خریدار ندارد، هر چند او زیاد حرف می زند اما کسی در دنیا به حرف هایش گوش نمی دهد".
با اینکه بطلان سخنان نتانیاهو کاملاً روشن است، با اینحال، تبیین بعضی از نکات آن مفید است.
1- بنیامین نتانیاهو در سخنرانی خود در مجمع عمومی بار دیگر متوسل به شیوه
تصویرسازی شد و مثل آدم هایی که در بیان کم آورده و باید مطالب خود را با
تصاویر فتوشاپی به مخاطب القا کنند، این بار نیز با ارائه یک عکس از نوار
غزه، مدعی شد "اسرائیل از موشکها برای حفظ جان کودکان خود در برابر حملات
حماس استفاده کرده اما حماس از کودکان خود به عنوان سپری برای حفاظت از
موشک هایش استفاده می کند."
نتانیاهو شیوه مضحک استفاده از تصویر را در سخنرانی خود برای اولین بار در سال گذشته با آوردن یک نقاشی از بمب هسته ای ایران و کشیدن خط و نشان قرمز روی آن آغاز کرد. این اقدام او همان زمان سوژه طنز رسانه ها شد و دهها کاریکاتور و صدها مطلب طنز و انتقادی علیه نتانیاهو در جهان منتشر شد. اما امسال هم نخست وزیر جنایتکار رژیمی که در حملات 51 روزه خود در غزه صدها کودک فلسطینی را به کام مرگ کشید، با نشان دادن یک عکس به منظور توجیه جنایات خود مدعی شد راکت های حماس از محل نگهداری کودکان فلسطینی شلیک می شده است!
2 - سخنان نتانیاهو نه تنها به لحاظ محتوایی پریشان گویی بود بلکه با اشتباهات و اغلاط لفظی نیز همراه گردید. او عبارت آوارگان (Refugees) را به جای سانتریفیوژ (Centrifuges) استفاده کرد و گفت: "باقی گذاشتن هزاران آواره (سانتریفیوژ) برای غنی سازی در ایران، جایگاه ایران را به عنوان یک کشور در آستانه هسته ای شدن مستحکم می کند و در آینده، ایران به خطرناک ترین سلاح جهان دست خواهد یافت."
وی که از تحرکات گسترده دیپلماتیک ایران در زمینه هسته ای کاملاً بهم ریخته و مشوش بود افزود: "مطمئن باشید زمانی که ایران بمب هسته ای تولید کند، لبخندهای این کشور ناپدید خواهد شد و ایران چهره واقعی خود را نشان خواهد داد."
وی فعالیت هسته ای ایران را درحالی تهدید اصلی علیه صلح و امنیت منطقه و جهان معرفی کرد که قطعنامه پیشنهادی در نشست هفته گذشته آژانس بین المللی انرژی اتمی برای پیوستن تل آویو به پیمان منع اشاعه سلاح های هسته ای و اعمال نظارت بین المللی بر تأسیسات اتمی این رژیم با اعمال فشار سیاسی آمریکا رد شد.
3 - سخنرانی امسال نتانیاهو نیز سرشار از جملات کلیشه ای برای سرپوش گذاشتن بر جنایات اسرائیل و توجیه اقدامات ددمنشانه اش در حمله به غزه از طریق متهم کردن جمهوری اسلامی ایران و حماس بود و سعی داشت از طریق تحمیل مسئولیت این جنگ به فلسطینی ها و نیز معرفی کردن آنها به عنوان مخالفان صلح و آرامش، اینگونه وانمود کند که اسرائیل فقط از خودش دفاع کرده و حقوق انسانی در غزه را نقض نکرده است! وی در این نمایش مضحک، با ستایش از عملکرد ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ غزه، با کمال بی شرمی گفت: "سربازان اسرائیلی حائز بالاترین ارزشهای اخلاقی در میان ارتش های جهان هستند و باید به جای محکوم کردن، آنها را مورد ستایش قرار داد!"
نتانیاهو که به خاطر حمایت های آمریکا از جنایتهای ارتش اسرائیل در جنگ غزه همچنان سرمست است، در نهایت وقاحت، از حمایت شفاهی سازمانهای بین المللی از مردم غزه انتقاد کرد و مدعی شد "شورای حقوق بشر سازمان ملل به دلیل مشروعیت بخشیدن به استفاده از سپر انسانی در غزه، به شورای حقوق تروریستها بدل شده است!"
4 - وی در ادامه، بدون نام بردن از دولت مشخصی گفت: "اسرائیل با رژیم های عربی معتدل منافع مشترکی دارد و کابینه رژیم صهیونیستی خواستار تبدیل این منافع مشترک به همکاری است." با توجه به این که در اوایل هفته جاری در حاشیه مجمع عمومی خبرهایی از نشست مشترک و ضیافت شام "تزیپی" وزیر کابینه رژیم صهیونیستی با ولیعهد عربستان و وزرای خارجه مصر، اردن و امارات به همراه دبیرکل سازمان ملل منتشر شده بود، مشخص است که این سخن نتانیاهو اشاره به همکاری همین کشورها با رژیم صهیونیستی است.
5- نخست وزیر رژیم صهیونیستی که از سخنرانی هفته گذشته دکتر حسن روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل به شدت بر آشفته و عصبانی بود، با حمایت از تروریست های داعش، ایران را خطرناک تر از داعش دانست و گفت: "اگر ایران را در آستانه تبدیل شدن به یک کشور هسته ای به حال خود بگذاریم و به مقابله با داعش و نابودی این گروه بپردازیم، مانند آنست که در یک دعوای کوچک برنده شده باشیم، ولی در یک جنگ شکست خورده باشیم."
آنچه در نمایش مضحک سخنرانی بی مخاطب نخست وزیر رژیم صهیونیستی بازتاب داشت، علاوه بر تلاش برای فرافکنی و وارونه نشان دادن واقعیت ها، قرار دادن یک تریبون مهم بین المللی در اختیار یک جنایتکار بزرگ جنگی است که باید در پشت میله های زندان و در حضور یک دادگاه بین المللی به محاکمه کشیده می شد ولی اکنون در قالب یک مدعی و طلبکار، به جهانیان و ملت های آزاده جهان می تازد. شاید این را هم بتوان در ردیف یکی از واقعیت های تلخ و در عین حال مضحک جهان قرار داد.
رسالت:معضل بیکاری
«معضل بیکاری»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سید مسعود علوی است که در آن می خوانید؛بر اساس بند دوم اصل 43 قانون اساسی، دولت مکلف است برای ریشه کن کردن فقر و محرومیت، شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل را تأمین کند. همچنین دولت موظف است وسایل کار را در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند، قرار دهد. آیا دولت یازدهم به وظایف خود در این امر خطیر، عمل می کند؟
امروز یکی از مهم ترین معضلات کشور، بیکاری است. مردم در فضای رکود، گیر کرده اند و پدرها و مادرها نگران اشتغال فرزندان خود هستند. آمارها، یکی از دلایل افزایش جرایم در جامعه را بیکاری مفرط ، معرفی می کنند. بیکاری منشأ بسیاری از بیماری های روحی و روانی و ترویج بزه در جامعه است. آمارها نشان می دهد نرخ بیکاری در سال 92 نه تنها کاهش نیافته، بلکه افزایش نیز داشته است. اما دولت مدعی است رشد اقتصادی با نفت 4/6 درصد و بدون نفت 4/4 درصد بوده است، ولی تعداد بیکاران نه تنها کاهش نیافته، بلکه افزایش هم داشته است. معلوم نیست ما در حالی که در فروش نفت به خاطر تحریم ها پیشرفتی نداشتیم، این رشد از کجا حاصل شده است؟ اینکه دولت در یک سال گذشته چه قدر متمرکز در امر حل مشکل بیکاری بوده است، باید آن را رصد کرد. «شورای عالی اشتغال طی 400 روز گذشته حیات دولت یازدهم، تنها 5 جلسه برگزار کرده است و در این 5 جلسه به مباحث کلان پرداخته است و هنوز وارد تصمیمات اجرایی مشخصی نشده است.» (1)
بنگاه های کوچک اقتصادی، کلیدی ترین مکان برای پاسخ به بخشی از مشکلات بیکاری است. اما دولت در این مدت توجه خود را معطوف به بنگاه های متوسط و بزرگ کرده و در آن هم توفیق شایانی نداشته است.
آخرین آمارها، شمار بیکاران را در پاییز سال گذشته 5/2 میلیون نفر نشان می دهد. بررسی ها حاکی از آن است که اگر به رشد اقتصادی توجه نکنیم، ایران تا سال 1400 با فرض رشد اقتصادی 5 درصد، 5 میلیون نفر بیکار خواهد داشت.
دست هایی در داخل و خارج هست که در امر خطیر فضای کسب و کار، اخلال می کند. این دست ها جزئی از توطئه تهدیدها و تحریم های نرم دشمن است. باید آن را شناخت و با آن مقابله کرد. جای این مقابله، «شورای عالی اشتغال» است.
در اعلام سیاست های اقتصاد مقاومتی مقام معظم رهبری دقت های خوبی شده
است. دولت موظف شده به منظور توسعه کارآفرینی، شرایط و فعال سازی کلیه
امکانات و منابع مالی و سرمایه های انسانی و علمی کشور را در فعالیت های
اقتصادی، تأمین کند،
بهره وری در اقتصاد را مورد توجه قرار دهد، فرهنگ جهادی را در کارآفرینی و اشتغال مولد، تقویت نماید.
شورای اشتغال با این کم کاری چگونه می تواند جلوی اخلال در بازار «سرمایه» و «کار» را بگیرد؟ بررسی ها نشان می دهد 60 درصد خودکشی ها در ایران مرتبط با امر بیکاری است. فقدان فرصت شغلی مناسب برای نخبگان و تحصیلکرده ها موجب بروز معضل فرار مغزها شده است. هزینه نیروهای کارآمد و تربیت شده را دولت می پردازد، اما بهره آن را کشورهایی می برند که محل جذب نخبگان ما شده اند و این واقعاً تأسف بار است.
یکی از راه های برون رفت از معضل بیکاری، اصلاح قوانین مربوط به «کار» است. گذاشتن بار فراوان روی دوش کارفرمایان باعث می شود آنها از برداشتن بار بیکاری از دوش دولت، طفره بروند. دولت و مجلس باید فکری به برای کاستی های قانون کار کنند و از همه مهم تر شورای عالی اشتغال در این زمینه باید مسئولانه وارد ماجرا شود. دولت باید جلوی واردات بی رویه را بگیرد، چون هر کالایی که وارد می شود عملاً جلوی یک فرصت شغلی در داخل را می گیرد. از همه مهم تر مسئله قاچاق است که کمر تولید در داخل را می شکند. باید همان همتی که برای جلوگیری از واردات بی رویه می شود، مصروف جلوگیری از ورود کالای قاچاق به کشور هم بشود.
ارزش «کار» و «کارآفرینی» در اسلام، بر کسی پوشیده نیست. وقتی پیامبر اکرم (ص) دست پینه بسته کارگری را می بوسد، در حقیقت از «کار»، «کارگر» و «کارآفرین» تجلیل می کند. جایگاه این تجلیل در نظام ما کجاست؟ حد اقل این توجه، باید خود را در فعال شدن شورای عالی اشتغال نشان دهد. چرا چنین نشانی وجود ندارد؟
پی نوشت:
1- مصاحبه حمید حاجی عبدالوهاب معاون وزیر اسبق کار در گفتگو با برهان، 7/5/93
قدس:تأخیر در ازدواج؛ تهدید نسل
«تأخیر در ازدواج؛ تهدید نسل»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم سید امیر حسین قاضی زاده است که در آن می خوانید؛ازدواج، اساسنامه اولین و مهمترین نهاد اجتماعی یعنی خانواده است که می تواند به حفظ و استمرار بهداشت روانی و رفاه افراد کمک کند.
مواردی مانند داشتن زندگی رضایت بخش ،ایمن و عدم سرگردانی و بلاتکلیفی، احساس درک شدن توسط همسر مناسب و داشتن یک رابطه دوستانه و صمیمانه که در تأمین نیازهای عاطفی فرد بسیار تأثیرگذار است.
اما آنچه به واقع در یک دهه گذشته مشاهده شده، توسعه روز افزون ارتباطات و تکنولوژی های نوین ارتباطی است که در زندگی و روابط انسانی، اجتماعی و نظام فرهنگی کشورها تغییر و تحول زیادی ایجاد کرده است، به طوری که در جوامع، شبکه ای در هم تنیده از ارتباطات گسترش یافته و روابط دختران و پسران جوان را در اشکال مختلف تغییر داده و حضور و رفتار اجتماعی آنان را دگرگون ساخته است . حال اگر چه در فرهنگ ایرانی اسلامی ما هر نوع رابطه ای باید با ضوابط و قواعد خاص خود ایجاد شود، اما آنچه مشهود است، شکل ارتباطات در جامعه ما نیز مانند جوامع مدرن و نیمه سنتی تغییر کرده و عطش ارتباطات با جنس مخالف را که در دهه های پیش به شکل هدفمند و منسجمی در قالب نظام خانواده ها به وقوع می پیوست، متفاوت کرده است؛ به عبارت دیگر، تحولات فرهنگی و نگرشی جامعه موجب شده در سالهای اخیر آنچه که بر ازدواج به موقع و زندگی پایدار خانواده ها سایه انداخته، تفکرات مادی و دیدگاه های لیبرالی باشد که بر آزادی های افراطی تأکید داشته و ازدواج را متضاد با حقوق و آزادی های فردی دانسته و ارضای نیازهای عاطفی و جنسی در خارج از چارچوب نهاد خانواده را ممکن می داند .
میل به استقلال اقتصادی در کنار تمایل به جدایی از خانواده، فرار از مسؤولیتهای خانواده ای که فرد باید در قبال همسر و فرزندانش داشته باشد و کم رنگ شدن نقش خانواده ها در انتخاب همسر،کم رنگ شدن سنتها و آداب و رسوم بومی و محلی و برقراری رابطه های کوتاه مدت با عنوان دوستی با جنس مخالف، ازبهانه ها و تبعاتی است که موجب به تأخیر افتادن ازدواج جوانها شده است و از آنجا که رابطه های غیر هدفمندی که خارج از چارچوب خانواده شکل می گیرد، از اعتبار و تضمین خاصی برای بقا و تداوم برخوردار نیست و فقط می تواند به رفع نیازهای آنی جوانان بینجامد و در یک پروسه طولانی و بلند مدت به شکستهای عاطفی و بی اعتمادی به اطرافیان و جنس مخالف منجر شود، اغلب ناهنجاری های اخلاقی، افسردگی و اختلالات جنسی، مسؤولیت ناپذیری و عادت کردن به بی مسؤولیتی و زندگی مجردی، گرایش به ارتباطات غیر متعارف و افزایش روابط سوء اخلاقی و هدر رفتن سنین جوانی و طراوت و نشاط خاص این دوران نتیجه این رویکرد است.
در واقع با گذشت عمر و سپری شدن دوران جوانی و نداشتن یک خانواده واحد و منسجم، احتمالاً جوان مبتلا به ناهنجاری های رفتاری و روانی شده و به فردی منزوی ، جامعه گریز، ناکام و نا امید مبدل می شود، زیرا یکی از اهداف ازدواج، تأمین نیازهای عاطفی جوانان است و یقیناً این گروه حساس اجتماعی زمانی را مناسب ازدواج می بینند که بتوانند مسایل اقتصادی و فرهنگی خود را حل کنند. اما آنچه که این روزها مشهود است، تغییرات در سبک زندگی جوانانی است که گاه با دارا بودن شرایط و رفاه مالی و اجتماعی باز هم ازدواج گریز بوده و میل به استقلال و گرایش به مدرنیته و فاصله گرفتن از سنتها را سرلوحه برنامه زندگی خود قرار داده اند.
از سوی دیگر به نظر می رسد دلیل تمامی تأخیرها در امر ازدواج میان جوانان ایرانی صرفاً معضل اقتصادی و اجتماعی نیست و بخش عظیمی از آن را باید در تحولات فرهنگی و تغییر در سبک زندگی جست وجو کرد. به عبارت دیگر، تأخیر در امر ازدواج تنها مشکل سخت افزاری ندارد بلکه مشکلات نرم افزاری از مهمترین معضلاتی است که این مهم را به تأخیر انداخته است . آنچه ازنیمه قرن بیستم به بعد در سراسر کشورهای توسعه یافته مشاهده شده، تمایل به ناهنجاری های اخلاقی و افزایش طلاق و تمایل به فرزندان کمتر بوده که متأسفانه برخی از علایم حضور این فرهنگ در کشورهای اسلامی و ایران امروزه به خوبی مشاهده می شود . هرچند انتظارات و توقعات فراتر از واقعیت ،موجب مشکلات اقتصادی شده است و دیگر توان اقتصادی بسیاری از خانواده ها پاسخگوی سبک زندگی مصرف گرایانه نیست . حال در این شرایط دولت با کمک و همکاری سایر نهادهای اجتماعی ، فرهنگی و خانواده ها در دو رویکرد جداگانه می تواند به یاری جوانان در امر ازدواج بپردازد.
یکی حمایتهای مالی و تأمین برخی از نیازهای اقتصادی جوانان از منابع عمومی که در نهایت می تواند به ازدواج آنان کمک کرده و در رویکرد دوم تغییر نگاه و فرهنگ ازدواج است که اتفاقاً نوع دوم به مراتب از رویکرد اول سخت تر به نظر می رسد، زیرا در رویکرد اول با تأمین منابع می توان به امر ازدواج کمک کرد، اما در تغییر نگرشها می بایست مقدمات فرهنگی و اجتماعی لازم را مهیا نمود .
به هر حال ازدواج در سنین پایین تر موجب انطباق بیشتر فرد با همسر و فرزندانش می شود، ولی در سنین بالا سازگاری زوجها سخت تر است، زیرا چارچوبهای شخصیتی کاملاً شکل گرفته و زوجها براحتی نمی توانند با هم به تفاهم برسند و چون امیال جوانی که باید در قالب خانواده شکل می گرفت، سرکوب شده است، جوان ممکن است دچار وسواس های فکری، افسردگی و اضطراب و احساس انزوا و سرخوردگی شده و این می تواند از نشانه هایی باشد که آنان را در میانسالی به تنهایی و اختلال تهدید کند.
سیاست روز:هالیوود، آرماگدون، اسلام ناب
«هالیوود، آرماگدون، اسلام ناب»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن می خوانید؛آمریکایی ها از جنگ جهانی اول و دوم به بعد خود را در جایگاه جهانی به عنوان منجی جهان معرفی کردند و با استفاده از فضای ایجاد شده پس از جنگ جهانی دوم، به پردازش قدرت نظامی و اقتصادی خود پرداختند و توانستند، از آن فضای غبارآلود و مغشوش، اهداف و سیاست های سال های آینده خود را برنامه ریزی کنند و حتی با روش های پیش گویانه، آینده دنیا را هم رقم بزنند.
بسیاری از اتفاقات و حوادثی که از سال های گذشته تاکنون در جهان و در خود آمریکا افتاده است، اتفاقات خودساخته آمریکایی ها ست.
مقامات و سردمداران آمریکا به این امر واقف هستند که ماندگاری این کشور به جنگ و احساس ناامنی وابسته است.
اگر به تاریخ این کشور نگاه کنیم در می یابیم که آمریکا با جنگ های داخلی شکل گرفت و با جنگ های خارجی به یک قدرت تبدیل شد.
ناامنی و جنگ در گوشه و کنار دنیا، رمز ماندگاری تفکر آمریکایی است. از یک سو سران آمریکا با ترویج ناامنی بر مردم، نیاز به یک سوپرمن، مرد عنکبوتی و بسیاری شخصیت های برتر را برای محافظت از مردم خود، رواج می دهند تا اقشار آمریکایی با آنها همراه شوند. از سوی دیگر با تولید و تشکیل نیروها با ایدئولوژی های ویژه و خارج از ارزش های انسانی، به مقابله با آن پلیدی های ساخته و پرداخته خود می روند تا خود را همچنان سردمدار مبارزه با پلیدی ها قلمداد کنند.
فیلم های هالیوودی سال هاست که این سیاست را دنبال می کند. اکثریت این فیلم ها با همین سوژه ساخته و در سطح دنیا به افکار عمومی مردم جهان خورانده می شود. واقعیت این فیلم های سینمایی هالیوودی، در این است که آمریکا، هم خود نیروی اهریمنی و پلیدی است که می خواهد جهان را به نابودی بکشاند و هم نیروی نجات دهنده و برپا کنند صلح است.
این فیلم ها از سلسله فیلم های چندقسمتی ترمیناتور گرفته تا فیلم های جذاب ارباب حلقه ها، همگی از آخرین جنگ سرنوشت ساز بشریت (آرماگدون) سخن می گویند.
پنتاگون، سازمان جاسوسی آمریکا CIA، رژیم صهیونیستی و سازمان های مسیحیان صهیونیسم همگی پشت سر این پروژه بزرگ قرار دارند.
اکنون و در حال حاضر، شیوه، روش و دکترینی که آمریکایی ها با پشتوانه عوامل دیگر، در حال پیاده سازی آن هستند، رویش و پیدایش گروه های تروریستی و تکفیری مانند داعش است.
این نیروها، مانند سربازان مطیع و فرمانبرداری هستند که دستورات ارباب خود را پیاده می کنند. دستگاه کنترل آن در دست آمریکا به ویژه مسیحیان صهیونیسم است.
این گروه های ویرانگر و نابودگر به مانند ترمیناتور عمل می کنند. قرار است، آنها وظیفه خود را به خوبی انجام دهند تا هدف نهایی آمریکا و صهیونیسم رقم بخورد.
مهمترین مانع پیشروی تفکر صهیونیستی، اسلام ناب است. مانعی که تاکنون توانسته است، بسیاری از سناریوها و پیش گویی های آمریکایی ها را به شکست بکشاند.
پس مرحله بعدی سناریو که بیش از ۳ سال پیش آغاز می شود. تزریق گروه های دست پرورده آمریکا، در کشورهای اسلامی در دستور کار قرار می گیرد.
این گروه های تکفیری تروریست، وظیفه دارند تا کشورهای اسلامی را ویران کنند، مسلمانان را قتل عام کنند و سرزمینی ویران و سوخته باقی بگذارند.
گرچه به ظاهر رئیس جمهور آمریکا اعتراف می کند که «آمریکا تهدید داعش در سوریه را چندان جدی نگرفته بود و به قابلیت های ارتش عراق برای مقابله با خطر گروه داعش، بیش از میزان واقعی حساب کرده بود.» اما همانطور که گفتیم این ظاهر ماجراست. اکنون زمان آن فرا رسیده است که دخالت مستقیم آمریکا در منطقه اجرا شود. مرحله نخست حملات هوایی است که باز هم این حملات به زیرساخت های سوریه انجام می شود. مراکز و تاسیسات اقتصادی هدف هواپیماهای آمریکایی است. داعش و گروه های تروریستی - تکفیری هدف اصلی نیست. هدف اصلی و سقف خواسته آمریکایی ها، مهار اسلام نابی است که اکنون در منطقه با رهبری جمهوری اسلامی ایران شکل گرفته است و مانعی سخت در مقابل پیش گویی های آمریکا و صهیونیست ها شده است.
برژینسکی مشاور سابق امنیت ملی آمریکا درباره تئوری امپریالیسم گفته است؛ «تضعیف کشورهای دیگر، نشانی از ضرورت تقویت فرهنگ و ایدئولوژی آمریکایی و به دنبال آن الگو شدن این فرهنگ است، استراتژی هایی از این قبیل می تواند ایالات متحده را به هژمونی مورد نظرش نزدیک کند.»
به همین خاطر است که هنری کیسینجر که یک صهیونیست به تمام معناست و سال هاست که دکترین آمریکا را تعیین می کند، بارها به توانمندی و قدرت یابی جمهوری اسلامی ایران هشدار داده است.
او گفته است؛ «من ایران را مشکل بزرگتری از داعش می دانم، در شرایط کنونی یک محور شیعه از ایران تا بغداد و سوریه و از آنجا تا جنوب لبنان و مرزهای مدیترانه کشیده است که این مسئله در شرایط کنونی که مرزهای سیاسی سابق خاورمیانه در حال فرسایش است، امکان تشکیل یک امپراتوری را به ایران در منطقه خاورمیانه می دهد.»
همه این برنامه ها، سناریوها و سیاست هایی که در حال اجرا شدن است به همین منظور پیاده می شود. آمریکایی ها و صهیونیست ها اگر برای خود اعتقادات و ایدئولوژی مذهبی اما تحریف شده دارند، مسلمانان اعتقادات بسیار قوی تر و واقعی تر دارند که همه معادلات پلید آمریکا و صهیونیست ها را به هم زده و خواهد زد.
وطن امروز:برای آمریکا گریه کن آرژانتین!
«برای آمریکا گریه کن آرژانتین!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم شروین طاهری است که در آن می خوانید؛درست یک هفته پیش در چنین لحظاتی خانم رئیس جمهور، چنان آرژانتینی به دل حریفان جهانی زد که ناخودآگاه صحنه جولان دادن مارادونا در جام جهانی ۱۹۸۶ میان سربازان درمانده ملکه در ذهن تداعی شد، صحنه ای که به زیباترین گل تاریخ فوتبال انجامید. اما آیا می توان گفت سخنرانی آتشین خانم «کریستینا فرناندز د کرشنر» در روز چهارشنبه ۲۴ سپتامبر/ 2مهر خطاب به مجمع عمومی سازمان ملل، به یادماندنی ترین نطقی است که یکی از رهبران جهان بر فراز آن سکوی مرمرین معروف ایراد کرده است؟ تریبونی که درست نیم قرن پیش ارنستو چه گوارا، هموطن مبارز او در دفاع از انقلاب کوبا از پشت آن به خوک های امپریالیست تاخت و خیزش عدالت خواهان لاتین علیه کاپیتالیسم آمریکایی را وعده داد که امروز با استقرار ۷ دولت سوسیالیست همراه با کوبای کاسترو در 10کشور شاخص آمریکای جنوبی شاهد این خیزش هستیم علاوه بر این تریبون مجمع عمومی سازمان ملل همان جایی است که قبل و بعد از «چه»، بزرگ ترین رهبران انقلابی زنده جهان، «سید علی خامنه ای» و «فیدل کاسترو» بر بت «آمریکا» کاری ترین تبرها را زده اند.
اگرچه شاید آرژانتینی هایی که اسطوره های مذکر و مونث خود، چه گوارا و اویتا را یگانه می پندارند، کریستینا فرناندز را تنها سایه ای از اویتا (همسر محبوب خوآن پرون، رئیس جمهور اسبق آرژانتین) و مقلدی غیر انقلابی از «چه» برشمارند یا همان گونه که در فوتبال مرسوم است او را فقط یک «مسی» در قیاس با مارادونا خطاب کنند.
با این حال کار خانم رئیس جمهور آرژانتین در حمله بی محابا به شیاطین صهیونیست که فاجعه آمیا را ساختند، اسرائیل جنایتکار، بانکداران لاشخور اقتصادی (اشاره مستقیم به بانک جورج سوروس که با اوراق قرضه از آرژانتین اخاذی می کند) و غرب مزور و تروریست پرور که تا همین یک سال پیش داعش را آزادیخواه جا می زد و حالا دشمنش می خواند، در مردانگی و شجاعت کم از «چه» نداشت. تا جایی که عبدالباری عطوان، نویسنده سرشناس عرب دیروز آرزو کرد ای کاش جهان عرب به جای گله ای از شیوخ و سلاطین مفت خور که فقط ادعای مردانگی دارند، رهبری به مردانگی این زن داشت.
در حقیقت آرژانتین سال ها بود مانند دوران ژنرال پرون و همسر مردم دوستش اینگونه در مقابل آمریکا نایستاده بود. اتفاقا بحران ورشکستگی دولت بوئنوس آیرس که این روزها دامن پنجاه و دومین رئیس جمهور کشور را گرفته نخستین بار به شکلی مشابه امروز با سفته بازی بانکداران یهودی در دهه ۱۹۵۰ به دولت پرون تحمیل شد تا آخرین سد محکم آمریکای جنوبی در مقابل نفوذ استعمار آمریکایی شکسته شود؛ آرژانتینی که تا پیش از آن سقوط، در سال های افول اروپای پس از جنگ می خواست ابرقدرتی همپای آمریکا باشد. اوا پرون هم که همپای شوهرش مملکت را می گرداند به خاطر مواضع محکم ملی گرایانه و توجه به کارگران و فقرا بشدت در زمان خودش مورد هجوم صهیونیست ها قرار می گرفت.
بنابراین وقتی همسر نستور کرشنر، رئیس جمهور سوسیالیست فقید آرژانتین و ملقب به «پرون جدید»، هفته پیش پشت تریبون مجمع عمومی سازمان ملل می رفت، بغضی مشابه الگوی خود، اویتا در گلو داشت. بغض«برای من گریه نکن آرژانتین» که آن را به شکلی تاریخی ترکاند.
مسؤولان سازمان ملل هم آن را تاریخی تر ساختند؛ وقتی اصل بی طرفی را جلوی پای آمریکا و اسرائیل ذبح کردند و ترجمه و پخش زنده سخنان خانم رئیس جهمور آرژانتین را به بهانه نقص فنی قطع کردند تا بلکه صدای او به جهان نرسد. اما با اینکه صدا و تصویر خانم فرناندز در قالب واژه های متن سخنرانی آتشینش توسط همراهان او ضبط شد و در اختیار خبرگزاری ها قرار گرفت، بایکوت خبری این اتفاق باز هم تاریخی تر شد. ده ها هزار شبکه تلویزیونی و رادیویی و خبرگزاری و سایت و روزنامه و نشریه همزمان حمله این زن به امپریالیسم و صهیونیسم را مسکوت گذاشتند، حتی رسانه های روس و چینی که ظاهرا با همتایان پرشمار غربی رقابت دارند.
با این حال صدای او به مردم کشورش و دیگر مردم آمریکای لاتین رسید طوری
که حتی رئیس جمهور مکزیک که همیشه «بله قربان گوی» کاخ سفید محسوب می شد
نیز در صحن سازمان ملل صدایش را علیه قلدربازی همسایه قدرتمند شمالی در
عراق و سوریه بلند کرد. طبیعتا سایر روسای جمهوری لاتین بویژه 2 همتای زن
برزیلی و شیلیایی خانم فرناندس هم تند تر از هر زمان دیگری به سیاست های
دوگانه آمریکا و غرب تاختند. هنوز دستگاه دیپلماسی غرب و شرکت های رسانه ای
اش از این اتفاقات زنجیروار شوکه هستند. یک جست وجوی ساده در گوگل و یاهو
کافی است تا متوجه بلاتکلیفی ترحم انگیز هیمنه امپریالیسم تنها در مقابل
مشتی از واژگان شویم که از زبان یک زن، آن هم زنی که تا همین چند روز پیش
با لبخند با سران غربی نشست و برخاست می کرد، خارج شد. اوباما دیگر با کدام
رو می خواهد از نظم جهانی آمریکایی دم بزند وقتی این چنین حتی از نه
مارادوناها که حتی از مسی های عالم دیپلماسی هم دریبل می خورد؟ وقتی سایه
اویتا همصدا با خود او در بالکن سازمان ملل می خواند «برای آمریکا گریه کن
آرژانتین!»
حمایت:کودتا علیه منشور ملل متحد!
«کودتا علیه منشور ملل متحد!»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم پرویز سروری است که در آن می خوانید؛از موضوعاتی که در جریان شکل گیری ائتلاف نظامی ضدداعش به رهبری آمریکا و حملات نظامی آن در خاک عراق و سوریه مورد اختلاف کارشناسان و دولت هاست دو مقوله قانونی بودن و حقیقی بودن اهداف آن است. در خصوص قانونی بودن تشکیل ائتلاف ضدداعش باید گفت هدف قرار دادن مواضع در کشور دیگر، باید در چارچوب مشخصی انجام شود و بدون درخواست کشوری که هدف قرار گرفته یا بدون اجازه سازمان ملل، حملات هوایی، خلاف قوانین و حقوق بین الملل است. اگر دولت ها خودسرانه به تعریف وضعیت بحران های بین المللی اقدام کنند و به بهانه های بشردوستانه به دخالت نظامی مبادرت نمایند سنگ روی سنگ بند نمی شود و هرج و مرج بر صحنه بین المللی حاکم خواهد شد. لذا باید گفت اهداف این حمله غربی مشکوک است.
آمریکا و هم پیمانش با سیاست مقابله گزینشی با تروریسم، عدم صداقت در مبارزه با آن ها و منفعت طلبی و منفعت جویی در منطقه، در مبارزه با تروریست توفیقی نخواهند داشت. بنابراین ائتلاف ضدداعش بهانه آمریکا برای تحقق اهداف نامشروع خود در منطقه است. کسانی که ائتلاف ضدداعش را پدید آورده اند همان هایی هستند که ائتلاف پیدایش آن را ایجاد کردند. در کشورهای اروپایی به ویژه فرانسه نشست های مکرر برقرار کردند و از آنها با اقدامات اطلاعاتی، مالی و تسلیحاتی و رسانه ای حمایت های همه جانبه به عمل آوردند. آنها با ایراد اتهامات دروغ و بی پایه و اساس علیه دولت و ملت سوریه به تقویت تروریست ها اقدام کردند.
بر این اساس پشت قضیه ائتلاف علیه داعش اراده و تصمیم جدی برای مبارزه با تروریسم وجود ندارد زیرا اگر قرار است مبارزه با تروریسم به شکل واقعی انجام شود، باید با همه گروه های تروریستی باشد. بسیاری از کشورهایی که امروز عضو ائتلاف مبارزه با تروریسم شده اند، خودشان گروه های تروریستی که علیه ایران دست به اقدامات تروریستی می زدند را مورد حمایت قرار می دادند. از جمله سازمان منافقین که آمریکا و صهیونیست ها همچنان از آنها حمایت می کنند و برخی از کشورها مثل فرانسه پناه گاه آنها شده بودند و امکانات در اختیارشان قرار می دادند. تا زمانی که آمریکا دست از حمایت از گروه های تروریستی برندارد، نمی توان جامعیتی به مبارزه با تروریسم داد.
اگر این کشورها واقعا مصمم به مبارزه با تروریسم هستند، بهتر است جلوی تجهیز این گروهک ها و همچنین اعزام نیرو از کشورهای خود به سمت آنها را بگیرند تا برای ملت های دنیا ثابت شود که هدف آنها مبارزه با داعش است. از سوی دیگر حمله به زیرساخت های سوریه به بهانه مبارزه با داعش یکی از مهم ترین دلایل و شواهد دروغ بودن مبارزه ائتلاف ضدداعش است. نگاهی به صحنه درگیری ها این ادعا را اثبات می کند. حملات آمریکا و هم پیمانانش به خاک سوریه به بهانه مبارزه با گروهک تروریستی-تکفیری داعش در حالی صورت می گیرد که در این حملات حداقل 12 پالایشگاه وحلقه های چاه نفتی سوریه توسط جنگنده های ائتلاف بمباران شد. این حملات در حالی انجام گرفت که دولت سوریه هیچگونه درخواستی از دولت های غربی وهم پیمانان آنها برای حمله به مواضع تروریست ها نداشته و لذا آن را باید نوعی خودسری آمریکایی ها و شرکای آنها برخلاف قوانین بین المللی ارزیابی کرد که در پشت پرده آن اهداف پنهانی نهفته است.
تردیدی وجود ندارد که تشکیل ائتلاف ضدداعش به رهبری آمریکا، با هدف رسیدن به آنچه غربی ها نتوانستند در طول 3 سال آشوبگری وایجاد بی ثباتی در سوریه به آن برسند صورت گرفته است. آمریکایی ها و هم پیمانان غربی و منطقه ای آنها همان هایی هستند که در این مدت به ایجاد، تقویت و حمایت گروههای تروریستی در سوریه پرداختند و پس از سالها زمانی که مشاهده کردند حمایت آنها از گروه های تروریستی نتوانسته دولت سوریه را به زانو درآورد، ائتلاف ضدداعش را طراحی کردند تا بتوانند خود مستقیما به خاک سوریه حمله کنند و به عنوان اولین گام، زیرساخت های اقتصادی این کشور را ویران نمایند.
سال گذشته نیز دولت های غربی به سرکردگی آمریکا درصدد بودند به بهانه استفاده از گازهای شیمیایی در سوریه به این کشور حمله کنند که البته با تدبیر دولت دمشق و اجازه خارج ساختن کلیه مواد شیمیایی مورد استفاده در ساخت سلاح شیمیایی از خاک سوریه، این بهانه از دست دولت های غربی گرفته شد و آنها به هدف خود نرسیدند.
همان زمان براساس گزارش هایی که سازمان های بی طرف بین المللی درباره استفاده از گازهای شیمیایی در سوریه منتشر کردند مشخص شد که استفاده از این گازها توطئه ای با همکاری مشترک تروریست های داخل سوریه و دولت های غربی برای متهم نمودن دولت دمشق بود تا بلکه براساس آن بهانه ای برای حمله به دست بیاورند. اکنون با بمباران مراکزی در خاک سوریه، مشخص شده که جنگنده های ائتلاف ضدداعش بیشتر از آنکه مواضع تروریست ها را هدف قرار دهند، در پی ویران کردن زیرساخت های اقتصادی سوریه هستند و در حملات خود پالایشگاه ها، چاه های نفتی، مراکز اقتصادی و زیربنایی کشور سوریه را هدف قرار می دهند.
علاوه بر آن در این حملات تعداد زیادی از شهروندان غیرنظامی سوری نیز مورد هدف قرار گرفته و کشته شده اند که این واقعه تداعی کننده کشتارها و جنایات گسترده آمریکائی ها در دوران اشغال افغانستان و عراق است. واقعیت این است که حملات خودسرانه ائتلاف ضدداعش به خاک سوریه، بدون کسب مجوزهای قانونی از مجامع بین المللی نظیر شورای امنیت سازمان ملل صورت گرفته که این خود خطری به مراتب بزرگ تر از جنگ افروزی های غربی ها در منطقه را گوشزد می کند. این ، پایه گذاری بدعتی خطرناک درنظام بین الملل است و در واقع چیزی نیست مگر اقدام خودسرانه کشورهای غربی در حمله به خاک یک کشور مستقل بدون توجه به قوانین ومقررات بین المللی. آنچه باعث می شود این حملات خطرناک تر جلوه کند این است که آنها تلاش می کنند این تجاوز آشکار را تحت پوشش جامعه جهانی یا ائتلاف بین المللی موجه جلوه دهند. ایجاد ائتلافی که هدف مستقیم آن انجام حمله و عملیات نظامی در داخل سرزمین دولت های مستقل، بدون وجود مجوز بین المللی یا موافقت دولت ها است، مغایر اصول حقوق بین الملل است.
گرچه تجربیات سال های اخیر نشان داده است که حتی شورای امنیت سازمان ملل نیز تحت سلطه و سیطره قدرت های استعمارگر غربی قرار دارد، با این حال همکاری میان دولت ها به بهانه تأمین امنیت بین المللی نیز لااقل در ظاهر نیاز به یک چارچوب مورد حمایت قانونی با تاکید بر منشور ملل متحد دارد زیرا مشروعیت آن منوط به مطابقت هر نوع همکاری بین دولت ها یا ائتلاف ها، با اصول واهداف منشور است. به همین دلیل دعوت از برخی دولت های همسو و یا وابسته به یک جریان فکری برای تشکیل ائتلافی که قصد آن نقض اصول و اهداف منشور ملل متحد حتی به بهانه مبارزه با یک گروه تروریستی باشد، زمینه سازی برای یک کودتا علیه منشور ملل متحد، حقوق بین الملل و امنیت بین المللی است. اکنون مشخص شده است که هدف نهائی ائتلاف آمریکایی ضدداعش، براندازی نظام سوریه است.
البته یکی دیگر از اهداف این حملات، جارو کردن داعش به سوی یمن و لبنان
به عنوان مرکز ثقل پیروزی های محور مقاومت است. همچنین با توجه به قریب
الوقوع شدن پیروزی و غلبه کامل دولت سوریه بر تروریست ها، این حملات و
نابودی زیرساخت های سوریه امکان و فرصت بازسازی را به تأخیر می اندازند.
چراکه سوری ها برای بازسازی کشورشان، به این زیرساخت ها نیاز اساسی دارند.
یکی دیگر از شواهدی که دروغ بودن ادعای امریکا در حمله به داعش را ثابت می
کند این است که قبل از حمله، تروریست ها محل حمله را تخلیه کرده اند و لذا
کمترین آسیب متوجه آنها می شود. در نهایت می توان گفت این حملات توطئه
برنامه ریزی شده علیه مردم و مقاومت منطقه است تا روحیه رژیم صهیونیستی که
در جنگ غزه متحمل شکست های مفتضحانه شده را بازسازی کنند و با تضعیف سوریه
حاشیه امن برای این رژیم جعلی فراهم نمایند.
آفرینش:سالمندی و ارتقای جایگاه اجتماعی
«سالمندی و ارتقای جایگاه اجتماعی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن می خوانید؛این موضوع که جمعیت جوان کشور، رقم بسیار بالایی دارد و طبعاً این رقم در آینده جمعیت سالمند را می سازد، ضرورت توجه به وضعیت و جایگاه سالمندان را دوچندان کرده است. اگر امروزمسائلی همچون بیکاری، ازدواج، آموزش و تحصیل، خوراک های فرهنگی برای نسل جوان و... از جمله نیازهای ضروری کشور می باشد، باید پذیرفت که در آینده ای نه چندان دور تمام این جوانان به سالمندان زمان خود تبدیل خواهند شد که نیازهای جدیدی را مطالبه خواهند کرد. با این تفاوت که متاسفانه سالمندان و سالخوردگان در سراسر جهان جز گروه فراموش شدگان زندگی اجتماعی تلقی می گردند و نیازهای آنها در الویت های اصلی قرار نمی گیرد.این درحالی است که سالمندی دوره کمال و پویایی انسان است.
جایی از زندگی که با انبوهی از تجربه می توان به گذشته، امروز و فردا نگاه کرد. البته اگر خانواده ها گروه های سالمند را در میان خود باور کنند. چرا که دوران سالمندی دقیقا همچون آغاز دوران کودکی است که فرد نیاز به رسیدگی و توجه ویژه دارد. رسیدن به دوران سالمندی باید آغاز دوره ای جدید از زندگی تلقی گردد که در آن پدر و مادر همچون همیشه پایه های زندگی فرزندان را مستحکم کنند و با حسن وجود خود محبت و وحدت را درمیان اعضای خانواده گسترش دهند و محور روابط خانوادگی باشند. البته این همه آن چیزی نیست که از دوران سالمندی می دانیم.
از سوی دیگر، چهره ای را می بینیم که غبار خستگی های زمان را بر خود دارد. کسی که می خواهد فارغ از هیاهو و شتاب به خود، زندگی آرامی داشته باشد و به گذشته خود وامروز دیگران بیندیشد. اما تضاد خواسته ها موجب انزوای وی می شود و جنس ناب محبتی که در دل دارد اجازه نمی دهد به مانع و مشکلی اضافی بر دوش فرزندان خود تبدیل شود. لذا عزلت نشینی و رفتن به مکانی خارج از کانون خانواده را انتخاب می کند، انتخابی که فقط از عهده پدر و مادر برمی آید!. این ها واقعیت های زندگی امروز ماست که به سبب مشکلات اقتصادی و تغییر نگرش های فرهنگی، خانواده ها شرایط سختی برای تامین نیاز اعضا را دارند. مشغله و دغدغه های زندگی امروز موجب استقلال اعضای خانواده گردیده است. به عبارتی هرچند که بنیان خانواده پابرجاست اما نوع رفتارها و عملکرد افراد تغییر کرده و الگوهای سنتی گذشته که خانواده محوری و بزرگ سالاری بوده دچار تحول گردیده است. لذا باید برای حفظ جایگاه رفیع سالمندان و توجه به وضعیت آنها کمی در رفتارو کردار خود و خانواده هایمان تامل کنیم.
اما جدای از نقش خانواده، بخش قابل توجهی از تامین نیازها و حمایت های لازم از سالمندان برعهده نهادهای دولتی می باشد. متاسفانه عده ای آنگاه که صحبت از سالمندی و سالمندان به میان می آید، تنها به سرای سالمندان می اندیشند. در صورتی که موضوع فراتر از موضوع نگهداریست. چراکه سالمندان بخشی از این جامعه اند و درآینده بخش اعظمی ازجمعیت کشور را در برخواهند گرفت و نمی توان به راحتی آنها را در پشت دیوار فراموشی رها کرد.
البته بحث امکانات و بودجه ای که باید به این حوزه اختصاص یابد خود داستان دیگری است، ولی درجهت روشن شدن وضعیت نامناسب اقدامات و توجهات دولتی به این قشرجامعه، کافی است اشاره کنیم اکثر مراکزی که به سالمندان خدمات ارائه می دهند در حال حاضر به صورت خیریه های مردمی اداره می شوند. اما سطحی نگری در برخورد با مسایل سالمندان و فقدان و یا ضعف نگاه علمی و کلان نگر در این موضوع، مشکل دیگری است که باید بدان اندیشید و در رفع آن کوشید. آنچه امروز به لحاظ فرهنگی و رفتاری به آن نیاز داریم اجتناب از جدایی و ایجاد فاصله بین سالمندان و کانون خانواده ها و نیز تکیه بر بهره مندی از توان و دانش و تجربه سالمندان بعنوان سرمایه ای ارزشمند برای قوام اسلوب خانواده می باشد. اما این امکان برای تمام خانواده ها وجود ندارد و بعضاً خود سالمندان نیز نمی خواهند زحمت اموراتشان بردوش فرزندان باشد.
لذا تاسیس مراکز و شهرک هایی با شرایط آب و هوایی مناسب و با کلیه امکانات رفاهی، ورزشی، پزشکی، توانبخشی و…، این امکان را می دهد تا سالمندان ما بتوانند با بهره مندی از امکاناتی مناسب، شرایطی سالم و مفید را درسال های پایانی زندگی تجربه نمایند. با توجه به حجم مشکلات امروز جامعه، شاید اهتمام به این مسائل مورد توجه مسولان قرار نگیرد، اما باید توجه داشت که تمام جوانان ما، سالمندان فردا خواهند بود و باید برای ساماندهی نیازها و خواسته های آنها از امروز برنامه ریزی کرد. درآخر "روز جهانی سالمندان" را گرامی می داریم و برای تمام بزرگان و موسپیدان جامعه که عمری را برای تربیت و سازندگی جامعه سپری کردند، آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت داریم.
مردم سالاری:وضعیت بازنشستگی و بازنشستگان
«وضعیت بازنشستگی و بازنشستگان»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم ضیا مصباح است که در آن می خوانید؛نگاهی گذرا به وضعیت بازنشستگان در مقایسه با هزینه های زندگی آشکارا نشان دهنده تحلیل رفتن قدرت خرید حقوق های بازنشستگی و تأمین اجتماعی است. در زندگی سنتی بار نگهداری از سالمندان بر دوش فرزندان بود، ولی یکی از فلسفه های بازنشستگی و تأمین اجتماعی، برداشته شدن فشار نگهداری از سالمندان از دوش نسل بعدی است.
در شرایطی که قدرت خرید حقوق های بازنشستگی در برابر حداقل هزینه زندگی، سال به سال، بلکه روز به روز رنگ می بازد، بازنشستگی و تأمین اجتماعی مفهوم خود را از دست داده و سالمندان همچون گذشته به فرزندان خود متکی خواهند شد، که این یک پسرفت اجتماعی و در تناقض آشکارا با فلسفه تأمین اجتماعی است. از سوی دیگر بیکاری خیل عظیم جوانانی که در سنین کار و اشتغال قرار دارند و تحمیل هزینه جاری زندگی آنان بر دوش والدین بازنشسته، تعادل درآمد و هزینه خانوارها را بیش از پیش نامتعادل می سازد.
یکی از مهم ترین انگیزه های جوانان به ترک زادگاه خود و روی آوردن به زندگی در کشورهای دیگر در همین نکته نهفته است. اکنون از خود می پرسیم که آیا بازنشستگی به خودی خود مشکل است؟
آیا صندوق های بازنشستگی به اعضاء خود کم فروشی می کنند؟ آیا دولت نسبت به وضعیت بازنشستگان بی تفاوت است؟ پاسخ این پرسش ها را همه می دانیم. بازنشستگی فی نفسه مشکل نیست، بلکه واقعیتی است که باید به درستی مدیریت شود.
صندوق های بازنشستگی هم به خاطر نداشتن استقلال کافی، مدیریت امور از دستشان در رفته است. دولت نیز نه آن که امروز به وضعیت بازنشستگان بی تفاوت باشد، بلکه با سیاست های نادرست خود در گذشته و مداخلات ناخواسته در دخل و خرج صندوق های بازنشستگی و تأمین اجتماعی، آنها را در آستانه ورشکستگی قرار داده است. البته عوامل بیرونی همچون افزایش جمعیت بازنشسته و نرخ بالای تورم اقتصادی نیز به طور طبیعی تعادل دریافت ها و پرداخت های صندوق بازنشستگی و تأمین اجتماعی را بر هم زده و ضعف و ناتوانی را بر آنها مستولی می کند.
این عوامل از نگاه مدیریت بازنشستگی بیرونی است زیرا رشد جمعیت بازنشسته و نرخ تورم اقتصادی هیچکدام در کنترل مدیریت بازنشستگی نیست، ولی بررسی تعادل دریافت ها و پرداخت ها باید در دستور کار همیشگی مدیران و مسئولان صندوق های بازنشستگی و تأمین اجتماعی باشد. دریافت های صندوق همان کسور بازنشستگی است که از حقوق کارمند یا دستمزد کارگر برداشت می شود ، به علاوه سهم کارفرما که اگر دولتی باشد غالباً به عهده تعویق می افتد.
به هرحال دولت وظایف گوناگونی دارد که در اولویت به آنها می پردازد، ولی در چند دهه گذشته پرداخت بدهی دولت به صندوق های بازنشستگی و تأمین اجتماعی یا در اولویت آخر قرار گرفته یا به جای آن سهام شرکت های دولتی زیان ده واگذار شده است.
از این بدتر اتخاذ سیاست های نادرست در نیروی انسانی از سوی دولت ها است که دودش به چشم صندوق و اعضای صندوق رفته است. برای نمونه با بازنشستگی های زودرس و پیش از موعد دریافت صندوق، کاهش و پرداخت آن افزایش می یابد که در دهه های گذشته فراوان شاهد آن بوده ایم.
قدر مسلم اگر صندوق های بازنشستگی و تأمین اجتماعی هیأت های امنای مستقل و با اختیارات کافی داشتند می توانستند در برابر بخشی از تصمیمات نادرست و مداخله گرانه دولت در نیروی انسانی نقش بازدارنده و تصحیح کننده ای داشته باشند.
اکنون هم اگرچه شاید دیر شده باشد ولی باز هم بازنگری در مدیریت صندوق های بازنشستگی و تأمین اجتماعی می تواند از وخیم تر شدن اوضاع جلوگیری کند.
علاوه بر جلوگیری از بازنشستگی زودرس، افزایش سال های خدمت نیز از سیاست هایی است که به تعادل دریافت و پرداخت صندوق ها کمک می کند، و بیشتر کشورها آن را تجربه کرده اند، چنان که در برخی کشورها سال های خدمت رسماً به چهل سال رسیده است.
ولی این سیاست هم شرایطی دارد که در کشور ما کمتر مراعات می شود. افزایش سالیان خدمت مستلزم بهبود فضای کار، انگیزش کارکنان به ادامه خدمت، کاهش ساعات کار در سنوات بالای خدمت و بها دادن به تجربه کارکنان شایسته و پرسابقه است. از همه این ها گذشته، کمک دولت به صندوق های بازنشستگی و تأمین اجتماعی، دست کم در جبران بخشی از کم لطفی های گذشته، می تواند آنها را سر پا نگه دارد. در کشورهایی که درآمد دولت عمدتأ از مالیات مردم تأمین می شود، دولت ها به سختی می توانند به صندوق های بازنشستگی دولتی یا تأمین اجتماعی کمک کنند، و ازاین رو برای حفظ تعادل صندوق ها همان سیاست سختگیرانه افزایش سن بازنشستگی و سال های خدمت را در پیش می گیرند، ولی دولت هایی که رأساً درآمدهایی از محل فروش منابع طبیعی یا انحصارات خاص تحصیل می کنند برای این کمک ها دستشان بازتر است.
آرمان:تهدید امنیت با امضای قرارداد امنیتی
«تهدید امنیت با امضای قرارداد امنیتی»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم پیرمحمد ملازهی است که در آن می خوانید؛همان طور که پیش بینی می شد قرارداد امنیتی بین افغانستان و آمریکا بلافاصله بعد از روی کارآمدن دولت جدید بسته شد. قراردادی که البته انتقادات کشورهای همسایه افغانستان را به همراه داشته است. کشورهای همسایه افغانستان معتقدند این قرارداد که منجر به حضور طولانی مدت کشورهای اروپایی در افغانستان خواهد شد، علیه منافع ملی این کشورها عمل خواهد کرد. البته تاثیرپذیری کشورهای همسایه نسبت به حضور نظامی آمریکا در افغانستان متفاوت است اما درمجموع از بین این کشورها بیشترین نگرانی از سوی پاکستانی هاست چراکه حضور نظامی آمریکا با اهداف آنان مغایر است. بعد از پاکستان، ایران در رده بعدی نگرانی قرار دارد. به هر حال مواضع ایران و آمریکا نسبت به هم در دهه های گذشته، سبب خواهد شد تا ایران از حضور نظامیان و پایگاه های نظامی آمریکا در نزدیکی مرز خود ابراز رضایت نکند.
بعد از این کشورها نوبت به کشورهای آسیای میانه و چین می رسد که نسبت به حضور آمریکایی ها معترض باشند. با توجه به اینکه پیش بینی شده آمریکایی ها در 5 پایگاه نظامی ثابت حضور داشته باشند و همچنین حضور آنها در پایگاه سیار و موقت هم پیش بینی شده است، برای کشورهای همسایه به این معناست هر لحظه که آمریکایی ها تصمیم بگیرند در این کشور پایگاه جدید بزنند، می توانند در سریع ترین زمان ممکن این کار را انجام بدهند و طبیعتا این برای کشورهای همسایه افغانستان یک هشدار است.
البته دولت افغانستان معتقد است این توافق امنیتی علیه هیچ کشوری نیست و تنها برای امنیت داخلی افغانستان است و دولت این کشور اجازه نمی دهد آمریکا از این پایگاه ها علیه کشورهای دیگر استفاده کند اما تجربه تاریخی نشان داده آمریکا وقتی در کشوری پایگاه نظامی احداث می کند دیگر روی اجازه کشورهای همسایه حساب باز نمی کند و اگر بخواهد عملیاتی انجام دهد منتظر اجازه نمی ماند. از سویی دیگر اگر پراکندگی جغرافیایی پایگاه های نظامی آمریکا را در نظر بگیریم، قرار داشتن بعضی از این پایگاه ها در قندهار و شیدند می تواند برای ایران مشکلاتی به وجود بیاورد. پایگاه شیدند در 10 کیلومتری مرز ایران قرار داد و حضور نظامی آمریکا در این پایگاه می تواند کاملا تنش زا باشد.
فرهیختگان:سه نکته در مورد رشد اقتصادی بهار
«سه نکته در مورد رشد اقتصادی بهار»عنوان یادداشت روز روزنامه فرهیختگان به قلم یحیی آل اسحاق است که در آن می خوانید؛با پایان گرفتن فصل تابستان و رخدادهای تازه ای که در حوزه سیاست خارجی ایران پدیدار شد (که بیشترین تاثیر را در شاخص های اقتصادی گذاشت) حال ارقام جدید و امیدوارکننده ای از رونق اقتصادی از سوی بانک مرکزی منتشر شده که خبر از رشد اقتصادی 6/4 درصدی در فصل اول سال 93، آن هم پس از گذشت نزدیک به دو سال می دهد. آنگونه که مشخص است، اقتصاد ایران هم اکنون در رکود تورمی به سر می برد و در حال طی کردن دوران گذار از این شرایط است. اما شرایط به گونه ای پیش رفته که بخش صنعت بار اصلی به دست آمدن این میزان رشد اقتصادی را به دوش کشیده است. ضمن اینکه بخش نفت و بازرگانی نیز سهم عمده ای را در رشد مثبت اقتصاد داشتند.
اما اگر بتوان سهم بالایی از رشد اقتصادی به دست آمده در بخش صنعت را به بنگاه های بزرگ و مورد حمایت دولتی اختصاص داد، باید گفت که شرایط بنگاه های کوچک و متوسط نیازمند توجه بیشتری است. وقتی آمارها می گوید که بخش صنعت به رشد 5/1 درصدی در بهار امسال دست یافته است، قطعا باید سهم بالایی از این رشد را به صنایع بزرگ داد، برای نمونه، صنایعی مثل خودروسازی یا حتی فولاد که به گفته مسئولان دولتی با افزایش تولید مواجه بوده است. اما در سطح خرد، این بنگاه های متوسط و زودبازده اند که قدرت حرکت به شرایط اقتصادی می دهند و برای تکمیل رشد بخش صنعت، باید به این بخش های اثرگذار بیشتر توجه شود.
بنابراین در رشد اقتصادی اعلام شده از سوی بانک مرکزی، سه نکته باید مورد توجه قرار گیرد.
اول اینکه بنگاه های کوچک و متوسط به تناسب اثرگذاری خاص خود بر حوزه عمومی
و اجتماعی و سهمی که در ایجاد اشتغال دارند، نیازمند کمک های حمایتی دولت
هستند. این بنگاه ها در سال های گذشته با روند تخریبی بالایی مواجه شده اند
و از این منظر، بازگشت آنها به چرخه اقتصادی، برای تداوم رشد اقتصادی در
فصل های دیگر امسال، ضروری است.
نکته دوم توجه به نرخ تورم است. در حال حاضر، آنگونه که بانک مرکزی گزارش داده است، نرخ تورم در مقیاس سالانه به حدود 14 درصد رسیده است. اما در مقیاس میانگین، هنوز تا این رقم فاصله داریم و به نظر می رسد برای تک رقمی شدن تورم میانگین راه زیادی مانده است. ضمن اینکه کاهش تورم در کالاهای خوراکی و آن دسته از کالاهایی که با معیشت مردم در ارتباطند، همچنان ملموس نیست. بنابراین برای باقی ماندن حداقلی این شرایط و تداوم رشد اقتصادی، حفظ روند کاهنده آن به گونه ای باید انجام گیرد که لطمه ای به بخش تولید نزند. آن گونه که هم اکنون دیده می شود، کاهش تورم به عنوان هدف اصلی سیاستگذاران پولی کشور در نظر گرفته شده است و از تبعات این سیاست، می توان به عمیق تر شدن رکود اشاره کرد. از این رو می توان با اختصاص سهم بیشتری به بنگاه های خرد و متوسط، هم رکود را درمان کرد و هم به تورم دامن نزد. ضمن اینکه مردم نیز همراهی بیشتری با سیاست های اقتصادی دولت خواهند داشت.
اما نکته سوم، به تصمیم دولت برای ارائه به موقع لایحه بودجه سال آینده به مجلس، همزمان با تدوین به موقع برنامه ششم توسعه، بازمی گردد. این دو برنامه دولت که می توان آنها را در رسته تصمیمات آینده نگر دسته بندی کرد، خود علامت مثبتی برای بازار است و فعالان بخش خصوصی را نیز امیدوار می کند که در شرایط فعلی می توان برای امروز و فردا برنامه ریزی کرد.
شرق:نتانیاهو دلواپس توفیق جهانی ایران
«نتانیاهو دلواپس توفیق جهانی ایران»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم مجید تفرشی است که در آن می خوانید؛سخنرانی روز سه شنبه «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر اسراییل، در مجمع عمومی «سازمان ملل متحد»، از جهات مختلف، دارای نکات قابل توجهی بود. خالی بودن بیش از نیمی از سالن سخنرانی مجمع عمومی، در زمان صحبت «نتانیاهو»، در مقایسه با اقبال مطلوب نسبی از سخنرانی حسن روحانی، رییس جمهور ایران و همچنین در مقایسه با سالن تقریبا خالی در سالیان گذشته و به هنگام سخنرانی محمود احمدی نژاد، قابل تامل و عبرت آموز بود. هیات اسراییلی، تلاش کرد برای جبران کم اعتنایی عمومی به سخنان «نتانیاهو» در مورد ایران و فلسطین، با کف زدن های هرازگاهی توسط کف زن های حرفه ای و موظف، به طور مصنوعی و ازپیش سامان داده شده نشان دهد که جهان شیفته سخنان «نتانیاهو» است.
حال آنکه دوربین های سالن اجلاس به خوبی نشان می دادند که این کف زن ها، تعداد معدودی از اعضای هیات اسراییلی و همراهان آنان هستند که اساسا به همین منظور در سالن حضور داشتند که وانمود کنند دنیا از سخنان «نتانیاهو» مسرور و خرسند است. دلواپسی، خشم و نگرانی «نتانیاهو» از سیاست فعال جدید ایران در تعامل با جامعه بین المللی و انفعال و انزوای تلاش ها و تبلیغات اسراییل در این میان کاملا آشکار بود. آشکار بود که نخست وزیر اسراییل، ایران احمدی نژاد را می پسندد و ترجیح می دهد و از ایران روحانی بیزار و متنفر است. نخست وزیر اسراییل با این سخنرانی خود بار دیگر نشان داد که شاید قادر باشد در نبردها و جنگ های نظامی حریف را قلع وقمع کند، ولی جنگ قلوب و اذهان و دیپلماسی عمومی را از پیش باخته و در عرصه رسانه ها و افکارعمومی بین المللی شکست خورده است.
این نکته ای بود که خود او نیز در سخنرانی اش به آن اعتراف کرد و از دنیا خواست تا نظرش درباره اسراییل را تغییر دهد. «نتانیاهو» در سخنان خود مکررا از رهبران عرب منطقه خاورمیانه خواست تا علیه خطر ادعایی ایران، با اسراییل متحد شوند. این موضوع، اگرچه، شاید خطر بالفعلی تلقی نشود، ولی ایران به هیچ وجه نباید این خطر را ناچیز و نادیده بگیرد. سخنان «نتانیاهو»، نشانگر درستی رویکرد نوین بین المللی ایران، تاثیر مثبت اظهارات اخیر روحانی و عملکرد هیات ایرانی در سازمان ملل و دیگر مذاکرات بین المللی و حمایت بخش عمده خیرخواه، دورنگر و صلح دوست از میان اندیشمندان و سیاستگران جهانی از تعامل راهبردی، شرافتمندانه، منصفانه و فراگیر با ایران و همچنین نادرستی و استیصال دلواپسان اسراییلی و غیراسراییلی با انگیزه های مختلف ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی از مانع شدن ایران و جامعه بین المللی برای دستیابی به این توافق است.
خلاصه آنکه، چنانکه برخی از تحلیلگران منطقه ای و بین المللی نیز متذکر شدند، سخنان «نتانیاهو» در مجمع عمومی سازمان ملل، «ساده» و «ساده لوحانه» بود؛ سخنانی که در مقایسه با نطق سال های گذشته او نشانگر استیصال و ازدست دادن موقعیت و فرصت برای انزوا، تضعیف و نادیده گرفتن ایران در منطقه خاورمیانه و جهان بود.
واکنش نامعمول فوری منفی و رسمی دستگاه دیپلماسی وزارت خارجه آمریکا به
اظهارات نخست وزیر اسراییل به درستی نشان دهنده آن است که این روزها، حتی
متحد اصلی، راهبردی و غیرقابل گسست «تل آویو» نیز سخنان ««نتانیاهو»» را
جدی نگرفته و بی اعتنا به مناسبات عمیق و گسترده آمریکا و اسراییل، علیه آن
صریحا موضع گیری می کند. از سوی دیگر؛ باید توجه داشت که برای «نتانیاهو»،
دست کم در موضوع ایران، کسب اقبال جامعه بین المللی چندان اهمیتی ندارد.
هدف اصلی فعلی او، ایجاد هرگونه اقدام و تشکیل هرگونه ائتلاف منطقه ای و
جهانی برای مانع تراشی در مسیر رسیدن ایران و گروه «1+5» تا 24نوامبر و
تداوم تحریم و مشکلات ایران در عرصه داخلی و جهانی است. «تل آویو» برای
دستیابی به این هدف استراتژیک خود، به تحت فشار قرارگرفتن ایران توسط
منتقدان خارجی و داخلی دولت روحانی هم امید بسته است.
دنیای اقتصاد:تعیین نرخ ها در بازار بین بانکی
«تعیین نرخ ها در بازار بین بانکی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر احمد مجتهد است که در آن می خوانید؛با توجه به کاهش رشد تورم، در ماه های اخیر زمزمه هایی در زمینه کاهش دستـــوری نرخ سود تسهیلات یا سپرده ها از طرف برخی مقامات دولتی یا بخش خصوصی شنیده می شود. تردیدی وجود ندارد که کاهش نرخ تورم در یک سال اخیر اثر مثبتی بر بازار پولی و بانکی کشور داشته و موجب کاهش نوسانات نرخ سود سپرده ها شده است. از طرف دیگر تاکید بانک مرکزی ایران بر عدم دخالت در تعیین نرخ برای سپرده ها و تسهیلات به خصوص در مورد عقود مشارکتی، نشان دهنده تمایل مسوولان پولی و بانکی کشور به سپردن تعیین نرخ به بازار است و بانک مرکزی در این زمینه صرفا از طریق ساز و کار عرضه و تقاضا در بازار ایفای نقش می کند.رشد نقدینگی 29 درصدی در چهارماهه اول سال نشان می دهد که به رغم عزم بانک مرکزی در جلوگیری از رشد نقدینگی که عامل اصلی رشد تورم است، نقدینگی کماکان رشد پیدا کرده است.
با توجه به تلاش برای کنترل پایه پولی که از بدهی دولت و بدهی بانک ها تشکیل شده است، رشد پایه پولی نشان می دهد که بدهی بانک ها به بانک مرکزی افزایش یافته که ناشی از کمبود شدید نقدینگی در بانک ها است.
در مقاله قبلی به این موضوع اشاره شد که نرخ بهره بازار بین بانکی از دی ماه گذشته تا پایان مرداد، از 20 درصد به 28 درصد افزایش یافته که حاکی از شدت کمبود منابع در برخی از بانک های کشور است؛ بانک هایی که حاضرند تا زمانی که نرخ های بین بانکی کمتر از نرخ جریمه بانک مرکزی است، که در حال حاضر34 درصد است، برای جبران کمبود نقدینگی خود و ایفای تعهدات اعتباری با نرخ های بالا از بازار بین بانکی استقراض کنند.
اما آمار بانک مرکزی در مورد رشد پایه پولی که حاکی از افزایش بدهی بانک ها به بانک مرکزی است، به طور روشن نشان می دهد که بازار بین بانکی نتوانسته به طور کامل نیازهای بانک ها را تامین کند؛ از این رو بانک ها به ناگزیر متوسل به منــابع بانک مرکزی شده اند. منابع بانک های ایران در حال حاضر عمدتا از طریق سپرده های مــردم تامین می شود و افزایش نرخ سود نشان دهنده کمبود شدید منابع سپرده ای و کلا کاهش منابع در کلیه بانک های کشـور است؛ در نتیجه بانک ها قادر به کاهش نرخ سود و نرخ تسهیلات در این شرایط نیستند.
به دلیل اولویت دادن بانک مرکزی به کاهش نرخ تورم، مقامات بانک مرکزی مایل به دادن خط اعتباری به بانک ها از طریق مکانیزم های معمول در سایر کشــورها از جمله تنزیل مجدد نیستند و در نتیجه عملا با توجه به نیاز بنگاه های اقتصادی به منابع مالــی و افزایش تقاضای آنها، نرخ سود تسهیلات افزایش تدریجـــی پیدا کرده است و بسیاری از بانک ها در عملیات مشاع خود با زیان رو به رو هستند و کمبود نقدینگی به یک عامل موثر بازدارنده توسعه فعالیت های اقتصادی منجر شده است.
در شرایطی که دولت برنامه خروج از رکود بدون تورم را مطرح می کند، کاهش
نرخ دستوری می تواند منجر به بحران کمبود نقدینگی در نظام بانکی کشور شود و
از آنجا که بازار سرمایه نیز با مشکلات عدیده ای روبه رو است، دیر یا زود
بنگاه ها را با مشکلات زیادی از جمله کاهش ظرفیت تولید یا تعطیلی رو به رو
خواهد کرد. در این شرایط منطق صحیح اقتصادی ایجاب می کند به جای تعیین نرخ
دستوری تسهیلات اعتباری توسط مسوولان پولی کشور، اجازه داده شود نرخ سود بر
اساس عرضه و تقاضای پول صورت گیرد. در صورت عدم توجه به این منطق اقتصادی و
با پایین نگه داشتن نرخ ها، عملا رکود را که ناشی از عدم تامین نقدینگی
مورد نیاز بنگاه های اقتصادی است تشدید می کنند.
در چنین شرایطی باید سوال کرد که با توجه به تجربه سال های گذشته، آیا باید
دخالت در تعیین نرخ سود سپرده ها و تسهیلات را که منجر به سرکوب مالی می
شود و عاملی برای کاهش پس اندازها و پرداخت تسهیلات است دوباره آزمون کرد؟
هر چند روند کاهش تورم و انتظارات تورمی می تواند در آینده منجر به کاهش نرخ سود شود، ولی تعجیل در این امر به صورت دستوری مسلما عوارض نامطلوب اقتصادی خواهد داشت. از این رو به هیچ وجه توصیه نمی شود که مقامات اقتصادی کشور دست به چنین کاری بزنند و مطمئنا در آینده با کمی صبر و حوصله، روند فعلی کاهش تورم منجر به کاهش نرخ سود تسهیلات خواهد شد. البته نباید فراموش کرد که یک عامل اصلی در رابطه با افزایش تقاضا برای تسهیلات بانکی خوش بینی مردم در مورد مذاکرات هسته ای است که چنانچه منجر به برداشتن تحریم ها یا حتی کاهش آنها شود امکانات کشور برای فعالیت های اقتصادی از طریق دسترسی به منابع مالی بین المللی افزایش خواهد یافت.
در این شرایط مدیریت پولی کشور باید به صورتی باشد که از فشارهای تورمی جلوگیری کند و امکان تامین منابع ریالی فعالیت های اقتصادی را برای برون رفت از رکود فراهم کند. فعال کردن هر چـه بیشتر بازار سرمایه و ارتباط دادن آن با بازار پول جهت تامین مالــی فعالیت های اقتصــادی، ضــروری است و بانک ها از طریق بازار ســرمایه می توانند منابع بیشتری در اختیار فعالان اقتصادی قرار دهند.